ترجمه و شرح «مشکوة المصابیح»- جلد سوم

فهرست کتاب

فصل دوم

فصل دوم

۱۱۶۷ - [۹] (صَحِیح)

عَنْ أُمِّ حَبِیبَةَ قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ جیَقُولُ: «مَنْ حَافَظَ عَلَى أَرْبَعِ رَكَعَاتٍ قَبْلَ الظُّهْرِ وَأَرْبَعٍ بَعْدَهَا حَرَّمَهُ اللهُ عَلَى النَّارِ». رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالتِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیُّ وَابْنُ مَاجَه [۳۳۳].

۱۱۶۷- (۹) ام حبیبهلگوید: از رسول خدا جشنیدم که می‌فرمودند: «هر کس که بر گزاردن چهار رکعت نماز سنّت پیش از ظهر و چهار رکعت پس از آن، پای‌بند باشد، خداوند او را بر آتش (دوزخ) حرام می‌گرداند».

[این حدیث را احمد بن حنبل، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: «و اربع بعدها»: برخی از شارحان حدیث گفته‌اند: از آن حضرت جثابت است که ایشان در بیشتر اوقات، پس از نماز ظهر، دو رکعت سنّت می‌گزاردند؛ همان‌گونه که از احادیث پیشین از عایشه، عبدالله بن عمر سو خود امّ حبیبهلثابت شد؛ از این رو، سنّت مؤکّده، همان دو رکعت است و دو رکعت دیگر، نفل به شمار می‌آید.

۱۱۶۸ - [۱۰] (ضَعِیف)

وَعَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَرْبَعٌ قَبْلَ الظُّهْرِ لَیْسَ فِیهِنَّ تَسْلِیمٌ تُفَتَّحُ لَهُنَّ أَبْوَابُ السَّمَاء». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَابْن مَاجَه [۳۳۴].

۱۱۶۸- (۱۰) ابوایوب انصاری سگوید: رسول خدا جفرمودند: «پیش از نماز ظهر، چهار رکعت نماز (سنّت) و جود دارد که در میان آن‌ها، سلامی وجود ندارد؛ (بلکه هر چهار رکعت، با یک سلام گزارده می‌شوند؛ از این رو هرکس آن‌ها را بگزارد، برای پذیرش و قبولی) آنان، دروازه‌های آسمان، باز و گشوده می‌شود».

[این حدیث را ابوداود و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

۱۱۶۹ - [۱۱] (صَحِیح)

وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ السَّائِبِ قَالَ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ جیُصَلِّی أَرْبَعًا بَعْدَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ قَبْلَ الظُّهْرِ وَقَالَ: «إِنَّهَا سَاعَةٌ تُفْتَحُ فِیهَا أَبْوَابُ السَّمَاءِ فَأُحِبُّ أَنْ یَصْعَدَ لِی فِیهَا عَمَلٌ صَالِحٌ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ [۳۳۵].

۱۱۶۹- (۱۱) عبدالله بن سائب سگوید: رسول خدا جپس از زوال خورشید و پیش از نماز ظهر، چهار رکعت نماز (سنّت) می‌گزاردند و می‌فرموند: «آن، لحظه‌ای است که درهای آسمان در آن گشوده می‌شوند و دوست دارم که برای من در این زمان، کردار شایسته‌ای به بالا رود».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «تزول الشمس»: خورشید زوال می‌کرد؛ زوال خورشید: مایل گشتن خورشید از میانه‌ی آسمان به سوی مغرب؛ هنگام ظهر که آفتاب از بلندی رو به انحطاط می‌گذارد.

«یصعد لی»: برای من بالا برود.

«ان یصعد لی فیها عمل صالح»: آری، چنین کردار شایسته و بایسته‌ای است که به سوی خدا اوج می‌گیرد و دارنده‌اش را نیز پرواز می‌دهد تا در جوار قُرب حق قرار گیرد و غرق در عزّت خداوند پیروز و فرزانه گردد.

به یقین، هر کار شایسته و مفید و سازنده - چه دعوت به سوی حق باشد، چه حمایت از مظلوم، چه مبارزه با ظالم و ستمگر، چه خودسازی و عبادت، چه آموزش و پرورش و چه گزاردن نمازهای سنّت، و خلاصه، هر چیزی که در این مفهوم وسیع و گسترده داخل گردد - اگر برای خدا و به خاطر خشنودی و رضای او انجام شود، آن هم اوج می‌گیرد و به آسمان لطف پروردگار عروج می‌کند و مایه‌ی معراج و تکامل صاحب آن و برخورداری از عزّت حقّ می‌شود.

