ترجمه و شرح «مشکوة المصابیح»- جلد سوم

فهرست کتاب

فصل اول

فصل اول

۱۱۰۶ - [۱] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: بِتُّ فِی بَیت خَالَتِی مَیْمُونَةَ فَقَامَ رَسُولُ الـلّٰهِ جیُصَلِّی فَقُمْتُ عَنْ یَسَارِهِ فَأَخَذَ بِیَدِی مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ فَعَدَلَنِی كَذَلِكَ مِنْ وَرَاءِ ظَهره إِلَى الشق الْأَیْمن [۲۶۲].

۱۱۰۶- (۱) عبدالله بن عباس سگوید: شبی در خانه‌ی خاله‌ام، میمونه (دختر حارث، همسر گرامی پیامبر جخوابیدم؛ (و پیامبر اکرم جنیز، در آن شب نزد خاله‌ام بودند؛ آن حضرت جپس از خواندن نماز عشاء به خانه برگشتند و چهار رکعت نماز گزاردند و خوابیدند؛) آن‌گاه برخاستند و شروع به نمازگزاردن نمودند؛ من نیز به جانب چپ ایشان به نماز ایستادم؛ آن‌گاه از پشت سرشان، دستم را گرفتند و از پشت سر خویش، این چنین [یعنی در حالی که دستم را گرفته بودند]، به جانب راست خویش جابه‌جا و منتقل کردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «بتُّ»: شب ماندم؛ بیتوته کردم؛ شب در مکانی ماندم؛ (چه در آنجا بخوابد و چه نخوابد).

«خالتی»: خاله‌ام.

«فعدلنی»: مرا جابجا کرد؛ برگردانید.

«میمونة»: در مدت اقامت پیامبر گرامی اسلام جدر مکه‌ی مکرمه، خانواده‌ی پیامبر از آنحضرت به اضافه‌ی همسر ایشان خدیجه‌ی بنت خویلد تشکیل می‌شد. ایشان در سنّ بیست و پنج سالگی بودند که خدیجه را - که چهل ساله بود - به همسری خویش درآوردند، و او نخستین زنی بود که آنحضرت با وی ازدواج کردند، و تا زمانی که وی در قید حیات بود، همسر دیگری اختیار نکردند. رسول خدا جاز خدیجه چند پسر و چند دختر داشتند. پسران، هیچیک زنده نماندند. دختران آن حضرت عبارت بودند از: زینب، رقیه، امّ کلثوم، و فاطمه. زینب را پیش از هجرت پسرخاله اش ابوالعاص بن ربیع به همسری خویش درآورد؛ رقیه و امّ کلثوم هردو را یکی پس از دیگری عثمان بن عفّان سبه عقد ازدواج خود درآورد. فاطمه را نیز، علی بن ابیطالب در فاصله‌ی دو جنگ بدر و اُحُد به همسری خویش درآورد، و از فاطمه، حسن و حسین و زینب و امّ کلثوم زاده شدند.

دیگر همسران پیامبر

چنانکه همگان می‌دانند، نبی اکرم جاز ویژگی خاصّی نسبت به امّت خود، در امر ازدواج برخوردار بودند، و برای ایشان روا بود که بیش از چهار زن را نیز به همسری خویش درآورند، چنانکه شمار زنانی که آنحضرت به عقد ازدواج خود درآوردند، سیزده تن بود. هنگام وفات آنحضرت نُه تن از آنان در قید حیات بودند؛ دو تن از آنان نیز در زمان حیات آنحضرت از دنیا رفته بودند: یکی، خدیجه، و دیگری امّ المساکین زینب بنت خُزیمَه؛ با دو تن از آنان هم پیامبر اکرم جاصلاً زفاف نکردند. ذیلاً نام و نَسَب و شرح حال دیگر همسران پیامبر اکرم جپس از خدیجه را به اختصار می‌آوریم:

* سَوْدة بنت زَمعَه: رسول خدا جحدود یکماه پس از وفات خدیجه، در ماه شوّال سال دهم بعثت با وی ازدواج کردند. پیش از آن حضرت، وی همسر یکی از پسرعموهایش بنام سکران بن عمران بود که از دنیا رفته بود. سوده در ماه شوّال سال ۵۴ ق از دنیا رفت.

