ترجمه و شرح «مشکوة المصابیح»- جلد سوم

فهرست کتاب

فصل اول

فصل اول

۱۱۵۰ - [۱] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنْ جَابِرٍ قَالَ: كَانَ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ یُصَلِّی مَعَ النَّبِیِّ جثُمَّ یَأْتِی قومه فَیصَلی بهم [۳۱۶].

۱۱۵۰- (۱) جابر(بن عبدالله) سگوید: معاذ بن جبل سهمراه با پیامبر جنماز می‌خواند؛ سپس به سوی قومش برمی‌گشت و همان نماز را برای آنان، امامت می‌کرد.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: این حدیث به طور کامل، چنین است: «عن جابر بن عبدالله س: انّ معاذ بن جبل سكان یُصلّی مع النبی جثم یرجع فیؤمّ قومه، فصلّی العشاء فقرأ بالبقرة فانصرف رجل، فكانّ معاذاً تناول منه، فبلغ النبیّ جفقال: «فتّان، فتّان، فتّان». ثلاث مرار او قال: «فاتناً، فاتناً، فاتناً» وامره بسورتین من اوسط المفصّل»(بخاری ح ۷۰۱)؛ «جابر بن عبدالله سگوید: معاذ بن جبل سمعمولاً نماز عشاء را پشت سر رسول خدا جادا می‌کرد و بعد به مسجد محله‌ی خود، می‌رفت و برای مردم قبیله‌ی خود، امامت می‌کرد؛ در یکی از شب‌ها، سوره‌ی بقره را در نماز عشاء قرائت نمود. نماز آن قدر طولانی شد که یکی از مقتدیان نماز را ترک کرد و رفت. معاذ سبه او ناسزا گفت. هنگامی که خبر به گوش آن حضرت جرسید، خطاب به معاذ سفرمود: «مگر تو فتنه‌گر هستی و می‌خواهی مردم را در فتنه بیندازی»؟ و این جمله را سه بار تکرار فرمود. آن‌گاه به او توصیه کرد که دو سوره‌ی متوسط از سوره‌های مفصل (از سوره‌ی حجرات تا آخر قرآن) را انتخاب کند و بخواند».

امام شافعی از این حدیث بر جواز اقتدای فرض‌گزار (مُفترض) بر نفل‌گزار (مُتنفل) استدلال می‌کند؛ زیرا بر اساس حدیث معاذ س، وی پس از آن که نماز عشاء را همراه با پیامبر جمی‌گزارد، به محله‌ی خویش برمی‌گشت و در آنجا مردم را نماز می‌داد؛ بدین ترتیب که خود معاذ سنیت نفل را می‌کرد و مقتدیان، فرض عشاء را نیت می‌کردند.

امام ابوحنیفه، امام مالک و جمهور صاحب‌نظران فقهی، اقتدای فرض‌گزار بر نفل‌گزار را جایز نمی‌دانند؛ و از امام احمد، در قول در این باره نقل گردیده است؛ یکی، مطابق با دیدگاه جمهور و دیگری، موافق با نظریه‌ی امام شافعی.

و دلایل جمهور، عبارتند از:

ابوهریره سگوید: رسول خدا جفرمودند: «الامام ضامنٌ والمؤذن مؤتمنٌ»(ترمذی). ترجمه‌ی این حدیث پیشتر گذشت.

پیامبر جمی‌فرمایند: «انّما جُعل الامام لیؤتمّ به...»(بخاری و مسلم)؛ «جز این نیست که امام، برای این است تا بدو اقتدا شود...» و اگر نیت امام و مقتدی، با یکدیگر فرق داشته باشد، اقتدا و ائتمام صورت نمی‌گیرد.

از سلیمان، برده‌ی آزاد شده‌ی میمونه روایت است که گفت: «رأیتُ ابن عمر جالساً علی البلاط والناس یصلون. قلتُ: یا ابا عبدالرحمن! مالك لا تصلّی؟ قال: انّی قد صلّیتُ، انی سمعتُ رسول خدا جیقول: «لاتعاد الصلاة فی یوم مرّتین»(نسایی)؛ «ابن عمر سرا دیدم که در محلی به نام «بلاط» نشسته بود و مردم نیز در حال گزاردن نماز بودند. بدو گفتم: ای ابوعبدالرحمن! چرا نماز نمی‌گزاری؟ گفت: من نماز خویش را گزارده‌ام و از پیامبر جنیز شنیده‌ام که فرمودند: «یک نماز در روز، دوبار خوانده نمی‌شود».

