ترجمه و شرح «مشکوة المصابیح»- جلد سوم

فهرست کتاب

فصل دوم

فصل دوم

۱۱۱۱ - [۶] (ضَعِیف)

عَن سَمُرَة بن جُنْدُب قَالَ: أَمَرَنَا رَسُولُ الـلّٰهِ جإِذَا كُنَّا ثَلَاثَةً أَنْ یَتَقَدَّمَنَا أَحَدُنَا. رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ [۲۶۸].

۱۱۱۱- (۶) سمرة بن جندب سگوید: رسول خدا جبه ما فرمان دادند که هرگاه سه نفر بودیم، یکی از ما (برای امامت) پیشنماز ما شود.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «امرنا»: به ما دستور دادند؛ ما را فرمان دادند.

«ثلاثة»: سه نفر، حداقل کمال نماز جماعت است.

«یتقدّمنا»: جلو ما بایستد و ما پشت سر وی، بدو اقتدا نماییم.

از این حدیث، معلوم می‌شود که هرگاه مقتدی‌ها از یک نفر بیشتر باشند، در آن صورت امام جلو بایستد و دو نفر مقتدی، پشت سر امام قرار بگیرند؛ ولی اگر چنانچه مقتدی، فقط یک نفر بود، در آن صورت به جانب راست امام بایستد.

به هر حال، بر اساس همین حدیث بالا، جمهور علماء و صاحب‌نظران فقهی، بر این باورند که اگر چنانچه تعداد مقتدیان بیش از یک نفر بود، در آن صورت بایستی امام جلو بایستد؛ ولی امام ابویوسف/بر آن است که اگر مقتدی‌ها دو نفر بودند، در آن صورت امام باید در وسط آنان قرار بگیرد.

استدلال وی، از اثر عبدالله بن مسعود ساست که آن را امام ترمذی ذکر کرده است؛ آنجا که می‌گوید: «وُروی عن ابن مسعود سانّه صلّی بعلقمة والاسود فاقام احدهما عن یمینه والاخر عن یساره ورواه عن النبیّ ج»؛ «روایت شده است که ابن مسعود سهمراه با علقمه و اسود نمازگزارد و پیشماز آن‌ها شد و یکی از آن دو را به جانب راست و دیگری را به جانب چپ خویش قرار داد؛ و عبدالله بن مسعود ساین عمل را از پیامر جروایت نموده است».

پاسخ‌های گوناگونی به این اثر عبدالله بن مسعود سداده شده است که عبارتند از:

۱- این روش ایستادن، منسوخ شده بود ولی به احتمال زیاد، ابن مسعود ساز نسخ آن بی‌خبر و بی‌اطلاع بوده است؛ ولی این پاسخ قانع کننده و پذیرفتنی نیست؛ زیرا امکان ندارد که شخصیتی چون عبدالله بن مسعود س- که از دانشمندان امّت اسلامی به شمار می‌آید - از نسخ چنین موضوعی، بی‌خبر و ناآگاه بوده باشد.

۲- عبدالله بن معسود سبه خاطر تنگ بودن مکان، این گونه به نماز ایستاده‌اند؛ و پرواضح است که در وقت نیاز و در هنگام وجود عذر، می‌توان چنین به نماز ایستاد.

ولی این پاسخ نیز قانع‌کننده و پذیرفتنی نیست؛ زیرا خود حدیث، از بیان وجود هرگونه عذری، سکوت کرده است و چنین روایتی را نمی‌توان بدون وجود دلیل و قرینه، بر عذر حمل کرد.

به هر حال، می‌توان درباره‌ی حدیث عبدالله بن مسعود سچنین گفت که این‌گونه ایستادن نیز جایز می‌باشد؛ و آن حضرت جنیز گاهی اوقات - برای بیان جواز - این‌گونه به نماز می‌ایستادند؛ اگر چه بهتر آن است که اگر تعداد مقتدیان بیش از یک نفر بود، امام جلو بایستد؛ ولی می‌توان امام را در وسط دو نفر مقتدی قرار دارد؛ همچنان که پیامبر جاین کار را انجام داد و عبدالله بن مسعود سنیز بدیشان اقتدا و تأسّی نمود.

