ترجمه و شرح «مشکوة المصابیح»- جلد سوم

فهرست کتاب

فصل اول

فصل اول

۱۲۱۹ - [۱] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ جقَالَ: «یَعْقِدُ الشَّیْطَانُ عَلَى قَافِیَةِ رَأْسِ أَحَدِكُمْ إِذَا هُوَ نَامَ ثَلَاثَ عُقَدٍ یَضْرِبُ عَلَى كُلِّ عُقْدَةٍ: عَلَیْكَ لَیْلٌ طَوِیلٌ فَارْقُدْ. فَإِنِ اسْتَیْقَظَ فَذَكَرَ اللهَ انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ فَإِنْ تَوَضَّأَ انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ فَإِنْ صَلَّى انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ فَأَصْبَحَ نَشِیطًا طیب النَّفس وَإِلَّا أصبح خَبِیث النَّفس كسلانا» [۵۰۱].

۱۲۱۹- (۹) ابوهریره سگوید: رسول خدا جفرمودند: «شیطان، پس گردن هریک از شما هنگامی که بخوابد، سه گره می‌زند و به هنگام بستن هر گرهی، می‌گوید: «شبی دراز داشته باشی؛ بخواب» (یا «شب، طولانی است؛ بخواب»).

پس اگر بیدار شد و خداوند را یاد کرد، یک گره گشوده می‌شود؛ و اگر وضو گرفت، گره دیگر گشوده می‌شود و اگر نماز گزارد، همه‌ی گره‌ها گشوده می‌شوند و صبح، با نشاط و سبک جان خواهد بود و در غیر این صورت، کسل و گران جان خواهد بود»؛ [یا به تعبیری دیگر؛ «هر یک از شما، وقتی می‌خوابد، شیطان بر اعصابش مسلّط می‌گردد و تنبل و کسل می‌شود، انگار که شیطان سرش را به ریسمانی محکم بسته و سه گره بر آن زده است تا گشوده نشود؛ وقتی که می‌خواهد برای نماز شب بلند شود، شیطان به او می‌گوید: «هنوز وقت زیادی از شب نگذشته است، از این رو فعلاً بخواب»؛ امّا اگر به وسوسه‌ی شیطان توجّه نکند و بیدار شود و به ذکر خدا مشغول گردد، مقداری قوّت و نیرو می‌گیرد، انگار که یکی از گره‌ها گشوده شده است و اگر بلند شود و وضو بگیرد، نشاط بیشتری کسب می‌کند، گویی که گره‌ی دیگری از گره‌های شیطان نیز گشوده شده است؛ و چنانچه نماز بخواند، به طور کامل با نشاط و سرحال می‌شود، مثل این که در چنین حالی، آخرین گره‌ی شیطانی باطل می‌شود و انسان احساس شادی و آرامش درونی می‌نماید؛ امّا اگر تسلیم وسوسه‌های شیطان شود، سستی و تنبلی بر او غلبه می‌کند و درونش ناآرام و متشنّج خواهد شد»].

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «یعقد»: گره می‌زند؛ گره می‌بندد.

«قافیة»: پس گردن؛ قسمت آخر سر.

«عقدة»: گره؛ پیچیدگی.

«علیک لیل طویل»: شب طولانی داشته باشی؛ شب، طولانی است، بخواب.

گر چه در مورد اهمّیت این نماز پربرکت (نماز تهجّد)، همان چند روایت فوق کافی به نظر می‌رسد، ولی این نکته قابل ذکر است که در روایاتِ اسلامی آن قدر اهمیت به این عبادت داده شده است که درباره‌ی کمتر عبادتی چنین سخن گفته شده است. دوستان حق، و رهروان راه فضیلت به این عبادت بی‌ریا که قلب را روشنایی و دل را نور و صفا می‌بخشد، همواره اهمیت بسیار می‌دادند.

غوغای زندگی روزانه از جهات مختلف، توجّه انسان را به خود جلب می‌کند و فکر آدمی را به وادی‌های گوناگون می‌کشاند، به طوری که جمعیت خاطر و حضور قلب کامل، درآن بسیار مشکل است؛ اما در دل شب و به هنگام سحر و فرو نشستن غوغای زندگی مادی، و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقداری خواب، حالت توجه و نشاط خاصّی را به انسان می‌دهد که بی‌نظیر است.

آری در این محیط آرام و به دور از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی و توأم با حضور قلب، حالت توجّهی به انسان دست می‌دهد که فوق العاده روح پرور و تکامل آفرین است.

به همین دلیل، دوستان خدا همیشه از عبادتهای آخر شب برای تَصفیه‌ی روح و حیات قلب و تقویت اراده و تکمیل اخلاص، نیرو می‌گرفته‌اند.

در آغاز اسلام نیز پیامبر جبا استفاده از همین برنامه‌ی روحانی، مسلمانان را پرورش داد و شخصیت آنها را آنقدر بالا برد که گویی دیگر آن انسانهای سابق نیستند؛ یعنی از آنها انسانهای تازه‌ای آفرید که مصمّم، شجاع، با ایمان، پاک و با اخلاص بودند.

آری پیامبر جبه هنگامی که چشم غافلان در خواب بود، مقداری از شب را بیدار می‌شد؛ و در آن هنگام که برنامه‌های عادی زندگی روزانه تعطیل می‌گشت و شواغل فکری به حداقل می‌رسید، و آرامش و خاموشی همه جا را فرا می‌گرفت و خطر آلودگی عبادت به ریا کمتر وجود داشت، و خلاصه بهترین شرایطِ حضور قلب فراهم است، با تمام وجودشان روبه درگاه معبود می‌آورد و سر بر آستان معشوق می‌سایید، و آنچه در دل داشت با خداوند متعال درمیان می‌گزارد؛ با یاد او زنده بود و پیمانه‌ی قلب خویش را از مهر او لبریز و سرشار داشت.

ممکن است بعضی همیشه توفیق بهره‌گیری از این عبادت پُر برکت و روح پرور و تعالی بخش را نداشته باشند، ولی چه مانعی دارد که در برخی از شبها که این توفیق حاصل است بهره‌گیرند و در آن هنگام که خاموشی همه جا را فرا گرفته و اشتغالات روزانه همه تعطیل است، و کودکان در خواب‌اند، و محیط آماده‌ی حضور قلب و راز و نیاز با خدا است، برخیزند و به درِ خانه‌ی خدا روند و دل را به نورِ عشق دوست، روشن سازند.

«فان استیقظ فذكر الله انحلّتّ عُقدة»:

نماز و دعا و ذکر و یاد خدا، گره‌گشای هر چالش و دغدغه و سدّی نیرومند در مقابل شیطان و وسوسه‌های اوست:

به راستی، هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو می‌برد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم می‌سازد که آلودگی‌ها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو می‌دهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه می‌کند و زنگار گناه را از آینه‌ی دل می‌زداید و جوانه‌های ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر می‌رویاند و اراده‌ی ‌انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر می‌کند.

نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد می‌کند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب می‌شود، نماز وسیله‌ی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته می‌کند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت می‌کند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش می‌دهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار می‌کند، هشدار می‌دهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان می‌سازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد می‌کند، خودبینی و کِبر را درهم می‌شکند، پرده‌های غرور و خودخواهی را کنار می‌زند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان می‌آورد.

نماز، وسیله‌ی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون می‌برد و به ملکوت آسمان‌ها دعوت می‌کند و با فرشتگان هم صدا و همراز می‌سازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا می‌بیند و با او به گفتگو برمی‌خیزد.

این از یک سو؛ و از سوی دیگر، همیشه اضطراب و نگرانی در عرصه‌های مختلف زندگی (مادّی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، اخلاقی و خانوادگی و..). یکی از بزرگترین بلاهای زندگی انسان‌ها بوده و هست و عوارض ناشی از آن، در زندگی فردی و اجتماعی، به طور کامل، محسوس و ملموس است.

همیشه آرامش، یکی از گمشده‌های مهم بشر بوده و به هر دری می‌زند، تا آن را پیدا کند؛ و همه به دنبال «فاصبح نشیطاً طیّب النفس» هستند.

تاریخ بشر پر است از صحنه‌های غم‌انگیزی که انسان برای تحصیل آرامش و فراچنگ آوردن آن، به هر چیز دست انداخته و در هر وادی گام نهاده و تن به انواع اعتیادها داده است؛ ولی اسلام و قرآن و حدیث، مطمئن‌ترین و نزدیکترین راه را برای بشر، نشان داده و گفته‌اند: «نماز و دعا و ذکر و یاد خدا، گره‌گشای هر چالش و دغدغه و سدّی نیرومند در مقابل شیطان و وسوسه‌های اوست».

توضیح این که: گاهی اضطراب و نگرانی، به خاطر آینده‌ی تاریک و مُبهمی است که در برابر فکر انسان خودنمایی می‌کند؛ احتمال زوال نعمت‌ها، گرفتاری در چنگال دشمن، ضعف و بیماری، ناتوانی و درماندگی و احتیاج، همه و همه، انسان را رنج می‌دهد؛ امّا ایمان به خداوند و روی آوردن به دعا و نماز و ذکر و یاد خدا، این‌گونه نگرانی‌ها و افکار نامطلوب شیطانی را از میان می‌برد و بدو آرامش می‌بخشد که تو در برابر حوادث آینده، درمانده نیستی، بلکه خدایی توانا، قادر و مهربان، با توست.

هرگاه گذشته‌ی تاریک زندگی، فکر انسان را به خود مشغول می‌دارد و هماره او را نگران می‌سازد؛ نگرانی از گناهانی که انجام داده است؛ از کوتاهی‌ها و لغزش‌ها؛ امّا توجه به این که خداوند، بخشنده، توبه‌پذیر، مهربان و با گذشت است، بدو آرامش می‌دهد و بدو می‌گوید: عذر تقصیر به پیشگاه پروردگار جهانیان، پیش کن و از گذشته‌ی خویش، از او عذرخواهی کن، و در مقام جبران برآی که او بخشنده و توانا و قادر و مهربان و با گذشت و توبه‌پذیر است.

و گاه ضعف و ناتوانی انسان در برابر عوامل طبیعی و گاه در مقابل انبوه دشمنان داخلی و خارجی، او را نگران و پریشان می‌سازد و با خود می‌گوید: من در برابر این همه دشمن نیرومند در میدان کارزار و جهاد، چه کنم؟ و یا در مبارزات دیگر، چه می‌توانم انجام دهم؟

امّا هنگامی که به یاد خدا می‌افتد و با نماز و شب زنده‌داری، متّکی به قدرت و رحمت او می‌شود؛ قدرتی که برترین قدرت‌ها است و هیچ چیز در برابر آن یارای مقاومت و ایستادگی ندارد، قلبش آرام می‌گیرد و با خود می‌گوید: آری؛ من تنها نیستم، من در سایه‌ی لطف و رحمت خدا، بی‌نهایت قدرت دارم.

قهرمانی‌های مجاهدان راه خدا در جنگ‌های صدر اسلام و سلحشوری‌های اعجاب‌انگیز و خیره‌کننده‌ی آنان - حتّی در آنجایی که تک و تنها بوده‌اند - بیانگر آرامشی است که در سایه‌ی ایمان به خدا و عبادت او پیدا شده است.

و گاهی نیز ریشه‌ی نگرانی‌های آزاردهنده‌ی انسان و اساس افکار نامطلوب شیطانی، احساس پوچ زندگی و بی‌هدف بودن آن است؛ ولی آن کس که به خدا ایمان دارد و مسیر تکاملی زندگی را به عنوان یک هدف بزرگ پذیرفته است و تمام برنامه‌ها و حوادث زندگی را در همین خط می‌بیند، در آن صورت نه از زندگی، احساس پوچی می‌کند و نه همچون افراد بی‌هدف و مُردّد، سرگردان و مضطرب و حیران و ویلان و افتان و خیزان است.

و گاه اتفاق می‌افتد که انسان برای رسیدن به یک هدف، زحمت زیادی را متحمل می‌شود، امّا کسی را نمی‌بیند که برای زحمت او ارج نهد و قدردانی و تشکّر کند؛ این ناسپاسی، او را به شدّت، رنج می‌دهد و در یک حالت اضطراب و نگرانی فرومی‌رود؛ امّا هنگامی که با دعا و نیایش و ذکر و یاد خدا، احساس کند که کسی از تمام تلاش‌ها و کوشش‌هایش آگاه است و به همه‌ی آن‌ها ارج می‌نهد و برای همه، پاداش می‌دهد، دیگر چه جای نگرانی و ناآرامی است؟

و گاه، سوء ظن‌ها و توهمّ‌ها و خیال‌های پوچ و بی‌محتوا، یکی دیگر از عوامل نگرانی است که بسیاری از مردم در زندگی خود از آن رنج می‌برند؛ ولی چگونه می‌توان انکار کرد که توجه به خدا و لطف بی‌پایان او و دستور به حُسن ظن - که وظیفه‌ی هر فرد با ایمانی است - این حالت رنج‌آور را از بین می‌برد و آرامش و اطمینان، جای آن را می‌گیرد.

و گاه، دنیاپرستی و دلباختگی در برابر زرق و برق زندگی مادّی، یکی از بزرگترین عوامل اضطراب و نگرانی انسان‌ها است؛ تا آن جا که گاهی عدم دستیابی به رنگ خاصّی از لباس یا کفش و کلاه و یا یکی دیگر از هزاران وسایل زندگی، ساعت‌ها و یا روزها و هفته‌ها، فکر دنیاپرستان را ناآرام و مُشوّش می‌دارد.

