ترجمه و شرح «مشکوة المصابیح»- جلد سوم

فهرست کتاب

فصل اول

فصل اول

۱۱۳۶ - [۱] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ قَالَ: كُنَّا نُصَلِّی خَلْفَ النَّبِیِّ جفَإِذَا قَالَ: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ». لَمْ یَحْنِ أَحَدٌ مِنَّا ظَهْرَهُ حَتَّى یَضَعَ النَّبِیُّ ججَبهته على الأَرْض [۳۰۱].

۱۱۳۶- (۱) براء بن عازب سگوید: ما پشت سر پیامبر جنماز می‌گزاردیم؛ سپس هرگاه «سمع الله لـمـن حمده» می‌گفتند، هیچ یک از ما، پشتش را خم نمی‌کرد تا این که آن حضرت جبه سجده می‌رفتند و پیشانی خویش را بر زمین می‌نهادند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «لم یحن»: خم نمی‌شد؛ کج نمی‌گردید.

این حدیث، بیانگر دو مسأله است:

وجوب تبعیت و پیروی نمودن مقتدی از حرکات و سکنات امام و تحریم پیشی گرفتن از او.

این که اعمال مقتدی، باید پس از اعمال امام باشد.

در حدیثی دیگر، براء بن عازب سچنین می‌گوید: «انّهم كانوا یُصلّون مع رسول الله جفاذا ركع ركعوا، واذا رفع رأسه من الركوع، فقال: «سمع الله لمن حمده»، لم نزل قیاماً حتّی نراه قد وضع وجهه فی الارض ثم نتّبعه»(مسلم ح ۴۷۴)؛ «ما با رسول خدا جنماز می‌خواندیم؛ پس از آن که آن حضرت جرکوع می‌نمود، ما رکوع می‌کردیم؛ وهنگامی که سرش را از رکوع بلند می‌نمود و «سمع الله لمن حمده» می‌گفت، ما همچنان ایستاده بودیم تا این که می‌دیدیم که آن حضرت جچهره‌اش (پیشانی‌اش) را به زمین گذاشت؛ سپس ما از او پیروی می‌کردیم (و به سجده می‌رفتیم)».

۱۱۳۷ - [۲] (صَحِیح)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ الـلّٰهِ جذَاتَ یَوْمٍ فَلَمَّا قَضَى صَلَاتَهُ أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ فَقَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی إِمَامُكُمْ فَلَا تَسْبِقُونِی بِالرُّكُوعِ وَلَا بِالسُّجُودِ وَلَا بِالْقِیَامِ وَلَا بِالِانْصِرَافِ: فَإِنِّی أَرَاكُمْ أَمَامِی وَمن خَلْفی». رَوَاهُ مُسلم [۳۰۲].

۱۱۳۷- (۲) انس بن مالک سگوید: رسول خدا جروزی برای ما امامت و پیشنمازی دادند و چون نماز خویش را به پایان رساندند، رو به ما کردند و فرمودند: «ای مردم! بی‌گمان، من پیشنماز شما هستم؛ پس در رکوع، سجده، قیام و سلام دادن، از من پیشی نگیرید؛ زیرا من، شما را از جلو و پشت سر خویش می‌بینم».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «اقبل علینا بوجهه»: با چهره‌ی خویش، متوجه ما شد؛ رو به ما کرد؛ رو در روی ما قرار گرفت.

«فلا تسبقونی»: از من، سبقت نگیرید؛ در افعال نماز، بر من پیشی نگیرید.

«بالانصراف»: بازگشتن از نماز؛ یعنی سلام نماز.

«فانّی اراكم من امامی»: من شما را در خارج نماز، از جلو خویش می‌بینم.

«و من خلفی»: از طریق مکاشفه یا مشاهده و بر مبنای خَرق عادت، شما را در داخل نماز، از پشت سر خویش می‌بینم؛ یعنی همچنان که شما را از جلو خویش در خارج نماز می‌بینم، در داخل نماز نیز شما را از پشت سر خود، مشاهده می‌کنم.

به هر حال، عبارت «فانّی اراكم من خلفی»، بیانگر یکی از معجزه‌های پیامبر گرامی اسلام جاست. و معجزه، امری خارق‌العاده است که مخالف عقل نیست و به عنایت و تأیید الهی برای اثبات و تأکید الوهیت و ربوبیت الهی و نبوت و رسالت پیامبران، در موارد مختلف بر دست پیامبران آشکار می‌گردد.

فلسفه و حکمت معجزات، بیان و اثبات حقانیت و صدق انبیاء است، معجزات انبیای گذشته و همه‌ی معجزات پیامبر اسلام جبه استثنای قرآن، مختص و محدود به زمان خودشان بوده، اما قرآن باز هم به نص خود قرآن و اعجازش، همیشگی و ماندگار است و مؤمنین به یکایک موارد فوق ایمان دارند.

از جمله‌ی این معجزات، یکی همین بود که پیامبر جبا قدرت خدا و اجازه از محضر پروردگار، نمازگزاران و حرکات و سکنات و کارهای آنها را از پشت سر خویش مشاهده می‌کرد، همانگونه که از روبرو این کار را می‌نمود.

و در واقع این معجزه نیز بسان معجزات و کارهای فوق‌العاده‌ی دیگر، کار خدا بود نه کار خود پیامبر ج.

خود پیامبر جپیوسته این پندار اشتباه را از مغز مردم بیرون کرد و به آنها ثابت نمود، که من نه خدا هستم، نه شریک و انباز خدا و اعجاز و معجزه، تنها کار اوست. من بشری هستم همانند انسان‌های دیگر، با این تفاوت که وحی بر من نازل می‌شود وآن مقدار که از اعجاز نیز لازم بوده، خودش در اختیارم گذارده است، بیش از این کاری از دست من ساخته نیست.

به همین دلیل با اینکه در قرآن معجزات متعددی به حضرت عیسی÷نسبت داده شده است، از قبیل: زنده‌کردن مردگان، شفای بیماران غیر قابل علاج و یا کورمادرزاد، ولی با این حال در تمام این موارد کلمه‌ی «بأذنی» یا «بأذن الله» که آن را منحصراً منوط به فرمان پروردگار می‌داند، آمده است تا روشن شود این معجزات گر چه بدست مسیح÷ظاهر شده اما از خود او نبوده است، بلکه همه بفرمان خدا بوده است.

۱۱۳۸ - [۳] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لَا تُبَادِرُوا الْإِمَامَ إِذَا كَبَّرَ فكبروا وَإِذا قَالَ: وَلَا الضَّالّین. فَقُولُوا: آمِینَ وَإِذَا رَكَعَ فَارْكَعُوا وَإِذَا قَالَ: سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ فَقُولُوا: اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَك الْـحَمد» إِلَّا أَنَّ الْبُخَارِیَّ لَمْ یَذْكُرْ: «وَإِذَا قَالَ: وَلَا الضَّالّین» [۳۰۳].

۱۱۳۸- (۳) ابوهریره سگوید: رسول خدا جفرمودند: «(امام، برای این است که بدو اقتدا شود و از او پیروی گردد؛ پس) بر امام، پیشی نگیرید؛ هرگاه پیشنماز، تکبیر گفت، شما هم تکبیر بگویید و هرگاه امام، در نماز گفت: «و لا الضالّین»، شما (مقتدیان) هم بگویید: «آمین»؛ (چون هر کسی همزمان با فرشتگان، این کلمه را بگوید، گناه صغیره‌ی گذشته‌اش، بخشوده می‌شود).

و هرگاه امام، به رکوع رفت، شما هم به رکوع بروید و زمانی که (از رکوع بلند شد، شما هم بلند شوید؛ و هرگاه که) «سمع الله لمن حمده» گفت، شما هم بگویید: «اللهم ربّنا لك الحمد».

[این حدیث، مورد اتفاق بخاری و مسلم است؛ با این تفاوت که بخاری این عبارت را ذکر نکرده است: «و اذا قال: ولا الظالین» (هرگاه امام گفت: «ولا الظالین»)].

شرح: «لاتبادروا»: از امام، پیشی نگیرید؛ بر امام در انجام اعمال و حرکات نماز، پیش دستی نکنید؛ از او جلو نزنید؛ بلکه بر شما مقتدیان لازم است که در تمام افعال نماز، از امام خویش، متابعت و پیروی نمایید.

«آمین»: لفظی است که پس از دعا گفته می‌شود و از آن «اللهم استجب: بار خدایا! بپذیر»، اراده می‌شود.

پیامبر جدر حدیثی می‌فرمایند:

«اذا قال احدكم آمین وقالت الـملائكة فی السمـاء آمین، فوافقت احداهما الاخری؛ غُفر له ما تقدّم من ذنبه» (بخاری و مسلم)؛ «هرگاه یکی از شما (بعد از خواندن سوره‌ی فاتحه) آمین بگوید و فرشتگان هم که آمین می‌گویند و این دو آمین، با هم همزمان باشند، گناهان گذشته‌ی او بخشوده می‌شود».

و نیز می‌فرمایند: «اذا قال الامام: «غیر المغضوب علیهم ولا الظالین»، فقولوا: آمین؛ فانّه من وافق قولُه قولَ الـملائكة، غُفر له ما تقدّم من ذنبه»(بخاری و مسلم)؛ «هرگاه امام در نماز گفت: «غیر المغضوب علیهم ولا الظالین»، شما (مقتدیان) نیز بگویید: آمین؛ چون هر کسی همزمان با فرشتگان این کلمه را بگوید، گناهان صغیره‌ی گذشته‌اش بخشوده می‌شود».

