ترجمه و شرح «مشکوة المصابیح»- جلد سوم

فهرست کتاب

فصل سوم

فصل سوم

۱۱۷۷ - [۱۹] (ضَعِیف)

عَنْ عُمَرَ سقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ جیَقُول: «أَرْبَعُ رَكَعَاتٍ قَبْلَ الظُّهْرِ بَعْدَ الزَّوَالِ تُحْسَبُ بِمِثْلِهِنَّ فِی صَلَاةِ السَّحَرِ. وَمَا مِنْ شَیْءٍ إِلَّا وَهُوَ یُسَبِّحُ اللهَ تِلْكَ السَّاعَةَ ثُمَّ قَرَأَ: ‹یَتَفَیَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لَهُ وهم داخرون›»

رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ وَالْبَیْهَقِیّ فِی شعب الْإِیمَان [۳۵۰].

۱۱۷۷- (۱۹) عمر بن خطاب سگوید: از رسول خدا جشنیدم که می‌فرمودند: «پیش از نماز ظهر و پس از زوال آفتاب، چهار رکعت نماز سنّت وجود دارد که در فضیلت و پاداش، برابر با چهار رکعت نمازی است که سحرگاهان گزارده شوند (یعنی نماز تهجّد). و هیچ موجودی نیست مگر این که(به زبان حال یا قال،) در آن وقت، به حمد و ستایش وی مشغول‌اند».

آن‌گاه آن حضرت جاین آیه را تلاوت فرمودند: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ إِلَىٰ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَيۡءٖ يَتَفَيَّؤُاْ ظِلَٰلُهُۥ عَنِ ٱلۡيَمِينِ وَٱلشَّمَآئِلِ سُجَّدٗا لِّلَّهِ وَهُمۡ دَٰخِرُونَ٤٨ [النحل: ۴۸]؛ «سایه‌هایشان از راست و چپ منتقل می‌گردند (و گاهی بدین سو و گاهی بدان سو امتداد می‌یابند) و فروتنانه خدای را سجده می‌برند».

[این حدیث را ترمذی و بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده‌اند].

شرح: «و ما من شیء الّا وهو یسبّح الله تلك الساعة»:

در آیات مختلف قرآن کریم و احادیث پاک نبوی، سخن از تسبیح و حمد موجودات عالم هستی در برابر خداوند بزرگ به میان آمده است که بدون هیچ گونه استثناء، همه‌ی موجودات عالم هستی - زمین و آسمان - ستارگان و کهکشان‌ها، انسان‌ها و حیوان‌ها و برگ‌های درختان و حتّی دانه‌های کوچک اتم - را در این تسبیح و حمد عمومی، شریک می‌داند.

در حقیقت، عالم هستی، یکپارچه زمزمه و غوغا است؛ هر موجودی به نوعی به حمد و ثنای حق مشغول است و غلغله‌ی خاموش، در پهنه‌ی عالم هستی، طنین افکنده که بی‌خبران، توانایی شنیدن آن را ندارند؛ امّا اندیشمندانی که قلب و جانشان به نور ایمان زنده و روشن است، این صدا را از هر سو به خوبی به گوش و جان می‌شنوند.

و در تفسیر حقیقت این «حمد و تسبیح» در میان دانشمندان و صاحب‌نظران، اختلاف‌نظر است:

گروهی بر این باورند که تمامی ذرات موجودات این جهان، اعم از آنچه ما آن را عاقل می‌شماریم یا بی‌جان و غیرقابل، همه دارای یک نوع، درک و شعوراند و در عالم خود، تسبیح و حمد خدا می‌گویند؛ هر چند ما قادر نیستیم به نحوه‌ی درک و احساس آن‌ها پی ببریم و زمزمه‌ی حمد و تسبیح آن‌ها را بشنویم.

بسیاری از صاحب‌نظران و دانشوران، بر این باورند که این تسبیح و حمد، همان چیزی است که ما آن را «زبان حال» می‌نامیم؛ و این تسبیح و حمد، حقیقی است نه مجازی؛ ولی به زبان حال است نه قال.

توضیح این که: بسیار اتفاق می‌افتد که به کسی که آثار ناراحتی و درد و رنج و بی‌خوابی در چهره و چشم او نمایان است، می‌گوییم: هر چند تو از ناراحتیت، سخن نمی‌گویی، اما چشم تو می‌گوید که دیشب به خواب نرفتی و چهره‌ات گواهی می‌دهد که از درد و ناراحتی جانکاهی رنج می‌بری! این «زبان حال»، گاهی آن قدر قوی و نیرومند است که «زبان قال» را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد و به تکذیب آن برمی‌خیزد؛ از سوی دیگر، آیا می‌توان انکار کرد که یک تابلو بسیار زیبا - که شاهکاری از هنر راستین است - گواهی بر ذوق و مهارت نقش می‌دهد و او را مدح و ثنا می‌گوید؟ و آیا می‌توان انکار کرد که دیوان شعر شعرای بزرگ و نامدار، از قریحه‌ی عالی آن‌ها حکایت می‌کند و پیوسته آن‌ها را می‌ستاید؟

آیا می‌توان منکر شد که ساختمان‌های عظیم و کارخانه‌های بزرگ و مغزهای پیچیده‌ی الکترونیک و امثال آن‌ها، با زبان بی‌زبانی، از سازنده و مُخترع و مُتبکر خود سخن می‌گویند و هریک در حدّ خود، از آن‌ها ستایش می‌کنند؟

بنابراین، باید قبول کرد که عالم شگرف هستی، با آن نظام عجیبش و با آن همه راز و اسرار و با آن عظمت خیره‌کننده و ریزه‌کاریهای حیرت‌انگیز خویش، همگی «تسبیح و حمد» خدا را می‌گویند.

مگر «تسبیح»، جز به معنای پاک و منزّه شمردن از عیوب می‌باشد؟ ساختمان و نظم این عالم هستی نیز می‌گوید که آفریدگار آن، از هرگونه نقص و عیب، مبرّا می‌باشد.

مگر «حمد» چیزی جز بیان صفات کمال می‌باشد؟ نظام جهان آفرینش نیز از صفات کمال خدا و از علم بی‌پایان و قدرت بی‌انتها و حکمت وسیع و فراگیر او سخن می‌گوید. و به ویژه با پیشرفت علم و دانش بشر و پرده برداشتن از گوشه‌هایی از اسرار و رازهای این عالم پهناور، این حمد و تسبیح عمومی موجودات، آشکارتر شده است.

اگر روزی، آن شاعر نکته‌پرداز، هر برگی از برگ‌های درختان سبز را دفتری از معرفت کردگار می‌داشت، امروز دانشمندان گیاه‌شناس، درباره‌ی این برگ‌ها، نه یک دفتر، بلکه کتاب‌ها نوشته‌اند و از ساختمان اسرارآمیز کوچک‌ترین اجزای آن - یعنی از سلول‌ها گرفته تا طبقات هفتگانه‌ی برگ و دستگاه تنفّسی آن و رشته‌های آبیاری و تغذیه و سایر مشخّصات بسیار پیچیده‌ی برگ‌ها - در این کتاب‌ها، بحث کرده‌اند.

