ترجمه و شرح «مشکوة المصابیح»- جلد سوم

فهرست کتاب

فصل دوم

فصل دوم

۱۲۰۰ - [۱۳] (صَحِیح)

عَنْ حُذَیْفَةَ: أَنَّهُ رَأَى النَّبِیَّ جیُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ وَكَانَ یَقُولُ: «الله أكبر» ثَلَاثًا «ذُو الْـمَلَكُوتِ وَالْـجَبَرُوتِ وَالْكِبْرِیَاءِ وَالْعَظَمَةِ» ثُمَّ اسْتَفْتَحَ فَقَرَأَ الْبَقَرَةَ ثُمَّ رَكَعَ فَكَانَ رُكُوعُهُ نَحْوًا مِنْ قِیَامِهِ فَكَانَ یَقُولُ فِی رُكُوعِهِ: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ» ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّكُوعِ فَكَانَ قِیَامُهُ نَحْوًا مِنْ رُكُوعِهِ یَقُولُ: «لِرَبِّیَ الْـحَمْدُ» ثُمَّ سَجَدَ فَكَانَ سُجُودُهُ نَحْوًا مِنْ قِیَامِهِ فَكَانَ یَقُولُ فِی سُجُودِهِ: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى» ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ وَكَانَ یَقْعُدُ فِیمَا بَیْنَ السَّجْدَتَیْنِ نَحْوًا مِنْ سُجُودِهِ وَكَانَ یَقُولُ: «رَبِّ اغْفِرْ لِی رَبِّ اغْفِرْ لِی» فَصَلَّى أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ قَرَأَ فِیهِنَّ [الْبَقَرَةَ وَآلَ عِمْرَانَ وَالنِّسَاءَ وَالْـمَائِدَةَ أَوِ الْأَنْعَامَ]

«شَكَّ شُعْبَة» رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۴۵۶].

۱۰۲۰- (۱۳) حذیفه سگوید: وی پیامبر جرا دیده است که نماز شب می‌گزاردند (و چون ایشان در نماز وارد می‌شدند، نخست) سه بار «الله اكبر» (خداوند از همه چیز و همه کس، برتر و بزرگ‌تر است) می‌گفتند و پس از آن، این کلمات را بر زبان جاری می‌ساختند:

«ذوالـملكوت والجبروت والكبریاء والعظمة»، «به راستی خداوند، صاحب عزّت و بزرگواری و تسلّط و چیرگی، قدرت و عظمت و بزرگی و سترگی است».

آن‌گاه (پس از خواندن سوره‌ی فاتحه،) کلّ سوره‌ی بقره را تلاوت فرمودند و پس از تلاوت آن، به رکوع رفتند و رکوعشان همچون قیام ایشان طول کشید؛ و در رکوع خویش، پیوسته «سبحان ربّی العظیم» می‌گفتند؛ سپس سرشان را از رکوع بلند کردند و راست ایستادند و قیامِ متّصل به رکوع ایشان نیز به سان رکوعشان طولانی بود. و در قیام متّصل به رکوع، پیوسته «لربّی الحمد» می‌گفتند.

آن‌گاه به سجده رفتند و سجده‌شان نیز مانند قیامشان طولانی بود و در سجده، همواره و به طور مکرّر، «سبحان ربّی الاعلی» می‌گفتند. سپس سر خویش را از سجده برداشتند و در بین دو سجده نشستند که این نشستنشان در بین دو سجده نیز همچون سجده‌شان طول کشید و پیوسته می‌فرمودند: «ربّ اغفرلی؛ ربّ اغفرلی»؛ (پروردگارا! مرا ببخش).

و بدین ترتیب، آن حضرت جچهار رکعت نماز گزاردند که در آن‌ها، سوره‌های «بقره»، «آل عمران»، «نساء»، «مائده» یا «انعام» را تلاوت فرمودند. و این شک در خواندن سوره‌ی «مائده» یا «انعام» از ناحیه‌ی «شعبه س» است؛ (و شعبه نیز یکی از راویان این حدیث است).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «الملکوت»: عزّت و بزرگواری و تسلّط و چیرگی؛ دارایی و تصرّف؛ پادشاهی خاصّ خدا.

«الجبروت»: صیغه‌ی مبالغه، به معنای قدرت و عظمت و کبریایی.

«العظمة»: بزرگی و عزّت.

«ربّ اغفرلی، ربّ اغفرلی»: مراد از تکرار این دو جمله، تکثیر است؛ یعنی پیامبر جپیوسته در بین دو سجده، این کلمات و جملات را با خود زمزمه می‌فرمودند.

