ترجمه و شرح «مشکوة المصابیح»- جلد سوم

فهرست کتاب

فصل سوم

فصل سوم

۱۲۳۴ - [۱۶] (مُتَّفق عَلَیْهِ)

عَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «یَا عَبْدَ الـلّٰهِ لَا تَكُنْ مِثْلَ فُلَانٍ كَانَ یَقُومُ مِنَ اللَّیْلِ فَتَرَكَ قیام اللَّیْل» [۶۰۰].

۱۲۳۴- (۱۶) عبدالله بن عمرو بن عاص سگوید: رسول خدا جخطاب به من فرمودند: «ای عبدالله! مثل فلانی مباش که با گزاردن نماز تهجّد، شب زنده‌داری می‌کرد و سپس آن را ترک کرد».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: همان‌گونه که پیش‌تر بیان شد، آن حضرت جبه قیام و شب زنده‌داری، ترغیب و تشویق فراوان کرده است و گاهی از ستودن کسی که شب زنده داری نمی‌کرد، خودداری می‌ورزید، و بدین شکل صحابه کرام شرا بر قیام و شب زنده داری تشویق می‌کرد. در مورد عبدالله بن عمر سمی‌فرماید: «نِعْم الرَّجُل عَبدُالله لَو كانَ یُصَلّی مِن اللَّیْلِ»، قال الراوی: فكان لاینام من اللیل الا قلیلا» [۶۰۱]؛ «عبدالله مرد خوبی است، اگر به قیام و شب زنده داری می‌پرداخت. راوی این حدیث می‌گوید: وی پس از شنیدن این سخن در شب بسیار اندک می‌خوابید». دیدید که آن حضرت جاز ستایش عبدالله بن عمر به سبب عدم قیام و یا سستی در آن، امتناع ورزید. و ستایش او را مشروط به شب زنده داری کرد.

از برخی احادیث چنین برمی آید که ترک قیام شب، در شخصیت انسان مسلمان نقص و کمبود محسوب می‌شود. از این روست که آن حضرت کسی را که به شب زنده داری اهمیت نمی‌دهد و یا آن را پس از مدتی ترک می‌کند، مورد سرزنش و مذمت قرار می‌دهد. همان طورکه در جریان عبدالله بن عمر مشاهده شد که آن حضرت جعبدالله را چنین مورد خطاب قرار داد: «یَا عَبدالله لَا تَكنْ مِثْل فُلانٍ كانَ یَقُومُ مِن اللَّیلِ فَتَركَ قِیامَ اللّیلِ»: «ای عبدالله، مثل فلان شخص مباش که شب زنده داری می‌کرد، ولی پس از مدتی آن را رها کرد».

در اینجا دوست دارم اندکی با عبدالله بن عمر همدم شوم. شگفتا! واکنش او در برابر فرمایش پیامبر جچه بود؟ چنان واکنش مثبت و به جایی نشان داد که تاریخ برای همشه آن را در سینه‌ی خود حفظ کرد؛ هنگامی که ابن عمر سخنان پیامبر را شنید، شب زنده داری را آغاز کرد و تا جایی که اوضاع و احوال اجازه می‌داد، آن را تا پایان عمر ترک نکرد.

این است برخورد صحابه‌ی کرام ش، با سنّت پیشوایشان؛ چرا که می‌دانستند آنچه رسول الله جبدان امر می‌کند، بدون شک عین سعادت و مایه‌ی نجات و رستگاری در دنیا و آخرت خواهد بود. از این رو، با طیب خاطر به آن عمل می‌کردند و هرگاه از انجام کاری منع می‌شدند، بدون هیچ گونه چون و چرایی از آن دست می‌کشیدند. اما اکنون وضع ما در مورد سنّت‌ها و دستورات آن حضرت جچگونه است؟!

متأسفانه اکنون یکی از عوامل مهمی که انسان را داغدار و ناراحت می‌کند، این است که اکثر مسلمانان ارکان اسلام و حتی اصول ایمان را به دست فراموشی سپرده‌اند و با کمال تأسف به اصول و مبادی غیراسلامی نظیر کمونیسم، ناسیونالیسم و... گرایش پیدا کرده‌اند. عده‌ای نیز از این فراتر رفته‌اند و - العیاذ بالله - ذات مقدس باری تعالی را مورد سب و شتم قرار می‌دهند، گروهی دیگر به دین، پیامبر و اسلام اهانت روا می‌دارند. گذشته از این، حتی هنگامی که به برخی از ملتزمان و دینداران گفته می‌شود که رسول الله جفلان چیز را واجب و ضروری قرار داده است، دنبال کسی می‌گردند که به آنان بگوید: این کار واجب نیست، بلکه سنت و یا مستحب است. آنگاه که پاسخ خود را یافتند، راحت می‌شوند و می‌گویند: سنت است. به گمان ایشان سنت یعنی این که مهم نیست؛ فراموشش کن! و لا حول ولا قوة اِلا بالله وانا لله وانا الیه راجعون!.

خداوندا! دستاورد زحمات پیامبر جو اصحاب ش، چه بود که چنین افرادی با این وضع و حال، وارثان اسلام شدند؟! دولت و خلافت اسلامی را از دست دادند و آن را تکه و پاره کردند، تا آنکه به صورت دولتهای کوچک و ناتوان تقسیم شد، و اکنون در نگاه دشمنان، اسلام و مسلمانان هیچ گونه ارزش و ابهتی ندارند. از آن بدتر این که بسیاری از سرزمین‌های اسلامی را از دست دادند؛ فلسطین به دست یهود، اسپانیا به دست مسیحیان و افغانستان به دست کمونیست‌ها افتاد و...، به مقلدان ذلیلی تبدیل شدیم و با آنکه قبلاً به آدمیان آموخته بودیم که تمدن و پیشرفت چیست، خود از کاروان مدنیت و ترقی بازماندیم. چه زیبا و دلنشین است کلام الهی که می‌فرماید: ﴿...إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ....[الرعد: ۱۱] [۶۰۲].

۱۲۳۵ - [۱۷] (ضَعِیف)

وَعَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی الْعَاصِ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ جیَقُول: «كَانَ لِدَاوُدَ عَلَیْهِ السَّلَامُ مِنَ اللَّیْلِ سَاعَةٌ یُوقِظُ فِیهَا أَهْلَهُ یَقُولُ: یَا آلَ دَاوُدَ قُومُوا فَصَلُّوا فَإِنَّ هَذِهِ سَاعَةٌ یَسْتَجِیبُ اللهُ فِیهَا الدُّعَاءَ إِلَّا لِسَاحِرٍ أَوْ عشار». رَوَاهُ أَحْمد [۶۰۳].

۱۲۳۵- (۱۷) عثمان بن ابی العاص سگوید: از رسول خدا جشنیدم که می‌فرمودند: «داود÷در شب برای خود لحظه‌ای را مقرّر کرده بود که در آن، خانواده‌ی خویش را (برای عبادت) بیدار می‌کرد و می‌فرمود: «ای خاندان داود! برخیزید و نماز بگزارید؛ زیرا خداوند بلندمرتبه در این حصّه از شب، دعا را اجابت می‌کند؛ مگر دعای جادوگر و دعای کسی که به ناحق، عُشر (یک دهم) اموال و دارایی مردم را می‌ستاند».