امّا، توجه به خدا (با ذکر و یاد او و با دعا و نماز) و توجه به آزادگی مؤمن که همیشه با «زهد و پارسایی سازنده» و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگی مادّی همراه است، به همه‌ی این اضطراب‌ها و افکار نامطلوب شیطانی و وسوسه‌های ویرانگر اهریمنی پایان می‌دهد و نرسیدن به یک وسیله‌ی مادّی یا از دست دادن آن، نمی‌تواند آرامش روحی انسان را برهم زند و طوفانی از نگرانی و وسوسه را در قلب و فکر او ایجاد کند.

و گاه، ترس و وحشت از مرگ، همیشه روح انسان را آزار می‌دهد و طوفانی از نگرانی و وسوسه را در قلب و فکر او ایجاد می‌کند؛ و از آن جا که امکان مرگ تنها در سنین بالا نیست، بلکه در سنین دیگر - به ویژه به هنگام بیماری‌ها، جنگ‌ها و ناامنی‌ها - وجود دارد، این نگرانی می‌تواند جنبه‌ی عمومی پیدا کند.

ولی اگر ما مسلمانان، از نظر جهان‌بینی، مرگ را به معنای «فنا و نیستی و پایان همه چیز» بدانیم (همان‌گونه که مادّی‌گرایان جهان، می‌پندارند)، در آن صورت این اضطراب و نگرانی، به طور کامل به جا است و باید از چنین مرگی که نقطه‌ی پایان همه‌ی آرزوها و موفقیت‌ها و خواسته‌های انسان است، ترسید و از آن وحشت داشت؛ امّا هرگاه در سایه‌ی ایمان به خدا و توجه به او، مرگ را دریچه‌ای به یک زندگی وسیع‌تر و والاتر بدانیم و گذشتن از گذرگاه مرگ را همچون عبور از دالان زندان و رسیدن به یک فضای آزاد تصور کنیم، دیگر این نگرانی و وسوسه‌های بی‌جا و افکار نامطلوب، بی‌معنا خواهد بود، بلکه چنین مرگی - هرگاه در مسیر انجام وظیفه بوده باشد - دوست‌داشتنی و خواستنی خواهد بود.

به هر حال، اکنون که دانستیم این عوامل در برابر ایمان به خدا و توجه به او و ذکر و یاد او، ذوب و بی‌رنگ و نابود و تباه می‌گردد، از دل و جان تصدیق خواهیم کرد که «نماز و دعا و ذکر و یاد خدا، گره‌گشای هر چالش و دغدغه و سدّی نیرومند در مقابل شیطان و افکار و تبلیغات و وسوسه‌های او» خواهد بود؛ و این حقیقتی است که حدیث ابوهریره، آن را به طور کامل، به تصویر کشیده است.

۱۲۲۰ - [۲] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنِ الْـمُغِیرَةِ قَالَ: قَامَ النَّبِیُّ جحَتَّى تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهُ فَقِیلَ لَهُ: لِمَ تَصْنَعُ هَذَا وَقَدْ غُفِرَ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكِ وَمَا تَأَخَّرَ؟ قَالَ: «أَفَلَا أَكُونُ عَبْدًا شَكُورًا» [۵۰۲].

۱۲۲۰- (۲) مغیرة بن شعبه سگوید: رسول خدا جآن قدر نماز شب گزاردند که پاهایشان وَرَم و آماس کرد. بدیشان گفته شد: چرا به خویشتن این همه رنج و مشقّت می‌دهید، حال آن که گناهان پیشین و پسین شما بخشوده شده است؟ آن حضرت جفرمودند: «آیا نباید بنده‌ای سپاسگزار باشم»؟

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «قام النبی ج»: غالباً پیامبر اکرم جبرای نماز شب برخاستند؛ چرا که در روایتی دیگر آمده است: «انّ النبیّ جكان یقوم من اللیل حتّی تتفطّر قد ماه...»؛ «پیامبر خدا جشب را به عبادت می‌ایستادند تا اندازه‌ای که پاهایشان آماس می‌کرد...». این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند.

«تورّمت»: ورم کرد؛ باد کرد؛ متورّم شد؛ پُف کرد؛ آماس نمود؛ برآمده شد.

«ما تقدّم من ذنبک»: گناهان پیشین تو.

«ما تأخّر»: گناهان پسین.

علماء بر غیر ممکن بودن وقوع کفر از پیامبران چه قبل از بعثت و چه بعد از آن اتفاق نظر دارند. و هم چنین متفق القولند که انبیاء بعد از بعثت، مرتکب گناه کبیره و صغیره نمی‌شوند؛ چرا که موجب نفرت و انزجار مردم از آنها می‌شود و این، مصلحت و هدف از آمدن آنان را از بین می‌برد؛ از این رو، پیامبران کارهای پست یا آنچه را که موجب نفرت مردم از آنها می‌‌شود مانند: زنا و دروغ و خیانت و... را انجام نمی‌دهند.

بنابراین تمام اخباری که راجع به پیامبران آمده است و ظاهراً دلالت بر گناه می‌کنند (مقصود گناهی نیست که دیگران انجام می‌دهند، لذا) از ظاهر آنها عدول کرده و تأویل می‌شوند. و یا اینکه تعبیر گناه از باب مقایسه‌ی مفضول نسبت به اَفضل است و گفته‌ی امام جُنید، از این نوع است که: «حسنات الابرار سیئات المقربین»؛ «حسنات و نیکی نیکوکاران، برای مقرّبین گناه محسوب میشود». چون مقام والای مقرّبین اقتضاء می‌کند اعمالی بالاتر و عالی‌تر از اعمال نیکوکاران انجام دهند.

بنابراین، آیات و احادیثی که درمورد حضرت محمد جآمده است و دلالت بر گناه او می‌کنند، مانند: ﴿ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ[محمد: ۱۹]؛ «برای گناهان خود طلب آمرزش کن»؛ و ﴿ لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ [الفتح: ۲]؛ «تا خداوند گناهان گذشته و آینده‌ی تو را ببخشاید».

این‌گونه آیات حمل بر ترک اَولی و اَفضل می‌شود؛ زیرا اگر پیامبر جاَولی را ترک کند، گناه [به معنای عرفی] نیست، بلکه به مثابه‌ی گناه است.

به هر حال، علماء و دانشوران اسلامی، داشتن مقام عصمت را برای همه‌ی پیامبران واجب دانسته‌اند و همه‌ی آنها بر غیرممکن بودن وقوع کفر از پیامبران چه قبل از بعثت و چه بعد از بعثت اتفاق نظر دارند و هم‌چنین متفق القولند که انبیاء بعد از بعثت نیز از هر گناه (صغیره و کبیره) معصوم هستند و اینکه بعضی گفته‌اند که گناه صغیره از آنها سر می‌زند، نزد جمهور امت صحیح نیست [۵۰۳].

پس به هیچ وجه لایق نیست که از یکی از انبیاء گناهی سر بزند که مخلّ به مروّت و آبروی آنان باشد و آنان را از محل اعتبار ساقط کند.

چرا که پیامبران الگو و سرمشق بشریت‌اند و اگر از آنها کارهای پست که موجب نفرت مردم است سر بزند و خلاف رضای خدا باشد، اطمینانی بر گفتار و کردارشان باقی نمی‌ماند و مردم به آنها اعتماد نمی‌کنند و اگر پیامبران مورد اعتماد و اطمینان دیگران قرار نگیرند، جایی برای پذیرش دین و آئین الهی و کتابهای آسمانی و پند و اندرزهای رحمانی باقی نخواهد ماند. بنابراین تمام اخباری که راجع به پیامبران آمده است و ظاهراً دلالت بر گناه می‌کنند، مقصود گناهی نیست که دیگران انجام می‌دهند و هرگز این خطاها مربوط به امور اعتقادی و اخلاقی نبوده و چیزهایی نبوده است که زشت و قبیح به شمار آید، بلکه مربوط به کارهای دنیوی و سیاست‌های دنیایی امم بوده است که عادتاً و معمولاً دیدگاه‌ها و تقدیر و تخمین و ارزیابی در آن متفاوت است.

و گاهی پیامبران خود را نسبت به حق خداوند مقصر به حساب می‌آورند، چون آنان عارف‌تر و داناترین مردم به جلال ذات و عظمت خداوند بر بندگانش بوده‌اند و می‌دانستند که امت‌ها هر اندازه تلاش کنند از وفای به حق خدا و بدانچه شایسته‌ی وی است، عاجز و ناتوانند و لذا به قصور خویش اعتراف کرده‌اند.

«ما عرفناك حق معرفتك وما عبدناك حق عبادتك؛»

«ما آنگونه که شایسته‌ی معرفت توست، ترا نشناختیم و آنگونه که شایسته‌ی پرستش تو است، ترا پرستش نکردیم».

و هرگاه این اندازه را در حق خود گناه و معصیت به حساب آورده باشند، آن را مستلزم استغفار دانسته‌اند و در پیشگاه خداوند به استغفار پرداخته‌اند. پس استغفار پیامبران از خطاها و گناهانی نیست که ما مرتکب آن می‌شویم و آنچه که خلاف آن را به وهم ما القاء می‌کند، نباید بدان اهمیت داد، زیرا حقیقت آن برتر از افهام و اوهام توده‌ی مردم است و تفصیل این موضوع را باید از جای دیگر جست [۵۰۴].

حال شاید در ذهن کسی این سؤال ایجاد شود که آیا حضرت آدم÷مطابق این حدیث مرتکب معصیتی شد یا خیر؟

در پاسخ به این سؤال می‌توان چند جواب داد:

یکی اینکه آنچه آدم÷مرتکب شد‌ «ترک اولی» و یا به عبارت دیگر «گناه نسبی» بود، نه «گناه مطلق».

ناگفته نماند که «گناه» بر دو قسم است؛ گناه مطلق و گناه نسبی.

گناه مطلق: گناهی است که از هرکس سرزند، گناه است و در خور مجازات (مانند‌: شرک، کفر، ظلم و ستم و..).

گناه نسبی آن است که گاهی بعضی اعمال مباح و یا حتی مستحب در خور افراد بزرگ نیست، آنها باید از این اعمال چشم بپوشند و به کار مهم‌تر پردازند. در غیر این صورت «ترک اولی» کرده‌اند.

فی المثل برای ساختن یک بیمارستان از مردم تقاضای کمک می‌شود، شخص کارگری مزد یک روزش را که گاه چند تومان بیشتر نیست، می‌دهد. این عمل نسبت به او ایثار و حسنه است و کاملاً مطلوب. اما اگر یک ثروتمند این مقدار کمک کند، نه تنها این عمل نسبت به او پسندیده نیست که گاه در خور ملامت، مذمت و نکوهش نیز هست. با این که از نظر اصولی نه تنها کار حرامی نکرده، بلکه ظاهراً مختصر کمکی نیز به کار خیر نموده است.

این همان چیزی است که می‌گوییم «حسنات الابرار سیئات المقربین» حسنات نیکان، گناهان مقربان است. و نیز این همان چیزی است که به عنوان «ترک اولی» معروف شده است و ما آن را به عنوان «گناه نسبی» یاد می‌کنیم که نه گناه است و نه مخالف مقام عصمت. چرا که اعمالی که از بزرگان درگاه پروردگار سر می‌زند، با موقعیت ممتازشان سنجیده می‌شود و گاهی با مقایسه به آن، کلمه «عصیان» و «ذنب» [گناه] بر آن اطلاق می‌گردد.

فی‌المثل: نمازی که ممکن است از یک فرد عادی، نماز ممتازی باشد، برای اولیاء حق، گناه محسوب شود. زیرا یک لحظه غفلت در حال عبادت، برای آنها شایسته نیست. بلکه باید با توجه به علم و تقوا و موقعیت‌شان به هنگام عبادت، غرق در صفات جلال و جمال خدا باشند. سایر اعمال آنها غیر از عبادات نیز چنین است و با توجه به موقعیت آنها سنجیده می‌شود. به همین دلیل، اگر یک «ترک اولی» از آنها سر زند، مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار می‌گیرند.

و نهی آدم÷ از درخت ممنوعه، نیز یک نهی تحریمی نبود، بلکه نهی از ترک اولی بود، ولی با توجه به موقعیت آدم÷با اهمیت تلقی شد و ارتکاب مخالفت با این نهی (هرچند نهی کراهتی بود) موجب چنان مؤاخذه و مجازاتی از طرف خدا گردید [۵۰۵].

«افلا اكون»: آیا نباشم از زمره‌ی...

«شكوراً»: سپاسگزار؛ قدردان.

به هر حال؛ قلب پیامبر جبا خدا پیوند داشت و او در هر کاری و هر وقتی با وی بود. عبادت و بندگی خدا را دوست می‌داشت؛ شب به شب زنده‌داری و گزاردن نماز می‌پرداخت و قسمتی از روز را هم صرف آن می‌کرد. نور چشم و لذّتش را در نماز می‌یافت.

