فصل سوم
۱۲۰۷ - [۲۰] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ: أَیُّ الْعَمَلِ كَانَ أَحَبَّ إِلَى رَسُولِ الـلّٰهِ ج؟ قَالَتْ: الدَّائِمُ قُلْتُ: فَأَیُّ حِینَ كَانَ یَقُومُ مِنَ اللَّیْلِ؟ قَالَتْ: كَانَ یَقُومُ إِذا سمع الصَّارِخ [۴۷۳].
۱۲۰۷- (۲۰) مسروق (تابعی)/گوید: از عایشهلپرسیدم: محبوبترین و دوست داشتنیترین عمل و کردار از دیدگاه رسول خدا جچه بود؟ او در پاسخ گفت: کرداری که همیشه انجام بگیرد. گفتم: رسول خدا جچه وقت برای نماز شب بیدار میشدند؟ گفت: وقتی که بانگ خروس را میشنیدند، برای نماز شب بلند میشدند (و نماز میگزاردند).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«اَحَبُّ»: بهترین؛ برترین؛ پسندیدهترین؛ خوشترین؛ محبوبترین؛ دوستداشتنیترین.
«الدائم»: عمل و کرداری که بر آن مواظبت و پایبندی شود.
«الصارخ»: بانگ خروس.
۱۲۰۸ - [۲۱] (صَحِیح)
وَعَن أنس قَالَ: مَا كُنَّا نَشَاءُ أَنْ نَرَى رَسُولَ الـلّٰهِ جفِی اللَّیْلِ مُصَلِّیًا إِلَّا رَأَیْنَاهُ وَلَا نَشَاءُ أَنْ نَرَاهُ نَائِما إِلَّا رَأَیْنَاهُ. رَوَاهُ النَّسَائِیّ [۴۷۴].
۱۲۰۸- (۲۱) انس بن مالک سگوید: گاهی چنان بود که میپنداشتیم در این وقت از شب، باید آن حضرت جدر خواب باشند و حال آن که ایشان را در حال نماز میدیدیم؛ و گاهی میپنداشتیم که باید آن حضرت جرا در حال نماز ببینیم و حال آن که ایشان را در حال خواب میدیدیم.
[این حدیث را نسایی روایت کرده است].
شرح: «ما كنّا نشاء ان نری رسول الله جفی اللیل مصلّیاً»: مراد این است که برای نماز شب رسول خدا جنیز وقت مشخّص و معینی وجود نداشت که حصّهی مشخّصی از شب را برای خواب و حصّهی معینی را برای عبادت و نماز قرار دهند؛ بلکه عادت پیامبر جچنان بود که گاه چنین تصوّر میشد که در این وقت شب، آن حضرت جباید خواب باشند، حال آنکه ایشان بیدار و در حال خواندن نماز بودند. و گاهی چنین تصوّر میشد که در این وقت شب، ایشان نماز میخوانند، حال آن که ایشان خواب بودند.
۱۲۰۹ - [۲۲] (صَحِیح)
وَعَنْ حُمَیْدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ قَالَ: أَنَّ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ جقَالَ: قُلْتُ وَأَنَا فِی سَفَرٍ مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج: وَاللَّهِ لَأَرْقُبَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ جلِلصَّلَاةِ حَتَّى أَرَى فِعْلَهُ فَلَمَّا صَلَّى صَلَاةَ الْعِشَاءِ وَهِیَ الْعَتَمَةُ اضْطَجَعَ هَوِیًّا مِنَ اللَّیْلِ ثُمَّ اسْتَیْقَظَ فَنَظَرَ فِی الْأُفُقِ فَقَالَ: ﴿ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا﴾. حَتَّى بَلَغَ إِلَى ﴿ إِنَّكَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ ﴾
ثُمَّ أَهْوَى رَسُولُ الـلّٰهِ جإِلَى فِرَاشِهِ فَاسْتَلَّ مِنْهُ سِوَاكًا ثُمَّ أَفْرَغَ فِی قَدَحٍ مِنْ إِدَاوَةٍ عِنْدَهُ مَاءً فَاسْتَنَّ ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى حَتَّى قُلْتُ: قَدْ صَلَّى قَدْرَ مَا نَامَ ثُمَّ اضْطَجَعَ حَتَّى قُلْتُ قَدْ نَامَ قَدْرَ مَا صَلَّى ثُمَّ اسْتَیْقَظَ فَفَعَلَ كَمَا فَعَلَ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَقَالَ مِثْلَ مَا قَالَ فَفَعَلَ رَسُولُ الـلّٰهِ جثَلَاثٌ مَرَّاتٍ قَبْلَ الْفَجْرِ. رَوَاهُ النَّسَائِیّ [۴۷۵].
۱۲۰۹- (۲۲) حمید بن عبدالرحمن بن عوف سگوید: یکی از یاران پیامبر جگفته است: در حالی که همراه با پیامبر جدر سفر بودم، (به خود، یا به دوستان و همراهان خویش) گفتم: سوگند به خدا! خودم (امشب) نماز رسول خدا جرا زیر نظر میگیرم تا عمل و کردار آن حضرت جرا ببینم (و از چگونگی نماز شب ایشان و تعداد رکعتهای آن، آگاهی یابم و در این زمینه بدیشان اقتدا و تأسّی نمایم).