[این حدیث را احمد بن حنبل روایت کرده است].

شرح: «عشّار»: آن که یک درهم اموال و دارایی مردم را به زور و ناحق می‌گیرد و اسباب اذیت و آزار مردم را فراهم می‌گرداند.

«یا آل داود! قوموا فصلّوا»: از این حدیث، می‌توان این پیام را برداشت کرد:

انسان در مقابل همسر و فرزند خویش مسئولیت سنگین‌تری دارد و مؤظف است تا آنجا که می‌تواند در تعلیم و تربیت آن‌ها بکوشد و آن‌ها را از گناه بازدارد و به نیکی‌ها دعوت نماید؛ نه این که تنها به تغذیه‌ی جسم آن‌ها قناعت کند.

در حقیقت، اجتماع بزرگ، از واحدهای کوچکی تشکیل می‌شود که «خانواده» نام دارد و هرگاه این واحدهای کوچک که رسیدگی به آن آسانتر است، اصلاح گردد؛ در آن صورت تمامی جامعه اصلاح می‌شود؛ و این مسئولیت در درجه‌ی اول بر دوش پدران و مادران است؛ به ویژه در عصر کنونی ما که امواج کوبنده‌ی فساد در بیرون خانواده‌ها بسیار قوی و خطرناک است، برای خنثی کردن آن‌ها از طریق تعلیم و تربیت خانوادگی، باید برنامه‌ریزی اساسی‌تر و دقیق‌تر انجام گیرد.

عبدالله ناصح علوان، چنین می‌نویسد: «منظور ما از تربیت ایمانی آن است که فرزند را از زمانی که می‌اندیشد، با اصول ایمان آشنا کنیم و از هنگامی که فکرش شکوفا می‌شود، او را به ارکان دین اسلام عادت دهیم و از زمانی که قدرت تمییز می‌یابد، مبادی شریعت اسلامی را به او آموزش دهیم.

منظور از اصول ایمان، تمامی حقایق و امور غیبی است که وجود آنها از طریق خبر صحیح به ما رسیده است، مانند ایمان به خدای سبحان و ملائک و کتابهای آسمانی و پیامبران، ایمان به عذاب قبر و سؤال دو مأمور قبر و زنده شدن در روز قیامت و حساب و کتاب و بهشت و جهنم و سایر امور غیبی.

منظور از ارکان دین اسلام، تمامی عبادات جسمی و مالی است، مانند روزه، زکات و حج برای کسی که توانایی داشته باشد.

منظور از مبادی شریعت اسلامی تمامی موضوعات مربوط به برنامه الهی و تعالیم اسلامی است مانند: عقیده، عبادت، اخلاق، قانونگذاری، نظام اجتماعی از دید اسلام و احکام و...

بر هر مربی لازم است که آموزش مفاهیم مربوط به تربیت ایمانی از همان ابتدای کودکی آغاز کند تا با عقیده و عبادت اسلامی مأنوس شود و از لحاظ شیوه‌ی زندگی و نظام فکری به آن مزین گردد و پس از آن دین اسلام را بعنوان بهترین راهنما و والاترین مربی خود بداند و غیر از قرآن، پیشوایی و غیر از حضرت محمّد ج، رهبر و الگویی برای خویش نشناسد. آنچه در مورد بخش‌های مختلف تربیت ایمانی عنوان کردیم از سفارشات و اشارات رسول گرامی خدا جدر آموزش اصل ایمان و ارکان اسلام و احکام شریعت، استنباط کرده‌ایم.

بنابراین تفصیل کلام را در این باب با رهنمودها و سفارشات آن رسول گرامی جآغاز می‌نماییم.

۱- گشودن زبان کودک با کلمه‌ی «لا اله الا الله»:

«حاکم» از «ابن عباس» روایت می‌کند که رسول خدا جفرمود: «افتحوا علی صبیانكم أول كلمة بلا إله إلا الله». «زبان کودکانتان را با کلمه‌ی «لا اله الا الله» بگشائید».

(یعنی اولین کلمه‌ای که به کودک یاد می‌دهید که بگوید).

حکمت این آموزش چیست؟ فایده‌ی و حکمت نهفته در این آموزش مبارک آن است که شعار توحید و علامت داخل شدن به اسلام اولین کلماتی باشد که گوش طفل را می‌نوازد و نخستین لغاتی باشد که بر زبانش جاری می‌شود و اولین الفاظ و اصواتی باشد که به ذهنش خطور می‌کند.

۲- آشنا کردن کودک به حرام و حلال در آغاز رشد عقلانی:

در روایتی از «ابن جریر» و «ابن المنذر» از ابن عباس آمده است که رسول گرامی خدا جفرمودند: «اعملوا بطاعة الله واتقوا معاصی الله، ومروا أولادكم بامتثال الأوامر، واجتناب النواهی، فذلك وقایة لهم ولكم من النار». «اعمالتان بر اساس اطاعت از خدایتعالی باشد، از معاصی بپرهیزید و فرزندانتان را امر کنید که دستورات شما را اطاعت نمایند و از آنچه بر حذر می‌دارید، دوری کنند که این خود باعث حفاظت شما و آنان از آتش عذاب الهی است».

حکمت این آشنایی چیست؟

فایده‌ی این آشنا شدن آن است که از زمانی که کودک چشم بصیرت می‌گشاید، احکام و اوامر الهی را پیش روی خود ببیند، بر اساس امتثال اوامر و اجتناب نواهی رشد نماید و این آشنایی، خود به مثابه تمرینی باشد برای اجرای فرمان الهی و دوری از هر آنچه که پروردگارش منع می‌کند.

به این ترتیب از آغاز شکوفایی عقلی و تراوش ذهنی، کودک با احکام حلال و حرام انس می‌گیرد و عادت می‌کند و نهایتاً راهی والاتر و درست‌تر از اسلام به عنوان شیوه‌ی زندگی و منشأ قانونگذاری نمی‌شناسد.

۳- امر کردن به عبادت در سن هفت سالگی:

این امر بر اساس روایت «حاکم» و «ابوداود» از «عمرو بن العاص» ساست که می‌گوید: رسول خدا جفرمودند:

«در هفت سالگی فرزندانتان را به نماز خواندن امر کنید و در ده سالگی اگر امر شما را در خواندن نماز اطاعت نکردند، آنانرا بزنید و در سن ده سالگی جای خوابشان را جدا کنید».

بر مبنای این حدیث می‌شود قیاس نمود که کودک را (چنانچه توانایی داشته باشد) می‌توان به روزه‌ی چند روز از ماه رمضان و یا مناسک حج (بشرط توانایی پدر) عادت دهیم.

