فصل دوم
۱۰۶۲ - [۱۱] (صَحِیحٌ)
عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لَا تَمْنَعُوا نِسَاءَكُمُ الْـمَسَاجِدَ وَبُیُوتُهُنَّ خَیْرٌ لَهُنَّ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ [۱۸۶].
۱۰۶۲- (۱۱) عبدالله بن عمر سگوید: رسول خدا جفرمودند: «زنان خویش را از رفتن به مساجد منع نکنید، ولی [با وجود این، باز هم] خانههایشان برای آنان، بهتر و زیبندهتر و شایستهتر و بایستهتر است».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
۱۰۶۳ - [۱۲] (صَحِیح)
وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «صَلَاةُ الْـمَرْأَةِ فِی بَیْتِهَا أَفْضَلُ مِنْ صَلَاتِهَا فِی حُجْرَتِهَا وَصَلَاتُهَا فِی مَخْدَعِهَا أَفْضَلُ مِنْ صَلَاتِهَا فِی بَیْتِهَا». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۱۸۷].
۱۰۶۳- (۱۲) عبدالله بن مسعود سگوید: رسول خدا جفرمودند: «نماز گزاردن زن در اتاقش، بهتر از نمازی است که در حجره میخواند؛ و نماز گزاردن وی در خلوت خانهاش، بهتر از نمازی است که در اتاقش میگزارد».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «بیتها»: بیت: خانه و مسکن انسان؛ اتاق و جایگاه انسان؛ چهار دیواری دارای سقف که کسی در آن زندگانی کند. و در اینجا، مراد از «بیت»، اتاق است.
«مخدعها»: مخدع: خلوت خانه؛ خزانه؛ گنجه؛ اتاق کوچکی که در آن، کالاهای نفیس و اشیای گرانقیمت را نگاهداری میکنند. و در اینجا مراد، گنجه، و اتاق کوچکی در خانه است که برای انزوا و گوشه نشینی انتخاب شود.
و این حدیث در روایتی دیگر، به طور کامل این چنین روایت شده است: امّ حمید ساعدیه ل گوید: به نزد پیامبر جرفتم و بدیشان گفتم: ای فرستادهی خدا! من نماز پشت سر تو را دوست دارم. آن حضرت جفرمودند:
«قد علمتُ انّك تحبّین الصلوة معی وصلوتك فی بیتك خیر لك من صلوتك فی حُجرتك وصلوتك فی حُجرتك خیر لك من صلوتك فی دارك؛ وصلوتك فی دارك خیر لك من صلوتك فی مسجد قومك وصلوتك فی مسجد قومك خیر لك من صلوتك فی مسجدی».
«میدانستم که تو دوست داری با من نماز بخوانی؛ اما نمازت در اتاقت، بهتر از نمازت در حجرهات است و نمازت در حجرهات، بهتر از نمازت در خانهات است و نمازت در خانهات، بهتر از نمازت در مسجد قومت است و نمازت در مسجد قومت، بهتر از نمازت در مسجد من است».
۱۰۶۴ - [۱۳] (ضَعِیف)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: إِنِّی سَمِعْتُ حِبِّی أَبَا الْقَاسِمِ جیَقُولُ: «لَا تُقْبَلُ صَلَاةُ امْرَأَةٍ تَطَیَّبَتْ لِلْمَسْجِدِ حَتَّى تَغْتَسِلَ غُسْلَهَا مِنَ الْـجَنَابَةِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وروى أَحْمد وَالنَّسَائِیّ نَحوه [۱۸۸].
۱۰۶۴- (۱۳) ابوهریره سگوید: از محبوبم، ابوالقاسم جشنیدم که میفرمودند: «زنی که برای [رفتن به] مسجد، خوشبویی استعمال کند [و به مسجد برود]، نمازش [به طور کامل به پیشگاه پروردگار جهانیان] پذیرفته نمیشود، تا آن که غسل کند، چنان که برای جنابت و ناپاکی، غسل مینماید».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و احمد بن حنبل و نسایی نیز به سان آن را در معنی (نه در لفظ) روایت نمودهاند].
شرح: «حبّی»: محبوبم؛ دوستم؛ معشوقم؛ آن که از جان و دل دوست دارم؛ کسی که از پدر، مادر، فرزند، مال و... بیشتر دوستش دارم.