۱۱۷۰ - [۱۲] (حسن)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «رَحِمَ اللهُ امْرَءًا صَلَّى قَبْلَ الْعَصْرِ أَرْبَعًا». رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالتِّرْمِذِیُّ [۳۳۶].

۱۱۷۰- (۱۲) عبدالله بن عمر سگوید: رسول خدا جفرمودند: «خداوند بنده‌ای را که پیش از نماز عصر، چهار رکعت نماز سنّت بگزارد، مورد رحمت خویش قرار می‌دهد».

[این حدیث را احمد بن حنبل و ترمذی روایت کرده‌اند].

«رحم الله»: خداوند مورد رحمت و آمرزش و لطف و احسان خویش قرار دهد.

در این حدیث، فضیلت و پاداشی معین، برای سنّت‌های پیش از عصر، بیان نشده و به جای آن، ذکر «رحمت مطلق» وارد شده است؛ و این خود، بیانگر آن است که ثواب و پاداش و فضیلت و مزد سنّت‌های قبل از عصر، به حدّی است که در سخن نمی‌گنجد.

۱۱۷۱ - [۱۳] (حَسَنٌ)

وَعَنْ عَلِیٍّ سقَالَ: «كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ جیُصَلِّی قَبْلَ الْعَصْرِ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ یَفْصِلُ بَیْنَهُنَّ بِالتَّسْلِیمِ عَلَى الْـمَلَائِكَةِ الْـمُقَرَّبِینَ وَمَنْ تَبِعَهُمْ مِنَ الْـمُسْلِمِینَ وَالْـمُؤمنِینَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ [۳۳۷].

۱۱۷۱- (۱۳) علی بن ابی طالب سگوید: پیامبر گرامی اسلام جپیش از نماز عصر، چهار رکعت سنّت می‌گزاردند و دو رکعت را با سلام و درود فرستادن بر فرشتگان مقرّب و کسانی از مسلمانان و مؤمنان که (در یگانه دانستن خداوند) از آنان پیروی می‌کنند، از هم جدا می‌کرد.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «الـملائكة الـمقرّبین»: فرشتگان مقرّب؛ مراد خواصّ فرشتگان است؛ از قبیل: جبرائیل و میکائیل.

«و من تبعهم من الـمسلمین والـمؤمنین»: و کسانی که در یگانه دانستن خدا و منزّه داشتن او از شریک و انباز، از فرشتگان مقرّب خدا، پیروی کردند و همچون آنان، به خدا ایمان آوردند و در اقوال و افعال، صادقانه از چنین فرشتگانی پیروی کردند.

«یفصل بینهنّ بالتسلیم»: مراد از «التسلیم»، سلام دادن نماز نیست، بلکه مراد از آن، «تشهّد» (التحیات) می‌باشد؛ زیرا در تشهّد، الفاظ سلام (السلام علیك ایّـها النبیّ ورحمة الله وبركاته، السلام علینا وعلی عباد الله الصالحینوجود دارد.

و چهار رکعت پیش از عصر، با یک سلام خوانده می‌شود؛ امّا از دیدگاه شافعی‌ها و حنبلی‌ها، بهتر آن است که چهار رکعت، با دو سلام گزارده شوند.

۱۱۷۲ - [۱۴] (حَسَنٌ)

وَعَنْ عَلِیٍّ سقَالَ: كَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ جیُصَلِّی قبل الْعَصْر رَكْعَتَیْنِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۳۳۸].

۱۱۷۲- (۱۴) علی بن ابی طالب سگوید: پیامبر گرامی اسلام جقبل از نماز عصر، دو رکعت نماز سنّت می‌گزاردند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: از پیامبر جدر مورد گزاردن نمازهای سنّت پیش از عصر، دو گونه روایت وجود دارد و هردو نیز ثابت است؛ از این رو، می‌توان به هر کدام از آن‌ها، عمل نمود:

چهار رکعت سنّت پیش از عصر.

دو رکعت سنّت قبل از عصر.

ناگفته نماند که هردو روایت، بیانگر سنّت‌های غیرمؤکده است.