حکمت این امر چیست؟

فایده این امر آن است که کودک از همان ابتدا، احکام عبادات را یاد می‌گیرد و به انجام و برپای داشتن آن عادت می‌کند، طوری که بر اساس اطاعت از خدایتعالی و تلاش برای انجام وظایف در برابر او رشد می‌کند و بر مبنای شکرگزاری به درگاهش و پناه بردن و اعتماد به توکل به او پرورش می‌یابد و از ابتدای زندگی در می‌یابد که در حوادث و اهوال روزگار تسلیم خالق خود باشد. نتیجه این امتثال و اطاعت، مسلماً پاکی و صفای روح و سلامتی جسم و تهذیب اخلاقی و بروز اقوال و افعال شایسته و پسندیده خواهد بود.

۴- تربیت فرزند بر اساس محبت رسول خدا ج و آل بیت او و تلاوت قرآن:

طبرانی از حضرت علی سروایت می‌کند که پیامبر اکرم جفرمودند: «أدبوا أولادكم علی ثلاث خصال: حب نبیكم، وحبّ آل بیته، وتلاوة القرآن، فإن حَمَلة القرآن فی ظل عرش الله یوم لا ضل إلا ظلّه مع أنبیائه وأصفیائه». رسول خدا جفرمودند: «فرزندانتان را بر اساس سه خصلت تربیت کنید: محبت پیامبرتان و محبت آل او و تلاوت قرآن، زیرا حاملان قرآن در روز قیامت در سایه عرش الهی هستند روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه‌ی خداوند نیست و همراه پیامبران و برگزیدگان او خواهند بود».

تعلیم غزوات آنحضرت، زندگی یاران او و سیره‌ی بزرگان و حوادث مهم تاریخی، نیز جزو بخش مهم تعلیماتی است که در احادیث به آن اشاره شده است.

حکمت این تعلیم چیست؟

- فرزندان با قرآن کریم از جنبه‌ی روحی مأنوس می‌شوند و بعنوان برنامه‌ی زندگی از آن بهره می‌گیرند.

- ارتباط خویش را با تاریخ گذشته اسلام در می‌یابند و از گذشته با عظمت و پرافتخار خودآگاهی پیدامی کنند.

- از جهت حرکت و شجاعت و جهاد، به گذشتگان بزرگوار خود تأسی می‌کنند.

در اینجا نمونه‌هایی از گفته‌های صاحبنظران تربیت اسلامی درباره‌ی وجوب تعلیم قرآن و غزوه‌های پیامبر و آثار ارزشمند بزرگان تاریخ اسلام به حضور خوانندگان عزیز تقدیم می‌شود:

* «سعد بن ابی وقاص» می‌گوید:

ما به فرزندانمان جنگ‌های پیامبر را مانند سوره‌های قرآن، تعلیم می‌دادیم.

* «امام غزالی» در «احیاء علوم الدین» سفارش می‌کند که به کودکان خود احادیث و اخبار گذشتگان امت اسلام و احکام دینی را یاد بدهید.

* «ابن خلدون» در مقدمه کتابش می‌گوید: در سرزمین‌های اسلامی تعلیم و حفظ قرآن اهمیت ویژه‌ای دارد، اساس برنامه‌های درسی و آموزشی را در مدارس تشکیل می‌دهد و این جایگاه اختصاصی در تعلیم قرآن به آن دلیل است که از نشانه‌های اصلی دین اسلام محسوب می‌گردد و یاد گرفتن آن موجب تثبیت عقیده و رسوخ ایمان در قلب می‌گردد.

* «ابن سینا» در کتاب «السیاسه» می‌گوید: به محض آنکه در کودک توانایی و استعداد آموزش را از جهت جسمی و ذهنی دریافتید، قرآن را به او تعلیم دهید تا زبان اصلی را بخوبی یاد بگیرد و نشانه‌های ایمان در وجودش رسوخ نماید.

* در کتب تاریخی - تربیتی ذکر می‌کنند که «فضل بن زید» پسر یکی از زنان عرب را دید و از مشاهده‌ی او متحیر شد.

درباره‌ی فرزند از مادر سؤال کرد، جواب داد وقتی که پنج سالگی را تمام کرد او را به معلم سپردم، تمام قرآن را حفظ کرد. سپس اشعار را به او آموخت و از بر کرد و با مفاخر قوم خود آشنا شد و در ارتباط با اعمال و رفتار نیک آباء و اجدادش آموزش دید، وقتی به سن بلوغ رسید او را بر اسب نشاندم پس تمرین کرد تا سوارکار قابلی شد. لباس جنگی پوشیده و به حمایت از مظلومان برخاست و هر کجا ندای نیازمندی می‌شنید به کمکش می‌شتافت.

چنانچه قبلاً گفتیم گذشتگان ما به ترتبیت بچه‌ها، بسیار توجه می‌کردند و اولین کلامی که پس از سپردن فرزندشان به معلم یا مربی او بر زبان می‌آوردند، تعلیم و تلاوت و حفظ قرآن بود، تا کلامشان فصیح شود و روحشان متعالی گردد و قلب و درونشان به خشوع و خضوع آراسته گردد، قلبی نرم و چشمی پراشک نصیبشان شود و ایمان و یقین در وجودشان نفوذ کند.

نتیجه‌ای که از این مباحث می‌گیریم:

رسول گرامی خدا جبه آموزش اصول ایمان و ارکان اسلام و احکام شریعت و تربیت فرزند بر اساس محبت پیامبر و آل او و یاران و مجاهدان اسلام و تلاوت قرآن کریم بسیار توجه می‌کردند، تا کودک بر مبنای ایمان کامل و عقیده استوار و دوستی و محبت پیامبر و اصحابش و بزرگان دلاوری که در راه خدا بودند پرورش یابد.

زمانی که تار و پود طفل با این معانی ارزشمند در هم آمیخت و با آن رشد کرد، دیگر با جدل و انکار مخالفین دچار تزلزل نمی‌شود و تحت تأثیر ادعاها و گفته‌های اهل کفر و گمراهی قرار نمی‌گیرد.

چه شایسته است که اولیا و مربیان عزیز، فرزندان خود را بر این اساس پرورش دهند و در رسیدن به هدف، همان طریقی را بپیمایند که ذکر نمودیم و همان ابزاری را بکار برند که بیان نمودیم تا سلامت اعتقادی فرزندان خود را تضمین نمایند و انحراف و کفر و گمراهی آنان جلوگیری کنند.

از نقطه نظر دانشمندان و صاحبنظران امور روانشناسی و تربیت مسلم است که انسان بر اساس فطرت توحیدی و ایمان الهی و برائت نفسانی متولد می‌شود، شخصیت طفل مانند ماده خام و مستعدی است که با تربیت صحیح خانوادگی و مصاحبت اجتماعی مناسب و شرایط آموزشی در زمینه‌ی ایمانی شایسته شکل می‌گیرد، و بدون شک دارای ایمانی راسخ و استوار و اخلاقی فاضل و تربیتی ایده آل خواهد شد.

این حقیقت که هر انسانی فطرتاً و بطور سرشتی به خدایتعالی ایمان دارد، در قرآن کریم بصراحت و وضوح تمام بیان شده است، آنجا که می‌فرماید:

﴿ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ[الروم: ۳۰].

«فطرت الهی که بر اساس آن مردمان را خلق کرد، تغییری در نظام خلقت او نیست امّا اکثر مردم نمی‌دانند».