بنابراین، هر برگی از برگ‌ها، شب و روز، نغمه‌ی توحید سر می‌دهد و آواز رسای تسبیحش را در درون باغ و جنگل، بر فراز کوه‌ها، در خمیدگی دره‌ها، پخش می‌کند، اما بی‌خبران، چیزی از آن نمی‌فهمند و آن‌ها را خاموش و زبان‌بسته می‌شمارند!

و برخی از علماء و اندیشمندان این احتمال را داده‌اند که حمد و تسبیح عمومی موجودات، ترکیبی از زبان «حال» و «قال» یا به تعبیری دیگر، «تسبیح تکوینی» و «تشریعی» باشد؛ چرا که بسیاری از انسان‌ها و همه‌ی فرشتگان از روی درک و شعور، حمد و ثنای او می‌گویند و همگی ذرّات موجودات نیز با زبان حال خویش از عظمت و بزرگی آفریدگار، بحث می‌کنند؛ و اگر چه این دو نوع تسبیح و حمد با هم متفاوت است ولی در قدر جامع، یعنی مفهوم وسیع کلمه‌ی حمد و تسبیح، مشترک می‌باشند.

«یتفیّأ ظلاله عن الیمین والشمائل...»:

«یتفیأ» از ماده‌ی «فییء» به معنای بازگشت و رجوع است. برخی از علماء و اندیشمندان اسلامی، گفته‌اند: عرب‌ها، سایه‌ی موجودات را به هنگام صبح‌گاهان، «ظلّ» و به هنگام عصرگاهان، «فییء» می‌نامند؛ و اگر می‌بینیم که به قسمتی از غنایم و اموال، «فییء» گفته می‌شود، اشاره‌ی لطیفی به این حقیقت است که بهترین غنائم دنیا، همچون سایه‌ی عصرگاه است که به زودی زایل و فانی می‌شد. ولی با توجه به این که در آیه‌ی ۴۸ سوره‌ی نحل، به سایه‌های راست و چپ اشیاء اشاره شده است و کلمه‌ی «فییء» برای تمامی آن‌ها به کار رفته است، چنین معلوم می‌شود که واژه‌ی «فییء» در اینجا، معنای وسیعی دارد و هرگونه سایه را شامل می‌شود.

در واقع، هنگامی که انسان در موقع طلوع آفتاب رو به طرف جنوب بایستد، می‌بیند که قرص خورشید از سمت چپ، از افق مشرق، سر برمی‌آورد و سایه‌ی همه‌ی اجسام، به طرف راست او می‌افتند که همان طرف غرب است؛ این امر همچنان ادامه دارد و سایه‌ها، به طور مرتبّ به طرف راست جابه‌جا می‌شوند تا زوال ظهر؛ در این هنگام، سایه‌ها به طرف چپ، تغییر مکان می‌دهند تا هنگام غروب آفتاب که سایه‌های بزرگ و طولانی اجسام، در طرف مشرق، گسترده می‌شوند و با غروب آفتاب، همه‌ی آن‌ها پنهان می‌گردند.

در اینجا خداوند بلندمرتبه، حرکت سایه‌های اجسام را در راست و چپ، به عنوان نشانه‌ای از عظمت خویش معرفی می‌کند و آن‌ها را در حال سجده و تواضع و خضوع در برابر پروردگار می‌داند.

و بدون هیچ‌گونه شک و تردیدی، سایه‌های اشیاء، نقش موثّری در زندگی ما دارند که شاید بسیاری از آن غافل باشند و انگشت گذاردن قرآن روی موضوع سایه‌ها، برای توجه دادن به همین نکته است.

از این رو، سایه‌ها - با این که چیزی عدم نور نیستند - فواید فراوانی دارند، از جمله:

همان‌گونه که نور آفتاب و اشعّه‌ی حیات‌بخش آن، مایه‌ی زندگی و رشد و نموّ موجودات است، سایه‌ها نیز برای تعدیل تابش اشعّه‌ی نور، نقش حیاتی دارند؛ زیرا تابش یکنواخت آفتاب - آن هم در یک مدت طولانی - همه چیز را پژمرده می‌کند و می‌سوزاند، ولی نوازش متناوب سایه‌ها، آن را در حدّ متعادل و مؤثری نگاه می‌دارد.

برای آن‌هایی که بیابانگرد هستند و یا گرفتار بیابان می‌شوند، نقش مؤثر سایه‌ها در نجات انسان‌ها، فوق‌العاده محسوس است؛ آن هم سایه‌ای که متحرّک است و در یکجا متمرکز نمی‌شود و به هر سو حرکت می‌کند و هماهنگ با خواسته‌ها و نیازهای انسان است.

برخلاف تصور عمومی، تنها نور، سبب رؤیت اشیاء نیست، بلکه همواره باید نور با سایه‌ها و نیم‌سایه‌ها توأم گردد تا مشاهده‌ی اشیاء تحقّق پذیرد. به تعبیر دیگر، اگر در اطراف موجودی، نور یکسان بتابد، به طوری که هیچ‌گونه سایه و نیم سایه‌ای نداشته باشد، هرگز چنین چیزهایی که غرق در نور هستند، مشاهده نخواهند شد.

یعنی همان‌طور که در تاریکی مطلق، چیزی قابل مشاهده نیست، در نور مطلق نیز چیزی قابل رؤیت نمی‌باشد، بلکه دیدن اشیاء از آمیختن نور و تاریکی (نور و سایه‌ها) امکان‌پذیر می‌شود؛ و بدین‌سان، سایه‌ها نقش بسیار مؤثّری در مشاهده و تشخیص و شناخت اشیاء از یکدیگر دارند.

۱۱۷۸ - [۲۰] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: مَا تَرَكَ رَسُولُ الـلّٰهِ جرَكْعَتَیْنِ بَعْدَ الْعَصْرِ عِنْدِی قطّ

وَفِی رِوَایَةٍ لِلْبُخَارِیِّ قَالَتْ: وَالَّذِی ذَهَبَ بِهِ مَا تَركهمَا حَتَّى لَقِی الله [۳۵۱].

۱۱۷۸- (۲۰) عایشهلگوید: هیچ‌گاه رسول خدا جگزاردن دو رکعت نماز پس از عصر را در خانه‌ام، ترک نمی‌کردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند و در روایتی از بخاری، چنین آمده است]:

«سوگند به ذاتی که رسول خدا جرا میراند! آن حضرت جتا به هنگام وفات خویش، این دو رکعت نماز پس از عصر را ترک نکردند».

شرح: «عندی»: یعنی «فی بیتی»: در خانه‌ام.

«والذی ذهب به»: سوگند بدان ذاتی که روح پیامبر جرا قبض کرد و ایشان را میراند.

«حتّی لقی الله»: تا به هنگام وفات؛ تا لحظه‌ای که چشم از جهان فروبست و چهره در نقاب خاک کشید.

این حدیث در بخاری، بدین‌گونه نیز روایت شده است:

«و عنها ل، قالت: ركعتان لم یكن رسول الله جیدعهما سرّاً ولا علانیة؛ ركعتان قبل صلاة الصبح وركعتان بعد العصر»؛ «عایشهلگوید: رسول خدا جدو رکعت قبل از نماز صبح و دو رکعت بعد از نماز عصر را در هیچ حالتی - پنهان و آشکار - ترک نمی‌کردند».

پیرامون گزاردن نماز پس از عصر، پیش‌تر، مباحثی مطرح شد.