«شکّ شعبة»: یعنی شعبه س- که یکی از راویان این حدیث است - در این قضیه شک دارد که پیامبر جپس از سوره‌های «بقره» و «آل عمران» و «نساء»، سوره‌ی «مائده» راخواندند یا سوره‌ی «انعام» را؟

۱۲۰۱ - [۱۴] (حسن)

وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ قَامَ بِعَشْرِ آیَاتٍ لَمْ یُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ وَمَنْ قَامَ بِمِائَةِ آیَةٍ كُتِبَ مِنَ الْقَانِتِینَ وَمَنْ قَامَ بِأَلْفِ آیَةٍ كُتِبَ من المقنطرین». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۴۵۷].

۱۲۰۱- (۱۴) عبدالله بن عمرو بن عاص سگوید: رسول خدا جفرمودند: «هر کس خواندن ده آیه از قرآن را (در نماز شب) به عهده گیرد (و آن‌ها را با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، توأم با تفکّر و تأمّل و تدبّر و تعمّق بخواند،) از زمره‌ی «غافلان» به شمار نخواهد آمد.

و هر کس، خواندن صد آیه را (در نماز شب) به عهده گیرد، از «قانتین» به حساب خواهد آمد؛ و هرکس تلاوت هزار آیه را (در نماز شب) به عهده گیرد، از زمره‌ی «مُقنطرین» خواهد بود».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «من قام بعشر»: یعنی هرکس با تفکّر و تدبّر و اخلاص و صداقت، ده آیه در نماز شب بخواند.

«الغافلین»: غافلان؛ بی‌توجهان؛ ناهشیاران؛ بی‌اعتنایان؛ بی‌ملاحظه‌کاران؛ بی‌فکران.

برای غفلت، تعریفی برتر از آنچه که قرآن در تعدادی از آیات ارائه داده، وجود ندارد. بخشی از آن چنین است: ﴿ لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا يَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡيُنٞ لَّا يُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا يَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ[الأعراف: ۱۷۹] [۴۵۸]؛ تعریف غافل از جهتی می‌تواند تعریف غفلت هم باشد؛ چه غفلتی بزرگتر از این، که انسان صاحب عقل و قلب باشد و در او تمام قدرت و استعداد برای درک و فهم دنیا و آخرت و بصیرت در امور کلّی و جزئی، مادّی و معنوی باشد؛ آن گاه این قدرت را در راه امور ناچیز هدر دهد؛ و صاحب چشم و گوش باشد وی با چشمانش نور را نمی‌بیند تا راه ثابت و استوار را مشاهده کند؛ و با گوشش خیر و حکمت را نمی‌شنود تا به راه درست و مستقیم راه یابد.

انسان توانایی‌هایی را که از جانب خداوند به او بخشیده شده زمانی ضایع می‌سازد که از ارزش آن آگاه نباشد و یا در آن اسراف کند و در غیر موضع آن به کار گیرد؛ امّا اگر از این امور محروم باشد شایسته نیست به غفلت توصیف شود. پس غفلت همان جهل است، در حالی که عنایت الهی انسان را به عقل مجهّز نموده تا برای کسب معرفت تلاش کند و جهل را طرد نماید؛ آن نابینایی است و حال آن که انسان چشمی دارد به خاطر این که ببیند؛ و آن کری است، وقتی انسان گوش دارد تا بشنود. شریف جرجانی سه تعریف از آن ارائه می‌دهد که هر چند در شیوه‌ی بیان متفاوت ولی به یک معنایند. نخست این که: «غفلت، پیروی از خواسته‌های نفس را گویند.» مراد از نفس در این جا مجموعه‌ی غرایز و شهوتهاست و پیروی از آنها دور شدن از عقلی است که نور و رحمت خداوندی است. امّا تعریف دوم که آن را به سهل شوشتری نسبت می‌دهد عبارت است از: «تلف کردن وقت به بطالت». یعنی مشغول شدن به چیزی که در زندگی معنا ندارد، مثل لهو و لعب و بیهودگی؛ گویی وقت را از بین می‌برد و زندگی را باطل می‌سازد، پس چیزی از زندگی که جز در تقویت عقل و اعتدال نفس معروف باشد، باقی نمی‌ماند. تعریف سوم هم به اهمال و فراموشی و ضایع نمودن پرداخته است: «غفلت از چیزی همان اهمال نمودن آن است».