رسول خدا جمی‌فرماید: «هر نوزادی بر اساس فطرت الهی متولد می‌شود این پدر و مادر او هستند که او را یهودی، نصرانی یا مجوسی می‌کنند». (روایت بخاری)

در اینجا شایسته است که نظریات امام غزالی را در ارتباط با مسأله عادات رفتاری در اطفال بدانیم. به نظر این عالم بزرگوار به علت فطرت شکل پذیر کودک، توانایی پذیرش خصلت‌های خوب و بد انسانی را از بدو تولد دارد، و می‌گوید:

کودکان مانند امانتی در دست والدین خود هستند، قلب پاک آنها مانند گوهر ارزشمندی است، اگر او را به اعمال نیک و درست عادت دهیم بر اساس آن رشد می‌کند و سعادت دنیا و آخرت را بدست می‌آورد و اگر او را مانند حیوان بخود واگذاریم تا به اعمال ناشایست عادت کند گمراه می‌شود و تباه می‌گردد.

بنابراین برای حفاظت فرزندان باید آنها را تربیت و تهذیب نمود و محاسن اخلاقی را به آنان یاد داد.

تا حال هر آنچه در ارتباط با فطرت طفل و استعداد شکل پذیری او گفته شد، برای ما این موضوع را روشن خواهد کرد که اگر کودکی در خانواده‌ای منحرف یا محیط اجتماعی گمراه رشد کند یا با افرادی ناشایست نشست و برخاست کند، بدون تردید اخلاق بد با وجودش در می‌آمیزد و خصایل رفتاری ناشایست را جذب می‌کند و بر اساس مفاهیم و مبادی کفر و گمراهی رشد خواهد نمود و بزودی از سعادت به جانب شقاوت کشیده می‌شود و از اسلام بجانب کفر گام برمی دارد. در این شرائط است که بازگرداندن او بطریق راست و راه ایمان و هدایت بسیار مشکل خواهد بود.

در اینجا خواننده عزیز را دعوت می‌کنم تا با هم مروری بر شرایط و اوضاع فعلی جوامع خود داشته باشیم و نمونه‌هایی از فساد و گمراهی رایج را بازگویم تا والدین و مربیان عزیز با شناخت روشن‌تر عوامل انحراف اخلاقی در امر تربیت، با بصیرت عمل نمایند و بدانند که معلمین و پدران و مادران زمانی که در ارتباط با بچه‌ها سهل انگاری می‌کنند بزودی عکس العمل آنرا بصورت انتخاب کفر و بی‌دینی و لغزش و کجروی فرزندانشان خواهند دید.

* پدری که فرزندش را به مدارس بیگانه و دانشگاه‌های مسیحی می‌فرستد تا از فکر آنان تغدیه شود و آموزش‌ها و رهنمودهای ضروری را از مبلغان مسیحی دریافت کند، بدون تردید گمراهی و لغزش در وجودش نقش می‌بندد و تار و پود شخصیتش بتدریج با کفر و بی‌دینی آمیخته می‌شود و در درونش احساس تنفر و بیزاری از اسلام نضج می‌گیرد و نسبت به دین اسلام عداوت و کینه پیدا خواهد کرد.

* پدری که رهبری و راهنمایی فرزندش را به مربی یا استادی ملحد و شرور وامی گذارد که اصول عقیده‌ی کفر را در ذهن او جای داده و بذر گمراهی را در اعماق قلبش بکارد، مسلماً فرزندش به انسانی تبدیل خواهد شد که عقیده‌ی او بر مبنای اندیشه الحادی و افکار مادی و ضد دینی شکل گرفته است.

* پدری که فرزندش را آزاد می‌گذارد تا هر چه از کتابهای مادی و ضد دینی که می‌خواهد بخواند و خرده گیری‌ها و اتهامات بی‌اساس مبلغین اهل کتاب و کشورهای استعمارگر را مطالعه کند، بدیهی است که بزودی فرزندش نسبت به عقیده و دین خود شک کرده و گذشتگان خود را به تمسخر می‌گیرد و عملاً به ابزاری برای مبارزه بر علیه اسلام تبدیل می‌شود.

* پدری که فرزندش را افسار گسیخته و به حال خویش رها می‌کند تا با دوستان بد و گمراه رفاقت و مصاحبت کند و تفکرات گمراه کننده و اندیشه‌های وارداتی را در ذهن خود جای دهد، بدون شک بزودی تمامی ارزش‌های دینی و مبانی فطری ادیان و احکام را به باد تمسخر می‌گیرد.

* پدری که به فرزندش مجال می‌دهد تا به جانب احزاب الحادی و کافر تمایل پیدا کند و به دسته‌های ضد دینی بپیوندد و در گروههایی وارد شود که از جهت عقیدتی و فکری و تاریخی هیچ ارتباطی با اسلام ندارند، مسلماً فرزند خویش را با دست خود به جانب عقاید گمراه سوق می‌دهد و چنین انسانی بر مبنای کفر و الحاد پیش خواهد رفت و به وسیله‌ای برای جنگ علیه مقدسات و ادیان بدل می‌شود. بقول شاعر:

ولَیْسَ النَبْتُ یَنبُتُ فِی جِنانٍ
كَمِثْل النَّبْتِ یَنْبُتُ فی الْفَلاةِ
وَهَل یُرْجـی لأَطْفـالٍ كَمـالٌ
إذَا ارْتَضـَعُوا ثُدیَّ الناقِصاتِ

گیاهی که در باغی با صفا می‌روید با آنکه در برهوت رشد کرده است، یکسان نیست.

آیا از بچه‌هایی که از پستان زنان نالایق و پست شیر می‌خوردند، می‌توان انتظار کمال و بزرگی داشت.

شایسته است که معلمین و مربیان و بویژه والدین، این مسؤولیت‌های خطیر را در پرورش ایمانی و آموزش مبادی اسلام دریافته و ابعاد این امر واجب را بخوبی درک کنند تا تمامی کسانی که وظیفه تربیت را بعهده دارند، این مهم را که همانا پرورش فرزند بر اساس تربیت کامل ایمان است به نحو احسن انجام دهند.

۱۲۳۶ - [۱۸] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ جیَقُولُ: «أَفْضَلُ الصَّلَاةِ بَعْدَ الْـمَفْرُوضَةِ صَلَاةٌ فِی جَوف اللَّیْل». رَوَاهُ أَحْمد [۶۰۴].

۱۲۳۶- (۱۸) ابوهریره سگوید: از رسول خدا جشنیدم که می‌فرمودند: «بهترین و برترین نماز بعد از نماز فرض، نمازی است که در دل شب گزارده شود؛ (یعنی نماز تهجّد)».

[این حدیث را احمد بن حنبل روایت کرده است].

۱۲۳۷ - [۱۹] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: جَاءَ رجل إِلَى النَّبِی صلى فَقَالَ: إِن فلَانا یُصَلِّی بِاللَّیْلِ فَإِذَا أَصْبَحَ سَرَقَ فَقَالَ: إِنَّهُ سَیَنْهَاهُ مَا تَقُولُ. رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالْبَیْهَقِیُّ فِی شُعَبِ الْإِیمَانِ [۶۰۵].