۱۱۷۹ - [۲۱] (صَحِیح)

وَعَنِ الْـمُخْتَارِ بْنِ فُلْفُلٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ عَنِ التَّطَوُّعِ بَعْدَ الْعَصْرِ فَقَالَ: كَانَ عُمَرُ یَضْرِبُ الْأَیْدِیَ عَلَى صَلَاةٍ بَعْدَ الْعَصْرِ وَكُنَّا نُصْلِی عَلَى عَهْدِ رَسُولِ الـلّٰهِ جرَكْعَتَیْنِ بَعْدَ غُرُوبِ الشَّمْس قبل صَلَاةِ الْـمَغْرِبِ فَقُلْتُ لَهُ: أَكَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ جیُصَلِّیهِمَا؟ قَالَ: كَانَ یَرَانَا نُصَلِّیهِمَا فَلَمْ یَأْمُرْنَا وَلَمْ یَنْهَنَا. رَوَاهُ مُسلم [۳۵۲].

۱۱۷۹- (۲۱) مختار بن فلفل/گوید: از انس بن مالک سدر مورد گزاردن نماز نفل پس از عصر پرسیدم. وی در پاسخ گفت: عمر بن خطاب سکسانی را که پس از نماز عصر، نفل می‌گزاردند، بر دست‌هایشان می‌زد (و آن‌ها را از گفتن تکبیر و منعقد نمودن نماز نفل پس از عصر، منع می‌کرد)؛ و ما (صحابه) به روزگار رسول خدا جپس از غروب آفتاب و پیش از نماز مغرب، دو رکعت نماز (نفل و مستحبّی) می‌گزاردیم.

مختار بن فلفل/گوید: خطاب به انس بن مالک سگفتم: آیا رسول خدا جنیز آن دو رکعت را می‌گزاردند؟ وی در پاسخ گفت: پیامبر جمشاهده می‌کردند که ما آن دو رکعت را می‌گزاریم، از این رو، نه ما را به گزاردن آن فرمان می‌دادند و نه ما را آن باز می‌داشتند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«عن التطوع بعد العصر»: از خواندن نماز نفل پس از فرض عصر.

«یضرب الایدی»: یعنی بر دستان کسانی که نماز نفل را پس از عصر، با گفتن تکبیر تحریمه شروع می‌کردند، می‌زد و آن‌ها را از خواندن آن پس از عصر، بازمی‌داشت.

۱۱۸۰ - [۲۲] (صَحِیح)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: كُنَّا بِالْـمَدِینَةِ فَإِذَا أَذَّنَ الْـمُؤَذِّنُ لِصَلَاةِ الْـمَغْرِبِ ابْتَدَرُوا السَّوَارِیَ فَرَكَعُوا رَكْعَتَیْنِ حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ الْغَرِیبَ لَیَدْخُلُ الْـمَسْجِدَ فَیَحْسَبُ أَنَّ الصَّلَاةَ قَدْ صُلِّیَتْ مِنْ كَثْرَةِ مَنْ یُصَلِّیهمَا. رَوَاهُ مُسلم [۳۵۳].

۱۱۸۰- (۲۲) انس بن مالک سگوید: ما (صحابه) در مدینه‌ی منوره بودیم و چون مؤذّن برای نماز مغرب اذان می‌گفت، مردمان به سوی استوانه‌های مسجد از همدیگر پیشی می‌گرفتند و دو رکعت نماز مستحب می‌گزاردند به گونه‌ای که اگر بیگانه‌ای وارد مسجد می‌شد، به سبب فزونی شمار نماز گزاران مستحبی، گمان می‌کرد که نماز فرض مغرب گزارده شده است.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «ابتدروا»: پیشی گرفتند؛ پیشی دستی کردند؛ پیشی جستند؛ شتافتند؛ عجله کردند؛ پیش از آن که دیگری کاری بکند، کاری کردند.

«السواری»: جمع «ساریة»: ستون؛ استوانه.

«الغریب»: بیگانه؛ غریبه؛ از بیرون آمده؛ اجنبی.

و در روایتی دیگر، بخاری گوید: «عن انس سقال: لقد رأیتُ كبار اصحاب رسول الله جیبتدرون السواری عند الـمغرب»؛ «از انس بن مالک سروایت است که گفت: بزرگان اصحاب رسول خدا جرا می‌دیدم که به هنگام مغرب، به سوی استوانه‌های مسجد، از همدیگر پیشی می‌گرفتند (تا در پشت آن‌ها نماز مستحب بگزارند)».

۱۱۸۱ - [۲۳] (صَحِیح)

وَعَن مرْثَد بْنِ عَبْدِ الـلّٰهِ قَالَ: أَتَیْتُ عُقْبَةَ الْـجُهَنِیَّ فَقُلْتُ: أَلَا أُعَجِّبُكَ مِنْ أَبِی تَمِیمٍ یَرْكَعُ رَكْعَتَیْنِ قَبْلَ صَلَاةِ الْـمَغْرِبِ؟ فَقَالَ عُقْبَةُ: إِنَّا كُنَّا نَفْعَلُهُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج. قُلْتُ: فَمَا یَمْنَعُكَ الْآنَ؟ قَالَ: الشّغل. رَوَاهُ البُخَارِیّ [۳۵۴].

۱۱۸۱- (۲۳) مرثد بن عبدالله سگوید: به نزد عقبة الجهنی سرفتم و بدو گفتم: آیا تو را از رفتار ابوتمیم سشگفت زده و بهت‌زده نکنم که پیش از نماز مغرب، دو رکعت نماز می‌گزارد؟! عقبه سدر پاسخ گفت: ما نیز در روزگار پیامبر جچنین می‌کردیم و پیش از مغرب، دو رکعت نماز نفل می‌گزاردیم. مرثد سگوید: بدو گفتم: اکنون چه چیز تو را از خواندن آن، بازداشته است؟ گفت: کار و مشغولیت.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «اُعجبك»: تو را شگفت‌زده و بهت‌زده نکنم؛ تو را به تعجّب وا ندارم؛ تو را به شگفتی نیاندازم.

پیامبر جسه بار فرمودند: «صلّوا قبل صلاة الـمغرب»؛ «پیش از نماز مغرب، نماز بخوانید»؛ و در سوّمین بار فرمودند: «لـمن شاء»؛ «برای کسی که می‌خواهد». و رسول خدا جاین جمله‌ی اخیر را بدین جهت فرمودند تا مردم نماز پیش از مغرب را سنّت نگردانند. این روایت را بخاری در کتاب «تهجّد» در باب «الصلاة قبل الـمغرب» نقل کرده است. و این حدیث به دو موضوع اشاره دارد: یکی مشروعیت نفل خواندن پیش از مغرب؛ و دیگری این که این نماز، سنّت مؤکده نیست.

ابن قدامه در کتاب «المغنی» (۱/۷۶۶) چنین می‌گوید: از ظاهر کلام امام احمد بن حنبل چنین دانسته می‌شود که خواندن دو رکعت نماز پیش از مغرب، جایز است ولی سنّت نیست.