و در باره‌ی واقعه‌ی معاذ س، حنفی‌ها و مالکی‌ها، توجیهات مختلفی بیان داشته‌‌اند که برخی از آن‌ها، عبارتند از:

امکان دارد که معاذ سبه نیت نفل به پیامبر جاقتدا کرده باشد؛ آن‌گاه برای قوم خود، فرض عشاء را امامت نموده باشد. اما حدیث بیهقی (ج ۳ ص ۸۶ باب الفریضة خلف من یصلّی النافلة) و دارقطنی (باب ذکر صلاة المفترض خلف المتنفل شماره ۱) این توجیه را برنمی‌تابد؛ زیرا در آخر آن آمده است: «هی له تطوع ولهم فریضة»؛ «نماز برای معاذ س، نفل و برای مقتدیان فرض بود». ولی در پاسخ این حدیث گفته‌اند که این عبارت (هی له تطوع..). را فقط ابن جریج نقل کرده است. و امام احمد بن حنبل نیز درباره‌ی این عبارت گفته است: «اخشی ان لا تكون محفوظة»؛ «بیم آن دارم که این عبارت، محفوظ نباشد». و اگر فرض را بر آن بگذاریم که این جمله، صحیح باشد، باز هم دلیل و حجت نمی‌باشد، زیرا گمان راوی است.

اگر به فرض، ثابت شود که معاذ س، در اقتدا به پیامبر ج، نیت فرض عشاء را داشته است، باز هم تأییدی از پیامبر جبر عمل او نشده است؛ بلکه خلاف آن از پیامبر جثابت است. در مسند احمد بن حنبل، روایتی بدین نحو وجود دارد که شخصی از قبیله‌ی معاذ سبه نزد پیامبر آمد و از معاذ سشکایت کرد که وی برای نماز، دیر می‌آید و نماز را هم طولانی می‌گرداند؛ پیامبر جخطاب به معاذ سفرمود: «یا معاذ بن جبل! لاتكن فتّاناً؛ اما ان تصلّی معی وامّا ان تخفّ علی قومك»؛ «ای معاذ بن جبل! فتنه‌گر مباش. یا با من نماز بگزار و یا نماز را بر قومت، سبک و مختصر بگردان».

واقعه‌ی معاذ بن جبل س، مربوط به زمانی است که یک نماز در روز را دوبار خواندن، جایز بوده است، که بعدها این حکم به وسیله‌ی حدیث عبدالله بن عمر سمنسوخ گردید؛ آنجا که گفت: از پیامبر جشنیدم که فرمودند: «لا تصلّی صلاة مكتوبة فی یوم مرّتین»(نسایی و دارقطنی)؛ «یک نماز در روز، دوبار خوانده نمی‌شود».

علامه انور شاه کشمیری در توجیه واقعه‌ی معاذ سگوید: معاذ بن جبل سهمراه با پیامبر جنماز عشاء را نمی‌خواند؛ بلکه نماز مغرب را با آن حضرت جمی‌خواند و نماز عشاء را در مسجد قبیله‌ی خویش برای مردم، امامت می‌نمود.

از این رو، در حدیث معاذ س، بحث اقتدای فرض‌گزار به نفل‌گزار مطرح نیست؛ به دلیل این که در حدیث معاذ س، به صراحت بیان شده است که معاذ سنماز مغرب را با پیامبر جمی‌خواند: «انّ معاذ بن جبل كان یصلّی مع رسول الله جالمغرب ثم یرجع الی قومه فیؤمّهم».

بر این توجیه، انتقادهایی وارد شده است و آن این که: اگر معاذ سنماز مغرب را با پیامبر جمی‌خوانده است، پس چرا مقتدیانش از تأخیر و دیرآمدن وی به نزد پیامبر جشکایت بردند؟

در پاسخ بدین انتقاد، چنین گفته شده است که: از برخی روایات، ثابت شده است که معاذ سبعد از مغرب، فوراً حرکت نمی‌کرد، بلکه اندکی از مجالست با آن حضرت جبهره می‌برد و آن‌گاه به طرف محله‌ی خویش حرکت می‌کرد؛ و به همین دلیل، به اول وقت عشاء، به مسجد محله‌ی خویش نمی‌رسید.

