۱- تیجانی در صفحه ۴۱ این کتاب میگوید:
«و بعضی از علماء و شیوخ الازهر در جلساتم حاضر میشدند و از آن همه آیات و احادیثی که از حفظ داشتم و آن همه دلیل و برهانی که میدانستم و ردخور نداشت تعجب میکردند و از من میپرسیدند که فارغ التحصیل کدام دانشگاه هستم من با غرور نام دانشگاه زیتونه را میبردم».
و تیجانی همچنین در صفحه ۴۲ میگوید:
«یکی از علماء الازهر به من گفت: تو باید در اینجا، در الازهر باشی».
در صفحه ۴۱ میگوید:
«من هم در جایگاه مخصوص میان آن عالم الازهری و پدر شنوده (کشیش مسیحی) نشستم و از من خواستند تا در جمع حاضرین سخنرانی کنم و من هم بدون هیچ مشقتی و طبق معمول که در مسجدها و مراکز فرهنگی در کشورم سخنرانی میکردم، در آنجا سخنرانی ایراد نمودم».
و بعد از تمام این صحبتها تیجانی در صفحة ٧۴ -٧۵ میگوید:
«بقدری تعجب کردم که این کودک هوشیار [۸]، هرچه میگوید از بر میگوید مانند یکی از ماها که سورهای از قرآن، از حفظ است. . . . و با من مسلسل وار شروع به گفتگو کرد مانند یک استاد که با شاگردش میگوید و او را درس میآموزد. و خود را در برابرش ناتوان یافتم و آروز میکردم ایکاش با دوستم بیرون رفته بودم و با این کودک نمیماندم زیرا. هیچیک از آنان سؤالی از من در فقه یا تاریخ نکرد مگر اینکه از پاسخگویی عاجز ماندم».
به شیوخ الازهر افتخار میکند و از آنها سؤال میکند اما در برابر کودک نجف ناتوان است و فرار میکند و همه این صحبتها از تیجانی بخاطر اینست که به ما بگوید کودک نجف از علماء الازهر عالمتر و دانشمندتر است.
کسیکه به خودش و خوانندگانش احترام بگذارد چنین سخنی نمیگوید. این تیجانی خودش هنگامی که از علماء و کودک نجف آموزش گرفت چه شد؟ کذاب و دروغگویی از وی درست شد که تهمت میزند، دروغ میبافد، داستانهای خود ساخته میگوید و خواننده را اغفال مینماید.
خواننده بزرگوار، آنچه ما در صفحات این کتاب میآوریم برای شما دروغگویی، فریبکاری، ظلم، تجاوز، انحراف از روش علمی در طرح قضایا، نادانی و نیت زشت و بد این مرد را هویدا وآشکار میسازد جای چنین افرادی کنار دروازه، جای کفش محققین است، و از دور باید نظاره گر باشند بزودی پردههای دروغ و فریب برداشته خواهد شد.
[۸] کودکی در حوزه علمیه نجف.