پس چون آن حضرت جنماز عشاء - که به «عتمه» مشهور است - خواندند، بخش زیادی از شب را خوابیدند؛ آنگاه از خواب بیدار شدند و به کرانهی آسمان نگاه کردند و این آیه را تلاوت فرمودند: ﴿...رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا..﴾[آل عمران: ۱۹۱]؛ تا آن که به ﴿...إِنَّكَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ﴾[آل عمران: ۱۹۴] رسیدند.
سپس دست خویش را به سوی بستر خود دراز کردند و از (زیر) آن، مسواکی را بیرون آوردند؛ آنگاه از مشکی که کنار ایشان قرار داشت و در آن، آب بود، در ظرفی (برای وضو یا خیس کردن مسواک) آب ریختند؛ پس از آن مسواک کردند و از جای خود برخاستند و به نماز ایستادند؛ (و به اندازهای نماز خواندند که) با خود گفتم: رسول خدا جبه همان اندازهای که خوابیدهاند، نماز خواندند؛ سپس پهلو به زمین نهادند و خوابیدند، (و به اندازهای خواب شدند که) با خود گفتم: رسول خدا جبه همان اندازهای که نماز خواندهاند، خوابیدند. آنگاه دوباره از خواب بلند شدند و همان کاری را انجام دادند که بار نخست انجام داده بودند و همان آیاتی را خواندند که بار اول آنها را خوانده بودند. و در مجموع، رسول خدا جاین عمل را پیش از طلوع صبح صادق، سه بار تکرار نمودند.
[این حدیث را نسایی روایت کرده است].
شرح: «انّ رجلاً» مراد از این مرد، زید بن خالد جُهنی ساست.
۱- «اصحاب»: صحابه؛
الف) تعریف لغوی: «صحابه» در لغت، مصدر است و به معنای «الصحبة» [دوستی، رفاقت، همراهی، یار و همدم شدن، معاشرت، گفتگو] میباشد. و واژهی «صحابی» و «صاحب» نیز به همین معنا آمده است. و جمع آن بر وزن «اصحاب» و «صَحْب» است؛ و «صحابه» [مفرد]، به معنای «اصحاب» [جمع] نیز زیاد مورد استعمال قرار میگیرد. [یعنی واژهی «صحابه» - که مفرد است - به معنای واژهی «اصحاب» - که جمع صحابه است - زیاد به کار برده میشود. و زیاد اتفاق میافتد که کسی «صحابه» را به کار برده و منظورش جمعی از صحابه است].
ب) تعریف اصطلاحی: صحابی در اصطلاح، به کسی گویند که پیامبر اکرم جرا در حال اسلام ملاقات و دیدار کرده، و بر اسلام نیز مرده باشد؛ گر چه در این فاصله، ارتدادی نیز رخ داده باشد؛ بنا به قول صحیح. [یعنی اگر فردی به پیامبر جایمان آورد و ایشان را ملاقات نمود، و سپس از اسلام برگشت و مرتد شد، و در آخر، دوباره به آغوش اسلام بازگشت و از ارتدادش توبه نمود، باز هم به چنین فردی، «صحابی» گفته میشود] [۴۷۶].
۲- اهمیت «شناخت صحابه» و فایدهی آن:
«شناخت صحابه»، علمی بس مهم و اساسی و بزرگ و بنیادین است که در آن فواید و نکاتی ارزنده و مفید به ودیعه نهاده شده است. و یکی از فواید مهم آن، شناخت «متصل» از «مرسل» است.
۳- به چه وسیلهای «صحبت و همراهی» صحابی [با پیامبر گرامی اسلام ج]، شناخته میشود؟:
«صحبت و همراهی صحابی [با پیامبر ج]»، به یکی از این امور پنج گانه، شناخته میشود که عبارتند از:
الف) تواتر: مانند ابوبکر صدیق س، عمر بن خطاب س، و سایر عشرهی مبشره.
ب) شهرت: مانند ضمام بن ثعلبة س، و عکاشة بن مِحصن س.
ج) خبر دادن فردی از صحابه [به اینکه فلانی، صحابهی پیامبر جاست].
د) خبر دادن فردی مؤثق و معتبر از تابعین [به اینکه فلانی، صحابهی پیامبر گرامی اسلام جاست].
ه) خبر دادن خود فرد به اینکه وی از زمرهی اصحاب پیامبر جاست. البته مشروط بر اینکه وی فردی عادل، و ادعایش نیز قابل تصور و محتمل باشد [۴۷۷].
۴- عادل بودن تمامی صحابه:
به اجماع علمای مورد اعتبار و صاحبنظران اسلامی مُعتمد، تمامی صحابه عادل هستند؛ خواه این صحابه از زمرهی افرادی باشند که در فتنهها قاطی شدهاند و یا از جملهی افرادی باشند که خویشتن را از فتنهها [یعنی دورهی خلافت عثمان سو بعد از آن که اهواءو حزبگرایی، امت اسلامی را در برگرفت] دور نگه داشتهاند و بدانها نزدیک نشدهاند. [و همهی آنها عادل هستند و خداوند متعال عدالت آنان را در قرآن به اثبات رسانده و در بیشتر از یک سورهی قرآن، آنان را ستایش و تمجید فرموده است. از جمله در آخر سورهی «فتح» به خصوص مهاجرین و انصار و اصحاب بیعة الرضوان را به ستایش خود مختص نموده است. و رسول گرامی اسلام جدر چندین حدیث به بیان عدالت و امانت آنان پرداخته و سیرت و تاریخ پاک اسلام نیز گواه عدالت و امانتداری آنان میباشد].