انتقاد دوم بر توجیه چهارم، این است که در روایتی این الفاظ وجود دارد: «ثم یرجع الی قومه فیصلّی بهم تلك الصلاة»؛ «یعنی معاذ بن جبل س، نماز عشاء را همراه پیامبر جمی‌خواند و همان نماز را برای قوم خویش، امامت می‌کرد».

در پاسخ بدین انتقاد، چنین گفته شده است: عموماً معاذ س، نماز مغرب را با پیامبر جمی‌خواند و نماز عشاء را برای قوم خود، امامت می‌کرد؛ البته امکان دارد که یک روز نماز عشاء را همراه پیامبر جخوانده باشد؛ و حدیث نیز فقط واقعه‌ی همان یک روز را بیان کرده باشد.

اما ظاهر حدیث، این توجیه را برنمی‌تابد؛ زیرا در حدیث چنین وارد شده است: «انّ معاذ بن جبل، كان یصلّی مع رسول الله جعشاء الاخرة ثم یرجع...»؛ از این رو با صیغه‌ی «کان» - که بر استمرار دلالت می‌کند - یکبار اتفاق افتادن این واقعه رد می‌شود؛ و همچنین با عبارت «عشاء الاخرة» توجیه کسانی که روایات عشاء را به «عشاء اولی» (مغرب) تعبیر می‌کنند و واقعه‌ی معاذ را به نماز مغرب ربط می‌دهند، رد می‌شود.

به هر حال، حضرت معاذ سنماز عشاء را دوبار می‌خواند: یک مرتبه در مسجد نبوی پشت سر پیامبر جو مرتبه‌ی دوم: در مسجد قوم و قبیله‌ی خویش. امام شافعی/، معتقد است که معاذ س، نمازی را که در مسجد نبوی پشت سر پیامبر جمی‌خواند، نماز فرض و نمازی را که در مسجد قبیله و قوم خود می‌خواند، نماز نفل بود؛ از این رو، امام شافعی، بر این باور است: کسی که نماز فرض را خوانده است، می‌تواند همان نماز را به نیت نفل به کسانی که آن نماز فرض را نخوانده‌اند، امامت دهد؛ یعنی اقتدای فرض‌گزار به نفل‌گزار جایز است.

ولی امام ابوحنیفه و امام مالک بر این باورند که خواندن نماز فرض، پشت سر امامی که نماز نفل می‌خواند، جایز نیست و آن‌ها به حدیث عبدالله بن عمر ساستدلال می‌کنند که گفت: از پیامبر جشنیدم که می‌فرمودند: «یک نماز در روز، دو بار خوانده نمی‌شود».

و نیز می‌گویند: معاذ سبه نیت نماز نفل برای بهره‌مندی از شرکت در نماز جماعت و استفاده کردن از برکات آن و به قصد آموختن از پیامبر جنماز را با ایشان می‌خواند و سپس به سوی قوم و مردم محله‌اش برمی‌گشت و امامت نماز را بر آنان به نیت فرض، انجام می‌داد.

به هر حال، اختلاف ائمه‌ی مذاهب، به این دلیل است که منبع و مصدر دین که خداوند متعال برای بندگان تشریع نموده، عبارت از نصوص دینی است و لاجرم مردم در فهم نصوص، اختلاف دارند و این یک امر طبیعی در زندگی بشری است که بعضی متمسک به ظواهر لفظ می‌شوند و بعضی روح مقاصد نصوص را در نظر می‌گیرند، لذا واگذاردن مردم به اجتهاد خودشان از جمله عوامل و اسباب اختلاف می‌باشد.

گاهی خود لغتِ نصوص، عامل اختلاف میان فقیهان به شمار آمده است مانند: واژه‌ی «قُرء» در آیه‌ی «والـمطلقات یتربصن بانفسهنّ ثلاثة قروء» وگاهی اسباب اختلاف فقهاء این است که بعضی الفاظ، احتمال معنای حقیقی و مجازی را در بردارد، لذا بعضی متمسک به معنای حقیقی آن هستند و بعضی به معنای مجازی آن.