به هر حال، برخورد مردم درباره‌ی دو رکعت نماز پیش از مغرب، به دو صورت است: گروهی از مردم، این نماز را با التزام و پایبندی می‌گزارند و هیچ‌گاه آن را ترک نمی‌کنند؛ و هرکس دو رکعت نماز پیش از مغرب را نخواند، با نگاهی تند و خشن بدو می‌نگرند؛ رفتار این گروه از مردم، غلوّآمیز و خارج از دایره‌ی تعالیم و آموزه‌های اسلامی است؛ زیرا که این گونه رفتار، بیانگر آن است که خواندن دو رکعت نماز پیش از مغرب، از زمره‌ی لوازم و ضروریات است که هیچ‌گاه نباید ترک شود و حال آن که این رفتار، مخالف این فرمـوده‌ی رسول خدا جاست که فرمودند: «برای کسی که می‌خواهد». و رسول خدا جاین جـملـه را بدین جهت فرمودند تا مردم نماز پیش از مغرب را سنّت قرار ندهند.

و گروهی دیگر از مردم بر این باورند که خواندن نماز نفل پیش از مغرب، به شدّت ممنوع و قدغن می‌باشد؛ از این رو هیچ‌گاه آن را نمی‌خوانند، و حال آن که برخی اوقات اتفاق می‌افتد که وقت کافی برای خواندن نماز پیش از مغرب وجود دارد؛ به ویژه در حرمین شریفین که ائمه‌اش پس از اذان، با اندکی تأخیر به محراب می‌رسند، به طوری که اگر کسی از نمازگزاران بخواهد می‌تواند در این فاصله دو رکعت نماز پیش از مغرب را بخواند؛ از این رو اگر چنانچه مردم گاهی اوقات دو رکعت نماز پیش از مغرب را بخوانند و گاهی آن را ترک کنند، هیچ گونه حَرج و اشکالی وجود ندارد.

و آنچه در برخی از کتاب‌های فقهی احناف وارد شده که: خواندن نماز نفل پیش از مغرب مکروه است؛ این کراهیت حمل بر صورتی می‌شود که دو رکعت نماز نفل پیش از مغرب به صورت طولانی خوانده شود به طوری که میان اذان و اقامه، فاصله‌ای طولانی ایجاد کند؛ ولی هرگاه فاصله‌ی میان اذان و اقامه کوتاه باشد و نماز به صورت مختصر و سبک اداء گردد، در این صورت هیچ گونه کراهیتی وجود ندارد.

شامی در کتاب «رد المحتار» (۱/۲۵۲) گوید: «اگر چنانچه دو رکعت نماز پیش از مغرب به صورت مختصر و کوتاه خوانده شود، هیچ اشکالی در خواندن آن نیست». و بدین موضوع در کتاب «الفتح» و «الحلیة» و «البحر» نیز اشاره شده است.

نگارنده گوید: بدین موضوع در صحیح بخاری، کتاب اذان، باب «کم بین الاذان و الاقامه» نیز تصریح شده است؛ این طور که عثمان بن جبلة و ابوداود از شعبه چنین نقل می‌کنند که وی گفت: «در بین اذان و اقامه (در هنگام مغرب)، وقت اندکی وجود دارد»؛ از این رو تأخیر زیاد و طولانی نمودن دو رکعت نماز پیش از مغرب به طوری که در تعجیل و زود خواندن نماز مغرب خللی ایجاد کند، مکروه است.

و چگونه مکروه نباشد و حال آن که بخاری از رافع بن خدیج سچنین نقل می‌کند که وی گفت: «ما (صحابه) با پیامبر جنماز مغرب را می‌گزاردیم و هنگامی که نماز ما به پایان می‌رسید، هریک از ما محل اصابت تیر خویش را می‌دید.» (یعنی نماز مغرب را زود می‌خواندیم به طوری که هوا به قدری روشن بود که اگر چنانچه یکی از ما تیر می‌انداخت، جای اصابت تیرش را می‌دید).

۱۱۸۲ - [۲۴] (ضَعِیف)

وَعَن كَعْب بن عجْرَة قَالَ: إِنَّ النَّبِیَّ جأَتَى مَسْجِدَ بَنِی عَبْدِ الْأَشْهَلِ فَصَلَّى فِیهِ الْـمَغْرِبَ فَلَمَّا قَضَوْا صَلَاتَهُمْ رَآهُمْ یُسَبِّحُونَ بَعْدَهَا فَقَالَ: «هَذِهِ صَلَاةُ الْبُیُوتِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَفِی رِوَایَةِ التِّرْمِذِیِّ وَالنَّسَائِیِّ قَامَ نَاسٌ یَتَنَفَّلُونَ فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «عَلَیْكُمْ بِهَذِهِ الصَّلَاة فِی الْبیُوت» [۳۵۵].

۱۱۸۲- (۲۴) کعب بن عُجرة سگوید: پیامبر جبه مسجد «بنی عبدالاشهل» (طایفه‌ای از انصار) رفتند و در آنجا نماز مغرب را گزاردند؛ چون (برخی از نمازگزاران) نماز خویش را به پایان رساندند، آن حضرت جدیدند که آنان، مشغول گزاردن نماز نفل شده‌اند؛ از این رو فرمودند: «این (نمازهای نفل،) نماز خانه‌ها است (و باید در خانه‌ها گزارده شوند)».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و در روایت ترمذی و نسایی، این چنین آمده است:] شماری از مردم از جای برخاستند تا نماز نفل بگزارند؛ آن حضرت جفرمودند: «شما می‌بایست این نمازها را در خانه‌ها بگزارید».

شرح: «مسجد بنی عبدالاشهل»: بنی عبدالاشهل، طایفه‌ای از انصار مدینه‌ی منوره است.

«یسبّحون»: نماز نفل می‌گزارند.

خواندن نمازهای نفل و سنّت در منزل: جابر سگوید: رسول خدا جفرمودند: «اذا قضی احدكم الصلاة فی مسجده فلیجعل لبیته نصیباً من صلاته، فان الله جاعل فی بیته من صلاته نوراً»(مسلم)؛ «هرگاه کسی از شما نماز (فرض) را در مسجد خواند، قسمتی از نمازها را برای خانه بگذارد؛ چون خداوند به واسطه‌ی نماز، نوری را در خانه‌اش قرار می‌دهد».

و زید بن ثابت سگوید: پیامبر جفرمود: «علیكم بالصلاة فی بیوتكم، فانّ خیر صلاة الـمرء فی بیته الا الصلاة الـمكتوبة»(بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی)؛ «در خانه‌هایتان نماز بخوانید؛ چون بهترین نماز شخص، نماز در خانه‌اش است غیر از نمازهای فرض (که باید در مسجد خوانده شوند)».

از این رو، بهتر آن است که نمازهای سنّت و نفل، در خانه گزارده شوند؛ امّا اگر احتمال سرگرم شدن به کاری دیگر در منزل وجود داشت، در آن صورت؛ سنّت‌ها و نفل‌ها، در مسجد گزارده شوند. و از آن جایی که امروزه، تنبلی و سهل‌انگاری بر مردم چیره گشته است، فتوا بر گزاردن نمازهای سنّت در مسجد می‌باشد؛ امّا اگر شخصی بر خود اعتماد دارد که در منزل می‌تواند سنّت‌ها را به خوبی ادا کند، برای او گزاردن نمازهای سنّت در منزل، بهتر و پسندیده‌تر است.

۱۱۸۳ - [۲۵] (ضَعِیف)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ جیُطِیلُ الْقِرَاءَةَ فِی الرَّكْعَتَیْنِ بَعْدَ الْـمَغْرِبِ حَتَّى یَتَفَرَّقَ أَهْلُ الْـمَسْجِدِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۳۵۶].