و به طور کلّی، حدیث عبدالله بن مسعود سبرای بیان جواز است.

۱۱۱۲ - [۷] (ضَعِیف)

وَعَنْ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ: أَنَّهُ أَمَّ النَّاسَ بِالْـمَدَائِنِ وَقَامَ عَلَى دُكَّانٍ یُصَلِّی وَالنَّاسُ أَسْفَلَ مِنْهُ فَتَقَدَّمَ حُذَیْفَةُ فَأَخَذَ عَلَى یَدَیْهِ فَاتَّبَعَهُ عَمَّارٌ حَتَّى أَنْزَلَهُ حُذَیْفَةُ فَلَمَّا فَرَغَ عَمَّارٌ مِنْ صَلَاتِهِ قَالَ لَهُ حُذَیْفَةُ: أَلَمْ تَسْمَعْ رَسُولَ الـلّٰهِ جیَقُولُ: «إِذَا أَمَّ الرَّجُلُ الْقَوْمَ فَلَا یَقُمْ فِی مَقَامٍ أَرْفَعَ مِنْ مَقَامِهِمْ أَوْ نَحْوَ ذَلِكَ؟» فَقَالَ عَمَّارٌ: لِذَلِكَ اتَّبَعْتُكَ حِینَ أَخَذْتَ عَلَى یَدی. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۲۶۹].

۱۱۱۲- (۷) از عمّار بن یاسر سروایت است که وی گفت: او در شهر مدائن، برای مردم امامت داد و (به تنهایی) بر فراز سکّویی به نماز ایستاد و مردم نیز پایین‌تر از وی ایستادند. در اینجا بود که حذیفه سجلو آمد و دست‌های عمار بن یاسر سرا گرفت (و به طرف خود کشید تا از بلندی، به پایین فرود آید)؛ عمّار سنیز او را در این کار پیروی کرد (و با او همراهی نمود) تا این که حذیفه س، عمار سرا از آنجا به پایین هدایت کرد؛ آن‌گاه چون عمّار ساز نماز خویش فارغ شد، حذیفه سخطاب بدو گفت: آیا از رسول خدا جنشنیدی که می‌فرمودند: «هرگاه مردی، امامت و پیشنمازی گروهی را به عهده گرفت، نباید در جایگاهی بالاتر از جایگاه مقتدی‌ها بایستد - یا جمله‌ای مثل این گفت -».

عمّار سگفت: به همین خاطر - زمانی که دستم را گرفتی - از تو، متابعت و پیروی کردم و در پایین آمدن از آنجا با تو، همراهی نمودم.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «اَمَّ»: برای آن گروه از مردمان، در نماز، مُقتدا و پیشنماز شد. آن مرد، پیشاپیش دیگران، برای امامت قرار گرفت.

«المدائن»: شهری در نزدیکی کوفه بوده است؛ و ابن حجر گفته است: شهری قدیمی که بر کناره‌ی دجله و نزدیک بغداد قرار داشته است.

«دکّان»: سکّویی که بر آن نشینند. مکانی مخصوص که اندکی از سطح زمین یا کف اطاق، بلندتر باشد و کسی بر آن نشیند.

«فتقدّم حذیفة»: حذیفه س، صف‌ها را شکافت و جلو آمد.

«فاتّبعه عمـّار»: عمار س، حذیفه سرا در این کار، پیروی و متابعت کرد و لجباری و عناد نورزید؛ بلکه بدون چون و چرا و تندی و خشونت، از سکّو، پایین آمد.

«لذلك اتَّبعتُك»: به همین خاطر از تو پیروی کردم؛ یعنی چون من نیز این حدیث را از پیامبر جشنیده بودم و تو نیز آن را به من یادآوری نمودی، از تو پیروی نمودم.

به هر حال، از این حدیث معلوم می‌شود که برای پیشنماز، مکروه است که خود به تنهایی در مکانی بلندتر از مقتدی‌ها بایستد؛ و امام ابوحنیفه/و امام شافعی/مکروه می‌دانند که امام، به تنهایی بر بلندی قرار بگیرد و یا مقتدی، تنها بر بلندی و امام، در پایین باشد؛ مگر برای تعلیم و آموزش ارکان نماز.