* عایشه دختر ابوبکر صدّیق: رسول خدا جیکسال پس از ازدواج با سوده، دو سال و پنج ماه پیش از هجرت، با وی ازدواج کردند. هنگام ازدواج با پیامبر اکرم جعایشه دختری شش ساله بود، و آنحضرت هفت ماه پس از هجرت، در ماه شوّال، که وی نُه ساله شد، با او زفاف کردند. عایشه هنگام زفاف پیغمبر اکرم جباکره بود، و آنحضرت همسر باکره‌ای جز او نداشت. عایشه از همه کس نزد آنحضرت محبوب‌تر بود. از همه زنان امّت فقیه‌تر بود. از همه‌ی زنان بطور مطلق داناتر بود. برتری وی از دیگر زنان همانند برتری ثَرید از دیگر غذاها بود. عایشه هفدهم ماه رمضان سال ۵۷ یا ۵۸ ق از دنیا رفت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

* حفصه دختر عمر بن خطّاب: وی در فاصله‌ی بَدر و اُحُد شوهرش خُنیس بن حُذافه‌ی سهمی را از دست داد و بیوه شد. پس از عدّه‌ی وفات، رسول خدا جدر ماه شعبان سال سوّم هجرت با او ازدواج کردند. حفصه در ماه شعبان سال ۴۵ ق در شصت سالگی در مدینه درگذشت، و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

* زینب بنت خُزیمه: وی از طایفه‌ی بنی هلال بن عامر بن صعصعه بود، وا و را امّ المساکین می‌نامیدند، زیرا، نسبت به آنان مهربان بود و برای آنان دلسوزی می‌کرد. او نخست همسر عبدالله بن جحش بود که در جنگ اُحُد شهید شد، و رسول خدا جدر سال چهارم هجرت با او ازدواج کردند. زینب در حدود سه سال پس از ازدواج با پیامبر اکرم جدر ماه ربیع الثانی سال چهارم هجرت از دنیا رفت، و آنحضرت بر وی نماز گزاردند، و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

* اُمّ‌سلَمه هند بنت ابی اُمیه: وی همسر ابوسلَمه بود و از وی فرزندانی داشت. ابوسلَمه در ماه جمادی الاُخری سال چهارم هجرت از دنیا رفت، و رسول خدا جچند روز مانده به پایان شوّال همان سال با امّ‌سلَمه ازدواج کردند. او یکی از فقیه‌ترین و خردمندترین زنان بود. اُمّ‌سلَمه در سال ۵۹ ق یا به قولی ۶۲ ق در هشتاد و چهارسالگی از دنیا رفت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

* زینب بنت جحش بن رباب: وی از طایفه‌ی بنی اسد بن خُزیمه، و دختر عمّه‌ی رسول خدا جبود. زینب نخست همسر زید بن حارثه بود که فرزند نبی اکرم جشناخته می‌شد. زید او را طلاق داد، و همینکه زمان عدّه‌ی وی گذشت، خداوند متعال آیاتی از قرآن کریم را نازل گردانید و ضمن آن فرمود:

﴿فَلَمَّا قَضَىٰ زَيۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا زَوَّجۡنَٰكَهَا [الأحزاب: ۳۷].

«آنگاه، وقتی زید از او صرف‌نظر کرد، وی را به همسری تو درآوردیم».

آیات متعددی از سوره‌ی احزاب درباره‌ی زینب نازل شده است که به تفصیل مسئله‌ی تبنّی (پسرخواندگی) را - که در جای خودش به آن خواهیم پرداخت - مطرح کرده است. رسول خدا جدر ماه ذیقعده‌ی سال پنجم هجرت - و به قولی سال چهارم هجرت - با او ازدواج کردند. وی عابدترین زنان و پُر صدقه‌ترین آنان بود. زینب در سال بیستم هجرت در سنّ پنجاه و سه سالگی درگذشت. وی نخستین فرد از امّهات مؤمنین بود که پس از پیامبر اکرم جدار فانی را وداع گفت. عمر بن خطّاب بر وی نماز گزارد و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

*جُوَیریه بنت حارث: پدر وی حارث رئیس طایفه‌ی بنی مصطلق از قبیله‌ی خزاعه بود. جویریه یکی از اسیران بنی مصطلق بود که در سهم ثابت بن قیس بن شمّاس قرار گرفت. ثابت با جویریه قراداد نوشت و او را مُکاتَب گردانید. رسول خدا جمبلغ قرارداد وی را به ثابت پرداختند، و در ماه شعبان سال ششم هجرت - و به قولی سال پنجم هجرت - او را به همسری خویش درآوردند. مسلمانان نیز یکصد خانوار از بنی مصطلق را آزاد کردند و گفتند: اینان خویشاوندان همسر رسول خدایند! و به این ترتیب، از هر زن دیگری برای قوم و قبیله اش پُربرکت‌تر بود. جُوَیریه در ماه ربیع الاوّل سال ۵۶ ق - و به قولی ۵۵ ق - در سنّ شصت و پنج سالگی از دنیا رفت.