راغب می‌گوید: «غفلت همان سهوی است که به خاطر کم توجّهی و کم هشیاری نصیب انسان می‌گردد.» و می‌فرماید: ﴿ لَّقَدۡ كُنتَ فِي غَفۡلَةٖ مِّنۡ هَٰذَا [ق: ۲۲] [۴۵۹]؛ ﴿ ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ مُّعۡرِضُونَ١[الأنبیاء: ۱] [۴۶۰]؛ ﴿وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ [الأحقاف: ۵] [۴۶۱]. و معتقد است که آن یکی از وجوه کفر است. لذا آیه‌ی ﴿ [الکهف: ۲۸] [۴۶۲]را چنین تفسیر می‌کند: «آن را بی‌آن که ایمان در آن نوشته شود، رها کردیم.» و به معنای فراگیرتری منتقل می‌شود و می‌گوید، معنای آیه چنین است: «کسی که قلبش را از حقایق غافل ساختیم». انسان هم زمانی از حقایق غفلت می‌ورزد که به جهت مقابل آن، یعنی اباطیل و اوهام، روی نماید.

درستی نظر راغب را، سخن ابوطالب مکی در قوّت القلوب تأئید می‌کند، که سلمان روزی از علی سپرسید: «به ما بگو که کفر بر چه چیزی بنا شده است؟ فرمود: بر چهار چیز: شک، جفا، غفلت و نابینایی.»

ابوطالب مکی در پی یافتن علل گناه و از جمله غفلت معتقد است: «اصل همه‌ی آن، حبّ دنیا و ترجیح دادن آن بر امر خداوند و غلبه هوای نفس بر قلب است؛ مگر سخن خداوند را نشنیده‌ای که فرمود: ﴿ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ [النحل: ۱۰۷] [۴۶۳]. تا آنجا که می‌فرماید:﴿ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ [النحل: ۱۰۸] [۴۶۴]. و به نشان خطاب فرمود: ﴿ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ٤٠ [النازعات: ۴۰] [۴۶۵]؛ یعنی از ترجیح دادن دنیا؛ چون کلام در توصیف آنها به طغیان و برتر دانستن زندگی دنیاست. سپس فرمود: «خداوند بر دلهایشان مُهر زده است»، و آنها از هوای نفس خود پیروی کرده‌اند. و پیروی از هوا به جای طبایع قلب و طبایع قلب به جای عذاب، گناه و میراث گناه هم کر شدن از فهم خطاب است.»

وقتی در باب غفلت سخن می‌گوییم، شایسته است که از سخن حکیمانه‌ی باباطاهر غفلت نکنیم. می‌گوید: «اصل غفلت، محرومیت است.» معنای آن در شرح عین القضات، آن است که ذکر بنده، نتیجه‌ی ذکر حق درباره‌ی اوست، و همچنین غفلت او از پروردگارش شاخه‌ای از فراموشی حق از او، محرومیت وی از بهره و بخت خداوندی، اصل و ریشه‌ی آن است.» همچنین می‌گوید: «هر کس ساعتی از خداون غافل باشد در حقیقت از او نافرمانی کرده است، و هرکس از نفس خود غافل باشد در حقیقت او را کشته است.» او نفس را مذکر آورده است نه مؤنّث. حکیم گنابادی غفلت را چنین شرح می‌دهد: «معیار طاعت و معصیت، ذکر و غفلت است، و هرکس از نفسش که همان اسب سرکش نسبت به سوارش می‌باشد غفلت ورزد، تا هر زما ن‌که سوار از افسار زدن به آن غفلت ورزد، اختیار را از او می‌گیرد و طغیان می‌کند و خود و سوار را نابود می‌سازد.» چنان که در حدیث آمده است. «شما لگام زده اید.» چون ولایت و ذکر همچون افساری برای نفسند و اگر سالک از افسار زدن به نفس غفلت ورزد، به طغیان و تجاوز دچار می‌شود.

گویی ما از سخن گفتن در باب غفلت از معنای بعید و دقیق آن دور شدیم؛ البتّه مانعی نیست، چون غفلت یک نوع نیست و در یک درجه و مرتبه هم نیست، بلکه انواع ودرجاتی دارد. غفلت به معنای قریب آن: که عموم و خواص در آن مشترکند، امّا به معنای بعید آن: تنها نصیب کسانی می‌شود که در مدارج بالای ایمان، علم و ذوق باشند. باباطاهر چه خوب آن را بیان کرده است که گفت: «غفلت سه نوع است: غفلت صادقان، غفلت عارفان و غفلت غافلان. امّا غفلت صادقان، وابستگی به ذکر به جای مذکور است؛ و غفلت عارفان رجوع از واجبات و روی آوردن به مستحبّات؛ و امّا غفلت غافلان فرونهادن حق در دو جهان...»