و معنای «عدالت صحابه»، این است که آنها از اینکه به عمد به دروغپردازی در روایت بپردازند، اجتناب و خودداری میکردند و از انحراف و کجروی و فساد و بیراهه رفتن در روایت نیز، پرهیز مینمودند و دوری میجستند و مرتکب اموری نمیشدند تا به ذریعهی انجام آنها، روایتشان از درجهی اعتبار و قبولیت بیفتد؛ پس بدین گونه میتوان چنین نتیجه گرفت که تمامی روایات صحابه - بدون بدوش کشیدن سختیهای تحقیق و بررسی در مورد عدالت آنها - مورد قبول است؛ و در مورد افرادی از آنها که در فتنهها قاطی شدهاند، میتوان چنین نتیجه گرفت که به خاطر حسن ظن بدانها، امر هریک از آنها بر اجتهاد حمل میشود که هریک از آنها در این اجتهادشان مأجور میباشند، چرا که آنها حاملان شریعت و از زمرهی «خیر القرون» به شمار میآیند.
۵- صحابیهایی که بیش از دیگران حدیث روایت کردهاند:
شش تن از صحابه از زمرهی صحابیهایی هستند که بیش از دیگران به روایت حدیث پرداختهاند، و این شش نفر به ترتیب عبارتند از:
الف) ابوهریره س: تعداد مرویات: ۵۳۷۴ حدیث. از وی بیش از سیصد مرد نیز حدیث نقل نمودهاند.
ب) ابن عمر س: تعداد مرویات: ۲۶۳۰ حدیث.
ج) انس بن مالک س: تعداد مرویات: ۲۲۸۶ حدیث.
د) ام المؤمنین عایشه: تعداد مرویات: ۲۲۱۰ حدیث.
ه) ابن عباس س: تعداد مرویات: ۱۶۶۰ حدیث.
و) جابر بن عبدالله س: تعداد مرویات: ۱۵۴۰ حدیث. [و ابوسعید خدری س: تعداد مرویات: ۱۱۷۰ حدیث].
۶- صحابیهایی که بیش از دیگران، فتوا میدادند:
بیشتر فتواهای صحابه، از ابن عباس سنقل شده است، و پس از ایشان، اکثر فتواها از بزرگان علمای صحابه روایت شدهاند که بنا به گفتهی مسروق، بزرگان علمای صحابه، شش نفر بودهاند؛ وی در این زمینه گفته است:
«انتهی علم الصحابة الی ستة: عمر و علی و ابی بن کعب و زید بن ثابت وابی الدرداء و ابن مسعود».
«علم صحابه، به شش نفر ختم میشود: عمر س، علی س، ابی بن کعب سزید بن ثابت س، ابودرداء س، و ابنمسعود س.»
۷- «عبادله» کیست؟
در اصل، مراد از «عبادله»، هر آن کسی از صحابه است که اسمش «عبدالله» باشد، و تعداد صحابیهایی که اسمشان «عبدالله» است، به نزدیکی سیصد نفر میرسد؛ ولی در اینجا مراد از «عبادله» چهار نفر از صحابه است که اسم هریک از آنها «عبدالله» میباشد. و این چهار نفر عبارتند از:
الف) عبدالله بن عمر س.
ب) عبدالله بن عباس س.
ج) عبدالله بن زبیر س.
د) عبدالله بن عمرو بن العاص س.
و امتیاز و ویژگی این گروه از صحابه بر دیگران، این است که آنها از زمرهی علمای صحابهای به شمار میآیند که وفاتشان به گونهای به تأخیر افتاده که [از ناحیهی مسلمانان و افراد تازه مسلمان] احساس نیاز به علم و دانش آنها شده است [و بدین گونه مرجعی برای دانشجویان و تکیهگاهی برای حدیثپژوهان و منبع مورد اعتمادی برای مسلمانان قرار گرفتند] و بدین ترتیب، از این طریق، دارای شهرت و آوازه و امتیاز و ویژگی بر دیگران میباشند. پس هرگاه «عبادله» بر فتوایی به اتفاق نظر برسند، گفته میشود: «هذا قول العبادلة»؛ «این فتوا براساس قول عبادله است.»
۸- آمار صحابه:
در اینجا آمار دقیقی از تعداد صحابه وجود ندارد، ولی در این زمینه، آراء و نظریههایی از علماء و صاحب نظران اسلامی، مطرح شده است که از مجموع آنها میتوان چنین برداشت نمود که آمار صحابه، بیش از یکصد هزار نفر است؛ و مشهورترین این آراء و نظریهها، نظریهی ابوزعهی رازی میباشد. وی گفته است: «قُبض رسول الله جعن مائة الف واربعة عشر الفاً من الصحابة ممن روی عنه وسمع عنه» [۴۷۸]؛ «اصحاب هنگام وفات پیامبر اکرم جیکصد و چهارده هزار نفر (زن و مرد) بودهاند که این تعداد از پیامبر جاستماع حدیث کردهاند و به روایت احادیث ایشان پرداختهاند.»