* اُمّ حبیبه رَمله دختر ابوسفیان: وی نخست همسر عبدالله بن جحش بود و برای او حبیبه را به دنیا آورد و به همین جهت کنیه‌ی اُمّ حبیبه را به او دادند. اُمّ حبیبه با همسرش به حبشه مهاجرت کرد. همسرش عبدالله در آنجا مرتدّ شد و آیین نصرانیت برگزید و همانجا از دنیا رفت، امّا او بر دین و هجرتش پایبند ماند، و هنگامی که رسول خدا جدر ماه محرّم سال هفتم هجرت عمرو بن اُمیة ضَمُری را با نامه‌ای از سوی خودشان بسوی نجاشی فرستادند، وی امّ حبیبه را از سوی پیامبر اکرم جخواستگاری کرد و از جانب ایشان چهارصد دینار به عنوان مهریه‌ی او پرداخت، و او را همراه شُرَحبیل بن حَسنة نزد رسول خدا جفرستاد، و آنحضرت پس از بازگشت از فتح خیبر با او زفاف کردند. امّ حبیبه در سال ۴۲ ق - یا ۳۳ ق یا ۵۰ ق - از دنیا رفت.

* صفیه دختر حَیی بن اَخطَب: پدرش رئیس قبیله‌ی بنی نضیر و از نژاد بنی اسرائیل بود. صفیه در میان اسیران خیبر بود و رسول خدا جاو را در سهم اختصاصی خودشان قرار دادند و اسلام را بر او عرضه کردند و او نیز اسلام آورد. پیامبر اکرم جاو را نخست آزاد کردند و سپس بعد از فتح خیبر در سال هفتم هجری به عقد همسری خودشان درآوردند، و در ناحیه‌ی سدّ صهباء، واقع در مسافت دوازده میل تا خیبر، در راه بازگشت به مدینه با او زفاف کردند. صفیه در سال پنجاهم هجرت - و به قولی ۵۲ ق و به قولی ۳۶ ق - از دنیا رفت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

* میمونه بنت حارث: وی خواهر امّ الفضل لُبابه دختر حارث بود. رسول خدا جدر ماه ذیقعده‌ی سال هفتم هجرت - بنا به قول صحیح - در عُمرةُ القضاء بعد از آنکه از احرام عمره درآمدند، وی را به عقد خویش درآوردند، و در ناحیه‌ی سَرِف، واقع در مسافت نه میل تا مکه، با او زفاف کردند. میمونه در سال ۶۱ ق - و به قولی ۶۳ ق، و به قولی ۳۸ ق - در همان ناحیه‌ی سَرِف از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد، و تا امروز آرامگاه وی در آن منطقه شناخته شده است.

تا اینجا، یازده تن از همسران رسول خدا جرا نام بردیم که رسول خدا جآنان را به عقد ازدواج خودشان درآوردند، و با آنان زفاف کردند. دو تن از ایشان، خدیجه و زنیب امّ المساکین، در زمان حیات آن حضرت از دنیا رفتند و هنگامی که رسول خدا جرحلت فرمودند، نُه تن از ایشان در قید حیات بودند. آن دو همسر دیگر که پیامبر اکرم جبا آن دو زفاف نکردند، یکی از آن دو از بنی کلاب، و دیگری از کنده بود که معروف به جونیه است؛ در این زمینه اختلاف نظرهای فراوان و روایات گوناگون است که نیازی به شرح و بسط آن نیست.

از میان کنیزان نیز، مشهور آن است که نبی اکرم جبا دو تن از کنیزان خودشان همبستر شده‌اند. یکی از آن دو ماریه‌ی قبطیه است که وی را مقوقس به ایشان هدیه کرده بود، و فرزند پسرشان ابراهیم را برای ایشان آورد. البتّه، ابراهیم در کودکی، در زمان حیات پیامبر اکرم ج، روز ۲۸ یا ۲۹ شوّال سال دهم هجرت - مطابق با ۲۷ ژانویه‌ی سال ۶۲۳ میلادی - از دنیا رفت. دوّمی، ریحانه بنت زید نضَریه یا قُرَظیه است که از اسیران یهودیان بنی قریظه بود، و حضرت رسول اکرم جوی را در سهم اختصاصی خویش قرار دادند. بعضی نیز گفته‌اند که وی در عِداد همسران نبی اکرم جبوده، و آنحضرت وی را ابتدا آزاد کرده‌اند و سپس او را به همسری خویش درآورده‌اند. ابن قیم قول اوّل را ترجیح داده است. علاوه بر این دو، ابوعبیده نام دو کنیز دیگر را افزوده است: یکی، جمیله که پیامبر اکرم جوی را از میان اسیران انتخاب کردند، و دیگر، کنیزی که زینب بنت جحش به آنحضرت هبه کرده بود [۲۶۳].