«حتّی تغتسل غسلها من الجنابة»: یعنی اگر به تمامی بدن خویش، خوشبویی زده بود، کلّ بدنش را بشوید، تا خوشبویی برطرف گردد؛ اما در صورتی که بخشی از بدنش را با عطر و خوشبویی، معطّر نموده بود، همان بخش را بشوید.
و اگر چنانچه لباسش را خوشبو نموده بود، آن را عوض کند یا آن را بشوید. البته این حکم در صورتی است که بخواهد به سوی مسجد برود؛ زیرا که در غیر این صورت، چنین کاری لازم نیست.
و ابن ملک گفته است: این حدیث، از باب تهدید و سختگیری نسبت به بیرون رفتن زنان به سوی مساجد است و حال آن که بر لباس و بدن خویش، مواد خوشبویی به کار بردهاند و خویشتن را آرایش نمودهاند.
۱۰۶۵ - [۱۴] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِی مُوسَى قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «كُلُّ عَیْنٍ زَانِیَةٌ وَإِنَّ الْـمَرْأَةَ إِذَا اسْتَعْطَرَتْ فَمَرَّتْ بِالْـمَجْلِسِ فَهِیَ كَذَا وَكَذَا». یَعْنِی زَانِیَةً. رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَلِأَبِی دَاوُد وَالنَّسَائِیّ نَحوه [۱۸۹].
۱۰۶۵- (۱۴) ابوموسی اشعری سگوید: رسول خدا جفرمودند: «هر چشم بیپروایی، ناپاک و زناکار است؛ و زن، هنگامی که خود را عطرآگین سازد و بر محفلی بیگانه برود، ناپاکدامن است».
[این حدیث را ترمذی روایت نموده است؛ و ابوداود و نسایی نیز به سان آن را در معنی روایت کردهاند].
شرح: «کل عین زانیة»: هر چشمی که بیپروا و با شهوت و احساس لذّت به سوی زن بیگانه و نامحرمی نگاه کند، در حقیقت، مرتکب زنای چشم شده است؛ زیرا پیامبر جدر حدیثی دیگر میفرمایند:
«العینان تزنیان والیدان تزنیان والرجلان تزنیان والفرج یزنی». «ممکن است دو چشم انسان (با نگاه به نامحرم) زنا کنند؛ همینگونه ممکن است دو دست و دو پا و عضو جنسی انسان به ناپاکدامنی بگرایند».
«استعطرت»: به خود عطر و مواد خوشبویی زند.
«کذا و کذا»: کذا به سه وجه آورده میشود:
۱- دو کلمهی باقی بر اصل خود؛ یعنی «کاف» تشبیه و «ذا» اشاره است؛ مانند «رأیت زیداً فاضلاً ورأیت عمرواً كذا: زید را دانشمند دیدم وهمچنین عمر را».
و گاهی «ها» تنبیه بر سر آن درمیآید و «هکذا» گفته میشود.
۲- کلمهی واحدی است مرکّب از دو کلمه که آن را از غیر عدد کنایه آرند؛ مانند: «بمکان کذا و کذا نهر یجری: در فلان جا و فلان جا، رودی روان است».
۳- کلمهی واحدی است مرکّب از دو کلمه که آن را از عدد کنایه آرند؛ مانند: «قبضتُ كذا وكذا درهماً: فلان مبلغ درهم را گرفتم».
۱۰۶۶ - [۱۵] (حسن)
وَعَنْ أُبَیِّ بْنِ كَعْبٍ قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ الـلّٰهِ جیَوْمًا الصُّبْحَ فَلَمَّا سَلَّمَ قَالَ: «أَشَاهِدٌ فُلَانٌ؟» قَالُوا: لَا. قَالَ: «أَشَاهِدٌ فُلَانٌ؟» قَالُوا: لَا. قَالَ: «إِنَّ هَاتَیْنِ الصَّلَاتَیْنِ أَثْقَلُ الصَّلَوَاتِ عَلَى الْـمُنَافِقِینَ وَلَو تعلمُونَ مَا فیهمَا لأتیتموهما وَلَوْ حَبْوًا عَلَى الرُّكَبِ وَإِنَّ الصَّفَّ الْأَوَّلَ عَلَى مِثْلِ صَفِّ الْـمَلَائِكَةِ وَلَوْ عَلِمْتُمْ مَا فضیلته لابتدرتموه وَإِن صَلَاة الرجل من الرَّجُلِ أَزْكَى مِنْ صَلَاتِهِ وَحْدَهُ وَصَلَاتَهُ مَعَ الرَّجُلَیْنِ أَزْكَى مِنْ صَلَاتِهِ مَعَ الرَّجُلِ وَمَا كَثُرَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَى الـلّٰهِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِی [۱۹۰].