۹- تعداد طبقات صحابه:
پیرامون تعداد طبقات صحابه، در میان علماء و صاحب نظران دینی، اختلاف نظر وجود دارد و هریک از آنها بر حسب اجتهاد و استنباط خویش، به تقسیم آنها پرداخته است؛ برخی از آنها، طبقات صحابه را به اعتبار «پیشتازی در قبول دین اسلام»، یا «هجرت» و یا «حضور در مشاهد محترم و شریف» تقسیم نمودهاند، و برخی دیگر نیز، طبقات آنها را به اعتباری دیگر تقسیم کردهاند.
[به هر حال]، هریک از علماء برحسب اجتهاد خویش، به تقسیم طبقات صحابه پرداخته است [مثلاً:]
الف) ابن سعد، طبقات صحابه را به پنج طبقه تقسیم نموده است.
ب) و حاکم، طبقات صحابه رابه دوازده طبقه تقسیم کرده است.
۱۰- برترین صحابه:
به اجماع اهل سنت و جماعت، برترین صحابه (به طور مطلق)، ابوبکر صدیق سو سپس عمر سمیباشد.
و جمهور اهل سنت و جماعت برآنند که علی سو عثمان ساز نظر فضل و برتری در درجهی سوم و چهارم میباشند؛ و سپس در درجهی بعدی، سایر عشرهی مبشره [طلحه س، زبیر س، سعد س، عبدالرحمن بن عوف س، ابوعبیده عامر بن جراح س، زید س]و بعد از آنها، اهل غزوهی بدر، و سپس اهل غزوهی «اُحد» و پس از آنها «اهل بیعة الرضوان» میباشد.
۱۱- طلایهداران و پیشقراولانِ صحابه در عرصهی پیشتازی در قبول اسلام:
[صحابههایی که در زمینهی قبول کردن دین اسلام، جزو طلایهداران، پیشقراولان، پیشگامانِ پیشتاز، و پیشآهنگان به شمار میآیند، عبارتند از:]
الف) از مردان آزاد: ابوبکر صدیق س.
ب) از بچهها: علی بن ابی طالب س.
ج) از زنان: ام المؤمنین خدیجه س.
د) از بردههای آزاد شده: زید بن حارثه س:
ه) از بردهها: بلال بن رباح س.
۱۲- آخرین کسانی که از صحابه درگذشتند و چهره در نقاب خاک کشیدند:
آخرین کسی که از صحابه درگذشت، «ابوالطفیل عامر بن واثلة اللیثی» بود که به سال ۱۰۰ هجری در مکهی مکرمه درگذشت، و برخی نیز بیشتر از این گفتهاند [و بر این باورند که وی به سال ۱۱۰ هجری وفات نموده است] و قبل از او در بصره، «انس بن مالک» در سال ۹۳ ه. ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید [۴۷۹].
۱۳- مشهورترین کتابهایی که در زمینهی تدوین و نگارش «معرفة الصحابة» تألیف شدهاند:
الف) «الاصابة فی تمییز الصحابة»، تألیف ابن حجر عسقلانی.
ب) «اسد الغابة فی معرفة الصحابة»، تألیف علی بن محمد جزری، مشهور به ابن اثیر.
ج) «الاستیعاب فی اسماء الاصحاب»، تألیف ابن عبدالبرّ [۴۸۰].
«لارقبنّ»: زیر نظر خواهم گرفت؛ مراقب نماز شب پیامبر جخواهم بود.
«العتمة»: ثلث اول شب پس از غایب شدن شفق؛ تاریکی شب؛ درنگی و تأخیر کردن؛ و چون نماز عشاء پس از پنهان شدن شفق و در تاریکی شب و معمولاً با اندکی درنگ و تأخیر خوانده میشود، عربها بدان «عتمه» میگفتند.
پیامبر جدر حدیثی میفرمایند: «لا یَغلِبَنَّكُم الأعرابُ على اِسمِ صلاتِكُمُ المَغرِبِ» قال: «وتقول الأعرابُ: هی العِشاءُ» [۴۸۱].
ابن عمر ـ بـ گوید: پیامبر جفرمود: عربهای بادیهنشین، بر نام نماز «مغرب» بر شما غلبه نکنند. راوی گوید: عربهای بادیهنشین به مغرب، «عشاء» میگفتند.
وقال: «لایَغلِبنَّكم الأعرابُ على اسمِ صلاتِكم العشاءِ، فإنَّها فی كتابِ الـلّٰهِ العِشاءُ، فإنها تُعتِمُ بحِلابِ الإبِل». رواه مسلم [۴۸۲].
و نیز پیامبر جمیفرماید: عربهای بادیهنشین بر نام نماز «عشاء» بر شما غلبه نیابند، چرا که در کتاب خدا (قرآن) نیز، این نماز به «عشاء» موسوم شده است (آنجا که میفرماید: «مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَكُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشَاءِ» [۴۸۳]پس شما نیز به تأسی و اقتداء از کتاب خدا، به نماز خفتن «عشاء» بگوئید. و علّت وجه تسمیهی «عشاء» به «عتمه» این است که) عربهای بادیهنشین عادت داشتند که شتران خویش را پس از پنهانشدن شفق و در تاریکی هوا میدوشیدند، از این جهت، چون نماز خفتن نیز پس از پنهانشدن شفق در تاریکی هوا خوانده میشود، بدان «عتمه» اطلاق نمودند.