فلسفه‌ی تعدُّد زوجات پیامبر

هر کس زندگانی رسول خدا جرا به دقّت بررسی کند، نیک درمی یابد که ازدواج آنحضرت با این زنان متعدّد در اواخر عمر شریفشان، پس از آن که حدود سی سال از بهترین دورانهای عمر و نشاط جوانی خود را تنها به یک همسر نسبتاً سالمند، ابتدا با خدیجه و سپس با سوده، گذرانیده‌اند؛ درمی یابد که این ازدواج‌ها بخاطر آن نبوده است که ناگهان در وجود خودشان اشتیاق و شهوت بی‌حدّ و مرزی نسبت به زنان احساس کرده‌اند، و جز در پرتوِ همخوابگی با این شمار فراوان از زنان نمی‌توانسته‌اند در برابر آن شکیبایی کنند!؟ بلکه قطعاً اهداف و آرمان‌های دیگری برتر و بزرگتر از آن غرض و منظوری که معمولاً با ازدواج برآورده می‌گردد، در کار بوده است.

رویکرد حضرت رسول اکرم جبه وصلت با ابوبکر و عمر از طریق همسری با عایشه و حفصه؛ همچنین، درآوردن دخترشان فاطمه به همسری علی بن ابیطالب، و درآوردن دو دختر دیگرشان رقیه و سپس امّ کلثوم به همسری عثمان بن عفّان، آشکارا اشارت دارد به اینکه آنحضرت می‌خواسته‌اند از طریق این ازدواج‌ها با این چهار مرد بزرگ که کوشش و فداکاری ایشان در بحران‌های متعدّدی که بر اسلام گذشته بود و خداوند چنان مقدّر فرموده بود که اسلام از آن بحران‌ها بگذرد، برای آنحضرت به اثبات رسیده بود، روابطی محکم برقرار سازند.

یکی از آداب و رسوم قوم عرب این بوده است که برای خویشاوندی سببی از طریق وصلت احترام خاصّی قائل می‌شده‌اند، و این نوع ارتباط خویشاوندی از نظر آنان بابی از ابواب نزدیکی در برقراری روابط میان تیره‌ها و طایفه‌های گوناگون بوده است، و آنان ستیز و نبرد با خویشاوندان سببی را برای خودشان ننگ و عار تلقّی می‌کرده‌اند. رسول خدا جاز طریق ازدواج با چند تن از امّهات مؤمنین، می‌خواستند شدّت عداوت و دشمنی قبایل عرب را با اسلام کاهش دهند، و از گزندگی کینه توزی‌های آنان بکاهند.

اُمّ‌سلَمه از طایفه‌ی بنی مخزوم - طایفه‌ی ابوجهل و خالد بن ولید - بود؛ وقتی که رسول خدا جوی را به همسری خویش درآوردند، از آن پس، خالد بن ولید آن موضعگیری شدید خود را در برابر مسلمانان مورد تجدیدنظر قرار داد، و پس از مدّتی نه چندان طولانی از سرِ طوع و رغبت اسلام آورد. همچنین، ابوسفیان پس از ازدواج آنحضرت با اُمّ حبیبه در هیچگونه نبردی با ایشان رویاروی نگردید. نیز، پس از ازدواج رسول خدا جبا جویریه و صفیه هیچگونه تحرّکی را از سوی بنی نضیر و بنی مصطلق در برابر آنحضرت مشاهده نمی‌کنیم؛ از سوی دیگر، مشاهده می‌کنیم که جویریه از جهت برکت آفرینی برای قوم و قبیله اش یک زن نمونه شناخته می‌شود، و صحابه‌ی رسول خدا جیکصد خانوار از اسیران قوم و قبیله‌ی وی را بخاطر ازدواج پیامبر اکرم ج با او آزاد می‌کنند و می‌گویند: اینان خویشاوندان رسول خدایند! و پرواضح است که چنین منّت گذاری بر یک طایفه و قبیله از سوی مسلمانان چه تأثیر بسزایی در عُمق جان آنان داشته است.

از همه‌ی اینها بزرگتر و با اهمیت‌تر آنکه نبی اکرم جمأمور شده بودند به تعلیم و تربیت و تزکیه و ارشاد قومی بپردازند که از آیین و آداب، فرهنگ و تمدّن و پایبندی به شرایط و لوازم آن، و تشریک مساعی در سازندگی جامعه و اعتلا بخشیدن به آن، هیچ چیز نمی‌دانستند؛ و اصول و مقرّرارتی که پایه‌های سازندگی جامعه‌ی اسلامی را تشکیل می‌داد، به مردان راه نمی‌داد که با زنان آمیزش داشته باشند، و در نتیجه، کوشش در جهت تعلیم و تربیت و ارتقای سطح فرهنگی زنان همراه با رعایت این مقرّرات و اصول امری ناممکن بود، و از سوی دیگر نیاز به تعلیم و ارشاد زنان کم اهمیت‌تر از مردان نبود، بلکه مُبرَم‌تر و شدیدتر بود. بنابراین، پیامبر بزرگ اسلام راهی جز این نداشتند که زنانی را از گروه‌های سنّی متفاوت و برخوردار از استعدادهای گوناگون برگزینند، به طوری که بتوانند برای این منظور کفایت کنند؛ آنگاه، به تربیت و تزکیه‌ی آنان بپردازند، و احکام و تعالیم دینی را به آنان بیاموزند، و مایه‌های اصیل فرهنگ اسلامی را در اختیار ایشان قرار دهند، و آنان را برای تربیت زنان بادیه نشین و شهرنشین و پیرزنان و دختران جوان آماده سازند، تا بتوانند کار تبلیغ دین را در میان زنان برعهده بگیرند. چنین نیز بود، و امّهات مؤمنین، همسران پیامبر اکرم جنقش عمده‌ای در نقل و روایت گفتار و رفتار و کردار آن حضرت در ارتباط با خانواده و نزدیکانشان داشته‌اند؛ به خصوص، بعضی از آنان، مانند عایشه، که عمرشان طولانی‌تر گردید، بسیاری از فرمایشات و شیوه‌های عملی پیامبر اکرم جرا برای مسلمین بیان کردند.

