سوره قصص
مکی است و دارای (۸۸) آیه است.
جلالالدین سیوطی در مقدمه این سوره کریمه میگوید: «چون خدای سبحان در سورههای (شعراء) و (طس) داستان موسی ÷را به اجمال ذکر کرد، در این سوره آن اجمال را به تفصیل بیان میکند».
صاحب تفسیر «فی ظلال القرآن» نیز در مقدمه این سوره میگوید: «این سوره در حالی نازل شد که مسلمانان در مکه اقلیتی مستضعف بودند و مشرکان در قدرت و شکوه قرار داشتند پس این سوره نازل شد تا موازین و معیارهای حقیقی نیروها و ارزشها را تبیین کرده و این حقیقت را در باور مسلمانان پایدار گرداند که در پهنای این هستی بزرگ، فقط یک قدرت وجود دارد و آن هم قدرت مطلقه خدای سبحان است، یک ارزش وجود دارد و آن هم ارزش ایمان است لذا کسیکه قدرت خدا أبا او بود، دیگر نباید از هیچ نیروی دیگری ترس و هراس داشته باشد، هرچند از دیگر نیروها بیبهره باشد و کسی که قدرت خدا أعلیه وی بود، او نه امنیتی دارد و نه آرامشی، هرچند که تمام قوتهای زمینی پشتیبان وی باشند».
﴿طسٓمٓ١﴾.
خوانده میشود: «طا، سین، میم» با کشیدن مد در سین و میم و ادغام نون در میم. سخن پیرامون حروف مقطعه آغاز سورهها، در سوره «بقره» گذشت.
﴿تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ٢﴾.
«این است آیات کتاب مبین» یعنی: کتابی که خیر و برکت آن روشن است، یا روشنگر حلال و حرام، وعده و وعید و اخلاص و توحید است.
﴿نَتۡلُواْ عَلَيۡكَ مِن نَّبَإِ مُوسَىٰ وَفِرۡعَوۡنَ بِٱلۡحَقِّ لِقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٣﴾.
«بخشی از خبر موسی و فرعون را برای اهل ایمان به درستی بر تو میخوانیم» یعنی: ای محمد ص! در این سوره کریمه بخشی از گزارش حال موسی ÷و فرعون و داستان آنها را درحالی بر تو میخوانیم که این اخبار، مشحون از وصف راستی و درستی است، حال آنکه کتب آسمانی پیشین همه تحریف شدهاند تا آنچه را بر تو میخوانیم، مایه هدایت و عبرت مؤمنان باشد اما کسانی که به آن کافرند، از آن هیچ بهرهای نمیبرند. این آیه مؤمنان را به ضرورت درس گرفتن از آیات این سوره متوجه میسازد.
﴿إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلَ أَهۡلَهَا شِيَعٗا يَسۡتَضۡعِفُ طَآئِفَةٗ مِّنۡهُمۡ يُذَبِّحُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَيَسۡتَحۡيِۦ نِسَآءَهُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٤﴾.
«بیگمان فرعون در زمین سرکشی کرد» یعنی: با سلطه و قدرتی که داشت، تکبر و گردنکشی پیشه کرد و مدعی ربوبیت شد «و مردمانش را گروهگروه کرد» یعنی: مردم مصر را به بردگی کشید و آنها را در خدمت خویش به فرقهها و گروههایی مختلف تقسیم کرد، بدان منظور که آنان را درگیر اختلاف نموده و برخی از آنان را بهوسیله برخیدیگر سرکوب کند تا باهم یکدست نشوند و در نتیجه کار سلطه وی به اخلال روبرو نشود و از او به طور دلخواهش فرمانپذیر و مطیع باشند «طایفهای از آنان را به استضعاف میکشید» مراد از این طایفه: قوم بنیاسرائیلاند و مظاهر استضعاف و به زبونی کشیدنشان از سوی فرعون عبارت بود از این که: «پسرانشان را میکشت و دخترانشان را» برای خدمتگزاری «زنده نگه میداشت» نقل است که منجمان به فرعون خبر داده بودند که قدرت و سلطنتش بهدست مردی از بنیاسرائیل که به دنیا خواهد آمد از بین میرود، از این روی او فرزندان ذکور بنیاسرائیل را میکشت. زجاج میگوید: «حماقت فرعون درخور تعجب است زیرا کاهنی که این خبر را به او داده بود، اگر در خبرش صادق بود، لابد آن خبر تحقق مییافت و کشتن فرزندان ذکور بنیاسرائیل، به حال وی سودی نداشت و اگر آن کاهن کاذب بود، باز هم کشتن آنها هیچ معنایی نداشت». البته تصدیق این روایت جای تأمل دارد زیرا منجمان چیزی از علم غیب را نمیدانند پس شاید او فرزندان بنیاسرائیل را فقط بدین انگیزه میکشت که ایشان را بهبردگی و استضعاف بکشاند. یا انگیزه فرعون از این عمل، اخباری بود که بنیاسرائیل آن را از پیامبران خویش درباره ظهور موسی ÷نقل میکردند و الله اعلم. «بیگمان او از فسادکاران بود» زیرا کشتن بهستم، کار مفسدان است، چنانکه بسیاری دیگر از مظاهر و مصادیق فساد نیز در فرعون نمایان بود.
ابن کثیر میگوید: «چون فرعون به کشتار فرزندان پسر بنیاسرائیل ادامه داد، قبطیها از آن ترسیدند که نسل بنیاسرائیل منقرض شود زیرا پیر مردان بنیاسرائیل هم در شرف نابودی بودند و این خود سبب میشد تا اعمال شاقهای را که بنیاسرائیل انجام میدادند، بر دوش قبطیان بیفتد. پس آنها از این بیم به فرعون گفتند: نزدیک است که جز زنان بنیاسرائیل کسی دیگر از آنان باقی نماند و ما نمیتوانیم کارهای شاقهای را که مردان آنها انجام میدهند، برعهده بگیریم! لذا فرعون دستور داد که پسران آنها را در یک سال زنده نگه دارند و در سال دیگر بکشند. نقل است که هارون ÷در سالی تولد شد که پسران را در آن زنده باقی میگذاشتند اما موسی ÷در سالی از سالهای قتل پسران متولد شد. فرعون مأمورانی داشت که عهدهدار بازرسی، نظارت و اجرای این برنامه بودند و پرستاران زنی را نیز بر گمارده بود که بر زنان بنیاسرائیل مراقبت داشتند و چون یکی از آنان حامله میشد، نامش را در جدول آماری که به همین منظور تهیه میشد، ثبت میکردند لذا مأموران در هنگام زایمان وی سر میرسیدند و اگر نوزاد دختر میبود، آن را به حال خود وا میگذاشتند اما اگر پسر میبود، او را سر بریده و راه خود را در پیش میگرفتند و میرفتند. چون مادر موسی ÷به وی حامله شد، نشانهها و مظاهر بارداری ـ به حکم خدای ﻷ ـ بسان دیگر زنان حامله بر وی نمایان نگردید و دایههای مأمور فرعون به بارداری وی پی نبردند».
﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥﴾.
بعد از آنکه خداوند أصفات زشت پنج گانه گردنکشان یعنی: برتریجویی در زمین، به استضعاف کشیدن مردم، کشتن فرزندان پسر و باقیگذاشتن فرزندان دختر بنیاسرائیل و فساد افروزیشان در زمین را بیان کرد، اینک در مقابل آن پنج وصف از اوصاف مستضعفان را بیان میکند:
«و ما میخواهیم» با تدبیر حکیمانه خویش «بر کسانی که در زمین به استضعاف کشیده شدهاند، منت گذاریم» بعد از آن که به استضعاف کشیده شدهاند. به همین جهت بود که خدای ﻷ موسی ÷را به رسالت برانگیخت و معجزاتی به وی داد و سرانجام بنیاسرائیل را از مصر به سلامت بیرون کرد و فرعون و لشکریانش را ـ به کیفیتی که شرح و تفصیل آن بعد از این اجمال میآید ـ به هلاکت رسانید «و آنان را پیشوایان گردانیم» یعنی: مستضعفان را رهبران خیر، دعوتگران بهسوی حق و متولیان و فرمانروایانی در میان مردم میگردانیم «و ایشان را وارث زمین گردانیم» یعنی: وارثان سرزمین مقدس که بیتالمقدس در آن قرار دارد چنانکه خداوند أمیفرماید: ﴿وَأَوۡرَثۡنَا ٱلۡقَوۡمَ ٱلَّذِينَ كَانُواْ يُسۡتَضۡعَفُونَ مَشَٰرِقَ ٱلۡأَرۡضِ وَمَغَٰرِبَهَا ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَاۖ﴾[الأعراف: ۱۳٧]. «و مشارق زمین و مغارب آن را که در آن برکت نهادهایم، به قومی که ناتوان و مستضعف شمرده میشدند، بهارث دادیم».
﴿وَنُمَكِّنَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنُرِيَ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا مِنۡهُم مَّا كَانُواْ يَحۡذَرُونَ٦﴾.
«و به آنان در زمین تمکن میبخشیم» یعنی: مستضعفان را در روی زمین صاحب اقتدار میگردانیم تا هرگونه که میخواهند در آن تصرف کنند.
آیا مراد از «زمین» فقط سرزمین فلسطین است، یا شامل سرزمین شام و مصر نیز میشود؟ پاسخ این است که بهگواهی تاریخ، نفوذ بنیاسرائیل در زمان سلیمان ÷به همه این مناطق و حتی فراتر از آنها نیز رسید و این دلیل برآن است که تمام آن سرزمینها شامل این مقوله هستند «و به فرعون و هامان» وزیر او «ولشکریان آن دو بنمایانیم» و نشان دهیم «آنچه را که از جانب آنان» یعنی: از سوی این مستضعفان «بیمناک بودند» و با تمام توان در دفع آن میکوشیدند. این بیم، احساس خطر از نابودی پادشاهی و براندازیشان به دست نوزادی از بنیاسرائیل مستضعف بود. آری! خدای ﻷ حکم خویش را به گونهای معجزه آسا به اجرا درآورد؛ آنگاه که نابودی فرعون و قومش را به دست کسی رقم زد که فرعون او را در قصر خود و بر فرش و غذای خود پرورش داده بود.
﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَرۡضِعِيهِۖ فَإِذَا خِفۡتِ عَلَيۡهِ فَأَلۡقِيهِ فِي ٱلۡيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحۡزَنِيٓۖ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيۡكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٧﴾.
«و به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر ده» یعنی: به مادر موسی ÷الهام کردیم و در قلب وی این معنی را درافگندیم. پس مراد از این وحی، آن وحیی نیست که بر پیامبران †القا میشود زیرا پیامبران الهی همه از مردان بودهاند «و» به مادر موسی وحی کردیم که «چون بر او» یعنی: بر موسی ÷«بیمناک شدی» از خطر فرعون، به این که خبر تولدش به فرعون رسید، مثلا همسایگان جیغ و داد وی را شنیدند و کسی از روی سخن چینی، فرعون را از ماجرا آگاه کرد «او را به دریا بینداز» مراد رودخانه نیل است. بیان کیفیت انداختن موسی ÷در نیل از سوی مادرش در سوره «طه/ ۳٩» گذشت «و نترس» بر وی از غرق وضایع شدن «و غم مخور» بر فراق و جدایی وی «چراکه ما بهیقین او را به تو بازمیگردانیم» در زمانی نزدیک، به شیوهای که نجات وی در آن شیوه باشد «و از زمره پیامبرانش قرار میدهیم» پیامبرانی که آنان را بهسوی بندگان خویش میفرستیم.
﴿فَٱلۡتَقَطَهُۥٓ ءَالُ فِرۡعَوۡنَ لِيَكُونَ لَهُمۡ عَدُوّٗا وَحَزَنًاۗ إِنَّ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا كَانُواْ خَٰطِِٔينَ٨﴾.
«آنگاه خانواده فرعون او را برگرفتند» یعنی: صندوقچهای را که موسی ÷در آن نهاده شده بود، از آب یافتند و آن را برگرفتند «تا سرانجام دشمن آنان و مایه اندوهشان باشد» آنها او را بهقصد آن گرفتند تا فرزند و نورچشمی برایشان باشد، نه این که دشمن و مایه براندازیشان گردد اما خدای ﻷ چنین اراده کرده بود که موسی ÷را برایشان دشمن و مایه اندوه گرداند پس ای مردم! در این تدبیر خدای ﻷ و حکمت عظیم وی بنگرید و تأمل کنید که از یک سو موسی ÷را در آغوش فرعون پرورش میدهد و از سوی دیگر هلاکتش را سرانجام بر دست وی مقدر میکند «چراکه فرعون و هامان و لشکریان آنها خطاکار بودند» یعنی: در رفتار، کردار و گفتار خویش نافرمان و مجرم بودند لذا خدای ﻷ آنان را به این شیوه عجیب ـ که دشمنشان را به دست خودشان پرورش داد ـ مجازات کرد.
﴿وَقَالَتِ ٱمۡرَأَتُ فِرۡعَوۡنَ قُرَّتُ عَيۡنٖ لِّي وَلَكَۖ لَا تَقۡتُلُوهُ عَسَىٰٓ أَن يَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗا وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ٩﴾.
«و» آسیه دختر مزاحم «زن فرعون گفت: او نور چشم من و تو خواهد بود» یعنی: این طفل منشاء سرور و شادمانی برای من و تو خواهد بود «او را نکشید، شاید برای ما سودمند باشد» و از او به خیری برسیم. البته در مورد آسیه چنین هم شد زیرا او ایمان آورد و از رستگاران شد «یا او را به فرزندی بگیریم» آسیه زن فرعون نازا بود پس از فرعون خواست تا این طفل را به او ببخشد و فرعون هم چنین کرد «ولی آنها خبر نداشتند» که خدای ﻷ از انداختن موسی ÷در خانهشان چه حکمت عظیمی را اراده دارد. یا فرعون وکسان وی نمیدانستند که هلاکتشان بر دست وی خواهد بود.
﴿وَأَصۡبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَٰرِغًاۖ إِن كَادَتۡ لَتُبۡدِي بِهِۦ لَوۡلَآ أَن رَّبَطۡنَا عَلَىٰ قَلۡبِهَا لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٠﴾.
«و دل مادر موسی بهکلی تهی شد» از همه چیز، جز از فکر فرزندش موسی ÷، گویی او هیچ هم و غمی جز موسی ÷نداشت زیرا شنید که موسی ÷در دست فرعون افتاده است «چنانکه نزدیک بود راز او را آشکار کند» یعنی: نزدیک بود که از فرط دهشت و بیم و اندوهی که بر او هجوم آورده بود، بگوید: طفلی را که از رودخانه گرفتهاند، پسر من است «اگر دلش را استوار نمیساختیم» یعنی: اگر دلش را قرص و نیرومند نمیگردانیدیم؛ با افگندن صبر و تحمل و آرامش و اعتماد بهوعده خویش در وی که بهزودی پسرش را بهسویش برخواهد گردانیدیم «تا از مؤمنان باشد» یعنی: تا مادر موسی ÷از باورمندان و تصدیقکنندگان به وعده مادر بازگرداندن فرزندش به وی باشد. آری! اگر چنین نبود، قطعا مادر موسی ÷از فرط دست پاچگی و دهشت، راز طفلش را آشکار میکرد.
