سوره قیامت
مکی است و دارای (۴۰) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره بدین سبب «قیامت» نامیده شده که با سوگند الهی بهقیامت آغاز گردیده است تا شأن آن را بزرگ نموده و بر وقوع حتمی و رد بر منکران آن تأکید گذاشته باشد.
﴿لَآ أُقۡسِمُ بِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ١﴾
«سوگند میخورم به روز قیامت» «لا» در ﴿لَآ أُقۡسِمُ﴾هم در این آیه و هم در آیه بعد زاید است و اعراب کلمه «لا» را برای تأکید قسم اضافه میکنند زیرا اگر مقسمعلیه منتفی باشد، آوردن کلمه «لا» قبل از قسم برای تأکید نفی جایز است پس معنی این است: «به تأکید سوگند میخورم». جواب قسم محذوف است که مابعد آن بر آن دلالت میکند، یعنی: «یقینا برانگیخته میشوید». البته قسم خوردن خداوند أبه روز قیامت برای تعظیم و تفخیم شأن آن میباشد و قطعا او صاحباختیار است که به هر چیز از مخلوقاتش که میخواهد، سوگند بخورد.
﴿وَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلنَّفۡسِ ٱللَّوَّامَةِ٢﴾
«و سوگند میخورم به نفس لوامه» یعنی: به نفسی که صاحب خود را بر کوتاهی و تقصیرش ملامت میکند و این نفس لوامه، نفس مؤمن است که وی را بر اعمال خیری که از وی فوت شده نادم میگرداند لذا مؤمن خود را بر ارتکاب شر ملامت میکند چنانکه بر انجام خیر نیز خود را ملامت میکند که چرا از آن بیشتر انجام نداده است. حسن بصری میگوید: «سوگند به خدای ﻷ که من مؤمن را جز ملامتگر نفس خویش نمییابم؛ او بر خود نهیب میزند و میگوید: من ـ مثلا ـ چرا آن سخن را گفتم و نیتم از آن چه بود؟ قصدم از غذا خوردن با فلان کس چه بود؟ از این حدیث نفسی که با خویشتن خویش داشتم، چه هدفی داشتم؟... اما فاجر جلو میرود و جلو میرود... و هیچگاه نفسش را سرزنش نمیکند». هم اوگفته است: «هیچ کس از اهل آسمآنها و زمین نیست مگر اینکه در روز قیامت نفس خود را ملامت میکند».
خلاصه: از ظاهر آیه ـ چنانکه ابنکثیر گفته است ـ چنین برمیآید که: نفس لوامه نفسی است که صاحب خود را بر خیر و شر هردو ملامت میکند، به معناییکه گذشت. اما مقاتل میگوید: «نفس لوامه نفس کافر است که در آخرت خود را بر کوتاهی در ایفای حق خدای ﻷ ملامت میکند و بر آن حسرت میخورد».
﴿أَيَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَلَّن نَّجۡمَعَ عِظَامَهُۥ٣﴾
«آیا انسان میپندارد که هرگز استخوآنهای او را گرد نمیآوریم» بعد از آنکه پوسید و پراکنده گردید؟ و آیا میپندارد که او را دیگر بار به آفرینشی جدید نمیآفرینیم؟ قطعا این پنداری است باطل زیرا ما استخوآنهای پوسیده او را گرد میآوریم. بدینسان خداوند أبه روز قیامت و نفس لوامه هردو سوگند میخورد که استخوانهای درهم پاشیده انسان را گرد خواهد آورد آنگاه هر انسانیرا زنده خواهد کرد تا او را مورد محاسبه قرار داده و سپس به او جزای مناسبی بدهد.
مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفتهاند: عدی بن ربیعه به رسول خدا صگفت: ای محمد! به من از روز قیامت بگو که چه وقت روی میدهد؟ رسول خدا صحقیقت امر قیامت را به وی باز گفتند. سپس او گفت: حتی اگر این روز را به چشم سر هم ببینم، تو را تصدیق نمیکنم و به آن ایمان نمیآورم، عجبا! آیا خداوند أاین استخوانها را پس از پوسیدن آنها گرد میآورد؟! پس آیه کریمه نازل گردید.
﴿بَلَىٰ قَٰدِرِينَ عَلَىٰٓ أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُۥ٤﴾
«آری» یعنی: نه چنان است که بر این امر توانا نباشیم بلکه با توانایی تمام استخوانهای پوسیده انسان را گرد میآوریم و حتی از این هم فراتر: «تواناییم بر این که سرانگشتهای او را» مانند سم شتر «هموار کنیم» تا قادر به گرفتن و باز دادن چیزی نباشد اما ما با بخشیدن این انگشتان کوچک و نرم و لطیف که مشتمل بر مفاصل، ناخنها، عروق ظریف و نرم و استخوآنهای بار یک هستند، بر او منت نهادیم. یا معنی این است: تواناییم بر این که انگشتانش را بیهیچ نقصان و تفاوتی همان طور که در دنیا بوده است استوار کنیم و باز آفرینیم. پس این تنبیهی است از سوی حق تعالی بر این امر که خطوط سرانگشتان هر انسانی با خطوط سر انگشتان غیر او از انسآنهای دیگر اختلاف دارد.