و این روایت به طور کامل در کتاب «الشمائل المحمدیة» تألیف امام ترمذی/(و ترجمه‌ی نگارنده) چنین آمده است:

«... عَنْ كُرَیْبٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّهُ أَخْبَرَهُ أَنَّهُ بَاتَ عِنْدَ مَیْمُونَةَ وَهِیَ خَالَتُهُ قَالَ: فَاضْطَجَعْتُ فِی عَرْضِ الْوِسَادَةِ، وَاضْطَجَعَ رَسُولُ الـلّٰهِ جفِی طُولِهَا، فَنَامَ رَسُولُ الـلّٰهِ جحَتَّى إِذَا انْتَصَفَ اللَّیْلُ، أَوْ قَبْلَهُ بِقَلِیلٍ، أَوْ بَعْدَهُ بِقَلِیلٍ، فَاسْتَیْقَظَ رَسُولُ الـلّٰهِ جفَجَعَلَ یَمْسَحُ النَّوْمَ عَنْ وَجْهِهِ، وَقَرَأَ الْعَشْرَ الآیَاتِ الْـخَوَاتِیمَ مِنْ سُورَةِ آلِ عِمْرَانَ، ثُمَّ قَامَ إِلَى شَنٍّ مُعَلَّقٍ فَتَوَضَّأَ مِنْهَا، فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ، ثُمَّ قَامَ یُصَلِّی. قَالَ عَبْدُ الـلّٰهِ بْنُ عَبَّاسٍ: فَقُمْتُ إِلَى جَنْبِهِ، فَوَضَعَ رَسُولُ الـلّٰهِ جیَدَهُ الْیُمْنَى عَلَى رَأْسِی، ثُمَّ أَخَذَ بِأُذُنِی الْیُمْنَى فَفَتَلَهَا، فَصَلَّى رَكْعَتَیْنِ، ثُمَّ رَكْعَتَیْنِ، ثُمَّ رَكْعَتَیْنِ، ثُمَّ رَكْعَتَیْنِ، ثُمَّ رَكْعَتَیْنِ، ثُمَّ رَكْعَتَیْنِ - قَالَ مَعْنٌ: سِتَّ مَرَّاتٍ - ثُمَّ أَوْتَرَ، ثُمَّ اضْطَجَعَ، حَتَّى جَاءَهُ الْمُؤَذِّنُ فَقَامَ فَصَلَّى رَكْعَتَیْنِ خَفِیفَتَیْنِ، ثُمَّ خَرَجَ فَصَلَّى الصُّبْحَ».

... کُریب سگوید: ابن عباس سبه من خبر داد و گفت: شبی در منزل میمونه، همسر گرامی پیامبر ج ـ که خاله‌ی ابن عباس سبود ـ ماندم و در آنجا خوابیدم، و من سر خویش را بر عَرض بالش قرار داده بودم که پیامبر ج(با همسرشان) سرشان را بر طول آن قرار داده بودند.

پیامبر جتا نزدیک نیمه شب یا اندکی پیش یا پس از آن خوابیدند؛ آن گاه از خواب بیدار شدند و دست بر چهر‌ه‌ی خویش کشیدند و چشم‌های خود را مالیدند تا آثار خواب آلودگی را از خود دور نمایند؛ سپس ده آیه‌ی آخر سوره‌ی آل عمران را خواندند؛ و سپس به سوی مشکی که به میخ آویزان و معلّق شده بود رفتند، و از آبِ آن، به خوبی وضو گرفتند؛ پس از این شروع به نماز خواندن کردند.

عبدالله بن عباس سدر ادامه‌ی سخنانش می‌گوید: (من هم بلند شدم و آنچه را که پیامبر جانجام دادند، انجام دادم؛) سپس رفتم و در کنار ایشان (و در سمت چپشان) ایستادم. رسول خدا جدست راستشان را بر روی سرم گذاشتند و گوش راستم را (با مهربانی) گرفتند و آن را پیچ دادند.