یکی دیگر از اسباب اختلاف فقهاء در رابطه با اطمینان و عدم اطمینان نسبت به روایت است که یکی به این راوی «وثوق واعتماد» دارد و روایت او را می‌پذیرد و دیگری به آن اطمینان و اعتماد ندارد و روایتش را مبنای عمل قرار نمی‌دهد یا اینکه بعضی در پذیرفتن حدیثی بویژه در امور مبتلابه و عمومی، قایل به شرایطی هستند و بعضی آن شرایط را منظور نکرده‌اند.

یکی دیگر از موارد اختلاف فقهاء در ارتباط با اعتبار و عدم اعتبار دلایل شرعی و اسلامی است برای مثال: نظر امام مالک بر این است که عمل اهل مدینه در مسائلی چون عبادات به عنوان دلیل فقهی، مقدم بر خبر واحد است.

یکی دیگر از اسباب اختلاف این است که برخی از علماء حدیث ضعیف ـ که بعدها به حدیث «حسن» نام گذاری شد ـ را بر قیاس مقدم می‌دارند و برخی بر عکس، بعضی حدیث مرسل را بطور کلی قبول دارند و بعضی آن را به طور کلی مردود می‌شمارند و بعضی با شرایطی آن را می‌پذیرند و بعضی به طور مطلق، شریعت امت‌های قبل از اسلام را می‌پذیرند و بدان اعتبار می‌نمایند و بعضی بدان اعتبار نمی‌دهند بعضی قول صحابه شرا به عنوان یکی از ادله می‌دانند و بدان استدلال می‌کنند و بعضی آن را به عنوان ادله‌ی شرعی نمی‌پذیرند و بدان اجتجاج نمی‌کنند.

بعضی «مصالح مرسله» را به عنوان یکی از ادله‌ی شریعت می‌پذیرند و بعضی آن را نمی‌پذیرند برخی از فقهاء اعتقاد دارند که نقل حدیث ضعیف از طرق متعدد، موجب تقویت روایت است در صورتی که دیگران چنین اصلی را قبول ندارند زمانی هم هست که حدیث راجع به مسئله‌ای عمومی و همیشگی در عالم تشریع صحبت می‌کند اما در دلالت حدیث بر معنای مراد، اختلاف روی می‌دهد. مثلاً: اگر حدیث شامل بر صیغه‌ی امر یا نهی باشد می‌توان سؤال کرد که آیا این امر بیانگر وجوب است یا استحباب و یا ارشاد؟ آیا صیغه‌ی نهی در حدیث گویای حرمت است یا کراهت؟ اگر دال بر کراهت باشد این کراهت از چه نوعی است؟ تحریمی یا تنزیهی؟

گاهی اختلاف در رابطه با دلالت امر و نهی، عام و خاص، مطلق و مقید، منطوق و مفهوم و غیر این‌ها که در علم اصول فقه به تفصیل بیان شده است می‌باشد.

و بالاخره گاهی علت اختلاف رأی فقها و مجتهدین به توثیق و تضعیف راویان حدیث بر می‌گردد که یکی راوی خاصی را مؤثق می‌شمارد و دیگری همان را نامؤثق معرفی می‌کند.

بنابراین اختلاف در مسائل فرعی، یک ضرورت، رحمت، وسعت و ثروت گرانبهایی است، چنانچه وقتی خلیفه منصور، خواست که تمام مردم ممالک اسلامی از کتاب مؤطای امام مالک پیروی کنند و کتاب وی را به عنوان کتاب مرجع برای همه‌ی افراد موجود در ممالک اسلامی معرفی نماید، امام مالک با فقاهت و ورع خویش به منصور گفت:

«امیرالمؤنین! چنین کاری نکن که اصحاب رسول‌خدا جبه شهرها و مناطق پراکنده شده‌اند و هر قومی دارای یک نوع علم و دانش و حکمت و بینش است و اقوال و فتاوایی بر آنان پیشی گرفته و بدان راضی و قانع گشته‌اند، اگر همه‌ی مردم را به سوی یک نظریه و یک فتوا برگردانی، در میان امت، فتنه ایجاد خواهد شد».

آری! آنان این‌گونه به اختلاف میان ائمه می‌نگریستند که آن یک اختلاف در قضایای فرعی است و هیچ‌گونه زیانی ندارد و بلکه ضروری است. امکان ندارد که در این‌گونه مسائل فرعی، امت اسلامی بر روی یک نظریه اتفاق نمایند و خود این اختلاف آراء از لطف و موهبت خداوند متعال نسبت به این امت است که حکم و قضایا و مسائل فرعی را بیان ننموده تا فرصتی برای اجتهاد و وسعت‌بخشی نسبت به تعدّد افهام باشد.

