فصل سوم
۱۱۰۰ - [۱۶] (صَحِیح)
عَنْ أَنَسٍ قَالَ: كَانَ النَّبِیُّ جیَقُول: «اسْتَووا اسْتَوُوا اسْتَوُوا فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنِّی لَأَرَاكُمْ من خَلْفی كَمَا أَرَاكُم من بَین یَدی». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۲۴۳].
۱۱۰۰- (۱۶) انس سگوید: پیامبر خدا جپیوسته (به هنگام برپا شدن نماز جماعت،) میفرمودند: «صفهایتان را راست کنید؛ صفهایتان را راست و برابر بگیرید؛ صفهایتان را راست کنید. سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست که من شما را (از طریق مشاهده یا مکاشفه،) از پشت سر خویش میبینم، همچنان که شما را از جلو روی خود میبینم».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «اِستووا، استووا، استووا»: پیامبر جاین جمله را به خاطر تأکید کردن بر قضیهی راست کردن صفها، سه بار تکرار فرمودند؛ تا نمازگزاران به اهمیت و جایگاه «برابر کردن و راست نمودن صفهای نماز» پی ببرند و همواره صفهای نماز خویش را پیوسته دارند؛ تا آنجا که فاصلهای بین افراد نمازگزار نباشد و صفها را به هم نزدیک کنند چنان که فاصلهی بین دو صف، از هم زیاد نباشد و گردنها را برابر سازند و در یک راستا قرار بدهند تا به هنگام ایستادن در صف، پس و پیش نباشند.
و امکان دارد که پیامبر ج، «اِستووا» اول را برای تمامی نمازگزاران گفته باشند؛ و «استووا» دوم را برای کسانی که به جانب راست صفها ایستاده بودند؛ و «استووا» سوم را برای نمازگزارانی که در جانب چپ صفها قرار گرفته بودند.
۱۱۰۱ - [۱۷] (ضَعِیف)
وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِنَّ اللهَ وَمَلَائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى الصَّفِّ الْأَوَّلِ» قَالُوا یَا رَسُولَ الـلّٰهِ وَعَلَى الثَّانِی قَالَ: «إِنَّ اللهَ وَمَلَائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى الصَّفِّ الْأَوَّلِ» قَالُوا یَا رَسُولَ الـلّٰهِ وَعَلَى الثَّانِی قَالَ: «إِنَّ اللهَ وَمَلَائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى الصَّفِّ الْأَوَّلِ» قَالُوا یَا رَسُولَ الله وعَلى الثَّانِی؟ قَالَ: «وعَلى الثَّانِی» قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «سَوُّوا صُفُوفَكُمْ وَحَاذُوا بَیْنَ مَنَاكِبِكُمْ وَلِینُوا فِی أَیْدِی إِخْوَانِكُمْ وَسُدُّوا الْـخَلَلَ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَدْخُلُ بَیْنَكُمْ بِمَنْزِلَةِ الْـحَذَفِ» یَعْنِی أَوْلَادَ الضَّأْنِ الصِّغَارِ. رَوَاهُ أَحْمد [۲۴۴].
۱۱۰۱- (۱۷) ابوامامه سگوید: پیامبر گرامی اسلام جفرمودند: «بیگمان، خداوند و فرشتگانش بر صف نخست، درود و رحمت میفرستند».
صحابه عرض کردند: ای فرستادهی خدا! بر صف دوم هم درود و رحمت میفرستند؟ آن حضرت جفرمودند: «به راستی، خداوند و فرشتگانش بر صف نخست، درود و رحمت میفرستند».
گفتند: ای رسول خدا ج! بر صف دوم هم درود و رحمت میفرستند؟ باز هم آن حضرت جفرمودند: «همانا خداوند و فرشتگانش بر صف نخست، درود و رحمت میفرستند».
عرض کردند: ای فرستادهی خدا ج! بر صف دوم هم درود و رحمت میفرستند؟ در اینجا بود که پیامبر جفرمودند: «بر صف دوم نیز درود و رحمت میفرستند».
و (در ادامه،) رسول خدا جفرمودند: «صفهایتان را راست کنید و شانههایتان را برابر سازید ودر دستان برادرانتان (که شما را برای راست کردن صفها میکَشَند،) نرم و انعطافپذیر شوید (و با آنان، همراهی کنید) و فاصلهها (جاهای خالی صفها) را پر کنید (و برای شیطان، شکافهایی را باقی نگذارید)؛ زیرا شیطان، (از فاصلهی صفها) به شکل برّههای (سیاهِ) کوچک در میانتان وارد میشود.