[معن گوید] پیامبر جشش نماز دو رکعتی را خواندند و در آخر، نماز وتر را خواندند؛ پس از آن، اندکی دراز کشیدند تا اینکه مؤذّن برای اعلام کردن فرا رسیدن وقت نماز، آمد؛ پیامبر جنیز از جای خویش بلند شدند و دو رکعت نماز را به صورت خلاصه خواندند؛ و آن گاه از منزل بیرون رفتند و نماز (فرضِ)صبح را در (مسجد) خواندند.

«فأخذ بیدی من وراء ظهری»: در پاره‌ای از روایات، گرفتن دست و در برخی دیگر، گرفتن گوش و در برخی نیز، گرفتن سر، روایت شده است؛ ولی از آن جایی که هرسه مورد گرفته شده‌اند، از این رو این اختلاف روایات، تعارض به شمار نمی‌آیند؛ بنابراین می‌توان چنین گفت که آن حضرت جدر ابتدا به گرفتن سر؛ و سپس به گرفتن گوش و بعد از آن، به گرفتن دست، اقدام نموده‌اند؛ و این عمل، عملی قلیل و اندک بوده است که هیچ‌گونه تأثیری بر نماز نمی‌گذارد.

«الی الشق الایمن»: علماء و صاحب‌نظران اسلامی، بر این مسأله، اجماع دارند که اگر چنانچه مقتدی، یک نفر بود، در آن صورت به جانب راست امام بایستد؛ البته در کیفیت ایستادن، اختلاف‌نظر وجود دارد؛ امام ابوحنیفه/و امام ابویوسف/بر این باورند که امام و مقتدی، هردو باید برابر هم قرار گرفته و هیچ کدام از آن دو، عقب یا جلو نایستند؛ و امام محمد/بر آن است که مقتدی، انگشتان پای خویش را برابر با پاشنه‌ی پای امام قرار بدهد.

صاحب‌نظران فقهی احناف گفته‌اند: اگر چه از لحاظ دلیل، دیدگاه امام ابوحنیفه/و امام ابویوسف/راجح است، ولی تعامل نمازگزاران، بر مبنای دیدگاه امام محمد/است که به احتیاط نیز نزدیک‌تر می‌باشد؛ چرا که در برابر ایستادن با امام، امکان دارد که مقتدی بی‌ اختیار از امام جلوتر قرار بگیرد؛ ولی با برگزیدن و انتخاب کردن نظرگاه امام محمد/، این احتمال از بین خواهد رفت؛ از این رو، فتوا بر نظریه و دیدگاه امام محمد/می‌باشد.

۱۱۰۷ - [۲] (صَحِیح)

وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَامَ رَسُولُ الـلّٰهِ جلِیُصَلِّیَ فَجِئْتُ حَتَّى قُمْتُ عَنْ یَسَارِهِ فَأَخَذَ بِیَدِی فَأَدَارَنِی حَتَّى أَقَامَنِی عَن یَمِینه ثُمَّ جَاءَ جَبَّارُ بْنُ صَخْرٍ فَقَامَ عَنْ یَسَارِ رَسُولِ الـلّٰهِ جفَأَخَذَ بیدینا جَمِیعًا فدفعنا حَتَّى أَقَمْنَا خَلفه. رَوَاهُ مُسلم [۲۶۴].

۱۱۰۷- (۲) جابر سگوید: (روزی) پیامبر اکرم جاز جای برخاستند تا نماز بگزارند؛ (از این رو، نماز را شروع کردند؛) من نیز (در همین لحظه) آمدم و به جانب چپ ایشان به نماز ایستادم؛ آن حضرت جدستم را گرفتند و مرا چرخانیدند تا این که در سمت راست خود قرار دادند؛ سپس جابر بن صخر سآمد و به جانب چپ پیامبر جایستاد؛ آن حضرت جدست هردو ما را گرفتند و ما را به عقب هدایت کردند تا این که ما را پشت سر خویش، قرار دادند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «فادارنی»: مرا چرخانید.

«اقامنی»: مرا ایستاند؛ مرا به جانب راست خویش، گماشت و منصوب کرد.

«فَدَفَعَنا»: ما را به عقب راند؛ ما را به عقب هول داد.

از این روایت، معلوم می‌شود که اگر چنانچه مقتدی، یک نفر بود، در آن صورت به جانب راست امام خویش قرار بگیرد؛ و اگر چنانچه به طور اشتباه به سمت چپ امام ایستاد، امام می‌تواند او را به سمت راست خویش بچرخاند و قرار دهد. و هرگاه مقتدی دوم آمد و به نماز جماعت شرکت کرد، در آن صورت، امام جلو بایستد و آن دو نفر مقتدی، پشت سر امام قرار بگیرند.