۱۱۷۳ - [۱۵] (لم تتمّ دراسته)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى بَعْدَ الْـمَغْرِبِ سِتَّ رَكَعَاتٍ لَمْ یَتَكَلَّمْ فِیمَا بَیْنَهُنَّ بِسُوءٍ عُدِلْنَ لَهُ بِعِبَادَةِ ثِنْتَیْ عَشْرَةَ سَنَةً». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِیثٌ غَرِیبٌ لَا نَعْرِفُهُ إِلَّا مِنْ حَدِیثِ عمر بن أَبِی خَثْعَمٍ وَسَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ إِسْمَاعِیلَ یَقُولُ: هُوَ مُنكر الحَدِیث وَضَعفه جد [۳۳۹].

۱۱۷۳- (۱۵) ابوهریره سگوید: رسول خدا جفرمودند: «هر کس پس از نماز مغرب، شش رکعت نماز (مستحبّی) بگزارد و در میان آن‌ها، سخن ناشایستی را به زبان نیاورد، در آن صورت این شش رکعت نماز مستحبّی، برای او به اندازه‌ی دوازده سال عبادت، به شمار می‌آید».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این، حدیثی غریب است که ما آن را به جز سند عمر بن ابی خَثعم به سندی دیگر نمی‌شناسیم؛ و از محمد بن اسماعیل بخاری، شنیدم که می‌گفت: عمر بن خثعم، «منکر الحدیث» است؛ و بخاری این حدیث را بی‌اندازه، ضعیف به شمار آورده است].

شرح: «منکر الحدیث»: حدیث منکر:

هر گاه سبب طعن در راوی، «اشتباه و غلط زیاد»، یا «کثرت غفلت و بی‌توجهی و بی‌اعتنایی و بی‌ملاحظگی» و یا «فسق و فجور و هرزگی و بی‌بند و باری» باشد - سبب سوم، چهارم و پنجم از اسباب طعن در راوی [از نظر شدت و قوت طعن] - ؛ چنین حدیثی را «حدیث منکر» می‌نامند.

۱- تعریف حدیث منکر:

الف) تعریف لغوی: «منکر»، اسم مفعول از «انکار» [انکار کردن، تکذیب نمودن، رد کردن، نشناختن، باور نکردن]، و ضد «اقرار» [اعتراف کردن، اقرار نمودن، تسلیم شدن، پذیرفتن، تأیید کردن] است.

ب) تعریف اصطلاحی: علمای حدیث، منکر را با تعریفات متعدد و گوناگونی تعریف نموده‌اند که مشهورترین آنها دو تعریف‌اند که عبارتند از:

۱- «الحدیث الذی فی اسناده راوٍ فَحُش غلطُه، او کثرت غفلته، او ظهر فسقه»؛ «منکر به حدیثی گفته می‌شود که در اسناد آن، روایت کننده‌ای وجود داشته باشد که اشتباه و غلطهایش زیاد باشد، یا زیاد اهل غفلت و بی‌توجهی و بی‌اعتنایی و بی‌ملاحظگی باشد، و یا فسق و فجور و هرزگی و بی‌بند و باری‌اش، ظاهر شده باشد. [بنا به این تعریف، حدیث وقتی منکر است که راوی، یکی از این سه خصوصیت را داشته باشد: الف) غلط فاحش. ب) غفلت زیاد. ج) از حدود خداوند در رفته باشد - یعنی مرتکب فسق شده باشد]».

این تعریف را حافظ ابن حجر بیان کرده و آن را به غیرش نسبت داده است [۳۴۰]. و بیقونی همین تعریف را در منظومه‌ی خویش آورده و گفته است:

ومنكر الفرد به راوٍ غدا
تعدیله لایحمل التفردا

منکر به حدیثی گفته می‌شود که فردی که عدالتش تغییر و تبدیل یافته، در یک طبقه از سند به طور منفرد، حدیث را روایت کرده باشد [و متن حدیث، نه با این سند و نه با سندهای دیگر روایت نشده باشد و ناشناخته باشد] و راوی آن حدیث به حدّی از ثقه و اتقان نرسیده که روایتش به طور فردی مورد پذیرش واقع شود.

۲- «ما رواه الضعیف مخالفاً لما رواه الثقة»؛ «منکر، حدیثی است که راوی ضعیف برخلاف روایتِ فرد ثقه آن را نقل کند.»