۱۰۶۶- (۱۵) ابی بن کعب سگوید: روزی رسول خدا جبا ما نماز بامداد را گزاردند و چون سلام نماز را دادند، فرمودند: «آیا فلانی [در مسجد] حاضر است؟ عرض کردند: خیر؛ حاضر نیست. باز فرمودند: «آیا فلانی (شخصی دیگر) حاضر است؟» باز گفتند: خیر؛ [در اینجا بود که] پیامبر جفرمودند: «بیگمان این دو نماز [یعنی نمازهای صبح و عشاء] گرانترین و سختترین نمازها بر دوش منافقان است؛ (یعنی هیچ نمازی چون نمازهای صبح و عشاء بر منافقان گران نمیآید)؛ و اگر میدانستند که فضیلت و ثواب این دو نماز تا چه اندازهای است، حتماً برای خواندن آنها با جماعت، به مسجد میرفتند؛ و چنانچه به هیچ وجه برایشان ممکن نمیشد که به مسجد بروند جز با سینهخیز و چهار دست و پا، باز هم (به خاطر کثرت ثواب و پاداش آن) با سینهخیز و چهار دست و پا به سوی آن میرفتند.
و به راستی صف نخست نماز، به مانند صف فرشتگان است؛ و اگر شما میدانستید که چه فضیلت و پاداشی در صف اول نماز است، حتماً بر همدیگر پیشدستی میکردید و پیشی میگرفتید؛ و بیتردید، نماز گزاردن مرد با یک مرد دیگر [یعنی با جماعت]، زیبندهتر و شایستهتر از نماز خواندن او به تنهایی است؛ و نماز خواندن وی با دو مرد، زیبندهتر و بهتر از نماز گزاردنش با یک مرد است؛ و هر اندازه که جمعیت نمازگزارن [در نماز جماعت] بیشتر باشد، به همان اندازه در پیشگاه خداوند بلندمرتبه، پسندیدهتر و بایستهتر است».
[این حدیث را ابوداود و نسایی روایت کردهاند].
شرح: «انّ هاتین الصلوتین» [بیگمان این دو نماز]: مراد نمازهای صبح و عشاء است؛ به دلیل حدیث ابوهریره سکه گفت: پیامبر جفرمودند: «و لو یعلمون ما فی العتمة والصبح لاتوهما ولو حبواً»(بخاری و مسلم)؛ «اگر میدانستند که نمازهای عشاء و صبح چه پاداشی دارند، اگر با چهار دست و پا هم میبود، در گزاردن آنها به صورت جماعت شرکت میکردند».
و همچنین در روایتی دیگر از ابوهریره سچنین آمده است: پیامبر جفرمودند: «لیس صلوة اثقل علی الـمنافقین من صلوة الفجر والعشاء؛ ولو یعلمون ما فیها لاتوهما ولو حبواً»(بخاری و مسلم)؛ «هیچ نمازی چون نمازهای صبح و عشاء بر منافقان گران نمیآید؛ اگر میدانستند که آنها چه پاداشی دارند، اگر با چهار دست و پا هم میبود، در گزاردن آنها به صورت جماعت، حضور مییافتند».
«حبواً»: راه رفتن بر روی دستها و پاها؛ بر روی زانو و شکم راه رفتن؛ به صورت سینهخیز و بر چهار دست و پا راه رفتن.
«لا بتدرتموه»: به انجام آن، بر همدیگر پیشدستی میکردید؛ پیشی میجستید؛ در انجام آن بر همدیگر شتاب و عجله میکردید.
«ازکی»: زیبندهتر، شایستهتر.