[این حدیث را احمد بن حنبل روایت کرده است].
شرح: «انّ الله وملائكته یُصلّون علی الصفّ الاول»: این جمله در حدیث بالا، سه بار تکرار شده است که خود بیانگر اهمیت آن و روشنگر تأکید و کمال آن است؛ و با تکرار این عبارت، به راحتی میتوان بدین نکته پی برد که ثواب و پاداش صف اول، به مراتب، والاتر و برتر از صفهای دوم و سوم است؛ همچنان که پیامبر جمیفرماید:
«اگر مردمان میدانستند که اذان و صف نخست، چه پاداشی دارند و راهی جز قرعهکشی جهت احراز آنها نمییافتند، باز هم قرعهکشی میکردند و برای به دست آوردن آنها، خود را به آب و آتش میزدند».
«حاذوا بین مناکبکم»: شانههایتان را برابر سازید؛ یعنی شانهها و گردنهای خویش را به هنگام ایستادن در صف نماز، برابر کنید تا به هنگام ایستادن در صف، پس و پیش نباشید.
«لِینوا»: نرم و انعطافپذیر باشید.
«فی ایدی اخوانكم»: در دستان برادرانتان که شما را برای راست کردن صفها، میکَشَند.
«لینوا فی ایدی اخوانكم»: در دستان برادرانتان که شما را برای راست کردن صفها، به سوی خود میکَشَند، نرم و انعطافپذیر باشید و با آنان همراهی کنید و با آنان از دَر لجبازی و عِناد و تمرّد و سرکشی و کبر و غرور، وارد نشوید؛ بلکه تا جایی که میتوانید، برای راست کردن صفهای نماز، با آنها، همکاری و همیاری داشته باشید.
«سدّوا الخلل»: شکافها و جاهای خالی صفها را پر کنید؛ نگذارید در بین صفها، جای خالی باقی بماند؛ فاصلهی صفها را پر کنید.
«الضأن»: میش؛ گوسفند.
«الحَذَف»: برّهی سیاه کوچک.
۱۱۰۲ - [۱۸] (صَحِیح)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَقِیمُوا الصُّفُوفَ وَحَاذُوا بَین المنكاكب وَسُدُّوا الْـخَلَلَ وَلِینُوا بِأَیْدِی إِخْوَانِكُمْ وَلَا تَذَرُوا فرجات للشَّیْطَان وَمَنْ وَصَلَ صَفًّا وَصَلَهُ اللهُ وَمَنْ قَطَعَهُ قطعه الله». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ مِنْهُ قَوْلَهُ: «وَمَنْ وَصَلَ صَفًّا». إِلَى آخِرِه [۲۴۵].
۱۱۰۲- (۱۸) عبدالله بن عمر سگوید: رسول خدا جفرمودند: «صفها را راست کنید (تا آنجا که فاصلهای بین افراد نباشد و آنها را به هم نزدیک کنید، چنان که فاصلهی بین دو صف، از هم زیاد نباشد؛) و شانهها را برابر سازید (تا به هنگام ایستادن در صف، پس و پیش نباشید؛) و فاصلهها (و جاهای خالی صفها) را پر کنید و در دستان برادرانتان (که شما را برای راست کردن صفها میکَشَند،) نرم و انعطافپذیر باشید (و با آنان، همراهی کنید؛) و برای شیطان، شکافهایی (در صف نماز) باقی نگذارید؛ و هرکس که صفها را پیوسته دارد، خداوند (رحمت خویش را) بر او پیوسته میدارد؛ و هرکس که صفها را از هم بگسلد، خداوند او را(از رحمت خویش) میگسلد».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و نسایی نیز از عبارت «و من وصل صفّا» تا آخر، روایت نموده است].
«لاتذروا»: باقی نگذارید؛ رها نکنید.
«فرجات»: جمع «فرجة»: گشادگی میان دو چیز؛ فاصله و شکاف صف.
«قطعه الله»: خداوند او را از رحمت خویش میگسلد.
۱۱۰۳ - [۱۹] (ضَعِیفٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «تَوَسَّطُوا الْإِمَامَ وَسُدُّوا الْـخَلَلَ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد [۲۴۶].
۱۱۰۳- (۱۹) ابوهریره سگوید: پیامبر گرامی اسلام جفرمودند: «(ای مردم! جایگاه) امام و پیشنماز را در وسط قرار دهید و فاصلهها (و جاهای خالی صف) را پر کنید».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
«توسّطوا»: امام را در وسط خویش قرار دهید؛ یعنی چنان صف ببندید که امام در وسط شما قرار گیرد.