۱۱۸۳- (۲۵) عبدالله بن عباس سگوید: (گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که) رسول خدا جآن قدر قرائت را در دو رکعت نماز سنّت پس از مغرب، طولانی می‌کردند که اهل مسجد، پراکنده و متفرق می‌شدند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: این حدیث بیانگر آن است که گاهی اوقات، رسول خدا جنمازهای سنّت را در داخل مسجد نیز می‌گزاردند؛ و این کار به چند دلیل بود:

برای بیان جواز.

یا به هنگام اعتکاف، این کار را انجام می‌دادند.

و یا از روی عذر، نمازهای سنّت را در مسجد می‌گزاردند.

۱۱۸۴ - [۲۶] (ضَعِیف)

وَعَنْ مَكْحُولٍ یَبْلُغُ بِهِ أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ جقَالَ: «مَنْ صَلَّى بَعْدَ الْـمَغْرِبِ قَبْلَ أَنْ یَتَكَلَّمَ رَكْعَتَیْنِ وَفِی رِوَایَةٍ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ رُفِعَتْ صَلَاتُهُ فِی عِلِّیِّینَ». مُرْسلا [۳۵۷].

۱۱۸۴- (۲۶) مکحول سروایت می‌کند که رسول خدا جفرمودند: «هر کس پس از مغرب و پیش از آن که سخن گوید، دو رکعت - یا بنا به روایتی - چهار رکعت نماز بگزارد، نمازش به «علّیین» بالا برده می‌شود».

[این حدیث، به صورت مرسل روایت شده است].

شرح: «یبلغ به»: یعنی حدیث را به پیامبر جاسناد داده است. و این حدیث، «مُرسل» است؛ زیرا مکحول ستابعی است و از سلسله سند حدیث، صحابی افتاده است. و «یبلغ به» به معنای «یروی» است؛ یعنی روایت می‌کند.

حدیث مُرسل:

۱- تعریف حدیث مُرسل:

الف) تعریف لغوی: «مُرسَل»، اسم مفعول از «اَرسل»، به معنای «أطلق» [رها کرد، خارج ساخت، آزاد نمود، جدا ساخت] می‌باشد؛ پس گویا که شخص مُرسِل، اسناد حدیث را رها ساخته و آن را با یک روایت کننده‌ی معروف، زنجیر و قید و محدود و محصور نکرده است.

ب) تعریف اصطلاحی: حدیث مرسل عبارت است از: «ما سقط من اخر اسناده مَن بعد التابعی» [۳۵۸]؛ حدیثی است که سقوط راوی در بین تابعی و پیامبر جصورت گیرد.

۲- صورت حدیث مُرسَل [در نزد محدثین]:

صورت حدیث مرسل اینگونه است که تابعی - خواه کوچک باشد یا بزرگ [۳۵۹]- بگوید: «قال رسول الله جكذا»، یا «فعل بحضرته جكذا...» [در حضور پیامبر جفلان کار اتفاق افتاد..]. و صورت مُرسل در نزد محدثین همینگونه است [که سقوط راوی در بین تابعی - خواه کوچک یا بزرگ - و پیامبر جصورت گیرد و راوی صحابی از آن حذف شده باشد. به عنوان مثال عبدالله بن دینار تابعی بگوید: «قال النبی ج: كذا»]

۳- مثال حدیث مرسل:

همانند آنچه مسلم در صحیح خود، در بحث «کتاب البیوع» روایت کرده که: «حدثنی محمد بن رافع ثنا [۳۶۰]حُجین ثنا اللیث عن عقیل عن ابن شهاب عن سعید بن مسیّب انّ رسول الله جنهی عن الـمزابنة» [۳۶۱].

«محمد بن رافع از ُحجین از لیث از عقیل از ابن شهاب برای ما نقل کرده که سعید بن مسیب گفته است: رسول خدا جاز «مزابنه» - فروختن چیزی که وزن یا شماره‌ی آن معلوم نباشد به چیزی که وزن و شماره اش معلوم باشد، مثل فروختن خرمای‌تر به خرمای خشک - نهی کرده است.»

سعید بن مسیب از زمره‌ی کبار تابعین است که به روایت این حدیث - بدون اینکه واسطه‌ی بین خود و پیامبر ج[صحابی] را ذکر کند - پرداخته است. وی از اسناد این حدیث، آخرش - که بعد از تابعی است، یعنی صحابی - را ساقط کرده و از سلسله‌ی حدیث انداخته است. و کمترینِ میزان این سقوطِ [راوی] در این حدیث، این است که وی فقط صحابی را ساقط کرده باشد. و این احتمال نیز وجود دارد که به همراه صحابی، فرد دیگر غیر از او را - مثلاً مانند تابعی - نیز از سند حدیث انداخته باشد.

«حدیثِ مُرسل در نزد فقهاء و صاحب نظران اصولی»:

آنچه بیان کردم، صورت حدیث مُرسَل در نزد محدثین بود، اما [مفهوم] حدیث مرسل در نزد فقهاء و صاحب نظران اصولی، از این هم عامتر و وسیعتر است. به باور این گروه از فقهاء و صاحب نظران اصولی، هر گونه انقطاعی در سند حدیث، «مُرسَل» است [و فرقی نمی‌کند که این انقطاع چگونه و به چه وجهی باشد]. و مذهب «خطیب بغدادی» نیز همینگونه است.

۵- حکم حدیث مُرسَل:

در اصل، «حدیث مرسل»، به دو دلیل، حدیثی ضعیف و مردود به شمار می‌آید: یکی به جهت فقدان شرطی از شرایط قبول [و صحّت حدیث] به نام شرط «اتصال سند» [چرا که در چنین حدیثی، یک راوی از اسناد حدیث حذف شده است].

و دیگری به جهت بی‌اطلاع بودن از حالات راوی محذوف؛ چرا که در چنین صورتی این احتمال وجود دارد که راوی محذوف، غیرصحابی باشد، و در این صورت این احتمال می‌رود که آن راوی [غیرصحابی]، فردی ضعیف و معیوب باشد.

ولی علماء و محدثین، در حکم مرسل و استناد و احتجاج جستن بدان، با همدیگر اختلاف نظر دارند. زیرا که این نوع از انقطاعِ [راوی در حدیث مرسل] با هر نوع انقطاعی دیگر در سند حدیث، تفاوت دارد، چون راوی‌ای که در حدیث مرسل غالباً ساقط می‌شود، صحابی است و [چنانکه همه می‌دانند] تمامی صحابه عادل هستند که جهالت و ناآگاهی به نسبت اسم آنها [نشناختن نام صحابی]، زیانی به صحّت حدیث وارد نمی‌آورد.

و خلاصه‌ی اقوال علماء درباره‌ی [حجّیت] مرسل، سه قول است که عبارتند از:

الف) در نزد جمهور محدثین و تعداد بی‌شماری از صاحب نظران اصولی و فقهی: حدیث مُرسل، حدیثی ضعیف و مردود به شمار می‌آید. و دلیل این گروه از علماء و صاحب نظران اسلامی، بی‌اطلاع بودن از حالات راوی محذوف است؛ زیرا در چنین صورتی این احتمال وجود دارد که راوی محذوف، غیرصحابی باشد [و در این صورت این احتمال می‌رود که آن راوی غیرصحابی، فردی ضعیف و معیوب باشد. زیرا فقط صحابه عادل و وارسته و انسانهای ثقه و مورد اعتماد - به طور کلی - هستند].