آنچه نظر محقّقان و اندیشمندان جهان را در زندگی پیامبر جبه خود جلب کرده و می‌کند، همین جمع شگفت‌آوری است که پیامبر جمیان عبادت و پرداختن به امور دنیایی ایجاد کرده بود. آن حضرت جبا وجودی که به بالاترین مراتبِ عبادت و بندگی خدا رسیده بود، باز هم زندگی بسیاری از فقرا و افراد خانواده‌اش را تأمین می‌کرد؛ در مورد پرداختن به امور دنیایی با تلاش و فعالیت می‌زیست؛ با یک امّت مقابله می‌نمود؛ حکومت نو ظهور و تازه به قدرت رسیده‌ای را در اَنظار جهانیان اداره می‌کرد؛ به نزد پادشاهان سفیر می‌فرستاد و آنان را به دین خود فرا می‌خواند؛ گروه‌ها و هیئتهای نمایندگی را به حضور می‌پذیرفت و آنها را گرامی می‌داشت؛ سریه‌ها به اطراف و اکناف می‌فرستاد و خود فرماندهی را به عهده می‌گرفت؛ و با پیروان سایر ادیان دیگر و نیز با زمامداران و قدرتمندان به بحث و مجادله می‌پرداخت؛‌ آماده‌ی پیروزی می‌شد و در عین حال برای این که مبادا شکست بخورد احتیاط می‌کرد؛ کارگزاران را تعیین می‌کرد، و مالها را جمع‌آوری می‌نمود؛ و خودش آن را تقسیم می‌کرد و می‌فرمود: اگر من دادگری نکنم چه کسی دادگری می‌کند؟ و به تبیین دین خدا برای مردم می‌پرداخت؛ موارد مجمل وحی را بسط و شرح می‌داد و جاهای دشوار را توضیح می‌داد، و سنّتها وضع می‌کرد، و از اصل مسایل، فروع آن را بیرون می‌کشید، و آنچه را خداوند او را از آن آگاه نکرده بود به آنچه او را از آن آگاهانیده بود، برمی‌گرداند.

در حالی‌که او در همه‌ی این حالات، اعمال روزانه‌ای را که مردمان جهان بدان مبادرت می‌ورزند، انجام می‌داد و در میان همه‌ی این رنج‌ها و گرفتاری‌ها، پیامبر جشب و روز به صورت عابدی پدیدار می‌گردد که راز و نیاز او با خدا بیشتر از آنهایی است که در شکاف کوه‌ها بدین کار می‌پردازند.

این جمع و ربط بین دین و دنیا از پیامبر جالگویی مستقل و یکتا و ممتاز و بی‌نظیر در تاریخ بشر پدید می‌آورد.

اوقات روزانه‌اش را به سه قسمت تقسیم می‌کرد: یکی برای عبادت؛ یکی برای مردم و یکی برای خانواده‌اش؛ و اگر امور مردم نیازمند وقت بیشتری می‌بود، از وقت مخصوص خانواده‌اش می‌کاست، و وقتی را که ویژه‌ی عبادت خداوند بود محفوظ نگاه می‌داشت، و بر این امر به گونه‌ی شگفت انگیزی مواظبت می‌نمود به طوری که چه یاران و چه دشمنان خویش را بیشتر به حیرت و شگفتی وا می‌داشت.

این است پیامبر اکرم جکه در بندگی و عبادتش به بالاترین مراتب اخلاص، و اوج کوشش برای اطاعت خدا و دوستی او و قیام همیشگی در پیشگاه حق رسید. و در مورد امور دنیا به جایی رسید که توانست بر ویرانه‌های بی‌بند و باری، حکومتی تشکیل دهد و دردِ پریشانی و تباه را در جامه ریشه کن سازد. براستی که همه‌ی اهداف زندگی، با کامل‌ترین وجه ممکن در وجود او تمرکز یافت و به هم پیوست.

۱۲۲۱ - [۳] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: ذُكِرَ عِنْدَ النَّبِیِّ جرَجُلٌ فَقیل لَهُ مازال نَائِمًا حَتَّى أَصْبَحَ مَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ قَالَ: «ذَلِكَ رَجُلٌ بَالَ الشَّیْطَانُ فِی أُذُنِهِ» أَو قَالَ: «فِی أُذُنَیْهِ» [۵۰۶].

۱۲۲۱- (۳) عبدالله بن مسعود سگوید: پیش رسول خدا جاز فردی سخن به میان آمد. برای پیامبر جگفته شد: او تا صبح می‌خوابد (و تمامی شب را به خواب سپری می‌کند) و برای نماز، بیدار نمی‌شود. رسول خدا جفرمودند: «این، مردی است که شیطان در گوش - یا گوش‌های - او ادرار کرده است».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح:

«فقیل له»: ضمیر «له» را به چند مورد می‌توان اِرجاع داد:

به پیامبر ج؛ یعنی برای پیامبر جچنین گفته شد که...

در حق آن فرد چنین گفته شد که...

به خاطر آن مرد، گفته شد که...

«بال الشیطان فی اذنه»: این عبارت، کنایه از آن است که شیطان او را فریب داده و گوش‌هایش را از شنیدن اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزه‌های نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی، کر نموده و گوش‌هایش را فاسد و تباه کرده است. در حقیقت، چنین افرادی، قلب‌ها و نیروی فکر و عقلی دارند که با آن درک و اندیشه نمی‌کنند و با این که استعداد تفکّر دارند و همچون چهارپایان، فاقد شعور نیستند، در عین حال، از این وسیله‌ی سعادت بهره نمی‌گیرند و فکر نمی‌کنند و در عوامل و نتایج حوادث، اندیشه نمی‌نمایند و این وسیله‌ی بزرگ رهایی از چنگال هرگونه بدبختی را بلااستفاده در گوشه‌ای از وجودشان رها می‌سازند.

دیگر این که چشم‌های روشن و حقیقت‌بین دارند امّا با آن، چهره‌ی حقایق را نمی‌نگرند و همچون نابینایان از کنار آن می‌گذرند و با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمی‌شنوند و همچون کران، خود را از شنیدن سخن حق، محروم می‌سازند.

این افراد، در حقیقت همچون چهارپایانند؛ چرا که امتیاز آدمی از چهارپایان در فکر بیدار و چشم بینا و گوش شنوا است که متأسفانه آن‌ها، همه را از دست داده‌اند؛ بلکه آن‌ها از چهارپایان گمراه‌تر و پست‌تر می‌باشند؛ چرا که چهارپایان، دارای این استعدادها و امکانات نیستند، ولی آن‌ها با داشتن عقل سالم و چشم بینا و گوش شنوا، امکان همه‌گونه ترقّی و تکامل را دارند؛ امّا بر اثر هواپرستی و گرایش به پستی‌ها، این استعدادها را بلااستفاده می‌گذارند و بدبختی بزرگ آنان از همین جا آغاز می‌گردد.

و در حقیقت، این‌ها، افراد غافل و بی‌خبری هستند؛ از این رو، در بی‌راهه‌های زندگی سرگردانند؛ چشمه‌ی آب حیات، در کنار دستشان است، ولی از تشنگی فریاد می‌کشند؛ درهای سعادت در برابر رویشان باز است، امّا حتّی به آن نگاه نمی‌کنند و با دست خود، وسایل بدبختی خویش را فراهم می‌سازند و نعمت‌های گران‌بهای «عقل» و «چشم» و «گوش» را به هدر می‌دهند.

چنین افرادی، تنها به خواب و خور و شهوت جنسی می‌پردازند و درست همانند ملّت‌هایی هستند که تحت شعارهای فریبنده‌ی انسانی، آخرین هدف عدالت اجتماعی و قوانین بشری را رسیدن به آب و نان و یک زندگی مرفّه مادّی می‌پندارند.

و بدین ترتیب، چشمی که پرهیزگاران با آن، آیات خدا را می‌دیدند و گوشی که سخنان حق را با آن می‌شنیدند و قلبی که حقایق را به وسیله‌ی آن درک می‌کردند، در این افراد از کار افتاده است؛ عقل و چشم و گوش دارند، ولی قدرت «درک» و «دید» و «شنوایی» ندارند؛ چرا که اعمال زشتشان و بی‌توجهی و سهل‌انگاری‌شان، پرده‌ای شده است در برابر این ابزار شناخت و وسیله‌ای شده است بر تسلّط شیطان بر آن‌ها.

«تأثیر نماز تهجّد و شب زنده‌داری در صحّت و سلامتی»:

حضرت ابوهریره ساز پیامبر اکرم جروایت می‌کند: «وقتی که می‌خوابید، شیطان بالای سر شما می‌ایستد و بر آن سه گره می‌زند و هر گرهی که می‌زند چنین می‌گوید: بخواب که شب دراز است. اگر شخص بیدار شود و به یاد و ذکر خدا مشغول شود، آن گره باز خواهد شد و اگر وضو بگیرد و به نماز خواندن مشغول شود، بقیه‌ی گره‌ها نیز باز خواهد شد. در نتیجه با حالتی شاد و سرحال شب را به صبح می‌رساند و اگر به سخن شیطان گوش فرا دهد و بخوابد با سستی و کسالت مواجه خواهد شد.» [۵۰۷]برخی از دانشمندان اسلامی این حدیث را بر فضیلت نماز فرض حمل کرده‌اند ولی اکثریت آن را بر قیام و نماز شب اطلاق کرده‌اند. در حدیث دیگر آمده است: «عَلَیْكُمْ بِقیامِ اللَّیلِ فَإِنَّهُ دَأْبُ الصّالحینَ قَبْلَكُم ومُطردَةُ الدّاءِ عَنِ الْجَسَد»؛ [۵۰۸]«نماز شب را بر خود لازم گیرید، زیرا نماز شب شیوه‌ی نیکان پیش از شما است و نیز بیماری را از جسمتان می‌زداید».

در این حدیث دو نکته‌ی مهم نهفته است. نخست این که شب زنده داری بیشتر می‌تواند حسن رابطه با خدا را بیفزاید و حیات معنوی را تقویت کند. نکته‌ی دیگری که در آن نهفته است، این که در روح و روان نشاط و شادابی می‌آفریند، به طوری که هرگاه به انجام کاری اقدام کند آن را با نشاط و شادابی، خوب و محکم انجام خواهد داد. ولی کسانی که به قیام و شب زنده داری توجه نمی‌کنند، بدون شک در انجام کارهایشان کسل و سست هستند و هرگز نمی‌توانند کارهایشان را با جدیت و استحکام انجام دهند. این نکته نیز به تجربه ثابت شده است، اگر باور ندارید امتحان کنید تا تأثیر آن را عملاً و عیناً ببینید. من خودم شخصاً آن را تجربه کرده ام، شاید کسانی به تجربه‌ی من قانع نشوند و بگویند کسی که شب زنده داری می‌کند بدون تردید در آن روز بیشتر خسته و بی‌حال و در انجام کارهایش ناتوان خواهد بود. در پاسخ می‌گویم این سخن از من نیست، بلکه سخن جناب رسول اکرم جاست؛ کسی که کلام وی هرگز بیهوده نبوده و نیست، چرا که: ﴿ وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤ [النجم: ۳-۴] [۵۰۹]کلام آن حضرت از وحی نشأت گرفته است و هرگز از هوای نفس سخن نمی‌گوید. آفریدگار انسان، خداوند است و آن ذات مقدس بهتر می‌داند که چه چیزی به صلاح انسان است. همچنین جناب رسول اکرم جکم می‌خوابید و در عوض بیشتر فعالیت می‌کرد و همواره تندرست و سرحال و نیرومند بود. چنانکه حضرت علی سمی‌فرماید: «اِذا احمَرَّ الوَطِیسُ اِحْتَمَیْنا بِرَسُول اللهِ ج» [۵۱۰]؛ «هرگاه آتش جنگ به اوج خود می‌رسید ما به رسول الله پناه می‌بردیم.» آن هم در دشوارترین موقعیت و در قلب معرکه. صحت این کلام زمانی روشن خواهد شد که مروری بر زندگی پیشوایان دینی داشته باشیم. نزدیکترین نمونه در عصر ما، بنیانگذار بزرگترین جنبش اسلامی، امام شهید حسن البنا رحمه الله، است. آن گونه که شاگردان او نقل می‌کنند در شبانه روز بیشتر از چهار ساعت نمی‌خوابید، با این حال شعله‌ای از جنبش و تحرک و نشاط بود.

هم‌چنین پزشکان ثابت کرده‌اند که خواب اندک انسان را کفایت می‌کند، چرا که خواب زیاد، خواب بیشتری به دنبال خواهد داشت و در انسان ایجاد کسالت و سستی خواهد کرد. و این امر از نظر علمی و عملی ثابت و تجربه شده است.

نکته‌ی دوم این که شب زنده داری بیماری را از تن انسان می‌زداید. این خود از اسباب پیشگیری است، زیرا پزشکان بر این باورند که خواب زیاد باعث سکته‌ی قلبی می‌شود. نظر برخی از پزشکان را در مورد این که انسان چند ساعت به خواب نیاز دارد، جویا شدم، در پاسخ گفتند: خواب مدت زمان مشخصی ندارد. هرگاه انسان احساس خستگی کرد، استراحت کند، چه بسا دو ساعت و یا چهار ساعت کافی باشد، مگر زمانی که خستگی ناشی از انجام کارهای سخت و طاقت فرسا و یا به دلیل بیماری باشد که در آن صورت تا زمانی که خستگی برطرف نشده و بیماری از جسم بیرون نرفته، استراحت و خواب زیاد اشکال ندارد.

