۸- در صفحه ۶۳ میگوید:
ولی شیعیان که تکیه گاهشان ائمه اهل بیت است، مقام تمام پیامبران را از این سخنان پوچ و بیهوده منزه میدانند بویژه پیامبر عزیز مان حضرت محمد، که درود بیپایان بر او و خاندان پاکش باد. و معتقدند که ساخت پاک آن حضرت، منزه است از تمام گناهان کوچک و بزرگ و او معصوم از هر خطا و فراموشی و سهو و سحر و دیوانگی و بیهوشی است. . . .
و در صفحه ۶۴ میگوید: «و شیعیان معتقدند که چنین روایات دروغینی که باع صمت پیامبران منافات دارد، از سوی امویان ویارانشان ساخته شده است».
خواننده گرامی! اینک روایت شیعه را ملاحظه نمائید که چگونه پیامبران خدا ‡را زیر سؤال میبرد.
در کتاب «عيون الأخبار» آمده است که: مأمون از رضا÷در مورد این آیه پرسید: ﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِيٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَأَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِ أَمۡسِكۡ عَلَيۡكَ زَوۡجَكَ وَٱتَّقِ ٱللَّهَ وَتُخۡفِي فِي نَفۡسِكَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِيهِ﴾[الأحزاب: ۳٧].
«یاد آور زمانی را، که به کسی که خداوند به او نعمت داده و تو نیز بر او حسان نمودی، میگفتی: همسرت را نگه دار واز خدا بترس وچیزی را در دل پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میسازد».
امام رضا گفت: رسول خداصبرای کاری به خانه زید بن حارثه رفت و همسر زید را مشغول غسل کردن دید پس به او گفت: پاک و منزه است پروردگاری که تو را آفریده است [۲۴۳].
و در تفسیر علی بن ابراهیم قمی از ابو جعفر روایت شده است که زینب مدتی را که خدا میخواست با زید زندگی کرد بعد از آن براثر اختلافی نزد رسول خداصآمدند پیامبرصبسوی زینب نگاه کرد پس او را پسندید [۲۴۴].
خواننده گرامی! ببینید چگونه رسول خداصرا زیر سؤال میبرند.
چگونه پیامبر به همسر مرد مسلمانی که در حال حمام کردن است نگاه میکند و سپس وی را میپسندد؟!!!.
و داستانی نزدیک به این, کلینی در (کافی) آورده است.
درباره اسماعیل فرزند ابراهیمﻹنقل شده است که به زنی از قبیله حمیر نگاه کرد و زیباییاش را پسندند پس خداوند مسئلت نمود تا آن زن را به نکاح او درآورد! البته آن زن، شوهر داشت پس خداوند حکم مرگ شوهرش را صادر کرد! آن زن در مکه به عزای شوهرش نشست، خداوند غم و اندوه را از وی زدود و او را به نکاح اسماعیل در آورد [۲۴۵].
از جعفر بن محمد روایت است که فرمود: رسول خداصنمیخوابید تا وقتیکه چهرهاش را میان پستانهای فاطمه نمیگذاشت [۲۴۶].
رضا از پدرانش نقل میکند که رسول خداصفرمودند: حضرت موسی از خداوند درخواستی نمود و گفت: پروردگارا! مرا از امت محمد قرار ده خداوند به او وحی کرد که ای موسی! توبه آن مقام و منزلت نمیرسی [۲۴٧].
حضرت موسی÷شایستگی ندارد که فردی از امت محمدصباشد! و طبیعتاً شیعه امت محمدصهستند و همه شیعه از حضرت موسی÷برترند!!!.
از علی بن ابیطالب روایت شده است که وی با عایشه در یک رختخواب و یک لحاف میخوابید [۲۴۸].
از رضا روایت است که فرمود: خداوند به حضرت آدم گفت: اینها از فرزندان تو هستند (محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین) وآنها بهتر از تو و بهتر از همه آفرینشام هستند اگر آنها نمیبودند تو را خلق نمیکردم و بهشت و جهنم و آسمان و زمین را هم نمیآفریدم، بر ذر باش از اینکه با چشم حسادت به آنها بنگری، در این صورت تو را از همسایگیام بیرون میکنم. اما آدم به آنها با چشم حسادت نگاه کرد! و مقام و منزلت آنها را آرزو نمود، در نتیجه شیطان بر او مسلط گردید و از درختی که از آن نهی شده بود خورد و چون حواء باچشم حسادت به فاطمه نگاه کرد! شیطان بر او نیز مسلط شد تا اینکه از درخت، خورد [۲۴٩].