۱۰۶۷ - [۱۶] (حسن)
وَعَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَا مِنْ ثَلَاثَةٍ فِی قَرْیَةٍ وَلَا بَدْوٍ لَا تُقَامُ فِیهِمُ الصَّلَاةُ إِلَّا قَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَعَلَیْكَ بِالْـجَمَاعَةِ فَإِنَّمَا یَأْكُلُ الذِّئْبُ الْقَاصِیَةَ». رَوَاهُ أَحْمَدُ وَأَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ [۱۹۱].
۱۰۶۷- (۱۶) ابودرداء سگوید: رسول خدا جفرمودند: «هر سه نفر [مردی] که در روستا و یا دشتی هستند و در بین آنان نماز [جماعت] برپا نمیشود، جز این نیست که شیطان بر آنان چیره و مسلّط شده است؛ و نماز را به جماعت بگزار و آن را بر خود لازم بگیر و بدان پایبند باش؛ جز این نیست که گرگ از گلهی گوسفندان، گوسفند تک افتاده و تنها را میخورد و میدَرد».
[این حدیث را احمد بن حنبل، ابوداود و نسایی روایت کردهاند].
شرح: «قریة»: هر جا که دارای خانههای به هم پیوسته باشد و مردم در آن، مأوی و سُکنی گزینند؛ شهر بزرگ؛ قسمت مسکونی زمین؛ محل تجمّع مردم؛ آبادی بزرگ که دارای خانههای بسیار و مزارع باشد؛ این واژه به شهر و روستا و دهکده اطلاق میگردد. جمع: قُری.
«بَدو»: بیابان و دشت؛ خداوند بلندمرتبه میفرماید: «و جاء بکم من البدو: و شمایان را از بیابان آورد».
«استحوذ»: چیره و مستولی شد؛ چیرگی و غلبه یافت. خداوند میفرماید: ﴿ ٱسۡتَحۡوَذَ عَلَيۡهِمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ فَأَنسَىٰهُمۡ ذِكۡرَ ٱللَّهِ﴾[المجادلة: ۱۹]؛ «شیطان بر ایشان استیلا یافت؛ پس آنها را از ذکر خدا فراموش گردانید».
«فعلیک»: علیک: دریاب؛ بگیر؛ بچسب؛ به کارگیر؛ استفاده کن؛ تو باید؛ بایستی؛ حتماً باید؛ بر توست که؛ وظیفهی توست که.
«الذئب»: گرگ.
«القاصیة»: گوسفند جدا شده از گله. جمع: قواصٍ.
۱۰۶۸ - [۱۷] (ضَعِیف)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «من سمع الْـمُنَادِی فَلَمْ یَمْنَعْهُ مِنِ اتِّبَاعِهِ عُذْرٌ» قَالُوا وَمَا الْعُذْرُ؟ قَالَ: «خَوْفٌ أَوْ مَرَضٌ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ الصَّلَاةُ الَّتِی صَلَّى». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالدَّارَقُطْنِیّ [۱۹۲].
۱۰۶۸- (۱۷) عبدالله بن عباس سگوید: رسول خدا جفرمودند: «هر کس که صدای اذان مؤذّن را برای نماز با جماعت بشنود و او را عذری راستین و واقعی، از پیروی کردن آن، [یعنی از شرکت در نماز جماعت] منع نکند، [و در خانه به تنهایی نماز بخواند، در آن صورت]، آن نمازی را که به تنهایی گزارده است، از او پذیرفته نخواهد شد».
مردم خطاب به عبدالله بن عباس سگفتند: عذر واقعی و راستین چیست؟ عبدالله بن عباس سدر پاسخ گفت: ترس و بیم [بر جان، آبرو و مال] و بیماری و دردمندی.
[این حدیث را ابوداود و دارقطنی روایت کردهاند].
شرح: «المنادی»: اذان گوینده، کسی که اذان میگوید و مردمان را به سوی نمازهای پنجگانهی فرض با جماعت، فرا میخواند.
«عذرء»: معذور داشتن کسی از آنچه انجام داده است؛ بازداشتن سرزنش از کسی و بخشودن گناه وی؛ بهانه؛ حجّت و بهانهای که هنگام اعتذار و برای رفع گله بیاورند. جمع: اعذار.