ناگفته نماند که انجام یک یا دو حرکتِ متّصل با دست - برای اصلاح صف - نماز را باطل نمی‌گرداند؛ و همچنین اگر حرکت‌ها بیشتر از دو حرکت باشد و در بین آن‌ها، فاصله وجود داشته باشد، باز هم نماز را باطل نمی‌گرداند.

۱۱۰۸ - [۳] (صَحِیح)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: صَلَّیْتُ أَنَا وَیَتِیمٌ فِی بَیْتِنَا خَلْفَ النَّبِیِّ جوَأم سلیم خلفنا. رَوَاهُ مُسلم [۲۶۵].

۱۱۰۸- (۳) انس سگوید: من و یتیم، در خانه‌ی خویش، پشت سر آن حضرت جنماز گزاردیم؛ (یعنی هردو ما، صف بسته و پشت سر پیامبر اکرم جقرار گرفتیم؛) و «امّ سلیم» پشت سر ما به نماز ایستاد.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «یتیم»: مراد از «یتیم»، برادر انس بن مالک ساست. برخی گفته‌اند که واژه‌ی «یتیم»، اسم برادر انس بن مالک است؛ و برخی نیز بر این باورند که «لقب» وی است؛ یعنی کودک یتیم.

و برخی گفته‌اند که نام «یتیم»، ضمیرة است؛ و وی پدربزرگ حسین بن عبدالله بن ضمیرة است. ابن همام/گوید: یتیم، همان ضمیر بن سعد حمیری است؛ این را نووی گفته است.

از این حدیث معلوم می‌شود که اگر چنانچه یک زن هم در نماز جماعت حضور پیدا کرده بود، در آن صورت باز هم باید پس از صف مردان و کودکان قرار بگیرد، اگر چه در صف جلو، فرزند حقیقی وی قرار داشته باشد، باز هم این اجازه را ندارد که در کنار آن‌ها بایستد؛ بلکه بروی لازم است که پشت سر امام، مردان و کودکان بایستد.

و روایت بالا، در صحیح بخاری چنین آمده است:

«عن انس بن مالك س: انّ جدّته مُلیكة دَعَتْ رسولَ الله جللطعام صنعته له، فاكل منه؛ ثم قال: «قوموا فلاُصلّی لكم». قال انس: فقمتُ الی حصیرلنا، قد اسوَدّ من طول ما لُبس؛ فنضحتُه بماءٍ؛ فقام رسول الله جوصففتُ والیتیم وراءه والعجوز من ورائنا؛ فصلّی لنا رسول الله جركعتین ثم انصرف»(بخاری ح ۳۸۰)؛ «انس بن مالک سگوید: مادربزرگم، مُلیکه، رسول خدا جرا به صرف غذایی که برای ایشان تهیه کرده بود، دعوت نمود. رسول خدا جپس از صرف غذا، فرمودند: «بلند شوید تا برای شما نماز بخوانم». انس بن مالک سگوید: بلند شدم و به سوی یکی از حصیرهایمان که از کثرت استعمال، سیاه شده بود، رفتم و مقداری آب، روی آن پاشیدم. رسول خدا جروی آن ایستادند؛ من و کودکی یتیم، پشت سر آن حضرت جصف بستیم و پیرزن، پشت سر ما ایستاد. رسول خدا جدو رکعت نماز، برای ما گزاردند و تشریف بردند».

۱۱۰۹ - [۴] (صَحِیح)

وَعَنْهُ أَنَّ النَّبِیَّ جصَلَّى بِهِ وَبِأُمِّهِ أَوْ خَالَتِهِ قَالَ: فَأَقَامَنِی عَنْ یَمِینِهِ وَأَقَامَ الْـمَرْأَةَ خَلْفَنَا. رَوَاهُ مُسْلِمٌ [۲۶۶].

۱۱۰۹- (۴) انس بن مالک سگوید: رسول خدا جبرای او و مادر - یا خاله‌اش - امامت دادند؛ انس سگوید: (به هنگام نماز) آن حضرت جمرا به جانب راست خویش و زن [مادر یا خاله‌ام] را پشت سر ما قرار دادند. (پس اگر چنانچه مقتدی، یک زن بود، باید پشت سر امام و مردان بایستد؛ به تعبیری دیگر، اگر یک زن هم در جماعت شرکت داشته باشد، بایستی پشت صف مردان قرار بگیرد).

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«بامّه او خالته»: این شک از راوی است نه از انس بن مالک س.

«فاقامنی»: به من فرمان دادند تا به جانب راست ایشان بایستم.