از دو حدیث بالا یک اصل کلی و محوری را میتوان استنباط کرد و آن اینکه: اصول و قواعد و اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و دستورات شرعی در چهارچوب وحی قرار دارد و بر این مبنا، اسلام دینی تمام عیار و رهایافته از هرگونه قوانین «مندرآوردی» میباشد و به هر چه ساخته و پرداختهی ذهن و عقل نارسای انسانی باشد و به عنوان قاعده و قانونی حقوقی در میان احکام قرآن و سنّت، گنجانده شود، ارزش و جایگاهی قائل نیست و با قاطعیت تمام در ابطال و امحای آن ایستاده است، چون که رأی نیز زاییدهی عقل قاصر آدمی است و اسلام نیز به شدت، رویآوری به تراشیدههای ذهن انسانی را در صورتی که منطبق با معیارهای شرعی نباشد، مردود اعلام کرده است. پس امت اسلامی نیز باید هویت و شخصیت خویش را حفظ کند و به آرمانها و شعائر دین خویش احترام بگذارد و در همهی ابعاد و زوایای مختلف زندگی مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی، اخلاقی و عرفانی، از پرتو نور شرعی، نبوی و الهی بهره بگیرد و از این رهگذر به سمت سربلندی و پیشوایی دست یابد و پرچم پردرخشش خود را در جای جای گیتی با قاطعیت و با استقلال از همه چیز برافراشد و کرهی زمین را از صلح و آرامش و عدل و داد و اخوت و برادری و صفا و صمیمیت آکنده سازد و حقایق دینی را که در پس پردهی ضخیمی از عادات، آداب و ذهنیتهای تنگ و تاریک، مخفی مانده را هویدا سازد و قداست اصل دین را بر این برداشتها و تراشیدههای مزخرف و مندرآوردی ذهنی انسان ترجیح دهد.
دو حدیث بالا این را میرساند که این امت از بقیهی امتها جداست و شخصیت منحصر به فردی دارد که نباید دنبالهرو امتهای دیگر باشد. و نباید از عادات و تقالید دیگران پیروی کنند و اخلاق و رفتار و سبک و منش آنها را انتخاب نمایند.
باید امت اسلامی شخصیت منحصر به فرد خود را دارا باشد چون این امت، امت وسط و میانه است که برای انسانها، نمونهای برتر است. ما مسلمانان استادی امتها را داریم و ما بهترین و برترین امتها هستیم که برای هدایت انسانها برانگیخته شدهایم، پس چطور ازعادات و تقالید دیگران پیروی کنیم؟پیامبر جمیخواهد این مفاهیم را در وجود ما بکارد تا به شخصیت و استقلال خود افتخارکنیم و نمیخواهد که ما دنبالهرو و پیرو دیگران باشیم.
رفع یک اشکال: در این حدیث از اینکه مسلمانان به نماز عشاء «عتمه» گویند، نهی شده است حال آنکه در احادیثی دیگر، خود پیامبر جو حتی بعضی از صحابه شبه آن، «عتمه» گفتهاند؟
امام نوری در رفع این اشکال دو پاسخ دادهاند:
۱- «إن إستعمال العتمة، بیان للجواز و النهی عنه للتنزیه»: در احادیثی که به عشاء، عتمه گفته شده، مقصود بیان جواز است. یعنی میتوان بدان «عتمه» گفت، اما این کار، خالی از کراهت نیست، و نهیی که در حدیث شده، نهی تحریمی نیست بلکه نهی تنزیهی و ارشادی است. پس بهتر است که مطابق قول خدا به نماز خفتن، «عشاء» گفته شود نه «عتمه» چون عتمه به معنای تاریکی است و نماز، تمامش نور و درخشش است.
۲- در احادیثی که پیامبر جبه نماز «عشاء»: عتمه گفته است، مخاطبانش همان عربهای بادیهنشین بودند که معنای «عشاء» را نمیفهمیدند، بلکه «عشاء»را برای نماز مغرب اطلاق میکردند، از اینرو در احادیثی که میبینیم به «عشاء» عتمه گفته شده، به جهت آن است که مخاطبان، کسانی بودند که از معنای عشاء چیزی نمیفهمیدند، بلکه آن را به نماز مغرب اطلاق میکردند.
به هر حال، در اوائل به نماز عشاء «عتمه» نیز میگفتند، ولی چون اطلاق عتمه بر این نماز زیاد شد، و همه همانند عربهای بیسواد بادیهنشین، بدان «عتمه» میگفتند، پیامبر جبه خاطر اینکه زبان و فرهنگ جاهلیت در آنها رخنهای ایجاد نکند، مسلمانان را از «عتمه» گفتن، نهی کرد البته این نهی پیامبر جتحریمی نبود بلکه تنزیهی و ارشادی بود.
«هویاً»: مدت زمانی طولانی.