۱۲۳۷- (۱۹) ابوهریره سگوید: مردی به نزد رسول خدا جآمد و گفت: بی‌گمان فلانی در شب به نماز می‌پردازد ولی چون صبح می‌کند، به دزدی دست می‌یازد!

آن حضرت جفرمودند: «به زودی، نمازگزاردنش در شب و آنچه او در نماز می‌گوید، او را از آنچه مرتکب می‌شود، بازخواهد داشت».

[این حدیث را احمد بن حنبل و بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده‌اند].

شرح: در زمانی زندگی می‌کنیم که فساد همه جا را در برگرفته است، حتی آثارش در فضا پدیدار و گسترده شده است. البته این بلا هم از دستاوردهای خود بشر است. انتشار و کثرت فساد به مراتب بیشتر از حالت‌های عادی انسان را به معصیت و لجن می‌کشاند، چرا که هرگاه فساد فراگیر شود انسان را در محاصره‌ی گناهان قرار می‌دهد و او را وادار می‌کند که دنبال راه چاره و روزنه‌ای برای نجات خود از معاصی بگردد، تا بتواند او را در این موقعیت خطرناک کمک کند. رسول اکرم جاین مطلب را تبیین کرده است: «نماز شب و شب زنده داری بهترین کمک و یاور انسان برای ترک گناه است.» لذا اگر انسان خواهان آزادی خود از قید گناهان است باید به مدرسه‌ی انسان ساز شب پناه برد و جهت پاکی و صیقل خویش دمی در خلوت، با یار همدم و هم مجلس شود. حضرت ابوهریره ساز آن حضرت جروایت می‌کند: «در محضر ایشان از کسی چنین یاد شد که در شب به نماز می‌پردازد ولی در روز دست به سرقت و دزدی می‌زند، در پاسخ فرمود: به زودی این عمل خوب او را از آنچه مرتکب می‌شود بازخواهد داشت» [۶۰۶]و این هم تفسیر این آیه است که خداوند در کلام ملکوتی خویش بیان می‌دارد:

﴿ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ[العنکبوت: ۴۵] [۶۰۷].

واقعاً عبادت و شب زنده داری عملی شگفت آور است که انسان در دل شب و در خلوت به نماز خواندن و تلاوت مشغول می‌شود. خدایا! چگونه این نماز و ذکر و تلاوت و دعا صاحبش را از ارتکاب گناه و بدی باز می‌دارد و او را از آلودگی‌ها پیراسته و پاک می‌کند؟ پرواضح است، کسی که در تاریکی‌های شب از بستر خویش برمی خیزد و متوجه ذات باری تعالی می‌شود و خالصانه به پیشگاه آن ذات مقدس به دعا و نیایش می‌پردازد، خود نشان دهنده‌ی صداقت و اخلاص آن انسان است که در آن لحظه، به جز خداوند - که عالم الغیب است - کسی از این کار او، اطلاعی ندارد.

گذشته از این، استمرار و مداومت بر شب زنده داری، حسن مراقبت را در انسان کم کم تقویت می‌کند. این امر نیز، انسان را بر تفکر و اندیشه در مورد کم کاریهایش یاری می‌کند و او را به محاسبه‌ی نفس وامی دارد تا از خواب غفلت بیدار شود و خود را از آلودگی‌ها و موانعی که موجب ناخوشنودی پروردگار می‌شود، نجات دهد، و چنان احساس و انگیزه‌ای در او به وجود می‌آورد که از ارتکاب گناه و معصیت دست می‌کشد و با خود می‌گوید: چگونه دزدی کنم، حال آنکه خدایی که با او خلوت می‌کنم از این کارم آگاه است، لذا از خداوند پوزش می‌خواهم و به سوی او باز می‌گردم و از این پس هرگز دنبال عمل خلاف نمی‌روم و بدین صورت با همه‌ی گناهان خداحافظی خواهد کرد.

به هر حال؛ این حدیث و احادیثی دیگر از این قبیل، اثر خنثی‌کننده‌ی گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت می‌کنند، و در حقیقت هر گناه و عمل زشتی، یک نوع تاریکی و ظلمتی را در روح و روان انسان ایجاد می‌کند که اگر این تاریکی‌ها ادامه یابد اثرات آنها متراکم شده و به صورت وحشتناکی انسان را مسخ می‌کند، ولی کار نیک و نمازهای روزانه که از انگیزه‌ی الهی سرچشمه گرفته، به روح آدمی لطافتی می‌بخشد که آثار گناه را می‌تواند از آن بشوید و آن تیرگی‌ها را به روشنایی مبدل سازد.

آری! هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو می‌برد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم می‌سازد که آلودگی‌ها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو می‌دهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه می‌کند و زنگار گناه را از آینه‌ی دل می‌زداید و جوانه‌های ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر می‌رویاند و اراده‌ی ‌انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر می‌کند.

نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد می‌کند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب می‌شود، نماز وسیله‌ی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته می‌کند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت می‌کند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش می‌دهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار می‌کند، هشدار می‌دهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان می‌سازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد می‌کند، خودبینی و کِبر را درهم می‌شکند، پرده‌های غرور و خودخواهی را کنار می‌زند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان می‌آورد.

نماز، وسیله‌ی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون می‌برد و به ملکوت آسمان‌ها دعوت می‌کند و با فرشتگان هم صدا و همراز می‌سازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا می‌بیند و با او به گفتگو برمی‌خیزد.

آری! نماز، وسیله‌ی شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است، البته برای کسانی که نمازهای خود را به خوبی انجام می‌دهند، نمازی که با روح و با حضور قلب و خشوع و خضوع ادا شود، این چنین نمازی، آثار گناهان صغیره را از دل و جان می‌شوید و ظلمت و تاریکی را از آن می‌زداید.

ممکن است کسی بپرسد که: این احادیث مردم را به گناهان صغیره تشویق می‌نماید و می‌گویند: با ترک گناهان کبیره، ارتکاب گناهان صغیره و کوچک مانعی ندارد، چرا که خواه ناخواه، چنین گناهانی با نمازهای پنج‌گانه و دیگر عبادات و طاعات بخشوده می‌شوند!

اما باید دانست که پرهیزکردن از گناهان کبیره، خصوصاً با فراهم بودن زمینه‌های آن‌ها، یک نوع حالت تقوای روحانی را در انسان ایجاد می‌کند که می‌تواند آثار گناهان کوچک را از وجود او بشوید و در حقیقت این احادیث، همانند آیه‌ی ﴿ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ[هود: ۱۱۴] می‌باشد، و در واقع، اشاره به یکی از آثار واقعی اعمال نیک از قبیل: نمازهای پنج‌گانه، روزه‌ی رمضان، نماز جمعه و... است و این درست به این معنااست که بخشش گناهان صغیره، یک نوع پاداش معنوی برای تارکان گناهان کبیره است، و این خود اثر تشویق کننده‌ای برای ترک گناهان کبیره دارد.