﴿وَقَالَتۡ لِأُخۡتِهِۦ قُصِّيهِۖ فَبَصُرَتۡ بِهِۦ عَن جُنُبٖ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ١١﴾.
«و» مادر موسی ÷«به خواهر وی گفت: به دنبال او برو» پی موسی ÷را بگیر و از چگونگی حال وی کسب آگاهی کن «پس خواهرش دورادور او را دید» خواهر موسی ÷دورادور و پنهانکارانه از کناری موسی ÷را میپایید و در این حال او را دید «در حالیکه آنان نمیدانستند» که او موسی ÷را میپاید و در جست و جوی کسب خبری از وی است. همچنین نمیدانستند که او خواهر وی است.
﴿وَحَرَّمۡنَا عَلَيۡهِ ٱلۡمَرَاضِعَ مِن قَبۡلُ فَقَالَتۡ هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰٓ أَهۡلِ بَيۡتٖ يَكۡفُلُونَهُۥ لَكُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ نَٰصِحُونَ١٢﴾.
«و از قبل» یعنی: قبل از آنکه او را به مادرش بازگردانیم؛ «شیر همه دایگان را بر او حرام ساختیم» یعنی: موسی ÷را از پذیرفتن پستآنهای دایگان باز داشتیم، بهطوری که هر زن شیردهی را میآوردند، موسی ÷پستان وی را به دهان نمیگرفت. آری! زن فرعون زنان شیرده را برای شیر دادن وی خواسته بود اما موسی ÷پستان هیچ یک از آنان را نپذیرفت «پس» در این هنگام خواهر موسی ÷آمد و چون امتناع وی را از گرفتن پستان دایگان دید «گفت: آیا شما را به خانوادهای راهنمایی کنم که برای شما سرپرستی او را بر عهده گیرند» یعنی: شیر دادن و پرداختن به حال وی را برای شما تضمین کنند «درحالیکه خیرخواه او باشند؟» یعنی: بر او مشفق و مهربان بوده و در شیر دادن و پرورش دادن وی هیچ کوتاهی نورزند؟.
﴿فَرَدَدۡنَٰهُ إِلَىٰٓ أُمِّهِۦ كَيۡ تَقَرَّ عَيۡنُهَا وَلَا تَحۡزَنَ وَلِتَعۡلَمَ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ١٣﴾.
«پس او را به مادرش بازگردانیدیم» یعنی: سرانجام خواهر موسی ÷خانواده فرعون را نزد مادرش راهنمایی کرد، آنها موسی ÷را به مادرش سپردند و موسی ÷بیدرنگ پستانش را پذیرفت و شیر وی را خورد «تا چشمش روشن شود» به دیدار فرزندش «و اندوه نخورد» بر فراق وی. از ابن عباس سنقل شده است که فرمود: «هنگامی که خواهر موسی ÷به آنان گفت: (آیا شما را بهخانوادهای راهنمایی کنم که برای شما سرپرستی او را برعهده گیرند درحالیکه خیرخواه او باشند)، کسان فرعون به وی شک کردند و گفتند: تو از کجا میدانیکه آن خانواده خیرخواه این طفل هستند و بر او شفقت دارند؟ گفت: از آنجا که آنها به خوشحالکردن پادشاه رغبت دارند! آنگاه از او دست برداشتند». نقل است که چون موسی ÷پستان مادرش را پذیرفت، زن فرعون شادمان شده مادرش را مورد نوازش قرار داد و نفقه و پوشاک و احتیاجات وی را برایش مقرر داشت. یعنی: مادر موسی ÷هم فرزند خود را شیر میداد و هم در قبال آن از دشمنش مزد و پاداش میگرفت. بنگرید در این تدبیر خدای حکیم و علیم. «و تا بداند که وعده خداوند» یعنی: تمام وعدههای او؛ از جمله این وعدهاش به مادر موسی ÷که: ﴿إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيۡكِ﴾[القصص: ٧]. «ما یقینا او را بهسوی تو برمیگردانیم». «حق است» و هیچ خلافی در آن نیست پس این وعده خواه ناخواه تحقق مییابد «ولی بیشتر آنان نمیدانند» بلکه در غفلتند از راز قضا و قدر الهی. یا اکثر مردم این حقیقت را که وعده الهی حق است، نمیدانند.
﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَٱسۡتَوَىٰٓ ءَاتَيۡنَٰهُ حُكۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٤﴾.
«و چون موسی به اشد خود رسید» اشد: به قولی مابین هجده تا سیسالگی است. یعنی چون او به نهایت رشد جسمی و بلوغ عقلی خویش رسید «و مستویشد» استوا: سامان یافتن و به کمال خلقت خویش رسیدن است. یعنی چون موسی ÷به کمال خلقت خویش رسید «به او حکم و علم بخشیدیم» حکم: حکمت است بهطور عام و به قولی نبوت است. مراد از علم: شناخت دین خود و پدرانش و آگاهی از منافع دنیا و آخرت است «و نیکوکاران را اینگونه پاداش میدهیم» یعنی: مانند این پاداشی که به موسی ÷و مادرش دادیم، نیکوکاران را نیز در قبال نیکوکاریشان پاداش میدهیم.
﴿وَدَخَلَ ٱلۡمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفۡلَةٖ مِّنۡ أَهۡلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيۡنِ يَقۡتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِيعَتِهِۦ وَهَٰذَا مِنۡ عَدُوِّهِۦۖ فَٱسۡتَغَٰثَهُ ٱلَّذِي مِن شِيعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِي مِنۡ عَدُوِّهِۦ فَوَكَزَهُۥ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيۡهِۖ قَالَ هَٰذَا مِنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّهُۥ عَدُوّٞ مُّضِلّٞ مُّبِينٞ١٥﴾.
«و او داخل شهر شد» یعنی: موسی ÷به شهر مصر بزرگ که پایتخت فرعون بود داخل شد «در هنگامی که مردم شهر غافل بودند» یعنی: موسی ÷پنهانی به شهر داخل شد. در روایتی آمده است: چون موسی ÷به برحق بودن دین خود پیبرد، دین و آیین قوم فرعون را به باد سرزنش گرفت و اندیشه حق وی در برابر کیش باطل آنان برملا شد پس فرعونیان او را مرعوب ساختند و او هم از آنان هراس برداشت بنابراین، به شهر ـ جز بهطور پنهانی ـ داخل نمیشد و وارد شدنش به شهر یا به وقت چاشت بود که مردم در خواب نیمروز بودند، یا در میان مغرب وعشاء «پس در آنجا دو مرد را دید که باهم زدوخورد میکنند، یکی از شیعهاش» یعنی: یکی از آنان از بنیاسرائیل بود که موسی ÷را بر دینش همراهی میکردند «و دیگری از دشمنانش بود» یعنی: از قوم فرعون بود «آنگاه کسی که از شیعهاش بود، علیه کسی که دشمن وی بود، از او یاری خواست» یعنی: از موسی ÷درخواست کرد که او را یاری دهد و موسی ÷نیز او را یاری کرد. نقل است که قبطی میخواست تا اسرائیلی را بهزور وادار به حمل هیزم به آشپزخانه فرعون نماید اما آن اسرائیلی زیر بار نمیرفت و در این حال از موسی ÷یاری خواست «پس موسی مشتی به او زد» وکز: زدن با تمام کف دست است. شیخ سعید حوی در تفسیر «الاساس» میگوید: «آن ضربه به اصطلاح امروز، یا ضربه بوکس و یا از نوع ضربات کاراته بود». به قولی: موسی ÷او را با عصای خویش زد «پس کارش را ساخت» یعنی: آن قبطی را کشت. نقل است که: موسی ÷قصد کشتن قبطی را نداشت بلکه میخواست او را از شخص اسرائیلی دفع نماید لذا از قتل وی سخت در فشار قرار گرفت بدین جهت «گفت: این از کار شیطان است» یعنی: از وسوسه، یا از راه و روش وی است زیرا موسی ÷به کشتن قبطی مأمور نبود «بیگمان او دشمنی گمراهکننده و آشکار است» یعنی: شیطان دشمن آشکار انسان است و علنا در جهت گمراه سازی وی تلاش میکند. به قولی: هرچند در اصل کشتن قبطی روا بود اما این حالت، حالتی نبود که موسی ÷دست به قتل وی بزند چرا که قبطی از سوی آنان امان داده شده بود پس جایز نبود که او مستأمنی را به قتل برساند. به هر حال، این قتل به عصمت موسی ÷لطمهای نمیزند زیرا قتل خطا بود نه قتل عمد. و چنانکه در آیه بعدی میآید، موسی ÷این عمل خویش را ستم نامید و از آن آمرزش خواست چراکه او گناه را ـ هرچند صغیره باشد ـ کوچک نمیشمرد.
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي فَٱغۡفِرۡ لِي فَغَفَرَ لَهُۥٓۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ١٦﴾.
«گفت» موسی ÷«پروردگارا! من بر خود ستم کردم» با ارتکاب عمل قتل «پس برایم بیامرز» این لغزشم را «پس آمرزید» خداوند أ«برای او» این لغزش را «حقا که او آمرزنده مهربان است» موسی ÷به این دلیل آمرزش خواست که برای هیچ پیامبری سزاوار نیست تا قبل از مأمور شدن به قتل، مرتکب آن گردد.
﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ فَلَنۡ أَكُونَ ظَهِيرٗا لِّلۡمُجۡرِمِينَ١٧﴾.
«گفت» موسی ÷«پروردگارا! بهپاس نعمتی که بر من ارزانی داشتی» از بخشیدن علم، حکمت و مغفرت «از این پس هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم شد» یعنی: هرگز مجرمی را بر جرمش یاری نخواهم کرد.
در حدیث شریف آمده است: «من مشی مع مظلوم فیعینه علی مظلمته، ثبت الله قدمیه علی الصراط یوم تدحض فیه الاقدام...: هرکس با مظلومی همراه شود تا او را بر مظلمه وی یاری کند، خداوند أقدمهایش را بر صراط پابرجا و استوار نگه میدارد در روزی که گامها در آن میلغزد و هرکس با ظالمی همراه شود تا او را بر ظلمش یاری کند، خداوند أدر روزی که گامها درآن میلغزد، قدمهایش را برصراط میلغزاند». علامه ألوسی در تفسیر «روح المعانی» میگوید: «نقل است که خیاطی از یکی از بزرگان پرسید: من از کسانی هستم که برای ستمگران خیاطیمیکنم، آیا از اعوانشان به شمار میروم؟ آن بزرگ به وی گفت: نه! تو از خود آن ستمگران هستی ولی کسی که سوزن را به تو میفروشد، از اعوان آنهاست». لاحول ولا قوة الا بالله العظيم.
﴿فَأَصۡبَحَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ خَآئِفٗا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا ٱلَّذِي ٱسۡتَنصَرَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ يَسۡتَصۡرِخُهُۥۚ قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰٓ إِنَّكَ لَغَوِيّٞ مُّبِينٞ١٨﴾.
«پس صبحگاه در شهر، ترسان و نگران میگشت» یعنی: موسی ÷صبحگاهان وارد شهری شد که قبطی را در آن کشته بود در حالی که نگران و چشم انتظار رخداد بدی علیه خود بود. نسفی میگوید: «این آیه دلیل بر آن است که در ترسیدن از غیر خدا أباکی نیست، بر خلاف آنچه که برخی از مردم میگویند». «ناگاه دید، همان کسی که دیروز از او یاری خواسته بود، او را به فریاد میخواند» یعنی: ناگاه دید که رفیق اسرائیلی او که دیروز از او فریادرسی خواسته بود، با قبطی دیگری در حال کشمکش است و میخواهد تا او را رام خود کرده و بر وی غلبه کند «موسی به او گفت: به راستی که تو آشکارا گمراهی» یعنی: موسی ÷بر آن اسرائیلی برآشفت و گفت: تو آشکارا فردی گمراه و شرور هستی بدان جهت که دیروز سبب کشتن شخصی گردیدی و امروز هم میخواهی که سبب قتل شخص دیگری گردی.
﴿فَلَمَّآ أَنۡ أَرَادَ أَن يَبۡطِشَ بِٱلَّذِي هُوَ عَدُوّٞ لَّهُمَا قَالَ يَٰمُوسَىٰٓ أَتُرِيدُ أَن تَقۡتُلَنِي كَمَا قَتَلۡتَ نَفۡسَۢا بِٱلۡأَمۡسِۖ إِن تُرِيدُ إِلَّآ أَن تَكُونَ جَبَّارٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِينَ١٩﴾.
«و چون موسی خواست به شخصی که دشمن هر دوی آنها بود» یعنی: بر شخص قبطی که دشمن قوم بنیاسرائیل بود «حمله برد» آن اسرائیلی پنداشت که هدف موسی ÷اوست نه شخص قبطی پس «گفت: ای موسی! آیا میخواهی مرا بکشی چنانکه دیروز شخصی را کشتی؟» چنین بود که آن شخص قبطی از داستان قتل آگاه شد و این خبر را به فرعون انتقال داد در حالی که قبلا کسی جز موسی ÷و آن شخص اسرائیلی از قضیه قتل آگاه نبود. آن اسرائیلی در ادامه سخنش افزود: «نمیخواهی مگر این که در این سرزمین جبار ستمگری باشی» جبار: کسی است که آنچه را بخواهد ـ از زدن و کشتن ـ انجام میدهد و به عواقب امور نیندیشیده، بدی را با روشی که نیکوتر است، دفع نمیکند «و نمیخواهی که از مصلحان باشی» در میان مردم با فروخوردن خشم خویش.
﴿وَجَآءَ رَجُلٞ مِّنۡ أَقۡصَا ٱلۡمَدِينَةِ يَسۡعَىٰ قَالَ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ ٱلۡمَلَأَ يَأۡتَمِرُونَ بِكَ لِيَقۡتُلُوكَ فَٱخۡرُجۡ إِنِّي لَكَ مِنَ ٱلنَّٰصِحِينَ٢٠﴾.
«و مردی از دورترین نقطه شهر دوان دوان آمد» أقصی المدینه: یعنی دور افتادهترین نقطه شهر «گفت: ای موسی! بدان که سران دربارهات رایزنی میکنند تا تو را بکشند» یعنی: باهم درباره کشتنت مشاوره میکنند، یا یکدیگر را به کشتنت امر میکنند «پس از شهر خارج شو، که من از خیر خواهان توام» زیرا فرعون از شنیدن خبر قتل قبطی، سخت سراسیمه شده و عزم کشتن موسی ÷را کرده بود.
﴿فَخَرَجَ مِنۡهَا خَآئِفٗا يَتَرَقَّبُۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ٢١﴾.
«موسی ترسان و نگران» از این که به او برسند و دستگیرش نمایند؛ «از آنجا بیرون رفت، در حالی که میگفت: پروردگارا! مرا از قوم ستمکار نجات بخش» یعنی: از فرعون و کسان وی.
﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلۡقَآءَ مَدۡيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّيٓ أَن يَهۡدِيَنِي سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ٢٢﴾.
«و چون بهسوی مدین رو نهاد» یعنی: چون به راهی روان شد که به مدین منتهی میگردید؛ «گفت» موسی ÷با خود: «از پروردگارم امیدوارم که مرا بهراه راست» یعنی: بهسوی مدین «هدایت کند» پس راه را گم نکنم و به بیراهه نروم. چنین هم شد و خداوند متعال او را در دنیا و آخرت به راه راست هدایت کرد. مدین شهر شعیب ÷بود و در زیر سلطه فرعون قرار نداشت. یادآور میشویم که این شهر در شمال خلیج عقبه قرار داشته و از مصر به سیر پیاده هشت روز راه فاصله دارد.
﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَآءَ مَدۡيَنَ وَجَدَ عَلَيۡهِ أُمَّةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ يَسۡقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ ٱمۡرَأَتَيۡنِ تَذُودَانِۖ قَالَ مَا خَطۡبُكُمَاۖ قَالَتَا لَا نَسۡقِي حَتَّىٰ يُصۡدِرَ ٱلرِّعَآءُۖ وَأَبُونَا شَيۡخٞ كَبِيرٞ٢٣﴾.
«و چون به آب مدین رسید» یعنی: به چاه آبی که مردم آب آشامیدنی خود و چهارپایان خویش را از آن برمیگرفتند «گروهی از مردم را بر آن یافت که حیوانات خود را آب میدادند و پایینتر از آن، دو زن را یافت که حیوانات خود را دور میکردند» از نزدیک آب تا مردم از آب دادن چهارپایان خویش فارغ شوند آنگاه بتوانند بیمزاحمت و مانعی به آب دادن چهارپایان خود بپردازند «گفت» موسی ÷خطاب به آن دو زن «کار شما چیست؟» یعنی: منظورتان از این کار چیست که گوسفندان خود را همراه با مردم دیگر آب نمیدهید؟ «گفتند: ما به چهارپایان خود آب نمیدهیم تا شبانان همگی حیوانات خود را از آبشخور باز گردانند» عادت ما این است که درنگ کنیم و انتظار بکشیم تا مردم از آب بازگردند زیرا از این که با مردم نامحرم درآمیزیم، میپرهیزیم. یا به این دلیل که از آب دادن حیوانات خویش همپای آنان عاجز و ناتوان هستیم «و پدر ما پیری کهنسال است» که بهخاطر سالخوردگی و ناتوانی نمیتواند چهارپایان را آب دهد، از اینروی ناچار شدیم که خود به گوسفندانمان آب بدهیم.
﴿فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰٓ إِلَى ٱلظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَيَّ مِنۡ خَيۡرٖ فَقِيرٞ٢٤﴾.
«پس» چون موسی ÷سخن آن دو را شنید؛ «چهارپایانشان را برایشان آب داد» به خاطر گرایشی که به کار معروف و یاریدادن ناتوانان داشت. از عمربنخطاب سروایت شده است که فرمود: موسی ÷چهارپایان آنان را از چاهی آب داد که با سنگی بزرگ که جز ده مرد توان برداشتن آن را نداشتند، پوشیده شده بود، سپس مجددا آن سنگ را بر سر آن چاه برگردانید. «آنگاه» که موسی ÷از آب دادن برای آندو فارغ شد؛ «بهسوی سایه برگشت» و مجددا در آن نشست «و گفت: پروردگارا! من به هر خیری که بر من بفرستی» اندک باشد یا بسیار «فقیرم» یعنی: نیازمندم. مراد وی از خیر، غذا برای رفع گرسنگی بود چراکه او بیتوشه از مصر به راه زده بود و توشه وی هر خوراکیای بود که در راه مییافت.
﴿فَجَآءَتۡهُ إِحۡدَىٰهُمَا تَمۡشِي عَلَى ٱسۡتِحۡيَآءٖ قَالَتۡ إِنَّ أَبِي يَدۡعُوكَ لِيَجۡزِيَكَ أَجۡرَ مَا سَقَيۡتَ لَنَاۚ فَلَمَّا جَآءَهُۥ وَقَصَّ عَلَيۡهِ ٱلۡقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفۡۖ نَجَوۡتَ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ٢٥﴾.
«پس یکی از آندو زن ـ در حالیکه با شرم و آزرم گام بر میداشت ـ نزد وی آمد» و این گونه راه رفتن، دلیل کمال ایمان و پاکی سرشت و طینت وی بود. روایت شده است که چون آن دختران در آن روز زودتر از همیشه نزد پدر رفتند، پدر از آمدن زود هنگام آنان تعجب کرد و از علت آن پرسید، آنها داستان مردی را که حیواناتشان را برایشان آب داده بود به وی گفتند. سپس او به یکی از آن دو دخترش دستور داد تا نزد آن مرد رفته و او را به خانه وی دعوت نماید و آن دختر طبق دستور پدر نزد موسی ÷آمد. اکثر مفسران برآنند که آن دو دختر، دختران شعیب ÷بودند اما در قرآن یا سنت چیزی که بر این امر دلالت کند، وجود ندارد.
«گفت» آن دختر به موسی ÷«پدرم تو را میطلبد تا مزد آبدهیات برای چهارپایان ما را به تو بدهد» و مرا به منظور ابلاغ این دعوت نزد تو فرستاده است «پس چون» موسی ÷«نزد او آمد و داستآنهای خود را بر او حکایت کرد» یعنی: چون موسی ÷تمام سرگذشتی را که بر سر وی آمده بود ـ از هنگام کشته شدن قبطی تا رسیدن وی به آب مدین ـ بر پدر آن دو دختر حکایت کرد؛ «گفت» پدر آن دو دختر «نترس که از قوم ستمکار نجات یافتی» یعنی: از فرعون و کسانش نجات یافتی زیرا فرعون بر سرزمین ما (مدین) تسلطی ندارد.
نسفی میگوید: «این آیه دلیل بر جایز بودن عمل به خبر واحد، رفتن با زن بیگانه همراه با احتیاط و پرهیزکاری و گرفتن مزد در قبال کار معروف، به هنگام نیازمندی است».
﴿قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا يَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَيۡرَ مَنِ ٱسۡتَٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡأَمِينُ٢٦﴾.
«یکی از آن دو دختر گفت: پدرجان! او را استخدام کن» تا گوسفندانمان را به چرا ببرد «چراکه بهترین کسی است که میتوانی استخدام کنی، هم نیرومند و هم امین است» یعنی: موسی ÷شایسته آن است که او را با دستمزد به کار گیری زیرا او جمع کننده دو خصلت بزرگ یعنی توانایی و امانتداری است و این دو وصف چون در انسانی جمع شوند، آن انسان را سزاوارترین مردم به انجام خدمت میگردانند، اعم از این که آن انسان اجیر باشد یا وکیل، کارمند و مأمور باشد یا ناظر و بازرس، یا هم شغل دیگری داشته باشد. اولین این دو خصلت، امانتداری و درستکاری است زیرا شخص امانتدار در آنچه که به وی از مال دیگران سپرده میشود، خیانت نمیکند. در درجه دوم، داشتن توانایی و کفایت بر انجام آن کاراست، که این توانایی شامل هرسه خصلت کاردانی و آگاهی در آن کار، همت ونشاطی که محرک انجام آن کار است و قدرت بدنی میشود، که همه اینها در موسی ÷فراهم بود.
ابنکثیر نقل میکند: «پدر آن دختر به وی گفت؛ از کجا دانستی که این مرد توانا و امانتدار است؟ گفت: توانایی او را از آن دانستم که صخرهای را از جا برداشت که جز ده مرد به برداشتن آن توانا نبودند. و امانتداری و درستکاری او را از این امر دانستم که چون در راه با او میآمدم، از او جلوتر رفتم تا پیشاپیش وی حرکت کنم اما او به من گفت: تو از پشت سرم بیا و اگر راه را اشتباه کردم، سنگریزهای بهسوی من بینداز، آن وقت میدانم که راه را اشتباه رفتهام».
﴿قَالَ إِنِّيٓ أُرِيدُ أَنۡ أُنكِحَكَ إِحۡدَى ٱبۡنَتَيَّ هَٰتَيۡنِ عَلَىٰٓ أَن تَأۡجُرَنِي ثَمَٰنِيَ حِجَجٖۖ فَإِنۡ أَتۡمَمۡتَ عَشۡرٗا فَمِنۡ عِندِكَۖ وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أَشُقَّ عَلَيۡكَۚ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ٢٧﴾.
«گفت» پدر آن دو دختر به موسی ÷«من میخواهم یکی از این دو دختر خود رابه نکاح تو درآورم در قبال این که هشت سال برای من کار کنی» یعنی: دخترم ـ کهگویند نامش صفورا بود ـ را به این شرط به ازدواج تو در میآورم که مهر وی هشت سال کار تو نزد من باشد و این کار، عبارت است از شبانی گوسفندانم «و اگرآن را در ده سال به پایان رساندی، این از نزد توست» یعنی: اگر به جای هشت سال، شبانی را به ده سال رسانیدی و دو سال را در خدمت به من افزودی، ابن بخشش و فضلی از نزد توست، نه الزام و اجباری از جانب من. بدینسان، او این قضیه را به مردانگی و همت خود موسی ÷موکول کرد «و نمیخواهم بر تو سخت گیرم» با الزام و اجبارت به تمام کردن ده سال «و مرا انشاءالله از صالحان خواهی یافت» در حسن صحبت، معامله نیک و وفای به عهد. در حدیث شریف آمده است: «موسی ÷خود را در برابر عفت فرج (شرمگاه) و غذای شکمش اجیر گردانید».
این آیه کریمه دلیل مشروعیت خواستگاری ولی برای دخترش از مردی است که کفو و شایسته باشد و این امر در اسلام سنتی پایدار است چنانکه معروف است عمر دخترش حفصه را به ابوبکر و عثمان بپیشنهاد کرد. و موارد بسیار دیگری از این دست نیز در ایام نبوت و عصر صحابه سروی داده است. همچنین این آیه دلیل جمهور فقهاء است بر این که نکاح دادن دختر حق ولی است نه حق خود دختر، بجز امام ابوحنیفه /که این امر را در حوزه اختیار خود دختر میداند.
﴿قَالَ ذَٰلِكَ بَيۡنِي وَبَيۡنَكَۖ أَيَّمَا ٱلۡأَجَلَيۡنِ قَضَيۡتُ فَلَا عُدۡوَٰنَ عَلَيَّۖ وَٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٞ٢٨﴾.
«گفت» موسی ÷«این» قرارداد و عهدی که آن را بازگو کردی و بر من و خود در آن شرط نهادی «میان من و تو باشد» و هیچ یک از ما دوطرف نباید از مفاد آن تخلف کنیم «هر یک از این دو مدت را به انجام رسانیدم» هشت یا ده سالرا «نباید بر من عدوانی باشد» یعنی: نباید بر من ـ با زیادهخواهی از آن ـ تعدی و ستمی برود. موسی ÷هردو مدت را باهم جمع کرد تا وفا به مدت اول را در اولویت قرار دهد «و خدا بر آنچه میگوییم» از این شرطهایی که در میان ما منعقد شد؛ «وکیل است» یعنی: گواه و نگهبان است لذا هیچ یک از ما راهی بهسوی تجاوز از این شروط نداریم.
﴿فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى ٱلۡأَجَلَ وَسَارَ بِأَهۡلِهِۦٓ ءَانَسَ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ نَارٗاۖ قَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡكُثُوٓاْ إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا لَّعَلِّيٓ ءَاتِيكُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ جَذۡوَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ لَعَلَّكُمۡ تَصۡطَلُونَ٢٩﴾.
«پس چون موسی آن مدت مقرر را به پایان رسانید» و آن کاملترین دو مدت، یعنی مدت ده سال بود چنانکه در حدیث شریف آمده است: «از جبرئیل پرسیدم که موسی کدامیک از دو مدت را بهسر رسانید؟ گفت: تمامترین و کاملترین آن دو را». «و خانوادهاش را همراه برد» بهسوی مصر. این دلیل بر آن است که مرد میتواند خانوادهاش را در هر جا که خواست با خود ببرد «از جانب طور آتشی را دید» تفسیر نظیر این بخش از آیه، در سوره «طه» بهطور مفصل گذشت «بهخانوادهاش گفت: اینجا درنگ کنید که من آتشی از دور دیدم، شاید برای شما از آنجا خبری بیاورم» تفسیر این بخش نیز در سوره «طه» و سوره «نمل» گذشت «یا جذوهای» جذوه: پارهای از آتش است «باشد که خود را گرم کنید» با آن آتش. این آیه بر سرد بودن هوا در سفر موسی ÷دلالت میکند.
﴿فَلَمَّآ أَتَىٰهَا نُودِيَ مِن شَٰطِيِٕ ٱلۡوَادِ ٱلۡأَيۡمَنِ فِي ٱلۡبُقۡعَةِ ٱلۡمُبَٰرَكَةِ مِنَ ٱلشَّجَرَةِ أَن يَٰمُوسَىٰٓ إِنِّيٓ أَنَا ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٣٠﴾.
«پس چون به آن آتش رسید» آتشی که از دور آن را دیده بود «از کرانه وادی ایمن ندا داده شد» ایمن صفت کرانه است، یعنی از جانب راست موسی ÷، یا جانب راست آب از ناحیه غرب وادی ـ درصورتیکه وادی در معرض سیلان آب قرار گیرد ـ ندا داده شد «در آن جایگاه مبارک» که به سبب سخن گفتن خداوند متعال با وی، برکت یافته است. خداوند أدر جای دیگری از قرآن، این وادی را مقدس نامیده است. آری! ندا داده شد «از میان درخت» درختی که بر کرانه وادی روییده بود «که ای موسی! من خداوندم، پروردگار عالمیان» یعنی: کسیکه تو مخاطب او هستی، پروردگار جهانیان است.
عبدبنحمید و ابنجریر از عبدالله بن مسعود سروایت کردهاند که فرمود: «به یاد درختی افتادم که موسی ÷بهسوی آن مأوی گرفت (و از آنجا تاج و لقد کلمالله... بر تارک عز وی نهاده شد) پس به شوق دیدار آن درخت یک شبانهروز راه پیمودم تا صبحگاهان بر سر آن درخت رسیدم، بناگاه دیدم که آن درخت، سبز وخرم و پرجنبوجوش است آنگاه بر رسول خدا صدرود و سلام فرستادم. در این اثنا شترم که گرسنه بود، قصد آن درخت کرد و از آن یک دهن برگ برکند و جوید اما نتوانست آن را فرو برد، بار دیگر بر رسول خدا صدرود و سلام فرستادم و بازگشتم» [۱].
﴿وَأَنۡ أَلۡقِ عَصَاكَۚ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهۡتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنّٞ وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ يُعَقِّبۡۚ يَٰمُوسَىٰٓ أَقۡبِلۡ وَلَا تَخَفۡۖ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡأٓمِنِينَ٣١﴾.