۱۱۳۹ - [۴] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَنْ أَنَسٍ: أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ جرَكِبَ فَرَسًا فَصُرِعَ عَنْهُ فَجُحِشَ شِقُّهُ الْأَیْمَنُ فَصَلَّى صَلَاةً مِنَ الصَّلَوَاتِ وَهُوَ قَاعِدٌ فَصَلَّیْنَا وَرَاءَهُ قُعُودًا فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «إِنَّمَا جُعِلَ الْإِمَامُ لِیُؤْتَمَّ بِهِ فَإِذَا صَلَّى قَائِما فصلوا قیَاما فَإِذا رَكَعَ فَارْكَعُوا وَإِذَا رَفَعَ فَارْفَعُوا وَإِذَا قَالَ سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ فَقُولُوا رَبنَا وَلَك الْـحَمد وَإِذا صلى قَائِما فصلوا قیَاما وَإِذَا صَلَّى جَالِسًا فَصَلُّوا جُلُوسًا أَجْمَعُونَ»

قَالَ الْـحُمَیْدِیُّ: قَوْلُهُ: «إِذَا صَلَّى جَالِسًا فَصَلُّوا جُلُوسًا» هُوَ فِی مَرَضِهِ الْقَدِیمِ ثُمَّ صَلَّى بَعْدَ ذَلِكَ النَّبِیُّ ججَالِسًا وَالنَّاسُ خَلْفَهُ قِیَامٌ لَمْ یَأْمُرْهُمْ بِالْقُعُودِ وَإِنَّمَا یُؤْخَذُ بِالْآخِرِ فَالْآخِرِ مِنْ فِعْلِ النَّبِیِّ ج. هَذَا لَفْظُ الْبُخَارِیِّ. وَاتَّفَقَ مُسْلِمٌ إِلَى أَجْمَعُونَ. وَزَادَ فِی رِوَایَةٍ: «فَلَا تختلفوا عَلَیْهِ وَإِذا سجد فاسجدوا» [۳۰۴].

۱۱۳۹- (۴) انس سگوید: (روزی) رسول خدا جبر اسبی سوار شدند و از آن اسب، بر زمین فرو افتادند و جانب راست بدنشان، زخمی شد؛ آن حضرت جیکی از نمازهای فرض را به حالت نشسته (با جماعت) خواندند و ما هم نشسته، پشت سر ایشان نماز خواندیم. چون نماز را به پایان رساندند، فرمودند: «امام، برای این است تا از او پیروی شود و بدو اقتدا گردد؛ پس هرگاه به حالت ایستاده نماز گزارد، شما (مقتدی‌ها) نیز ایستاده نماز بخوانید و وقتی که به رکوع رفت، شما هم به رکوع بروید و زمانی که از رکوع بلند شد، شما هم بلند شوید و هنگامی که «سمع الله لـمن حمده» گفت، شما هم بگویید: «ربّنا لك الحمد»؛ و هرگاه به حالت نشسته نماز گزارد، شما همگی نشسته نماز بخوانید».

حمیدی (یکی از اساتید برجسته‌ی امام بخاری) گوید: این فرموده‌ی پیامبر ج: «هرگاه امام به حالت نشسته نماز گزارد، شما هم نشسته نماز بخوانید»، به هنگام بیماری و مریضی پیشین پیامبر ج(قبل از بیماری وفات) است و پس از آن، پیامبر جنشسته نماز گزاردند و مردم نیز پشت سر ایشان به حالت ایستاده نماز خویش را خواندند، بی‌آن که آن‌ها را به نشستن در پشت سر خویش فرمان دهند؛ و جز این نیست که (در چنین موضوعات و مسائلی،) آخرین عمل پیامبر جمعتبر و قابل اعتماد می‌باشد.

[این لفظ بخاری است؛ و تا عبارت «فصلّوا جلوساً اجمعون»،مورد اتفاق بخاری و مسلم است.

و در روایت مسلم، این جمله نیز افزوده شده است:] «با امام، مخالفت نورزید؛ و هرگاه به سجده رفت، شما (مقتدی‌ها) هم به سجده بروید».

شرح: «فصرع عنه»: از اسب، بر زمین افتاد.

در مورد نماز خواندن پیامبر جبه حالت نشسته، این روایات نیز وجود دارد:

انس بن مالک سگوید: «سقط رسول الله جعن فرس فجُحش شقّه الایمن؛ فدخلنا علیه نعوده، فحضرت الصلوة فصلّی بنا قاعداً؛ فقعدنا؛ فلمّا قضی الصلاة، قال: «انّما جعل الامام لیؤتمّ به؛ فاذا كبّر فكبّروا واذا ركع، فاركعوا واذا رفع فارفعوا؛ واذا قال: سمع الله لمن حمده، فقولوا: ربنا ولك الحمد؛ واذا سجد فاسجدوا»(بخاری و مسلم).

«پیامبر جاز اسبش بر زمین افتاد و طرف راستش زخمی شد؛ به عنوان عیادت، به خدمتش رفتیم؛ وقت نماز فرارسید؛ امامت را به حالت نشسته برای ما انجام داد و ما هم نشسته نماز خواندیم؛ وقتی که نماز تمام شد، فرمود: «امام، برای این است تا از او پیروی شود؛ هرگاه امام، تکبیر گفت، شما هم تکبیر بگویید، وقتی که به رکوع رفت، شما هم به رکوع بروید و زمانی که از رکوع بلند شد، شما هم بلند شوید؛ و موقعی که سمع الله لمن حمدهرا گفت، شما هم بگویید ربّنا ولك الحمد؛ و همین که به سجده رفت، شما هم به سجده بروید».

و عایشهلگوید: «صلّی رسول الله جفی بیته وهو شاك؛ فصلّی جالساً وصلّی وراءه قوم قیاماً؛ فاشار الیهم ان اجلسوا؛ فلمّا انصرف قال: «انّما جُعل الامام لیؤتمّ به، فاذا ركع فاركعوا واذا رفع فارفعوا واذا صلّی جالساً فصلّوا جلوساً»(بخاری و مسلم). «پیامبر جمریض بود و در منزل، به حالت نشسته نماز را خواند؛ عدّه‌ای پشت سرش به حالت ایستاده به او اقتدا نمودند؛ پیامبر جبه آنان اشاره کرد تا بنشینند؛ وقتی که نمازش را تمام کرد، فرمود: «امام، برای این است که از او پیروی شود؛ هرگاه به رکوع رفت، با او به رکوع بروید و وقتی که بلند شد، بلند شوید؛ هرگاه به حال نشسته نماز را خواند، شما هم بنشینید».

«فَجُحش»: «جَحش» عبارت است از خراش برداشتن پوست و تراشیده شدن آن؛ و از روایت ابوداود، معلوم می‌شود که در این سانحه، پای راست پیامبر اکرم جخراش برداشته بود.

حافظ ابن حبّان می‌گوید: این واقعه، مربوط به ماه ذی‌الحجه، سال پنجم هجری بوده است.

علماء و صاحب‌نظران اسلامی، در این موضوع (کسی که قدرت ایستادن در نماز را داشته باشد، آیا می‌تواند به امام نشسته، اقتدا کند یا خیر؟ و اگر می‌تواند اقتدا کند، آیا فقط به صورت ایستاده باید به او اقتدا نماید یا به صورت نشسته هم می‌تواند به او اقتدا کند،) اختلاف‌نظر دارند.

امام ابوحنیفه/، امام شافعی/و جمهور سلف بر این باورند که اگر مقتدی، قدرت ایستادن را داشته باشد، فقط به صورت ایستاده می‌تواند به امام نشسته که قادر به ایستادن نیست، اقتدا نماید؛ و دلیلشان، اقتدای اصحاب، به پیامبر جبه هنگام مرض وفاتشان می‌باشد که آن حضرت جبه حالت نشسته امامت را انجام داد و اصحاب، همه به حالت ایستاده، به پیامبر جاقتدا نمودند. و از قول شیخ حمیدی - یکی از اساتید امام بخاری - نیز چنین دانسته می‌شود که این حکم -: هرگاه امام به حالت نشسته نماز بخواند، همه‌ی مقتدیان نشسته نماز بخوانند - به حکم حدیثی که آن حضرت جدر مرض وفات، به حالت نشسته نماز گزاردند و مردم به حالت ایستاده، بدو اقتدا کردند، منسوخ گردیده است؛ زیرا آخرین عمل پیامبر جمعتبر و قابل اعتماد می‌باشد.

به هر حال؛ صاحب‌نظران فقهی بر این مسأله اتفاق‌نظر دارند که گزاردن نماز فرض به حالت نشسته - بدون عذر - برای امام و مقتدی جایز نیست؛ و نمازی که بدین سان گزارده شود، پذیرفته نخواهد شد؛ البته درباره‌ی این که، اگر امام بنا بر عذری، به حالت نشسته امامت را به عهده گرفت، در آن صورت، تکلیف مقتدیان چیست؟ علماء و صاحب‌نظران فقهی، اختلاف دارند؛ و در اینجا به سه دیدگاه و نظریه‌ی مشهور اشاره خواهیم کرد:

۱- امام مالک/- بر مبنای قول مشهور خویش - بر این باور است که اقتدا به امام نشسته، در هیچ صورتی جایز نیست؛ نه در حالت ایستاده و نه نشسته؛ البته اگر مقتدیان، مانند امام از ایستادن معذور بودند، در آن صورت اقتدا کردن آنان به امام، جایز است.

امام مالک/حدیث انس (به شماره ۱۱۳۹) را منسوخ می‌داند و از حدیث مرسل امام شعبی استدلال می‌کند که در آن آمده است: «لایؤمّ رجلٌُ بعدی جالساً»(مصنف عبدالرزاق و دارقطنی)؛ «پس از من، کسی به حالت نشسته، امامت نکند».