این تعریف، همان تعریفی است که حافظ ابن حجر به بیان آن پرداخته و بدان اعتماد نموده است. و در این تعریف - نسبت به تعریف اول - چیزی افزوده شده است، و آن قید «مخالفت راوی ضعیف با روایتِ فردِ ثقه و معتبر» است.

۲- تفاوت میان حدیث منکر با حدیث شاذّ:

الف) شاذّ، حدیثی است که راوی مقبول [۳۴۱][ثقه و معتبر و عادل و ضابط]، آن را برخلاف حدیثِ راوی راجحتر و برتر از خود، نقل می‌کند.

ب) و منکر، حدیثی است که راوی ضعیف، برخلاف روایت فرد ثقه، آن را نقل می‌نماید.

از این دو تعریف دانسته شد که وجه اشتراک حدیث منکر و حدیث شاذّ در این است که در هردو «مخالفت»، شرط است. [در منکر شرط است که راوی ضعیف، حدیث را برخلاف روایت فرد ثقه نقل کند. و در شاذ، شرط است که راوی ثقه و معتبر، حدیث را بر خلاف راوی راجحتر و برتر از خود نقل نماید].؛ و وجه افتراق آن دو، در این است که راوی در حدیث شاذ، «مقبول» [ثقه و معتبر و عادل] است، ولی در حدیث «منکر»، ضعیف است.

ابن حجر [۳۴۲]گوید: «و قد غفل من سوّی بینهما»؛ براستی کسانی که منکر و شاذ را یک نوع می‌دانند، دچار غفلت و بی‌توجهی و بی‌اعتنایی و بی‌ملاحظگی شده‌اند [۳۴۳].

۳- مثال حدیث منکر:

الف) مثال برای تعریف اول [که راوی حدیث، خیلی بی‌محافظه و بی‌توجه، یا زیاد اهل اشتباه و غلط، و یا اهل فسق و فجور و هرزگی و بی‌بند و باری باشد].:

همانند حدیثی که نسایی و ابن ماجه از طریق ابی ز کیر یحیی بن محمد بن قیس از هشام بن عروة از پدرش [عروة]، از عایشه ، به طور مرفوع روایت کرده‌اند که [پیامبر جفرموده است:] «كلوا البَلَح بالتمر، فان ابن ادم اذا اكله غضب الشیطان»؛ «خرمای نارسیده را بخورید؛ چرا که هرگاه فرزند آدم آن را می‌خورد، شیطان خشمگین و ناراحت می‌شود».

نسایی می‌گوید: «هذا حدیث المنکر، تفرد به ابوزکیر و هو شیخ صالح اخرج له مسلم فی المتابعات غیر انه لم یبلغ مبلغ من یحتمل تفرده.» [۳۴۴]؛ «این حدیث، منکر است؛ چرا که ابو زکیر به طور تنهایی در طبقه‌ی خود به روایت آن پرداخته است. و وی پیرمردی صالح [۳۴۵]بوده است که امام مسلم از او در «متابعات» کتابش، حدیث نقل نموده است، ولی او به درجه‌ای از [ثقه و اتقان] نرسیده که حدیثش به طور فردی مورد پذیرش و قبول، واقع شود».

ب) مثال برای تعریف دوم [راوی ضعیف برخلاف روایت فرد ثقه، حدیث را نقل کند]:

همانند آنچه ابن ابی حاتم از طریق حُبّیب بن حبیب الزیات، از ابواسحاق از عَیزار بن حریث، از ابن عباس سنقل کرده‌اند که پیامبر گرامی اسلام جفرموده‌اند: «من اقام الصلاة واتی الزكاة وحجّ البیت وصام وقری الضیف، دخل الجنة»؛ «هر کس نماز را بر پای دارد، و زکات و حقوق واجب مالی را بپردازد و به حج خانه‌ی کعبه برود و [ماه رمضان را] روزه باشد و مهمان‌نوازی کند، وارد بهشت می‌شود».

ابوحاتم می‌گوید: «هو منکر، لانّ غیره من الثقات رواه عن ابی اسحاق موقوفاً و هو المعروف»؛ این حدیث، منکر است؛ چرا که غیر «حُبّیب بن حبیب الزیات» - از دیگر راویان ثقه و معتبر - این حدیث را به طور موقوف [۳۴۶][بر ابن عباس از طریق] ابواسحاق نقل کرده‌اند. و این حدیث [که از طریق این راویان ثقه و معتبر به طور موقوف بر ابن عباس از طریق ابواسحاق نقل شده است] «معروف» می‌باشد.