«و عصای خود را بیفگن» یعنی: خداوند متعال در این هنگام به موسی ÷گفت: عصایت را بیفگن [۲]. پس موسی ÷عصایش را افگند و عصا به اژدهایی پر جنب و جوش تبدیل شد «پس چون دید آن مثل جانی میجنبد» جان: نوعی از مار سپید است. یعنی چون موسی ÷دید که عصا در سرعت حرکت و بزرگی جسامتش مانند اژدهایی گردید، با مشاهده این وضعیت فرارکنان «به پشت روی گرداند و برنگشت» یعنی: به عقب خود نگاه نکرد. پس ندا داده شد: «ای موسی! به اینسو رو کن و نترس، بیگمان تو از ایمنانی» تفسیر نظیر این جمله بهطور مفصل در سوره «نمل» گذشت.
﴿ٱسۡلُكۡ يَدَكَ فِي جَيۡبِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ مِنۡ غَيۡرِ سُوٓءٖ وَٱضۡمُمۡ إِلَيۡكَ جَنَاحَكَ مِنَ ٱلرَّهۡبِۖ فَذَٰنِكَ بُرۡهَٰنَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦٓۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ٣٢﴾.
آنگاه «دست خود را به گریبانت ببر» یعنی: دست خود را از گشادگی پیراهنت به سینهات ببر «تا سفید بیعیب» و بیعلت از عللی مانند پیسی «بیرون آید» درحالیکه موسی ÷ـ چنانکه در حدیث شریف آمده است ـ گندمگون بود «و» برای رهایی [از ترس] مار «بازویت را بهسوی خود جمع کن» یعنی: دو دستت را که به پهلویت افتاده است، به خود بچسبان، که وقتی چنین کنی، ترس مار از نهادت بیرون میرود. ابنکثیر میگوید: «خداوند أبه موسی ÷امر کرد که وقتی از چیزی میترسد، دست خود را به سینهاش بچسباند و در این صورت، آن ترس و بیم وی از بین میرود. ابنکثیر اضافه میکند: چه بسا اگر کسی بر سبیل اقتدا به موسی ÷این کار را بکند و دست خود را بر روی سینهاش بگذارد، بیم وترس وی از بین برود چنانکه ابن عباس سگفته است». «پس، ایندو» یعنی:عصا و ید بیضا «دو برهان از سوی پروردگار توست برای فرعون و اشراف قوم او» یعنی: عصا و ید بیضا دو حجت درخشان و دو دلیل واضح بر قدرت پروردگار فعال مایشاء و درستی نبوت کسی است که این معجزات به دست وی روی داده است. آری! به سوی آنان برو «که آنان قومی فاسق هستند» یعنی: از طاعت و فرمان خدا أخارج هستند.
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلۡتُ مِنۡهُمۡ نَفۡسٗا فَأَخَافُ أَن يَقۡتُلُونِ٣٣﴾.
«گفت» موسی ÷«پروردگارا! من یکی از آنان را کشتهام» منظور وی آن فرد قبطیای بود که موسی ÷مشتی به وی زد و او را به قتل رسانید «و میترسم مرا بکشند» در برابر آن قبطی و از من قصاص بگیرند.
﴿وَأَخِي هَٰرُونُ هُوَ أَفۡصَحُ مِنِّي لِسَانٗا فَأَرۡسِلۡهُ مَعِيَ رِدۡءٗا يُصَدِّقُنِيٓۖ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ٣٤﴾.
«و برادرم هارون از من زبان آورتر است» و چنانکه گذشت، در زبان موسی ÷لکنتی بود «پس او را ردء من بفرست» ردء: مددکار و یاور است «که مرا تصدیق کند» در این رسالت «زیرا من میترسم که مرا دروغگو بدانند» چنانچه هارون ÷با من نباشد، از آن روی که زبانم در آوردن حجت روان نیست و به تنهایی از پس این کار عظیم بر نمیآیم.
به این ترتیب بود که موسی ÷به بارگاه پروردگار متعال در حق برادرش شفاعت کرد تا او را مانند وی به رسالت برگزیند و بدین جهت برخی از سلف گفتهاند: هیچ برادری بر برادرش منتی بزرگتر از منت موسی بر هارون ندارد زیرا موسی ÷میانجی و واسطه برادرش در امر گزینش وی به نبوت و رسالت گردید.
﴿قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجۡعَلُ لَكُمَا سُلۡطَٰنٗا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيۡكُمَا بَِٔايَٰتِنَآۚ أَنتُمَا وَمَنِ ٱتَّبَعَكُمَا ٱلۡغَٰلِبُونَ٣٥﴾.
خداوند متعال درخواست موسی ÷را اجابت کرد و هارون÷را به رسالت برانگیخت و «فرمود: به زودی بازویت را به وسیله برادرت نیرومند خواهیم کرد و برای شما هر دو، سلطهای قرار خواهیم داد» یعنی: حجت و برهانی، یا تسلطی بر فرعون و بر قومش «که با آیات ما نمیتوانند به شما دست یابند» و غلبه حاصل کنند. یعنی: شما به وسیله معجزات ما، از آزار و اذیت و غلبه آنها بازداشته میشوید. یا معنی این است: آیات ما را بهسوی آنان ببرید «شما و کسانی که از شما پیروی کنند پیروزید» این مژدهای به موسی و هارون أو پیام نیرو بخشی به دلهایشان است.
﴿فَلَمَّا جَآءَهُم مُّوسَىٰ بَِٔايَٰتِنَا بَيِّنَٰتٖ قَالُواْ مَا هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّفۡتَرٗى وَمَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِيٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِينَ٣٦﴾.
«پس چون موسی معجزات روشن ما را برای آنان آورد، گفتند: این جز جادوی برساخته نیست» یعنی: این جادویی است که آن را از پیش خود برساختهای وکاملا ساخته و پرداخته خود توست «و ما در میان نیاکان نخستین خود چنین چیزی نشنیدهایم» یعنی: آنچه با خود از ادعای نبوت آوردهای، در دوران اجداد ما روی نداده است. یا ما چنین سحر و جادویی را نشنیدهایم، پدرانمان را جز بر رسم و راه شرک ندیدهایم و از آنان آیین توحید را سراغ نداریم، با آنکه اجداد ما اهل تمدن هم بودهاند. پس این آیین تو دروغی بیش نیست.
﴿وَقَالَ مُوسَىٰ رَبِّيٓ أَعۡلَمُ بِمَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ مِنۡ عِندِهِۦ وَمَن تَكُونُ لَهُۥ عَٰقِبَةُ ٱلدَّارِۚ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ٣٧﴾.
«و موسی گفت» در پاسخ آنان «پروردگارم به کسی که از سوی او هدایت را آورده است، داناتر است» منظور موسی ÷از کسی که هدایت را آورده، خود وی بود. یعنی: خداأبه این حقیقت که من آورنده رهنمود و هدایت از سوی وی هستم، داناتر است «و» پروردگارم داناتر است به «کسی که سرانجام نیک آن سرای رادارد» و آخرالامر پیروزی و نصرت از آن او خواهد بود. موسی ÷از آن روی به طور تلویحی و کنایی به این معنی اشاره کرد تا قبل از آنکه حجت را برای آنان آشکار نمیگرداند، هدفش را صراحتا به آنان مطرح نکرده باشد. والله اعلم «بیگمان ستمکاران» یعنی: مشرکان «رستگار نمیشوند» به هیچ خواسته نیکی.
﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَأُ مَا عَلِمۡتُ لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرِي فَأَوۡقِدۡ لِي يَٰهَٰمَٰنُ عَلَى ٱلطِّينِ فَٱجۡعَل لِّي صَرۡحٗا لَّعَلِّيٓ أَطَّلِعُ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُۥ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٣٨﴾.
«و فرعون گفت: ای بزرگان قوم! من جز خود برای شما خدایی نمیشناسم» بدینسان، آن ملعون به ادعای باطل و بیبنیاد خود تمسک جست تا قومش را به مغالطه و سردرگمی بیندازد در حالی که او خود بهخوبی میدانست پروردگارش الله أاست. سپس به راه تکبر و گردنکشی و به واهمه انداختن قومش در این که از کمال اقتدار برخوردار است، بازگشت و گفت: «پس ای هامان» وزیرم «برایم بر گل آتش برافروز» یعنی: گل را برای من پخته کن تا به آجر تبدیل شود «آنگاه برجی برای من برآور» یعنی: برجی بلند برای من بساز «شاید من از خدای موسی اطلاع یابم» یعنی: بر آن برج بلند فراز شوم و خدای موسی ÷را ببینم «و من جدا او را از دروغگویان میپندارم» فرعون بدینگونه قومش را در این وهم و گمان افگند که او صرفا یک اندیشمند جستوجوگری است که جویای حق میباشد.
﴿وَٱسۡتَكۡبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُۥ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ إِلَيۡنَا لَا يُرۡجَعُونَ٣٩﴾.
«و او و لشکریانش بهناحق در زمین استکبار ورزیدند» مراد از زمین، سرزمین مصر است. استکبار: برتریطلبی و بزرگنمایی بدون داشتن شایستگی واستحقاق بلکه از روی تجاوز و گردنکشی است. آری! فرعون مستکبر بود زیرا نهحجت و دلیلی در اختیار داشت که پیام موسی ÷را با آن دفع کند و نه شبههای داشت که آن را در مقابل معجزات موسی ÷قرار دهد «و پنداشتند که بهسوی ما بازگردانیده نمیشوند» و حشر و نشر و معادی در کار نیست.
﴿فَأَخَذۡنَٰهُ وَجُنُودَهُۥ فَنَبَذۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡيَمِّۖ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلظَّٰلِمِينَ٤٠﴾.
«پس او و لشکریانش را فروگرفتیم» بعد از آنکه در کفر سرکشی کرده و در آن از حد گذشتند «و آنان را به دریا افگندیم» بیان این واقعه قبلا گذشت «پس بنگر که فرجام کار ستمکاران چگونه بود» یعنی: ای محمد ص! بنگر که آخر کار کافران ـ در دنیا قبل از آخرت ـ چگونه بود آنگاه که به دریای هلاک در افگنده شدند.
﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا يُنصَرُونَ٤١﴾.
«و آنان را پیشوایانی گردانیدیم که بهسوی آتش فرامیخواندند» یعنی: سردمداران کفر را در میان کافران رؤسای فرمانروا و مطاعی گردانیدیم که پیروان خویش را بهسوی آتش دوزخ فرامیخواندند زیرا پیروان به تقلید از این رؤسایشان، راهوروش آنها را پی میگیرند «و روز قیامت یاری نمییابند» یعنی: هیچکس آنان را یاری نمیدهد و هیچ مانعی آنان را از عذاب خداوند أبازنمیدارد، بدینسان است که خواری دنیا در پیوند با خواری آخرت، جمعا وبال گردنشان میشود.
﴿وَأَتۡبَعۡنَٰهُمۡ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا لَعۡنَةٗۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ هُم مِّنَ ٱلۡمَقۡبُوحِينَ٤٢﴾.
«و در همین دنیا لعنتی» یعنی: طرد و دوریای از رحمت خویش را «بدرقه راهشان کردیم» یا بندگان خود را فرمان دادیم که بر آنان لعنت بگویند پس هر کس از اهل حق که از آنان یاد میکند، بر آنان لعنت میفرستد «و روز قیامت هم، آنان از مقبوحان هستند» مقبوح: مطرود، دور داشته و نفرین شده است. بهقولی مقبوح: کسی است که در خلقت مسخ، مشوه و زشت شده است.
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَهۡلَكۡنَا ٱلۡقُرُونَ ٱلۡأُولَىٰ بَصَآئِرَ لِلنَّاسِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ٤٣﴾.
«و به راستی پس از آنکه نسلهای نخستین را هلاک ساختیم» یعنی: پس از آنکه اقوام نوح، عاد، ثمود و غیره را هلاک ساختیم. یا معنی این است: بعد از آنکه فرعون و قومش را هلاک کرده و قارون را در زمین فروبردیم؛ «به موسی کتاب» تورات را «دادیم که بهعنوان روشنگریهایی برای مردم بود» یعنی: تورات را به موسی ÷دادیم تا مردم بهوسیله آن حق را دیده و بدان راه یابند و خود را بهوسیله آن از گمراهی نجات دهند «و» تورات «هدایت و رحمتی» از سوی خداوند أ برای مردم است «باشد که به یاد آورند» این نعمتها را لذا خدای ﻷ را شکر و سپاس گزارده به او ایمان آورند و دعوتش را بهسوی آنچه که خیرشان در آن است، اجابت گویند.
﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلۡغَرۡبِيِّ إِذۡ قَضَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَى ٱلۡأَمۡرَ وَمَا كُنتَ مِنَ ٱلشَّٰهِدِينَ٤٤﴾.
«و آنگاه که امر پیامبری را به موسی بهانجام رسانیدیم» یعنی: آنگاه که با موسی ÷سخن گفته و کار پیامبری را به او سپردیم؛ «تو در جانب غربی نبودی» یعنی: ای محمد ص! تو در جانب غربی وادی طور سینا نبودی، آنجا که موسی ÷با پروردگارش مناجات کرد «و تو از حاضران نبودی» در این رویداد تا بهحقیقت آن آگاه بوده و سپس آن را از نزد خود بدیشان بازگویی لذا این امر خود برهان آن است که این اخبار از طریق وحی پروردگار سبحان برایت آمده است بنابراین، بیان این داستآنها از سوی تو که خود حاضر آن صحنهها نبودهای، دلیل روشن رسالت توست.
﴿وَلَٰكِنَّآ أَنشَأۡنَا قُرُونٗا فَتَطَاوَلَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡعُمُرُۚ وَمَا كُنتَ ثَاوِيٗا فِيٓ أَهۡلِ مَدۡيَنَ تَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِنَا وَلَٰكِنَّا كُنَّا مُرۡسِلِينَ٤٥﴾.
«ولیکن ما نسلهایی پدید آوردیم» یعنی: ای محمد ص! ما از زمان موسی ÷تا زمان تو امتهایی را آفریدیم «و عمرشان طولانی شد» یعنی: مهلتشان به درازا کشید و روزگار بر آنان طولانی شد و در گذار این زمانه دراز بود که شریعتها و احکام الهی دستخوش تحریف و تغییر گشته و ادیان حق بهفراموشی سپرده شدند و درنتیجه، امتها امر خداوند أرا ترک کرده و عهد وی را فراموش نمودند آنگاه ای محمد ص! تو را فرستادیم تا این بنیاد را دوباره پی افگنی و این اصول و قواعد را مجددا احیاکنی.