۱۱۰۴ - [۲۰] (ضَعِیفٌ)
وَعَنْ عَائِشَةَ لقَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لَا یَزَالُ قَوْمٌ یَتَأَخَّرُونَ عَنِ الصَّفِّ الْأَوَّلِ حَتَّى یُؤَخِّرَهُمُ اللهُ فِی النَّارِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ [۲۴۷].
۱۱۰۴ (۲۰) عایشهلگوید: رسول خدا جفرمودند: «گروهی پیوسته خود را از صف نخست به عقب میکشانند تا این که خداوند بلندمرتبه، آنان را در آتش سوزان دوزخ، به عقب اندازد».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «حتّی یؤخّرهم الله»: این عبارت را به دو گونه میتوان ترجمه کرد:
تا این که خداوند آنان را در آتش دوزخ به عقب اندازد.
تا این که خداوند، آنان را از انجام امور نیک و کردار بایسته و اعمال شایسته به عقب اندازد؛ و آنگاه، آنان را در رستاخیز، به سوی آتش دوزخ رهسپار نماید.
۱۱۰۵ - [۲۱] (صَحِیح)
وَعَنْ وَابِصَةَ بْنِ مَعْبَدٍ قَالَ: رَأَى رَسُولَ الـلّٰهِ جرَجُلًا یُصَلِّی خَلْفَ الصَّفِّ وَحْدَهُ فَأَمَرَهُ أَنْ یُعِیدَ الصَّلَاةَ. رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالتِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُدَ وَقَالَ التِّرْمِذِیُّ هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ [۲۴۸].
۱۱۰۵- (۲۱) وابصة بن معبد سگوید: رسول خدا جمردی را دیدند که پشت صف جماعت، به تنهایی نماز میگزارد؛ از این رو، بدو دستور دادند که نمازش را اعاده نماید.
[این حدیث را احمد، ترمذی و ابوداود روایت کردهاند. و ترمذی گفته است: این، حدیثی حَسن است].
شرح:
۱- حدیث حَسن:
الف) تعریف لغوی: «حسن»، صفت مشبهه از «الحسن» و به معنای «جمال و زیبایی» است.
ب) تعریف اصطلاحی: با توجه به اینکه حدیث «حسن»، حد فاصل حدیث صحیح و حدیث ضعیف است و برخی از علماء به تعریف یکی از دو قسم آن [یعنی حسن لغیره] پرداختهاند، از این رو اقوال علماء و صاحب نظران اسلامی نیز در تعریف حدیث «حسن» مختلف و گوناگون است و هر کدام به ارائه تعریفی از آن پرداختهاند؛ و من نیز به زودی به ذکر برخی از این تعریفها میپردازم و سپس آنچه را موافقتر و سازگارتر و هماهنگتر و منسجمتر از دیگر تعریفها یافتم، انتخاب و گزینش خواهم نمود.
[و این تعریفها پیرامون حدیث «حسن» عبارتند از]:
۱- تعریف خطّابی: «هو ما عُرف مخرجه، واشتهر رجاله، وعلیه مدار اكثر الحدیث، وهو الذی یقبله اكثر العلماء، ویستعمله عامة الفقهاء» [۲۴۹].
«حدیث «حسن» به حدیثی گفته میشود که مخرجش مشخص باشد؛ [مقصود از مخرج، شامی، عراقی، مکی، کوفی و... میباشد]. و رجال سندش، انسانهای مشهوری باشند؛ [این که راویان سند، به روایت کردن حدیث از اهل شهرشان - سرزمینشان - مشهور باشند]، و مدار و محور اکثر احادیث بر آن باشد.
و حدیث حسن، حدیثی است که اکثر علماء آن را قبول کرده و عامهی فقهاء نیز آن را مورد استناد و احتجاج و استفاده قرار دادهاند».
۲- تعریف ترمذی: «كل حدیثٍ یُروی لایكون فی اسناده من یُتّهم بالكذب ولایكون الحدیث شاذّاً، ویروی من غیر وجه نحو ذلك فهو عندنا حدیث حسن» [۲۵۰].
«هر حدیثی که رجال سندش، متّهم به دروغگویی نباشند، و حدیث نیز شاذ [۲۵۱]نباشد و دارای سندهای متفاوتی باشد و با طرق مختلف روایت شده باشد، آن حدیث در نزد ما، حدیثی حسن است».
۳- تعریف ابن حجر: ابن حجر در تعریف حدیث حسن گفته است: «و خبر الاحاد بنقل عدل تام الضبط، متصل السند غیر معلل ولا شاذّ، هو الصحیح لذاته، فان خفّ الضبط فالحسن لذاته» [۲۵۲].