۱۲۳۸ - [۲۰] (صَحِیح)

وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ وَأَبِی هُرَیْرَةَ قَالَا: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذا أَیْقَظَ الرَّجُلُ أَهْلَهُ مِنَ اللَّیْلِ فَصَلَّیَا أَوْ صَلَّى رَكْعَتَیْنِ جَمِیعًا كُتِبَا فِی الذَّاكِرِینَ وَالذَّاكِرَاتِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَابْن مَاجَه [۶۰۸].

۱۲۳۸- (۲۰) ابوسعید خدری سو ابوهریره سگویند: رسول خدا جفرمودند: «هنگامی که مرد، خانواده‌اش را در شب بیدار کند و هردو با هم - یا هر کدام به تنهایی - دو رکعت نماز بگزارند، نامشان در زمره‌ی مردان و زنان ذاکر (یادکننده‌ی خدا) نوشته می‌شود».

[این حدیث را ابوداود و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: «كتبا فی الذاكرین والذاكرات»: ذکر به معنای یادآوری چیزی به زبان یا به قلب است؛ از این رو گفته‌اند: ذکر دوگونه است: ۱- ذکر قلبی. ۲- ذکر زبانی.

امّا باید توجه داشت که منظور از ذکر خدا - که مایه‌ی آرامش دلها و فراچنگ آوردن پاداش است - تنها این نیست که نام او را بر زبان آورد و به طور پیوسته، تسبیح و تهلیل و تکبیر گوید، بلکه منظور آن است که با تمام قلب و وجود، متوجه او و عظمت، علم، آگاهی، حاضر و ناظر بودنش گردد؛ و این توجه، مبدأ حرکت و فعّالیت در وجود او به سوی جهاد و تلاش و نیکی‌ها گردد و میان او و گناه سدّ محکم و پولادینی ایجاد کند؛ این است حقیقت ذکر، که آن همه آثار و برکت‌ها در روایت‌های اسلامی، برای آن بیان شده است.

و در واقع، ذکر - به معنای واقعی کلمه - یعنی توجه با تمام وجود به خداوند نه تنها با زبان و لقلقه‌ی زبان؛ ذکری که در همه‌ی اعمال و کردار انسان پرتوافکن باشد و نور و روشنایی بر آن‌ها بپاشد؛ و بدین ترتیب، قرآن و حدیث، همه‌ی مؤمنان را مؤظف می‌کنند که در همه حال به یاد خدا باشند؛ به هنگام عبادت، یاد او کنند و حضور قلب و اخلاص داشته باشند؛ و به هنگام حضور صحنه‌های گناه، یاد او کنند و چشم بپوشند و یا اگر لغزشی روی داد، توبه کنند و به راه حق بازگردند. و به هنگام نعمت، یاد او کنند و شکرگزار و قدردان باشند؛ و به هنگام بلا و مصیبت،یاد او کنند و صبور و شکیبا باشند.

و هرگز نباید تصور کرد که منظور از ذکر پروردگار - با این همه فضیلت - تنها ذکر زبانی است؛ بلکه در روایت‌های اسلامی تصریح شده است که منظور، علاوه بر این ذکر قلبی و عملی است؛ یعنی هنگامی که انسان در برابر کار حرامی قرار می‌گیرد به یاد خدا بیافتد و آن را ترک گوید.

هدف این است که خدا در تمام زندگی انسان، حضور داشته باشد و نور پروردگار، تمام زندگی او را فراگیرد و همواره به او بیاندیشد و فرمان او را نصب العین و آویزه‌ی گوش خویش قرار دهد.

از این رو، مجالس ذکر، مجالسی نیست که گروهی جاهل و بی‌خرد، گرد هم آیند و به عیش و نوش پردازند و در ضمن مشتی اذکار اختراعی عنوان کنند و بدعت‌هایی را رواج دهند؛ و منظور از حلقه‌ها و مجالس ذکر - که در احادیث بدان‌ها اشاره رفته است - جلسات و محافلی است که در آن، علوم و معارف اسلامی احیاء شود و بحث‌های آموزنده و تربیت کننده مطرح گردد و انسان‌ها در آن ساخته شوند و گنهکاران پاک گردند و به راه خدا آیند.

۱۲۳۹ - [۲۱] (ضَعِیف)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَشْرَافُ أُمَّتَیْ حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَأَصْحَابُ اللَّیْلِ». رَوَاهُ الْبَیْهَقِیُّ فِی شُعَبِ الْإِیمَان [۶۰۹].

۱۲۳۹- (۲۱) عبدالله بن عباس سگوید: رسول خدا جفرمودند: «حاملان قرآن و شب زنده‌داران، از زمره‌ی اَشراف و اَعیان امّت من هستند».

[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده است].

شرح: خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:

﴿ أَمَّنۡ هُوَ قَٰنِتٌ ءَانَآءَ ٱلَّيۡلِ سَاجِدٗا وَقَآئِمٗا يَحۡذَرُ ٱلۡأٓخِرَةَ وَيَرۡجُواْ رَحۡمَةَ رَبِّهِۦ [الزمر: ۹]

«(آیا شخص مشرک و گمراه بهتر است) یا کسی که در اوقات شب، سجده کنان و ایستاده به طاعت و عبادت مشغول می‌شود و (خویشتن را) از (عذاب) آخرت به دور می‌دارد و رحمت پروردگار خود را خواستار می‌گردد»؟.

به هر حال، آن انسان مشرک و فراموشکار و گمراه و گمراه کننده کجا و این انسان بیداردل و نورانی و باصفا که در دل شب که چشم غافلان در خواب است، پیشانی بر درگاه دوست گذارده و با خوف و رجاء، او را می‌خواند، کجا؟!

آن‌ها، نه به هنگام نعمت از مجازات و کیفر او خود را در امان می‌دانند و نه به هنگام بلا از رحمتش قطع امید می‌کنند؛ و این دو عامل، همواره وجود آنان را در حرکتی مداوم، توأم با هوشیاری و احتیاط به سوی راه راست و درست می‌برد. از این رو، حاملان قران و شب زنده‌داران، با دیگران مساوی و یکسان نیستند؛ زیرا آن‌ها، از زمره‌ی اَشراف و اَعیان امّت رسول خدا جبه شمار می‌آیند.

رسول خدا جدر حدیثی می‌فرمایند: «مثل الذی یقرأ القران كالاتُرجَّة، طعمها طیّب وریحها طیّب؛ والذی لایقرأ القران كالتمرة طعمها طیّب ولا ریح لها؛ ومثل الفاجر - وفی روایة: المنافق - الذی یقرأ القران كمثل الریحانة ریحها طیّب وطعمها مرّ؛ ومثل الفاجر - وفی روایة: المنافق - الذی لایقرأ القران كمثل الحنظلة، طعمها مرّ ولا ریح لها»(بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی و نسایی).

«هر مسلمانی که قرآن می‌خواند، مانند ترنج است که خوش‌طعم و خوش بو است، و کسی که قرآن نمی‌‌خواند، مانند خرما است که خوش‌طعم است و امّا بو ندارد. و منافقی که قرآن می‌خواند، مانند ریحان است که خوشبو است و امّا طعم تلخی دارد. و فاجر یا منافقی که قرآن نمی‌خواند، مانند حنظل است که بدمزه و بدبو است».