با این آیه استدلال شدهاست بر این که خدای سبحان در ارتباط با رسالت محمد صو ایمان به ایشان از موسی ÷و امتش تعهد گرفته است اما آنگاه که روزگاری طولانی سپری شد و قرنها از پی یکدیگر گذشت، امتها این عهد را فراموش کرده و وفا کردن به آن را فروگذاشتند «و تو در میان اهل مدین مقیم نبودی» چنانکه موسی ÷اقامت داشت «تا آیات ما را برآنان» یعنی: بر اهل مدین «بخوانی» و از آنان اخبارشان را فراگیری و در نتیجه، آن اخبار را از نزد خود بر مردم مکه حکایت کنی. بهقولی: این جمله، جمله مستأنفه و ابتدائی است، گویی گفته شد: تو از جانب خود آیات ما را بر امت خویش نمیخوانی «لیکن ما فرستنده بودیم» یعنی: ما تو را بهسوی مردم مکه فرستاده و این اخبار را بر تو نازل کردیم و اگر چنین نبود، تو از این اخبار هیچ آگاهیای نداشتی.
﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلطُّورِ إِذۡ نَادَيۡنَا وَلَٰكِن رَّحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أَتَىٰهُم مِّن نَّذِيرٖ مِّن قَبۡلِكَ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ٤٦﴾.
«و آنگاه که ندا دردادیم» به موسی ÷و او را به رسالت برانگیختیم؛ «تو در جانب» کوه «طور نبودی ولی رحمتی از سوی پروردگار توست» یعنی: لیکن ما این قرآن و اخبار موسی ÷و سخنگفتن خویش را با وی بهعنوان رحمتی از جانب خود بهسوی تو وحی کرده و آن را بر تو حکایت کردیم و تو را از این اخبار آگاه گردانیدیم «تا قومی را که پیش از تو هیچ هشدار دهندهای بهسویشان نیامده بود، بیم دهی» مراد از این قوم: مردم مکهاند که قبل از رسول خدا صدر زمان فترت ـ یعنی دوران انقطاع رسالت ـ بهسر میبردند و در زمان فترت، یعنی در عهد میان بعثت عیسی ÷تا بعثت تو، هشدار دهندهای به میانشان نیامده بود که آنان را بیم دهد «باشد که آنان پند پذیرند» با هشدارهای تو.
این آیات برهانی الهی بر نبوت محمد صو بیان حکمت بعثت ایشان است.
﴿وَلَوۡلَآ أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ فَيَقُولُواْ رَبَّنَا لَوۡلَآ أَرۡسَلۡتَ إِلَيۡنَا رَسُولٗا فَنَتَّبِعَ ءَايَٰتِكَ وَنَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٤٧﴾.
«و اگر نبود که چون بهسزای کار و کردار پیشینشان» از کفر و ظلم «مصیبتی» یعنی: عذابی «به آنان برسد، بگویند» در هنگام نزول عذاب «پروردگارا! چرا بهسوی ما پیامبری نفرستادی» از جانب خویش «تا از آیات» نازل شده واضح و روشن «تو پیروی میکردیم و از مؤمنان میبودیم» [۳]بهاین آیات؛ آری! اگر چنین نبود (ما تو را بهسوی مردم به رسالت نمیفرستادیم). این جمله جواب «لولا» است که در آیه کریمه محذوف است. پس معنای آیه چنین است: اگر ما قبل از بعثتت آنان را عذاب میکردیم، یقینا میگفتند: فاصله زمانی ما با پیامبران مرسل بهدرازا کشید و در این میان خداوند أبهسوی ما رسولی را نفرستاد لذا ما در شرک خویش معذور بودهایم. بدینگونه آنها این فترت رسالت را برای خود عذری میپنداشتند. ولی ما حجت را بر آنان تمام کرده و علت را برطرف ساختیم و با فرستادنت بهسوی آنان، بیان حق و حقیقت را به اتمام رسانیدیم تا دیگر آنان مجال طرح هیچ گونه عذری را نداشته باشند.
﴿فَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ مِنۡ عِندِنَا قَالُواْ لَوۡلَآ أُوتِيَ مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ مُوسَىٰٓۚ أَوَ لَمۡ يَكۡفُرُواْ بِمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۖ قَالُواْ سِحۡرَانِ تَظَٰهَرَا وَقَالُوٓاْ إِنَّا بِكُلّٖ كَٰفِرُونَ٤٨﴾.
«پس چون حق از جانب ما بهسویشانآمد، گفتند: چرا نظیر آنچه به موسی داده شد، به او داده نشده است؟» یعنی: چون از جانب خداوند أبه مردم مکه، حق ـ یعنی محمد صو قرآنی که بر وی نازل شده است ـ آمد، از روی سرسختی و عناد و جهل گفتند: چرا به این پیامبر نظیر آنچه که به موسی از آیات و معجزات ـ از جمله نزول یکباره تورات ـ داده شد، داده نشده است؟ خداوند أسؤالشان را چنین پاسخ میدهد: «آیا به آنچه پیش از این به موسی داده شد، کفر نورزیدند؟» یعنی: کفار قریش به آیات موسی ÷نیز کفر ورزیدند چنانکه به آیات محمد صکفر ورزیدند و «گفتند: ایندو» یعنی: تورات و قرآن، یا نبوت محمد صو نبوت موسی ÷«دو جادویی هستند که از یکدیگر پشتیبانی کردهاند» یعنی: با یکدیگر بر دروغ و ناروا همیاری کرده یکی از آنها به نفع دیگری گواهی دادهاند «و گفتند: ما همه را منکریم» یعنی: موسی ÷و محمد صیا تورات و قرآن هردو را منکریم. مجاهد میگوید: «یهودیان به قریش مشورت دادند که به محمد صچنین بگویند».
پس حاصل معنی این است: سبب کفر به پیامبران الهی†، کم بودن معجزات نبوده و نیست بلکه سبب حقیقی تکبر و عنادشان است.
﴿قُلۡ فَأۡتُواْ بِكِتَٰبٖ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ هُوَ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمَآ أَتَّبِعۡهُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٤٩﴾.
دومین پاسخ به شبهه مذکور این است: «بگو: پس اگر راست میگویید» در آنچه که این دو کتاب، یا این دو پیامبر را به آن وصف کردهاید؛ «کتابی از سوی خداوند بیاورید که از این دو» یعنی: از تورات و قرآن «هدایتکنندهتر باشد تا از آن پیروی کنم» زیرا من از پیروی هدایت به هیچ وجه تکبر نمیورزم. یادآور میشویم: انجیل نیز که بهعنوان متمم تورات نازل شد، نمیتواند جدا از شریعت توراتی ارزیابی شود.
﴿فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥٠﴾.
«پس اگر پاسخ تو را ندادند» یعنی: اگر آنچه را که تو از آنان در مورد آوردن کتاب الهیای که هدایتکنندهتر از این دو کتاب باشد، خواستهای نیاوردند. یا معنی این است: اگر تو را در آنچه که از وحی و کتاب و رسالت آوردهای، اجابت نگفتند و ایمان نیاوردند؛ «بدان که آنان فقط از هوی و هوسهایشان» یعنی: از آرا و اندیشههای منحرف، گرایشهای پوچ و بیارزش و بدون پشتوانه حجت و برهان خویش «پیروی میکنند و کیست گمراهتر از کسی که از هوای نفس خویش پیروی کند، بدون هدایتی» یعنی: بدون حجتی «از سوی خداوند» یعنی: هیچکس گمراهتر از چنین کسی نیست «بیگمان خداوند قوم ستمکار» یعنی: پیروان هوی و هوس «را هدایت نمیکند» چرا که خود سر چنین هدایتی را ندارند.
﴿وَلَقَدۡ وَصَّلۡنَا لَهُمُ ٱلۡقَوۡلَ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ٥١﴾.
«و در حقیقت برایشان سخن در سخن پیوستیم» یعنی: کلام و پیام حق را برایشان پیاپی نازل کردیم و پیامبری بعد از پیامبر دیگر را بهسویشان فرستادیم که هر یک از آنان پیامبران قبل از خود را تصدیق میکردند «باشد که آنان» از بیم آنکه بر آنان همان عذابی نازل شود که بر پیشینیانشان نازل شد «پند پذیرند» و بهخود آیند.
﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِهِۦ هُم بِهِۦ يُؤۡمِنُونَ٥٢﴾.
«کسانی که پیش از این» یعنی: پیش از قرآن «به آنان کتاب دادهایم، آنان بهآن» یعنی: به قرآن «ایمان میآورند» آری! اهل کتابی که کتاب آسمانی اللهأرا به راستی پذیرفته و آن را تماما تصدیق کردهاند ـ چون عبدالله بن سلام و سایر کسانی از اهل کتاب که اسلام آوردهاند ـ آنان به قرآن نیز ایمان میآورند زیرا ایشان وجود اشتراک میان پیام قرآن و کتابهای آسمانی پیشین را توجیهی دیگر جز این نمیتوانند کرد که این کتابها همه از بارگاه الهی است.
سعیدبنجبیر در بیان سبب نزول میگوید: این آیه درباره هفتاد تن از کشیشانی نازل شد که نجاشی ایشان را به محضر نبیاکرم صفرستاد و چون به خدمت آن حضرت صمشرف شدند، آن حضرت صسوره «یس» را تا به آخر برایشان تلاوت کردند و ایشان در این حال میگریستند. و چنانکه ابنکثیر نقل کرده است، همه آنها اسلام آوردند.
﴿وَإِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦٓ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّنَآ إِنَّا كُنَّا مِن قَبۡلِهِۦ مُسۡلِمِينَ٥٣﴾.
«و چون» قرآن «برایشان خوانده شود، میگویند: بدان ایمان آوردیم، بیگمان آن حق است و از جانب پروردگار ماست» یعنی: حقی است که ما آن را میشناسیم و از جانب پروردگار ما فروفرستاده شده است «ما پیش از آن» یعنی: پیش از نزول قرآن نیز «مسلمان بودهایم» یعنی: برای خداوندأمخلص و به یگانگی او مقر و معترف بودهایم. یا به محمد صو به آنچه که با خود از کتاب و رسالت آورده است، مؤمن بودهایم؛ بدان جهت که شمایل، اوصاف و بشارت به بعثت وی درتورات و انجیل را خوانده و به این حقایق باور داشتیم و میدانستیم که او بهزودی در آخرالزمان مبعوث میشود و قرآن بر او نازل میگردد.
﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُؤۡتَوۡنَ أَجۡرَهُم مَّرَّتَيۡنِ بِمَا صَبَرُواْ وَيَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ٥٤﴾.
«این گروه» از اهل کتاب دوبار پاداش داده میشوند «به خاطر آنکه صبر کردند» و برایمان به کتابهای الهی از اول تا آخر و ایمان به پیامبران پیشین وپیامبر آخرالزمان، ثبات ورزیدند «و به خاطر آنکه بدی را با نیکی دفع میکنند» یعنی: آنها آزارهای آن عده از قوم خود را که به قرآن ایمان نیاوردهاند، با بردباری و سخن نیکو دفع میکنند. یا معنی این است: آنها بهوسیله طاعت، معصیت را دفع میکنند «و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق میکنند» در راه خیر و در آنچه که شریعت بدان امر کرده است. البته زکات فرض و صدقات نافله همه شامل این معنی میشود. آری! به پاس این همه اعمال نیک؛ «پاداششان دوبار داده میشود» در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم و غیر آنان از ابو موسی اشعری سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «سه کساند که پاداششان دوبار داده میشود:
۱- مردی از اهل کتاب که به کتاب اول و آخر ایمان آورده است.
۲- مردی که دارای کنیزی است و آن را ادب آموخته و نیکو ادبش داده، سپس آزادش کرده و با آن ازدواج نموده است.
۳- غلام مملوکی که عبادت پروردگارش را به نیکویی انجام داده و خیرخواه مولایش باشد».
﴿وَإِذَا سَمِعُواْ ٱللَّغۡوَ أَعۡرَضُواْ عَنۡهُ وَقَالُواْ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ لَا نَبۡتَغِي ٱلۡجَٰهِلِينَ٥٥﴾.
«و چون» این گروه اهل کتاب «لغوی بشنوند، از آن روی برمیگردانند» از روی خود نگهداری، پاکیزه منشی و ادب پذیری از آداب شرعی. مراد از لغو در اینجا، سخنان بیهودهای است که مؤمنان در حق خود و دین خویش، از مشرکان میشنوند و ریشخندها و تمسخرهایی است که از آنان میبینند «و میگویند» بهمردم فرورفته در لغو «اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شماست» به ما از مضرات کفر شما چیزی نمیرسد و به شما از نفع ایمان ما چیزی عاید نمیشود «سلام بر شما» مراد از سلام در اینجا، اعلام متارکه است نه تقدیم درود وتحیت. لذا معنای آن این است: شما از سوی ما ایمن هستید، ما پاسخ بدی شما را با بدیای همانند آن نمیدهیم و در این موضعی که شما بر آن قرار دارید، با شما همپایی و موافقت نمیکنیم. زجاج میگوید: «این حکم قبل از صدور دستور جنگ در اسلام بود». «ما جاهلان را نمیطلبیم» یعنی: ما جویای صحبت ومعاشرت با نادانان نیستیم.
ابنکثیر در بیان سبب نزول آیه کریمه از محمدبناسحاق نقل میکند: در مکه بیست تن یا نزدیک به آن از نصارا نزد رسول خدا صآمدند... رسول خدا صبرایشان قرآن تلاوت کردند و ایشان مسلمان شدند. پس چون از محضر رسول خدا صبیرون رفتند، ابو جهل بن هشام با جمعی از قریش بر سر راهشان قرار گرفتند و به ایشان گفتند: خدا کاروانیانی مانند شما را ناکام گرداند، چه بد کاروانیانی بودید! مردم و اهل دینتان شما را به اینجا فرستادند تا اوضاع را بررسی کنید و خبر این مرد را برای آنان ببرید اما هنوز در نشستهای خود نزد وی آرام نگرفتید که از دین خویش جدا گشته و او را در ادعایش تصدیق کردید! ما هیچ قافلهای را احمقتر از شما نمیشناسیم! آن گروه نو مسلمان از اهل کتاب در پاسخ آنان گفتند: «سلام بر شما! ما را با شما جاهلان چه کار، ما با شما در این بگومگو همراهی نمیکنیم...».
﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ٥٦﴾.
«در حقیقت تو هرکس را که دوست داری» از مردم «نمیتوانی هدایت کنی» و این امر در حوزه اراده و اختیار تو نیست زیرا ـ چنانکه امام رازی نیز در تفسیر خویش گفته است ـ هدایت دیگران با اکراه و اجبار جایز نمیباشد «بلکه خداوند هرکس را که بخواهد» هدایت کند «هدایت میکند» و از آن اوست حکمت بالغه وحجت تامه «و او به هدایتشدگان» یعنی: به کسانی که پذیرنده هدایت و مستعد و سزاوار آن هستند «داناتر است».
سبب نزول: این آیه ـ چنانکه در بخاری ومسلم آمده است ـ به اجماع مفسران درباره ابو طالب نازل شد آنگاه که از پذیرش اسلام سر باز زد و بر دین عبدالمطلب مرد، با آنکه رسول اکرم صسخت مشتاق ایمان آوردن وی بودند.