عین القضات در شرح آن می‌گوید: «غفلت از خداوند سه درجه دارد: غفلت از ذات و ذکر و حکمش، که همان غفلت غافلان است که نه حق را مشاهده می‌کنند و نه ذکرش می‌گویند و نه مطیع فرمانش هستند. و غفلت از ذات او نه ذکر و حکم و فرمان او، که غفلت صادق است؛ آنهایی که خداوند را یاد می‌کنند واز حکمش پیروی و او را مشاهده نمی‌کنند. و غفلت از امور واجبش نه از ذات و ذکر او، که آن غفلت عارفان است؛ آنهایی که حق را مشاهده و ذکرش می‌گویند، امّا در برخی از واجباتش دچار لغزش می‌شوند و به مستحبات روی می‌آورند که به خاطر غفلت آنها از بهره‌ی مرید به آن است؛ وقتی ابتلای خداوند یادآوری اوست تا او را یاد کنند، پس نادیده گرفتن حق سبب غفلت آنها از یاد او می‌شود، و صادق در ارادت را حق، هرگز به ذکرش رها نمی‌کند، گاهی به بلا و گاهی به سلامتی.

می‌خواهیم با سخنان عمیق و دقیق باباطاهر بیشتر باشی، که در ظاهر مبهم و شگفت ولی در باطن پر از درّ و مروارید است. می‌گوید: «اصل طغیان و سرکشی جهل و غفلت است؛ و جهل به غفلت، کفر؛ و غفلت از جهل، توحید است». عین القضات آن را چنین شرح می‌کند: «جهل اگر به خاطر عدم شناخت باشد، ناپسند است، و اگر به خاطر شناخت باشد، پسندیده؛ همچنین غفلت هم اگر از خداوند باشد، ناپسند و اگر از نفس باشد، پسندیده. اصل طغیان هم جهل و عظمت ناپسند است و تمامی حقایق معارف، جهل و غفلت پسندیده است، به این که علم را از نفست سلب نمایی و در خداوند منحصر نمایی، و از نفست به خاطر حضورت غافل باشی؛ چون این جهل نتیجه‌ی علم به خداوند است نه غفلت از او. بصیرکسی است که بشنود و بیندیشد، و اندیشه کند و بصیرت یابد، و از عبرتها پند گیرد و راه هموار و روشن را بپیماید، و از سقوط در پرتگاهها و گمراهی در راههای مبهم و نامشخص بپرهیزد؛ و گمراهان را علیه خود با افراط در حق و تحریف در گفتار و یا ترس از راستی به کار نمی‌گیرد. پس‌ای شنونده! از خواب غفلت خود بیدار شو! چه بی‌مقدارند آنهایی که استعدادشان را در پذیرش در رحمت الهی و ایستادن در مسیر وزش نفحه‌های ربّانی از بین می‌برند، و آیات خداوندی را مشاهده می‌کنند، و موعظه‌های حق را می‌شنوند و از دلیل و حجتی که فطرتشان تلقین می‌کنند، سودی نمی‌برند». «عقل و چشم و گوش در کار او از بین نمی‌روند؛ چون آنها را به همین خاطر آفریده است، و فرمود: ﴿ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِ [الروم: ۳۰] [۴۶۶]؛ مگر آن که خداوند آنها را تغییر دهد. امّا خداوند نعمتی را که به قومی داد تغییر نمی‌دهد، مگر این که خودشان آن را تغییر دهند. فرمود: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ لَمۡ يَكُ مُغَيِّرٗا نِّعۡمَةً أَنۡعَمَهَا عَلَىٰ قَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ[الأنفال: ۵۳] [۴۶۷].

«القانتین»: فروتنان؛ متواضعان؛ فرمانبرداران؛ خاشعان. از مصدر «قنوت» به معنای «بریدن از امور جهان و پرداختن به مناجات یزدان و اشتغال به ذکر و دعای خداوند منّان» است.

«المقنطرین»: حاصل کنندگان اجر و پاداش فراوان؛ آنان که پاداشی زیاد، فراچنگ آورند.

۱۲۰۲ - [۱۵] (ضَعِیف)

وَعَن أبی هُرَیْرَة قَالَ: كَانَ قِرَاءَةُ النَّبِیِّ جبِاللَّیْلِ یَرْفَعُ طَوْرًا وَیَخْفِضُ طَوْرًا. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ [۴۶۸].

۱۲۰۲- (۱۵) ابوهریره سگوید: رسول خدا جدر نماز تهجّد، گاهی قرائت خویش را با آواز بلند و گاهی با صدایی آهسته، می‌خواندند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

«یرفع»: صدای خود را بلند می‌کرد؛ آوازش را بالا می‌برد.

«طوراً»: گاهی؛ گاهی اوقات؛ گاه‌گاهی؛ بعضی‌وقت‌ها؛ برخی اوقات، هراز گاهی، گاه به گاه.

«یخفف»: صدای خود را پایین می‌آورد؛ آوازش را به زیر می‌آورد.

۱۲۰۳ - [۱۶] (حسن)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كَانَتْ قِرَاءَةُ النَّبِیِّ جعَلَى قَدْرِ مَا یَسْمَعُهُ مَنْ فِی الْـحُجْرَةِ وَهُوَ فِی الْبَیْتِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۴۶۹].