ب) در نزد ائمه‌ی سه گانه - امام ابوحنیفه، امام مالک، و در روایت مشهور از امام احمد - و گروهی از علماء و صاحب نظران اسلامی: حدیث مرسل، حدیثی صحیح تلقی می‌شود که بدان احتجاج و استناد می‌گردد؛ البته به شرط اینکه حدیث مُرسل از جانب کسی باشد که خودش ثقه و مورد اعتماد است [و عادتاً و یا به تصریح خود وی، مشخص شده باشد که] جز از راویان ثقه، حدیث، نقل نمی‌کند.

و دلیل این گروه از علماء در این زمینه این است که تابعی ثقه، برای خود روا نمی‌دارد تا «قالَ رسول الله ج» بگوید مگر زمانی که آن حدیث را از فردی ثقه و مورد اعتماد بشنود [۳۶۲].

ج) در نزد امام شافعی و برخی از علماء: حدیث مرسل با مراعات شرایطی، «صحیح و پذیرفتنی» است. و این شرایطِ قبولِ حدیث مرسل، چهار شرط است که سه شرط مربوط به راوی ارسال کننده، و یک شرط آن مربوط به حدیث مرسل می‌باشد.

و این شرایط چهار گانه عبارتند از:

۱- اینکه حدیث مرسل از جانب کبار تابعین باشد. [مانند عبیدالله بن عدی بن خیار، سپس سعید بن مسیب و امثال اینها].

۲- هر گاه ارسال کننده نام کسی را برد که حدیث را از او ارسال نموده است، باید نام فردی ثقه و مورد اعتماد را ببرد.

۳- هر گاه حافظان معتمد و معتبر حدیث، در روایت حدیث با او شریک شدند، نباید مخالف او، حدیث را نقل کنند و با او به مخالفت بپردازند.

۴- اینکه به این سه شرطِ پیشین، یکی از شرایط ذیل، ملحق شود:

الف) حدیث مرسل از طریقی دیگر، به طور مُسند روایت [و تقویت] شده باشد.

ب) یا اینکه حدیث مرسل از طریقی دیگر به طور مرسل روایت شده باشد؛ اینگونه که حدیث را فردی دیگر از غیر رجال مرسل اول، روایت و ارسال کرده باشد.

ج) حدیث مرسل، موافق قول صحابی باشد.

د) یا اینکه بیشتر اهل علم به حکم حدیث مرسل، فتوا داده باشند [۳۶۳].

پس هرگاه این شرایط تحقق یافت، صحّت مَخرج حدیث مرسل، و صحّت حدیثی که آن را تقویت کرده، روشن و آشکار می‌شود و این قضیه نیز ظاهر می‌گردد که حدیث مرسل و حدیثی که آن را تقویت کرده، صحیح می‌باشند که اگر حدیث صحیح دیگری با آن دو، تعارض و مخالفت نماید، در این صورت اگر امکان جمع بین آنها نباشد، حدیث مرسل و حدیث تقویت کننده‌ی آن را بر حدیث معارض - به جهت تعدّد طرق سند - ترجیح و برتری می‌دهیم [۳۶۴].

۶- مرسل صحابی:

مرسل صحابی آن است که فرد صحابی از گفتار یا رفتار پیامبر خبری دهد در حالی که به دلیل کوچکی سن یا تأخیر در اسلام آوردن یا حاضر نبودن در آن وقت، امکان شنیدن یا دیدن آن گفتار یا رفتار وجود نداشته باشد؛ و از این نوع حدیث بسیار است به دلیل کوچکی صحابه‌هایی همچون ابن‌عباس سو ابن‌زبیر سو امثال آنها.

۷- حکم مرسل صحابی:

قول صحیح و مشهور، که جمهور [علماء و صاحب نظران عرصه‌ی روایت و درایت] بدان تأکید نموده‌اند و اطمینان یافته‌اند، این است که «مرسل صحابی»، حکم حدیثِ صحیح را دارد که احتجاج و استناد جستن بدان درست است. زیرا [روایت صحابی فقط از صحابی صورت می‌گیرد و جهالت به نسبت اسم صحابی - نشناختن نام صحابی - ضعف محسوب نمی‌شود، چرا که تمامی صحابه عادل هستند و] خیلی کم اتفاق می‌افتد که صحابی از تابعین، حدیث روایت کند. و وقتی هم که از تابعین، حدیثی را روایت کنند، حتماً به بیان اسم او می‌پردازد.

و هرگاه صحابی نام کسی را [در اسناد حدیث] نبرد و بگوید: «قال رسول الله ج»؛ در اینجا اصل بر این است که صحابی، این حدیث را از صحابی دیگر شنیده باشد [و احتمال اینکه آن را از تابعی ضعیف، شنیده باشد، بسیار نادر است] [۳۶۵]. و چنانکه گذشت، حذف صحابی از سلسله‌ی سند، به صحّت حدیث، زیان و آسیبی نمی‌رساند.

و برخی نیز گفته‌اند که حکم مرسل صحابی، همانند حکم مرسل دیگران [از تابعین] است؛ ولی این قول، قولی ضعیف و مردود، و بی‌اعتبار و ناپذیرفتنی است [و قول صحیح، همان قول نخست می‌باشد].

۸- مشهورترین کتابهایی که در عرصه‌ی حدیث «مرسل» تألیف شده‌اند:

الف) مراسیل ابوداود.

ب) مراسیل ابن ابی حاتم.

ج) «جامع التحصیل لاحکام المراسیل» تألیف علایی [۳۶۶].

«من صلّی بعد المغرب»: هرکس پس از نماز فرض یا نماز سنّت مغرب، نماز بگزارد.

«قبل ان یتكلّم»: پیش از آن که سخنی از دنیا بگوید.

«علّیین»: اسم خاصّ دیوان یا دفتر کلّ نامه‌های اعمال نیکان و نیکوران است؛ جمع «عِلّی» است که صیغه‌ی مبالغه‌ی «عُلُوّ» است که به معنای «بسیار والا و بالا» است. تعبیر آن بدین نام، شاید به خاطر این باشد که محتویات این دیوان، سبب درجات رفیعه‌ی صاحبان خود در بهشت است.

۱۱۸۵ - [۲۷] (ضَعِیف)

وَعَن حُذَیْفَة نَحْوَهُ وَزَادَ فَكَانَ یَقُولُ: «عَجِّلُوا الرَّكْعَتَیْنِ بَعْدَ الْـمَغْرِبِ فَإِنَّهُمَا تُرْفَعَانِ مَعَ الْـمَكْتُوبَةِ» رَوَاهُمَا رَزِینٌ وَرَوَى الْبَیْهَقِیُّ الزِّیَادَةَ عَنْهُ نَحْوَهَا فِی شُعَبِ الْإِیمَان [۳۶۷].

۱۱۸۵- (۲۷) و از حذیفه سنیز نظیر این حدیث (در معنی نه در لفظ) روایت شده است؛ و حذیفه ساین عبارت را نیز افزوده است: «دو رکعت نماز سنّت را پس از مغرب، زودتر بگزارید و بدان‌ها سرعت ببخشید؛ زیرا آن دو رکعت، همراه با نماز فرض (به پیشگاه خداوند،) بالا برده می‌شوند».