از این حدیث معلوم می‌گردد که ایمان، راه سعادت و فسق و فجور و نفاق و دورنگی، مایه‌ی شقاوت و بدبختی است؛ و قرآن، درخت تناور اسلام است که علوم مختلف اسلامی، مانند: فقه، کلام، عرفان و اخلاق، شاخه‌های آن می‌باشند.

میزان درجه و مقام هرکس به اندازه‌ی تعلّق و ارتباطی است که با قرآن دارد و یا تفکّر و تدبّری است که در قرآن می‌کند؛ پیامبر جدر این حدیث، مردم را از حیث ارتباط با قرآن، وابستگی و ایمان - حتی ایمان ظاهری - به چهار دسته تقسیم کرده است:

دسته‌ی اول: کسانی هستند که قلبشان از ایمان لبریز است و به خدا و رسول و کتاب و دینش مؤمن و معتقداند. با قرآن مونس و همدم‌اند، شبانه روز به تلاوتش مشغول‌اند ایستاده و نشسته، در حال رکوع و سجود، هرگاه فرصتی برایشان دست دهد از تلاوتش کوتاهی نمی‌کنند تا اینکه دلهایشان از یاد خدا غافل نماند و دست آویز شیاطین واقع نشود و او را از راه بدر نکنند، تلاوتش هم با زبان نیست بلکه با دل می‌خواند؛ بهمین دلیل است که ثمره آن خشیت و هدایت است و نتیجه‌ی آن عمل و استقامت.

به همین دلیل پیامبر رحمت، چنین کسانی را به ترنج تشبیه نموده که میوه‌ای لذیذ و خوشبوی‌اند که اگر آنها را بیازمایی بجز نیکی، ایمان، مردانگی، استقامت، وفاداری، خوشروی از اسانس آن نمی‌بینی و چگونه در حالیکه عطر دل انگیز قرآن از زبان و قلبشان جاری می‌شود.

دسته‌ی دوم: کسانی هستند که به قرآن ایمان دارند و به احکامش عامل‌اند و از ارشاداتش بهره مند و به اخلاقش متخلق‌اند اما قرآن را نمی‌خوانند و از بر ندارند که بسان خرمائی هستند خوش طعم، اما خوشبو نیستند. هر چند خوش نیت و خوش کردار باشند. اما چون از مشک قرآن بهره نگرفته‌اند خوشبو نیستند.

دسته‌ی سوم: فاجر یا منافقی که تنها از اسلام اسمی و از دین رسمی دارد قرآن را می‌خواند، از بر دارد، قرائات مختلفش را می‌داند و آهنگهای گوناگونش را آشناست، اما از حنجره تجاوز نمی‌کند اگر قلبش را بشکافی جز سیاهی و تاریکی و تلخی چیز دیگری نمی‌یابی، این است که پیامبر چنین شخصی را به ریحان تشبیه کرده است که اگر استشمام کنی خوشبو است اما طعم تلخ و گزنده‌ای دارد چنین کسی وقتی که قرآن را می‌خواند جانها را آرام می‌کند و مجالس را معطر می‌گرداند، اما قلبش تیره و تار است زیرا نفاقش مهری بر دلش نهاده و نصیحت و موعظه در او تأثیری نمی‌کند.

دسته‌ی چهارم: منافق یا فاجری است که ارتباطی با قرآن ندارد نه علمی و نه عملی، نه تلاوت می‌کند و نه از بر دارد. پیامبر چنین شخصی را به حنظل تشبیه کرده که بدطعم و بدبو است که در رستنگاه نفاق روئیده است و مردم از دست و زبانش آسوده نیستند هیچ خیری از او استشمام نمی‌شود چون از بهترین عطرها که کلام خداوند است محروم است کتابی که جلادهنده‌ی دیده‌ها و پزشک دلها و نوازنده‌ی گوشها و آرامبخش جانها است.

اینها چهار گروهی بودند که پیامبر مشخص کرد، تو نیز بنگر که در کدامین دسته‌ای؟ بر این باورم از کسانی باشی که مؤمن و مخلص، قاری و متدبر و عامل و متقی هستند.

آری؛ اَشراف و اعیان این امّت، ‌کسانی است که خداوند بلندمرتبه بر آن‌ها منّت نهاده و قدرت حفظ قرآن را بدان‌ها بخشیده و عالم به احکام قرآن هستند؛ حلال و حرام، آداب و اخلاق قرآن را می‌دانند؛ شیرینی تلاوتش را چشیده و مکانتش را شناخته‌اند؛ همراز، همنشین و مونس قرآن هستند؛ شبانه روز قرآن را می‌خوانند؛ زبانشان به خواندن قرآن مشغول و دلشان به یاد قرآن زنده و عقلشان در رشد و ارتقا و جانشان شیفته‌ی نسیم‌های فرح‌بخش قرآن است؛ در مشکلات و گرفتاری‌ها و چالش‌ها و دغدغه‌ها به قرآن پناه می‌آورند؛ منازعات و کشمکش‌های خویش را به قرآن فیصله می‌بخشند و غبار شبهات را به وسیله‌ی قرآن، زایل می‌سازند؛ به قرآن فتوا می‌دهند و مردم را به فراگیری آن می‌خوانند و جاهلان را به قرآن ارشاد می‌نمایند و بیماران را به قرآن شفا می‌بخشند و افراد را به آن اندرز می‌دهند.

آری؛ هر که خداوند، قرآن را در سینه‌اش نهاده باشد و شب را با تلاوت آن، به شب زنده‌داری بپردازد، در حقیقت بدو خیری فراوان، تندرستی، صفای دل، کمال عقلی، ثروتمندی، فروتنی، بزرگی، مهربانی، دانشمندی و صداقت بخشیده است.

چنین خیری را تنها سعادتمندان و خردمندان می‌دانند که همسایه‌ی مؤمنی داشته باشند که اهل قرآن و عامل به آن باشد و آنان به حال او غبطه بخورند و تمنّای رسیدن به چنان مقامی را بنمایند.

۱۲۴۰ - [۲۲] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ أَنَّ أَبَاهُ عُمَرَ بْنَ الْـخَطَّابِ سكَانَ یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ مَا شَاءَ اللهُ حَتَّى إِذَا كَانَ مِنْ آخِرِ اللَّیْلِ أَیْقَظَ أَهْلَهُ لِلصَّلَاةِ یَقُولُ لَهُمْ: الصَّلَاةُ ثُمَّ یَتْلُو هَذِهِ الْآیَةَ: ﴿ وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَاۖ لَا نَسۡ‍َٔلُكَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ١٣٢ [طه: ۱۳۲].

رَوَاهُ مَالك [۶۱۰].