و جمهور علماء گفته‌اند: مدار حدیث شعبی، بر «جابر جعفی» است که به اتّفاق علمای جرح و تعدیل، ضعیف می‌باشد. خود امام دارقطنی درباره‌ی این حدیث می‌گوید: «لم یروه غیر جابر الجعفی عن الشعبی و هو متروک الحدیث؛ و الحدیث مرسل لاتقوم به حجة»؛ «این حدیث را فقط جابر جعفی از شعبی روایت کرده است؛ و جابر جعفی نیز «متروک الحدیث» می‌باشد؛ و علاوه بر آن، حدیث نیز مرسل می‌باشد؛ از این رو، نمی‌توان از آن استدلال جست و بدان احتجاج نمود».

۲- امام احمد /، امام اوزاعی /، امام اسحاق /و ظاهریه، بر این باورند که اقتدا کردن به امام مریض که نشسته است، درست می‌باشد؛ البته مشروط بر آن که مقتدیان نیز به حالت نشسته، نماز خویش را بخوانند.

و از دیدگاه امام احمد بن حنبل /، اقتدای مقتدی در حالت نشسته، با شرایط زیر جایز می‌باشد:

الف) امام، از ابتدا، نماز را به حالت نشسته شروع کرده باشد و از قبل بیمار بوده باشد؛ نه این که در اثنای نماز، بیماری بر او چیره گردد و او را وادار به نشستن نماید.

ب) امام بیمار، امام دائمی مسجد باشد.

ج) امیدی به بهبودی حال امام در آینده وجود داشته باشد و بیماری وی، مُزمن نباشد.

استدلال امام احمد بن حنبل و دیگران، از حدیث انس س(حدیث شماره ۱۱۳۹) می‌باشد که پیامبر جبه حالت نشسته امامت دادند و خطاب به مقتدیان فرمودند: «و اذا صلّی قعوداً فصلّوا قعوداً اجمعین»؛ یا «و اذا صلّی جالساً فصلّوا جلوساً اجمعین»؛ «و هرگاه امام به حالت نشسته نماز گزارد، شما همگی نشسته نماز بخوانید».

۳- امام ابوحنیفه /، امام شافعی /، امام ابویوسف /، سفیان ثوری /، ابوثور /، امام بخاری /و بیشتر علماء و صاحب‌نظران اسلامی، گفته‌اند: اقتدا کردن به امام نشسته، درست است؛ امّا مقتدیانی که از سلامت جسمی برخوردارند، باید ایستاده نماز بخوانند و نشستن آنان، درست نیست.

استدلال این بزرگواران از آیه‌ی ﴿ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ[البقرة: ۲۳۸] است که در آن، «قیام» فرض قرار داده شده است؛ البته بیماران و ناتوانان با آیه‌ی ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا......[البقرة: ۲۸۶]. از ایستادن و قیام، مستثنی هستند، ولی دلیلی برای استثنای افراد سالم، وجود ندارد؛ از این رو، بایستی نماز خویش را پشت سر امام نشسته، به حالت ایستاده بخوانند.

و علاوه بر این آیه، احادیث و روایاتی که در آن‌ها، ممنوعیت نشستن برای افراد سالم آمده است، دیدگاه جمهور علماء و دانشوران فقهی را تأیید می‌کنند؛ به عنوان مثال: عمران بن حصین سگوید:

«كان بی‌الناصور فسألتُ النبیّ ج؟ فقال: «صلّ قائماً فان لم تستطع فقاعداً؛ فان لم تستطع فعلی جنب»(ابوداود)؛ «من مبتلا به بواسیر بودم؛ از پیامبر جدر این زمینه، کسب تکلیف کردم؛ آن حضرت جفرمودند: ایستاده نماز بگزار، اگر نتوانستی؛ پس به حالت نشسته، نمازت را بخوان و اگر نتوانستی، پس بر پهلو افتاده و نماز خویش را بگزار».

و همچنین واقعه‌ی بیماری وفات پیامبر جنیز دلیل مهم و اساسی برای جمهور علماء می‌باشد؛ زیرا پیامبر جنشسته نماز را امامت کردند و همه‌ی صحابه، در حالت ایستاده، پشت سر ایشان اقتدا کرده بودند.

و یا پیامبر جنماز فرض می‌گزاردند و صحابه به نیت نماز نفل به پیامبر جاقتدا کرده بودند؛ به دلیل این که آن حضرت جبعد از افتادن از اسب، تا چند روز در مشربه‌ی عایشهلاقامت داشتند و به مسجد نیامدند و این که بگوییم در همه‌ی آن روزها، نماز جماعت در مسجد نبوی، تعطیل بوده است، دور از واقعیت می‌باشد. این از یک سو؛ و از سوی دیگر، مشربه‌ی عایشهلآن قدر وسعت نداشت که همه‌ی صحابه در آن جمع شده و به پیامبر جاقتدا کنند؛ پس معلوم می‌گردد که صحابه، نمازهای فرض خویش را در مسجد با جماعت ادا می‌‌کردند و پس از آن، به عیادت پیامبر جمی‌رفتند؛ و وقتی که پیامبر جرا در حال نماز می‌یافتند، برای فراچنگ آوردن فضیلت و پاداش، نیت نفل می‌کردند و به آن حضرت جاقتدا می‌نمودند.

و برخی نیز گفته‌آند که حدیث انس س، درباره‌ی نماز «مسبوق» است؛ در ابتدای اسلام، زمانی که شخصی دیر به جماعت می‌رسید، به جای پیروی از امام، متوجه نظم رکعات خود می‌شد؛ یعنی اگر در رکعت دوم به جماعت می‌رسید، بعد از سجده‌ی دوم که امام می‌نشست، او برای رکعت دوم خود بلند می‌شد؛ و اگر امام بعد از رکعت سوم برای رکعت چهارم بلند می‌شد، او جهت خواندن التحیات می‌نشست؛ تا این که روزی عبدالله بن مسعود س- که از جماعت عقب مانده بود - با ترک این روش در قیام و قعود از امام پیروی کرد؛ پیامبر جپس از مشاهده‌ی عملکرد عبدالله بن مسعود س، فرمودند: «انّ ابن مسعود سَنّ لكم سُنَّةً فاستنّوا بها»(مصنف عبدالرزاق، ح ۳۱۷۶)؛ «به راستی عبدالله بن مسعود س، برای شما، روش نیکی را ایجاد کرد، پس بدان عمل کنید».

از این رو امکان دارد که فرموده‌ی پیامبر ج: «و اذا صلّی جالساً فصلّوا جلوساً اجمعون»، در رابطه با «مسبوق» باشد.

و توجیه چهارمی که برای حدیث انس سذکر شده، این است که امکان دارد، این عمل از خصوصیات و ویژگی‌های آن حضرت جبوده باشد و فقط مختصّ نمازی بوده است که پیامبر جامامت آن را بر عده داشته‌اند؛ به دلیل این که در «کنزالعمّال» (ج ۴ ص ۲۵۸) به نقل از مصنّف عبدالرزاق، اثری از عروة یا ابوعروه (کنیه‌ی معمر بن راشد) روایت شده است که گفت: «بلغنی انّه لاینبغی لاحد غیر النبیّ ج(ای ان یؤمّ قاعداً لغیرهم)». «به من چنین رسیده است که برای کسی دیگر غیر از پیامبر جمناسب نیست که به حالت نشسته، دیگران را امامت دهد».

به هر حال؛ حکم فرض بودن قیام در نماز، از آیه‌ی ﴿ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ [البقرة: ۲۳۸] ثابت است و حدیث انس بن مالک سنیز دارای احتمالات گوناگونی می‌باشد که عبارتند از:

منسوخ شده است.

مربوط به نوافل است نه نمازهای فرض.

مربوط به شخص «مسبوق» است.

از خصوصیات آن حضرت جبوده است.

بنابراین، حکم صریح قرآن و حدیث را نمی‌توان در مقابل خبری واحد، ترک کرد؛ و از میان چهار توجیه بالا، احتمال منسوخ شدن حدیث انس س، ترجیح دارد؛ زیرا اگر فرض را بر آن بگذاریم که حدیث منسوخ نشده است، در آن صورت چگونه به هنگام بیماری وفات پیامبر جهیچ یک از صحابه در اقتدا به پیامبر جننشست و همه در حالت ایستاده، بدیشان اقتدا نمودند! این عملکرد صحابه، بیانگر منسوخ شدن حکم نشستن مقتدیان بوده است که تمامی یاران پیامبر جاز آن آگاه و باخبر بودند.

۱۱۴۰ - [۵] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَن عَائِشَة قَالَتْ: لَمَّا ثَقُلَ رَسُولَ الـلّٰهِ ججَاءَ بِلَال یوذنه لصَلَاة فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ» فَصَلَّى أَبُو بَكْرٍ تِلْكَ الْأَیَّامَ ثُمَّ إِنَّ النَّبِیَّ جوَجَدَ فِی نَفْسِهِ خِفَّةً فَقَامَ یُهَادَى بَیْنَ رَجُلَیْنِ وَرِجْلَاهُ یخطان فِی الْأَرْضِ حَتَّى دَخَلَ الْـمَسْجِدَ فَلَمَّا سَمِعَ أَبُو بكر حسه ذهب أخر فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ رَسُولُ الـلّٰهِ جأَن لَا یتَأَخَّر فجَاء حَتَّى یجلس عَن یسَار أبی بكر فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ یُصَلِّی قَائِمًا وَكَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ جیُصَلِّی قَاعِدًا یَقْتَدِی أَبُو بَكْرٍ بِصَلَاةِ رَسُولِ الـلّٰهِ جوَالنَّاسُ مقتدون بِصَلَاة أبی بكر

وَفِی رِوَایَةٍ لَهُمَا: یُسْمِعُ أَبُو بَكْرٍ النَّاسَ التَّكْبِیر [۳۰۵].