«الافق»: ناحیه؛ کرانه؛ کرانهی آسمان؛ دایرهای که در امتداد آن، چشم انسان، کرهی زمین را میبیند؛ حد فاصل میان قسمت مرئی و نامرئی آسمان.
«اهوی»: دست دراز کرد.
«فاستلّ»: بیرون آورد، خارج کرد.
«قدح»: کاسه؛ قدح.
«اداوة»: مشک؛ مشکیزه.
«فاستنّ»: مسواک زد؛ دندانهای خویش را با مسواک، تمیز و برّاق نمود.
«الفجر»: سپیدی صبح، سپیده دم، سپیدی آخر شب. در شریعت مقدس اسلام، دو گونه «فجر» وجود دارد:
۱- فجر کاذب: فجر اول، صبح کاذب، دم گرگ، روشنایی که در آخر شب در جانب مشرق پدیدار شود و گمان رود که فجر است، ولی فجر صادق نیست.
۲- فجر صادق: فجر ثانی، فجر دوم، صبح صادق، سپیدی صبح که افق را فراگیرد و روشنایی روزآشکار شود.
«اُراه»: گمان میکنم که او... و مراد از ضمیر «ه»، نافع [که یکی از راویان حدیث است] میباشد. ناگفته نماند که «نافع»، شیخ ایوب میباشد.
«خفیفتین»: دو رکعتِ کوتاه و مختصر.
و در تأیید سخن ایوب، چند حدیث دیگر وارد شده است که عبارتند از:
«عن حفصة: انّ رسول الله جكان اذا اعتكف المؤذن للصبح وبدأ الصبح، صلّی ركعتین خفیفتین قبل ان تقام الصلاة»؛ «حفصهلگوید: وقتی که مؤذن از اذان صبح فارغ میشد و سکوت میکرد و صبح ظاهر میشد، پیامبر جقبل از اینکه نماز صبح را بخواند، دو رکعت کوتاه و مختصر میخواند». [بخاری و مسلم]
۱۲۱۰ - [۲۳] (صَحِیح)
وَعَن یَعْلَى بْنِ مُمَلَّكٍ أَنَّهُ سَأَلَ أُمَّ سَلَمَةَ زَوْجَ النَّبِیِّ جعَنْ قِرَاءَةِ النَّبِیِّ جوَصَلَاتِهِ؟ فَقَالَتْ: «وَمَا لَكُمْ وَصَلَاتُهُ؟ كَانَ یُصَلِّی ثُمَّ یَنَامُ قَدْرَ مَا صَلَّى ثُمَّ یُصَلِّی قَدْرَ مَا نَامَ ثُمَّ یَنَامُ قَدْرَ مَا صَلَّى حَتَّى یُصْبِحَ ثُمَّ نَعَتَتْ قِرَاءَتَهُ فَإِذَا هِیَ تَنْعَتُ قِرَاءَةً مُفَسَّرَةً حَرْفًا حَرْفًا»
رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیُّ وَالنَّسَائِیُّ [۴۸۴].
۱۲۱۰- (۲۳) از یعلی بن مَملک سروایت است که وی از امّسلمهل- همسر گرامی پیامبر ج- پیرامون (چگونگی) قرائت و نماز (شب) آن حضرت جپرسید؟ امّسلمهلدر پاسخ بدین سؤال گفت: شما کجا و نماز گزاردن آن حضرت جکجا؟ (یعنی شما توان نماز گزاردن آن حضرت جرا ندارید؛ پس چرا از آن میپرسید)؟!
رسول خدا جنماز میگزاردند؛ آنگاه به اندازهای که نماز خوانده بودند، میخوابیدند؛ سپس به اندازهای که خوابیده بودند، نماز میگزاردند؛ آنگاه دوباره به میزانی که نماز گزارده بودند، میخوابیدند تا آن که صبح میدمید.
پس از آن، امّسلمهلبه تعریف و توصیف قرائت آن حضرت جپرداخت و چنین بیان داشت که قرائت رسول خدا جواضح و روشن بود؛ اینطور که هر حرفی از کلمات قرآن را به طور کامل، روشن و واضح تلفّظ میفرمودند.
[این حدیث را ابوداود، ترمذی و نسایی روایت کردهاند]
شرح: «ما لکم و صلاته؟»: شما به نماز گزاردن آن حضرت جچه کار دارید؟ یعنی شما، یارای گزاردن نمازی که پیامبر جمیگزاردند را ندارید؛ پس چرا از آن میپرسید؟
«قراءة مفسّرة»: قرائتی واضح و روشن. پیامبر جقرائت خود را در هر کجا که لازم میدیدند، قطع میفرمودند و سپس دوباره شروع به خواندن میکردند. و این کار، بیانگر درست قرائت کردن پیامبر جاست؛ زیرا قرائت ایشان، واضح بود و هر حرفی از کلمات قرآن را به طور کامل، روشن و واضح تلفّظ میفرمودند و کلمات را در حدّ اعتدال کشیده و روشن و شفّاف، ادا مینمودند و جملهها و کلمههای قرآن را به صورت شمرده و کشیده و حرف به حرف بیان میداشتند.
«حرفاً حرفاً»: توضیح و تفسیر عبارت «قراءة مفسّرة» است؛ یعنی قرائت آن حضرت جچنان واضح بود که هر حرفی از قرآن را به طور کامل، روشن و واضح و حرف به حرف تلفّظ میفرمودند.