۱۱۱۳ - [۸] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ السَّاعِدِیِّ أَنَّهُ سُئِلَ: مِنْ أَیِّ شَیْءٍ الْمِنْبَرُ؟ فَقَالَ: هُوَ مِنْ أَثْلِ الْغَابَةِ عَمِلَهُ فُلَانٌ مَوْلَى فُلَانَةَ لِرَسُولِ الـلّٰهِ جوَقَامَ عَلَیْهِ رَسُولُ الـلّٰهِ جحِینَ عُمِلَ وَوُضِعَ فَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَكَبَّرَ وَقَامَ النَّاسُ خَلْفَهُ فَقَرَأَ وَرَكَعَ وَرَكَعَ النَّاسُ خَلْفَهُ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ رَجَعَ الْقَهْقَرَى فَسَجَدَ عَلَى الْأَرْضِ ثُمَّ عَادَ إِلَى الْمِنْبَرِ ثُمَّ قَرَأَ ثُمَّ رَكَعَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ رَجَعَ الْقَهْقَرِی حَتَّى سجد بِالْأَرْضِ. هَذَا لفظ البُخَارِیّ وَفِی الْـمُتَّفَقِ عَلَیْهِ نَحْوُهُ وَقَالَ فِی آخِرِهِ: فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ فَقَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا صَنَعْتُ هَذَا لِتَأْتَمُّوا بِی وَلِتَعْلَمُوا صَلَاتی» [۲۷۰].

۱۱۱۳- (۸) از سهل بن سعد ساعدی سروایت است که از وی سؤال شد: منبر (رسول خدا جاز چه چیزی ساخته شده بود؟ وی در پاسخ بدین سؤال گفت: (در میان مردم، کسی داناتر از من، نسبت بدین قضیه، باقی نمانده است؛) منبر (رسول خدا جاز چوب درخت شوره گز منطقه‌ی «غابة» بود که فلانی، برده‌ی آزاد شده‌ی فلان زن، برای پیامبر جساخته و پرداخته نموده بود؛ آن‌گاه چون منبر ساخته شد و (در مسجد) نهاده شد، پیامبر جبر فراز آن (برای تعلیم و آموزش دادن) ایستادند؛ سپس رسول خدا جرو به قبله کردند و تکبیر گفتند و مردم نیز پشت سر ایشان ایستادند؛ آن حضرت جقرائت خواندند و به رکوع رفتند؛ مردم نیز (به تأسّی از ایشان،) پشت سرشان رکوع بردند؛ آن گاه رسول خدا جسر خویش را از رکوع برداشتند؛ و پس از آن، خویشتن را (از منبر) به عقب کشیدند (و پایین آمدند) و بر زمین، سجده کردند؛ آن‌گاه دوباره بر منبر ایستادند؛ سپس قرائت کردند و پس از آن، به رکوع رفتند؛ آن‌گاه سر خویش را از رکوع برداشتند و دوباره خویشتن را (از منبر) به عقب کشیدند (و پایین آمدند) تا این که بر زمین سجده کردند.

[این لفظ بخاری است؛ و در حدیثی که مورد اتفاق بخاری و مسلم است، نیز به سان این حدیث (در معنی نه در لفظ) آمده است و (علاوه بر آن)، در پایان آن، سهل بن سعد ساعدی سمی‌گوید:]

«چون رسول خدا جاز نماز، فارغ شدند، رو به مردم کردند و فرمودند: «ای مردم! من این عمل را بدان خاطر انجام دادم که شما به من اقتدا کنید و کیفیت و نحوه‌ی نماز گزاردن مرا بیاموزید».

شرح: «المنبر»: کرسی پلّه پلّه، که خطیب یا واعظ، بر فراز آن بنشیند و سخنرانی کند.

«منبر رسول خدا ج»: هنگام بنای مسجد النبی، برای پیامبر جمنبری نساخته بودند؛ بلکه آن حضرت جخطبه‌های خویش را کنار تنه‌ی درخت خرمایی که بدان تکیه می‌زدند، می‌خواندند.

بخاری چنین روایت می‌کند که زنی از انصار، به پیامبر جپیشنهاد کرد و گفت: من برده‌ای دارم که به نجاری ماهر و خبره است؛ اگر اجازه دهید، برای شما منبری بسازد؛ و چون برای آن حضرت جمنبری تهیه شد، روز جمعه بر فراز آن رفتند.