[این دو حدیث را «رزین» روایت کرده است؛ و بیهقی نیز نظیر همین زیادت را از حذیفه سدر «شعب الایمان» روایت نموده است].

شرح: «نحوه»: عادت محدثان و راویان و ناقلانِ حدیث بر این است که هرگاه حدیثی را با یک سند روایت کنند و سپس الفاظ همان حدیث را با سندی دیگر نقل کنند، به جای این‌که کلّ متن حدیث را نقل کنند، در آخر آن می‌گویند: «نحوه» یا «مثله».

و فرق واژه‌ی «نحوه» و «مثله» در این است که: اصطلاح «مثله»، در روایت و احادیثی به کار می‌رود که هردو حدیث[که با سندهای مختلف روایت شده‌اند] از حیث لفظ و معنی، با همدیگر موافق و متّحد باشند؛ و اصطلاح «نحوه»، در روایاتی مورد استفاده قرار می‌گیرد که هردو حدیث از حیث معنی با همدیگر موافق باشند، نه از حیث لفظ. قول مشهور علماء و صاحب نظران اسلامی نیز همین است که گفته شد.

و برخی از علماء عکس این قضیه را بیان داشته‌اند و گفته‌اند: اصطلاح «مثله»، در روایاتی مورد استفاده قرار می‌گیرد که هردو حدیث، از حیث معنی ـ نه از حیث لفظ ـ با همدیگر موافق باشند و اصطلاح «نحوه»، در احادیثی به کار می‌رود که هردو حدیث هم از حیث لفظ و هم از حیث معنی، موافق یکدیگر باشند؛ ولی چنان‌که پیشتر نیز گفته شد، قول اول، مشهورتر و صحیح‌تر است.

«عجلّوا»: این عبارت را به دو گونه می‌توان ترجمه و تفسیر کرد:

دو رکعت پس از نماز فرض مغرب را کوتاه و مختصر بگزارید.

در گزاردن دو رکعت پس از نماز فرض مغرب، تعلّل نورزید و آن‌ها را بیش از حدّ، به تأخیر می‌فکنید.

۱۱۸۶ - [۲۸] (صَحِیح)

وَعَنْ عَمْرِو بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: إِنَّ نَافِعَ بْنَ جُبَیْرٍ أَرْسَلَهُ إِلَى السَّائِبِ یَسْأَلُهُ عَنْ شَیْءٍ رَآهُ مِنْهُ مُعَاوِیَةُ فِی الصَّلَاةِ فَقَالَ: نَعَمْ صَلَّیْتُ مَعَهُ الْـجُمُعَةَ فِی الْـمَقْصُورَةِ فَلَمَّا سَلَّمَ الْإِمَامُ قُمْتُ فِی مَقَامِی فَصَلَّیْتُ فَلَمَّا دَخَلَ أَرْسَلَ إِلَیَّ فَقَالَ: لَا تَعُدْ لِمَا فَعَلْتَ إِذَا صَلَّیْتَ الْـجُمُعَةَ فَلَا تَصِلْهَا بِصَلَاةٍ حَتَّى تكلم أوتخرج فَإِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ جأَمَرَنَا بِذَلِكَ أَنْ لَا نُوصِلَ بِصَلَاةٍ حَتَّى نتكلم أَو نخرج. رَوَاهُ مُسلم [۳۶۸].

۱۱۸۶- (۲۸) عمرو بن عطاء سگوید: نافع بن جبیر سمرا نزد سائب س(خواهرزاده‌ی نَمر) فرستاد تا از او در مورد چیزی که معاویه سدر نمازش دیده است، بپرسم. سائب سگفت: آری؛ من نماز جمعه را با معاویه سدر حجره‌ی مخصوصش (که در مسجد ساخته شده بود،) خواندم و چون امام سلام داد، سر جایم بلند شدم و نماز گزاردم.

هنگامی که معاویه سوارد شد، شخصی را به نزدم فرستاد و خطاب به من گفت: دیگر این کارت را تکرار مکن؛ هنگامی که نماز جمعه را خواندی، متّصل به آن، تا وقتی که سخن نگفته‌ای یا بیرون نرفته‌ای، نماز نخوان؛ زیرا رسول خدا جبه ما فرمان دادند که هیچ نمازی را با نمازی دیگر، تا هنگامی که سخن نگفته‌ایم یا بیرون نرفته‌ایم، به طور متّصل نخوانیم.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«المقصورة»: سرای حصاردار؛ خانه‌ی کوچک؛ خلوتخانه؛ جای ایستادن امام در مسجد؛ محلّی از مسجد که خاصّ خلیفه یا امام می‌ساختند که در حال نمازگزاردن در آنجا بایستد و از دسترس دشمنان و بدخواهان در امان باشد.

۱۱۸۷ - [۲۹] (صَحِیح)

وَعَنْ عَطَاءٍ قَالَ: كَانَ ابْنُ عُمَرَ إِذَا صَلَّى الْـجُمُعَةَ بِمَكَّةَ تَقَدَّمَ فَصَلَّى رَكْعَتَیْنِ ثُمَّ یَتَقَدَّمُ فَیُصَلِّی أَرْبَعًا وَإِذَا كَانَ بِالْـمَدِینَةِ صَلَّى الْـجُمُعَةَ ثُمَّ رَجَعَ إِلَى بَیْتِهِ فَصَلَّى رَكْعَتَیْنِ وَلَمْ یُصَلِّ فِی الْـمَسْجِدِ فَقِیلَ لَهُ. فَقَالَ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ جیَفْعَله

رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَفِی رِوَایَةِ التِّرْمِذِیِّ قَالَ: «رَأَیْتُ ابْنَ عُمَرَ صَلَّى بَعْدَ الْـجُمُعَةِ رَكْعَتَیْنِ ثمَّ صلى بعد ذَلِك أَرْبعا» [۳۶۹].

۱۱۸۷- (۲۹) عطاء سگوید: هرگاه عبدالله بن عمر سنماز جمعه را در مکّه‌ی مکرمه می‌گزارد، اندکی رو به جلو می‌رفت (و مکان خویش را تغییر می‌داد و) دو رکعت نماز سنّت می‌گزارد؛ آن‌گاه دوباره اندکی رو به جلو حرکت می‌کرد (و مکان خویش را جابه‌جا می‌کرد و) چهار رکعت دیگر می‌خواند.

و هرگاه در مدینه‌ی منوره بود و نماز جمعه را می‌گزارد، به خانه‌ی خویش بازمی‌گشت و در آن، دو رکعت نماز می‌گزارد؛ و این دو رکعت را در مسجد نمی‌خواند.

از ابن عمر س(درباره‌ی این کار،) پرسیده شد؟ وی در پاسخ گفت: رسول خدا جنیز این کار را انجام می‌دادند.

[این حدیث را ابوداودروایت کرده است. و در روایت ترمذی چنین آمده است:] عطاء سگوید: عبدالله بن عمر سرا دیدم که پس از نماز جمعه، دو رکعت نماز سنّت گزارد؛ سپس بعد از آن، چهار رکعت دیگر نیز خواند.