۱۲۲۲ - [۴] (صَحِیح)

وَعَن أم سَلمَة قَالَتْ: اسْتَیْقَظَ رَسُولُ الـلّٰهِ جلَیْلَةً فَزِعًا یَقُولُ: «سُبْحَانَ الـلّٰهِ مَاذَا أُنْزِلَ اللَّیْلَةَ مِنَ الْـخَزَائِنِ؟ وَمَاذَا أُنْزِلَ مِنَ الْفِتَنِ؟ مَنْ یُوقِظُ صَوَاحِبَ الْـحُجُرَاتِ» یُرِیدُ أَزْوَاجَهُ «لِكَیْ یُصَلِّینَ؟ رُبَّ كَاسِیَةٍ فِی الدُّنْیَا عَارِیَةٍ فِی الْآخِرَة» أخرجه البُخَارِیّ [۵۱۱].

۱۲۲۲- (۴) امّ‌سلمه لگوید: شبی رسول خدا جبا سراسیمگی و وحشت و ترس و هراس از خواب بیدار شدند و با خود می‌گفتند: «خدای را از ناتوانی‌ها و ناشایستی‌ها، پاک و منّزه می‌دانیم! چه خزانه‌هایی که امشب فرو فرستاده شده و چه فتنه‌هایی که امشب نازل شده است؟ کیست که صاحبان حجره‌ها را - یعنی ازواج مطهّرات - را بیدار نماید تا نماز بخوانند و به دعا و نیایش با پروردگار جهانیان بپردازند؟ چه بسیار پوشیدگانی در دنیا هستند که در آخرت برهنه‌اند»!.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «فزعاً»: با سراسیمگی و وحشت از خواب برخاستند؛ به حالت ترس وهراس بیدار شدند.

«ماذا انزل اللیلة»: مراد این است که در این شب، فتنه‌هایی را که در آینده به وقوع می‌پیوندند و خزانه‌های رحمت الهی که بر بندگانش سرازیر می‌شوند، در این شب بر پیامبر جکشف شد و آن حضرت جآن‌ها را دیدند.

«الفتن»: جمع «فتنة».

فتنه همان آزمایش و امتحان است. گفته‌اند: فَتَنَ الذهبَ؛ یعنی طلا را داخل آتش کرد تا خوب بودن آن را دریابد، و یا آن را آتش زد تا ناب بودن آن را بفهمد. صائغ (طلاساز) را فتّان هم گفته‌اند، چنان که شیطان را هم فتّان می‌گویند. در حدیث آمده است: «مؤمن برادر مؤمن است که آب و درخت آن دو را فراخی می‌بخشد و علیه شیطان یکدیگر را یاری می‌کنند.» فتّانه هم یعنی سنگ محک طلا و نقره. از تعریفهای خوب و قابل توجّه تعریف شریف جرجانی است: «فتنه آن است که به وسیله‌ی آن حال انسان از خیر و شر مشخّص می‌شود.» منظور امتحان و آزمایش اوست تا صبر او در بلا، و ایمانش به قضا، و عشق او به خداوند، و میزان وابستگی اش به دنیا، و فهم او از حکمت راحتی و سختی و سعادت و شقاوت مشخص گردد.

در مفردات راغب آمده است: «فتنه یا از جانب خداوند است و یا بنده، مثل مصیبت و مردن و عذاب و دیگر افعال ناگوار. هرگاه از جان خداوند باشد، بنابر حکمت است و اگر از انسان باشد، خلاف آن است. لذا خداوند انسان را به انواع فتنه در هر جایی مذمّت کرده است؛ برای مثال: ﴿ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ[البقرة: ۱۹۱] [۵۱۲]؛﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ [البروج: ۱۰] [۵۱۳].

قبل از این مطلب، گویی که در پی کشف معانی متنوّعِ پنهان در کاربردهای این کلمه است، می‌گوید: «فتنه مثل بلا به کار می‌رود؛ هردو در اموری مثل سختی و آسایش که انسان به آن گرفتار می‌شود، کاربرد دارند که هر دودر سختی معنای گویاتر و بیشتر به کار می‌روند. خداوند درباره‌ی هردو فرموده است: ﴿ وَنَبۡلُوكُم بِٱلشَّرِّ وَٱلۡخَيۡرِ فِتۡنَةٗ[الأنبیاء: ۳۵] [۵۱۴]. و درباره‌ی سختی فرموده است: ﴿ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ[البقرة: ۱۰۲] [۵۱۵]؛ ﴿ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ[البقرة:۱۹۱]؛ ﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ[البقرة: ۱۹۳] [۵۱۶].

ابن سلام تلاش کرده است تا وجود متعدد معنای «فتنه» را بررسی کند که آن را در یازده وجه در کتاب التصاریف به شرح زیر ذکر کرده است:

۱- فتنه یعنی شرک، در آیه‌ی﴿ وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ لِلَّهِ [البقرة: ۱۹۳] [۵۱۷]؛ یعنی تا اینکه شرک باقی نماند. و یا آیه‌ی ﴿ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ [۵۱۸]؛ یعنی شرک از جنگ در ماه حرام نزد خداوند گناهش بیشتر است. دیدیم که این دو آیه به نظر راغب بلا و سختی بودند و این اختلاف بر اهل بصیرت پوشیده نیست.

۲- فتنه به معنای کفر: ﴿ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ [آل عمران: ۷] [۵۱۹]؛ یعنی کفر. گفته می‌شود:﴿ أَلَا فِي ٱلۡفِتۡنَةِ سَقَطُواْ [التوبة: ۴۹] [۵۲۰]؛ یعنی در کفر. هم‌چنین فرمود:﴿ فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ [النور: ۶۳] [۵۲۱]. یعنی کفر. ﴿ وَلَٰكِنَّكُمۡ فَتَنتُمۡ أَنفُسَكُمۡ [الحدید: ۱۴] [۵۲۲]؛ یعنی كَفَرْتُمْ أنْفُسَكُمْهمچنین هر فتنه در باب منافقان و یهود.

۳- فتنه یعنی آزمایش: ﴿ الٓمٓ١ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن يُتۡرَكُوٓاْ أَن يَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا يُفۡتَنُونَ٢ [العنکبوت: ۱-۲] [۵۲۳]؛ یعنی آنها در ایمانشان مورد امتحان واقع نمی‌شوند؟ ﴿ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَيَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱلۡكَٰذِبِينَ٣[العنکبوت: ۳] [۵۲۴]؛ یعنی حال انسانهای قبل از آنها را آزمودیم، و آنها را از بلاها و مصیبتها و رنجها باخبر ساختیم، گروهی صبر کردند و در ایمان صادق بودند و گروهی تکذیب کردند و بازگشتند و به خدا کافر شدند. و در امتحان و آزمایش است که آدمی، بزرگ یا خوار می‌شود. خداوند به موسی فرمود: ﴿ وَفَتَنَّٰكَ فُتُونٗاۚ [۵۲۵]؛ یعنی تو را بارها آزمودیم.

۴- فتنه یعنی عذاب در دنیا: ﴿ فَإِذَآ أُوذِيَ فِي ٱللَّهِ جَعَلَ فِتۡنَةَ ٱلنَّاسِ كَعَذَابِ ٱللَّهِ[العنکبوت: ۱۰] [۵۲۶]؛ یعنی عذاب مردم در دنیا را مثل عذاب در آخرت قرار داده است. به نقل از سدّی روایت شده است که این آیه درباره‌ی عیاش بن ابی ربیعه برادر ابوجهل، نازل شده است. و آیه‌ی﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا فُتِنُوا[النحل: ۱۱۰] [۵۲۷]؛ یعنی بعد از این که در دنیا عذاب شدند.

۵- فتنه یعنی سوختن به وسیله‌ی آتش: ﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ[البروج: ۱۰] [۵۲۸]؛ یعنی مردان و زنان مؤمن را در دنیا سوزاندند. نزد دیگر مفسّران غیر از ابن سّلام، آنها را به واسطه‌ی سوزاندن و غیره شکنجه کردند. و آیه‌ی ﴿ يَوۡمَ هُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ يُفۡتَنُونَ١٣[الذاریات: ۱۳] [۵۲۹]؛ یعنی به وسیله‌ی آتش می‌سوزند و در آخرت عذاب می‌شوند: ﴿ ذُوقُواْ فِتۡنَتَكُمۡ [۵۳۰]؛ یعنی سوختن را بچشید.

۶- فتنه یعنی قتل:﴿ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن يَفۡتِنَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْۚ [النساء: ۱۰۱] [۵۳۱]؛ یعنی کافران را می‌کشند. و آیه‌ی ﴿ خَوۡفٖ مِّن فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِمۡ أَن يَفۡتِنَهُمۡ [یونس: ۸۳] [۵۳۲]؛ یعنی آنها را می‌کشد.

۷- فتنه یعنی مانع شدن: ﴿وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡك [المائدة: ۴۹] [۵۳۳]؛ یعنی مانع تو شوند. و آیه‌ی ﴿ وَإِن كَادُواْ لَيَفۡتِنُونَكَ عَنِ ٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ [الإسراء: ۷۳] [۵۳۴]یعنی مانع تو شوند.

۸- فتنه یعنی گمراهی: ﴿فَإِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ١٦١ مَآ أَنتُمۡ عَلَيۡهِ بِفَٰتِنِينَ١٦٢ [الصافات: ۱۶۱-۱۶۲] [۵۳۵]؛ یعنی بر آنچه که گمراه هستید. و آیه‌ی ﴿ إِلَّا مَنۡ هُوَ صَالِ ٱلۡجَحِيمِ١٦٣ [الصافات: ۱۶۳] [۵۳۶]؛ یعنی کسی که تقدیر شده در جهنم جای گیرد. و آیه‌ی ﴿ وَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ فِتۡنَتَهُۥ فَلَن تَمۡلِكَ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ًٔا [۵۳۷]؛ یعنی کسی که خداوند گمراهی اش را بخواهد.

۹- فتنه یعنی عذر: ﴿ ثُمَّ لَمۡ تَكُن فِتۡنَتُهُمۡ [الأنعام: ۲۳] [۵۳۸]؛ یعنی عذرشان؛ این تفسیر مجاهد و قتاده است: ﴿ إِلَّآ أَن قَالُواْ وَٱللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشۡرِكِينَ [۵۳۹].

۱۰- فتنه یعنی مسلّط شدن، که درباره‌ی بنی اسرائیل است: ﴿ رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ[یونس: ۸۵] [۵۴۰]؛ یعنی فرعون و پیروانش را بر ما مسلّط مکن، می‌گویند: اگر من بهتر از آنان نبودم، بر آنها مسلّط نمی‌شدم، پس موجب تسلّط بر آنها می‌شود. و سخن ابراهیم÷ ﴿ رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ[الممتحنة: ۵] [۵۴۱]؛ یعنی روزی را بر ما تنگ و بر آنها فراخ مگردان.

۱۱- المفتون یعنی مجنون﴿ بِأَييِّكُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ٦[القلم: ۶] [۵۴۲]؛ مجاهد می‌گوید: ﴿بِأَييِّكُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ٦ ، أَیِّكُم الشیطانُ.

«الخزائن»: در آیات متعددی از قرآن کریم و احادیث پاک نبوی، می‌خوانیم که خداوند بلندمرتبه، خزائنی دارد؛ خزائن آسمان‌ها و زمین از آن خدا است و یا خزائن هر چیز نزد او است.

خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: خزائن و گنجینه‌های همه چیز نزد ما است، ولی ما جز به اندازه‌ی معین، آن را نازل نمی‌کنیم؛ بنابراین، چنان نیست که قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق، وحشتی داشته باشیم؛ بلکه منبع و مخزن و سرچشمه‌ی همه چیز، نزد ما است و ما توانایی بر ایجاد هر مقدار در هر زمان را داریم، ولی همه چیز این عالم، حساب و کتاب دارد و ارزاق و روزی‌ها نیز به مقدار حساب‌شده‌ای از طرف خدا، نازل می‌گردد.

و پرواضح است که تلاش و کوشش برای زندگی، علاوه بر این که تنبلی و سستی و دل‌مردگی را از انسان‌ها دور می‌سازد و حرکت و نشاط می‌آفریند، وسیله‌ی بسیار خوبی برای اشتغال سالم فکری و جسمی آن‌ها است و اگر چنین نبود و همه چیز بی‌حساب در اختیار انسان قرار داشت، در آن صورت معلوم نبود که دنیا چه منظره‌ای پیدا می‌کرد؟

یک مشت انسان‌های بیکار، با شکم‌های سیر و بدون هیچ‌گونه کنترل، غوغایی به پا می‌کردند؛ چرا که می‌دانیم، مردم این جهان، همچون انسان‌های بهشتی نیستند که هرگونه شهوت و خودخواهی و غرور و انحراف از دل و جانشان شسته شده باشد، بلکه انسان‌هایی هستند با همه‌ی صفات نیک و بد که باید در کوره‌ی این جهان قرار گیرند و آبدیده شوند؛ و چه چیز بهتر از تلاش و حرکت و اشتغال سالم، می‌تواند آنان را آبدیده کند.

بنابراین، همان‌گونه که فقر و نیاز، انسان را به انحراف و بدبختی می‌کشاند، بی‌نیازی بیش از حدّ نیز، منشأ فساد و تباهی است.

به هر حال، پس از ذکر این مقدمه، اکنون به تجزیه و تحلیل خود «خزائن» می‌پردازیم.