۱۲۴۰- (۲۲) عبدالله بن عمر سگوید: پدرش عمر به خطاب سشبانگاه - به اندازه‌ای که خدا خواسته بود - نماز تهجّد می‌گزارد و شب‌زنده‌داری می‌نمود و چون قسمت آخر شب فرامی‌رسید، خانواده‌ی خویش را برای گزاردن نماز، از خواب بیدار می‌کرد و بدان‌ها می‌گفت: «وقت نماز است»؛ و سپس این آیه را تلاوت می‌کرد: ﴿ وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَاۖ لَا نَسۡ‍َٔلُكَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ١٣٢[طه: ۱۳۲]. «خانواده‌ی خود را به گزاردن نماز دستور بده (چرا که نماز، مایه‌ی یاد خدا و پاکی و صفای دل و تقویت روح است) و خود نیز بر اقامه‌ی آن ثابت و ماندگار باش. ما از تو روزی نمی‌خواهیم، بلکه ما به تو روزی می‌دهیم؛ و سرانجام (نیک و ستوده) از آنِ (اهل تقوا و) پرهیزگاری است».

[این حدیث را مالک روایت کرده است].

شرح: در اینجا ذکر این نکته نیز لازم می‌نماید که:

سنّت است که زن برای قیام و شب زنده‌داری، از شوهر خویش اجازه بگیرد؛ این مطلب را عبدالله بن عباس ساز آن حضرت چنین روایت می‌کند: «زن نباید بدون اجازه‌ی شوهر کسی را به خانه راه دهد، نیز نباید بدون اجازه‌ی او شب برای انجام مستحبات و احیای شب قیام کند.» [۶۱۱].

این است روش و رهنمود متعالی اسلام، که به زن می‌آموزد حال شوهر خود را هم مد نظر داشته باشد. علاوه بر آن، این حدیث مرد را تشویق می‌کند تا به نماز شب روی بیاورد، و بر این اساس زمان خواب خود را تنظیم کند؛ همسرش را نیز به شب زنده داری و نماز شب تشویق کند و مراقب عبادتهایش باشد، تا مبادا هم خود او از این عمل بسیار پسندیده غفلت ورزد و هم مانع شب زنده داری همسرش شود.

اگر شوهر، انسانی نیک و صالح باشد، از این خواسته‌ی زن خوشحال خواهد شد و بدون چون و چرا با آن موافقت خواهد کرد، و این امر را برای خود مایه‌ی سعادت و افتخار خواهد دانست. چرا که برای مردان صالح چنین امری طبیعی است، حتی به زن خواهد گفت که او را هم برای نماز بیدار کند و اگر سستی به خرج داد بر صورت او آب بپاشد. بدین صورت تعارض ظاهری بین دو حدیث مرتفع می‌شود، به طوری که زن هم با اجازه‌ی شوهر بیدار شده و هم او را بیدار کرده است و بدین وسیله مطابق سنت پیامبر جعمل کرده است.

همچنین برای فرد مسلمان سنت است که هر کسی از خویشاوندان و برادران نزد او بود، به خاطر فضیلت نماز شب و شب زنده داری او را بیدار کند. عبدالله بن عباس سمی‌فرماید: «شبی نزد پیامبر بودم که مرا برای نماز بیدار کرد. پیامبر مرا تکان داد من هم بیدار شدم» [۶۱۲].

شبی آن حضرت جبه خانه‌ی علی و فاطمه لتشریف برد و به آنان چنین خطاب نمود: آیا نماز نمی‌خوانید؟ حضرت علی سدر ادامه می‌گوید در پاسخ آن حضرت گفتم: جان ما در دست خداوند است، هرگاه بخواهد ما را برمی انگیزد. چون این را گفتم، آن حضرت برگشت و چیزی نگفت، ولی اندکی بعد شنیدم در حالی که با دست بر ران خود می‌زد چنین می‌فرمود: ﴿ وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا[الکهف: ۵۴] [۶۱۳].

البته ایرادی ندارد، که در یک شب بیش از یک بار افراد را برای نماز بیدار کند. حضرت علی سمی‌فرماید: «آن حضرت جشب هنگام نزد من و فاطمه آمد و ما را برای نماز بیدار کرد و سپس به خانه برگشت و مدتی به نماز مشغول شد و چون احساس کرد که بیدار نشده ایم دوباره آمد و ما را بیدار کرد» [۶۱۴].

البته کسی که خواب است، باید این اقدام را با آغوش باز بپذیرد و برای کسی که او را جهت قیام بیدار کرده، دعای خیر کند، نباید ناراحت شود و سر و صدا و هیاهو به راه اندازد و او را مورد ضرب و شتم قرار دهد. ولی متأسفانه امروزه تا حدّی مسئله برعکس شده است. به عبارت دیگر نوافل به جای خود، اگر شخصی را برای ادای نمازهای فرض بیدار کنند، ناراحت می‌شود و احیاناً الفاظ رکیکی هم به کار می‌برد. حال اگر کسی او را برای انجام نوافل از خوابی بیدار کند خدا می‌داند که برخورد وی چگونه خواهد بود؟! بارالها، رحمت و لطف تو را مسئلت داریم!.

[۶۰۰]- بخاری ۳/۳۷ ح ۱۱۵۲؛ نسایی ۳/۲۵۳ ح ۱۷۶۳؛ ابن ماجه ۱/۴۲۲ ح ۱۳۳۱؛ و مسند احمد ۲/۱۷۰. [۶۰۱]- به روایت بخاری، باب قیام اللیل ۶/۸ ح ۱۱۲۲. [۶۰۲]- رعد / ۱۱: «...خداوند حالت [و وضعیت و سرنوشت] هیچ ملتی را تغییر نمی‌دهد تا آن زمان که خودشان در خود تغییر و تحول ایجاد نکنند...». [۶۰۳]- مسند احمد ۴/۲۲. [۶۰۴]- مسلم ۲/۸۲۱ ح (۲۰۲-۱۱۶۳)؛ ابوداود ۲/۸۱۱ ح ۲۴۲۹؛ و مسند احمد ۲/۵۳۵. [۶۰۵]- مسند احمد ۲/۴۴۷؛ و بیهقی در «شعب الایمان» ۳/۱۷۴ ح ۳۲۶۱. [۶۰۶]- به روایت احمد و بزّار؛ مجمع الزوائد ۲/۲۵۸. [۶۰۷]- عنکبوت / ۴۵: «... مسلّماً نماز [انسان را] از گناهان بزرگ و از کارهای ناپسند [از نظر شرع] باز می‌دارد...». [۶۰۸]- ابوداود ۲/۷۳ ح ۱۳۰۹؛ و ابن ماجه ۱/۴۲۳ ح ۱۳۳۵. [۶۰۹]- بیهقی در «شعب الایمان» ۲/۵۵۶ ح ۲۷۰۳. [۶۱۰]- موطأ مالک ۱/۱۱۹ ح ۵، «کتاب صلاة اللیل». [۶۱۱]- مجمع الزوائد ۲/۲۶۴. [۶۱۲]- به روایت مسلم، باب صلاة النب جو دعائه باللیل. [۶۱۳]- کهف / ۵۴: «... ولی انسان [طبیعتاً دوست دار جر و بحث و مشاجره است و] بیش از هر چیز به مجادله می‌پردازد [و با حقایق می‌ستیزد]...». به روایت بخاری، باب تحریض النبی جعلی قیام اللیل ۶/۱۱ - ۱۳ ح ۱۱۲۷. [۶۱۴]- همان.