[۳۵۰]- ترمذی ۵/۲۷۹ ح ۳۱۲۸ و بیهقی در «شعب الایمان». [۳۵۱]- بخاری ۲/۶۴ ح ۵۹۱؛ مسلم ۱/۵۷۲ ح (۲۹۹-۸۳۵)؛ ابوداود ۲/۵۸ ح ۱۲۷۹؛ ترمذی ۱/۳۴۷ ح ۱۸۴؛ نسایی ۱/۲۸۰ ح ۵۷۴؛ و مسند احمد ۶/۱۶۹. [۳۵۲]- مسلم ۱/۵۷۳ ح (۳۰۲-۸۳۶). [۳۵۳]- مسلم ۱/۵۷۳ ح (۳۰۳-۸۳۷). [۳۵۴]- بخاری ۳/۵۹ ح ۱۱۸۴؛ و مسند احمد ۴/۱۵۵. [۳۵۵]- ابوداود ۲/۶۹ ح ۱۳۰۰؛ ترمذی ۲/۵۰۰ ح ۶۰۴؛ و مسند احمد ۵/۴۲۷. [۳۵۶]- ابوداود ۲/۷۰ ح ۱۳۰۱. [۳۵۷]- این حدیث را در «شعب الایمان» بیهقی نیافتیم؛ بلکه نویسنده‌ی «کنز العمّال» آن را به «ابن ابی شیبه» نسبت داده است. [۳۵۸]- نزهة النظر، ص ۴۳. و تابعی: کسی است که در حالت اسلام با صحابی ملاقات کند و بر اسلام بمیرد. [۳۵۹]- تابعی بزرگ: کسی است که بیشتر احادیثش را به طور مستقیم از صحابی نقل کند. و تابعی كوچك: کسی است که بیشتر احادیثش را از طریق کبار تابعین از صحابی نقل کرده باشد. [۳۶۰]- راویان و ناقلین حدیث، معمولاً برای حکایت و نقل حدیث از مروی عنه، لفظ «حدثنی» یا «اخبرنی فلان» را به کار می‌برده‌اند و گاهی برای اختصار، به لفظ «عن فلان» با حذف فعل اکتفا شده است. در کتب متأخرین، برای تعبیر از «حدثنا» و «اخبرنا» و همچنین «حدثنی» و «اخبرنی»، علایم اختصاری خاصّی وضع و استعمال شده است، بدین قرار: «ثنا» و «نا» در حدّثنا؛ «انا» در اخبرنا؛ «ح» در حیلوله. چه اگر محدّث متنی را به دو سند نقل نماید هنگام انتقال از سندی به سند دیگر، «ح» می‌نویسد. این حرف، رمزی است برای تحویل، به معنی «انتقال»؛ یا حیلوله به معنی فاصله و حاجز شدن است. و نیز معمولاً در ضمن سلسله‌ی سند حدیث، لفظ «قال» را که تکرار می‌شود، حذف می‌کنند؛ مثلاً احمد بن حنبل قال حدثنی شافعی، قال قال حدثنی مالك...»، که در جمله‌ی «قال قال»، اول را حذف و به یک «قال» اکتفا می‌کنند. متأخرین، طریقه‌ی دیگری در اختصار به کار برده‌اند و آن این است که فقط نام کسی را که از وی حدیث نقل شده ذکر و به کیفیت (صحیح، حسن، موثق و غیره) اشاره و سپس متن حدیث را از آخرین راویان یا از پیامبر جنقل می‌نمایند. گاهی نیز در چند حدیث که از یک اصل یا یک راوی نقل شده، در اولین حدیث، سلسله‌ی روات، آورده شده و در بقیه به لفظ «و بهذا الاسناد»، از ذکر سلسله‌ی روات صرف نظر گردیده است. [۳۶۱]- مسلم، کتاب البیوع. [۳۶۲]- ابن حجر در کتاب «النكت» در مورد حکم مرسل، دوازده نظر را می‌آورد و نظر دوازدهم را چنین بیان می‌کند: اگر مرسل از جانب کسی باشد که عادتاً و یا از طریق عبارت صریح خود وی مشخص شده باشد که جز از راویان ثقه، حدیث نقل نمی‌کند، مرسل او پذیرفته می‌شود و در غیر این صورت حدیث مرسل پذیرفته نمی‌شود. ابن حجر در ادامه از حافظ صلاح الدین علایی چنین می‌آورد: این مذهب آخر از همه‌ی مذاهب دیگر در مورد حکم مرسل، معتدل‌تر است، چرا که علمای سلف فقط در صورتی احادیث مرسل فردی را پذیرفته‌اند که ارسال او عادتاً و یا به تصریح خود فرد، فقط از راویان ثقه بوده باشد. البته به شرطی که خود ارسال کننده نیز ثقه و مورد اعتبار و اعتماد باشد. [۳۶۳]- نگا: «الرسالة» تألیف شافعی، ص ۴۱۶. [۳۶۴]- خاطر نشان می‌شود که در حجّیت روایت مرسل و عدم حجّیت آن اختلاف است که سیوطی در حجّیت مرسل نه قول را نقل نموده است که عبارتند از: ۱- حجّیت مطلق ۲- عدم حجّیت به طور مطلق ۳- حجّیت مرسلات در قرن اول ۴- حجّیت مرسلات عدول ۵- فقط حجّیت مرسلات سعید بن مسیب ۶- حجّیت مرسل در موردی که حدیث دیگری در آن زمینه نباشد. ۷- قوی بودن مرسل از مسند ۸- حجّیت مرسل در زمینه‌ی مستحبات. ۹- فقط حجّیت مرسلات صحابه شایان ذکر است که در بین راویان حدیث، بیشتر از این عده، حدیث مرسل نقل شده: عطاء بن ابی رباح (از اهل مکه)، سعید بن مسیب (از اهل مدینه)، حسن بصری (از بصره)، ابراهیم نخعی (از کوفه)، مکحول (از شام). و صحیحترین مراسیل، مرسلات سعید بن مسیب است؛ زیرا علاوه بر اینکه وی از فقهای حجاز بوده و بیشتر بزرگان صحابه را درک نموده، اغلب مراسیل وی با سند صحیح توسط دیگران نقل شده است. [۳۶۵]- ابن حجر در کتاب «النكت» می‌گوید: من روایات صحابه را از تابعین جستجو و بررسی کردم و در آنها به تحقیق و مطالعه و پژوهش و کندوکاو پرداختم؛ در میان آنها در زمینه‌ی احکام، هیچ حدیث به اثبات رسیده‌ی صحابی از تابعی ضعیف وجود ندارد، و همین خود دلیل بر این است که روایت صحابی از تابعی ضعیف، کمیاب و نادر است. [۳۶۶]- «الرسالة المستطرفة»، صص ۸۵ و ۸۶. و «علایی»: همان حافظ محقق، صلاح الدین ابوسعید خلیل بن کیکلدی علاوی است که به سال ۶۹۴ ه‍. ق در دمشق زاده شد و به سال ۷۱۶ ه‍. ق در قدس، چهره در نقاب خاک کشید. [۳۶۷]- علامه منذری، این حدیث را در کتاب «الترغیب و الترهیب» ذکر نموده است. [۳۶۸]- مسلم ۲/۶۰۱ ح (۷۳-۸۸۳)؛ ابوداود ۱/۶۷۲ ح ۱۱۲۹؛ و مسند احمد ۴/۹۵. [۳۶۹]- ابوداود ۱/۶۷۲ ح ۱۱۲۹؛ و ترمذی ۲/۳۹۹ ح ۵۲۲.