«خزائن»: جمع «خزانة»، به معنای «محلّی است که انسان، اموال خویش را برای حفظ در آن، جمع‌آوری می‌کند»؛ و در اصل از ماده‌ی «خزن» به معنای «حفظ و نگهداری چیزی» است؛ و پرواضح است است که کسی اقدام به جمع‌آوری و اندوختن و حفظ چیزی می‌کند که قدرتش نامحدود باشد و نتواند در هر عصر و زمانی، آنچه می‌خواهد فراهم سازد؛ از این رو، در موقع توانایی، آنچه لزومش را احساس می‌کند، برای موقع ضرورت می‌اندوزد و در خزانه گردآوری می‌کند.

ولی آیا این مفاهیم در مورد خداوند تصوّر می‌شود؟ به طور مسلّم، خیر؛ به همین دلیل، جمعی از علماء و دانشمندان اسلامی، خزائن خدا را به معنای «مقدورات الهی» تفسیر کرده‌اند؛ یعنی همه چیز در خزانه‌ی قدرت خدا جمع است و هر مقدار از آن را لازم و صلاح بداند، ایجاد می‌کند. ولی برخی دیگر از علماء و صاحب‌نظران دینی گفته‌اند: منظور از «خزائن خداوند»، مجموعه‌ی اموری است که در عالم هستی و جهان ماده وجود دارد؛ اعم از عناصر و اسباب ایجاد آن‌ها؛ در این مجموعه، همه چیز به حدّ زیاد وجود دارد، ولی هریک از فرآورده‌ها و موجودات خاص این عالم، به مقدار محدودی ایجاد می‌شود، بی‌آنکه امکان وجود تنها، منحصر به آن باشد.

این تفسیر اگر چه از نظر اصولی، مسأله‌ی قابل قبولی است، ولی با تفسیر اول، بیشتر هماهنگ است.

به هر حال، انتخاب تعبیراتی مانند «خزائن الله»، با این که مفهوم معمولی‌اش در مورد خداوند صادق نیست، به خاطر آن است که خداوند می‌خواهد، با زبان خود مردم با آن‌ها سخن بگوید.

«رُبّ كاسیة فی الدنیا، عاریة فی الاخرة»: از این بخش از حدیث، معلوم می‌گردد که خمیرمایه‌ی تقوا، دو چیز است: یاد خدا؛ یعنی توجه به مراقبت دائمی خدا و حضور او در همه جا و همه حال؛ و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامه‌ی اعمالی که هیچ کار کوچک و بزرگی وجود ندارد مگر این که در آن ثبت می‌شود و به همین دلیل، توجه به این دو اصل (مبدأ و معاد) در سرلوحه‌ی برنامه‌های تربیتی پیامبران قرار داشته و تأثیر آن در پاکسازی فرد و اجتماع، به طور کامل چشمگیر است.

فراموش کردن خدا، سبب خودفراموشی می‌شود؛ دلیل آن نیز روشن است؛ زیرا از یک سو، فراموشی پروردگار، سبب می‌شود که انسان در لذت‌های مادّی و شهوت‌های حیوانی فرو رود و هدف آفرینش خود را به دست فراموشی بسپارد و در نتیجه، از ذخیره‌ی لازم برای فردای قیامت، غافل بماند.

و از سوی دیگر، فراموش کردن خدا همراه با فراموش کردن صفات پاک او است که هستی مطلق و علم بی‌پایان و غنای بی‌انتها از آن اوست و هر چه غیر اوست، وابسته به او و نیازمند به ذات پاکش می‌باشد و همین امر، سبب می‌شود که انسان خود را مستقل و غنی و بی‌نیاز بشمارد و به این ترتیب، واقعیت و هویت انسانی خویش را فراموش کند.

و در واقع، یکی از بزرگترین بدبختی‌ها و مصائب انسان، خود فراموشی است؛ چرا که ارزش‌ها و استعدادها و لیاقت‌های ذاتی خود را که خداوند در او نهفته و از سایر مخلوقات، ممتازش ساخته، به دست فراموشی می‌سپارد و این، مساوی با فراموش کردن انسانیت خویش است؛ و چنین انسانی تا سر حد یک حیوان درنده سقوط می‌کند و همّتش چیزی جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود؛ و این همه، عامل اصلی فسق و فجور، بلکه این خودفراموشی، بدترین مصداق فسق و فجور از طاعت خدا است.

به هر حال، حدیث بالا، اشاره‌ی روشنی به مسأله‌ی فریب وجدان دارد و این که بسیار اتفاق می‌افتد که انسان منحرف و آلوده برای رهایی از سرزنش و مجازات وجدان، در برابر اعمال زشت و انحرافی، دست به فریب وجدان خویش می‌زند و کم‌کم برای خود این باور را به وجود می‌آورد که این عمل من، نه تنها زشت و انحرافی نیست، بلکه اصلاح و مبارزه‌ی با فساد است؛ تا با فریب وجدان، آسوده خاطر به اعمال خلاف خود ادامه دهد.

می‌گویند، یکی از سران آمریکا در پاسخ این که: چرا دستور داده است دو شهر بزرگ ژاپن (هیروشیما و ناکازاکی) را بمباران اتمی کنند و حدود ۲۰۰ هزار نفر کودک و پیر و جوان را نابود یا ناقص سازند؟ گفته بود: «ما به خاطر صلح این دستور را داده‌ایم! که اگر این کار را نمی‌کردیم، جنگ طولانی‌تر می‌شد و می‌بایست بیش از این کشته می‌دادیم»!!.

آری مردمان عصر ما نیز برای فریب مردم و یا فریب وجدان خویش، از این گفته‌ها و از آن کارها، بسیار دارند، در حالی که در برابر ادامه‌ی جنگ یا بمباران اتمی شهرهای بی‌دفاع، راه سوم روشنی نیز وجود داشت و آن، این که، دست از تجاوزگری بردارند و ملّت‌ها را با سرمایه‌های کشورشان آزاد بگذارند.

و به راستی، چه دردناک است که انسان، این واعظ درونی و این پلیس همیشه بیدار و این نماینده‌ی الهی را در درون خود، خفه کند و یا آن چنان پرده بر روی آن بیفکند که صدایش به گوش نرسد.

۱۲۲۳ - [۵] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «یَنْزِلُ رَبُّنَا تَبَارَكَ وَتَعَالَى كُلَّ لَیْلَةٍ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا حِینَ یَبْقَى ثُلُثُ اللَّیْلِ الْآخِرُ یَقُولُ: مَنْ یَدْعُونِی فَأَسْتَجِیبَ لَهُ؟ مَنْ یَسْأَلُنِی فَأُعْطِیَهُ؟ مَنْ یَسْتَغْفِرُنِی فَأَغْفِرَ لَهُ؟»

وَفِی رِوَایَةٍ لِمُسْلِمٍ: ثُمَّ یَبْسُطُ یَدَیْهِ وَیَقُولُ: «مَنْ یُقْرِضُ غَیْرَ عَدُومٍ وَلَا ظَلُومٍ؟ حَتَّى ینفجر الْفجْر» [۵۴۳].

۱۲۲۳- (۵) ابوهریره سگوید: «رسول خدا جفرمودند: «پروردگار بلندمرتبه‌ی ما، هر شب پس از سپری شدن دو سوم شب، به آسمان دنیا فرود می‌آید و می‌فرماید: آیا کسی هست که مرا بخواند تا او را اجابت کنم؟ آیا کسی هست که از من بخواهد تا بدو بدهم؟ آیا کسی هست که از من طلب بخشش و آمرزش کند تا او را ببخشم و مورد عفو قرار دهم»؟

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند؛ و در روایتی از مسلم چنین آمده است]:

«آن‌گاه خداوند بلندمرتبه، دست (رحمت و لطف) خویش را می‌گستراند و می‌فرماید: «آیا کسی هست که به ذاتی قرض بدهد که نه فقیر است و نه ستمگر»؟ و خداوند این جملات را (با زبان لطف و کرم خویش) تکرار می‌کند تا صبح بدمد».

شرح: «ینزل ربّنا»: معنا و تفسیر حدیث، این است که پس از سپری شدن یک سوم از شب، رحمت‌های بی‌کران الهی، متوجه بندگان می‌شود؛ و پیام حدیث، این است که بندگان از این فرصت حداکثر استفاده را نمایند و در این وقت با برکت، به عبادت و نیایش مشغول باشند. از این رو، اهمیت حدیث، به خاطر پیام آن می‌باشد؛ امّا به خاطر این که در حدیث آمده است که خداوند بعد از سپری شدن یک سوم از شب، به آسمان دنیا فرود می‌آید؛ مفهوم این حدیث و احادیثی دیگر از این قبیل، یکی از مهمترین مسائل کلامی قرار گرفته است که در دورانی از زمان، میدان تاخت و تاز طلایه‌داران و پیشقراولان این فن بوده است.

اکنون، اگرچه اختلاف‌های علماء در این مسأله، به شدت قبلی خود باقی نمانده است، ولی از آن جایی که حدیث، در مورد یکی از مسائل مهم عقیدتی بحث می‌کند و از ابتدا، این مسأله در کتاب‌های علمی وجود داشته است؛ و همچنین جهت فهم دقیق مسأله‌ی فوق، آوردن بحث مختصری در اینجا، ضروری به نظر می‌رسد.

به هر حال، درباره‌ی احادیثی که در آن‌ها «نزول» (فرود آمدن) یا فعلی مانند آن به خداوند بلندمرتبه، نسبت داده شده است که آن فعل، مربوط به جسم‌ها و امور حادث است، چهار مذهب وجود دارد:

۱- مشبّهه؛ این گروه، این الفاظ را بر معنای ظاهری و حقیقی آن‌ها حمل کرده‌اند و گفته‌اند: این صفات، به همان کیفیتی که برای بندگان ثابت هستند، برای خداوند نیز ثابت‌اند؛ این مذهب، به طور کامل باطل است و جمهور اهل سنّت از ابتدا تاکنون همواره این نظریه را رد کرده‌اند.

۲- معتزله و خوارج؛ این دو گروه وجود صفات برای خداوند را قبول ندارند؛ از این رو، حدیث «نزول» و دیگر احادیث مشابه این موضوع را صحیح نمی‌دانند. این موضوع نیز باطل است.

۳- جمهور سلف و محدثان؛ این گروه می‌گویند: این احادیث، از زمره‌ی «متشابهات» است؛ از این رو، معنای حقیقی «نزول» (فرود آمد ن خدابه آسمان دنیا) که مستلزم تشبیه است، مراد نیست؛ و چون صفت نزول در نصوص صحیح آمده، ثابت می‌باشد، امّا درباره‌ی معنا و کیفیت آن سکوت می‌نماییم و از بحث کردن درباره‌ی آن پرهیز می‌کنیم. و به این گروه از علماء، «مفوّضة» می‌گویند.

۴- متکلّمان؛ این گروه از علماء می‌گویند: مراد چنین الفاظی، هرگز معنای ظاهری آن‌ها نیست؛ چون در این صورت، مستلزم تشبیه است و منظور این کلمات، معنای مجازی است؛ به عنوان مثال: مراد از کلمه‌ی «نزول»، «نزول رحمت» یا «نزول فرشتگان» می‌باشد. و به این گروه از علماء، «مُؤوّلة» می‌گویند؛ و این گروه به دو دسته تقسیم شده‌اند: دسته‌ی اول با چنان جمله‌ها و کلمه‌هایی، این نوع الفاظ را تأویل می‌کنند که از نظر لغت و محاوره، به طور کامل قابل قبول باشد.

و دسته‌ی دوم، در تأویل این نوع کلمه‌ها و جمله‌ها، تأویلات بی‌وجه و دور و درازی را مطرح می‌کنند که بسا اوقات به اندازه‌ای در این زمینه، دچار افراط و زیاده‌روی می‌شوند که می‌توان از تأویل آنان به عنوان تحریف نام برد.

همچنان که پیش‌تر بیان کردیم، دو مذهب اول، به طور کامل، بی‌اساس و باطل هستند و هیچ یک از علماء و صاحب‌نظران راستین اسلامی، قایل به مذهب آنان نبوده‌اند؛ البته اختلاف «تفویض» و «تأویل» میان علماء و اندیشمندان دینی، همواره وجود داشته است؛ از این رو محدثان، قایل به «تفویض» و متکلمان، قایل به «تأویل» بوده‌اند.

برخی از محدثان، این دو نظریه را بدین ترتیب قابل جمع دانسته‌اند که هر کجا تأویل مناسب، امکان‌پذیر است، تأویل کردن بهتر است و هر کجا که تأویل مناسب، امکان‌پذیر نیست و نیاز به تأویل بعید و افراطی است، تفویض بهتر است.

از این رو، برخی از صاحب‌نظران دینی گفته‌اند: اگر چنانچه مخاطب شما، چنان شخصی باشد که اگر برایش تأویل نشود، ممکن است دچار تردید، سوء تفاهم و بداعتقادی شود، در آن صورت می‌توان از تأویل استفاده نمود.

و علامه ابن خلدون در «مقدمه»ی خویش، چه زیبا نوشته است: «اِدراک صفات باری تعالی، از قدرت عقل بشر خارج است و کسی که به وسیله‌ی عقل، بخواهد چنین مسایلی را حل کند، مانند شخص نادانی است که می‌خواهد با ترازوی مخصوص طلا، کوه‌ها را وزن کند».