در مورد نخستین کسی که برای پیامبر جمنبر ساخت، اختلاف است؛ برخی نوشته‌اند: نخستین منبر، از گِل ساخته شد و پلّه نداشت. برخی دیگر می‌گویند: از چوب ساخته شد و دارای سه پله بود؛ پیامبر جبر پلّه‌ی سوم می‌نشست و پاهای مبارک خود را بر پلّه‌ی دوم می‌گذاشت. خلیفه‌ی اول (ابوبکر صدّیق سیک پله پایین‌تر و خلیفه‌ی دوم (عمر بن خطاب سیک پله از او پایین‌تر می‌نشستند، ولی عثمان بن عفّان سبنابر مصالحی، بر جای پیامبر جیعنی بر پله‌ی اول نشست.

معاویه سبعدها شش پله از پایین، بر منبر افزود؛ و عثمان سنخستین کسی است که بر منبر پیامبر جپوشش انداخت. بعدها سنگی از مرمر ساختند و منبر را درون آن قرار دادند. نخستین کسی که چنین کرد، عبدالله بن حسن بن حسن بن علی، والی مدینه، در سال ۱۵۰ ه‍. ق بود.

در جریان آتش‌سوزی که به سال ۸۸۶ ه‍. ق در مسجد النبی رخ داد، این منبر به طور کامل در آتش سوخت؛ چندی بعد، قطعه‌ای از چوب آن را یافتند و در محل خود قرار دادند؛ بر روی آن نیز منبری از چوب صندل و سپس از آجر و سنگ ساختند که به ظاهر، این کار به دستور سلطان اشرف قایتبای در سال ۸۸۸ ه‍. ق صورت گرفت.

منبر یاد شده، تا سال ۹۹۸ ه‍. ق موجود بود. در آن صال، سلطان مراد عثمانی، منبر نفیس و یک پارچه‌ای از سنگ مرمر ساخت و به جای منبر قبلی نهاد. این منبر، اکنون نیز موجود است و در سمت راست محراب النبی و مقابل محل اذان بلال قرار دارد. گفتنی است که همه ساله، خلفاء و پادشاهان، برای پوشش منبر، پارچه‌ای زیبا و نفیس، به مدینه می‌فرستادند و آن را می‌پوشاندند؛ و چنان که در روایات آمده است، میان منبر و قبر پیامبر جرا «روضة النبی ج» می‌گویند.

«اَثل»: درخت شوره گز. چوب گز. درختی است دارای برگ‌های ریز و بیشتر در شوره‌زارها می‌روید؛ چوب آن را می‌سوزانند و یا از آن، استفاده‌های دیگر می‌کنند؛ یک قسم دیگر آن، کوتاه و بوته مانند و دارای خوشه‌های گل سفید یا سرخ رنگ است و گز انگبین از آن گرفته می‌شود؛ و در اینجا، مراد همان قسمت نخست می‌باشد.

«الغابة»: بیشه‌ای پر درخت است که در نُه مایلی مدینه‌ی منوره قرار دارد.

«عمله فلان»: مراد از فلانی، «با قوم رومی» است؛ که منبر را به صورت سه پلّه‌ای ساخته بود.

«مولی»: این واژه در لغت، بدین معانی آمده است: «مالک، سید، آقا، ارباب، بنده، آزادکننده‌ی بنده، بنده‌ی آزاد کرده شده، ولی نعمت، نعمت‌دهنده، نعمت یافته، نعمت داده شده، دوست‌دار، دوست، هم‌پیمان، همسایه، مهمان، شریک، پسر، پسرعمو، خواهرزاده، عمو، داماد، نزدیک، قریب، خویشاوند، پیرو و تابع».

و در اینجا، مراد همان معنای «برده‌ی آزاد شده» است.

«فلانة»: برخی گفته‌اند: اسم این زن، «عایشه‌ی انصاری» بوده است؛ و برخی نیز گفته‌اند: این زن، یکی از زنان مدینه‌ی منوره است که اطلاعات چندانی در مورد نسب وی، در دسترس نیست.