۴- درجه‌ی حدیث منکر:

از دو تعریف یاد شده‌ی پیشین از حدیث «منکر»، روشن شد که نوع ضعف در حدیث منکر، خیلی زیاد است. زیرا که «منکر»، یا عبارت از حدیثی است که راوی آن فردی ضعیف و متّصف به «اشتباه و غلط زیاد»، یا «کثرت غفلت و بی‌توجهی و بی‌اعتنایی و بی‌ملاحظگی» و یا «فسق و فجور و هرزگی و بی‌بند و باری» است؛ و یا عبارت از حدیثی است که راوی ضعیف برخلافِ روایت فرد ثقه و معتبر، آن را نقل کند، و [پرواضح است که] در هردو قسم، ضعف و نقص شدیدی وجود دارد، و به همین دلیل در بحث «متروک» گذشت که درجه‌ی منکر در شدتِ ضعف، پس از مرتبه‌ی «متروک» است.

«من صلّی بعد المغرب، ستّ رکعات»:

بر مبنای این حدیث، فضیلت شش رکعت بعد از مغرب، برابر با دوازده سال عبادت می‌باشد؛ و عموماً، از این شش رکعت به عنوان «نماز اوّابین» یاد می‌شود؛ اما در احادیث صحیح، «صلاة الاوّابین» (نماز اوابین) به «نماز چاشت» اطلاق شده است.

به عنوان مثال: در مصنّف ابن ابی شیبة، در باب «من کان یصلّی صلاة الضحی»، حدیث زید بن ارقم سچنین روایت شده است: «قال: خرج رسول الله جعلی اهل قباء وهم یصلّون صلاة الضحی؛ فقال: صلاة الاوابین اذا رمضت الفصال من الضحی»؛ «زید بن ارقم سگوید: رسول خدا جدر حالی به نزد مردمان قباء رفت که مشغول خواندن نماز چاشت بودند؛ آن حضرت جفرمودند: نماز اوابین هنگامی است که سُم بچه شتر، از شدّت گرمای شن قبل از ظهر (ضحی) می‌سوزد».

و ابوهریره سنیز گوید: «اوصانی خلیلی ان اُصلّی صلاة الضحی فانّها صلاة الاوابین»(مصنّف ابن ابی شیبه)؛ «دوستم - پیامبر ج- مرا سفارش کرد تا نماز چاشت را بگزارم؛ زیرا آن، نماز اوابین است».

شارحان حدیث و دانشوران دینی، علّت نامگذاری نماز چاشت به «صلاة الاوابین» را چنین بیان کرده‌اند: این نام در اصل، از این آیه گرفته شده است: ﴿ إِنَّا سَخَّرۡنَا ٱلۡجِبَالَ مَعَهُۥ يُسَبِّحۡنَ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِشۡرَاقِ١٨ [ص: ۱۸]؛ «ما کوه‌ها را با او هم‌آوا کردیم؛ همصدا با او، شامگاهان و بامدادان به تسبیح و تقدیس می‌پرداختند».

در این آیه، ذکری از «تسبیح به وقت اشراق (بامدادان)» شده است؛ و آیه‌ی بعدی چنین است: ﴿ وَٱلطَّيۡرَ مَحۡشُورَةٗۖ كُلّٞ لَّهُۥٓ أَوَّابٞ١٩[ص: ۱۹]؛ «و پرندگان را نیز هم‌آوا کردیم و در پیش او گرد آوردیم؛ همه‌ی آن‌ها، فرمانبردار او بودند».

در کتاب‌های معروف و متداول حدیث، دیده نشده است که بر شش رکعت بعد از مغرب، اصطلاح «صلاة الاوابین» (نماز اوّابین) اطلاق شده باشد؛ اما علامه حلبی/در «شرح منیة کبری» (یعنی «غینة الـمستملی فی شرح منیة الـمصلّی») به حواله‌ی «مبسوط» حدیث مرفوعی از روایت عبدالله بن عمر سبدین گونه نقل نموده است:

«من صلّی بعد المغرب بستّ رکعات، کُتب من الاوابین؛ و تلا «انّه کان للاوابین غفوراً»؛ «هر کس بعد از مغرب، شش رکعت نماز بگزارد؛ از زمره‌ی «اوّابین» نوشته خواهد شد؛ سپس این آیه را تلاوت کرد: بی‌گمان خداوند، نسبت به رجوع‌کنندگان و فرمانبرداران، بخشنده است».