به هر حال، اگر نگاهی اجمالی به آیات قرآن و احادیث نبوی بیاندازیم، به آیات و احادیث بی‌شماری بر خواهیم خورد که بعضی از آنها، وجود دست و چشم و برخی دیگر وجود مشت و انگشت و صورت و سمت راست و بعضی دیگر بر وجود مکانی برای خدا که در آن قرار می‌گیرد و بعضی دیگر بر وجود نزول خدا در آسمان دنیا و یا بر نزدیکی و دوری او دلالت می‌کنند.

حمل تمام این آیات و احادیث بر ظاهرشان غیرممکن است، چون لازمه‌ی آن، اثبات جسم برای خداوند است. حال آنکه همه‌ی مسلمانان بر این امر اعتقاد دارند و با دلایل و براهین عقلی نیز ثابت شده است که محال است که خداونددارای جسم باشد.

چنان‌چه در شرح عقاید نسفیه می‌خوانیم:

«الواحد، القدیم، الحیّ، القادر، العلیم، السمیع، البصیر، الشائی، المرید، لیس بعرض ولا جسم ولا جوهر ولا مصور ولا محدود ولا معدود ولا متبعض ولا متجزّیء ولا متركب ولا متناه ولا یوصف بالماهیة ولا بالكیفیة ولا یتمكن فی مكان ولا یجری علیه زمان ولا یشبه شئ ولا یخرج عن علمه وقدرته شئ».

«خداوند ، ذاتی است یگانه و یکتا، ازلی و ابدی، زنده، قادر، علیم، سمیع، بینا، با اراده و ذاتی است که از عرض، جسم، جوهر، صورت و شکل، حد و نهایت، مساحت، تجزیه و تقسیم، و ترکیب که سایر مخلوقات و موجودات با آن وصف می‌شوند پاک و منزه است و هرگز با ماهیت و کیفیت وصف نمی‌شود و به هیچ عنوان بسان سایر موجودات در جهتی از جهات و مکانی از مکان‌ها جا نمی‌گیرد و زمان بر او جاری نمی‌شود و چیزی شبیه و همسنگ او نیست و هیچ چیز و هیچ‌کس خارج از احاطه‌ی علمی و تسلط و نفوذ و قدرت او نیست».

بر این اساس علما و دانشوران اسلامی در حل آیات و احادیثی که به ظاهر جسمیت و حلول را برای خداوند ثابت می‌کند، دو دسته شده‌اند: [۵۴۴].

گروه اول: مذهب تفویض (واگذاری امر به خداوند) که مذهب سلف و پیشینیان و صدر اسلام است [مانند‌: امام ابوحنیفه، مالک، احمد، شافعی، محمد‌بن‌حسن، سعدبن معاذ مروزی، عبدالله‌بن‌مبارک، ابومعاذ، خالد‌بن‌سلیمان، اسحاق‌بن‌راهویه، محمدبن اسماعیل بخاری، ترمذی و..]. این دسته بر این اعتقادند که ما به این قبیل اوصاف که در قرآن و سنت آمده است ایمان داریم که کلام خدا و رسول اوست و در تفسیر آنها تعمق و غور نمی‌کنیم. لذا از تأویل خودداری کردند و گفتند‌: خدا داناتر است به حقیقت آنها، در حالی که تشبیه و جسمانی بودن او را رد کردند.

به این خاطر وقتی از امام مالک‌بن‌انس سؤال شد که معنای «استوا» ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِچیست؟ گفت‌: معنای استوا در لغت روشن است، ولی کیفیت و چگونگی آن بر ما مجهول است. سؤال کردن از آن بدعت است و ایمان به آن واجب است.

گروه دوم: مذهب تأویل (شرح و تفسیر) که مذهب خلف و آیندگان است. بعد از اینکه قلمرو اسلام توسعه یافت و بسیاری از ملت‌ها که متأثر از آرای فلسفی و عقاید ایرانی که اعتقاد به حلول خداوند (در اشیاء) و جسمانی بودن او داشتند، وارد اسلام شدند و سبب برانگیختن این شبهات نسبت به خداوند متعال گردیدند و در عین حال به آنچه که در زبان عربی و ظواهر آیاتی که عقایدشان را تأیید می‌کرد استناد کردند. به ناچار خلف [که بر خلاف سلف که معانی حقیقی اینگونه آیات و احادیث را به خدا واگذار و تفویض می‌کردند] به تأویل الفاظی که دال بر جسمانیت و حلول‌اند پرداختند و آنها را بر معانی مجازی حمل کردند. به حسب آن معانی با مقام الهی مادامی که زبان و لغت احتمال آن معانی را داشت، زیرا معانی مجازی که در قرآن و سنت به کار رفته، بیشتر از معانی حقیقی است. لذا «استوا» در آیه‌ی ﴿ ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥[طه: ۵] را به استیلا و اقتدار تأویل کردند.

و نیز گفتند: عین بر چشم حقیقی اطلاق می‌شود و مجازاً به معنای اعتنا و توجه به کار می‌رود و «ید» بر بازو و انگشتان حقیقی اطلاق می‌شود و مجازاً بر قدرت و تسلط، و «نزول» بر فرود آمدن جسمانی اطلاق می‌گردد و مجازاً بر پایین آمدن دستور یا فرشته و نیز به معنای تواضع و محبت کردن به کار برده می‌شود. مثلاً می‌گویند‌: «نزل فلان» یعنی تواضع کرد.

بر این اساس خلف آیه‌ی ﴿ يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡۚ[الفتح: ۱۰] را به قدرت و سیطره‌ی او تأویل کردند و آیه‌ی ﴿ تَجۡرِي بِأَعۡيُنِنَا [القمر: ۱۴] را به تحت نظر و توجه ما معنی کردند و... [۵۴۵].

البته در اینجا این مطلب را نیز باید دانست که تعبیر دست، چشم، انگشت، سمت راست، و... همه و همه الفبایی است که خدا با آن با ما انسان‌ها صحبت می‌فرماید، والاّ این واژه‌ها و مطلب‌ها در برابر قدرت نامحدود و شامله‌ی خدا و حکمت تامّه و مالکیت بی‌حد و نهایت و علم فراگیر و جهانگیر او بی‌مصداق و بی‌معنا است.

پیامبر جدر این حدیث برای بیان عظمت و قدرت خدا از تعبیر کنایی‌‌ای بسیار زیبا استفاده می‌کند و می‌فرماید:

«همه‌ی دل‌های فرزندان آدم میان دو انگشت از انگشتان قدرت پروردگار متعال است و آنها را هر طور که بخواهد دگرگون می‌نماید».

و معمولاً چنین واژه‌ها و جملاتی کنایه از قدرت مطلقه و سلطه‌ی کامل بر چیزی است. همان‌گونه که ما انسان‌ها در تعبیرات روزمره خویش می‌گوییم؛ فلان شهر در دست من است و یا فلان ملک در قبضه و مشت من می‌باشد.

کوتاه سخن اینکه همه‌ی این تشبیهات و تعبیرات، کنایه از سلطه‌ی مطلقه‌ی پروردگار بر عالم هستی و تمام موجودات و مخلوقات زمینی و آسمانی است تا همگان بدانند که در دنیا و آخرت، کلید نجات و حل مشکلات در کف قدرت خداوند است، چرا که آفرینش همه‌ی موجودات از ناحیه‌ی او است و حتی در بقای خود هر لحظه به فیض وجود او نیازمنداند و تدبیر عالم‌هستی و گشودن گره تمام مشکلات و همه‌ی ارزاق به دست با قدرت اوست.

و همگی این تعبیرات، جنبه‌ی کنایی دارند و به خاطر کوتاهی و نارسایی الفاظ و الفبای ما در زندگی روزمره، ناچاریم آن معانی بلند از قدرت نامحدود شامله‌ی خدا و حکمت تامه و مالکیت بی‌حد و نهایت و علم فراگیر و جهانگیر او تعالی و... را در قالب این الفاظ کوچک بریزیم، چرا که ما الفاظ و واژه‌ها و جملاتی که در خور بیان مقام عظمت و قدرت پروردگار باشد در اختیار نداریم، پس به ناچار از همین الفاظ و با استفاده از همین تشبیهات و تعبیرات کنایی، در بیان عظمت و قدرت و شکوه و جلال و عزت و اقتدار ذات باری‌تعالی استفاده می‌کنیم. و این درست به آن می‌ماند که کسی بخواهد برای کودکی که در عالم جنین زندگی می‌کند، مسائل این جهان را تشریح کند، اگر سخنی نگوید کوتاهی کرده و اگر هم بگوید، ناچار است مطالب را به صورت سربسته ادا کند، زیرا شنونده در آن شرایط توانایی و استعداد بیشتر از این را ندارد.

از این رو نباید کسی از این‌ها احتمال تجسم و حلول پروردگار را بدهد و براستی که جز انسان بسیار ساده لوح، بی‌خرد، کوته‌بین و کوته‌فکر و کم‌ظرفیت و ضعیف‌الایمان دیگر کسی چنین فکری در قوه‌ی مدرکه و مخیله‌اش نقش نخواهد بست.

و بی‌گمان اگر انسان‌ها با معیار و مقیاس‌های کوچک و ناچیز اندیشه‌های خود درباره‌ی ذات و صفات پاک و بی‌عیب و نقص خدا، قضاوت نمی‌کردند، هرگز به بیراهه‌ها و سیاه‌چاله‌های کفر و زندقه، الحاد و بی‌بندوباری، گمراهی و ضلالت و شقاوت و بدبختی نمی‌افتادند.

«حتّی یبقی ثلث اللیل الاخر»: در برخی از روایات، به جای «یک سوم آخر شب»، «یک سوم اول شب» آمده است؛ و بسیاری از محدثان هم، همین روایت «یک سوم آخر شب» را ترجیح داده‌اند.

«غیر عدوم»: فقیر نیست که از ادای بدهکاری بازماند.

«لاظلوم»: ستمگر و ظالم نیست که از ادای بدهکاری، شانه خالی کند. و پرواضح است که مانع بازپرداخت دَین، یا فقر و تنگدستی است و یا ظلم و ستمگری.

«من یقرض»: چه کسی وام می‌دهد.

وام دادن به خدا، به معنای «انفاق در راه خدا» است؛ و به گفته‌ی برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی، انفاق‌هایی که در راه جهاد می‌شود؛ زیرا در آن زمان، تهیه‌ی هزینه‌های مختلف جهاد، بر دوش مبارزان و رزمندگان مسلمان بود؛ در حالی که برخی دیگر از اندیشمندان دینی، بر این باورند که هرگونه انفاقی را شامل می‌شود؛ و این تفسیر با ظاهر آیات و احادیث، سازگارتر است؛ به خصوص این که معنای اول را نیز در برمی‌گیرد.

و در واقع، انفاق در راه خدا و کمک به نیازمندان و حمایت از محرومان، همان کار جهاد را می‌کند؛ زیرا هردو مایه‌ی استقلال و سربلندی جامعه‌ی اسلامی است.

در آیات قرآن و احادیث نبوی، در چندین جا، در مورد انفاق در راه خدا، تعبیر به «قَرض» و «وام دادن به پروردگار» آمده است؛ و این، نهایت لطف خداوند نسبت به بندگان را از یک سو و کمال اهمیت مسأله‌ی انفاق را از سوی دیگر می‌رساند؛ با این که مالک حقیقی سراسر هستی او است و انسان‌ها تنها به عنوان نمایندگی خداوند، در بخش کوچکی از آن، دخل و تصرّف می‌کنند؛ چنان که در آیه‌ی ۷ سوره‌ی حدید می‌خوانیم: ﴿ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَأَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَكُم مُّسۡتَخۡلَفِينَ فِيهِ[الحدید: ۷]؛ «به خدا و فرستاده‌اش ایمان بیاورید و از آنچه خداوند شما را در آن نماینده‌ی خود ساخته است، انفاق کنید».

ولی با این حال باز هم از بنده‌ی خویش طلب وام می‌کند، آن هم وامی با چنین سود بسیار فراوان. «کرم بین و لطف خداوندگار»!. آری، خداوند بلندمرتبه، از ما انسان‌ها و بندگان ضعیف و ناتوان، درخواست قرض کرده است، در حالی که گنج‌ها و خزانه‌های آسمان و زمین، از آن اوست و بی‌نیاز و ستوده نیز است. آری، این‌ها نه از جهت نیاز اوست، بلکه می‌خواهد ما انسان‌ها را بیازماید که کدام یک نیکوکارتریم.

۱۲۲۴ - [۶] (صَحِیح)

وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ جیَقُولُ: «إِنَّ فِی اللَّیْلِ لَسَاعَةً لَا یُوَافِقُهَا رَجُلٌ مُسْلِمٌ یَسْأَلُ اللهَ فِیهَا خَیْرًا مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ إِلَّا أَعْطَاهُ إِیَّاه وَذَلِكَ كل لَیْلَة» رَوَاهُ مُسلم [۵۴۶].