۱۱۴۰- (۵) عایشهلگوید: چون بیماری و درد رسول خدا جشدّت گرفت، بلال سآمد و وقت نماز را به ایشان اعلام نمود؛ پیامبر جفرمودند: «به ابوبکر سبگویید نماز را به امامت، با مردم بخواند». از این رو، ابوبکر س، (امامت نمازهای) این چند روزی (که پیامبر جبه شدّت بیمار بودند) را به عهده گرفت.

سپس آن حضرت جیک مقدار بهبودی و آرامش را در وجود خویش احساس کردند و بلند شدند و دو نفر ایشان را به سوی مسجد بردند و حال آن که پاهای آن حضرت جبر زمین کشیده می‌شد و آن را خط می‌کشید؛ تا این که وارد مسجد شدند؛ و همین که ابوبکر ساحساس کرد که پیامبر جداخل مسجد شده است، خواست از جای خود به عقب رود ولی پیامبر جبه او اشاره کردند تا در جای خود باقی بماند و به عقب نرود.

آن حضرت جپیش آمدند تا این که به جانب چپ ابوبکر سنشستند؛ و ابوبکر سبه حالت ایستاده و پیامبر جبه حالت نشسته نماز می‌خواندند؛ و این در حالی بود که ابوبکر سبه نماز پیامبر جاقتدا کرده بود و مردم هم به ابوبکر ساقتدا کرده بودند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند؛ و هردو در روایتی دیگر آورده‌اند:] ابوبکر س(صدای) تکبیر نماز را به گوش مردم می‌رساند.

شرح: «یهادی»: پیامبر جدر حالی که از سستی و ضعف بر دو تن در دو طرف خود تکیه داده بود، آمد.

«و رجلاه تخطّان فی الارض»: در حالی که پاهای پیامبر جبر زمین کشیده می‌شد و آن را خط می‌کشید.

دورنمایی از وفات پیامبر ج:

همین که روند طولانی و پُر فراز و نشیب دعوت و جهاد به پایان خود نزدیک شد و اسلام بر اوضاع چیره گردید؛ آثار وداع با زندگان، و بدرود گفتن به زندگی این جهانی، اندک اندک در برخوردهای پیامبراکرم جو گفتار و رفتار و حرکات و سکنات آن حضرت جمشهود گردید.

روز دوشنبه، بیست و هشت یا بیست نهم ماه صفر سال یازدهم هجرت، رسول خدا جدر قبرستان بقیع، جنازه‌ای را تشییع کردند. وقتی بازگشتند، در بین راه سر دردی شدید عارض ایشان گردید، و دمای بدنشان بیش از اندازه بالا رفت، تا جایی که حرارت بدنشان از روی پارچه‌ای که به سر آن حضرت جبسته بودند، محسوس می‌گردید.

مدت یازده روز پیامبر اکرم جدر حال بیماری با مردم نماز گذاردند. طول زمان بیماری رسول خدا ججمعاً سیزده یا چهارده روز بود.

وقتی که بیماری رسول خدا جشدّت یافت، پیاپی از همسرانشان می‌پرسیدند: «این انا غداً؟این اناغداً»؟؛ «فردا من کجایم؟ فردا من کجایم»؟.

همسران آن حضرت جمنظورشان را دریافتند، و به ایشان اجازه دادند که هر جا که می‌خواهند باشند. آن حضرت جرا فضل بن عباس سوعلی بن ابی طالب سدر میان گرفتند و به اتاق عایشهلبردند. و به این ترتیب رسول خدا جآخرین هفته‌ی زندگانی این جهانی خودشان را نزد وی گذرانیدند.

روز چهارشنبه، پنج روز مانده به وفات رسول خدا ج، دمای بدن ایشان فوق العاده بالا کشید، و درد آن حضرت جرا بی‌تاب گردانید و ایشان از هوش رفتند. آن حضرت جرا در طشتی نشاندند، و آنقدر آب بر سر ایشان ریختند که ایشان فرمودند: «حسبكم؛ حسبكم»؛ «بس است؛ بس است».

پیامبر جپس از این معالجه، احساس آرامش کردند و وارد مسجد شدند. ملحفه‌ای را بر روی شانه‌ی خویش انداخته بودند و سرشان را با پارچه‌ای خاکستری رنگ و تیره که به سیاهی می‌زد، بسته بودند. برای آخرین بار بر منبر رفتند و مردمان را توصیه‌ها و سفارش‌هایی درباره‌ی انصار، توحید و یگانگی خدا و...نمودند.

روز پنجشنبه، چهارروز مانده به پایان عمر شریف رسول خدا جآن حضرت جدر حالی که از شدّت بیماری رنج می‌بردند، تمامی نمازها را با مردم به جماعت می‌گزاردند؛ چنان‌که دراین روز، نماز مغرب با مردم گزاردند و در آن نماز سوره‌ی «والمرسلات» را قرائت کردند.

به هنگام نماز عشاء، بیماری آن حضرت جسنگین‌ترشد، به گونه‌ای که نتوانستند از خانه بیرون شوند و به مسجد درآیند. عایشهلگوید: پیامبراکرم جگفتند: مردم نمازشان را خواندند؟ گفتیم: خیرای رسول خدا ج، همه درانتظارشمایند! فرمودند: قدری آب برای من در طشت بریزید! چنان کردیم، غسل کردند. آنگاه به راه افتادند که بروند؛ از هوش رفتند، و سپس به خود آمدند. آنگاه فرمودند: مردم نمازشان را گزاردند؟ دوباره و سه باره، همان ترتیبات غسل کردن و از هوش رفتن به هنگام حرکت کردن، پیاپی اتفاق افتاد. آن حضرت جدنبال ابوبکر سفرستادند تا با مردم نماز بگزارد. ابوبکر سنیز آن روزهای آخر عمر پیامبر اکرم جرا با مردم نماز گزارد. ابوبکر سدر حیات پیامبراکرم ججمعاً هفده نماز را با مردم گزارد که عبارت بودند از نماز عشاء روز پنج شنبه و نماز صبح روز دوشنبه و پانزده نماز در سه شبانه روز فیما بین آن دو.

روز شنبه یا روز یکشنبه، پیامبر اکرم جاحساس کردند که بیماری و درد ایشان را موقتاً آسوده گذاشته است؛ دو تن از صحابه، آن حضرت را در میان گرفتند و به مسجد بردند. ابوبکر سداشت با مردم نماز می‌گزارد. وقتی ابوبکر سآن حضرت جرا دید، کنار رفت که عقب‌تر بایستد، رسول خدا جبه او اشاره کردند که عقب نایستند و فرمودند: مرا در کنار ابوبکر سبنشانید! آن حضرت را درکنار ابوبکر سسمت چپ وی، نشانیدند. ابوبکر سنیز به نماز رسول خدا ج اقتدا می‌کرد، و تکبیرات نماز را به گوش مردم می‌رسانید.

روز یکشنبه یک روز مانده به پایان عمر، پیامبر اکرم ج غلامشان را آزاد کردند، و شش یا هفت دیناری که داشتند صدقه دادند.

اسلحه‌ی خودشان را به مسلمانان بخشیدند. به هنگام وفات رسول خدا جزره ایشان نزد یک نفر یهودی در برابر سی صاع جو به گروگان رفته بود.

انس بن مالک سمی‌گوید: مسلمانان داشتند نماز صبح روز دوشنبه را می‌گزاردند و ابوبکر سپیشنماز بود. در آن اثنا، ناگهان دیدند که رسول خدا جپرده‌ی حجره‌ی عایشهلرا کنار زده‌اند و به آنان می‌نگرند که صف بسته‌اند و به نماز مشغول‌اند. آنگاه تبسم کردند و خندیدند. ابوبکر سپای پس نهاد تا در صف اول قرار بگیرد؛ زیرا گمان کرد که رسول خدا جمی‌خواهند از خانه خارج شوند و با مردم به نماز بایستند.

مسلمانان کم مانده بود که تحت تأثیر این صحنه از فرط شادی بی‌قرار شوند و نمازشان را قطع کنند. رسول خدا جبا دست مبارکشان به سوی مردم اشاره کردند که نمازتان را به پایان ببرید! آنگاه وارد حجره شدند و پرده را آویختند. پس از آن، تا زمانی که پیامبر اکرم جدر قید حیات این جهان بودند، وقت نماز دیگری داخل نشد.

وقتی روز برآمد، پیامبر اکرم ج فاطمه لرا فراخواندند و سخنی را پنهانی با او در میان گذاشتند؛ فاطمه ل گریست. آنگاه، وی را فرا خواندند و دیگربار سخنی را پنهانی با او درمیان نهادند؛ فاطمه ل خندید. عایشه ل گفت: از فاطمه ـ بعدها ـ راز آن گریستن و آن خندیدن را پرسیدم؛ گفت: پیامبر اکرم جپنهانی با من گفتند که از آن بیماری که در آن به سر می‌برند، بهبود نخواهند یافت و از دنیا خواهند رفت، به این خاطر گریستم. آنگاه پنهانی با من گفتند که من نخستین فرد از نزدیکان ایشان خواهم بود که به ایشان ملحق می‌شوم؛ به این جهت خندیدم.

پس از آن پیامبر اکرم جبه حال احتضار در آمدند، وعایشه ل آنحضرت جرا بر خودش تکیه داد. عایشه ل همواره می‌گفت: یکی از نعمت‌هایی که خدا بر من ارزانی داشته است، این بود که رسول خدا جدر خانه‌ی من و در روزی که نوبت من بود، و در آغوش من و روی سینه‌ی من جان سپردند، و خداوند به هنگام وفات ایشان، آب دهان مرا با آب دهان آن حضرت جپیوند داد.