«و قام علیه»: پیامبر جبرای تعلیم و آموزش دادن مردم، بر فراز منبر، ایستاد؛ زیرا در آخر حدیث آمده است: «انّما صنعت هذا، لتأتمّوا بی‌و لتعلّموا صلاتی»؛ «من این کار را کردم تا شما به من اقتدا کنید و کیفیت نمازگزاردن مرا بیاموزید».

«القهقری»: پیامبر جاز فراز منبر برای سجده کردن - با یک یا دو قوم - عقب‌نشینی و پس‌نشینی نمود.

«ایها الناس! انّما صنعت هذا، لتأتمّوا بی‌و لتعلّموا صلاتی»: امام ابوحنیفه/و امام شافعی/- بر مبنای این حدیث - گفته‌اند: مکروه است که امام، به تنهایی بر بلندی بایستد و مردم، در پشت سرش قرار بگیرند؛ یا مقتدی، تنها بر بلندی و امام، در پایین قرار داشته باشد؛ مگر آن که برای تعلیم و آموزش دادن ارکان و مسائل نماز باشد؛ همچنان که پیامبر جاین کار را انجام داد و در پایان فرمود: «من این کار را انجام دادم تا شما در احکام و مسائل نماز و ارکان و کیفیت آن، به من اقتدا کنید و نحوه‌ی نمازگزاردن مرا بیاموزید».

۱۱۱۴ - [۹] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: صَلَّى رَسُولُ الـلّٰهِ جفِی حُجْرَتِهِ وَالنَّاسُ یَأْتَمُّونَ بِهِ مِنْ وَرَاءِ الْـحُجْرَةِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۲۷۱].

۱۱۱۴- (۹) عایشهلگوید: رسول خدا جدر حجره‌ی خویش، نماز گزاردند و مردمان نیز از آن سوی حجره، بدیشان اقتدا کردند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «فی حُجرته»: مراد از «حُجرة»: مکانی است از مسجد که رسول خدا جدر ایام اعتکاف، برای خویش انتخاب کرده و در آن، حصیر و بوریا انداخته بودند؛ و این موضوع را چند دلیل، تأیید می‌کند:

۱- در حدیثی صحیح، چنین آمده است که: «انّه علیه السلام، اتّخذ حجرة من حصیر، صلّی فیها لیالی»؛ «پیامبر جدر مسجد، مکانی را برای خویش انتخاب کردند و در آن بوریا انداختند و چندین شب در آن نمازگزاردند».

۲- و همچنین ثابت شده است که باب این حجره به جانب قبله بوده است.

۳- مراد از «حجرة»، حجره‌ی عایشهلنیست؛ زیرا اگر حجره‌ی عایشه لمراد می‌بود، «حُجرتی» (حجره‌ی من) می‌گفت نه «حجرة».

۴- و اگر چنان‌چه مراد از «حجرة»، حجره‌ی عایشه ل باشد، در آن صورت چه نیازی بود که پیامبر جدر مرض الوفات، خویشتن را به مشقت و زحمت بیاندازند و با کمک چند نفر، خود را کشان کشان به مسجد برسانند؛ زیرا اگر از حدیث بالا، حجره‌ی عایشه ل را مراد بگیریم، در آن صورت نیازی نبود که پیامبر جدر مرض الوفات، از حجره‌ی عایشهلبیرون بیایند، بلکه می‌توانستند که در حجره‌ی عایشه ل نماز بگزارند و مردم نیز از آن سوی حجره، بدو اقتدا کنند؛ و حال آن که می‌بینیم که پیامبر جاز حجره، بیرون می‌آیند و در حالی که در میان شانه‌های دو نفر حمل می‌شدند، به مسجد آورده می‌شوند.

پس معلوم می‌شود که این «حجره» غیر از حجره‌ی عایشه ل است.

[۲۶۸]- ترمذی ۱/۴۵۲ ح ۲۳۳. [۲۶۹]- ابوداود ۱/۳۹۹ ح ۵۹۸. [۲۷۰]- بخاری ۲/۳۹۷ ح ۹۱۷؛ مسلم ۱/۳۸۶ ح (۴۴-۵۴۴)؛ و نسایی ۲/۵۷ ح ۷۳۹. [۲۷۱]- ابوداود ۱/۶۷۱ ح ۱۱۱۶.