جملهی «من سمع المنادی» مبتدا و خبر آن، جملهی «لم تقبل منه الصلوة الّتی صلّی» است؛ و عبارت «قالوا: وما العذر؟ قال: خوف او مرض»، جملهی معترضه است که در بین شرط و جزا آمده است.
به هر حال، این حدیث نیز تهدید و وعیدی سخت برای تارکان جماعت است و بیانگر آن است که ترک جماعت بدون عذر، محرومیتی بزرگ و بدبختی سخت و دشواری در پی دارد؛ به طوری که - اگر چه نماز بدون جماعت صحیح است - ولی چنین نمازی، ناقص و بیبرکت و کم فروغ و بیتأثیر خواهد بود و ثواب و پاداش آن نیز اندک خواهد بود و گزارندهی آن نیز از خشنودی و رضایت الهی - که مقصد اصلی و حقیقی نماز است - محروم خواهد شد.
۱۰۶۹ - [۱۸] (صَحِیح)
وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ جیَقُول: «إِذَا أُقِیمَتِ الصَّلَاةُ وَوَجَدَ أَحَدُكُمُ الْـخَلَاءَ فَلْیَبْدَأْ بِالْـخَلَاءِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَرَوَى مَالِكٌ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیّ نَحوه [۱۹۳].
۱۰۶۹- (۱۸) عبدالله بن ارقم سگوید: از رسول خدا جشنیدم که میفرمودند: «هرگاه نماز [جماعت] برپا شد و یکی از شما نیاز به قضای حاجت و اجابت مزاج داشت، باید [پیش از این که نماز را شروع کند]، نخست قضای حاجت نماید و به دفع ادرار و مدفوع خویش بپردازد».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است؛ و مالک، ابوداود و نسایی نیز به سان آن را در معنی - نه در لفظ - روایت نمودهاند].
شرح: «الخلاء»: مراد از واژهی «الخلاء»: نیاز پیدا کردن به رفتن به مُستراح است. و از لحاظ لغوی، «خلاء» جای تنهایی یا جای خالی را گویند و از آن رو که چنین اماکنی برای قضای حاجت مورد استفاده قرار میگیرند، این لفظ بر محل قضای حاجت اطلاق شده است.
در زبان عربی، برای این معنی، از الفاظ فراوانی استفاده میشود و در احادیث و روایات نیز علاوه از «خلاء»، الفاظی همچون «کنیف»، «حش»، «مرحاض»، «مذهب»، «مصنع» به کار رفته که در حقیقت همه از الفاظ کنایی میباشند.
امروز در سرزمین مصر، آن را «بیت الادب» و «بیت الطهارة» و در سرزمین حجاز، «مُستراح» میگویند.
به هر حال، شریعت مقدس اسلام، به نیازها و خواستههای واقعی انسانها، اهمّیت قائل شده و بدانها توجه و عنایت ورزیده است؛ از این رو، به هنگام طوفان یا بارندگی و یا سرمای سخت یا نیاز به خوردن غذا و یا نیاز به قضای حاجت، به مسلمانان اجازه داده است که در جماعت شرکت نکنند و نیاز خویش را برطرف کنند و پس از آن، نماز خویش را به تنهایی بخوانند.
۱۰۷۰ - [۱۹] (ضَعِیف)
وَعَنْ ثَوْبَانَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «ثَلَاثٌ لَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَفْعَلَهُنَّ: لَا یَؤُمَّنَّ رَجُلٌ قَوْمًا فَیَخُصَّ نَفْسَهُ بِالدُّعَاءِ دُونَهُمْ فَإِنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ خَانَهُمْ. وَلَا یَنْظُرْ فِی قَعْرِ بَیْتٍ قَبْلَ أَنْ یَسْتَأْذِنَ فَإِنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ خَانَهُمْ وَلَا یُصَلِّ وَهُوَ حَقِنٌ حَتَّى یَتَخَفَّفَ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وللترمذی نَحوه [۱۹۴].