۱۲۲۴- (۶) جابر بن عبدالله سگوید: از رسول خدا جشنیدم که می‌فرمودند: «در شب، لحظه‌ای وجود دارد که هر بنده‌ی مسلمانی آن را دریابد و امر نیکی از امور دنیا و آخرت را در آن لحظه از خداوند بخواهد، قطعاً خداوند، دعایش را اجابت می‌کند و بدو آن چیز را ارزانی می‌کند. و این حکایت، در همه‌ی شب‌ها جاری است».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

۱۲۲۵ - [۷] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَحَبُّ الصَّلَاةِ إِلَى الـلّٰهِ صَلَاةُ دَاوُدَ وَأَحَبُّ الصِّیَامِ إِلَى الـلّٰهِ صِیَامُ دَاوُدَ كَانَ یَنَامُ نِصْفَ اللَّیْلِ وَیَقُومُ ثُلُثَهُ وَیَنَامُ سُدُسَهُ وَیَصُومُ یَوْمًا وَیُفْطِرُ یَوْمًا» [۵۴۷].

۱۲۲۵- (۷) عبدالله بن عمرو بن عاص سگوید: رسول خدا جفرمودند: «دوست‌داشتنی‌ترین نمازها در پیشگاه خداوند، نماز داود÷و دوست‌داشتنی‌ترین روزه‌ها در نزد او، روزه‌ی داود÷است؛ نیمه‌ای از شب را می‌خوابید و یک سوّمش را برای گزاردن نماز برمی‌خاست و یک ششم دیگر آن را می‌خوابید؛ و یک روز، روزه می‌گرفت و روز دیگر افطار می‌کرد».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند]

شرح: «کان ینام نصف اللیل...»: در روایتی از انس بن مالک سروایت شده است که: «جاء ثلاثة رهط إلى أزواج النبی صلى الله علیه وسلم یسألون عن عبادة النبی صلى الله علیه وسلم، فلما أخبروا بها كأنهم تقالوها ؛ فقالوا: أین نحن من النبی صلى الله علیه وسلم، وقد غفرالله له ما تقدم من ذنبه وما تأخر؟! فقال أحدهم: أما أنا فأصلی اللیل أبداً. وقال الآخر: أنا أصوم النهار ابداً، ولا أفطر. وقال الآخر: أنا أعتزل النساء فلا أتزوج أبداً، فجاء النبی صلى الله علیه وسلم إلیهم فقال: «أنتم الذین قلتم كذا وكذا؟! أما والله إنی لأخشاكم لله، وأتقاكم له، لكنی أصوم وأفطر، وأصلی وأرقد، وأتزوج النساء، فمن رغب عن سنتی فلیس منی» متفق علیه [۵۴۸].

انس سگوید: «سه نفر نزد همسران پیامبر جآمدند و از کمیت و کیفیت و شیوه و روش عبادت پیامبر جسؤال نمودند.

چون آنان را از شیوه‌ی عبادت آن حضرت جباخبر ساختند، گویا آنان عبادت پیامبر جرا کم شمردند و با خود گفتند: ما کجا و پیامبر کجا. بی‌گمان خداوند گناهان گذشته و آینده‌اش را آمرزیده و بخشیده است.

پس از آن، یکی از آن سه نفر گفت: اما من همیشه نماز شب به پا می‌دارم. دیگری گفت: من تمام عمر را روزه می‌گیرم و یک روز آن را نخواهم خورد. سومی گفت: (پاره‌ای از لذائد و راحتی‌ها را بر خود حرام می‌کنم) و از زنان کناره‌گیری می‌نمایم و هرگز ازدواج نمی‌کنم (و راه درویشی و رهبانیت و دوری از لذائذ و آمیزش جنسی با زنان را در پیش می‌گیرم. سخنانشان را به گوش پیامبر جرسانیدند، لذا) پیامبر جبه نزد آنان رفت و فرمود: شما کسانی هستید که چنین و چنان گفته‌اید؟ (و پاره‌ای از طیبات و لذائذ و راحتی‌ها را بر خود تحریم کرده و سوگند یادکرده‌اید که شب‌ها مشغول عبادت و روزها مشغول روزه باشید و همانند کشیشان مسیحی و رهبان‌ها و مرتاضان، دنیا را ترک گویید و رهبانیت و ترک آمیزش جنسی با همسر و امتناع از ازدواج را در پیش گیرید)؟

به خدا سوگند که من بیشتر از همه‌ی شما از خدا می‌ترسم و از شما پرهیزگارتر و باتقواترم. با این وجود هم روزه می‌گیرم و هم می‌خورم و قسمتی از شب را به اقامه‌ی نماز می‌پردازم و قسمتی از آن را می‌خوابم و با زنان نیز ازدواج می‌کنم و با همسرانم آمیزش دارم.

(سنت و روش من این است) پس هرکس از سنت و منش من روی گرداند از من نیست».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: در این حدیث پیامبر جنسبت به کسانی که به دلیل تدین و ایمان، حلال خدا را بر خود حرام می‌گردانند، به شدت مخالفت نموده است. چنانچه خداوند نیز با چنین افرادی آهنگ مخالفت را زده و سخت آنها را محکوم کرده است. آنجا که می‌فرماید:

﴿ قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِينَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِيٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّيِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ [الأعراف: ۳۲].

«بگو چه کسی زینت‌های الهی را که برای بندگان خویش آفریده است و همچنین مواهب و روزی‌های پاکیزه را تحریم کرده است».

و نیز می‌فرماید‌:

﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ٨٧[المائدة: ۸۷]

«‌ای مؤمنان! چیزهای پاکیزه‌ای را که خداوند برای شما حلال کرده است بر خود حرام مکنید و از حلال به حرام تجاوز ننمایید و از حدود و مقررات الهی تخطی نکنید، زیرا که خداوند متجاوزان را دوست نمی‌دارد».

و در حقیقت شریعت مقدس اسلام، ستم بر بدن و واردآوردن تکلیف بیش از حد بر آن و زیاده‌روی و مبالغه در عبادات از طریق کار و بیداری زیاد و گرسنگی و ترک لذائذ و طیبات و راحتی‌ها، اگر چه به منظور عبادت خداوند هم باشد را حرام گردانیده است، تا جایی که پیامبر اکرم جهنگامی که شنید یکی از یاران او خواست، همیشه شب زنده‌داری کند و دیگری خواست که تمام عمرش روزه‌دار باشد و هیچ روزی را افطار ننماید و سومی خواست که از زنان دوری گزیند و تن به ازدواج ندهد، پیامبر جبه آنان اعتراض نمود و خطاب به آنان فرمود:

«من از شما نسبت به خداوند داناتر و ترسناک ترم، با این وجود گاهی شب را به قیام و شب زنده‌داری به سر می‌برم و گاه می‌خوابم و بعضی روزها روزه می‌گیرم و بعضی را افطار می‌نمایم و با زنان ازدواج می‌کنم. و هر کسی از سنت و شیوه‌ی من روی گردان شود، جزو امت من نیست».

و نیز در حدیثی دیگر آمده که پیامبر جبر عثمان‌بن‌مظعون و عبدالله‌بن‌عمرو و عده‌ای دیگر از صحابه شبه خاطر افراط و غلوّ آنان در تعبد، اعتراض نمود و سخت با آنان مخالفت کرد و به آنان یادآوری نمود که بدن، خانواده، زن، مهمان، چشم، گوش و جامعه بر آنان حق و وظیفه دارند و باید به تمام شئون اسلامی اعم از حقوق‌الناس و حقوق الله پایبند باشند و دست از افراط و تفریط و غلوّ و زیاده‌روی و تحریم طیبات و چیزهای پاکیزه بردارند.

به طور کلی از این حدیث چند نکته را می‌توان برداشت کرد:

اسلام دین رهبانیت نیست و تحریم پاره‌ای از لذائذ و پاکی‌ها مانند: خواب، آمیزش جنسی با همسر، خوردن غذا، ازدواج و... از کارهای کشیشان مسیحی، راهبان و مرتاضان هندی به شمار می‌آید که در اسلام هیچ جایگاهی ندارد.

تشویق به میانه‌روی و آسان‌گیری و سهولت در عبادت و بهره‌گیری از طیبات و چیزهای پاک و پاکیزه.

فضیلت نکاح و ترغیب به آن

مباح بودن استفاده از خوراک، لباس و زن خوب. البته بدون هیچ‌گونه اسراف و تبذیر و کبر و نخوتی.

کوشش در پیروی از سنت و دوری از مخالفت با آن

عدم غلو و افراط در دین و دوری‌گزیدن از حلال‌های خداوندی و ترک بدعت و نوآوری و چیزهای نوساخته و نوپیدا.

در این حدیث به این نکته اشاره رفته است که: مبنای شریعت برآسان‌گیری و رفع عسر و حرج و تشدید و سختگیری از بندگان است. و برای مسلمانان نیز مناسب است که پیوسته رعایت حد وسط و اعتدال میان افراط و تفریط، آن هم بر مبنای اصول و موازین اسلامی را سرلوحه‌ی کار خود قرار دهند.

خداوند در آیات زیادی نیز به این موضوع اشاره کرده است، به عنوان مثال، در سوره مائده، درپایان آیه تیمم و طهارت می‌فرماید:

﴿ مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ وَلِيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ[المائدة: ۶].

«خدا نمی‌خواهد بر شما سخت بگیرد، لیکن می‌خواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس او بدارید».

و در سوره‌ی بقره در پایان آیه روزه و مسائل آن از قبیل رخصت افطار برای بیمار و مسافر می‌فرماید:

﴿ يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ[البقرة: ۱۸۵].

«خدا برای شما آسانی می‌خواهد و برای شما دشواری نمی‌خواهد».

و در پایا ن آیات محرّمات ازدواج، و بیان رخصت‌های خداوند درآن از قبیل: جواز نکاح کنیزان مؤمن برای کسانی که از ازدواج زنان آزاد، ناتوان هستند می‌فرماید:

﴿ يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِيفٗا٢٨[النساء: ۲۸].

«خدا می‌خواهد تا بارتان را سبک گرداند و می‌داند انسان ناتوان آفریده شده است».

و نیز در پایان سوره حج به دنبال یک سلسله اوامر و نواهی می‌فرماید:

﴿ هُوَ ٱجۡتَبَىٰكُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖ[الحج: ۷۸].

«خداست که شما را برای خود برگزیده و در دین بر شما سختی قرار نداده است».

پیامبر جنیز می‌فرماید:

«یسّروا ولاتعسّروا وبشّروا ولا تُنفّروا». «آسان گیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر نگردانید».

و نیز می‌فرماید:

«انّما بُعثتم مُیسّرین ولم تُبعثوا معسرین». «شما برای آسان‌گیری مبعوث شده‌اید نه برای سخت‌گیری».

در این حدیث نیز، پیامبر جبه راهب‌ها و راهبه‌های مسیحی اشاره کرده که آنها نه‌تنها آئین توحیدی مسیح را رعایت نکردند و آن را با انواع شرک و چندگانه‌پرستی آلودند، بلکه دست به تشریع و قانون‌گذاری و بدعت و(رهبانیت)، تحریم ازدواج برای مردان و زنان تارک دنیا و انزوای اجتماعی و پشت پا زدن به وظائف انسان در اجتماع را ابداع نمودند وکاری را بر خود نذر و واجب کردند که خداوند آنها را بر ایشان فرض و واجب نکرده بود، اما آنها از تخفیف و تیسیر و آسان‌گیری الهی بهره نبردند و دست به نوآوری زدند و صومعه‌های و و دَیرهایی دورافتاده برای عبادت و زندگی در محیطی دور از اجتماع بشری را برای خویش برگزیدند و به تمام وظائف انسان در اجتماع پشت پا زدند و انزوای اجتماعی را در پیش گرفتند. و خلاصه، آنها بر خود سخت گرفتند و خداوند نیز برآنها سخت گرفت.

از این رو، پیامبر جاز پیروانش می‌خواهد که بسان آنها برخود سخت نگیرند و به دنبال بدعت و نوآوری در دین که رهاورد و ارمغانش جز سختی و مشقت، نیست نروند، چرا که این از اصول ثابت شده شریعت مقدس اسلام است که بدعت، دین را سخت می‌کند و آن را با طبیعت سهل و آسانش بیگانه می‌سازد.

اسلام بشدت مخالف بدعت و نوآوری در دین است تا مردم از پیش خود چیزهایی را به دین نیافزایند تا باعث سختی و مشقت در دین شود و روح شریعت که بر مبنای آسان‌گیری و رفع عسر و حرج است، تحت‌الشعاع بدعت‌های آنها قرار بگیرد. چراکه اگر مردم دست به نوآوری بزنند و به احکام و فرامین ساده و بی‌آلایش خدا، اعتنایی نورزند وآنها را ناقص وکم پندارند و چندین برابر آنچه خدا نازل کرده است به دین بچسبانند، دست آخر نتیجه‌اش این می‌شود که تکالیف و وظایف دینی بر مردم سنگین می‌شود و دین‌زده می‌گردند و بسان راهب‌ها و راهبه‌های مسیحی به انحراف و الحاد و نا هنجاری‌ها و ناملایمات دینی و اجتماعی گرفتار می‌آیند.

۱۲۲۶ - [۸] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: «كَانَ تَعْنِی رَسُولَ الـلّٰهِ جیَنَامُ أَوَّلَ اللَّیْلِ وَیُحْیِی آخِرَهُ ثُمَّ إِنْ كَانَتْ لَهُ حَاجَةٌ إِلَى أَهْلِهِ قَضَى حَاجَتَهُ ثُمَّ یَنَامُ فَإِنْ كَانَ عِنْدَ النداء الأول جنبا وثب فَأَفَاضَ عَلَیْهِ الماس وَإِنْ لَمْ یَكُنْ جُنُبًا تَوَضَّأَ لِلصَّلَاةِ ثُمَّ صلى رَكْعَتَیْنِ» [۵۴۹].