[۴۷۳]- بخاری ۳/۱۶ ح ۱۱۳۲؛ مسلم ۱/۵۱۱ ح (۱۳۱-۷۴۱)؛ ابوداود ۲/۷۷ ح ۱۳۱۷؛ و نسایی ۳/۲۰۸ ح ۱۶۱۶. [۴۷۴]- بخاری ۳/۲۲ ح ۱۱۴۱؛ ترمذی ۳/۱۴۰ ح ۷۶۹؛ و مسند احمد ۳/۱۰۴. [۴۷۵]- نسایی ۳/۲۱۲ ح ۱۶۲۶. [۴۷۶]- از نظر لغوی و لفظی، «صحابی» منسوب به «صاحب» است و دارای معانی زیادی میباشد، اما نقطهی مشترکی در تمام معناهایی که برای آن ذکر شده است، وجود دارد و آن، این است: «ملازمت، همنشینی و اطاعت». اما تعریف اصطلاحی آن، براساس تعاریفی که علمای اصول بیان نمودهاند، «صحابی» کسی را گویند که پیامبر جرا دیده و یا اینکه پیامبر جاو را دیده باشد. (منظور افراد نابینا میباشد، همچون ام مکتوم) و به اسلام گرویده و بر همان حالتِ ایمان فوت کرده باشد. پس براساس این تعریف، افرادی مانند ابوجهل و ابولهب و... هر چند پیامبر جرا دیدهاند، اما جزو صحابه نیستند چون، بر ایمان نمردهاند. شیخ ابن حجر گوید: «هر کس از پیامبر جیک حدیث یا یک کلمه روایت کرده یا به حال ایمان او را دیده باشد، از صحابه است. هر کس با ایمان، پیامبر جرا ببیند و بر اسلام بمیرد، چه همنشینی او با پیامبر جبسیار یا کم باشد، روایت از آن حضرت جداشته باشد یا نه، در غزوه و جنگی شرکت کرده باشد یا نه. هر کس او را دیده و با او ننشسته یا به دلیل مانعی، او را ندیده باشد، همه و همه از صحابه هستند.» و علماء و صاحبنظران اسلامی دربارهی «تعداد صحابهی کرام» گفتهاند: پیامبر جمدت ۲۳ سال فعالیت دعوت و تبلیغ را انجام داده و در این مدت توانستند افرادی را تربیت نمایند که برای همیشهی تاریخ، به عنوان اسوه و الگو و نمونه شناخته میشوند. تعداد این افراد از سال اول تا سال بیست و سوم بعثت، رو به افزونی و نهایتاً به ۱۲۴ یا ۱۴۴ هزار نفر رسیده است. تعداد صحابه در سه سال اول، ۴۰ نفر بود. در جنگ «بدر» ۳۱۳ نفر، در هنگام صلح حدیبیه ۱۵۰۰ نفر، در وقت فتح مکه، ۱۰ هزار نفر، در جنگ «حنین» ۱۲ هزار نفر، در جنگ «تبوک» ۷۰ هزار نفر؛ و در حجة الوداع - یعنی آخرین سال زندگانی رسول خدا ج- تعداد این بزرگواران ۱۲۴ یا ۱۴۴ هزار نفر بوده است. [۴۷۷]- مثل اینکه پیش از سپری شدن صد سال از وفات پیامبر ج، ادعای «صحبت و همراهی با پیامبر» را نماید. ولی اگر ادعای صحبت و همراهی را در وقتی دیرتر از این نمود، در این صورت، ادعایش پذیرفتنی نیست. همانند: «رتن الهندی» که بعد از گذشت شش قرن از هجرت (ششصد سال بعد از وفات پیامبر جادعای «صحبت و همراهی با پیامبر ج» نمود. و در حقیقت همچنانکه علامه ذهبی در «المیزان» ج ۲ ص ۵۴ گفته، «رتن الهندی» شیخی دروغگو و شیاد و حیلهگر و مکار است. [۴۷۸]- التقریب مع التدریب، ج ۲، ص ۲۳۰. [۴۷۹]- آمار آخرین صحابههای پیامبر در شهرها، عبارتند از: در فلسطین: «ابو ابی عبدالله بن عمر» در سال ۷۴ ه. ق. در مصر: «عبدالله بن حدث زبیدی» در سال ۸۶ ه، در کوفه: «عبدالله بن ابی اوفی» در سال ۸۷ ه، در دمشق: «عبدالله بن مازنی اسلمی» در سال ۸۸ در سن ۹۴ سالگی و قبل از او در دمشق: «ابوامامه باهلی» در سال ۸۶ ه، در مدینه: «سهل بن سعد انصاری»، در سال ۹۱ در سن ۹۶ سالگی و قبل از او در مدینه: «جابر بن عبدالله انصاری» در سال ۷۴ ه، در بصره: «انس بن مالك» در سال ۹۱ و در سن ۱۰۷ سالگی، و قبل از او در بصره: «عمر بن حدیث» در سال ۸۵ ه. جالب است بدانید که جوانترین صحابه به اعتبار سن، به ترتیب عبارتند از: «ابوالطفیل» و «مسور بن مخرمه» که هردو در سال وفات پیامبر جهشت ساله