۱۰۷۰- (۱۹) ثوبان س[بردهی آزاد کرده شدهی رسول خدا ج]گوید: پیامبر گرامی اسلام جفرمودند: «برای هیچکس حلال و روا نیست که سه کار را انجام بدهد: فردی، امامت و پیشنمازی گروهی از مردمان را به عهده نگیرد که تنها در حق خود دعا کند و از آنان در دعای خویش یادی نکند؛ و اگر چنین کرد، پس به راستی به آنها خیانت ورزیده است؛ و نباید به درون خانهای پیش از اجازه خواستن از صاحب آن، نگاه بیاندازد؛ و اگر چنین کرد، پس بیگمان، به صاحبخانه، خیانت روا داشته است؛ و نباید در حالی نماز بگزارد که وی به فشار آوردن ادرار و مدفوع مبتلا است، تا آن که خویشتن را از آن سبک گرداند (و اجابت مزاج نماید)».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و ترمذی نیز به سان آن را از حیث معنی - نه از لحاظ لفظ - روایت نموده است].
شرح: «ثلاث»: یعنی سه خصلت هستند که...
«لایحلّ»: حلال نیست؛ روا نیست.
«لایؤمنّ»: امامت و پیشنمازی ندهد.
«فیخصّ نفسه بالدعاء دونهم»: فقط در حق خودش دعا کند ودیگران را به دست فراموشی بسپارد.
از ظاهر این بخش از حدیث، چنین برداشت میشود که امام باید در دعاها، از به کار بردن صیغهی «واحد متکلم» پرهیز کند و از صیغهی «جمع متکلم» استفاده نماید؛ اما صحّت این استنباط و برداشت، مورد انتقاد قرار گرفته است؛ زیرا بیشتر دعاهایی که از پیامبر جبعد از نماز نقل شدهاند، با صیغهی «واحد متکلم» و «منفرد» وارد شدهاند و فقط دعاهای معدود و اندکی از دعاهای پیامبر جبا صیغهی جمع متکلم روایت شدهاند.
از این رو، شارحان حدیث و علماء و صاحبنظران اسلامی، در تعیین مفهوم حدیث بالا، توجیهات گوناگونی بیان کردهاند؛ برخی گفتهاند: حدیث بالا، فقط دعاهایی را شامل میشود که داخل نمازاند؛ مثل دعای قنوت و امثال آن که در آنها، به کار بردن صیغهی واحد متکلم، جایز نیست.
برخی نیز گفتهاند: مفهوم حدیث، این است که اگر امام برای خود دعا کند و برای دیگران دعای بد کند، ناجایز است.
و برخی دیگر گفتهاند: هدف حدیث، این است که در جاهایی که معمولاً مقتدی دعا نمیکند، امام نیز دعا نکند؛ به عنوان مثال: در رکوع، سجده، قومه و جلسه که در این مواضع، معمولاً دعایی خوانده نمیشود؛ پس اگر امام در جاهایی که مشمول نهی حدیث میگردد دعا کند، خواه با صیغهی واحد متکلم دعا کند یا با صیغهی جمع، مقتدی در این دعا با او همراه نیست؛ از این رو، چنین دعایی ممنوع است.
و برخی دیگر از علماء و صاحبنظران اسلامی بر این باورند که حدیث بالا، از دعاهایی منع میکند که از مشکلات خانوادگی یا نیازهای شخصی امام، سرچشمه گرفته باشد و در مفهوم ومصداق آن، امکان مشارکت عموم مردم نباشد؛ مانند این که بگوید: «اللهم زوّجنی فلانة»؛ «پروردگارا! فلان زن را به عقد نکاحم درآور»؛ یا «اللهم اعطنی داراً فلانیة»؛ «بار خدایا! فلان منزل را به من ارزانی کن».
و دعاهایی که در آنها، امکان مشارکت عموم وجود داشته باشد، ممنوع نخواهد بود؛ اگر چه به صیغهی واحد متکلم باشند؛ مانند دعاهای «اللهم انّی ظلمتُ نفسی ظلماً كثیراً»؛ چون امام، نمایندهی مقتدیان است و هر دعایی که بخواند، همهی مقتدیان در آن شریک و همراهش خواهند بود؛ به خلاف دعاهای پیشین که حالت عمومیت نداشت.
«خانهم»: بدانها خیانت ورزیده است؛ با آنها خیانت کرده و نادرستی و دغلی به کار برده است.