عبدالرحمن بن ابی بکر سوارد شد. مسواک در دست او بود، و من رسول خدا جرا در آغوش گرفته بودم. دیدم که آن حضرت جبه عبد الرحمن سمی‌نگرند. دریافتم که ایشان دوست دارند مسواک بزنند. گفتم: بگیرمش برای شما؟ با سرشان اشاره کردند که آری. مسواک را گرفتم و خواستم دندان‌هایشان را مسواک بزنم، مسواک برای ایشان زبر بود. گفتم نرمش کنم برای شما؟ با سرشان اشاره کردند که آری. مسواک را با آب دهان خودم نرم کردم؛ آن حضرت جپس از آن، مسواک را روی دندان‌هایشان کشیدند. وهمین که از مسواک زدن فراغت یافتند، دستانشان یا انگشتانشان را بالا کردند و چشمانشان را به سقف اتاق دوختند، و لب‌های مبارکشان به حرکت درآمد و فرمودند:

«مع االذین انعمتَ علیهم من النبیین والصدقین والشهداء والصالحین. اللهم اغفرلی وارحمنی والحقنی بالرفیق الاعلی، اللهمَّ، الرفیق الاعلی»؛ «با آن کسانی که به آنان اِنعام فرموده‌ای: پیامبران، صدیقان، شهیدان و صالحان! بار خدایا! مرا بیامرز و مرا مشمول رحمت خویش قرار ده، و مرا به ملکوت اعلا برسان. بار خدایا! ملکوت اَعلا».

پیامبر جاین عبارت اخیر را سه بار تکرار کردند، و دستانشان به یک طرف افتاد و به ملکوت اَعلا پیوستند. «انا لله وانا الیه راجعون».

رویداد وفات پیامبر بزرگ اسلام جبه هنگام شدّت گرمای پیش از ظهر روز دوشنبه، دوازدهم ربیع الاول سال یازدهم هجری روی داد، و در آن هنگام، شصت و سه سال و چهار روز از عمر مبارک آن حضرت جگذشته بود. خبر وحشتناک وفات پیامبر جبه همه جا رسید. کرانه‌های آسمان مدینه تیره و تار شد، و از کران تا کران آن را ظلمت فراگرفت.

انس بن مالک سگوید: هرگز روزی را نیکوتر و روشن‌تر از آن روزی ندیدم که در آن روز رسول خدا جبر ما وارد شدند، و نیز هیچ روزی را زشت‌تر و تاریک‌تر از آن روزی که رسول خدا جدر آن روز وفات یافتند، ندیدم.

پیش از آنکه صحابه‌ی رسول خدا جبه کفن و دفن آن حضرت جبپردازند، اختلاف نظرشان درباره‌ی خلافت رسول خدا جبالا گرفت. کشمکش‌ها و گفتگوها و بحث و جَدل‌های فراوان میان مهاجرین و انصار در سقیفه‌ی بنی ساعده روی داد، و سرانجام بر خلافت ابوبکر صدیق ساتفاق نظر پیدا کردند. تمامی روز دوشنبه با این حال و اوضاع سپری گردید، و شب فرا رسید، و مردم به کارها و گفتگوهای خودشان سرگرم بودند و به کفن و دفن آن حضرت جنپرداختند. آخر شب سه شنبه شد، و بامداد فردا یعنی سه شنبه فرا رسید، و هنوز پیکر مبارک آن حضرت جدر بستر ایشان، و همان رو انداز راه راه بر روی پیکر ایشان کشیده شده بود، و خانواده‌ی رسول خدا جدرِ اتاق را بر روی جنازه‌ی آن حضرت جبسته بودند.

روز سه شنبه، بدون آنکه جامه‌های رسول خدا جرا از تن ایشان دربیاورند، پیکر آن حضرت جرا غسل دادند. غسل دادن پیکر پاک پیامبر اکرم جرا عباس سو علی سو فضل بن عباس سو قثم بن عباس سو شُقران سبرده‌ی آزاد شده‌ی رسول خدا جو اُسامة بن زید س، و اَوس بن خَولی سعهده دار شدند. عباس و فضل، پیکر آن حضرت جرا به این سو و آن سو حرکت می‌دادند و شُقران آب می‌ریخت، و علی ایشان را غسل می‌داد، و اوس، سرِ آن حضرت جرا بر سینه‌ی خودش تکیه داده بود.

پیکر رسول خدا جرا سه بار غسل دادند. نخست با آب، سپس با سدر، و نوبت سوم با آب چاهی که آن را «غَرس» می‌نامیدند و از آنِ طایفه‌ی سعد بن خثیمه بود و در ناحیه‌ی قباء واقع شده بود، و از آب آن می‌آشامیدند.

آن‌گاه پیکر پاک آن حضرت جرا در سه قطعه پارچه‌ی یمانی سفید سَحولی از جنس پنبه کفن کردند، و پیراهن و عمامه بر آن حضرت جنپوشانیدند، و فقط پیکر ایشان را در آن پارچه‌ها پیچیدند.

در باب موضع دفن رسول خدا جنیز میان صحابه اختلاف افتاد. ابوبکر سگفت: من از رسول خدا جشنیدم که می‌فرمودند:

«هیچ یک از پیامبران جز این نبوده است که در همان مکانی که جان میداده است به خاک سپرده میشده است».

ابوطلحه سبستر آن حضرت جرا که در آن جان داده بودند به کناری زد، و همانجا را حفر کرد، و برای پیکر ایشان آرامگاهی درون گودال آماده کرد.

مردم گروه گروه به نوبت، ده نفر، ده نفر، به حجره‌ی عایشهلکه قبر و جنازه‌ی آن حضرت جدر آن بود وارد می‌شدند و بر پیکر رسول خدا جبه صورت فُرادی نماز می‌گزاردند، و هیچ‌کس پیشنماز نمی‌شد. نخست خویشاوندان آن حضرت جبر ایشان نماز گزاردند، سپس مهاجرین و بعد انصار؛ آن‌گاه کودکان و زنان؛ یا ابتدا زنان و سپس کودکان و تمامی روز سه شنبه و بخش عمده‌ی شب چهارشنبه به همین منوال گذشت [۳۰۶].

«فصلّی ابوبكر تلك الایام»:

امامت ابوبکر سدر ایام بیماری آن حضرت ج:

در بخاری، «باب الامامة» ج ۱ص ۹۴ از انس بن مالک سروایت است که تا سه روز آن حضرت جنتوانستند امامت کنند و از نماز عشای شب جمعه، ابوبکر سامام جماعت مردم شد. و آخرین نمازی که ابوبکر سامام آن بود، نماز صبح روز دوشنبه بود.

و در مدت سه روز، هفده نماز به امامت ابوبکر سبرگزار شد.

و به طور کلّی می‌توان چنین نتیجه گرفت که ابوبکر صدّیق سدر حیات پیامبر اکرم ججمعاً هفده نماز را با مردم گزارد که عبارت بودند از نماز عشای روز پنج شنبه و نماز صبح روز دوشنبه، و پانزده نماز در سه شبانه روز فیمابین آن دو.

و دیگر احادیث صحیح و مشهوری که در مورد امامت ابوبکر صدّیق سدر بخاری و مسلم وارد شده‌اند، عبارتند از:

۱- حدیث عَائِشَةَ س، قَالَتْ: لَمَّا ثَقُلَ النَّبِیُّ جفَاشْتَدَّ وَجْعُهُ، إِسْتَأْذَنَ أَزْوَآجَهُ أَنْ یُمَرَّضَ فِی بَیْتِی،فَأَذِنَّ لَهُ، فَخَرَجَ بَیْنَ رَجُلَیْنِ تَخُطَّ رِجْلَاهُ الْأَرْضَ، وكَانَ بَیْنَ الْعَبَّاسِ وبَیْنَ رَجُلٍ آخَرَ؛ فَقَالَ عُبَیْدُ اللهِ (راوی الحدیث) فَذَكَرْتُ لِابْنِ عَبَّاسَ مَا قَالَتْ عَائِشَهُ: فَقَالَ: وهَلْ تَدْرِی مَنِ الرَّجُلُ الَّذِی لَمْ تُسَمِّ عَائِشَةٌ؟ قُلْتَ: لَا، قَالَ: هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ. (أخرجه البخاری فی: ۵۱ - كتاب الهبّة: ۱۴ - باب هبّة الرّجل لامرأته والمرأة لزوجها).

عایشه گوید: وقتی که مرض پیغمبر جشدت یافت، از سایر زنهایش اجازه گرفت تا در منزل من بستری شود، و ایشان هم به او اجازه دادند، هنگامی که بر دوش دو مرد تکیه کرده بود از منزل خارج شد پاهایش بر روی زمین کشیده می‌شد و اثر پاهایش بر زمین دیده می‌شد (یعنی پاهایش از حرکت افتاده بودند) و پیغمبر جدر بین عباس و یک نفر دیگر قرار داشت. عبیدالله، راوی این حدیث گوید: گفته‌ی عایشه را برای ابن عباس بازگو کردم، گفت: آیا میدانی آن مردی که عایشه از آن نام نبرد چه کسی بود؟ گفتم: خیر، گفت: علی بن ابی طالب بود.

۲- حدیث عَائِشَةَ قَالَتْ: لَقَدْ رَاجَعْتُ رَسُولَ اللهِ جفِی ذلِكَ. ومَا حَمَلَنِی عَلَی كَثْرَةِ مُرَاجِعَتِهِ أِلِا أَنَّهُ لَمْ یَقِعْ فِی قَلْبِی أَنْ یُحِبَّ النَّاسُ بَعْدَهُ رَجُلاً قَامَ مَقَامَهُ أَبَدَاً. ولَا كُنْتُ أَرَی أَنَّهُ لَنْ یَقُومَ أَحَدٌ مَقَامَهُ إِلََا تَشَاءَمَ النَّاسُ بِهِ، فَأَرَدْتُ أَنْ یَعْدِلَ ذلِكَ رَسُولُ اللهِ جعَنْ أَبِی بَكْرٍ. (أخرجه البخاری فی: ۶۴: کتاب المغازی: ۸۳ - باب مرض النّبی جو وفاته).