پس تعدد مذاهب وگوناگونی آراء فقهاء و مجتهدان اسلامی و دلایل مورد استناد هرکدام از آنها، بیانگر این است که هریک از آنها از دریای بیکران شریعت، با صداقت و اخلاص جرعه‌ای برگرفته‌اند.

۱۱۵۱ - [۲] (صَحِیح)

وَعَنْهُ قَالَ: كَانَ مُعَاذٌ یُصَلِّی مَعَ النَّبِیِّ جالْعِشَاءَ ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَى قَوْمِهِ فَیُصَلِّی بِهِمُ الْعِشَاءَ وَهِیَ لَهُ نَافِلَة. أخرجه الشَّافِعِی فِی مُسْنده والطَّحَاوِی وَالدَّارَقُطْنِیّ وَالْبَیْهَقِیّ [۳۱۷].

۱۱۵۱- (۲) جابر بن عبدالله سگوید: معاذ بن جبل سهمراه با پیامبر جنماز عشاء را با جماعت می‌خواند؛‌ سپس به سوی قومش برمی‌گشت و همان نماز عشاء را برای آنان، امامت می‌کرد؛ و این در حالی بود که این کار برایش نفل به شمار می‌آمد.

[این حدیث را شافعی در مسندش و طحاوی، دارقطنی و بیهقی روایت کرده‌اند]

شرح: «کان معاذ یصلّی مع النبی جالعشاء»: در برخی از احادیث، به جای نماز عشاء، نماز «مغرب» روایت شده است؛ مثل حدیث ترمذی که چنین روایت کرده است: «عن جابر بن عبدالله: انّ معاذ بن جبل سكان یصلّی مع رسول الله جالـمغرب ثم یرجع الی قومه فیؤمّهم»؛ «جابر بن عبدالله سگوید: معاذ بن جبل سبا پیامبر جنماز مغرب را می‌گزارد؛ آن گاه به سوی قومش برمی‌گشت و برای آنان، امامت می‌کرد». اما در بیشتر روایات به جای «مغرب»، نماز «عشاء» ذکر شده است؛ به عنوان مثال: عمرو بن دینار،‌ ابوالزبیر و عبیدالله بن مقسم از جابر بن عبدالله س، حدیث «نماز عشاء» را روایت کرده‌اند (سنن کبری، بیهقی، ج ۳، ص۱۱۶).

برخی از محدثان، روایت «نماز مغرب» را تفرّد «محارب بن دینار» گفته‌اند؛ اما «محارب» در این روایت، مُتفرّد نیست و دارای تعدادی متابع می‌باشد؛ و قول بهتر این است که گفته شود که روایات، بیانگر واقعه‌های متعددی است.

«وهی»: ‌این ضمیر «هی» احتمال دارد به دو چیز برگردد:

نمازی که دو مرتبه با جماعت به صورت فرض و نفل گزارده شود؛ یعنی این که معاذ بن جبل سنماز را دو مرتبه با جماعت، به صورت فرض و نفل می‌گزارد، این برایش نفل به شمار می‌آمد و از این رهگذر، پاداش فراوانی را فراچنگ می‌آورد.

یا نماز اولی که همراه با پیامبر جگزارده بود، برایش نفل به حساب می‌آمد.

«رواه»: مصنّف بیان نکرده است که این حدیث را چه کسی از صاحب نظران عرصه‌ی حدیث، روایت کرده است؛ و این خود بیانگر آن است که وی، این حدیث را در صحیح بخاری و صحیح مسلم، ندیده است.

[۳۱۶]- بخاری ۲/۱۹۲ ح ۷۰۰؛ مسلم ۱/۳۳۹ ح (۱۸۸-۴۶۵)؛ ابوداود ۱/۵۰۰ ح ۷۹۰؛ نسایی ۲/۱۷۲ ح ۹۹۷؛ ابن ماجه ۱/۲۷۳ ح ۸۳۶؛ دارمی ۱/۳۳۷ ح ۱۲۹۶؛ و مسند احمد ۳/۳۰۸. [۳۱۷]- بخاری ۲/۱۹۲ ح ۷۰۱؛ و مسلم ۱/۳۴۰ ح (۱۸۰-۴۶۵).