﴿وَقَالُوٓاْ إِن نَّتَّبِعِ ٱلۡهُدَىٰ مَعَكَ نُتَخَطَّفۡ مِنۡ أَرۡضِنَآۚ أَوَ لَمۡ نُمَكِّن لَّهُمۡ حَرَمًا ءَامِنٗا يُجۡبَىٰٓ إِلَيۡهِ ثَمَرَٰتُ كُلِّ شَيۡءٖ رِّزۡقٗا مِّن لَّدُنَّا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٥٧﴾.
«و گفتند» مشرکان قریش و پیروانشان «اگر همراه تو از هدایت پیروی کنیم، از سرزمین خود ربوده میشویم» یعنی: ای محمد! اگر به دین تو درآییم، اعراب ما را از سرزمینمان ـ مکه ـ میربایند و طرد میکنند و قبایل عرب پیرامون ما علیه ما متحد شده و با ما میجنگند و ما تابوتوان مقابله با آنها را نداریم. این معنی در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن عباس سنیز آمده است.
البته این منطق، پیوسته منطق اشخاص ضعیفالنفس و مغرض بوده و میباشد چنانکه بسیاری از این دونمایگان در عصر حاضر نیز میگویند: اگر موضع خویش را در قبال اسلام و حکومت اسلامی روشن سازیم، دولتهای جهان علیه ما وارد عمل میشوند. گویی دولتهای کفری جهان هماکنون علیه ما مسلمانان یکدست نیستند!!
«آیا آنان را در حرمی امن جای ندادیم» یعنی: آیا به قریش حرمی برخوردار از امنیت ارزانی نداشتیم که احدی از مردم بر اهالی آن تجاوز نمیکنند؟ پس این عذر و بهانه قریش کاملا دروغ است زیرا آنها در امنیت تمام قرار دارند و هرگز در معرض آن نیستند که مردم آنها را بربایند. آری! حرمی که «ثمرات هر چیزی به عنوان روزیای از جانب ما به آن رسانیده میشود؟» یعنی: فراوردههای گوناگون با اختلاف انواع خود از سرزمینهای پیرامون مکه مانند طایف ـ و در عصر حاضر از سرزمینهای مختلف جهان ـ بهسوی آن گرد میآید و حمل میشود «ولی بیشترشان نمیدانند» و اقرار ندارند به این که اینها همه از رزق خدا أاست و نمیدانند که امنیت در سایه چه نظامی متصور است و بیم و نگرانی در کجا منزل افگنده است. آری! آنها از فرط جهل و غفلت و عدم تفکر در مال و معاد، صلاح و هدایت خویش را نمیدانند.
﴿وَكَمۡ أَهۡلَكۡنَا مِن قَرۡيَةِۢ بَطِرَتۡ مَعِيشَتَهَاۖ فَتِلۡكَ مَسَٰكِنُهُمۡ لَمۡ تُسۡكَن مِّنۢ بَعۡدِهِمۡ إِلَّا قَلِيلٗاۖ وَكُنَّا نَحۡنُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥٨﴾.
«و چه بسیار شهرهایی را نابود ساختیم که زندگی خوش، آنها را سرمست کرده بود» یعنی: در رفاه، فراوانی، راحتی و سرخوشی قرار داشتند پس از آنجا که نعمتها را ناسپاسی کردند، نابود ساخته شدند. عطاء در معنای آن میگوید: «آنان در سرخوشی، رفاه و گردنکشی زندگی میکردند و رزق خدای ﻷ را خورده اما بتان را میپرستیدند» «پس این مسکنهایشان است که بعد از آنان جز اندکی مسکون نبوده است» یعنی: بعد از آنان احدی در آن مسکنها ـ جز کوتاه زمانی ـ سکنی نیافته اند و این تعداد هم کسانیاند که در حال سفر از برابر خانههایشان میگذرند و اجبارا روز یا نیمروزی در آن درنگ میکنند در حالیکه بیشتر آن ویران است «و ما خود میراث بر» آنان «بودهایم» زیرا کسی از آنان باقی نماند تا منازل و اموالشان را میراث ببرد. البته برای چیزی که بدون مالک باقی بماند، میگویند: آن چیز میراث خدا أاست زیرا حق تعالی است که مالک حقیقی کائنات میباشد و اوست که بعد از فنای خلقش باقی است.
بنابراین، عذرآوران اهل مکه که از بیم از دست رفتن نعمتهایشان خود را در ایمان نیاوردن معذور میپندارند، باید بدانند که این عدم ایمان است که سبب زوال نعمتها میگردد، نه ایمان آوردن به حق.
﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهۡلِكَ ٱلۡقُرَىٰ حَتَّىٰ يَبۡعَثَ فِيٓ أُمِّهَا رَسُولٗا يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِنَاۚ وَمَا كُنَّا مُهۡلِكِي ٱلۡقُرَىٰٓ إِلَّا وَأَهۡلُهَا ظَٰلِمُونَ٥٩﴾.
«و پروردگار تو هرگز نابودکننده شهرها نبوده است مگر این که در ام آنها» یعنی: در مرکز و پایتخت و کانون بزرگترین شهرهای آنها «رسولی برانگیزد» برای الزام حجت و قطع معذرت «که آیات ما را بر آنان بخواند» آیاتی که بیانگر تکالیف و پاداشهای ما برای فرمانبرداران و مجازاتهای ما برای نافرمانان است. به قولی: مراد از امالقری در اینجا مکه است «و ما هرگز نابودکننده شهرها نبودهایم» بعد از آنکه بهسوی مرکز آنها پیامبری را فرستادهایم «مگر این که اهالی آنها ستمگر باشند» و با ظلم و کفرشان به خدا أو رسولش، سزاوار نابودی گردند.
﴿وَمَآ أُوتِيتُم مِّن شَيۡءٖ فَمَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتُهَاۚ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٦٠﴾.
«و هر آنچه شما داده شدهاید، بهره زندگانی دنیا و تجمل آن است» که به آن در مدت زندگانی دنیایتان بهرهمند میشوید، سپس یا شما از بستر بهره مندیها به سراشیب زوال و نابودی میگرایید، یا این بهرهها از نزد شما رخت برمیبندد «ولی آنچه نزد خداوند است» از ثواب و پاداش؛ «بهتر» است از این بهرههای زوال پذیر فانی زیرا پاداش الهی لذتی است بیپیرایه و از شایبه آلودگیها خالص شده «و» آنچه نزد خدا أاست «پایندهتر است» زیرا برای ابد باقی میماند وماندگار است، در حالی که این بهرههای دنیوی، به سرعت رهنورد راه نابودی و فناست «آیا تعقل نمیکنید» در این که چیزهای باقی و ماندگار بهتر از چیزهای فانیاست؟.
﴿أَفَمَن وَعَدۡنَٰهُ وَعۡدًا حَسَنٗا فَهُوَ لَٰقِيهِ كَمَن مَّتَّعۡنَٰهُ مَتَٰعَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا ثُمَّ هُوَ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ مِنَ ٱلۡمُحۡضَرِينَ٦١﴾.
«آیا کسی که او را به وعده نیک وعده دادهایم» یعنی: او را به بهشت و آنچه که در آن از نعمتهای بیشمار است، وعده دادهایم؛ «و او دریابنده آن است» خواهناخواه و بدون هیچ گونه شک و تردیدی چرا که خداوند أوعده خویش را خلاف نمیکند، آیا این کس «مانند کسی است که او را از کالای زندگی دنیا بهرهمند گردانیدهایم» و به او برخی از آنچه را که از بهرههای دنیا خواسته است دادهایم؟ با آنکه خود به زودی هلاک میشود، یا آن بهرهها را از وی باز پس میگیریم؟ «آنگاه او روز قیامت از احضارشدگان است» در دوزخ؟ و بازگشت وی بهسوی دوزخ میباشد پس آیا این دو شخص باهم برابرند؟ هرگز! لذا انسان دوراندیش و خردمند باید میان این دوکس مقارنه و مقایسه نماید.
در بیان سبب نزول آمده است: آیه کریمه درباره رسول خدا صو ابو جهل، یا درباره حمزه سو ابو جهل نازل شد.
﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ أَيۡنَ شُرَكَآءِيَ ٱلَّذِينَ كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٦٢﴾.
«و» به یاد آور «روزی را که» خدای سبحان «آنان را» یعنی: کفار و مشرکان را «ندا میدهد پس میگوید» به آنان توبیخ کنان «آن شریکان من که میپنداشتید کجایند» که شما را یاری دهند و برای شما شفاعت کنند؟.
﴿قَالَ ٱلَّذِينَ حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَغۡوَيۡنَآ أَغۡوَيۡنَٰهُمۡ كَمَا غَوَيۡنَاۖ تَبَرَّأۡنَآ إِلَيۡكَۖ مَا كَانُوٓاْ إِيَّانَا يَعۡبُدُونَ٦٣﴾.
«کسانی که قول برآنان ثابت شده» یعنی: کسانی که حکم عذاب بر آنان ثابت شده، که عبارتاند از: رؤسای گمراهیای که کافران آنان را جز خداوند أبهپروردگاری گرفتهاند؛ «میگویند: پروردگارا! اینان» یعنی: این پیروان ما «کسانی هستند که ما اغوایشان کردیم» یعنی: بهسوی گمراهی و شرک دعوتشان کردیم «آنان را اغوا کردیم همچنان که خود در اغوا بودیم» یعنی: گمراهشان کردیم چنانکه خود گمراه بودیم و این گمراهیشان به اختیار و انتخاب خودشان بوده است چنانکه گمراهی مان به اختیار خودمان بوده است پس تلاش ما آنان را به گمراهی مجبور نساخت بلکه خودشان در این امر صاحب اختیار بودند «بهسوی تو تبری میجوییم» از آنان. یعنی رؤسای گمراهی، یا شیاطین از پیروانشان بیزاری میجویند «آنان» در واقع «ما را نمیپرستیدند» بلکه خواهشهای خودشان را میپرستیدند.
﴿وَقِيلَ ٱدۡعُواْ شُرَكَآءَكُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُمۡ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ لَوۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ يَهۡتَدُونَ٦٤﴾.
«و گفته میشود» به مشرکان از بنیآدم: «شریکانتان را بخوانید» یعنی: خدایانتان را که بهجای خدای یگانه در دنیا میپرستیدید، به یاری فرا خوانید تا یاریتان دهند و از شما دفاع کنند «آنگاه» در هنگامی که این سخن به آنان گفته میشود «آنان را فرامیخوانند ولی آنان پاسخشان نمیدهند» و به وجهی از وجوه به آنان سودی نمیرسانند زیرا از پاسخ دادن و یاری رساندن عاجزند «و عذاب را مینگرند» یعنی: پیروان و فرمانروایان همگی، عذاب را ـ که آنان را زیر پوشش خود گرفته و به آنان روی نموده است ـ مینگرند «ای کاش! رهیافته میبودند» یعنی: اگر آنان هدایت شده و رهیافته میبودند، بیگمان این امر نجاتشان میداد و به عذاب روبهرو نمیشدند. یا معنی این است: وقتی عذاب را میبینند، آرزو میکنند که ای کاش! از راهیافتگان میبودند تا در چنین روز سختی، از عذاب به سلامت میماندند.
﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ مَاذَآ أَجَبۡتُمُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٦٥﴾.
«و روزی که خداوند آنان را» یعنی: مشرکان را «ندا میدهد و میفرماید: به رسولان ما چه پاسخی دادید» آنگاه که پیامهای ما را به شما ابلاغ کردند؟ ابنکثیر میگوید: «سؤال اول درباره توحید بود و این سؤال درباره رسالت است».
﴿فَعَمِيَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَنۢبَآءُ يَوۡمَئِذٖ فَهُمۡ لَا يَتَسَآءَلُونَ٦٦﴾.
«پس در آن روز، اخبار بر آنان پوشیده گردد» یعنی: در روز قیامت حجتها بر آنان پنهان میماند تا بدانجا که مانند نابینایانی میگردند که به راه رهنمون نمیشوند وکسی را نیز نمییابند که آنان را راهنمایی کند، یا به محل نجات برساند و به گفتن پاسخی ارشاد نماید «پس آنان از یک دیگر نمیپرسند» یعنی: از نهایت دهشت وحیرانیای که دارند، بعضی از بعض دیگر نمیپرسند، نه میتوانند حجتی را بر زبان آورند و نه میدانند که چه پاسخی پیش آورند زیرا خداوند متعال در دنیا عذر و حجت را به آنان نمایاند بنابراین، این عذر و حجت در روز قیامت از آنان سلب میشود و همه آنها در این عجز و درماندگی باهم برابرند.
﴿فَأَمَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَعَسَىٰٓ أَن يَكُونَ مِنَ ٱلۡمُفۡلِحِينَ٦٧﴾
«و اما کسی که توبه کرده» است از شرک و گناهان «و ایمان آورده و عمل صالح انجام داده» در دنیا «پس چهبسا که» در روز قیامت «از رستگاران» و دستیافتگان به خواستههای خود «باشد».
﴿وَرَبُّكَ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخۡتَارُۗ مَا كَانَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٨﴾.
«و پروردگار تو هر چه را بخواهد» بیافریند «میآفریند و برمیگزیند» هر چه را که بخواهد برگزیند «اختیاری برای آنان نیست» بلکه اختیار از آن خدای ﻷاست. یعنی: حق تعالی آنان را بر همان صورتی که خود خواسته، آفریده است نه بر شکل و صورتی که خود خواستهاند و از پیامبران †هم هر کسی را که خود خواسته، برگزیده است لذا او به راز و حکمت افعال خویش داناتر است پس چرا پیامبرش را با بهانههای ناروایی تکذیب میکنند؟! «پاک است خداوند» از اینکه نزاعکنندهای با او منازعه کند، یا شرکتکنندهای با او مشارکت نماید «و از آنچه شرک میآورند، برتر است» یعنی: حق تعالی برتر است از کسانی که برای او شریک قرار میدهند. یا برتر است از شرک آوردنشان.
به قولی: این آیه پاسخ این سخن مشرکان است که گفتند: (چرا این قرآن بر مردی بزرگ از آن دو شهر «مکه و طایف» نازل نشدهاست؟) «زخرف/۳۱». به قولی دیگر: این آیه پاسخی به یهود است که گفتند: اگر فرشته فرستاده شده بر محمد صغیراز جبرئیل بود، قطعا ما به وی ایمان میآوردیم.
به مناسبت این آیه حدیث شریف به روایت ابوبکر سرا نقل میکنیم که در آن آمده است: «رسول خدا صچون قصد انجام کاری را داشتند، میفرمودند: «اللهم خیر لي واخترلي». «خدایا! تو خود برای من اختیار کن و برگزین». همچنین در حدیث شریف به روایت انس سآمده است که رسول خدا صبه او فرمودند: «ایانس! چون قصد انجام کاری را داشتی، از پروردگارت در آن هفت بار استخاره (طلب خیر) کن، سپس بهسوی آنچه که قلبت به آن سبقت میگیرد، متوجه شو زیرا خیر در آن است». نماز استخاره نیز از همینجا مشروع شده است و آن بدینگونه است که شخص وضو سازد آنگاه دو رکعت نماز بگزارد، در رکعت اول بعد از سوره «فاتحه» سوره «کافرون» و در رکعت دوم بعد از فاتحه، سوره «اخلاص» را بخواند.