عایشه گوید: در مورد انتصاب ابوبکر به عنوان امام نماز جماعت از پیغمبر بسیار تقاضا کردم تا کس دیگری را برای این کار تعیین کند و این اصرار تنها به خاطر این بود که فکر نمی‌کردم مردم به هیچ وجه کسی را که بعد از پیغمبر جبه جای او می‌نشیند دوست داشته باشند و عقیده داشتم هر کسی در جای پیغمبر جبنشیند مردم نسبت به او بدبین می‌شوند، بنابراین خواستم که پیغمبر جاین وظیفه را به ابوبکر واگذار نکند.

۳- حدیث عَائِشَةَ س، قَالَتْ: لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ اللهِ جمَرَضَهُ الَّذِی مَاتَ فِیهِ، فَحَضَرَتِ الصَّلَاةُ فَأُذِّنَ، فَقَالَ: «مُرُوا أبَابَكْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ» فَقِیلَ لَهُ إِنَّ أَبَابَكْرٍ رَجُلٌ أَسِیْفٌ إِذَا قَامَ فِی مَقَامِكَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنّاسِ. وأَعَادَ فَأَعَادُوا لَهُ. فَأَعَادَ الثَّالِثَة، فَقَالَ: «أِنَّكُنَّ صَواحِبُ یُوسِفَ، مُرُوا أَبَابَكْرٍ فَلْیُصَلّ بِالنَّاسِ»؛ فَخَرَجَ أَبُوبَكْرٍ فَصَلَّ، فَوَجَدَ النَّبِیُّ جمِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً، فَخَرَجَ یُهَادَی بَیْنَ رَجُلَیْنِ، كَأَنَّی أَنْظُرُ رِجْلَیْهِ تَخُطَّانِ الأَرْضَ مِنَ الْوَجْعَ، فَأَرَادَ أَبُوبَكْرٍ أَنْ یَتَأَخَّرَ فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ جأَنْ مَكَانَكَ، ثُمَّ أُتِیَ بِهِ حَتَّی جَلَسَ إِلَی جَنْبِهِ. فَكَانَ النَّبِیُّ جیُصَلِّی؛ وأَبُوبَكْرٍ یُصَلِّی بِصَلَاتِهِ، والنَّاسُ یُصَلِّونَ بِصَلاةِ أَبِی بَكْرٍ. (أخرجه البخاری فی: ۱۰- كتاب الأذان: ۳۹ - باب حدّ المریض أن یشهد الجماعة).

عایشه گوید: پیغمبر جبه هنگام مرض فوتش که متوجّه شد وقت نماز فرا رسیده و اذان گفته شده است فرمود: به ابوبکر بگویید نماز را به امامت با مردم بخواند. به پیغمبر جگفتند: ابوبکر انسانی دل نرم و زود متأثر می‌شود، وقتی که خود را در جای شما ببیند از شدت ناراحتی نمی‌تواند نماز را به امامت بخواند، پیغمبر جباز فرمود: به ابوبکر بگویید تا نماز را به امامت بخواند، باز به پیغمبر جگفتند: ابوبکر انسانی است که زود تحت تأثیر قرار می‌گیرد، و وقتی خود را در جای شما ببیند نمی‌تواند نماز را بخواند. در سومین بار پیغمبر جفرمود: شما (منظور حضرت عایشه است)، مانند رفیقهای یوسف (منظور زلیخا است) می‌باشید (و بر خواسته‌ی خودتان پافشاری می‌نمایید)، بگویید تا ابوبکر به امامت نماز را با مردم بخواند، ابوبکر امامت را شروع کرد، در این اثنا که پیغمبر جیک نوع آرامش در خود احساس می‌کرد دو نفر در زیر بغل‌هایش قرار گرفتند و او را به مسجد بردند، انگار همین الآن پاهایش را تماشا می‌کنم که از شدت ناراحتی بر زمین کشیده می‌شد و آن را خط می‌زد. ابوبکر (وقتی که دید پیغمبر جمی‌آید) خواست به عقب برود و جای پیغمبر جرا خالی نماید، پیغمبر به او اشاره کرد که در جای خود بماند، سپس پیغمبر را به جلو بردند تا اینکه او را در کنار ابوبکر قرار دادند، پیغمبر جکه نماز را می‌خواند ابوبکر به او اقتدا کرده بود و مردم همه به ابوبکر اقتدا کرده بودند.

۴- حدیث عَائِشَةَ قَالَتْ: لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ اللهِ ججَائَ بِلَالٌ یُوْذِنُهُ بِالصَّلَاةِ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَابَكْرٍ أَنْ یُصَلِّیِ بِالنَّاسِ». فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّ أَبَابَكْرٍ رَجُلٌ أَسِیْفٌ. وأَنَّهُ مَتَی مَا یَقُمْ لَا یُسْمِعُ النَّاسَ فَلَوْ أَمَرْتَ عُمَرَ؟ فَقَالَ: «مُرُوا أَبَابَكْرٍ یُصَلِّیْ بِالنَّاسِ»؛ فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ: قَولِی لَهُ إِنَّ أَبَابَكْرٍ رَجُلٌ أَسُیفٌ، وأَنَّهُ مَتَی یَقُمْ مَقَامَكَ لَایُسْمِعُ النَّاسَ فَلَوْ أَمَرْتَ عُمَرَ؟ قَالَ: «أِنَّكُنَّ لَأَنْتُنَّ صَواحِبُ یُوسِفَ، مُرُوا أَبَابَكْرٍ أَنْ یُصَلِّیِ بِالنَّاسِ»؛ فَلَمَّا دَخَلَ فِی الصَّلَاةِ وَجَدَ رَسُولُ اللهِ جفِی نَفْسِهِ خِفَّةً، فَقَامَ یُهَادَی بَیْنَ رَجُلَیْنِ، ورِجْلَاهُ تَخُطَّانِ فِی الْأَرْضِ حَتَّی دَخَلَ الْمَسْجِدَ؛ فَلَمَّا سَمِعَ أَبُوبَكْرٍ حِسَّهُ، ذَهَبَ أَبُوبَكْرٍ یَتَأَخَّرُ؛ فَأَوْمَأَ إِلَیْهَ رَسُولُ اللهِ ج، فَجَاءَ رَسُولُ اللهِ جحَتَّی جَلَسَ عَنْ یَسَارِ أَبِی بَكْرٍ، فَكَانَ أَبُوبَكْرٍ یُصَلِّی قَائِماً، وكَانَ رَسُولُ اللهِ جیُصَلِّی قَاعِدَاً، یَقْتَدِی أَبُوبَكْرٍ بِصَلَاةِ رَسُولِ اللهِ ج، والنَّاسُ مُقْتَدُونَ بِصَلَاةِ أَبِی بَكْرٍ س.(أخرجه البخاری فی: ۱۰-كتاب الأذان: ۶۸ - باب الرّجل یأتمّ بالإمام ویأتمّ الناس بالمأموم).

عایشه گوید: وقتی که پیغمبر جناراحتیش شدت گفت بلال آمد و وقت نماز را به او اعلام نمود، پیغمبر جفرمود: به ابوبکر بگویید امامت نماز را برای مردم انجام دهد. عایشه گوید: گفتم: ای رسول خدا! ابوبکر مردی است که زود ناراحت و متأثر می‌گردد، همینکه خودش را در جای شما ببیند ناراحت می‌شود و صدایش بیرون نمی‌آید و مردم صدایش را نمی‌شنوند، اگر به عمر بفرمایید بهتر است، پیغمبر جفرمود: به ابوبکر بگویید امامت نماز را با مردم بخواند،عایشه گوید: به حفصه گفتم: شما بگویید که ابوبکر انسانی است که زود محزون و متأثر می‌شود و اگر خود را در مقام شما ببیند از شدت ناراحتی، مردم صدایش را نمی‌شنوند اگر عمر را به جای ابوبکر معرفی کنی بهتر است، پیغمبر جفرمود: شما مانند رفیقهای یوسف هستید و بر خواسته‌ی خودتان اصرار دارید، بگویید ابوبکر امامت نماز را برای مردم انجام دهد، در اثنایی که ابوبکر نماز را به امامت شروع کرده بود، پیغمبر جیک مقدار بهبودی و آرامش را در وجود خود احساس کرد و بلند شد و دو نفر او را به سوی (مسجد) بردند و پاهایش بر زمین کشیده می‌شد و آنرا خط می‌کشید تا اینکه داخل مسجد شد، وقتی که ابوبکر احساس کرد که پیغمبر جداخل مسجد شده است خواست از جای خود عقب رود ولی پیغمبر جبه او اشاره کرد (تا در جای خود باقی بماند) پیغمبر جپیش آمد تا اینکه در طرف چپ ابوبکر نشست. ابوبکر به حال ایستاده و پیغمبر جبه حالت نشسته نماز می‌خواندند، ابوبکر به نماز پیغمبر اقتدا کرده بود، و مردم همه به ابوبکر اقتدا کرده بودند.