۱۲۰۳- (۱۶) عبدالله بن عباس سگوید: قرائت رسول خدا جچنان بود که گاهی اشخاصی که در صحن حیاط خانه بودند، صدای قرائت آن حضرت جرا از درون حُجره می‌شنیدند. (یعنی قرائت پیامبر گرامی اسلام جبه صورت متوسط و میانه بود که نه بسیار بلند بود و نه بسیار کوتاه و پوشیده).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

«الحُجرة»: صحن حیاط خانه.

«البیت»: خانه. جمع: بیوت.

۱۲۰۴ - [۱۷] (صَحِیح)

وَعَنْ أَبِی قَتَادَةَ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ جخَرَجَ لَیْلَةً فَإِذَا هُوَ بِأَبِی بَكْرٍ یُصَلِّی یَخْفِضُ مِنْ صَوْتِهِ وَمَرَّ بِعُمَرَ وَهُوَ یُصَلِّی رَافِعًا صَوْتَهُ قَالَ: فَلَمَّا اجْتَمَعَا عِنْدَ النَّبِیَّ جقَالَ: «یَا أَبَا بَكْرٍ مَرَرْتُ بِكَ وَأَنْتَ تُصَلِّی تَخْفِضُ صَوْتَكَ» قَالَ: قَدْ أَسْمَعْتُ مَنْ نَاجَیْتُ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ وَقَالَ لِعُمَرَ: «مَرَرْتُ بِكَ وَأَنْتَ تُصَلِّی رَافِعًا صَوْتَكَ» فَقَالَ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ أُوقِظُ الْوَسْنَانَ وَأَطْرُدُ الشَّیْطَانَ فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «یَا أَبَا بَكْرٍ ارْفَعْ مِنْ صَوْتِكَ شَیْئًا» وَقَالَ لِعُمَرَ: «اخْفِضْ مِنْ صَوْتِكَ شَیْئًا». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وروى التِّرْمِذِیّ نَحوه [۴۷۰].

۱۲۰۴- (۱۷) ابوقتاده سگوید: شبی رسول خدا ج(از خانه) بیرون شدند و یکباره با ابوبکر سمواجه شدند که با قرائتی آهسته، نماز می‌گزارد؛ و گذر ایشان بر عمر بن خطاب سنیز افتاد که با آواز بلند، نماز می‌گزارد.

ابوقتاده سدر ادامه‌ی سخنانش گوید: چون ابوبکر سو عمر س(در وقتی دیگر) به محضر آن حضرت جحضور یافتند، پیامبر جخطاب به ابوبکر صدّیق سفرمودند: «ای ابوبکر! من (دیشب) از کنار تو عبور کردم و دیدم که (قرائت) نماز خویش را به آهستگی می‌خوانی»! ابوبکر سعرض کرد: ای رسول خدا ج! صدایم را به کسی که با او مناجات می‌کردم، رساندم.

آن‌گاه پیامبر جخطاب به عمر سفرمودند: «از کنار تو نیز عبور کردم و دیدم (قرائت) نماز خویش را با آواز بلند می‌خوانی!» عمر سگفت: ای رسول خدا ج! من با آواز بلند قرائت می‌خواندم تا کسانی را که خوابیده‌اند، بیدار کنم و شیطان را از خویش برانم.

پیامبر جفرمودند: «ای ابوبکر! تو مقداری صدای خویش را بلند کن». و به عمر فاروق سنیز فرمودند: «تو‌ای عمر! مقداری صدای خویش را پایین‌تر آور و آهسته‌تر بخوان».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و ترمذی نیز به سان آن را در معنا - نه در لفظ - روایت نموده است].

شرح: «قد اَسمعتُ من ناجیتُ»: صدایم را به کسی که با او مناجات می‌کردم، رساندم. این سخن ابوبکر سبرگرفته شده از این آیه بود: ﴿ وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لِي وَلۡيُؤۡمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمۡ يَرۡشُدُونَ١٨٦ [البقرة: ۱۸۶]؛ «و هنگامی که بندگانم از تو درباره‌ی من بپرسند (که من نزدیکم یا دور. بگو:) من نزدیکم و دعای دعاکننده را هنگامی که مرا بخواند، پاسخ می‌گویم (و نیاز او را برآورده می‌سازم). پس آنان هم دعوت مرا (با ایمان و عباداتی همچون نماز و روزه و زکات) بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا آنان راه یابند (و با نور ایمان، به مقصد برسند)».

«اوقظ»: بیدار می‌کنم؛ از خواب بلند می‌کنم؛ به حرکت درمی‌آورم؛ برمی‌انگیزم.