سؤال اینجاست که اگر اصل کیفرشان بخاطر نگاه حسد آمیز آنها به ائمه بوده است. پس چرا خداوند آنها را بخاطر خوردن از درخت کیفر داد چنانچه در قرآن آمده است؟
از علی بن ابی طالب روایت شده است که فرمودند: انبیاء و پیامبران را تکذیب نمود (خداوند آنها را تکذیب نمود) برادران یوسف را تکذیب نمود هنگامیکه گفتند: «اكله الذئب»«گرگ او را خورده است» و آنها انبیاء و فرستاده بسوی صحرا بودند [۲۵۰].
خداوند به داود وحی کرد که گناهت را بخشیدم و ننگ گناهت را بر بنیاسرائیل گذاشتم.
داود گفت: پروردگارا! چگونه چنین کاری میکنید در حالی که شما ستم نمیکنید؟ گفت: آنها اقدام به انکار کار شما نکردند [۲۵۱].
از ابوعبدالله روایت شده است که فرمود: هنگامیکه یعقوب نزد یوسف آمد به یوسف غرور پادشاهی زائد دست داد در نتیجه از تخت پایین نیامد. جبریل نزول کرد و گفت: ای یوسف! کف دست را باز کن پس از دستش نوری درخشان خارج شد. و به فضای آسمان رفت. یوسف گفت: این نوری که از دستم بیرون شد چه بود؟ گفت: نبوت از فرزندانت برداشته شد و این کیفر پایین نیامدنت برای یعقوب است و در فرزندانت پیامبری نخواهد آمد [۲۵۲].
از ابوجعفر روایت شده است که فرمود: پیامبران عبادت کنندگان را تذکر میدهند، پیامبری از پیامبران بطور کامل فرمانبرداری و اطاعت میکرد فقط در یک مورد از خداوند نافرمانی میکرد بخاطر همین یک معصیت از بهشت رانده میشود و در شکم ماهی انداخته میشود سر انجام او را چیزی بجز اعتراف و توبه نجات نمیدهد [۲۵۳].
از ابوعبدالله روایت است که فرمود: پیامبری خواست در مورد عذاب قومش به خداوند مراجعه نماید، خداوند به او گفت: یا از مراجعه در مسئلهای که فیصله کردهام برمیگردی یا اینکه چهرهات را به پشت سرت برمیگردانم.
از ابوجعفر روایت است که فرمود: حزقیل پیامبر دچار غرور شد و با خودش گفت: برتری سلیمان پیامبر بر من چیست درحالیکه به من مثل این داده شده است؟ فرمود: پس در کبدش زخمی ظاهر شد که او را آزار میداد [۲۵۴].
بعضی از پیامبران بنی اسرائیل از سختی دل و کمی اشکشان نزد خداوند شکوه نمودند [۲۵۵].
از امیرالمؤمنین روایت است که فرمودند: لبید بن اعصم یهودی و ام عبدالله یهودی، رسول خداصرا سحر نمودند، آنها برای او یازده گره زدند...... در نتیجه پیامبرصنمیخورد، نمینوشید، نمیشنید، نمیدید و باز نان معاشرت نمیکرد [۲۵۶].
از علی بن حسین روایت است که فرمودند [۲۵٧]: ای ماهی! پس ماهی سرش را از دریا همچون کوه بزرگی بیرون کشید در حالی که میگفت: لبیک، لبیک [۲۵۸]ای دوست خدا! . . . علی گفت: تو کی هستی؟ گفت: ای سرورم! من ماهی یونسام. فرمود: داستان یوسف را برای ما تعریف کن گفت: ای سرورم! خداوند هیچ پیامبری نفرستاده مگر اینکه ولایت شما اهل بیت را برای او عرضه نمود هرکس قبول کرد، جان سالم بدر برد ون جات پیدا کرد و کسی که توقف نمود و از حمل آن امتناع ورزید دچار مسئلهای میشود چنانچه آدم دچار معصیت گردید و نوح دچار غرق گردید! و ابراهیم دچار آتش گردید! و یوسف دچار چاه گردید! و ایوب دچار مصیبت گردید! و داود دچار اشتباه گردید! تا اینکه خداوند یونس را مبعوث کرد و به او وحی نمود. که ای یونس! ولایت امیرالمؤمنین علی وائمه هدایت یافتهای را که از نسلش هستند قبول کن. یونس گفت: چگونه ولایت وی را قبول کنم و من وی را ندیدهام و نمیشناسم؟ و خشمگین رفت! پس خداوند به من وحی نمود ودستور داد که یونس را ببلعم و گفت: استخوانهایش را خرد نکن. او در شکمم چهل روز ماند، با من دریاها را میان سه تاریکی دور میزد و میگفت: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[الأنبیاء: ۸٧] [۲۵٩]. ولایت امیر المؤمنین و ائمه هدایت یافته را پذیرفتم!.