و در «جمع الجوامع» ج ۱ ص ۷۹۴، چاپ «الهیئة المصریة العامة للکتاب»، حدیثی از محمد بن منکدر به صورت «مرسل» بدین‌گونه روایت شده است: «من صلّی ما بین الـمغرب والعشاء، فانّها من صلاة الاوّابین»؛ «هر کس که بین مغرب و عشاء، نماز (مستحبی) بگزارد، به راستی، آن نماز، از زمره‌ی نماز اوابین است».

در هر صورت، نام و اصطلاح وضع شده برای نماز، مهم نیست و به هر اسمی که آن را بخوانیم، درست است.

اکنون، این سؤال پیش می‌آید که آیا دو رکعت سنّت مغرب، در این شش رکعت نفل داخل‌اند یا این که، شش رکعت، نفل مستقل به شمار می‌آیند؟ در این زمینه، هردو دیدگاه از صاحب‌نظران فقهی، نقل گردیده است؛ اگر چه می‌توان - به خاطر عام بودن حدیث - دو رکعت سنّت مؤکده‌ی مغرب را نیز در شش رکعت نفل به حساب آورد؛ اما بهتر آن است که شش رکعت، به علاوه از دو رکعت سنّت، خوانده شوند.

۱۱۷۴ - [۱۶] (مَوْضُوع)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى بَعْدَ الْـمَغْرِبِ عِشْرِینَ رَكْعَةً بَنَى اللهُ لَهُ بَیْتًا فِی الْـجَنَّةِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ [۳۴۷].

۱۱۷۴- (۱۶) عایشهلگوید: رسول خدا جفرمودند: «هر کس پس از نماز مغرب، بیست رکعت نماز (نفل) بگزارد، خداوند در بهشت، خانه‌ای برای او بنا می‌نهد».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

۱۱۷۵ - [۱۷] (ضَعِیف)

وَعَنْهَا قَالَتْ: مَا صَلَّى رَسُولُ الـلّٰهِ جالْعِشَاءَ قَطُّ فَدَخَلَ عَلَیَّ إِلَّا صلى أَربع رَكْعَات أَو سِتّ رَكْعَات. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۳۴۸].

۱۱۷۵- (۱۷) عایشهلگوید: هیچ‌گاه چنین اتفاق نیافتاد که رسول خدا جنماز عشاء را بگزارند و (برای استراحت و خواب،) به نزد من بیایند و چهار یا شش رکعت نماز نخوانند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: پس از نماز فرض عشاء، خواندن دو رکعت نماز، سنّت مؤکده است که در احادیث پیشین، بدان اشاره رفت؛ و به ظاهر از احادیثی دیگر چنین استنباط می‌شود که آن حضرت جپس از عشاء و قبل از خواب - علاوه بر آن دو رکعت سنّت مؤکّده - گاهی دو رکعت و گاهی نیز چهار رکعت نفل، می‌گزاردند.

از دیدگاه احناف، گزاردن دو رکعت سنّت بعد از عشاء، به عنوان سنّت راتبه (مؤکده) به شمار می‌آید و گزاردن دو رکعت دیگر، سنّت غیر راتبه (غیرمؤکّده) به حساب می‌آید.

دلیل دو رکعت سنّت راتبه (و مؤکّده)، حدیث عبدالله بن شقیق ساست که گفت: «سألت عایشهلعن صلاة رسول الله جفقالت: كان یصلّی قبل الظهر ركعتین وبعدها ركعتین وبعد الـمغرب ثنتین وبعد العشاء ركعتین وقبل الفجر ثنتین»(ترمذی)؛ «از عایشهلپیرامون نماز رسول خدا جپرسیدم؛ وی در پاسخ گفت: آن حضرت جقبل از ظهر، دو رکعت و پس از ظهر نیز دو رکعت می‌گزاردند؛ و دو رکعت بعد از مغرب و دو رکعت بعد از عشاء و دو رکعت قبل از نماز صبح می‌خواندند».