«خبر آحاد: اگر [اسناد آن] با نقل فردِ عادلِ ضابط و با ضبط کامل از همانند خود تا انتهای سند، متصل باشد، و شذوذ و علّت قادحه [چیزی که به صحّت آن زیان برساند] در آن نباشد، آن حدیث، «صحیح لذاته» است، و اگر اسنادش با روایت فردِ عادلِ ضابط با ضبط غیرکامل باشد، آن حدیث، «حسن لذاته» است».
نگارنده میگوید: مثل اینکه از دیدگاه ابن حجر، حدیث «حسن»، همان حدیث «صحیح» است، با این تفاوت که در حدیث حسن، ضبطِ راوی کمتر و ضعیفتر [از ضبط راوی در حدیث صحیح] است [۲۵۳].
و تعریف ابن حجر، بهترین تعریف برای حدیث «حسن» است. اما بر تعریف خطّابی، انتقادهای زیادی وارد شده است [۲۵۴]، و ترمذی نیز، فقط به تعریف یکی از دو قسم حدیث حسن - حسن لغیره - پرداخته است، در حالی که اصل در تعریفِ حدیث «حسن» این بود که [در وهلهی اول]، حدیث «حسن لذاته» تعریف کرده شود، زیرا «حسن لغیره» در اصل خود، ضعیف است که به خاطر اصلاحش با تعدّد طرق، از ضعف به مرتبهی «حسن» ارتقاء یافته است.
۴- تعریف برگزیده و مختار از حدیث «حسن»:
براساس تعریف ابن حجر، میتوان حدیث «حسن» را اینگونه تعریف کرد:
«هو ما اتصل سنده بنقل العدل الذی خفّ ضبطه عن مثله الی منتهاه من غیر شذوذ و لاعلّةٍ».
«حدیث حسن، حدیثی است که اسنادش با نقل فردِ عادل با ضبط غیرکامل و ضعیفتر از همانند خود تا انتهای سند، متصل باشد، و شذوذ و علّت قادحه (چیزی که به صحّت آن زیان و آسیب برساند)، در آن نباشد (و با شهرتی که پایه اش از شهرت صحیح کمتر است، نقل شده باشد).
۲- حکم حدیث حسن:
حکم حدیث حسن در احتجاج و استناد جستن بدان، همانند حدیث صحیح است؛ گر چه در قوت از آن پائینتر است؛ و به همین خاطر تمام فقهاء بدان احتجاج و استناد جسته و بدان عمل نمودهاند، و بیشتر محدثان و صاحب نظران اصولی نیز معتقد به احتجاج و استناد جستن به حدیث حسن هستند، مگر عدهی اندکی از متشدّدین و سختگیران [که اعتقادی به احتجاج جستن به حدیث حسن ندارند]؛ و برخی از انسانهای متساهل و سهلانگار نیز حدیث حسن را در نوع «صحیح» وارد کردهاند، مانند: حاکم، ابن حبان و ابن خزیمه، و این در حالی است که خودشان میگویند که حدیث حسن، پائینتر از حدیث صحیح [که قبلاً بیانش گذشت] میباشد! [و با این وجود، حدیث حسن را در نوع حدیث «صحیح» درج نمودهاند!] [۲۵۵].
۳- مثال حدیث حسن:
همانند آنچه ترمذی روایت کرده و گفته است: «حدثنا قتیبة حدثنا جعفر بن سلیمان الضّبعی عن ابیعمران الجَونی عن ابیبكر بن ابیموسی الاشعری قال: سمعتُ ابی بحضرة العدو یقول: قال رسول الله ج: انّ ابواب الجنة تحت ظلال السیوف...» [۲۵۶].
و این حدیث، «حسن» است، چرا که هر چهار روایت کنندهاش، انسانهایی موثق و مورد اعتماد هستند به جز جعفر بن سلیمان الضّبعی که وی «حَسَنُ الحدیث» [۲۵۷]است؛ از این رو حدیث از مرتبهی صحیح به حسن، تنزّل پیدا کرده است.
۴- مراتب حدیث حسن:
همچنانکه برای حدیث «صحیح»، مراتبی وجود داشت که به ذریعهی آن مراتب، برخی از احادیث صحیح از برخی دیگر [از نظر رتبه و درجه] تفاوت و گوناگونی پیدا مینمودند، بدینسان برای حدیث «حسن» نیز مراتبی وجود دارد؛ و علامه ذهبی، مراتب حدیث «حسن» را در دو مرتبه قرار داده و گفته است:
الف) عالیترین و معتبرترین مراتب حدیث حسن: «بهز بن حکیم، از پدرش، از جدش» و «عمرو بن شعیب، از پدرش از جدش»، و «ابن اسحاق از تیمی» و امثال اینها از آنچه دربارهی آنها گفته شده که «صحیح» است میباشد؛ و این نوع از پائینترین و کمترین مراتب «صحیح» است.