«الوسنان»: خواب‌آلودها؛ چُرتی‌ها؛ افراد به خواب رفته.

«اَطرد»: دور می‌کنم؛ دفع می‌کنم؛ طرد می‌کنم.

به هر حال، از احادیث بالا، معلوم می‌شود که در حالت عادی و معمولی، مناسب است که قرائت نماز تهجّد، متوسط و میانه باشد که نه بسیار بلند و نه بسیار کوتاه و آهسته باشد.

و اگر زمانی - بنا به دلیلی خاصّ - آهسته خواندن مناسب بود، در آن صورت بهتر آن است که آهسته خوانده شود و اگر به عکس، زمانی مصلحت در آن بود که قرائت با صدای بلند خوانده شود، در آن صورت بهتر آن است که قرائت با آواز بلند خوانده شود.

به هر حال، احادیث بالا، بیانگر دو موضوع بسیار مهم است:

۱- امّت اسلامی، یک امّت میانه و مُعتدل است؛ زیرا شرافت و زیبایی آن، در آن است که از افراط و تفریط به دور است و در حدّ اعتدال و میانه قرار دارد.

معتدل از نظر «عقیده»؛ که نه راه «غلوّ» را می‌پیمایند و نه راه «تقصیر و شرک»؛ نه طرفدار «جبر» هستند و نه «تفویض»؛ نه درباره‌ی صفات خدا معتقد به «تشبیه» هستند و نه «تعطیل».

معتدل از نظر «ارزش‌های معنوی و مادّی»؛ که نه به کلّی در جهان مادّه فرو می‌روند که معنویت به فراموشی سپرده شود و نه آن چنان در عالم معنا فرو می‌روند که از جهان ماده به کلّی بی‌خبر گردند؛ نه همچون گروه عظیمی از یهود، جز گرایش مادّی چیزی را نشناسند و نه همچون راهبان مسیحی که به کلّی ترک دنیا گویند.

معتدل از نظر «علم و دانش»؛ که نه آن چنان بر دانسته‌های خود، جمود دارند که علوم دیگران را پذیرا نشوند و نه آن‌گونه خودباخته‌اند که به دنبال هر صدایی برخیزند.

معتدل از نظر «روابط اجتماعی»؛ که نه اطراف خود حصاری می‌کشند که از جهانیان به کلّی جدا شوند، و نه اصالت و استقلال خود را از دست می‌دهند که همچون غرب‌زدگان و شرق‌زدگان در این ملّت و آن امّت، ذوب شوند!.

معتدل از نظر «شیوه‌های اخلاقی»، «عبادت»، «تفکّر» و خلاصه معتدل در تمام جهات زندگی و حیات.

یک مسلمان واقعی و راستین، هرگز نمی‌تواند انسان یک بُعدی باشد، بلکه انسانی است دارای ابعاد مختلف، متفکّر، با ایمان، دادگر، مجاهد، مبارز، شجاع، مهربان، فعّال، آگاه و باگذشت.

۲- این حکم اسلامی، یعنی اعتدال در «جَهر» (بلند خواندن) و «اِخفات» (آهسته خواندن)، از دو نظر به ما، دید و درک می‌بخشد:

نخست از این نظر که می‌گوید: عبادت‌های خود را آن‌چنان انجام ندهید که بهانه به دست دشمنان بدهد و آن‌ها را به استهزارء و ایرادگیری وادارد؛ چه بهتر که توأم با متانت و آرامش و ادب و نزاکت باشد که نه تنها نتوانند بر آن خرده‌گیری کنند، بلکه نمونه‌ای از شکوه و ادب اسلامی و اُبهّت و عظمت عبادت‌ها گردد.

آن‌هایی که سعی دارند در مواقعی که مردم استراحت کرده‌اند، به صداهای گوش‌خراشی که از بلندگوهای پرغوغا راه می‌اندازند تا موجودیت جلسه‌ها و محفل‌های خود را نشان دهند و به پندار خویش با این عمل، صدای اسلام را به گوش دیگران برسانند؛ این نه تنها صدای اسلام نیست، بلکه باعث پراکندگی مردم از اسلام و در نتیجه ضربه‌ای است به تبلیغات دینی.

و دیگر این که: این حکم اسلامی، باید الگویی باشد برای همه‌ی اعمال و کردار ما و تمام برنامه‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی؛ باید همه‌ی این‌ها، دور از افراط و تفریط‌کاری‌ها و تندروی‌ها و تفریط‌کاری و مسامحه و سهل‌انگاری باشد.

۱۲۰۵ - [۱۸] (صَحِیح)

وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ: قَامَ رَسُولُ الـلّٰهِ جحَتَّى أَصْبَحَ بِآیَةٍ وَالْآیَةُ:﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١١٨[المائدة: ۱۱۸]. رَوَاهُ النَّسَائِیّ وَابْن مَاجَه [۴۷۱].