«قعربیت»: درون خانه؛ «قعر»: عمق و تَه هر چیزی؛ در اینجا مراد، داخل و درون مکانی است که از دید دیگران محفوظ است.
«یستأذن»: برای وارد شدن و نگاه کردن به درون خانه، از صاحبخانه، دستور و اجازهای بگیرد.
«حَقِنٌ»: در حالی که ادرار یا مدفوع، او را به چالش کشیده و اذیت میکند؛ یعنی به هنگام فشار آوردن ادرار یا مدفوع، نماز نخواند؛
«حَقِنٌ» و «حاقنٌ» به کسی گفته میشود که به شدّت نیازمند دفع ادرار باشد؛ و «حاقب» به کسی اطلاق میگردد که نیاز به دفع مدفوع داشته باشد. و در حدیث بالا، مراد از «حَقن»، هردو معنی است.
بر اساس این حدیث و احادیث دیگر، امام مالک بر این باور است که اگر شخصی در حال «فشار آوردن ادرار و مدفوع» (مدافعة الاخبثین)، اقدام به ادای نماز کرد، در آن صورت نمازش ادا نمیشود؛ ولی از دیدگاه جمهور علماء و صاحبنظران اسلامی، چنین نمازی، با کراهیت، ادا میشود.
و حنفیها، در این زمینه، تفصیل قائل شدهاند و گفتهاند: اگر چنانچه نیاز به قضای حاجت و اجابت مزاج، در حدّ بالا بود، در آن صورت چنین فردی، در ترک جماعت، معذور میباشد و به جای آوردن نماز در این حالت، مکروه تحریمی میباشد؛ و اگر چنانچه نیاز به قضای حاجت، در حدّ بالا نبود ولی تقاضای درونی، توجه او را به خود جلب میکرد و در خشوع و خضوع نماز، خلل وارد میکرد، در آن صورت نیز برای ترک جماعت، به عنوان عذر موجّه پذیرفته میشود و ادای نماز در چنین حالتی، مکروه تنزیهی است؛ اما اگر نیاز به قضای حاجت در حد طبیعی و معمولی بود، - به گونهای که توجه نمازگزار را به خود جلب نمیکرد - در آن صورت برای ترک جماعت، عذری وجود نخواهد داشت.
«یتخفّف»: خویشتن را از فشار ادرار و مدفوع، سبک بگرداند؛ فشار ادرار یا مدفوع را با قضای حاجت یا اجابت مزاج، زایل و برطرف بگرداند.
۱۰۷۱ - [۲۰] (ضَعِیف)
وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لَا تُؤَخِّرُوا الصَّلَاةَ لِطَعَامٍ وَلَا لغیره». رَوَاهُ فِی شرح السّنة [۱۹۵].
۱۰۷۱- (۲۰) جابر بن عبدالله سگوید: رسول خدا جفرمودند: «نماز را به خاطر غذا یا کاری دیگر، (از وقت آن) به تأخیر میفکنید».
[بغوی این حدیث را در «شرح السنة» روایت کرده است].
شرح:
رفع یک اشکال: در این حدیث آمده است که: «نماز را به خاطر غذا یا کاری دیگر، به تأخیر نیاندازید»؛ و حال آنکه در احادیث پیشین چنین وارد شده بود که: «اذا وضع عَشاء احدكم واقیمت الصلوة فابدأوا بالعشاء ولا یعجل حتّی یفرغ منه»(بخاری، ص ۶۷۳، مسلم ح ۴۵۹ و ابوداود ح ۳۷۳۹)؛ «وقتی شامتان حاضر شد و نماز برپا گردید، ابتدا شامتان را بخورید و برای نماز عجله نکنید تا غذایتان را صرف کنید».
حال سؤال اینجاست که در میان این دو دسته از روایات، چگونه جمع میشود؟
در پاسخ باید گفت که: اگر حدیث «لاتؤخّروا الصلوة لطعام ولا لغیره» به درجهی صحّت برسد، بدینگونه توجیه میگردد که حکم عدم تأخیر، در صورتی است که اشتهاء به حدّی نباشد که مانع خشوع نماز گردد.