ب) سپس [در درجهی دوم]، احادیثی است که در تحسین و تضعیف آنها اختلاف صورت گرفته است: مانند حدیث حارث بن عبدالله، و عاصم بن ضَمرة و حجاج بن ارطاة و امثال آنها.
۵- رتبه و درجهی این قول محدثان که میگویند: «حدیث صحیح الاسناد» یا «حسن الاسناد»:
الف) درجهی این قول محدثان که میگویند: «هذا حدیث صحیح الاسناد» [اسناد این حدیث، صحیح است]، پائینتر از این قولشان است که میگویند: «هذا حدیث صحیحٌ» [این حدیث، صحیح است].
ب) و همچنین درجه و مرتبهی این قول محدثان که میگویند: «هذا حدیث حسن الاسناد»، پائینتر از این قولشان است که میگویند: «هذا حدیث حسن»؛ زیرا گاهی اتفاق میافتاد که حدیث از نظر سند، صحیح یا حسن باشد، ولی متن حدیث به واسطهی شذوذ یا علّت، صحیح یا حسن نباشد؛ مثل اینکه هرگاه فرد محدّث «هذا حدیث صحیح» بگوید، گویا که با این گفتهاش، کامل بودن شرایط پنج گانهی صحّت [۲۵۸]را در این حدیث برای ما تضمین کرده باشد؛ ولی هرگاه «هذا حدیث صحیح الاسناد» بگوید، مثل این است که کامل بودن سه شرط از شرایط صحّت حدیث را برای ما تضمین نموده باشد که عبارتند از: ا تصال سند [از ابتدا تا انتهای سند]، عدالت روایت کنندگان و ضابط بودن آنها. اما نفی «شذوذ» و نفی «علّت» از آن را برای ما ضمانت و کفالت ننموده است، چرا که وی از عدم شذوذ و علّت در حدیث، اطمینان کامل نیافته است [از این رو گفته است: «هذا حدیث صحیح الاسناد»].
ولی اگر فردی «حافظ» [۲۵۹]که مورد اعتماد و اطمینان است اینطور بگوید: «هذا حدیث صحیح الاسناد»، و برای حدیث او علّتی [قادحه که به صحّت آن حدیث زیان و آسیب برساند] بیان نشود؛ در ظاهر به نظر میرسد که «متن حدیث»، صحیح است؛ زیرا اصل، عدم علّت و عدم شذوذ است.
۶- معنای قول ترمذی و دیگر محدثان که میگویند: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ»:
براستی که ظاهر این عبارت: «حدیث حسنٌ صحیحٌ»، مسئلهای مشکل و مُعضل و پیچیده و غامض است، چرا که درجهی «حسن» از «صحیح» پائینتر است، پس چگونه میشود که بین این دو [حسن و صحیح] جمع کرد و آن دو را به هم پیوند داد و متّحد کرد؛ حال آنکه درجه و رتبهی آنها با همدیگر متفاوت و گوناگون است [و درجهی حسن از صحیح، پائینتر است]؟
علماء و صاحب نظران اسلامی، دربارهی مقصود ترمذی از این عبارت [= حدیثٌ حسنٌ صحیح]، جوابهای گوناگون و متعددی دادهاند که بهترین آنها، جوابی است که حافظ ابن حجر داده و سیوطی آن را پذیرفته، که خلاصهی آن اینگونه است:
الف) اگر برای حدیث دو اسناد یا بیشتر وجود داشته باشد، معنی چنین است که: «به اعتبار یک اسناد، حسن و به اعتبار اسناد دیگر، صحیح است».
ب) و اگر برای حدیث یک اسناد وجود داشته باشد، معنی چنین است که: «در نزد گروهی از محدثان، این حدیث حسن است و در نزد گروهی دیگر، صحیح است». گویا گوینده با گفتن این قول: «هذا حدیث حسن صحیح»، میخواهد به دو چیز اشاره نماید: یکی اشاره به اختلافی که بین علماء در حکم دادن به این حدیث وجود دارد [که برخی از علماء میگویند: اسناد این حدیث حسن است، و برخی دیگر بر این باورند که اسناد این حدیث، صحیح است، و گوینده با گفتن «حدیث حسن صحیح»، میخواهد به این اختلاف اشاره کند].