از ابوجعفر باقر روایت است که فرمود: وقتیکه رسول خداصبه آسمانها بالا رفت: . . سپس محمدصفرمود: پدرم، ابراهیم کجاست؟ به او گفتند: وی با اطفال شیعه است. بعد از آن وارد بهشت شد، ابراهیم÷را زیر درختی یافت که پستانهایی مثل پستانهای گاو دارد. هنگامیکه پستان از دهان کودک رها شد، ابراهیم÷بلند شد و پستان را به او باز گرداند و به پیامبرصسلام کرد و از آنحضرتصدر مورد علیسپرسید. پیامبرصگفت: او را جانشیم درمیان امتم قرار دادم، ابراهیم÷گفت: چه جانشین خوبی انتخاب نمودی، پیروی از علیسرا خداوند بر فرشتگان فرض گردانده است و اینها اطفال شیعه و پیروان او هستند، از خداوند خواستم تا مرا سرپرست آنها قرار دهد، خداوند هم پذیرفت [۲۶۰].
الله اکبر، سخن بزرگی از دهانتان بیرون میآید، دروغ میگویید. آیا شغل ابراهیم÷تربیت اطفال شیعه است؟!! خداوند چهره این دروغ پردازان و تصدیق کنندگان آنها را زشت گرداند.
از صادق÷روایت است که فرمود: داود÷، اوریا را به جنگی فرستاده بود، داود بالای دیواری رفت تا پرندهای بگیرد و همسر اوریا مشغول غسل بود، هنگامیه سایه داود را دید موهایش را پراکنده ساخت و بوسیله آنها بدنش را پوشاند، داود به سوی او نگریست وش یفته وی گردید (سپس داود به فرمانده سپاهش نوشت) تابوت را بین خود و دشمنت قرارده و اوریا ابن حنان را پیشاپیش تابوت بفرست. وی این کار را کرد واوریا کشته شد. سرانجام داود باهمسر اوریا ازدواج کرد و سلیمان÷از وی بدنیا آمد [۲۶۱].
و غیر از این، مطالب بسیاری وجود دارد اما بخاطر اختصار و طولانی نشدن، آنها را ترک کردم.
این اعتقاد شیعه در مورد پیامبران خدا صلوات الله وسلامه عليهماست. اما اهل سنت مقام پیامبران خدا صلوات الله وسلامه عليهمرا از امثال این امور منزه و پاک میدانند.
و روایتی که میگوید: پیامبرصسحر شد اولاً این روایت را اهل سنت و اهل تشیع روایت کردهاند وسحر نوعی مریضی است و اشکالی بر نبوت وارد نمیکند. ثانیاً، سحر در تبلیغ رسالت و صدق گفتههای پیامبرصتأثیری نگذاشت.
[۲۴۳] عیون اخبار الرضا (۱۱۳). [۲۴۴] تفسیر قمی: در تفسیر همین آیه بالا، بحار الأنوار: ۲۲/۲۱۸ . [۲۴۵] الکافی: ۴/۲۰۳. [۲۴۶] بحاالأنوار: ۴۳/ ٧۸. [۲۴٧] عیون أخبار الرضا:۲۰۰. [۲۴۸] بحار الأنوار: ۴۰/۲, الاحتجاج: ۸۴. [۲۴٩] عیون أخبارالرضا: ۱٧۰، بحار الأنوار: ۱۶/۳۶۲. [۲۵۰] بحار الأنوار:۴۰/۲۲۴. [۲۵۱] الکافی: ۶۳/۱۸۵. [۲۵۲] الکافی: ۲/۳۱۸. [۲۵۳] الکافی: ۸/ ۴۶. [۲۵۴] بحا ارلأنوار: ٩٧/۸٧. [۲۵۵] بحارالأنوار: ۰۶۳/۱۸۵. [۲۵۶] بحارالأ نوار: ۳۶/ ۲۵۸. [۲۵٧] بحارالأ نوار: ۶۰/۲۳ . [۲۵۸] یعنی: «آماده خدمتم، آده خدمتم». (مترجم) [۲۵٩] بحارا لأ نوار: ۶۱/۵۲. [۲۶۰] بحار الأنوار: ۱۸/ ۳۰۳. [۲۶۱] بحار الأنوار: ۲۰ ، ۲۳.