همچنین در حدیث شریف به روایت جابربن عبدالله سآمده است که فرمود: «رسول خدا صدر تمام امور استخاره را به ما تعلیم میدادند چنانکه سورهای از قرآن را به ما تعلیم میدادند، میفرمودند: چون یکی از شما قصد انجام کاری را دارد، باید غیر از فرض، دو رکعت نماز بگزارد آنگاه بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَخِيرُكَ بِعِلْمِكَ وَأَسْتَقْدِرُكَ بِقُدْرَتِكَ وَأَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ الْعَظِيمِ، فَإِنَّكَ تَقْدِرُ وَلا أَقْدِرُ وَتَعْلَمُ وَلا أَعْلَمُ وَأَنْتَ عَلامُ الْغُيُوبِ، اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أنَّ هَذَا الأَمْرَ ، خَيْرٌ لِي فِي دِينِي وَدُنْيَايَ وَمَعَاشِي ووَعَاقِبَةِ أَمْرِي فَاقْدُرْهُ لِي وَيَسِّرْهُ لِي ثُمَّ بَارِكْ لِي فِيهِ، اللَّهُمَّ َإِنْ إن كُنْتَ تَعْلَمُ أنَّ هَذَا الأَمْرَ شَرٌّ لِي في دِينِي وَمَعَاشِي وَعَاقِبَةِ أَمْرِي فَاصْرِفْهُ عَنِّي وَاصْرِفْنِي عَنْهُ وَاقْدُرْ لِيَ الْخَيْرَ حَيْثُ كَانَ ثُمَّ أَرْضِنِي بِهِ». «بارخدایا! من از تو طلب اختیار میکنم بهعلمت و از تو طلب تقدیر میکنم به قدرتت و از تو از فضل و بخشش عظیمت میخواهم زیرا تو توانا هستی و من نیستم و تو میدانی و من نمیدانم و تویی دانای غیبها. بارخدایا! اگر تو میدانی که این کار در دین و دنیا و معاش و زندگانی و سرانجام کارم به خیر من است پس آن را برایم مقدر و آسان گردان، سپس برای من در آن برکت بگذار. بارخدایا! و اگر تو میدانی که این کار برایم در دین و دنیا و معاش و سرانجام کارم شر است پس آن را از من و من را از آن برگردان و خیر را در هر جایی که هست، برایم مقدر گردان آنگاه مرا به آن راضی و خشنود کن». جابر بن عبدالله سگفت: و در میان این دعا، نیاز و حاجت خود را یاد کند.
علما گفتهاند: باید شخص استخارهکننده دلش را از تمام خطورات و وساوس فارغ گردانیده آنگاه هر چه بر دلش سبقت میگیرد، به آن عمل کند زیرا خیر ـ انشاءالله ـ در آن است.
﴿وَرَبُّكَ يَعۡلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمۡ وَمَا يُعۡلِنُونَ٦٩﴾.
«و پروردگارت میداند آنچه را سینههایشان نهان میدارد» از شرک، یا از دشمنی با رسول خدا ص«و آنچه را آشکار میکنند» از این امور.
﴿وَهُوَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ لَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِي ٱلۡأُولَىٰ وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَهُ ٱلۡحُكۡمُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٧٠﴾.
«و اوست خدایی که جز او هیچ معبودی نیست، ستایش اوراست در اول» یعنی: دردنیا «و در آخر» یعنی: در سرای آخرت «و حکم اوراست» پس در میان بندگان خود آنچه بخواهد حکم میکند، بدون مشارکت هیچ شریکی «و بهسوی او بازگردانده میشوید» با برانگیخته شدن پس از مرگ؛ آنگاه نیکوکار را در قبال نیکوکاریش و بدکار را در برابر بدکاریاش پاداش و جزا میدهد.
﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمُ ٱلَّيۡلَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَأۡتِيكُم بِضِيَآءٍۚ أَفَلَا تَسۡمَعُونَ٧١﴾.
«بگو آیا نگریستهاید» یعنی: به من خبر دهید «اگر خدا شب را تا روز قیامت بر شما پاینده بگرداند» یعنی: پیوسته و همیشگی بگرداند، بهطوری که زمان زندگیتان تا روز قیامت پیوسته شب باشد، بی آنکه بعد از آن روزی طلوع کند و طبیعی است که در آن صورت، شما امکان تحرک و تکاپو در یافتن اشیای مورد نیاز خود را ازدست داده و چرخه زندگانیتان نظر به دشواری بهدست آوردن ضروریات حیات ـ مانند غذا، نوشیدنی، پوشیدنی... ـ معطل میماند، در آن صورت: «کدامین معبود جز خداوند برایتان روشنیای به میان میآورد؟» یعنی: آیا معبودی از معبودانی که آنها را میپرستید، قادر است تا این تاریکی همیشگی را از شما برداشته و نوری را جانشین آن گرداند که در پرتو آن، به تکاپوی کار و بار خویش بپردازید و در روشنایی آن، اشیای مورد نیاز خود را ببینید، نور و انرژیای که میوههایتان با آن بهصلاح آمده و کشتزارهایتان در آن رشد کند و چهارپایانتان در آن بخرامند؟ «آیا نمیشنوید» به شنیدن فهم و قبول و تدبر وتفکر تا دست از لجاجت بردارید؟.
﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمُ ٱلنَّهَارَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَأۡتِيكُم بِلَيۡلٖ تَسۡكُنُونَ فِيهِۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٧٢﴾.
«بگو: آیا نگریستهاید» یعنی: به من خبر دهید «اگر خداوند روز را بر شما تا روز قیامت پاینده گرداند» یعنی: اگر تمام زمانی را که شما در آن زندگی میکنید، بهطور همیشگی و مستمر تا روز قیامت روز گرداند «جز خداوند کدامین معبود برای شما شبی در میان آورد که در آن آرام گیرید» از رنج و خستگی کار روزانه بیاسایید و از تکاپوی کسبوکار راحت و فارغبال شوید؟ «آیا نمیبینید» این منفعت بزرگ را به دیده پندآموزانه و هشیارانه تا از پرستش غیرخدا أبازگردید و بازایستید؟
در این آیه ملاحظه میشود که خداوند أ(افلا تسمعون) را بهسبب مناسبتی که با شب دارد، به آن پیوسته ساخت زیرا در آرامش و تاریکی شب، بهکار گرفتن شنوایی کاراتر و مفیدتر است و (افلا تبصرون) را بهسبب مناسبتی که با روز دارد، به آن پیوسته ساخت زیرا در روشنایی روز بهکارگرفتن بینایی مؤثرتر و کاراتر است.
﴿وَمِن رَّحۡمَتِهِۦ جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ لِتَسۡكُنُواْ فِيهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٧٣﴾.
«و از رحمتش» به شماست که «شب و روز را برایتان آفرید تا در آن» یعنی: در شب «بیارامید و تا از فضل او روزی خویش بجویید» در روز. یعنی: آفرینش دو پدیده عظیم شب و روز را برای شما جمع کرد تا جمع کردن میان کار و تلاش و میان استراحت و آرامش را برایتان ممکن گرداند و به این ترتیب زندگیتان سروسامان گیرد «و تا باشد که سپاس بگزارید» نعمتهای خداوند أرا بر خود، با انجامدادن انواع عبادتها در شب و روز.
﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ أَيۡنَ شُرَكَآءِيَ ٱلَّذِينَ كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٧٤﴾.
«و روزی که به آنان ندا دردهد و بگوید: آن شریکان من که شما میپنداشتید، کجایند» تا شما را از این مخمصه برهانند؟ هدف از تأکید و تکرار این ندا برای بار دوم، آگاه نمودن بندگان بر این امر است که هیچ چیز مانند شرک جلب کننده خشم خدای سبحان نیست چنانکه هیچ چیز مانند توحید، جلب کننده رضای وی نمیباشد.
﴿وَنَزَعۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدٗا فَقُلۡنَا هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ فَعَلِمُوٓاْ أَنَّ ٱلۡحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ٧٥﴾.
«و از میان هر امتی گواهی بیرون میکشیم» که روز قیامت در حق آن امت گواهی میدهد. و این گواهان، پیامبران: اند. به قولی: این گواهان عادلان و دادگران هر امتاند «آنگاه میگوییم: برهانتان را در میان آورید» یعنی: حجت و دلیلتان را بر این که با من شریکانی وجود داشتهاند، در میان آورید. در این هنگام است که آنها به حقیقت اعتراف کرده و از ارائه حجت و برهان، گنگ و لال میشوند «آنگاه دریابند که حق از آن خداوند است» در الوهیت و او یگانه لاشریک میباشد «و آنچه برمیبستند» از شرکای دروغین به ناروا «از آنان گم میشود» یعنی: از دید آنان غایب و ناپدید میگردد و هیچ به کارشان نمیآید.
﴿إِنَّ قَٰرُونَ كَانَ مِن قَوۡمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَيۡهِمۡۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡكُنُوزِ مَآ إِنَّ مَفَاتِحَهُۥ لَتَنُوٓأُ بِٱلۡعُصۡبَةِ أُوْلِي ٱلۡقُوَّةِ إِذۡ قَالَ لَهُۥ قَوۡمُهُۥ لَا تَفۡرَحۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡفَرِحِينَ٧٦﴾.
«قارون از قوم موسی بود» نخعی و قتاده و غیر آنها نقل کردهاند: قارون فرزند یصهر فرزند قاهث فرزند لاوی فرزند یعقوب ÷است و موسی ÷فرزند عمران فرزند قاهث فرزند لاوی فرزند یعقوب ÷. پس آن دو، پسر عموی یک دیگر بودند. نقل است که قارون تورات را به صدایی خوش میخواند، از این جهت منور نامیده شد ولی پس از آن نفاق پیشه کرد چنانکه سامری به نفاق گرایید «پس برآنان بغاوت کرد» یعنی: قارون در گردنکشی و تکبر بر قوم خود از حد گذشت، از فرمان موسی ÷سرپیچید و به خدای ﻷ کافر شد «و ما به او از گنجها» گنج: مال ذخیره شده است «به اندازهای بخشیدیم که کلیدهای او» یعنی:کلیدهای گنجهای اموال و صندوقهای قفلشده او «بر گروهی نیرومند سنگینی میکرد» یعنی: پشت مجموعهای از مردان را خم میکرد؛ وقتی میخواستند آنها را حمل کنند. پس وقتی کلیدهای گنجهای اموال او این مقدار بود، تصور کنید که خود این گنجها چه مقدار و چه اندازه بود؟ مراد از «عصبه» گروهی اند که بعضی پشتیبان بعضی دیگر بوده و همدیگر را یاری میکنند، گویی آنان ید واحده هستند. ابن عباس سمیگوید: «کلیدهای گنجهای او را چهل مرد نیرومند حمل میکردند» «آنگاه که قومش به او گفتند: شادی نکن» یعنی: به سبب بسیاری مال دنیا؛ سرمستی، سبکسری، تکبر و گردنکشی نکن «بیگمان خداوند شادیزدگان را دوست ندارد» یعنی: متکبران مغرور و گردنکش و ناسپاسی را دوست ندارد که او را در برابر نعمتهایش شکر نمیگزارند و سپاس نمیگویند. پس فقط کسی به دنیا شادمان است که بدان قرار و آرام یابد اما کسی که قلبش به سوی آخرت و رویکردش به سوی نعمتهای پایدار آن است، به دنیا شادمان نمیشود زیرا میداند که به زودی دنیا را ترک خواهد کرد.
﴿وَٱبۡتَغِ فِيمَآ ءَاتَىٰكَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَۖ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ ٱلدُّنۡيَاۖ وَأَحۡسِن كَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ وَلَا تَبۡغِ ٱلۡفَسَادَ فِي ٱلۡأَرۡضِۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٧٧﴾.
«و» ای قارون «در آنچه خداوند به تو داده است» از توانگری و ثروت «سرای آخرت را بجوی» لذا این اموال را در آنچه که خدا أمیپسندد، انفاق کن نه در تجاوز و گردنکشی و ستم «و» در عین حال «بهرهات را از دنیا هم فراموش نکن» یعنی: در بهرهبرداری از حلال و تکاپو در جهت کسب آن ـ مانند خوردن، آشامیدن، پوشیدن، مسکن و ازدواج ـ نیز تلاش متناسب آن را بهخرج ده زیرا همان گونه که پروردگارت را بر تو حقی است، نفست را نیز بر تو حقی است پس حق هر صاحب حقی را به او بده. ابنعمر سمیگوید: «اعمل لدنیاک کانک تعیشابدا، و اعمل لاخرتک کانک تموت غدا: برای دنیایت چنان کار کن که گویی به طور همیشه زنده هستی و برای آخرتت چنان کار کن که گویی فردا میمیری».
«و نیکی کن» با بندگان خدا أ«همچنانکه خدا به تو نیکی کرده است» با آنچهکه از نعمتهای دنیا به تو ارزانی داشته است «و در زمین فساد مجوی» یعنی: در آن به معاصی خداوند أعمل نکن «که خداوند فساد پیشگان» در روی زمین «را دوست نمیدارد» بلکه آنان را دشمن میدارد و این سنت و عادت وی است.
﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓۚ أَوَ لَمۡ يَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَهۡلَكَ مِن قَبۡلِهِۦ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مَنۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُ قُوَّةٗ وَأَكۡثَرُ جَمۡعٗاۚ وَلَا يُسَۡٔلُ عَن ذُنُوبِهِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ٧٨﴾.
«گفت» قارون در پاسخ قومش «همانا این» مال و ثروت «به خاطر علمی که نزد من است، به من داده شدهاست» و آن علم، عبارت از آگاهی و شناخت وی از انواع تجارتها و سایر راههای مالاندوزی بود. بهقولی: دانش وی، شناخت گنجهاو دفینهها بود. به قولی معنی این است: خداوند أاین مال را به من داد زیرا میدانست که من اهل فضل هستم و شایسته این نعمتها میباشم پس خداوندأفضیلت من را ارج گذاشته و اینهمه مال را به من بر اساس شایستگیام ارزانی کرد. ابنکثیر این قول را که قارون کیمیاگر بود و مس و روی را طلا و نقره میگردانید، ضعیف میپندارد. «آیا ندانست که خداوند پیش از او از قرنها» یعنی: از امتهای گذشته «کسانی را که از او نیرومندتر و مالاندوزتر بودند، نابود کرده است؟» پس اگر مال یا نیرومندی، بر فضیلت کسی دلالت میکرد، هرگز خداوند أهلاکشان نمیکرد «و مجرمان از گناهانشان پرسیده نمیشوند» یعنی: فرشتگان در فردای قیامت مجرمان را جویا نمیشوند و از آنها پرسوجو نمیکنند، بدانجهت که مجرمان از سیمایشان شناخته میشوند چرا که با روی سیاه محشور میگردند.
﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ فِي زِينَتِهِۦۖ قَالَ ٱلَّذِينَ يُرِيدُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا يَٰلَيۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ قَٰرُونُ إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٖ٧٩﴾.
«پس بر قومش در زینت خویش بیرون شد» یعنی: قارون با تجمل و آرایشی خیره کننده و نمایش و کوکبهای آراسته و در موکبی پر زرق و برق از خدم و حشم به میان قومش بیرون شد که هرکس آن صحنه را میدیدید، شگفتزده میشد، بهطوریکه «گفتند کسانی که خواهان زندگانی دنیا» و زینت آن «بودند، ای کاش ما نیز مانند آنچه به قارون داده شده، داشتیم، بهراستی او دارای بهرهای بزرگی» از دنیا «است» درباره گویندگان این سخن اختلاف نظر وجود دارد؛ به قولی: آنان از مؤمنان آن زمان و به قولیدیگر: از کفار آن زمان بودند.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَيۡلَكُمۡ ثَوَابُ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لِّمَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗاۚ وَلَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلصَّٰبِرُونَ٨٠﴾.
«و کسانی که دانش واقعی داده شده بودند گفتند» ایشان دانشمندان پرهیزکار بنیاسرائیل بودند که به آرزومندان دنیا گفتند: «وای بر شما! ثواب الهی بهتر است» یعنی: پاداش الهی در آخرت بهتر از آن چیزی است که شما هماکنون آرزوی آن را میکنید «برای کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد» در ضمن آنچه که خداوند متعال به وی از مال ـ چه اندک و چه بسیار ـ بخشیده است «وجز صابران آن را فرانگیرند» یعنی: این سخنی که دانشمندان بنیاسرائیل گفتند، فقط در قلب کسی مینشیند و کسی را گرویده و به خود عامل میگرداند که بر طاعت خدا أشکیبا بوده و خود را از ارتکاب شهوات نگه میدارد.
لذا ای مؤمنان! به قصد و انگیزه بسیار اندوزی، برتری طلبی و فسادافروزی در زمین، بهره زوالپذیر دنیای بیدوام را تمنا نکنید. چنانکه در حدیث شریف قدسی آمده است: «خداوند أمیفرماید: برای بندگان شایسته خود آنچه را که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر قلب هیچ بشری خطور نکرده است، آمادهکردهام. آنگاه رسول خدا صفرمودند: اگر میخواهید این آیه را بخوانید: (پسنمیداند هیچ کسی که چه بسیار مایه روشنی چشمها برایشان نهفته است که جزای کار و کردار پیشینشان است) «سجده / ۱٧»».
﴿فَخَسَفۡنَا بِهِۦ وَبِدَارِهِ ٱلۡأَرۡضَ فَمَا كَانَ لَهُۥ مِن فِئَةٖ يَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُنتَصِرِينَ٨١﴾.
«آنگاه او را» یعنی: قارون را «با خآنهاش به زمین فرو بردیم» به عنوان جزایی بر گردنکشی وی چنانکه در حدیث شریف آمده است: «در اثنایی که مردی از امتهای پیش از شما دو جامه سبز گران قیمت پوشیده خرامان بیرون آمد و در میان آن دو جامه فخر و تبختر میکرد، خدای سبحان زمین را فرمان داد که او را در خود فرو برد پس او تا روز قیامت در حال فرورفتن در زمین میجنبد». «پس هیچ گروهی نداشت که او را در برابر خداوند یاری رسانند» یعنی: قارون هیچ گروهی نداشت که از آنان یاری بجوید تا عذاب الهی را از وی دفع کنند «و خود» نیز «از نصرت یافتگان نبود» یعنی: خود هم قدرت نداشت تا بهرغم داشتن آنهمه سرمایه، خویشتن را از عذاب الهی نجات داده و از فرورفتن در زمین باز دارد.
﴿وَأَصۡبَحَ ٱلَّذِينَ تَمَنَّوۡاْ مَكَانَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ يَقُولُونَ وَيۡكَأَنَّ ٱللَّهَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَيَقۡدِرُۖ لَوۡلَآ أَن مَّنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا لَخَسَفَ بِنَاۖ وَيۡكَأَنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلۡكَٰفِرُونَ٨٢﴾.
«و همان کسانی که دیروز منزلت او را آرزو میکردند» یعنی: به آرزوی رسیدن بهمقام و جایگاه قارون بودند «صبح میگفتند: وای، مثل این که خداوند روزی را برای هرکس از بندگانش که بخواهد گشاده و تنگ میگرداند» یعنی: آنان پشیمان از آنچه قبلا آرزو میکردند گفتند: اینک برای ما حقیقتی آشکار شد که تا هم اکنون از دیده ما پنهان بود، آن حقیقت این است که: کار بهدست خدا أاست، بر هرکس بخواهد، دایره مالوثروت را گشاده میگرداند و بر هرکس بخواهد آن را تنگ میگرداند و این همه برای آزمایش و ابتلای بندگان است. چنانکه در حدیث شریف آمده است: «إن الله قسم بينكم أخلاقكم كما قسم أرزاقكم، وأن اللهيعطي المال من يحب ومن لا يحب ولا يعطي الإيمان إلا لمن يحب». «خدای ﻷاخلاق شما را در میان شما تقسیم کرده است چنانکه ارزاق شما را تقسیم کرده است و بیگمان خداوند مال را به کسانی که دوستشان میدارد و دوستشان نمیدارد میدهد اما ایمان را جز به کسانی که دوستشان میدارد نمیدهد».
آنگاه کسانی که در آرزوی مال قارون به خطای خویش پی برده بودند در ادامه گفتند: «و اگر خداوند بر ما منت ننهاده بود» با رحمت خویش و ما را پناه نداده بود از سرکشی، سرمستی و ستمگریای که قارون بر آن بود و اگر چنان بود که به سبب آن آرزوی خام و بیمورد، ما را فرو میگرفت «ما را نیز فرومیبرد» چنانکه قارون را در زمین فرو برد «وای، گویی کافران رستگار نمیشوند» به هیچ خواستهای از خواستههای خود.
﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ٨٣﴾.
سپس خدای ﻷ سنتی از سنتهای خویش را به ما تعلیم داده میفرماید: «آن سرای آخرت را» یعنی: عزت و مقام و بهرههای بهشت را. اشاره بهسوی سرای جاویدان بهشت با لفظ «تلک»، بهقصد بزرگداشت و تجلیل شأن و جایگاه آن در مقابل تحقیر بهره هایی است که قارون و امثال وی از دنیا داده شدهاند.آری! این بهشت جاودانی که شما اوصاف آن را شنیدهاید «برای کسانی مقرر میکنیم که در روی زمین خواستار برتری و فساد نیستند» یعنی: کسانی که نمیخواهند بر مؤمنان برتریجویی، تکبر و ستم ورزند و در زمین فساد کنند با ارتکاب معاصی خدای سبحان.
علما گفتهاند: حرمت فساد ـ هر فساد و تبهکاریای که باشد ـ امری آشکار است و چیزی از آن جایز نیست ولی برتری جویی ممنوعی دارد و مجازی؛ ممنوع آن این است که به شیوه تکبر و دیده درایی و تطاول بر مردم باشد اما مجاز آن این است که در امر حق و در طلب ریاست و پیشوایی دینی برمردم باشد، نه آن که بهلباس خوب، سواری خوب و منزل خوب بر دیگران برتری جویی شود. ولی کسی که به خاطر عشق به زیبایی، این چیزها را دوست دارد، بر او باکی نیست چنانکه در حدیث شریف آمده است: «کسی که در قلبش هموزن ذرهای از کبر باشد، به بهشت وارد نمیشود. مردی گفت: یا رسولالله! شخصی دوست دارد که جامه و کفش وی خوب و قشنگ باشد، آیا این از کبر و برتری جویی است؟ فرمودند: نه! این از کبر نیست، خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد، کبر عبارت است از: سر کشی علیه حق و کوچک شمردن مردم». همچنین درحدیث شریف آمده است: «همانا به من وحی شده است که: فروتنی اختیار کنید تا کسی بر کسی فخر نورزد و کسی بر کسی برنشورد».
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ خَيۡرٞ مِّنۡهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَلَا يُجۡزَى ٱلَّذِينَ عَمِلُواْ ٱلسَّئَِّاتِ إِلَّا مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٨٤﴾.
«هر کس نیکی به میان آورد» در روز قیامت «برای او بهتر از آن است» یعنی: برایش پاداشی بهتر از آن است که خداوند أاز ده برابر تا هفتصد برابر آن به وی میدهد «و هرکس بدی به میان آورد، کسانی که مرتکب بدیها شدهاند، جز سزای آنچه کردهاند، نمییابند» بی آنکه بر عذابشان افزوده شود. گاهی هم خداوند متعال عفو کرده و به رحمت و فضل خویش از گنهکاران در میگذرد و آنان را میآمرزد.
﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ قُل رَّبِّيٓ أَعۡلَمُ مَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ وَمَنۡ هُوَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٨٥﴾.
«درحقیقت، همان کسی که این قرآن را بر تو فرض کرد» یعنی: خدایی که قرآن را بر تو نازل کرد و عمل کردن به احکام آن را بر تو فرض گردانید «یقینا تو را بهسوی معاد» یعنی: بهسوی بازگشتگاه مکه «باز میگرداند» فاتح و ظفرمند وپیروز.
در بیان سبب نزول روایت شده است که چون رسول خدا صاز غار ثور بیرون آمده و راه هجرت بهسوی مدینه را در پیش گرفتند و به جحفه رسیدند، اشتیاق مکه در جانشان شعله کشید. آنگاه خداوند أاین آیه را نازل فرمود.
بهراستی که حق تعالی به این وعده خود به پیامبرش، وفا کرد و آن حضرت صرا بعد از مدت هشت سال درحالی به مکه بازگردانید که ایشان را عزتمند، لشکریان خویش را پیروز و دین اسلام را غالب گردانیده بود. ولی مجاهد در تفسیر ﴿لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ﴾[القصص: ۸۵]. میگوید: «خداوند أباز گرداننده تو بهسوی روز قیامت است». «بگو: پروردگارم بهتر میداند چه کسی هدایت پیش آورده» که آن کس من هستم «وچه کسی در گمراهی آشکاری است» که آنان شما مشرکان هستید. پس به زودی خواهید دانست که سرانجام نیک از آن چه کسی خواهد بود. و این پاسخی است به کفار مکه آنگاه که به رسول خدا صگفتند: تو در گمراهی قرار داری.
﴿وَمَا كُنتَ تَرۡجُوٓاْ أَن يُلۡقَىٰٓ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبُ إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَۖ فَلَا تَكُونَنَّ ظَهِيرٗا لِّلۡكَٰفِرِينَ٨٦﴾.
«و تو امیدوار نبودی که بر تو کتاب القا شود» یعنی: قبل از آنکه خداوند أبه نبوت و رسالتت برگزیند، تو امید و انتظار آن را نداشتی که بهسوی بندگان به رسالت برانگیخته شوی و بر تو قرآن نازل شود «بلکه این رحمتی از جانب پروردگارت بود» یعنی: لیکن فرود آوردن قرآن بر تو، رحمت و فضلی از سوی پروردگارت بود، نه بهخاطر عملت و نه به خاطر استحقاقی که داشتی بدین جهت، خداوند متعال پیامبرش را به پنج دستور ذیل مکلف گردانید:
۱- «پس هرگز پشتیبان کافران مباش» یعنی: مبادا با مجامله، برقرارکردن پیوند دوستی و مدارا کردن با آنان ـ به حساب تبلیغ دعوت و اعلام قاطعانه آن ـ کمک آنان باشی بلکه کافران را طرد کن و صراحتا با آنان به مخالفت برخیز.
﴿وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ بَعۡدَ إِذۡ أُنزِلَتۡ إِلَيۡكَۖ وَٱدۡعُ إِلَىٰ رَبِّكَۖ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٨٧﴾.
۲- «و البته نباید تو را از آیات الهی» یعنی: از عمل به قرآن «پس از آنکه بر تو نازل شده است، بازدارند» و نباید سخنان دروغ و آزارهای کافران، مانع تلاوت کتاب خدا أو عمل به آن از سوی تو شود.
۳- «و بهسوی پروردگارت دعوت کن» یعنی: مردم را بهسوی خداوند أ، یگانگی وی، عمل به فرایض و پرهیز از معاصی فراخوان.
۴- «و زنهار! از مشرکان مباش» در عمل، یا در اعتقاد. این دستور کنایهگویی به دیگران ـ بجز پیامبر صاست ـ همچنین این خطاب:
﴿وَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۘ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ لَهُ ٱلۡحُكۡمُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٨٨﴾.
۵- «و با خدا معبود دیگری را نخوان، خدایی جز او نیست» یعنی: فقط حق تعالیخدای یگآنهای است که بر همهچیز تواناست و غیر وی نه میتوانند به تو زیانی برسانند و نه منفعتی. مراد از این دو خطاب اخیر ـ چنانکه گفتیم ـ مخاطبان دیگر جز پیامبر صهستند «همه چیز» هر چه که باشد «هلاک شونده است، جز وجه او» یعنی: جز ذات او پس این فقط حق تعالی است که زنده پاینده است. در حدیث شریف آمده است: «راستترین سخنی را که لبید شاعر گفته این سخن است: الا کل شیء ما خلا الله باطل: آگاه باشید که همهچیز جز خداوند، فانی و نابود است».
«حکم از آن اوست» یعنی: فقط فرمان و قضای حق تعالی است که نافذ است، به هر چه بخواهد حکم میکند و فرمان میراند «و بهسوی او بازگردانیده میشوید» در هنگام رستاخیز و حشر و نشر، نه بهسوی غیر وی تا نیکوکار را در قبال نیکوکاریش و بدکار را در برابر بدکاریاش جزا دهد.
[۱] مترجم در دوران طلبگی خویش در کشور مصر، با جمعی از دانشجویان هموطن افغانستانی به دیدار طور و وادی مقدس «طوی» رفتیم و این درخت را که همچنان بیخ آن سبز و خرم است و دورادور آن را سنگ چیده بودند، مشاهده کردیم. این درخت هم اکنون در داخل محوطه کلیسایی به نام «سانتیکاترین» قرار دارد که مسیحیان در دوران جنگهای صلیبی آن را در مدخل وادی طور بنا کردهاند و جهانگردان بسیاری بهقصد دیدار آن راهی کشور مصر میشوند. [۲] تفسیر نظیر این آیه و مابعد آن در دو سوره «طه» و «نمل» گذشت. [۳] مترجمان اکثرا این آیه را اشتباه ترجمه کردهاند. مثلا ترجمه آقای بهاءالدین خرمشاهی این است: «و اگر به خاطر کار و کردار پیشینشان مصیبتی به آنان نمیرسید (و عذابی برایشان نمیفرستادیم) میگفتند پروردگارا چرا پیامبری بهسوی ما نفرستادی که از آیات تو پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم».