ترجمه و شرح «مشکوة المصابیح»- جلد سوم

فهرست کتاب

فصل اول

فصل اول

۹۵۹ - [۱] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ با قَالَ: كُنْتُ أَعْرِفُ انْقِضَاءَ صَلَاةِ رَسُولِ الـلّٰهِ جبِالتَّكْبِیرِ [۴۵].

۹۵۹- (۱) عبدالله بن عباس سگوید: تمام شدن نماز رسول خدا جرا با «الله اکبر» گفتن ایشان (در آخر نماز) تشخیص می‌دادم؛ (چرا که آن حضرت جهرگاه نماز را تمام می‌کردند، «الله اکبر» می‌گفتند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

۹۶۰ - [۲] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ جإِذَا سَلَّمَ لَمْ یَقْعُدْ إِلَّا مِقْدَارَ مَا یَقُولُ: اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ وَمِنْكَ السَّلَامُ تَبَارَكْتَ یَا ذَا الْجلَال وَالْإِكْرَام. رَوَاهُ مُسلم [۴۶].

۹۶۰ - (۲) عایشه ل گوید: هرگاه رسول خدا جدر پایان نماز، سلام می‌دادند، در جای‌شان نمی‌نشستند مگر به قدر این که بگویند: «اللهم انت السلام ومنك السلام، تباركت یا ذاالجلال والاكرام»؛ «پروردگارا! تو (از هر عیب و نقص و ناتوانی و ناشایستی و شریک و انباز) سالم هستی و سلامتی از طرف توست؛ والا مقام و مبارکی؛‌ای صاحب شکوه و بزرگواری.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: از حدیث بالا، معلوم می‌شود که آن حضرت جپس از سلام نماز، به اندازه‌ی خواندن «اللهم انت السلام...» می‌نشستند و بعد از آن، فوراً برمی‌خاستند؛ ولی از احادیث و روایاتی دیگر ثابت می‌شود که پیامبر جعلاوه بر این دعا، ذکرها و دعاهای دیگری نیز می‌خواندند؛ از این رو برخی از محدثان گفته‌اند: پیامبر جدعای «اللهم انت السلام...» را متصل پس از نماز فرض می‌خواندند و دعاهای دیگر را بعد از خواندن سنّت‌ها و فارغ شدن کامل از نماز می‌خواندند.

البته به طور کلّی، بهتر این است که دعاهای دیگر نیز متّصل بعد از سلام و قبل از خواندن سنّت‌ها خوانده شوند؛ زیرا که در این رابطه، در برخی از احادیث و روایات - به صراحت - چنین وارد شده است که پیامبر گرامی اسلام جمتصل بعد از خواندن نماز فرض، دعاهایی علاوه از «اللهم انت السلامو...» می‌خواندند.

و ممکن است که منظور عایشهلاین نباشد که آن حضرت جهمیشه چنین می‌کردند و پس از سلام نماز، به اندازه‌ی خواندن دعای «اللهم انت السلام...» می‌نشستند و بعد از آن، فوراً بلند می‌شدند؛ بلکه منظور وی این است که پیامبر جگاهی چنین می‌کردند و بعد از سلام، فقط دعای «اللهم انت السلام...» را می‌خواندند و بلند می‌شدند و گاهی نیز دعاهای دیگر را می‌خواندند تا مردم بدانند که خواندن این گونه دعاها و ذکرها بعد از سلام، فرض یا واجب نیست، بلکه مستحب و مباح می‌باشد.

تذکّر یک نکته:

در این حدیث و احادیث و روایات صحیح دیگر، فقط «اللهم انت السلام ومنك السلام، تبارك یا ذاالجلال والاكرام» یا «تبارك ربنا وتعالیت یا ذاالجلال والاكرام»وارد شده است و آنچه میان عامّه‌ی مردم و برخی از پیشنمازان، معروف و متداول است که بعد از «منك السلام»، این کلمات را اضافه می‌کنند: «الیك یرجع السلام فحیّنا ربنا بالسلام وادخلنا الجنة دارالسلام و...»؛محدثان درباره‌ی آن گفته‌اند که این کلمات، بعد از رسول خدا جاضافه شده‌اند و از آن حضرت جثابت نیستند.

۹۶۱ - [۳] (صَحِیح)

وَعَنْ ثَوْبَانَ سقَالَ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ جإِذَا انْصَرَفَ مِنْ صَلَاتِهِ اسْتَغْفَرَ ثَلَاثًا وَقَالَ: «اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ وَمِنْكَ السَّلَامُ تَبَارَكْتَ یَا ذَا الْجلَال وَالْإِكْرَام. رَوَاهُ مُسلم [۴۷].

۹۶۱- (۳) ثوبان سگوید: هرگاه رسول خدا ج، سلام نماز را می‌دادند، سه بار استغفار می‌کردند (و می‌گفتند: «استغفر الله، استغفر الله، استغفر الله»؛) و می‌فرمودند: «اللهم انت السلام ومنك السلام، تبارك یا ذالجلال والاكرام»؛ «پروردگارا! تو (از هر عیب و نقص و ناتوانی و ناشایستی و شریک و انباز) سالم هستی و سلامتی از طرف توست؛ والا مقام و مبارکی،‌ای صاحب شکوه و بزرگواری.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

۹۶۲ - [۴] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنِ الْـمُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ أَنَّ النَّبِیَّ ج: كَانَ یَقُولُ فِی دُبُرِ كُلِّ صَلَاةٍ مَكْتُوبَةٍ: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیكَ لَهُ لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ اللَّهُمَّ لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَیْتَ وَلَا مُعْطِیَ لِمَا مَنَعْتَ وَلَا یَنْفَعُ ذَا الْـجَدِّ مِنْك الْجد [۴۸].

۹۶۲- (۴) مغیرۀ بن شعبه سگوید: پیامبر گرامی اسلام جبعد از هر نماز فرضی، (این دعا را می‌خواندند و) می‌فرمودند: «لا اله الّا الله وحده لاشریك له، له الـملك وله الحمد وهو علی كلّ شیء قدیر؛ اللهم لامانع لـما اعطیتَ ولامعطی لـما منعتَ ولاینفع ذالجدّ منك الجدّ».

هیچ معبود به حقی جز ذات الله نیست که یگانه و بی‌همتا و تک و یکتا و تنها است و شریک و انبازی ندارد؛ مُلک و قدرت و سپاس و ستایش، از آن او و زیبنده و سزاوار اوست و او بر هر چیزی تواناست. بار خدایا! آنچه تو عطا می‌کنی و می‌بخشی، هیچ مانعی برای آن نیست و کسی نمی‌تواند جلو آن را بگیرد؛ و آنچه را تو منع می‌کنی، هیچ عطا کننده‌ای برای آن نیست و کسی قادر نیست آن را ببخشد؛ و مال و دارایی نفعی نمی‌رساند؛ آن که نفع می‌رساند تویی.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

۹۶۳ - [۵] (صَحِیح)

وَعَن عبد الله بن الزبیر قَالَ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ جإِذَا سَلَّمَ مِنْ صَلَاتِهِ یَقُولُ بِصَوْتِهِ الْأَعْلَى: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیكَ لَهُ لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه لَا إِلَه إِلَّا الله لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَلَا نَعْبُدُ إِلَّا إِیَّاهُ لَهُ النِّعْمَةُ وَلَهُ الْفَضْلُ وَلَهُ الثَّنَاءُ الْـحَسَنُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدّین وَلَو كره الْكَافِرُونَ. رَوَاهُ مُسلم [۴۹].

۹۶۳- (۵) عبدالله بن زبیر سگوید: رسول خدا جوقتی سلام نمازشان را می‌دادند؛ با صدای بلند و رسا می‌فرمودند:

«لا اله الّا الله وحده لا شریك له، له الـملك وله الحمد وهو علی كلّ شیء قدیر؛ لا حول ولا قوة الا بالله؛ لا اله الا الله ولا نعبد الّا ایاه، له النعمة وله الفضل وله الثناء الحسن؛ لا اله الا الله، مخلصین له الدین ولو كره الكافرون».

«هیچ معبود بر حقّی جز از خدا نیست؛ یکتای بدون شریک و انباز است؛ مُلک و قدرت و سپاس و ستایش از آن اوست و او بر هر چیزی تواناست؛ هیچ حرکت و قوتی نیست مگر به خواست و مشیت الله؛ هیچ معبود بر حقّی غیر از ذات الله نیست؛ تنها او را عبادت و پرستش می‌کنیم؛ نعمت و فضل و ستایش نیکو برای اوست؛ هیچ معبود بر حقی غیر از الله نیست؛ عبادتمان خالصانه برای اوست اگر چه کافران دوست نداشته باشند و نپسندند».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

۹۶۴ - [۶] (صَحِیح)

وَعَن سعد أَن كَانَ یُعَلِّمُ بَنِیهِ هَؤُلَاءِ الْكَلِمَاتِ وَیَقُولُ: إِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ جكَانَ یَتَعَوَّذُ بِهِنَّ دُبُرَ الصَّلَاةِ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْـجُبْن وَأَعُوذُ بِكَ مِنَ الْبُخْلِ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ أَرْذَلِ الْعُمُرِ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الدُّنْیَا وَعَذَاب الْقَبْر. رَوَاهُ البُخَارِیّ [۵۰].

۹۶۴- (۶) از سعد بن ابی وقاص سروایت است که وی، این کلمات را به فرزندان خویش می‌آموخت و می‌گفت: بی‌گمان، رسول خدا جبا این کلمات، بعد از هر نماز فرض، به خدا پناه می‌بردند و می‌فرمودند:

«اللهمّ انّی اعوذ بك من الجُبن واعوذ بك من البخل واعوذ بك من ارذل العمر واعوذ بك من فتنة الدنیا وعذاب القبر».

«بار خدایا! از ترس و بزدلی، بخل و تنگ چشمی، پیری و فرتوت شدنی که باعث ذلّت و خواری گردد، فتنه‌ی دنیا و عذاب قبر، به تو پناه می‌برم».

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «اَرْذَل العمر»: «ارذل» از ماده‌ی «رذل»، به معنای «چیز پست و نامطلوب و فرومایه و زبون» است؛ و منظور از «ارذل العمر»: سنین بسیار بالا است که ناتوانی و نسیان، وجود انسان را فرامی‌گیرد به حدّی که قادر به انجام حوائج ابتدایی خود نیست؛ و به همین دلیل، قرآن آن را سال‌های نامطلوب عمر شمرده است.

برخی از علماء و صاحب نظران اسلامی، آن را ۷۵ سالگی و بعضی ۹۰ سالگی و بعضی دیگر ۹۵ سالگی شمرده‌اند؛ ولی حق آن است که سن معینی ندارد و نسبت به اشخاص، متفاوت است و غالباً در چنین سال‌هایی، مغز و اعصاب انسان، قدرت تمرکز و حفظ را از دست می‌دهد و فراموشی و بی‌خبری بر وجود انسان حاکم می‌شود و انسان، در آن دوره و مرحله از زندگی، فرتوت و خِرف می‌گردد و همچون کودک ناتوان و نادان می‌شود؛ اما با این تفاوت که کودک، عزیز است و او ناعزیز!

به هر حال، مقصود از «ارذل العمر»: پست ترینِ مرحله‌ی عمر می‌باشد و آن، پیری و فرتوتی شدیدی است که در آن وقت، ذهن دچار فراموشی و اندیشه، دستخوش پریشانی می‌شود و شخص از انجام عبادت و فرامین الهی، ناتوان می‌شود و از این که خداوند آن را به پست‌ترین مرحله‌ی عمر، نام برده، برای پناه بردن از آن، کافی است.

۹۶۵ - [۷] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: إِنَّ فُقَرَاءَ الْـمُهَاجِرِینَ أَتَوْا رَسُولَ الـلّٰهِ جفَقَالُوا: قَدْ ذَهَبَ أَهْلُ الدُّثُورِ بِالدَّرَجَاتِ الْعُلَى وَالنَّعِیمِ الْـمُقِیمِ فَقَالَ وَمَا ذَاكَ قَالُوا یُصَلُّونَ كَمَا نُصَلِّی وَیَصُومُونَ كَمَا نَصُومُ وَیَتَصَدَّقُونَ وَلَا نَتَصَدَّقُ وَیُعْتِقُونَ وَلَا نُعْتِقُ فَقَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَفَلَا أُعَلِّمُكُمْ شَیْئًا تُدْرِكُونَ بِهِ مَنْ سَبَقَكُمْ وَتَسْبِقُونَ بِهِ مَنْ بَعْدَكُمْ وَلَا یَكُونُ أَحَدٌ أَفْضَلَ مِنْكُمْ إِلَّا مَنْ صَنَعَ مِثْلَ مَا صَنَعْتُمْ» قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ الـلّٰهِ قَالَ: «تُسَبِّحُونَ وَتُكَبِّرُونَ وَتَحْمَدُونَ دُبُرَ كُلِّ صَلَاةٍ ثَلَاثًا وَثَلَاثِینَ مَرَّةً». قَالَ أَبُو صَالِحٍ: فَرَجَعَ فُقَرَاءُ الْـمُهَاجِرِینَ إِلَى رَسُولِ الـلّٰهِ جفَقَالُوا سَمِعَ إِخْوَانُنَا أَهْلُ الْأَمْوَالِ بِمَا فَعَلْنَا فَفَعَلُوا مِثْلَهُ فَقَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «ذَلِك فضل الله یؤته من یَشَاء». وَلَیْسَ قَوْلُ أَبِی صَالِحٍ إِلَى آخِرِهِ إِلَّا عِنْدَ مُسْلِمٍ وَفِی رِوَایَةٍ لِلْبُخَارِیِّ: «تُسَبِّحُونَ فِی دُبُرَ كُلِّ صَلَاةٍ عَشْرًا وَتَحْمَدُونَ عَشْرًا وَتُكَبِّرُونَ عشرا». بدل ثَلَاثًا وَثَلَاثِینَ [۵۱].

۹۶۵- (۷) «ابوهریره سگوید: عدّه‌ای از فقرا و نیازمندان مهاجران، به نزد رسول خدا جآمدند و گفتند: ثروتمندان و کسانی که دارای مال و دارایی فراوان هستند، به سبب مال خویش، هم به مقام و درجات بالای معنوی رسیده‌اند و هم از نعمت‌های دائمی و ماندگار (بهشت) بهره‌مند شده‌اند؟

پیامبر جپرسیدند: «به چه سبب، هم به مقام و درجات بالای معنوی رسیده‌اند و هم نعمت‌های دائمی بهشت را فراچنگ آورده‌اند»؟

مهاجران فقیر در پاسخ گفتند: همان گونه که نماز می‌گزاریم، آن‌ها نیز نماز می‌گزارند و چنان که ما روزه می‌گیریم، ایشان نیز روزه می‌گیرند؛ و علاوه بر آن، مال و دارایی فراوانی دارند که با آن، صدقه می‌دهند و ما صدقه نداریم که بدهیم؛ و آنان، بردگان را (با مال و ثروت خویش) آزاد می‌کنند و ما توانایی آزاد کردن برده را نداریم (و با آن مال و ثروت فراوان خویش، حج می‌کنند، عمره می‌روند، جهاد می‌کنند و زکات و نیکی و احسان انجام می‌دهند و ما نیز به خاطر فقر و ناقه و نیازمندی و تنگدستی، از این کارهای خیر و نیک، محروم و دور افتاده‌ایم)!.

پیامبر جفرمودند: «آیا چیزی به شما نیاموزانم که با آن، به کسانی که از شما پیشی گرفته‌اند می‌رسید و از کسانی که پس از شما هستند با آن پیشی می‌گیرید و هیچ‌کس برتر از شما نباشد، مگر آنان که همچون شما، همان کاری را انجام دهند که شما انجام می‌دهید»؟ (به تعبیری دیگر؛ آیا چیزی را به شما بگویم و بیاموزانم که اگر بدان عمل کنید، به کسانی که از شما سبقت گرفته‌اند و جلوتر هستند، برسید و کسانی که بعد از شما هستند، هرگز نتوانند به شما برسند و بر آن‌ها سبقت یابید و شما بهترین کسانی باشید که در میان آنان، زندگی می‌نمایید و کسی بالاتر و جلوتر از شما نباشد، مگر کسی که همچون شما، همان کاری را انجام دهد که شما انجام می‌دهید)؟

عرض کردند: آری؛‌ای فرستاده‌ی خدا! این عمل را به ما بیاموزانید! آن حضرت جفرمودند: «در پی هر نماز، سی و سه بار خداوند را به پاکی یاد کنید («سبحان الله» بگویید)، سی و سه بار، حمد و سپاس او را بگویید («الحمد لله» بگویید) و سی و سه بار خداوند را به بزرگی یاد کنید («الله اکبر» بگویید).

ابوصالح - که حدیث را از ابوهریره سروایت کرده است - گوید: پس از آن، مهاجران فقیر، دوباره به نزد رسول خدا جآمدند و عرض کردند: برادرانِ ثروتمند ما از آنچه که انجام دادیم، اطلاع حاصل کردند و همچون آن، عمل کردند؛ (یعنی برادران ثروتمند و توانگر ما شنیده‌اند که ما چه کار کرده‌ایم، از این رو، آن‌ها نیز مانند ما، این عمل را انجام دادند و در پی هر نماز، سی و سه بار «سبحان الله»، سی و سه بار «الحمد لله» و سی و سه بار «الله اکبر» گفتند؛ حال شما بفرمایید که تکلیف ما چیست)؟

رسول خدا جفرمودند: «این، فضل و کرم خداوند است، آن را به هرکس بخواهد و لایق و شایسته‌اش بداند، عنایت می‌کند».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند با این تفاوت که قول ابوصالح تا آخر را فقط مسلم روایت نموده است؛ و در روایتی دیگر از بخاری، به عوض «سی و سه بار سبحان الله، سی وسه بار الحمد لله وسی وسه بار الله اكبر» چنین آمده است که: «تسبّحون فی دُبر كلّ صلاة عشراً وتحمدون عشراً وتكبّرون عشراً»؛ «شما در پی هر نماز‌ (فرض)، ده بار «سبحان الله»، ده بار «الحمد لله» و ده بار «الله اكبر»بگویید»].

شرح: «اهل الدثور»: «دثور» جمع «دَثْر»، به معنای مال و دارایی بسیار است؛ «اهل الدثور»: مالداران و ثروتمندان و کسانی که از دارایی و مالی فراوان برخوردار باشند.

آیا دنیا و آخرت، با هم تضاد دارند؟

اسلام به حیث اینکه «دین رحمت، عزّت و سعادت» برای کافّه‌ی بشریت است در نظامنامه‌ی مُتقن و جهانی و منشور تحریف ناپذیرو جاودانی خود، یعنی «قرآن عظیم الشأن» در همه‌ی ابعاد حیات مادی و معنوی، دُنیوی و اُخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، اقتصادی و فرهنگی، دستور العمل‌های بسیار مفید، ارزنده و سازنده‌ای را بصورت‌های ایجابی و سلبی (امر و نهی، ترغیب و ترهیب) ارائه کرده است که اگر مسلمانان امروز، آنها را از روی علم، اعتقاد، عمل و اخلاص مدّ نظر قرار دهند و مطابق آن رهنمودهای تابناک، تعالی بخش و سعادت آفرین، در عرصه‌های مختلف زندگی گام بردارند – با توجه به امکانات، موقعیت و نیروی انسانی خویش – بدون شک در میان جوامع جهانی امروز، از همان شأن و منزلت والا، عزّت و اقتدار بالایی برخوردار می‌شوند که مسلمانان نخستین در میان جوامع عصر خود از آن بهره مند بودند؛ زیرا خداوند این دین و شریعت را چنان مقرر داشته که هیچ امر خیر و فضیلتی که موجب عزّت و کمال انسان گردد، وجود ندارد مگر اینکه به آن فرمان داده است و یا به انجام آن تشویق و ترغیب فرموده است. از طرف دیگر هیچگونه شرّ و رذیلتی که سبب ذلّت و انحطاط انسان گردد وجود ندارد مگر این که در رهنمودهای این شریعت، از آن نهی شده و یا نسبت به انجام آن هُشدار داده شده است. پیامبر گرامی اسلام – ج– خود در این باره فرموده است.

«من چیزی را نمیدانم که شما را به بهشت نزدیک گرداند و از آتش دوزخ دور نماید مگر این که شما را به آن فرمان داده ام. و چیزی را نمی‌دانم که شما را به آتش دوزخ نزدیک گرداند و از بهشت دور نماید مگر این که شما را از آن باز داشته ام».

لذا اسلام برای «مال و دارایی» شأن و جایگاه ویژه‌ای قایل است و – برخلاف پندار بی‌خبران جاهل به این شریعت و یا مُغرضان مُعاند به این دین که می‌گویند اسلام برای نظام مالی و سیستم اقتصادی، برنامه‌ی مدوّن و دستورالعمل‌های لازم را ندارد – نسبت به آن اهتمام و عنایت لازم را مبذول داشته است.

اگر ما به نصوص دینی، دقیق توجه کنیم، به خوبی درمی یابیم که دستورات دینی با فصاحت و بلاغت و با وضوح و صراحت برای حمایت و حفاظت از مال و بهره مندی از ثمرات آن و راههای رُشد و اکتساب آن از مجراهای حلال، و اعتدال در نحوه‌ی توزیع و انفاق آن و جلوگیری از اسراف و ضایع شدن آن؛ چنان رهنمودهایی دارد که سخن هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند با آن‌ها برابری کند. در این زمینه موازین و مقررات اصولی وضع نموده، و بخاطر حفظ حقوق و روابط اجتماعی و بمنظور حفظ ارزشهای اخلاقی و تحکیم فضایل انسانی، رعایت واجرای این موازین و مقررات را الزام کرده است. از این رو لازم می‌نماید برای آگاهی بیشتر خوانندگان، راجع به ارزش مال در اسلام و تحریض اسلام بر تحصیل و درآمدهای مشروع آن ضوابط، ارکان و رعایت اصول اخلاقی در معاملات، تذکراتی ارائه گردد.

۱- منزلت و جایگاه ارزشی مال در نظام اسلامی.

«مال و دارایی» که امروز نقش عُمده و بسیار با اهمیت آن در زندگی، از دید هیچ‌کس پنهان نمانده، از گذشته‌های دور حتی قبل از اسلام در میان همه‌ی اُمّت‌ها و ملّت‌ها، امری اساسی در حیات آنها بوده است. در نظام اسلامی نیز از ارزش و جایگاه ویژه‌ای، برخوردار است. زیرا «مال و ثروت» عنصری است که لازمه‌ی زندگی است و نه تنها تمام سعادت‌ها، عزّت‌ها و توانایی‌های انسان، عمران و آبادانی زمین، بلکه تمام پیشرفت‌های حیرت آور و شگفت انگیزبشری، درزمینه‌ی علوم مادی و معنوی، تحولات خارق العاده در تکامل صنعت، ارتقای کمّی و کیفی فرهنگ و تمدن، پرواز بر فراز سیارات آسمانی و سفر به اعماق دریاها و کشف رازهای نهفته‌ی طبیعت و گنجینه‌های زمین، همه و همه وابسته به مال و دارایی است.

قرآن کریم با توجه به این واقعیت که «مال» زینت بخش زندگی است آن را «زِیْنَةُ الْحَیاة» نامیده است و در این باره آنرا با اولاد و فرزندان یکسان وهمردیف قرار داده و حتّی آنرا مقدّم بر اولاد یاد کرده است؛ آنجا که می‌فرماید:

﴿ ٱلۡمَالُ وَٱلۡبَنُونَ زِينَةُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا[الکهف: ۴۶].

«مال و فرزندان، زیور و آرایش زندگی دنیا می‌باشند».

در سوره‌ی اسراء نیز می‌فرماید:

﴿ وَأَمۡدَدۡنَٰكُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِينَ[الإسراء: ۶].

«و شما را (پی در پی) با اموال و پسران یاری دهیم».

در سوره‌ی نساء، «مال و دارایی» را «قوام» حیات برای مردم گفته و اجازه نداده در اختیار کسانی قرار گیرد که از حُسن تدبیر در تصرف آن ناتوانند و با اسراف و تبذیر، آن را به هدر می‌دهند، حدود و مصلحت مشروع و معقول آن را در نظر نمی‌گیرند و برای مصالح زندگی و اداره‌ی امور خود و نفع عموم، از آن بهره نمی‌جویند. آنجا که می‌فرماید:

﴿ وَلَا تُؤۡتُواْ ٱلسُّفَهَآءَ أَمۡوَٰلَكُمُ ٱلَّتِي جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمۡ قِيَٰمٗا[النساء: ۵].

«اموال و دارایی خود را که خداوند آن را وسیله و قوام (حیات) شما قرار داده به «سفیهان» ندهید».

منظور از «سفیهان» همه افرادی است که نمی‌توانند مال را در جای مناسب و مشروع آن صرف کنند. کسانی که «مال» - این نعمت خداوندی – را در غیر جای آن خرج می‌کنند، در واقع آن را ضایع و تباه می‌نمایند و نسبت به نعمات پروردگار، کفران و ناسپاسی می‌کنند. خداوند این کسان را «اسرافکار» و «برادران شیطان» نامیده است آنجا که می‌فرماید:

﴿...وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِيرًا٢٦ إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِينَ كَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّيَٰطِينِۖ وَكَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لِرَبِّهِۦ كَفُورٗا٢٧[الإسراء: ۲۶-۲۷].

«...و به هیچ وجه اسرافکاری نکنید. زیرا اسرافکاران برادران شیاطین‌اند و شیطان برای پروردگارش بسیار ناسپاس است».

تبذیر و اسراف تنها زیاده روی در خرج و مصرف نیست که جانب اعتدال رعایت نگردد، بلکه تبذیر و اسراف بر اساس تفسیری که ابن عباس و ابن مسعود - با - کرده‌اند، این است که «مال در غیر جای خود صرف گردد» چون «مال» نعمت الهی است و حق آن این است که در راه طاعات و خیرات به کار برده شود و تبذیر آن است که حق نعمت ادا نشود و در راه باطل صرف گردد.

همچنان خداوند بدست آوردن مال را – از راههای حلال – ابتغای فضل خود فرموده و بجز هنگام اذان نماز جمعه به ترک تحصیل آن دستور نداده است، آنهم برای آن است تا توازن میان مقتضیات حیات و خواسته‌های روح برقرار گردد؛ زیرا هر انسان مسلمان باید لحظاتی را به دور از مشغولیت‌های مادی و جاذبه‌های حیات و معاش، با پروردگار خود خلوت نماید، چون جز با چشیدن طعم خاص راز و نیازهای خالصانه با خدا، دل‌ها اصلاح نمی‌پذیرند.

لذا خداوند برای لحظات محدود اما باشکوه و با معنویت ادای نماز جمعه، به ترک معاملات دستور داده است، آنجا که فرموده است:

﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَ[الجمعة: ۹].

«ای مؤمنان هرگاه برای نماز جمعه اذان گفته شد بسوی نماز بشتابید و داد و ستد را فرو گذارید».

همچنان جهت مصرف و خرج کردن «مال و ثروت» میانه روی و اعتدال را رهنمود فرموده است آنجا که می‌فرماید

﴿ وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا٢٩[الإسراء: ۲۹].

«دست خود را زنجیر گردنت قرار مده و کاملاً آن را گشاده مدار تا ملامت شده و حسرت زده بر جای مانی».

در جای دیگر وقتی خدای رحمان بندگان ویژه‌ی خود را ستایش مینماید، به این صفت آنان اشاره دارد که در حیات اقتصادی، توازن و تعادل را میانِ اسراف و اِمساک برقرار می‌دارند؛ آنجا که در سوره‌ی فرقان می‌فرماید:

﴿ وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا٦٧ [الفرقان: ۶۷].

«و کسانی که چون انفاق کنند اسراف نمی‌کنند و امساک نمی‌ورزند و میان این (دو روش) میانه رو و معتدل هستند».

پیامبر عزیز و گرامی اسلام جنیز برای بیان فضل «مال و توانگری» و توجه دادن به حفظ و منافع آن و آگاهی بخشیدن بر بهترین شیوه‌ی انفاق و مصرف – یعنی اعتدال و میانه روی کردن – رهنمودهای ارزنده‌ای ارائه نمودند؛ از جمله درباره‌ی فضل «غناء و توانگری» فرمودند:

«اَلْیَدُ العُلْیا خَیرٌ مِنَ الْیَدِ السُّفْلی».

«دست برتر (به توانگری و بخشیدن) بهتر از دست فروتر (به ناتوانی و تکدّی) است».

«خَیرُ صَدَقَةٍ ما كَانَ عَنْ ظَهْرِ غنی».

«بهترین صدقه و خیرات (در راه خدا) آن است که از روی توانگری باشد».

همچنان برای «سعد بن ابی وقاص» که می‌خواست بعد از مرگش همه‌ی اموال و دارایی خود را در راه خدا انفاق کند فرمود:

«اِنَّكَ أَن تَذَرَوَرَثَتَكَ اَغْنِیَاءَ خَیرٌ مِنْ اَنْ تَذَرَهُمْ عَالَةً یَتَكَفَّفُونَ النَّاسَ» [۵۲].

«اگر تو ورثه‌ی خود را توانگر بگذاری بهتر از آن است که آنان را نیازمند بگذاری تا از مرم گدائی کنند».

«اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّقِیَّ الْغَنِیِّ الْـحَفِیَّ» [۵۳].

«هر آیینه خداوند توانگر پرهیزگار (مهمان نواز) و خوش آمدگو را دوست می‌دارد».

همچنان اساس اقتصاد و پایه‌ی انفاق را همانند سایر امور زندگی، بر مبنای «خَیرُ الْاُمُورِ أَوْسَطها».«میانه روی و اعتدال بیان فرموده‌اند».

«ما عَالَ مَنِ اقْتَصَدَ».

«نیازمند نگردید کسی که، در مصرف و انفاق میانه روی برگزید».

«أَلْإقْتِصادُ نِصْفُ الْـمَعِیشَةِ».

«میانه روی، یک نیمه از معیشت و امورات زندگی است».