علامه رشید احمد گنگوهی گوید:
«از آن جایی که صحابه بسیار کم غذا میخوردند و زود از سر سفره برمیخاستند، در وقت گرسنگی، اشتهایشان زیاد میشد؛ از این روی، نباید خویشتن را با صحابه مقایسه کنیم و پس از حاضر شدن غذا، نماز را به تأخیر افکنیم؛ البته اگر چنانچه اشتهاء به غذا به اندازهای زیاد بود که احتمال عدم خشوع در نماز وجود داشت، در آن صورت میتوان ابتدا غذا را خورد و سپس به نماز مشغول شد».
سخن مولانا رشید احمد گنگوهی را حدیثی که امام ابوداود روایت کرده است، تأیید میکند؛ و آن حدیث، چنین است: «عن عبدالله بن عبید الله بن عمیر قال: كتتُ مع ابی فی زمان ابن الزبیر الی جنب عبدالله بن عمر؛ فقال عباد بن عبدالله بن زبیر: انّا سمعنا انّه یبدأ بالعشاء قبل الصلوة! فقال عبدالله بن عمر: ویحك ما كان عشاءهم؟ اتراه كان مثل عشاء ابیك؟ تبسط الـموائد والاطعمة بالوان كثیرة حتی لایفرغوا منها الا بعد فراغ الصلوة»(بذل المجهود، ج ۴ ص ۳۴۸، چاپ سهارنپور رشید اشرف)؛ «عبدالله بن عبیدالله بن عمیر گوید: در روزگار عبدالله بن زبیر، همراه با پدرم در کنار عبداله بن عمر سبودم؛ عباد بن عبدالله بن زبیر گفت: ما شنیدیم که پیش از نماز باید نخست شام را صرف کرد. عبدالله بن عمر سگفت: وای بر تو! آیا میدانی که شام صحابه چه بوده است؟ آیا بر آن باوری که شام آنها به سان شام پدر تو بوده است؟ به طوری که غذاهای رنگارنگ و فراوان بر سفرهها نهاده میشود و اینقدر به خوردن ادامه میدهند که پس از تمام شدن نماز، از غذا خوردن فارغ میشوند».
[۱۸۶]- ابوداود ۱/۳۸۲ ح ۵۶۷. [۱۸۷]- ابوداود ۱/۳۸۳ ح ۵۷۰. [۱۸۸]- ابوداود ۴/۴۱۰ ح ۴۱۷۴؛ نسایی ۸/۱۵۳ ح ۵۱۲۷؛ ابن ماجه ۲/۱۳۲۶ ح ۴۰۰۲؛ و مسند احمد ۲/۲۴۶. [۱۸۹]- ابوداود ۴/۴۰۰ ح ۴۱۷۳؛ ترمذی ۵/۹۸ ح ۲۷۸۶؛ و مسند احمد ۴/۴۱۳. [۱۹۰]- ابوداود ۱/۳۷۵ ح ۵۵۴؛ و نسایی ۲/۱۰۵ ح ۸۴۳. [۱۹۱]- ابوداود ۱/۳۷۱ ح ۵۴۷؛ نسایی ۲/۱۰۶ ح ۸۴۷؛ و مسند احمد ۶/۴۴۶. [۱۹۲]- ابوداود ۱/۳۷۳ ح ۵۵۱؛ و ابن ماجه ۱/۲۶۰ ح ۷۹۳. [۱۹۳]- ابوداود ۱/۶۸ ح ۸۸؛ ترمذی ۱/۲۶۲ ح ۱۴۲؛ نسایی ۲/۱۱۰ ح ۸۵۲؛ ابن ماجه ۱/۲۰۲ ح ۶۱۶؛ موطأ مالک ۱/۱۵۹ ح ۴۹ «کتاب قصر الصلوة»؛ دارمی ۱/۳۹۲ ح ۱۴۲۷؛ و مسند احمد ۴/۳۵. [۱۹۴]- ابوداود ۱/۷۰ ح ۹۱؛ ترمذی ۲/۱۸۹ ح ۳۵۷؛ ابن ماجه ۱/۲۹۸ ح ۹۲۳؛ و مسند احمد ۵/۲۸۰. [۱۹۵]- ابوداود ۴/۱۳۵ ح ۳۷۵۸؛ و بغوی در «شرح السنّة» ۳/۳۵۵ ح ۸۰۰.