و یا اینکه گوینده نتوانسته است یکی از دو حکم [حسن یا صحیح] را بر دیگری ترجیح و برتری دهد [از این رو در اسناد حدیث، هم به ذکر «حسن» پرداخته و هم به ذکر «صحیح»، و گفته است: «هذا حدیث حسن صحیح»]
۷- علامه بغوی و تقسیم احادیث «مصابیح»: [۲۶۰].
امام بغوی در کتابش «مصابیح»، اصطلاح خاصّی را رایج و متداول نموده است [و این اصطلاح، ویژهی خود اوست]، و این اصطلاح خاصّ چنین است که وی به احادیثی که در صحیح بخاری و صحیح مسلم، یا در یکی از آنها وارد شده است، با این قولش: «صحیحٌ» اشاره میکند؛ و به احادیثی که در سنن چهارگانه [ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه] آمده است، با این قولش: «حسنٌ» اشاره مینماید؛ و این اصطلاح با اصطلاح عامِّ محدثان، تناسب و سازگاری و هماهنگی و موافقتی ندارد، چرا که در سنن چهارگانه [ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه]، هم حدیث «صحیح» وجود دارد و هم حدیث «حسن»، «ضعیف» و «منکر». به همین خاطر ابن صلاح و نووی، به این مسئله [در کتابهایشان] تذکر و هشدار دادهاند.
و برای خوانندهی کتاب «مصابیح» نیز مناسب است که به اصطلاح ویژهی بغوی در این کتاب، آشنا و آگاه باشد و بداند که هرگاه وی نسبت به حدیثی «صحیح» یا «حسن» میگوید، منظورش از این اصطلاح چیست [تا دچار سردرگمی و پیچیدگی نشود] [۲۶۱].
«فامره ان یعید الصلوة»: با استدلال از این حدیث، احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، حماد بن ابی سلیمان، نخعی، حسن بن صالح، ابن ابی لیلی و وکیع بن جراح بر این باورند که اگر شخصی در پشت صف، تنها به نماز ایستاد و نمازش را ادا کرد، نمازش فاسد میباشد و بر وی واجب است که آن را اعاده نماید.
اما بر اساس مذهب امام ابوحنیفه/، امام مالک/، امام شافعی/و سفیان ثوری/، نماز چنین فردی درست است؛ ولی با ارتکاب این کار؛ مرتکب عملی مکروه (مکروه تحریمی) شده است.
البته احناف، در این باره، قائل به تفصیل هستند؛ بدین ترتیب که اگر چنانچه فردی از راه رسید و مشاهده کرد که صف نماز، کامل نشده است، در آن صورت باید منتظر بماند تا کسی دیگر با او همراه شود؛ اگر تا به هنگام رکوع، کسی را نیافت، در آن صورت از صف جلو، یکی از نمازگزاران را به عقب هدایت کند تا هردو کنار هم بایستند و نماز را ادا نمایند؛ ولی اگر بیم آن بود که مبادا این عمل، باعث اذیت و آزار نمازگزار شود، یا مردم نسبت به مسائل دینی آگاهی و شناخت چندانی نداشتند و چنین رفتاری، منجر به فتنه و درگیری و آشوب و غوغا میشد، در آن صورت، میتوان تنها ایستاد و نماز را به جای آورد؛ و در این حالت، ادای نماز بدون هرگونه کراهیتی روا است؛ البته مراعات نکردن این شرایط و مقرّرات، کراهیت نماز را به دنبال خواهد داشت.
جمهور صاحبنظران فقهی، از روایت ابوبکره ساستدلال میکنند که در «بخاری و ابوداود» روایت شده است: «انّه انتهی الی النبیّ جوهو راكع، فركع قبل ان یصل الی الصف، ثمّ مشی الی الصف، فذكر ذلك للنبیّ ج، فقال: زادك الله حرصاً ولا تعد»(بخاری)؛ «(روزی ابوبکره، وارد مسجد شد و) در حالی به آن حضرت جرسید که ایشان در رکوع بودند؛ از این رو، ابوبکره پیش از رسیدن به صف، به رکوع رفت؛ آنگاه خویشتن را به صف نماز رساند؛ (پس از خواندن نماز،) این موضوع را با پیامبر گرامی اسلام جدر میان گذاشت؛ آن حضرت جفرمودند: «خداوند، علاقه و اشتیاقت را به نماز بیافزاید ولی بدان که نباید دوباره چنین کاری انجام بدهی؛ (یعنی پیش از رسیدن به صف، رکوع نکن)».