«مِن فِقْهِ الرَّجُلِ رِفْقُهُ فیِ الْـمَعِیْشَةِ».

«از (نشانه‌های) دانش و آگاهی مرد، مدارا و میانه روی او در امور زندگی است».

بدون شک اگر کسی با شریعت اسلامی، فقه و احکام آن آشنایی داشته باشد، در اولین نگاه متوجه می‌شود که فقه اسلامی عُمدتاً از دو جزء تشکیل یافته است که یکی «عبادات» و دیگری «معاملات» می‌باشد، پس اسلام به معاملات که امر «مالی» است. به عنوان جزئی از شریعت می‌نگرد و آن را یکی از دو عنصر اساسی می‌داند که انسان را به سعادت و نیک بختی می‌رساند.

اسلام به «مال و سرمایه» قداست می‌بخشد و آن را با مفاهیم و معانی اخلاقی پیوند می‌دهد. و شخص، خود را در برابر آن، همانند امور عبادی مورد محاسبه قرار می‌دهد.

اینجاست که ارزش مال و معاملاتِ مُستند به شریعت اسلام، با معاملاتِ مُستند به قوانین بشری بسیار فرق می‌کند چون فرد خود را در آن ملزم و مقید می‌داند و به راحتی نمی‌تواند از قیودات آن فرار کند. و چنین معاملاتی کمتر در معرض دگرگونی قرار می‌گیرد. اگر ما از انصاف دور نشویم، و تلاش‌های خستگی ناپذیر فقهای مذاهب مختلف اسلامی را در ابواب «فقه معاملات» مورد دقت قرار دهیم و جُهد و اجتهادات آنان را در استنباط احکام معاملات از کتاب و سنت ارزیابی نماییم، به خوبی درمی‌ایبیم که فقهای اسلام درباره‌ی روشن نمودن راههای مشروع و عادلانه‌ی درآمد و انفاق، و درستی معاملات، زحماتی را متحمّل شده‌اند که هیچ یک از اهل فکر و نظر در این زمینه به پای آنان نمی‌رسد. و لازم است که «فقه اسلامی» منهج حیات و مبنای زندگی قرار گیرد. چه خوب بود اگر مسلمانان کار و فعالیت‌های خود را بر اساس این میراث گرانبها بنا می‌نمودند و دستورهای آن را شاهراه سیر و سلوک خود قرار می‌دادند تا اینگونه گرفتار اختلافات و بی‌مبالاتی نسبت به حلال و حرام نمی‌شدند.

با فرض شدن زکات، «مال و دارایی» در باب عبادات قرار گرفت. فریضه‌ای که در بیشتر آیات قرآ‹ کریم به صورت قرین با نماز یاد گردیده است و باید شأن آن در میان اُمت اسلامی همانند شأن نماز باشد. زکات رکنی از ارکان اسلام است که اگر کسی آن را انکار نماید مُرتَد شده و خون اومباح می‌گردد. فریضه‌ای که خلیفه‌ی راشد رسول الله جحضرت «ابوبکر صدیق» - س– درباره‌ی کسانی که از پرداخت آن امتناع ورزیدند، می‌فرماید:

«وَ اللهِ لَاُقَاتِلَنَّ مَن فَرَّقَ بَیْنَ الزَّكاةِ والصَّلوةِ».

«سوگند به خداوند با هر کسی که میان زکات و نماز فرق بگذارد جنگ می‌کنم».

آری، این بالاترین شأن ومنزلت «مال» در نظر اسلام است که برای حفظ و حمایت از آن، شدیدترین عقوبت و مجازات را برای سارق آن تعیین کرده است که بریدن دست اوست. در این امر، حتی میان زن و مرد دزد فرق ننهاده است. آنجا که فرموده است:

﴿ وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا كَسَبَا نَكَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ[المائدة: ۳۸].

«مرد دزد و زن دزد را به سزای آنچه کرده‌اند دست‌های شان را به عنوان کیفری از جانب خدا ببرّید».

«اُسامة بن زید» که از یاران محبوب پیامبر گرامی اسلام جبود، درباره‌ی فاطمه دختر اسود مخزومی که به اتهام سرقت زیور آلات و قطیفه، محکوم به قطع دست شده بود به نزد آن حضرت جرفت و به خاطر حفظ آبروی قبیله‌ی آن زن، شفاعت کرد تا دستش قطع نشود. پیامبر گرامی اسلام نه تنها شفاعت و وساطت صحابی محبوب خود را در این باره نپذیرفت بلکه بر او خشم گرفت و فرمود:

«أَتَشْفَعُ فِی حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللهِ؟». «آیا در برابراجرای حدّی از حدود و مقرّرات الهی وساطت و شفاعت می‌نمایی»؟

همه‌ی آنچه یاد شد این حقیقت را به اثبات می‌رساند که «مال و دارایی» از دیدگاه اسلام نه تنها نکوهیده و مذموم نیست بلکه دارای شأن و منزلتی ارجمند می‌باشد.

۲- تشویق اسلام بر تحصیل مال از راههای حلال

اسلام به عبارت‌های مختلف، مردم را به تلاش جهت تحصیل و بدست آوردن مال امر فرموده است:

﴿ فَإِذَا قُضِيَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ[الجمعة: ۱۰].

«چون نماز (جمعه) گزارده شد در زمین پراکنده شوید و از فضل خداوند (روزی) بجوئید».

پیامبر گرامی اسلام جدست کارگری را بلند کرد (و در روایتی آمده که دست پینه بسته‌ی کارگری را بوسید) و فرمود:

«هذِه یَدٌ یُحِبُّهَا اللهُ ورَسُولُهُ». «این دستی است که خدا و پیامبرش آن را دوست می‌دارند».

در جای دیگر، تلاش برای بدست آوردن مال و نفقه‌ی خانواده، از راه حلال را معادل در راه خدا قرار داده و فرموده است:

«مَن سَعی عَلی عَیَالِهِ مِنْ حِلٍّ فَهُوَ كَالْمُجاهِدٍ فیِ سَبِیلِ اللهِ». «کسی که به خاطر خانواده اش از راه حلال تلاش ورزد (تا روزی و مالی را به دست آورد) همانند جهادگر در راه خداست».

اما این که امروز بسیاری از مسلمانان در امور اقتصادی و در علوم و امور مادی نسبت به غیر مسلمانان عقب مانده‌اند و در مورد اقتصاد عمومی توازن و تعادل ندارند و از منابع غنی خدادادی در سرزمین‌های شان، نمی‌توانند به بهترین وجه ممکن بهره گیرند و یا این که سرمایه‌های ارزشمندشان را در غیر جای آنها، صرف تجملات و تزئینات غیرمفید و غیرضروری می‌نمایند و یا این که سرمایه یشان را از راههای غیرمشروع بدست می‌آورند و با تبذیر و اسراف آنها را به هدر می‌دهند و یا اینکه سرمایه هایشان را با انباشتن و دفینه کردن، راکد می‌گذارند و دیگران را از مشارکت و فعالیت و انتفاع محروم می‌کنند و یا این که ثروتمندان از اعطای حق مستحقین خودداری می‌کنند و از انفاق در راه خدا، برای نیازمندان بُخل می‌ورزند، ناشی از انحرافات آنان در تقلید از دیگران و پُشت سرانداختن دستورهای کتاب خدا و رهنمودهای سنّت نبوی است.

این که برخی از خطبا و واعظین و رهبران مسالک درویشی در مساجد و محافل دینی در بیانات، مواعظ و ارشاداتشان فقط به بی‌رغبتی از دنیا و زهدگرایی توصیه و تأکید می‌ورزند و جنبه‌های فتنه و فریبندگی مال، و سوء عاقبت صاحب آن را برجسته می‌گردانند، و مردم را از داشتن مال وتلاش برای بدست آوردن آن برحذر می‌دارند و عملاً مردم را به فقر و محرومیت تشویق می‌نمایند و انگیزه‌های فعالیت و تلاش را در آنها می‌میرانند ناشی ازعدم آگاهی لازم به رهنمودهای دو مرجع عالی دینی یعنی کتاب خدا و سنت نبوی و عدم درک از ارزش مال و کاربردهای معنوی و ثمرات ماندگار اخروی آن می‌باشد. هر چند که این دو منبع، انسان را از دلبستگی شدید به آن بر حذر می‌دارند.

۳- مال در دیدگاه اسلامی وسیله است نه هدف.

با تمام شأن و منزلتی که برای «مال و ثروت» برشمردیم، مع الوصف، اسلام هرگز مال و دارایی را به عنوان «هدف» نمی‌شناسد تا فرد مسلمان تمام سعی، استعداد و تلاش خود را صرف جمع آوری و به دست آوردن آن نماید. بلکه اسلام، مال و دارایی را تا آنجا اعتبار می‌دهد و به آن ارج می‌نهد که «وسیله‌ای» باشد برای صیانت، عزت و نگهداشت کرامت نفس از ابتذال و پستی و نیز وسیله‌ای باشد برای پیشرفت و رفاه جامعه و دفاع از کیان مسلمانان در برابر تهاجم دشمنانشان.

ارزش مال از دیدگاه اسلام همانند سرمایه داری به طور مطلق نیست. بلکه مشروط بر آن است که از راه تلاش و فعالیت و از راههای حلال و مکاسب طیب و منابع پاکیزه فراهم گردد.

اسلام هرگز سود و منفعتی را نمی‌پذیرد که بدون کار و فعالیت و بدون رنج و زحمت ازراههای نامشروع چون ربا، قمار، احتکار، دزدی، رشوت، کلاهبرداری، خیانت، غش و فریب بدست آید چون اینگونه درآمدها باعث می‌گردد تا افراد مُتَنَعِّم، خوشگذران، رفاه طلب، تنبل و بیکاره بار آیند و از حاصل دست رنج دیگران بهره کشی کنند. لذا شور و نشاط از جامعه گرفته می‌شود و در توازن و تعادل آن اختلال ایجاد می‌گردد.

با تمام تحریض و تشویق‌هایی که اسلام در رابطه با تحصیل مال می‌نماید، نسبت به فتنه و فریبنده بودن آن نیز هشدار می‌دهد تا از دلبستگی شدید به آن جلوگیری نماید آنجا که می‌فرماید:

﴿ وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ [آل عمران: ۱۸۵].

«زندگی (و زیورهای) دنیوی جز متاع فریبنده نیست».

و نیز می‌فرماید:

﴿ إِنَّمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَأَوۡلَٰدُكُمۡ فِتۡنَةٞ[التغابن: ۱۵].

«جز این نیست که دارایی و فرزندان شما فتنه‌اند».

لذا شریعت اسلام، انسان را از دلبستگی شدید به آن برحذر می‌دارد چون دلبستگی و علاقه‌ی مُفرط به دنیا، و برتری دادن آن بر آخرت، میزان ارزیابی ارزش‌ها و ضد ارزشها را در نظر انسان مختلف می‌گرداند و او را به یک «حیوان اقتصادی» تبدیل می‌نماید و آن گاه مُنعم حقیقی خود را فراموش می‌کند و از اطاعت و شکرگزاری او دست می‌کشد، و در عوض، به نافرمانی و معصیت، تکبّر و طغیان، روی می‌آورد و با تکیه به زور، زر، تزویر و امکانات خویش، بر حقوق دیگران تجاوز می‌نماید و سرانجام مستحق عذاب دردناک الهی و ورود به جهنم می‌گردد.

اینها حقایق انکارناپذیری است که آیات کتاب الهی و احادیث گرانمایه‌ی پیامبرعزیز و گرامی اسلام جآنها را بازگو می‌نمایند. قرآن در این رابطه می‌فرماید:

﴿ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَيَطۡغَىٰٓ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ٧ [العلق: ۶-۷].

«همانا انسان قطعاً سرکشی و طغیان می‌نماید. این که خود را بی‌نیاز ببیند».

و نیز می‌فرماید:

﴿ فَأَمَّا مَن طَغَىٰ٣٧ وَءَاثَرَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا٣٨ فَإِنَّ ٱلۡجَحِيمَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ٣٩[النازعات: ۳۷-۳۹].

«اما هر آنکه طغیان کرد و دنیا را (بر آخرت) برگزید، پس جهنم جایگاه اوست».

پیامبر عزیز و گرامی اسلام – درود و سلام جاودانه و پیوسته‌ی حق تا روز جزا بر او و خاندانش باد – نیز در احادیث متعددی انسان را از محبت و دلبستگی شدید به دنیا، برحذر داشته است، چون دلبستگی شدید و استغراق در آن، موجب اضرار دینی و نقص درجات اُخروی بوده و بلکه خمیر مایه و سرآمد معاصی و گناهان می‌گردد. و در این باره به احادیثی چند اکتفا می‌شود:

«حُبُّ الدُّنیَا رَأْسُ كُلِّ خَطِیئَةٍ» [۵۴]. «محبت و دلبستگی به دنیا، سرآمد همه‌ی معصیت‌ها و گناهان می‌باشد».

«مَنْ اُشْرِبَ حُبُّ الدُّنْیاَ الْتاَطَ مِنْها بِثَلَاثٍ، شَقَاءٍ لَایَنْفَدُ عَنَاهُ وحِرْصٍ لَایَبْلُغُ غِنَاهُُ وأَمَلٍ لَا یَبْلُغُ مُنْتَهاهُ» [۵۵]. «کسی که به محبت دنیا گرفتار شود او را از آن (محبت) سه جزا رسد ۱- بدبختی که رنج آن تمام نشود، ۲- حرصی که بی‌نیازی آن را درنیابد، ۳- آرزویی که آن را پایان نرسد».

«ما ذِئْبانِ ضَارِیانِ فِی حَظِیْرَةٍ یَأْكُلاَنِ ویُفْسِدَانِ بِاَضَرَّ فِیْها مِنْ حُبِّ الشَّرَفِ وحُبِّ الْمالِ فِی دِیْنِ الْـمَرْئِ الْمُسْلِم» [۵۶]. «دو گرگ درنده در آغل (گوسفندان) که می‌خورند و تباهی می‌کنند در آن، مضرتراز دوستی جاه و محبت مال در دین شخص مسلمان نیستند».

«مَنْ أَحَبَّ دُنْیاهُ أَضَرَّ بِآخِرَتِهِ ومَنْ أَحَبَّ آخِرَتَهُ أَضَرَّ بِدُنیاهُ فَآثِرُوْا ما یَبْقی عَلی ما یَفْنی» [۵۷]. «کسی که دُنیایش را دوست بدارد، به آخرتش ضرر می‌رساند و کسی که آخرتش را دوست بدارد به دنیایش خسارت و زیان وارد می‌کند؛ پس برگزینید آنچه ماندگار است بر آنچه که فنا می‌پذیرد».

به هر حال، پیرامون مال و ثروت، نظریه‌ها و دیدگاه‌هایی متفاوت در جهت افراط و تفریط وجود دارد؛ برخی چنان اهمیتی برای مال و ثروت قائلند که حلّال تمام مشکلاتش می‌دانند و پیوسته به گردآوری آن می‌پردازند و آنی راحت نمی‌نشینند و هیچ قید و شرطی بر آن قائل نیستند و حلال و حرام، در نظرشان یکسان است.