و دلیل دو رکعت غیرراتبه (غیرمؤکده)، حدیث بخاری است؛ آنجا که عبدالله بن عباس سمی‌گوید: «فصلّی النبیّ جثم جاء الی منزله فصلّی اربع ركعات ثم نام»؛ «پیامبر جنماز گزاردند؛ آن‌گاه به منزل خویش رفتند و چهار رکعت نماز (بعد از عشاء) گزاردند و سپس خواب شدند».

ناگفته نماند که اگر چه درباره‌ی سنّت‌های قبل از عشاء روایتی در کتاب‌های معتبر حدیث وجود ندارد، ولی باز هم صاحب‌نظران فقهی احناف، آن را از زمره‌ی سنّت‌های غیرراتبه و غیرمؤکّده می‌دانند.

البته برای سنّت‌های قبل از عشاء، می‌توان از حدیث معروف عبدالله بن مغفّل ساستدلال کرد؛ وی گوید: رسول خدا جفرمودند: «بین كلّ اذانین صلاة لمن شاء»(ترمذی)؛ «بین هر اذان و اقامه، نمازی است؛ البته برای آن کس که بخواهد».

بر اساس این حدیث، ثبوت سنّت قبل از عشاء، قطعی است و تعیین چهار رکعت سنّت قبل از عشاء، بدین خاطر است که تمام سنّت‌های قبل از فرض، به اندازه‌ی رکعت‌های همان نماز فرض هستند؛ به عنوان مثال: سنّت‌های نماز صبح، دو رکعت است و سنّت‌های قبل از فرض ظهر و عصر، چهار رکعت هستند؛ از این رو می‌طلبد که سنّت‌های قبل از عشاء نیز چهار رکعت باشند.

۱۱۷۶ - [۱۸] (ضَعِیف)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إدبار النُّجُوم الركعتان قبل الْفجْر وأدبار السُّجُود الركعتان بعد الْمغرب». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ [۳۴۹].

۱۱۷۶- (۱۸) عبدالله بن عباس سگوید: رسول خدا جفرمودند: «مراد از «اِدْبارَ النّجوم» (در آیه‌ی ۴۹ سوره‌ی طور): دو رکعت سنّت پیش از صبح است و منظور از «اَدْبار السجود» (در آیه ی۴۰ سوره‌ی ق): دو رکعت سنّت پس از مغرب است».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «اِدبار النجوم»: این، بخشی از این آیات است: ﴿ وَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعۡيُنِنَاۖ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ٤٨ وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَإِدۡبَٰرَ ٱلنُّجُومِ٤٩[الطور: ۴۸-۴۹]؛ «برابر فرمان پروردگارت، صبر و شکیبایی پیش گیر (و با استقامت و شجاعت، پیام آسمانی را به گوش انسان‌ها برسان و مترس) که تو زیر نظر ما و تحت حفاظت و رعایت ما هستی. وقتی که (سحرگاهان از خواب) بلند می‌شوی، به تسبیح و تقدیس و شکر و سپاس پروردگارت بپرداز. و در پاره‌ای از شب و در وقت ناپدید شدن ستارگان (به سبب نور خورشید به هنگام طلوع فجر) شکر و سپاس و تسبیح و تقدیس خدای را به جای آور».

«ادبار السجود»: این، بخشی از این آیات است: ﴿ فَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ قَبۡلَ طُلُوعِ ٱلشَّمۡسِ وَقَبۡلَ ٱلۡغُرُوبِ٣٩ وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَأَدۡبَٰرَ ٱلسُّجُودِ٤٠[ق: ۳۹-۴۰]؛ «حال که چنین است،) پس در برابر چیزهایی که می‌گویند پایدار و شکیبا باش و ستایش و سپاس پروردگارت را پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن به جای آور؛ (چرا که عبادت در آن اوقات، بزرگ و ارزشمند است). و نیز در پاره‌ای از شب و به دنبال نمازها، او را بستای و تسبیح و تقدیس نمای».