و در ابوداود چنین روایت شده است:
«انّه دخل الـمسجد ونبیّ الله جراكع؛ قال: فركعتُ دون الصف فقال نبیّ الله ج: زادك الله حرصاً ولا تعد»؛ در این دو حدیث، رسول خدا جبه ابوبکره سدستور اعادهی نماز را نداد، بلکه نماز او را پذیرفت و به عدم تکرار چنین عملی، تأکید کرد.
پس ثابت میگردد که ادای نماز به صورت انفرادی در پشت صف - اگر چه مکروه است، ولی - فاسد کنندهی نماز نخواهد بود.
و در پاسخ به حدیث وابصة بن معبد س، میتوان گفت که امر به اعادهی نماز، از روی استحباب بوده است نه وجوب.
و برخی از حنفیها، در توجیه آن گفتهاند: چون شخص مزبور، بدون این که فرد دیگری را تلاش نماید، پشت صف جماعت به تنهایی به نماز ایستاده است، از این رو، نمازش مکروه است و یکی از اصول حنفیها نیز آن است که: «كلّ صلوة اُدّیت مع الكراهة، تجب اعادتها»؛ «هر نمازی که با کراهیت ادا شود، اعادهی آن واجب است».
ولی این پاسخ، صحیح نمیباشد؛ زیرا - بر اساس تصریح علامه شامی - اصل مذکور حنفیها، دربارهی کراهیتی است که در داخل نماز یافته شود؛ امّا کراهیتی که بر اثر عوامل خارجی پدید آمده باشد، موجب اعادهی نماز نیست؛ از این رو، پاسخ اول (که حکم اعادهی نماز، از روی استحباب است نه وجوب) بهتر از پاسخ دوم است.
به هر حال، اسلام، جماعت و اتّحاد و نظم و ترتیب را دوست دارد و از تنهایی و بریدگی و بینظمی متنفّر میباشد و نماز جماعت، یکی از راههایی است که اسلام، فرزندان خود را در راستای چنین مفاهیم با ارزش و ارزندهای، آموزش میدهد.
از مجموع احادیث و روایات رسیده به ما، معلوم میگردد که تشکیل جماعت برای ادای نماز، به عنوان یک نماد قوی برای پیاده کردن مبادی اجتماعی اسلام، در نظم و ترتیب و اعتدال و هماهنگی صفوف و یک سویی امّت اسلامی تلقّی میشود و صفوف جماعت، آیینهای است که معانی و افکار و پایبندیهای جامعهی اسلامی را منعکس میسازد.
با توجّه به موارد فوق، اگر اسلام نماز خواندن به تنهایی پشت صف جماعت را ناخوشایند اعلام کند و به اعادهی آن دستور دهد، جای هیچ گونه شگفتی نیست؛ زیرا چنین حالتی، خروج از جماعت است؛ و دین برای ما مقرّر میدارد که: «انّ الشیطان ذئب الانسان كذئب الغنم یأخذ الشاة القاصیة والناحیة»(احمد)؛ «شیطان، گرگ انسانها است؛ همانطور که گرگ، گوسفند دور افتاده و جدا شده از صاحبش را به دام میاندازد، انسان بریده و دور از جماعت نیز، طعمهی شیطان خواهد شد».
و نیز میفرماید: «یدالله مع الجماعة ومن شذّ شذّ الی النار»(ترمذی)؛ «دست خدا با جماعت است و کسی که از آن بریده گردد، به سوی جهنم رهسپار میشود».
تمامی این موارد، راجع به کسی است که بدون عذر پشت صف جماعت به نماز فُرادی بایستد. ولی اگر نمازگزار معذور باشد؛ یعنی موقعی وارد نماز جماعت شود که صفها تکمیل شده باشند و جایی برای ایستادن او نباشد، در آن صورت طبق ظاهرترین قول، نماز او در این مواقع صحیح است؛ و برخی از علماء گفتهاند: مستحب است که از صف جلو یک نفر را به سوی خود بکشاند و کنار او بایستد؛ و مستحب است که آن شخص نیز او را در این مورد، مساعدت و کمک نماید؛ البته با مراعات شرایطی که پیشتر گذشت.