در نقطه‌ی مقابل این گروه، جمعیتی هستند که برای مال و ثروت، کمترین ارزشی قائل نیستند؛ فقر را می‌ستایند و برای آن، ارج قائلند؛ تا جایی که مال و ثروت را مزاحم تقوا و قرب خدا می‌دانند!.

ولی آنچه از قرآنی کریم و روایات اسلامی، برداشت می‌شود، این است که مال، خوب است اما با چند شرط:

وسیله باشد و نه هدف.

انسان را اسیر خود نسازد، بلکه انسان، امیر بر آن باشد.

علامه اقبال لاهوری می‌گوید:

نکته‌ها از پیر روم آموختم
خویش را در حرف او واسوختم
مال را گر بهر دین باشی حَمول
نعمَ مالٌ صالحٌ گوید رسول
گر نداری اندر این حکمت نظ
تو غلام و خواجه‌ی تو سیم و زر

از راه‌های مشروع به دست آید و در راه رضای خدا مصرف گردد.

از این رو، علاقه به چنین مالی، نه تنها دنیاپرستی نیست بلکه دلیلی بر علاقه به آخرت است.

در آیات بسیاری از قرآن، مدح و تمجید از دنیا و امکانات مادّی آن شده است؛ در برخی از آیات، مال به عنوان «خیر»، معرفی شده است: ﴿...إِن تَرَكَ خَيۡرًا......[البقرة: ۱۸۰].

و در بسیاری از آیات، مواهب مادی تحت عنوان فضل خدا آمده است

﴿ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ [الجمعة: ۱۰]

در جایی دیگر، خداوند می‌فرماید که همه‌ی نعمت‌های روی زمین را برای شما آفریده‌ام؛

﴿...خَلَقَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا......[البقرة: ۲۹].

و در بسیاری از آیات، آن‌ها تحت عنوان «سَخَّرَ لَكمْ» (آن‌ها را مسخّر شما گردانید) ذکر کرده است که اگر چنانچه بخواهیم، این همه آیاتی را که در رابطه با محترم شمردن امکانات مادی این جهان، جمع‌آوری کنیم، مجموعه‌ی قابل ملاحظه‌ای خواهد شد.

ولی با این همه اهمیتی که به مواهب و نعمت‌های مادی داده شده است، در آیات قرآن، تعبیراتی به چشم می‌خورد که گویا، آن را تحقیر می‌کند؛ در جایی، آن را «عرض و متاع فانی» برمی‌شمارد؛

﴿...تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا......[النساء: ۹۴].

و در جایی دیگر، آن را مایه‌ی غرور و غفلت می‌شمرد؛

﴿ وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ[الحدید: ۲۰].

و در مورد دیگر، آن را وسیله‌ی سرگرمی و بازیچه شمرده است؛

﴿ وَمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا لَهۡوٞ وَلَعِبٞ......[العنکبوت: ۶۴].

و در جایی دیگر، مایه‌ی غفلت از یاد خدا، معرفی کرده است؛

﴿ رِجَالٞ لَّا تُلۡهِيهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَيۡعٌ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ...ِ...[النور: ۳۷].

این تعبیرات دو گانه، عیناً در روایات اسلامی نیز دیده می‌شود؛ به طوری که از یک سو، دنیا مزرعه‌ی آخرت، تجارتخانه‌ی مردان خدا، مسجد دوستان حق، محل هبوط وحی پروردگار و سرای موعظه و پند، شمرده می‌شود؛ و از سوی دیگر، مایه‌ی غفلت و بی‌خبری از یاد خدا و متاع فریبنده و مانند آن.

حال سؤال اینجاست که آیا این دو دسته از آیات و روایات با هم تضاد دارند؟

پاسخ این سؤال را در خود قرآن می‌توان یافت؛ زیرا آنجا که از دنیا و مواهبش، نکوهش می‌کند، کسانی را می‌گوید که این زندگی تنها، هدفشان را تشکیل می‌دهد؛ در سوره‌ی «نجم» چنین می‌خوانیم:

﴿...وَلَمۡ يُرِدۡ إِلَّا ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا [النجم: ۲۹].

«کسانی که جز زندگانی دنیا را نخواهند».

به تعبیر دیگر، سخن از کسانی است که آخرت را به دنیا می‌فروشند و برای رسیدن به مادّیات از هیچ خلافکاری و جنایتی ابا ندارند.

خداوند می‌فرماید:

﴿ قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِينَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِيٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّيِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ قُلۡ هِيَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا خَالِصَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ٣٢ [الأعراف: ۳۲].

«بگو: چه کسی زینت‌های الهی را که برای بندگانش آفریده است و همچنین مواهب و روزی‌های پاکیزه را تحریم کرده است؟ بگو: این (نعمت‌ها و موهبت‌های حلال و) چیزهای پاکیزه، برای افراد باایمان در این جهان آفریده شده است و در روز قیامت، این‌ها همه در اختیار مؤمنان قرار می‌گیرد؛ این چنین آیات، برای کسانی توضیح و تشریح می‌کنیم که آگاهند و می‌فهمند».

و یا در جایی دیگر می‌فرماید:

﴿ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ......[الأعراف: ۳۱].

«ای فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگیرید».

هدف این آیات، شکستن ارزش‌های دروغین است؛ هدف این است که مقیاس شخصیت انسان‌ها را ثروت و زینت آن نشمارند؛ نه این که امکانات مادی، چیزی خوب نباشند؛ مهم این است که به آن‌ها به صورت یک ابزار نگاه شود نه یک هدف متعالی و نهایی.

اسلام، به دنیا به عنوان یک مزرعه می‌نگرد که محصولش در قیامت چیده می‌شود؛ تعبیراتی که در آیات قرآن و برخی از روایات آمده است، تأکیدی بر همین معنا است.

به عنوان مثال در آیه‌ی ۲۶۱ سوره‌ی بقره، انفاق‌کنندگان را تشبیه به بذری می‌کند که از آن هفت خوشه برمی‌خیزند و از هر خوشه‌ای، یکصد دانه و گاه بیشتر، این نمونه‌ی بذرافشانی آخرت است.

و در حدیثی از پیامبر جمی‌خوانیم: «و هل تكبّ الناس علی مناخرهم فی النار الّا حصائد السنتهم»؛ «آیا چیزی مردم را به رو در آتش سوزان دوزخ می‌افکند جز محصولات و دستاوردهای زبان‌های آن‌ها».

پس مهم آن است که به امکانات مادی و مال و ثروت، به صورت یک ابزار و وسیله نگاه شود نه یک هدف متعالی و نهایی.

۹۶۶ - [۸] (صَحِیح)

وَعَنْ كَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مُعَقِّبَاتٌ لَا یَخِیبُ قَائِلُهُنَّ أَوْ فَاعِلُهُنَّ دُبُرَ كُلِّ صَلَاةٍ مَكْتُوبَة: ثَلَاث وَثَلَاثُونَ تَسْبِیحَة ثَلَاث وَثَلَاثُونَ تَحْمِیدَةً وَأَرْبَعٌ وَثَلَاثُونَ تَكْبِیرَةً». رَوَاهُ مُسْلِمٌ [۵۸].