[۳۳۳]- ابوداود ۲/۵۲ ح ۱۲۶۹؛ ترمذی ۲/۲۹۲ ح ۴۲۷؛ نسایی ۳/۲۶۵ ح ۱۸۱۵؛ و مسند احمد ۶/۳۲۶. [۳۳۴]- ابوداود ۲/۵۳ ح ۱۲۷۰. [۳۳۵]- ترمذی ۲/۳۴۲ ح ۴۷۸. [۳۳۶]- ابوداود ۲/۵۳ ح ۱۲۷۱؛ و ترمذی ۲/۲۹۵ ح ۴۳۰. [۳۳۷]- ترمذی ۲/۴۹۳ ح ۵۹۸؛ نسایی ۲/۱۱۹ ح ۸۷۴؛ و ابن ماجه ۱/۳۶۷ ح ۱۱۶۱. [۳۳۸]- ابوداود ح ۱۲۷۲. [۳۳۹]- ترمذی ۲/۲۹۹ ح ۴۳۵؛ و ابن ماجه ۱/۴۳۷ ح ۱۳۷۳. [۳۴۰]- نگا: شرح النخبة، ص ۴۷. [۳۴۱]- در اینجا هدف از مقبول: هر حدیثی است که شامل راوی صحیح و راوی حسن [یعنی راوی عادلِ ضابط با ضبط کامل، یا راوی عادل با ضبط غیرکامل] باشد. [۳۴۲]- ابن حجر در بیان تفاوت میان حدیث شاذ با منکر، چنین می‌آورد: شاذ و منکر در این که هر کدام به دو نوع تقسیم می‌شوند، مشترک هستند، و اختلاف آنها فقط در مراتب راویان است. بدین معنی که «راوی صدوق» وقتی حدیثی را به تنهایی روایت کند و حدیثش متابع و یا شاهد نداشته باشد و ضبط او در حد راوی صحیح و یا حسن نباشد، حدیث او یکی از اقسام شاذ است؛ و اگر در این حالت، حدیث مخالف [قوی‌تر از خود] نیز داشته باشد، شذوذ آن بیشتر شده و چه بسا کسانی آن را منکر بنامند. ولی اگر راوی به مرتبه‌ی راوی حدیث صحیح و یا حسن برسد، اما با حدیث راوی قوی‌تر از خود، معارض و مخالف باشد، نوع دوم شاذ می‌باشد و دلیل نامگذاری شاذ نیز به همین خاطر بوده است. ولی وقتی راوی منفرد مستور و یا راوی منفرد، موصوف به سوء حافظه و یا راوی منفردی که در روایت از بعضی اساتیدش تضعیف شده باشد، حدیثی را بدون متابع و یا شاهد روایت کند، این یکی از اقسام منکر است که از این دست، الفاظ بسیاری از اهل حدیث در توصیف احادیث به منکر یافت می‌شود. و اگر چنین حدیثی با احادیث دیگر [قوی‌تر از خود] از در مخالفت درآید، قسم دوم حدیث منکر است که اکثراً بر این رأی دوم هستند. بنابراین و با این توضیح، تفاوت بین شاذ و منکر مشخص می‌شود و هر دو‌ی آنها هم شامل «مطلق تفرد» هستند و هم «تفرد با قید مخالفت» را دربرمی‌گیرند. [۳۴۳]- شرح نخبة الفکر، ص ۳۸. و منظور ابن حجر از این قول، ابن صلاح است، چرا که وی در «علوم الحدیث» ص ۷۲، منکر و شاذ را یکی معرفی نموده و گفته است: «و المنكر ینقسم قسمین علی ما ذكرناه فی الشاذ فانه بمعناه». یعنی همان طور که شاذ را به دو دسته تقسیم کردیم، منکر نیز به دو دسته تقسیم می‌شود، چرا که منکر به معنای شاذ است. [۳۴۴]- تدریب الراوی، ج ۱، ص ۲۴۰. [۳۴۵]- منظور این است که وی در دیانت، صالح بوده است. و وقتی در حدیث و روایت مد نظر باشد، به صورت «صالح الحدیث» آورده می‌شود. [۳۴۶]- «موقوف»: خبر به صحابی وصل گردد. مانند ابن عباس در حدیث بالا. و «مقطوع»: این است که روایت حدیث به تابعی وصل شود. و «مرفوع» حدیثی است که به پیامبر جنسبت داده شود. [۳۴۷]- ترمذی ۲/۲۹۹ ح ۴۳۵؛ و ابن ماجه ۱/۴۳۷ ح ۱۳۷۳. [۳۴۸]- ابوداود ۲/۷۱ ح ۱۳۰۳. [۳۴۹]- ترمذی ۵/۳۶۶ ح ۳۲۷۵.