بودهاند؛ و «نعمان بن بشیر» که سال دوم هجری متولد گشته است. و «حسن» و «حسین بن علی» و «عبدالله بن زبیر» که سال وفات پیامبر جنه ساله بودهاند، و «جعفر بن عبدالرحمن» در سفر حجة الوداع کودک بوده است، و «مسلمة بن مخلد خزرجی» و «عبدالله بن جعفر» و «قسم بن عباس» و «عبدالله بن عباس»، عموماً ده ساله بودهاند و «عمر بن ابی سلمه» نه ساله بوده است. و به اعتبار طول عمر، این صحابیها، هر یک یکصد و بیست سال عمر کردهاند: «حسان بن ثابت»، «حویطب بن عبد العزی»، «مخرمة بن نوفل»، «حكیم بن حزام بن خویلد» (برادرزادهی خدیجه)، «سعید بن یربوع قرشی» (نامبردگان فوق، هم جاهلیت و هم اسلام را درک کردهاند)، «لبید بن ربیعهی عامری»، «عاصم بن عدی عجلانی»، «سعد بن جنادهی عوفی»، «نوفل بن معاویه منتج نجدی»، «عدی بن حاتم طایی»، «نافع بن سلیمان عبدی» و «نابغهی جغدی». به نقل از سیوطی در الفیة ص ۲۸۷ و کفایهی خطیب صص ۵۶-۷۶. [۴۸۰]- به هر حال گروهی از دانشمندان اسلامی، احوال صحابه را به طور مستقل و جداگانه، یا در ضمن مجموعهای از مجموعهها تدوین و گردآوری نمودهاند. کتابهایی که به طور مستقل در شرح حال صحابه، تألیف و نشر یافتهاند، عبارتند از: الف) «الاستیعاب فی اسماء الاصحاب»، تألیف حافظ ابی عمرو یوسف بن عبدالله، معروف به ابن عبدالبر قرطبی (متوفی ۴۶۳ ه) که ترجمهی ۳۵۰۰ تن از صحابه را حاوی است. ب) «اسد الغابة فی معرفة الصحابة»، تألیف ابن اثیر (متوفای ۶۳۰ ه) که شامل ترجمهی ۷۵۵۴ صحابی است. این کتاب توسط شمس الدین محمد بن احمد ذهبی (م ۷۴۸ ه) مختصر شده و مؤلف نام آن را «تجرید اسماء الصحابة» گذارده و شامل ترجمهی ۸۸۶۶ تن از صحابهی رسول اکرم است. ذهبی در این کتاب، نام کسانی را که در «اسد الغابة» نیامده نیز از خود اضافه کرده است. ج) «الاصابة فی تمییز الصحابة»، تألیف شیخ الاسلام شهاب الدین احمد بن علی بن محمد، معروف به ابن حجر عسقلانی (متوفی ۸۵۲). د) «طبقات ابن سعد» (طبقات الصحابة و التابعین)، تألیف ابو عبدالله احمد بن سعد زهری که کاتب واقدی، مورخ مشهور بوده و خود معروف به ابن سعد است. کتاب مزبور - چنانکه از اسم آن پیداست - اختصاص به صحابه نداشته و تابعین نیز، طی آن ترجمه شدهاند. سه کتاب اول به ترتیب حروف الفبای نام صحابه است که معمولاً در آخر کتاب، فصلی اختصاص به صاحبان کنیه و لقب - که لقب و کنیهشان از نام آنها بیشتر اشتهار داشته - داده شده، ولی کتاب اخیر، صحابه و تابعین را به طرز خاصی دستهبندی کرده که عبارت است از: ۱) سیرهی پیامبر اکرم ج۲) غزوات آن حضرت جو وقایع زمان آن جناب تا رحلت، و شرح حال کسانی که از صحابه که در مدینهی منوره فتوا میدادند و یا قرآن را جمعآوری و تدوین کرده بودند. ۳) در بدریین ۴) درمهاجرین و انصاری که قبل از فتح مکه، اسلام آورده ولی در بدر شرکت نجسته بودند. ۵) در اسامی تابعین از اهل مدینه. در صحابهی طائف، یمن، یمامه، بحرین. ۶) در کوفیان از صحابه و تابعین ۷) در صحابه و تابعین از اهالی بصره، شام، مصر و دیگر شهرهای اسلامی. ۸) در نساء (زنان). [۴۸۱]- بخاری این حدیث را از عبدالله بن مغفل نقل نموده است:۲/۴۳ ح ۵۶۳، مسنداحمد ۵/۵۵. [۴۸۲]- این حدث را مسلم از ابن عمرنقل کرده است: ۱/۴۴۵ ح (۲۲۹-۶۴۴)، نسایی ۱/۲۷۰ ح ۵۴۱، ابن ماجه ۱/۲۳۰ ح ۷۰۴، مسنداحمد ۲/۱۰. [۴۸۳]- نور/ من الآیة ۵۸. [۴۸۴]- ابوداود ۲/۱۵۴ ح ۱۴۶۶؛ ترمذی ۵/۱۶۷ ح ۲۹۲۳؛ نسایی ۳/۲۱۴ ح ۱۶۲۹؛ و مسند احمد ۶/۳۰۰.