۵- حدیث أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ الْأَنْصَارِیِّ، وكَانَ تَبِعَ النَّبِیَّ جوخَدَمَهُ، وصَحِبَهُ، أَنَّ أَبَابَكْرٍ كَانَ یُصَلِّی لَهُمْ فِی وَجَعٍ النَّبِیِّ جالَّذِی تُوُفِّی فِیهِ، حَتّی إِذَا كَانَ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ وهُمْ صُفُوفٌ فِی الصَّلَاةِ، فَكَشَفَ النَّبِیُّ جسِتْرَ الْـحُجْرَةِ، یَنْظُرُ إِلَیْنَا وهُوَ قَائِمٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ وَرَقَةُ مُصْحَفٍ، ثُمَّ تَبَسَمَ یَضْحَكُ، فَهَمَمْنَآ أَنْ نَفْتَتِنَ مِنَ الْفَرَحِ بِرُوْیَةِ النَّبِیِّ، فَنَكَصَ أَبُوبَكْرٍ عَلَی عَقِبَیْهِ لِیَصِلَ الصَّفَ، وظَنَّ أَنَّ النَّبِیَّ جخَارِجٌ إِلَی الصَّلاةِ، فَأَشَآرَ إِلَیْنَآ النَّبِیُّ أَنْ أَتِمُّوا صَلَاتَكُمْ، وَأَرْخَی السِّتْرَ، فَتُوُفِّیَ مِنْ یَوْمِهِ. (أخرجه البخاری فی: ۱۰- كتاب الأذان: ۴۶- باب آهل العلم والفضل أحق بالإمامة).

انس بن مالک انصاری که اغلب با پیغمبر جبود و او را خدمت می‌کرد، گوید: در مدت مرض موت پیغمبر ج، ابوبکر برای مردم نماز می‌خواند، تا روز وفاتش، دوشنبه، که مسلمانان در چند صف ایستاده و (به ابوبکر اقتدا کرده بودند) پیغمبر پرده‌ی حجره‌ی (حضرت عایشه را که در داخل مسجد بود) کنار زد، در حالی که ایستاده بود ما را (که داخل مسجد نماز می‌خواندیم) تماشا می‌کرد، و چهره اش مانند برگ قرآن می‌درخشید، سپس تبسمی کرد، با مشاهده‌ی پیغمبر جاز شدت خوشحالی خواستیم، از نماز خارج شویم، ابوبکر به عقب آمد تا به صف مأمومین متصل شود، چون فکر کرد که پیغمبر جبرای نماز بیرون آمده است، ولی پیغمبر به ما اشاره کرد، تا نماز را تمام کنیم، و مجدداً پرده را کشید و در همان روز پیغمبر وفات کرد.

۶- حدیث أَنَسٍ:َ قَالَ: لَمْ یَخْرُجِ النَّبِیُّ جثَلَاثَاً، فَأُقِیمَتِ الصَّلَاةُ، فَذَهَبَ أَبُوبَكْرٍ یَتَقَدَّمُ؛ فَقَآلَ نَبِیُّ اللهِ جبِالْـحِجَابِ فَرَفَعَهُ، فَلَمَّا وَضَحَ وَجْهُ النَّبِیِّ ج، مَا نَظَرْنَآ مَنْظَرَاً كَآنَ أَعْجَبَ إِلَیْنَا مِنْ وَجْهِ النَّبِیِّ جحِینَ وَضَحَ لَنَا، فَأَوْمَأَ النَّبِیُّ جبِیَدِهِ إِلَی أَبِی بَكْرٍ أَنْ یَتَقَدَّمَ، وأَرْخَی النَّبِیُّ جالْـحِجَابَ، فَلَمْ یُقْدَرْ عَلَیْهِ حَتَّی مَاتَ. (أخرجه البخاری فی: ۱۰- كتاب الأذان: ۴۶ - باب أهل العلم والفضل أحق بالإمامة).

انس گوید: پیغمبر جنتوانست سه روز از منزل خارج شود، نماز که خوانده می‌شد ابوبکر امامت می‌کرد پیغمبر جپرده‌ی حجاب خود را کنار کشید، وقتی که چهره‌ی پیغمبر جآشکار شد، ما هیچ منظره‌ای زیباتر از چهره‌ی او را ندیده بودیم، پیغمبر جبا دستش به سوی ابوبکر اشاره کرد که امامت را انجام دهد. آنگاه پیغمبر ج(مجدداً) پرده را کشید و دیگر تا وقتی که فوت کرد او را ندیدیم.

۷- حدیث أَبِی مُوسَی، قَالَ: مَرِضَ النَّبِیُّ جفَآشْتَدَّ مَرَضُهُ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَابَكْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ. قَالَتْ عَآئِشَةُ: أِنَّهُ رَجُلٌ رَقِیقٌ إِذَا قَامَ مَقَآمَكَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ، قَالَ: «مُرُوا أَبَابَكْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ»، فَعَادَتْ، فَقَالَ: «مُرِی أَبَابَكْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ فَإِنَّكُنَّ صَوَاحِبُ یُوسِفَ» فَأَتَاهُ الرَّسُولُ فَصَلّی بِالنَّاسِ فِی حَیَاةِ النَّبِیِّ ج.(أخرجه البخاری فی: ۱۰- كتاب الإذان: ۴۶- باب أهل العلم والفضل أحق بالإمامة).

ابوموسی گوید: پیغمبر جمریض شد و بیماریش شدّت پیدا کرد، فرمود: به ابوبکر بگویید امامت نماز را برای مردم انجام دهد، عایشه گفت: ابوبکر رقیق القلب است و زود ناراحت می‌شود وقتی خود را در جای شما ببیند نمی‌تواند امامت را انجام دهد. پیغمبر جفرمود: به ابوبکر بگویید امامت نماز را برای مردم انجام دهد، باز عایشه گفته‌ی خود را تکرار کرد، پیغمبر فرمود: مگر شما (عایشه) رفیقهای یوسف (زلیخا) هستید؟ فرستاده‌ی پیغمبر جبه نزد ابوبکر آمد و دستور پیغمبر جرا به او ابلاغ کرد و ابوبکر در زمان حیات پیغمبر جامامت را برای مردم انجام داد.

۸- حدیث سَهْلِ بْنِ سَعْدِ السَّاعِدِیِّ أَنَّ رَسُولَ اللهِ جذَهَبَ إِلَی بَنِی عَمْرِو ابْنِ عَوْفٍ لِیُصْلِحَ بَیْنَهُمْ، فَحَانَتِ الصَّلَاةُ، فَجَاءَ المُوَذِّنُ إِلَی أَبِی بَكْرٍ، فَقَالَ: أَتُصَلِّی بِالنَّآسِ فَأُقِیمَ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَصَلَّ أَبُوبَكْرٍ؛ فَجَاءَ رَسُولُ اللهِ ج، والنَّاسُ فِی الصَّلَاةِ، فَتَخَلَّصَ حَتَّی وَقَفَ فِی الصَّفِ، فَصَفَّقَ النَّاسُ، وكَانَ أَبُوبَكْرٍ لَا یَلْتَفِتُ فِی صَلاَتِهِ، فَلَمَّا أَكْثَرَ النَّاسُ التَّصْفِیقَ إِلْتَفَتَ فَرَأَی رَسُولَ اللهِ ج، فَأَشَارَ إِلَیْهِ رَسُولُ اللهِ جأَنْ امْكُثْ مَكَانَكَ، فَرَفَعَ أَبُوبَكْرٍ سیَدَیْهِ فَحَمِدَ اللهَ عَلَی مَا أَمَرَهُ بِهِ رَسُولُ اللهِ جمِنْ ذلِكَ، ثُمَّ اسْتَأْخَرَ أَبُوبَكْرٍ حَتَّی اسْتَوَی فِی الصَّفِ، وتَقَدَّمَ رَسُولُ اللهِ جفَصَلَّی؛ فَلَمَّا انْصَرَفَ، قَالَ: «یَا أَبَآبَكْرٍ! مَا مَنَعَكَ أَنْ تَثْبُتَ إِذْ أَمَرْتُكَ؟ فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: مَا كَآنَ لِابْنِ أَبِی قُحَافَةَ أَنْ یُصَلِّیَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللهِ ج؛ فَقَآلَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا لِی رَأَیْتُكُمْ أَكْثَرْتُمْ التَّصْفِیقَ! مَنْ رَابَهُ شَیْءٌ فِی صَلَاتِهِ فَلْیُسَبِّحْ فَإِنَّهُ إِذَا سَبَّحَ الْتُفِتَ إِلَیْهِ، وإِنَّمَا التَّصْفِیقُ لِلنِّسَاءِ». (أخرجه البخاری فی: ۱۰- كتاب الأذان: ۴۸ - باب من دخل لیؤم النّاس فجاء الإمام الأوّل فتأخّر الآخر).

سهل بن سعد ساعدی گوید: پیغمبر جبرای اصلاح در بین بنی عمر و بن عوف بیرون رفته بود و وقت نماز (عصر) رسید، مؤذن به نزد ابوبکر آمد و گفت: آیا شما نماز را به امامت می‌خوانی تا اقامت را بگویم؟ گفت: بلی. ابوبکر نماز را شروع کرد، پیغمبر جدر حالی برگشت که مردم در نماز بودند و پیغمبر جخود را از بین نمازگزاران به صف اوّل رساند مردم که پیغمبر جرا دیدند (به منظور آگاه ساختن ابوبکر) دستهایشان را به هم زدند، معمولاً ابوبکر رویش را در نماز به طرف دیگر برنمی گرداند وقتی که مردم بیش از پیش دستهایشان را بهم زدند، ابوبکر رویش را برگرداند و پیغمبر را دید پیغمبر جبه او اشاره کرد، تا در جای خود باقی بماند، ابوبکر هردو دستش را بلند نمود و خدا را سپاس و ستایش کرد، که پیغمبر جاین افتخار بزرگ را به او بخشیده است. سپس ابوبکر از جای خود (بدون پشت کردن به قبله) به عقب رفت تا اینکه در صف اوّل مأمومین قرار گرفت، و پیغمبر ججلو رفت و نماز را به امامت خواند. وقتی که از نماز فارغ شد گفت: ای ابوبکر! من که به تو گفتم در جای خود باقی بمان چرا باقی نماندی؟ ابوبکر گفت: چطور پسر ابوقحافه می‌تواند وقتی که پیغمبر جحضور داشته باشد، نماز را به امامت بخواند؟ سپس پیغمبر جبه مردم فرمود: برای چه شما این قدر دستهایتان را بهم می‌زدید؟! هرگاه کسی در نماز کاری برایش پیش آمد باید سبحان الله بگوید وقتی که سبحان الله گفت به او توجّه می‌شود. دست بهم زدن در نماز (به هنگام پیش آمدن حادثه‌ای) مخصوص زنان است (و مردان باید به جای دست به هم زدن سبحان الله را بگویند).