۱۲۰۵- (۱۸) ابوذر سگوید: شبی رسول خدا ج(در تمام رکعت‌های نماز شب و پس از خواندن سوره‌ی فاتحه،) فقط یک آیه از قرآن را تلاوت فرمودند و شب را به صبح رساندند؛ و آن آیه، عبارت بود از: ﴿ إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَكِیمُ١١٨ [المائدة: ۱۱۸]؛ «اگر آنان را عذاب کنی، بندگان تو هستند (و هرگونه که بخواهی درباره‌ی ایشان می‌توانی عمل کنی) و اگر از ایشان گذشت کنی (تو خود دانی و توانی؛) چرا که تو چیره و توانا و کاربجایی؛ (از این رو، نه بخشش تو نشانه‌ی ضعف و نه مجازات تو، بدون حکمت است)».

[این حدیث را نسایی و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: ابوذر غفاری سدر روایتی دیگر گوید: رسول خدا جشبی تا بامداد این آیه (آیه‌ی شماره‌ی ۱۱۸ سوره‌ی مائده) را تلاوت نمودند و با همین یک آیه، رکوع و سجده کردند؛ و چون صبح شد، گفتم: ای رسول خدا ج! شما تمام شب، پیوسته تا بامداد این آیه را می‌خواندید و با آن رکوع و سجده می‌کردید، راز این کار در چیست؟

فرمودند: «من در این شب برای امّت خود از پروردگار عز و جل درخواست شفاعت نمودم و او این شفاعت را به من عطا کرد. امّت من به این شفاعت دست می‌یابد - اگر خدا بخواهد - اما این شفاعت، مخصوص کسی است که به خداوند بلندمرتبه، چیزی را شریک نیاورد».

به هر حال؛ قلب پیامبر جبا خدا پیوند داشت و او در هر کاری و هر وقتی با وی بود. عبادت و بندگی خدا را دوست می‌داشت؛ شب به شب زنده‌داری و گزاردن نماز می‌پرداخت و قسمتی از روز را هم صرف آن می‌کرد. نور چشم و لذّتش را در نماز می‌یافت.

آنچه نظر محقّقان و اندیشمندان جهان را در زندگی پیامبر جبه خود جلب کرده و می‌کند، همین جمع شگفت‌آوری است که پیامبر جمیان عبادت و پرداختن به امور دنیایی ایجاد کرده بود. آن حضرت جبا وجودی که به بالاترین مراتبِ عبادت و بندگی خدا رسیده بود، باز هم زندگی بسیاری از فقرا و افراد خانواده‌اش را تأمین می‌کرد؛ در مورد پرداختن به امور دنیایی با تلاش و فعالیت می‌زیست؛ با یک امّت مقابله می‌نمود؛ حکومت نو ظهور و تازه به قدرت رسیده‌ای را در اَنظار جهانیان اداره می‌کرد؛ به نزد پادشاهان سفیر می‌فرستاد و آنان را به دین خود فرا می‌خواند؛ گروه‌ها و هیئتهای نمایندگی را به حضور می‌پذیرفت و آنها را گرامی می‌داشت؛ سریه‌ها به اطراف و اکناف می‌فرستاد و خود فرماندهی را به عهده می‌گرفت؛ و با پیروان سایر ادیان دیگر و نیز با زمامداران و قدرتمندان به بحث و مجادله می‌پرداخت؛‌ آماده‌ی پیروزی می‌شد و در عین حال برای این که مبادا شکست بخورد احتیاط می‌کرد؛ کارگزاران را تعیین می‌کرد، و مالها را جمع‌آوری می‌نمود؛ و خودش آن را تقسیم می‌کرد و می‌فرمود: اگر من دادگری نکنم چه کسی دادگری می‌کند؟ و به تبیین دین خدا برای مردم می‌پرداخت؛ موارد مجمل وحی را بسط و شرح می‌داد و جاهای دشوار را توضیح می‌داد، و سنّتها وضع می‌کرد، و از اصل مسایل، فروع آن را بیرون می‌کشید، و آنچه را خداوند او را از آن آگاه نکرده بود به آنچه او را از آن آگاهانیده بود، برمی‌گرداند.

در حالی که او در همه‌ی این حالات، اعمال روزانه‌ای را که مردمان جهان بدان مبادرت می‌ورزند، انجام می‌داد و در میان همه‌ی این رنجها و گرفتاری‌ها، پیامبر جشب و روز به صورت عابدی پدیدار می‌گردد که راز و نیاز او با خدا بیشتر از آنهایی است که در شکاف کوهها بدین کار می‌پردازند.