۱۲۲۶- (۸) عایشهلگوید: رسول خدا ج(معمولاً پس از گزاردن نماز عشاء) در آغاز شب می‌خوابیدند و سپس در آخر شب، برمی‌خاستند و از خواب بیدار می‌شدند و نماز تهجّد می‌گزاردند؛ (و چون نزدیک سحر می‌شد، آن حضرت جنماز وتر خویش را می‌گزاردند و آن‌گاه به رختخواب خود برمی‌گشتند؛) آن‌گاه اگر نیازی به جماع و همبستری با همسران خویش داشتند؛ با آن‌ها گرد می‌آمدند و خویشتن را بدان‌ها می‌رساندند و نیاز خود را برطرف می‌کردند و سپس می‌خوابیدند؛ و چنانچه به هنگام اذان اول (یعنی اذان صبح)، جُنب بودند و نیاز به غسل داشتند، بلند می‌شدند و غسل می‌نمودند؛ و اگر جُنب نبودند، برای نماز وضو می‌گرفتند؛ آن‌گاه دو رکعت (سنّت صبح) را می‌گزاردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «ینام اوّل اللیل»: در آغاز شب می‌خوابیدند؛ یعنی رسول خدا جمعمولاً‌پس از گزاردن نماز عشاء، در آغاز شب می‌خوابیدند.

«حاجة»: نیاز به گردآمدن با همسر.

«قضی حاجته»: این عبارت، کنایه از جماع و همبستری و زناشویی و آمیزش جنسی است.

«وثب»: شتابان از جای برخاست و پرید.

«افاض»: ریخت؛ جاری کرد؛ پاشید. «افاض علیه من الماء»: از آب، برخود ریخت و غسل کرد.

«النداء الاول»: مراد اذان صبح است؛ زیرا به اذان صبح، «نداء اول» و به اقامه، «نداء دوم» گفته می‌شود.

ناگفته نماند که حدیث بالا، در بخاری و مسلم، بدین ترتیب آمده است:

اسود سگوید: «سألتُ عایشة لكیف كان صلاة‌النبیّ جباللیل؟ قالت: كان ینام اوّله، ویقوم اخره؛ فیصلّی ثمّ یرجع الی فراشه؛ فاذا اذّن المؤذّن وثب؛ فان كان به حاجة اغتسل والّا توضّأ وخرج».

«از عایشه لپرسیدم: نماز شب پیامبر جچطور بود؟ گفت: پیامبر اکرم جاول شب می‌خوابیدند و در آخر شب بیدار می‌شد، و نماز را می‌خواند؛ سپس به رختخواب خویش برمی‌گشت؛ وقتی که مؤذن، اذان می‌گفت، بلند می‌شد و چنانچه نیاز به غسل می‌داشت، غسل می‌کرد وگرنه وضو می‌گرفت و از منزل به سوی مسجد خارج می‌شد».

و در ترمذی، چنین آمده است:

اسود بن یزید سگوید: «سَأَلْتُ عَائِشَةَ لعَنْ صَلاَةِ رَسُولِ الـلّٰهِ جبِاللَّیْلِ، فَقَالَتْ: كَانَ یَنَامُ أَوَّلَ اللَّیْلِ ثُمَّ یَقُومُ، فَإِذَا كَانَ مِنَ السَّحَرِ أَوْتَرَ، ثُمَّ أَتَى فِرَاشَهُ فَإِن كَانَ لَهُ حَاجَةٌ أَلَمَّ بِأَهْلِهِ، فَإِذَا سَمِعَ الأَذَانَ وَثَبَ، فَإِنْ كَانَ جُنُبًا أَفَاضَ عَلَیْهِ مِنَ الْمَاءِ، وَإِلَّا تَوَضَّأَ وَخَرَجَ إِلَى الصَّلاَةِ».

از عایشهلپرسیدم: کیفیت و نحوه‌ی نماز شب رسول خدا جچگونه بود؟ وی در پاسخ گفت: رسول خدا جمعمولاً (پس از خواندن نماز عشاء) در آغاز شب می‌خوابیدند، و سپس (در آخر شب) برمی‌خواستند و از خواب بیدار می‌شدند (و نماز می‌خواندند)؛ و چون نزدیک سحر می‌شد، آن حضرت جنماز وتر خویش را می‌گزاردند و آن گاه به رختخواب خود برمی‌گشتند؛ و اگر نیازی به جماع و همبستری با همسران خویش داشتند، با آنها گرد می‌آمدند و خویشتن را بدانها می‌رساندند. و چون صدای اذان را می‌شنیدند، بلند می‌شدند؛ و چنانچه جُنب بودند و نیاز به غسل داشتند، غسل می‌نمودند وگرنه وضو می‌گرفتند و از منزل به سوی مسجد(برای گزاردن نماز صبح) بیرون می‌شدند.

[۵۰۱]- بخاری ۳/۲۴ ح ۱۱۴۲؛ مسلم ۱/۵۳۸ ح (۲۰۷-۷۷۶)؛ ابوداود ۲/۷۲ ح ۱۳۰۶؛ ابن ماجه ۱/۴۲۱ ح ۱۳۲۹؛ موطأ مالک ۱/۱۷۶ ح ۹۵ «کتاب قصر الصلاة»؛ و مسند احمد ۲/۴۳. [۵۰۲]- بخاری ۵/۵۸۴ ح ۴۸۳۶؛ نسایی ۳/۱۹ ح ۱۶۴۴؛ و ابن ماجه ۱/۴۵۶. [۵۰۳]- تفسیر قرطبی، به نقل از معارف القرآن. ج۱ ص ۲۴۷. [۵۰۴]- عقیدة المسلم، غزالی مصری، ص۲۳۴. [۵۰۵]- تفسیر نمونه ج۱ ص ۲۳۰، ج۱۳ ص ۳۵۴، ج ۶ ص ۱۵۴. [۵۰۶]- بخاری ۳/۲۸ ح ۱۱۴۴؛ مسلم ۱/۵۳۷ ح (۲۰۵-۷۷۴)؛ و نسایی ۳/۲۰۴. [۵۰۷]- این حدیث را صاحبان صحاح به جز ترمذی روایت کرده‌اند. جمع الفوائد، ۱/۳۱۲-۳۱۳. [۵۰۸]- به روایت ابوامامه، حاکم نیز آن را به شرط بخاری صحیح دانسته است. بیهقی و ذهبی هم آن را نقل کرده‌اند. الفیض ۴/۳۵۱ به نقل از حاشیه‌ی جمع الفوائد، ۳۱۱. [۵۰۹]- نجم/۳-۴ «.. از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن [چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است] جز وحی [و پیامی] نیست که [از سوی خدا بدو] وحی می‌شود». [۵۱۰]- شرح السنة. ر.ک: قطوف من الشمائل المحمدیة (اثر ترمذی) ص ۷۷. [۵۱۱]- بخاری ۳/۱۰ ح ۱۱۲۶؛ ترمذی ۴/۴۲۲ ح ۲۱۹۶؛ و موطأ مالک ۲/۹۱۳ ح ۸ «کتاب اللباس». [۵۱۲]- بقره (۲) آیه‌ی ۱۹۱: فتنه [= شرک] از قتل بدتر است. [۵۱۳]- بروج (۸۵) آیه‌ی ۱۰: کسانی که مردان مؤمن را آزار کرده‌اند. [۵۱۴]- انبیاء (۲۱) آیه‌ی ۳۵: و شما را از راه آزمایش به بد و نیک، خواهیم آزمود. [۵۱۵]- بقره (۲) آیه‌ی ۱۰۲: ما وسیله‌ی آزمایش برای شما هستیم. [۵۱۶]- همان، آیه‌ی ۱۹۳: با آنان بجنگید تا دیگر فتنه‌ای نباشد. [۵۱۷]- بقره (۲) آیه‌ی ۱۹۳: با آنان بجنگید تا دیگر فتنه‌ای نباشد، و دین مخصوص خدا شود. [۵۱۸]- همان، آیه‌ی ۱۹۱: فتنه [= شرک] از قتل بدتر است. [۵۱۹]- آل عمران (۳) آیه‌ی ۷: برای فتنه جویی و طلب تأویل آن به دلخواه خود، از متشابه آن پیروی می‌کنند. [۵۲۰]- توبه (۹) آیه‌ی ۴۹: هشدار! که آنان خود به فتنه افتاده‌اند. [۵۲۱]- نور (۲۴) آیه‌ی ۶۳: پس کسانی که از فرمان او تمرّد می‌کنند بترسند، که مبادا بلایی بدیشان رسد. [۵۲۲]- حدید (۵۷) آیه‌ی ۱۴: ولی شما خودتان را در بلا افکندید. [۵۲۳]- عنکبوت (۲۹) آیه‌ی ۱ و ۲: آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها می‌شوند و مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند. [۵۲۴]- عنکبوت (۲۹) آیه‌ی ۳: و به یقین، کسانی را که پیش از اینان بودند آزمودیم، تا خدا آنان را که راست گفته‌اند معلوم دارد و دروغگویان را نیز معلوم دارد. [۵۲۵]- طه (۲۰) آیه‌ی ۴۰: و تو را بارها آزمودیم. [۵۲۶]- عنکبوت (۲۹) آیه‌ی ۱۰: و چون در راه خدا آزار کشند، آزمایش مردم را مانند عذاب خدا قرار می‌دهند. [۵۲۷]- نحل (۱۶) آیه‌ی ۱۱۰: با این حال، پروردگار تو نسبت به کسانی که پس از آن همه زجر کشیدن هجرت کرده. [۵۲۸]- بروج (۸۵) آیه‌ی ۱۰: کسانی که مردان و زنان مؤمن را آزار کرده. [۵۲۹]- ذاریات (۵۱) آیه‌ی ۱۳: همان روز که آنان بر آتش، عقوبت و آزموده شوند. [۵۳۰]- همان، آیه‌ی ۱۴: عذاب موعود خود را بچشید. [۵۳۱]- نساء (۴) آیه‌ی ۱۰۱: اگر بیم داشتید که آنان که کفر ورزیده‌اند به شما آزار برسانند. [۵۳۲]- یونس (۱۰) آیه‌ی ۸۳: در حالی که بیم داشتند از آن که مبادا فرعون و سران آنها ایشان را آزار رسانند. [۵۳۳]- مائده (۵) آیه‌ی ۴۹: و از آنان برحذر باش، مبادا تو را در بخشی از آنچه خدا بر تو نازل کرده به فتنه دراندازند. [۵۳۴]- اسراء (۱۷) آیه‌ی ۷۳: و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کرده ایم گمراه کنند. [۵۳۵]- صافات (۳۷) آیات ۱۶۱ و ۱۶۲: در حقیقت، شما و آنچه که شما آن را می‌پرستید، بر ضدّ او گمراه گر نیستند. [۵۳۶]- همان، آیه‌ی ۱۶۳: مگر کسی را که به دوزخ رفتنی است. [۵۳۷]- مائده (۵) آیه‌ی ۴۱: و هر که را خدا بخواهد به فتنه درافکند، هرگز در برابر خدا برای او از دست تو چیزی برنمی آید. [۵۳۸]- انعام (۶) آیه‌ی ۲۳: آن گاه عذرشان جز این نیست. [۵۳۹]- همان: که می‌گویند: به خدا، پروردگارمان سوگند که ما مشرک نبودیم. [۵۴۰]- یونس (۱۰) آیه‌ی ۸۵: پروردگارا، ما را برای قوم ستمگر [وسیله‌ی] آزمایش قرار مده. [۵۴۱]- ممتحنه (۶۰) آیه‌ی ۵: پروردگارا، ما را وسیله‌ی آزمایش و آماج آزار برای کسانی که کفر ورزیده‌اند مگردان. [۵۴۲]- قلم (۶۸) آیه‌ی ۶: کدام یک از شما دستخوش جنونید. [۵۴۳]- مسلم ۱/۵۲۶ ح (۱۶۸-۷۵۸)؛ ترمذی ۲/۳۰۷ ح ۴۴۶؛ ابن ماجه ۱/۴۳۵ ح ۱۳۶۶؛ دارمی ۱/۴۱۳ ح ۱۴۷۹؛ و مسند احمد ۲/۲۶۴. [۵۴۴]- ر.ک: شرح عقاید اهل سنت، ص۷۱-۷۳. [۵۴۵]- شرح عقاید اهل سنت، ص۷۴. [۵۴۶]- مسلم ۱/۵۲۱ ح (۱۶۶-۷۵۷). [۵۴۷]- بخاری ۳/۱۶ ح ۱۱۳۱؛ نسایی ۳/۲۱۴ ح ۱۶۳۰؛ ابن ماجه ۱/۵۴۶ ح ۱۷۱۲؛ و مسند احمد ۲/۱۶۰. [۵۴۸]- بخاری ح۵۰۶۳، مسلم ۲/۱۰۲۰ ح ۵ – ۱۴۰۱. [۵۴۹]- بخاری ۳/۳۲ ح ۱۱۴۶؛ مسلم ۱/۵۱۰ ح (۱۲۹-۷۳۹)؛ نسایی ۳/۲۱۸ ح ۱۶۴۰؛ ابن ماجه ۱/۴۳۴ ح ۱۳۶۵؛ و مسند احمد ۶/۱۰۲.