۹۶۶- (۸) کعب بن عجرة سگوید: رسول خدا جفرمودند: «در پی هر نمازی، اذکاری وجود دارند که گوینده - یا انجام دهنده‌ی - آن‌ها، هیچ وقت از گفتن آن‌ها، ناکام و ناامید نمی‌ماند: سی و سه بار خداوند را به پاکی یاد کردن (سبحان الله گفتن)، سی و سه بار خداوند را حمد و سپاس گفتن (الحمد لله گفتن) و سی و چهار بار خداوند را به بزرگی یاد کردن (الله اکبر گفتن).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است]

۹۶۷ - [۹] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ سَبَّحَ اللهَ فِی دُبُرِ كُلِّ صَلَاةٍ ثَلَاثًا وَثَلَاثِینَ وَحَمَدَ اللهَ ثَلَاثًا وَثَلَاثِینَ وَكَبَّرَ اللهَ ثَلَاثًا وَثَلَاثِینَ فَتِلْكَ تِسْعَةٌ وَتِسْعُونَ وَقَالَ تَمَامَ الْمِائَةِ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیكَ لَهُ لَهُ الْـمُلْكُ وَلَهُ الْـحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ غُفِرَتْ خَطَایَاهُ وَإِنْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ. رَوَاهُ مُسلم [۵۹].

۹۶۷- (۹) ابوهریره سگوید: رسول خدا جفرمودند: «اگر کسی در پی هر نمازی، سی و سه بار خداوند بلند مرتبه را به پاکی یاد کرد (سبحان الله گفت) و سی و سه بار خداوند را حمد و سپاس (الحمد لله) گفت و سی و سه بار خداوند را به بزرگی یاد کرد (الله اکبر گفت) - این نود و نه - و برای این که این نود و نه ذکر به صد کامل شود، بگوید: «لا اله الا الله وحده لا شریك له، له الـملك وله الحمد وهو علی كلّ شیء قدیر»؛ «معبود (راستینی) جز خدا وجود ندارد؛ یگانه است و شریک و انبازی برای او نیست؛ پاداش و ستایش او راست و او بر همه چیز تواناست»؛ گناهانش - اگر چه همچون کف دریا (زیاد و فراوان) باشد - آمرزیده می‌شوند».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: در حدیث بالا، به گفتن سی و سه بار «سبحان الله»، سی و سه بار «الحمد لله»، سی و سه بار «الله اكبر» و یک بار گفتن «لا اله الا الله وحده لا شریك له، لهالـملك وله الحمد...» تصریح شده است و حال آن که در حدیث کعب بن عجرة (حدیث شماره ۹۶۶)، سی و سه بار «سبحان الله»، سی و سه بار «الحمد لله» و سی و چهار بار «الله اكبر» ذکر شده است؛ و در حدیث بخاری چنین آمده است که سی و سه بار «سبحان الله»، سی و سه بار «الحمد لله» و سی و سه بار «الله اكبر» بگوید، کافی است؛ و در حدیثی دیگر از بخاری به روایت ابوهریره سآمده است که در پی هر نماز، ده بار «سبحان الله»، ده بار «الحمد لله» و ده بار «الله اكبر» بگوید؛ و در حدیثی دیگر، بیست و پنج بار «سبحان الله»، بیست و پنج بار «الحمد لله»، بیست و پنج بار «الله اکبر» و یک بار «لا اله الا الله وحده لا شریك له، له الـملك وله الحمد...» وارد شده است!.

حقیقت این است که رسول خدا جگاهی چنین و گاهی چنان می‌خواندند و مردم را بدان تشویق و ترغیب می‌نمودند؛ و تمام این روش‌ها، صحیح و ثابت هستند؛ از این رو، هر کسی که بر طبق ذوق و علاقه‌ی خویش، هر کدام از این روش‌ها را اختیار کند و آن را بخواند، هیچ اشکال و ایرادی در کار او، وجود نخواهد داشت؛ زیرا که تمامی این روش‌ها، از شخص خود پیامبر جو صحابه سثابت و مروی هستند.

[۴۵]- بخاری ۲/۳۲۵ ح ۸۴۲؛ مسلم ۱/۴۱۰ ح (۱۲۰-۵۸۳)؛ ابوداود ۱/۶۰۹ ح ۱۰۰۲؛ و نسایی ۳/۶۷ ح ۱۳۳۵. [۴۶]- مسلم ۱/۴۱۴ ح (۱۳۶-۵۹۲)؛ ابوداود ۲/۱۷۶ ح ۱۵۱۲؛ ترمذی ۱/۹۵ ح ۲۹۸؛ نسایی ۳/۶۹ ح ۱۳۳۸؛ ابن ماجه ۱/۲۹۸ ح ۹۲۴ و دارمی ۱/۳۵۸ ح ۱۳۴۷. [۴۷]- مسلم ۱/۴۱۴ ح (۱۳۵-۵۹۱)؛ دارمی ۱/۳۵۸ ح ۱۳۴۸ و مسند احمد ۵/۲۷۵. [۴۸]- بخاری ۲/۳۲۵ ح ۸۴۴؛ مسلم ۱/۳۴۷ ح (۲۰۵-۴۷۷)؛ ابوداود ۲/۱۷۲ ح ۱۵۰۵؛ ترمذی ۲/۹۶ ح ۲۹۹؛ نسایی ۳/۷۰ ح ۱۳۴۱؛ ابن ماجه ۱/۲۸۴ ح ۱۳۴۹؛ دارمی ۱/۳۵۹ ح ۱۳۴۹ و مسند احمد ۳/۱۷. [۴۹]- مسلم ۱/۴۱۶ ح (۱۳۹- ۵۹۴)؛ ابوداود ۲/۱۷۳ ح ۱۵۰۶؛ نسایی ۳/۷ ح ۱۳۴۰ و مسند احمد ۴/۵. [۵۰]- بخاری ۱۱/۱۷۴ ح ۶۳۶۴؛ مسل ۴/۲۰۸۰ ح (۵۲-۲۷۰۶)؛ ترمذی ۵/۵۳۵ ح ۳۵۶۷؛ نسایی ۸/۲۷۱ ح ۵۴۹۶؛ ابن ماجه ۲/۱۲۶۳ ح ۳۸۴۴؛ و مسند احمد ۱/۱۸۶. [۵۱]- بخاری ۲/۳۲۵ ح ۸۴۳؛ مسلم ۱/۴۱۶ ح (۱۴۲-۵۹۵)؛ نسایی ۳/۷۸ ح ۱۳۵۳؛ ابن ماجه ۱/۲۹۹ ح ۹۲۷؛ دارمی ۱/۳۶۰ ح ۱۳۵۳ و مسند احمد ۵/۱۹۶. [۵۲]- المسند الجامع (۶/۹۳) شماره /۴۰۶۹. [۵۳]- در حدیث دیگری: «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّقِیَّ الْغَنِیِّ الْخَفِیَّ» نیز آمده است. [۵۴]- جامع الصغیر سیوطی (۳/۳۶۸) – و کنوز الحقایق مناوی (۱/۲۵۵) لازم به بیان است، این حدیث جزو احادیث ضعیف قرار گرفته است. [۵۵]- این حدیث شریف بخشی از حدیث طولانی است که در ترغیب و ترهیب منذری (۴/۴۸) طبع دارالمکتبة الحیاة به تصحیح کمیته‌ای از ادبا به اشراف دکتر محمد الصباح به نقل از طبرانی به اسناد حسن آمده است. [۵۶]- ترغیب و ترهیب منذری (۴/۴۹) به نقل از مسلم و بزار به اسنا حسن. [۵۷]- ترغیب و ترهیب مُنذری (۴/۴۸) به نقل از مسند احمد – بزار – ابن حبان – حاکم و بیهقی. [۵۸]- مسلم ۱/۴۱۸ ح (۱۴۵-۵۹۶)؛ و نسایی ۳/۷۵ ح ۱۳۴۹. [۵۹]- مسلم ۱/۴۱۸ ح (۱۴۶-۵۹۷)؛ ترمذی ۵/۴۷۸ ح ۳۴۶۶؛ نسایی ۳/۷۹ ح ۱۳۵۴؛ موطأ مالک ۱/۲۱۱ ح ۲۲ «کتاب القرآن»؛ و مسند احمد ۲/۳۷۱.