این جمع و ربط بین دین و دنیا از پیامبر جالگویی مستقل و یکتا و ممتاز و بی‌نظیر در تاریخ بشر پدید می‌آورد.

اوقات روزانه‌اش را به سه قسمت تقسیم می‌کرد: یکی برای عبادت؛ یکی برای مردم و یکی برای خانواده‌اش؛ و اگر امور مردم نیازمند وقت بیشتری می‌بود، از وقت مخصوص خانواده‌اش می‌کاست، و وقتی را که ویژه‌ی عبادت خداوند بود محفوظ نگاه می‌داشت، و بر این امر به گونه‌ی شگفت انگیزی مواظبت می‌نمود به طوری که چه یاران و چه دشمنان خویش را بیشتر به حیرت و شگفتی وا می‌داشت.

این است پیامبر اکرم جکه در بندگی و عبادتش به بالاترین مراتب اخلاص، و اوج کوشش برای اطاعت خدا و دوستی او و قیام همیشگی در پیشگاه حق رسید. و در مورد امور دنیا به جایی رسید که توانست بر ویرانه‌های بی‌بند و باری، حکومتی تشکیل دهد و دردِ پریشانی و تباه را در جامه ریشه کن سازد. براستی که همه‌ی اهداف زندگی، با کامل‌ترین وجه ممکن در وجود او تمرکز یافت و به هم پیوست.

۱۲۰۶ - [۱۹] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ رَكْعَتَیِ الْفَجْرِ فَلْیَضْطَجِعْ على یَمِینه». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ وَأَبُو دَاوُد [۴۷۲].

۱۲۰۶- (۱۹) ابوهریره سگوید: رسول خدا جفرمودند: «هرگاه کسی از شما دو رکعت سنّت صبح را گزارد، باید بر پهلوی راست خویش دراز بکشد و بخوابد».

[این حدیث را ترمذی ابوداود روایت کرده‌اند].

«فلیضطجع علی یمینه»: این امر، برای استحباب و جواز است نه وجوب. پیش‌تر - به طور مفصّل - در این مورد بحث شد.

[۴۵۶] - ابوداود ۱/۵۴۴ ح ۸۷۴؛ و نسایی ۲/۲۳۱ ح ۱۱۴۵. [۴۵۷]- ابوداود ۲/۱۱۸ ح ۱۳۹۸؛ و دارمی ۲/۵۵۷ ح ۳۴۵۷. [۴۵۸]- اعراف (۷) آیه‌ی ۱۷۹: چرا که دلهایی دارند که با آن حقایق را دریافت نمی‌کنند، و چشمانی دارند که با آنها نمی‌بینند، و گوشهایی که با آنها نمی‌شنوند؛ آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند. آری، آنها همان غافل ماندگانند. [۴۵۹]- ق (۵۰) آیه‌ی ۲۲: به او می‌گویند: واقعاً که از این حال، سخت در غفلت بودی. [۴۶۰]- انبیاء (۲۱) آیه‌ی ۱: و آنان در بی‌خبری رویگردانند. [۴۶۱]- احقاف (۴۶) آیه‌ی ۵: و آنها از دعایشان بی‌خبرند؟ [۴۶۲]- کهف (۱۸) آیه‌ی ۲۸: و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم. [۴۶۳]- نحل (۱۶) آیه‌ی ۱۰۷: زیرا آنان زندگی دنیا را بر آخرت برتری دادند. [۴۶۴]- همان، آیه‌ی ۱۰۸: آنان کسانی‌اند که خدا بر دلهایشان مُهر نهاده. [۴۶۵]- نازعات (۷۹) آیه‌ی ۴۰: و نفس خود را از هوس بازداشت. [۴۶۶]- روم (۳۰) آیه‌ی ۳۰: آفرینش خدای تغییرناپذیر نیست. [۴۶۷]- انفال (۸) آیه‌ی ۵۳: این کیفر بدان سبب است ک خداون نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته تغییر نمی‌دهد، مگر آن که آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند. [۴۶۸]- ابوداود ۲/۸۱ ح ۱۳۲۸. [۴۶۹]- ابوداود ۲/۸۱ ح ۱۳۲۸. [۴۷۰]- ابوداود ۲/۸۱ ح ۱۳۲۹؛ و ترمذی ۲/۳۰۹ ح ۴۴۷. [۴۷۱]- نسایی ۲/۱۷۷ ح ۱۰۱۰؛ ابن ماجه ۱/۴۳۹ ح ۱۳۵۰؛ و مسند احمد ۵/۱۴۹. [۴۷۲]- ابوداود ۲/۴۷ ح ۱۲۶۱؛ و ترمذی ۲/۲۸۱ ح ۴۲۰.