رفع یک اشکال:

در حدیثی، عایشه سگوید: «صلّی رسول الله جخلف ابی بكر فی مرضه الذی مات فیه قاعداً»؛«پیامبر جدر بیماری وفات خویش، به حالت نشسته، پشت سر ابوبکر س، نماز گزاردند»؛ از این حدیث، چنین به نظر می‌آید که در نماز مذکور، پیامبر جبه ابوبکر ساقتدا نموده‌اند و ابوبکر سامام بوده است؛ امّا در حدیثی دیگر از عایشهلچنین نقل شده است:

«فصلّی الی جنب ابی‌بكر والناس یأتمون بابی‌بكر وابوبكر یأتمّ بالنبیّ ج» (ترمذی)؛ «آن حضرت جبه جانب ابوبکر سنمازگزاردند؛ و این در حالی بود که مردم به ابوبکر ساقتدا کرده بودند و ابوبکر سنیز به پیامبر جاقتدا نموده بود».

و از این حدیث چنین معلوم می‌شود که ابوبکر سبه پیامبر جاقتدا نموده بود و پیامبر جامام بوده است!

و در پاسخ می‌توان چنین گفت که در ابتدای نماز، ابوبکر صدّیق سامام بود و آن حضرت جنیز به ابوبکر ساقتدا کرده بودند؛ ولی زمانی که ابوبکر سبه عقب آمد، خود پیامبر جامامت نماز را بر عهده گرفتند.

امّا بیشتر محدثان، این دو حدیث را دو واقعه‌ی جداگانه و مستقل می‌دانند.

امام سعد، در کتاب «طبقات» می‌گوید: بیماری پیامبر جدر حدود سیزده روز ادامه داشت؛ در این روز، هرگاه حال آن حضرت جبهتر می‌شد، خود امامت نماز را به عهده می‌گرفتند و هرگاه حالشان رو به وخامت بود، ابوبکر س، مسئولیت امامت را به عهده می‌گرفت و در روزهای بیماری وفات، امامت پیامبر جو اقتدای ایشان به ابوبکر س، هردو ثابت هستند؛ از این رو، تعارضی، بین دو حدیث بالا، وجود ندارد.

۱۱۴۱ - [۶] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَمَا یَخْشَى الَّذِی یَرْفَعُ رَأْسَهُ قَبْلَ الْإِمَامِ أَنْ یُحَوِّلَ اللهُ رَأْسَهُ رَأْسَ حمَار» [۳۰۷].

۱۱۴۱- (۶) ابوهریره سگوید: رسول خدا جفرمودند: «وقتی یکی از شما، پیش از امام، سرش را (از رکوع یا سجده) بلند می‌کند، مگر نمی‌ترسد و بیم آن ندارد که خداوند، سرش را به سر الاغ تبدیل کند؟».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «یحوّل»: تغییر بدهد؛ تبدیل کند؛ عوض نماید.

روایت بالا، در اصل، این‌گونه نقل گردیده است: «عن ابی هریرة، عن النبیّ جقال:‌«اما یخشی احدكم» او «لایخشی احدكم اذا رفع رأسه قبل الامام ان یجعل اللهُ رأسه رأس حمار»، او «یجعل الله صورته صورة حمار؟»(بخاری و مسلم)؛ ابوهریره گوید: رسول خدا جفرمودند: «وقتی یکی از شما، قبل از امام، سرش را (از رکوع یا سجده) بلند می‌کند، مگر نمی‌ترسد که خداوند سرش را به سر الاغ تبدیل کند»؟ و در روایت دیگر فرمود: «صورتش را به صورت الاغ تبدیل نماید»؟

«ان یحوّل الله رأسه رأس حمار»: این حدیث را به سه وجه می‌توان تفسیر و تشریح کرد:

۱- مراد از تبدیل سر، تبدیل معنوی است؛ یعنی پستی و خواری و زبونی و فرومایگی؛ یا محو فکری و روحی و عقب‌گرد معنوی. عده‌ای از علماء و صاحب‌نظران دینی، حدیث بالا را به انحراف، گمراهی، محو فکری و روحی، عقب‌گردی معنوی و در نتیجه، سقوط و هلاکت و نابودی در سرای بازپسین تفسیر کرده‌اند؛ یعنی خداوند بلندمرتبه، این چنین افرادی را در دنیا و آخرت، از رحمت و لطف خود دور خواهد ساخت و چنین کسانی، به جای این که در زندگی به پیش بروند، به قهقراء و عقب‌ماندگی بازمی‌گردند.

و منظور از مسخ آن‌ها در حقیقت، از کار افتادن عقل و خرد، هوش و ذکاوت و چشم و گوش آن‌ها از نظر عدم درک واقعیات زندگی و دینی و انحراف از راه راست و محو کردن وجوه آن‌ها در مسیر هدایت و باز گرداندن آن‌ها به عقب در مسیر گمراهی و ضلالت است؛ و به طور کلّی، چشم و گوش، عقل وهوش و تمام اعضاء و جوارح چنین افرادی، اثر و خاصیت خود را از دست می‌دهند و در راستای گمراهی و عقب‌ماندگی، حرکتشان را به پیش می‌گیرند.

۲- برخی از علمای اسلامی، بر این باورند که این تبدیل سر، رخ نخواهد داد؛ و پیامبر جدر اینجا، از روی تهدید و تشدید و تغلیظ و سختگیری چنین فرموده‌اند؛ یعنی اگر به فرض، در این امّت، تبدیل سر به سر الاغ واقع می‌شد، سزاوار بود که در کسانی واقع شود که پیش از امام، سرشان را از رکوع یا سجده بلند می‌کنند؛ چرا که اگر به جرم گناه آن‌ها نگاه شود، در واقع آنان، مستحق چنین سزا و کیفری خواهند بود.

۳- و برخی از صاحب‌نظران دینی، تبدیل سر به سر الاغ را حقیقی می‌دانند و گفته‌اند: ما به کُنه و حقیقت این موضوع پی نمی‌بریم؛ چرا که از دایره‌ی معلومات ما خارج است؛ ولی چون در حدیث آمده است، بدان باور و یقین داریم و آنچه در وحی آمده و وحی بدان خبر داده است را می‌پذیریم و دقایق و حقایق و تفاصیل آن را به خدا واگذار می‌نماییم و دوست نداریم که ندانسته و رجماً بالغیب از آن چیزی بگوییم.

[۳۰۱]- بخاری ۲/۱۸۱ ح ۶۹۰؛ مسلم ۱/۳۴۵ ح (۱۹۷-۴۷۴)؛ ابوداود ۱/۴۱۲ ح ۶۲۲؛ و ترمذی ۲/۷۰ ح ۲۸۱. [۳۰۲]- مسلم ۱/۳۲۰ ح (۱۱۲-۴۲۶)؛ دارمی ۱/۳۴۵ ح ۱۳۱۷؛ و مسند احمد ۳/۱۲۶. [۳۰۳]- مسلم ۱/۳۱۰ ح (۸۷-۴۱۵)؛ نسایی ۲/۹۶ ح ۸۳۰؛ ابن ماجه ۱/۳۰۸ ح ۹۶۰؛ و مسند احمد ۲/۴۴۰. [۳۰۴]- بخاری ۲/۱۷۳ ح ۶۸۹؛ مسلم ۱/۳۰۸ ح (۷۷-۴۱۱)؛ ابوداود ۱/۴۰۱ ح ۶۰۱؛ ترمذی ۲/۱۹۴ ح ۳۶۱؛ نسایی ۲/۹۸ ح ۸۳۲؛ ابن ماجه ۱/۳۹۲ ح ۱۲۳۷؛ موطأ مالک ۱/۱۳۵ ح ۱۶ «کتاب صلاة الجماعة»؛ و مسند احمد ۳/۱۱۰. [۳۰۵]- بخاری ۲/۱۶۷ ح ۶۸۴؛ مسلم ۱/۳۱۳ ح (۹۵-۴۱۸)؛ نسایی ۲/۹۹ ح ۸۳۳؛ ابن ماجه ۱/۳۸۹ ح ۱۲۳۲؛ دارمی ۱/۳۵۳ ح ۱۳۳۶؛ و مسند احمد ۶/۱۵۹. [۳۰۶]- ر.ک: خورشید نبوّت (ترجمه‌ی فارسی «الرحیق المختوم»)، صفی الرحمن مبارک فوری، ترجمه‌ی محمد علی لسانی فشارکی، احسان، ۱۳۸۱ صص ۸۶۹ ـ ۸۸۶ با تصرف و اختصار. [۳۰۷]- بخاری ۲/۱۸۲ ح ۶۹۱؛ مسلم ۱/۳۲۰ ح (۱۱۴-۴۲۷)؛ ابوداود۱/۴۱۳ ح ۶۲۳؛ ترمذی ۲/۴۷۵ ح ۵۸۲؛ نسایی ۲/۹۶ ح ۸۲۸؛ ابن ماجه ۱/۳۰۸ ح ۹۶۱؛ دارمی ۱/۳۴۵ ح ۱۳۱۶؛ و مسند احمد ۲/۵۰۴.