۱۱۱۰ - [۵] (صَحِیح)

وَعَنْ أَبِی بَكْرَةَ أَنَّهُ انْتَهَى إِلَى النَّبِیِّ جوَهُوَ رَاكِعٌ فَرَكَعَ قَبْلَ أَنْ یَصِلَ إِلَى الصَّفِّ ثُمَّ مَشَى إِلَى الصَّفِّ. فَذَكَرَ ذَلِكَ لِلنَّبِیِّ جفَقَالَ: «زَادَكَ اللهُ حِرْصًا وَلَا تعد». رَوَاهُ البُخَارِیّ [۲۶۷].

۱۱۱۰- (۵) ابوبکرة سگوید: (روزی وارد مسجد شد و) در حالی به آن حضرت جرسید که ایشان در رکوع بودند؛ از این رو، ابوبکره سپیش از رسیدن به صف، به رکوع رفت؛ آن‌گاه خویشتن را به صف نماز رسانید؛ (پس از گزاردن نماز،) این موضوع را با پیامبر گرامی اسلام جدر میان گذاشت؛ آن حضرت جفرمودند: «خداوند، علاقه و اشتیاقت را به نماز بیافزاید؛ ولی بدان که نباید دوباره چنین کاری را انجام بدهی؛ (یعنی پیش از رسیدن به صف، رکوع نکن)».

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «انتهی»: رسید.

«فركع قبل ان یصل الی الصف» [پس ابوبکره سپیش از رسیدن به صف، به رکوع رفت]: زیرا وی از پیامبر اکرم جشنیده بود که: «اذا جئتم الی الصلوة ونحن سجود فاسجدوا ولا تعدّوها شیئاً. ومن ادرك الركعة فقد ادرك الصلوة»(ابن ماجه، ح ۴۶۸ و ابوداود، ح ۸۷۵)؛ «هرگاه برای نماز آمدید و ما در حال سجده بودیم، شما هم به سجده بروید و آن را رکعتی به حساب نیاورید؛ و کسی که رکوع را دریابد، رکعت را دریافته است».

از این رو، ابوبکره سنیز به خاطر آن که با رکوع، رکعت را دریابد، پیش از رسیدن به صف، به رکوع رفت.

«ثمّ مشی الی الصفّ»: آن‌گاه خویشتن را به تدریج و با چند گام غیر متوالی و پیاپی، به صف نماز رسانید.

«زادك الله حرصاً»: خداوند علاقه و اشتیاق تو را به نماز، یا به طاعت و بندگی و یا به شتاب ورزیدن به انجام طاعت‌ها و عبادت‌ها، بیافزاید.

«لاتَعد»: این عبارت را به چند گونه می‌توان ترجمه و تشریح کرد:

به فتح «تاء» و ضم «عین»، از «عود»؛ یعنی «لا تفعله مثل ما فعلته ثانیاً»؛ دوباره این کار را تکرار مکن.

به سکون «عین» و ضم «دال» از «عدو»؛ یعنی: «لاتَسْرع فی الـمشی الی الصلوة واصبر حتّی تصل الی الصفّ ثم اشرع فی الصلوة»؛ «درآمدن به سوی نماز، شتاب مکن؛ بلکه تا رسیدن به صف نماز، صبر کن؛ آن‌گاه که به صف رسیدی، نماز را شروع کن».

به ضم «تاء» و کسر «عین» از «اعادة»؛ یعنی «لاتعد الصلوة التی صلّیتها»؛ «نمازی را که به این کیفیت خواندی، اعاده مکن».

ابن حجر عسقلانی/گفته است: «لاتعد»، به فتح «تاء» و ضم «عین» از «عود» گرفته شده است؛ یعنی: «لاتعد الی ما صنعتَ من السعی الشدید؛ ثمّ من الركوع دون الصف؛ ثم من الـمشی الی الصفّ»؛ «دوباره این کارها را تکرار مکن: دویدن به سوی نماز؛ آن‌گاه رکوع کردن در خارج صف و پس از آن، خود را به صف رساندن».

[۲۶۲]- بخاری ۲/۱۹۰ ح ۶۹۷؛ مسلم ۵۳۱ ح (۱۹۲-۷۶۳)؛ ابوداود ۱/۴۷۰ ح ۶۱۰؛ ترمذی ۱/۴۵۱ ح ۲۳۲؛ نسایی ۲/۱۰۴ ح ۸۴۲؛ ابن ماجه ۱/۳۱۲ ح ۹۷۳؛ دارمی ۱/۳۱۹ ح ۱۲۴۴؛ و مسند احمد ۱/۲۴۹. [۲۶۳]- زاد العماد، ج ۱، ص ۲۹. [۲۶۴]- مسلم ۱/۵۲۵ ح (۱۸۱-۷۶۳). [۲۶۵]- بخاری ۲/۲۱۲ ح ۷۲۷. [۲۶۶]- نسایی ۲/۸۶ ح ۸۰۳. [۲۶۷]- بخاری ۲/۲۶۷ ح ۷۸۳.