[۲۴۳]- نسایی ۲/۹۱ ح ۸۱۳. [۲۴۴]- مسند احمد ۵/۹۶۲. [۲۴۵]- ابوداود ۱/۴۳۳ ح ۶۶۶؛ و نسایی ۲/۹۳ ح ۸۱۹. [۲۴۶]- ابوداود ۱/۴۳۹ ح ۶۸۱. [۲۴۷]- ابوداود ۱/۴۳۸ ح ۶۷۹. [۲۴۸]- ابوداود ۱/۴۳۹ ح ۶۸۲؛ ترمذی ۱/۴۴۶ ح ۲۳۰؛ و مسند احمد ۴/۲۲۸. [۲۴۹]- معالم السنن، ج ۱، ص ۱۱. [۲۵۰]- جامع الترمذی با شرح ش: «تحفة الاحوذی»، کتاب العلل در پایان جامع الترمذی، ج ۱۰، ص ۵۱۹. [۲۵۱]- شاذّ در نزد ترمذی به این معنا است: حدیثی که راوی آن با حدیث راوی حافظتر از خود و یا با جمعی از راویان [که از نظر حفظ و اعتبار با او در یک سطح هستند، اما تعداد آنها بیشتر است] مخالف باشد و در حدیث شاذّ [مطابق آنچه امام شافعی به صراحت بیان میکند] فرد بودن راوی شرط نیست. [۲۵۲]- النخبة با شرح ش، ص ۲۹. [۲۵۳]- چرا که حدیث «صحیح لذاته» آن است که اسناد آن با نقل فردِ عادلِ ضابط و با ضبط کامل از همانند خود، از ابتدا تا انتهای سند، متصل است، بدون اینکه شذوذ و علت قادحه (چیزی که به صحّت آن زیان و آسیبی برساند) در آن باشد. و حدیث «حسن لذاته»، حدیثی است که اسنادش با روایت فردِ عادلِ ضابط اما با ضبط غیرکامل از همانند خود تا انتهای سند، متصل است، بدون شذوذ و نقص و با شهرتی که پایهاش از شهرت صحیح کمتر است. [۲۵۴]- تعریف خطابی و ترمذی ابهامآور هستند و جوابگوی ذهن تشنهی حقیقتجو نیستند، و تعریفهایی که ترمذی و خطابی از حدیث حسن ارائه دادهاند، تعریفهایی کامل جهت جدا کردن حدیث حسن از صحیح نیستند؛ انگار که ترمذی یک نوع از حسن را یادآور شده و خطابی نوع دوم آن را بیان کرده است؛ بدین معنی که هر کدام از آنها به موارد ضروری بسنده کردهاند و از نوع دیگر چشم پوشی کردهاند و یا نوعی از حسن را ذکر کردهاند و از نوع دیگر و بعضی از جوانب دیگر غافل ماندهاند. [۲۵۵]- نگا: تدریب الراوی، ج ۱، ص ۱۶۰. [۲۵۶]- ترمذی با شرحش: تحفة الاحوذی، ابواب فضائل جهاد، ج ۵، ص ۳۰۰. [۲۵۷]- چنانکه این قول را حافظ ابن حجر در تهذیب التهذیب ۲/۹۶ از ابواحمد نقل کرده است. [۲۵۸]- مراد از شرایط پنج گانهی صحّت حدیث عبارتند از: اتصال سند از ابتدا تا انتهاء، عدالت راویان، ضابط بودن راویان، عدم علّت و عدم شذوذ در حدیث. [۲۵۹]- حافظ به کسی گفته میشود که آشنا به سنّت رسول خدا جو آگاه به طرق سنن باشد و سند این طرق را خوب تمییز و تشخیص دهد و حافظ آن مقدار از احادیثی که اهل حدیث، صحت آن را تأیید کردهاند باشد و آگاه به موارد اختلاف و اصطلاحات محدثان باشد. [۲۶۰]- اسم کامل این کتاب «مصابیح السنّة» است؛ و مؤلف در این کتاب به تدوین و گردآوری احادیث منتخب و برگزیدهای از صحیح بخاری و صحیح مسلم و سنن چهارگانه [ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه] و سنن دارمی پرداخته است. و خطیب تبریزی بر احادیث این کتاب، احادیثی را افزوده و به تهذیب و تحقیق آن پرداخته و نام آن را «مشكاة المصابیح» گذاشته است. [۲۶۱]- و بداند که صاحب مصابیح، احادیث مصابیح را به دو نوع تقسیم کرده است: ۱) صحیح ۲) حسن. منظورش از صحیح: حدیثی است که در کتاب مسلم و یا بخاری و یا هر دوی آنها نقل شده باشد. و منظورش از «حسن»: احادیثی بوده است که در کتاب ترمذی. ابوداود، ابن ماجه، نسایی و امثال اینها روایت شده باشد، و بداند که این نوع تقسیمبندیها، شناخته شده و مشهور نیستند و حدیث حسن در نزد علماء چنین تعریفی ندارد و آنچنان که قبلاً یادآور شدیم، این کتابها شامل حسن و غیرحسن [از قبیل: ضعیف، منکر و حتی خود صحیح] هستند.