این آیه از معجزات قرآن کریم است زیرا بر نقش شگفت آسای اثر انگشت انسان توجه میدهد. این آیه سبب ایمان آوردن بسیاری از منکران گردیده است زیرا امروزه در عصر علم این حقیقت روشن گشته است که هویت و شخصیت مشخص و مستقل انسان به وسیله خطوط سرانگشتان وی از دیگران بازشناخته میشود پس ممکن است گاهی قد انسان، لحن صدا و شکل و شمایل وی با دیگران کاملا شبیه باشد ولی آنچه که اصلا به هیچ انسان دیگری شباهت ندارد، خطوط سر انگشتان او یا مهر خاص و منحصر به فرد وی است از همین رو، امروزه اهمیت اثر انگشت در بررسی قضایای جنایی و حقوقی به عنوان دلیلی قاطع شناخته و بهکار گرفته میشود.
﴿بَلۡ يُرِيدُ ٱلۡإِنسَٰنُ لِيَفۡجُرَ أَمَامَهُۥ٥﴾
«بلکه انسان میخواهد در زمانی که پیش روی وی است، فسق و فجور کند» یعنی: میخواهد تا فسق و فجور و بدکاری را در زمانی که پیش رو دارد جلو انداخته،گناه را مقدم نماید و توبه را به تأخیر اندازد و او میخواهد که هر چه عمر وی به درازا کشید، به فسق و فجور ادامه دهد لذا هرگز مرگ و آخرت را بهیاد نمیآورد. پس انکار رستاخیز از دو شبهه پدید میآید:
۱- بعید پنداشتن اجتماع و بههم آمدن اعضا و اجزاء بعد از پراکندهشدن و متلاشی شدن آنها.
۲- گرایش به بیضابطهگی و بیقیدی و اینکه هیچ عامل و مانعی هویها و هوسهای وی را مهار نکند از این جهت از روی افسارگسیختگی و تمایل به فسق و فجور، تسلیم هوی و هوس شده و منکر معاد میگردد زیرا ایمان به آخرت او را به ضوابط و قیودی پایبند میگرداند.
﴿يَسَۡٔلُ أَيَّانَ يَوۡمُ ٱلۡقِيَٰمَةِ٦﴾
«میپرسد» از روی استبعاد، استهزا و استکبار: «روز قیامت چه وقت است؟»؛
﴿فَإِذَا بَرِقَ ٱلۡبَصَرُ٧﴾
«پس آنگاه که چشم خیره شود» از شدت بهتزدهگی و تحیر در سکرات مرگ، یا در وحشت رستاخیز؛
﴿وَخَسَفَ ٱلۡقَمَرُ٨﴾
«و ماه تیره گردد» یعنی: نور و روشنی آن تماما از بین رفته و مجددا به آن برنگردد چنانکه در ماهگرفتگی دنیا به آن برمیگشت؛
﴿وَجُمِعَ ٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ٩﴾
«و خورشید و ماه فرایکدیگر آوردهشوند» یعنی: خورشید و ماه هردو یکجا باهم در پیچانده شده و به یک کتله واحدی تبدیل گردند، وآنگه دیگر شب و روزی در کار نباشد؛
﴿يَقُولُ ٱلۡإِنسَٰنُ يَوۡمَئِذٍ أَيۡنَ ٱلۡمَفَرُّ١٠﴾
«آن روز انسان بگوید که کجاست گریزگاه؟» یعنی: چون فرزند آدم صحنههای هولناک روز قیامت را مشاهده کند، در آن هنگام میگوید: کجاست گریزگاه از نزد خدای سبحان و از حساب و عذاب وی.
﴿كَلَّا لَا وَزَرَ١١﴾
«حاشا و کلا» نه! هرگز نه! «هیچ پناهی نیست» یعنی: در آن روز هیچ کوه و قلعه و پناهگاهی نیست که شما را از حساب و عذاب خدای ﻷ پناه دهد.
﴿إِلَىٰ رَبِّكَ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡمُسۡتَقَرُّ١٢﴾
«آن روز، مستقر» یعنی: بازگشت و سرانجام کار «بهسوی پروردگار توست».
﴿يُنَبَّؤُاْ ٱلۡإِنسَٰنُ يَوۡمَئِذِۢ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ١٣﴾
«در آن روز انسان از آنچه پیش فرستاده یا بازپس داشتهاست خبر داده میشود» یعنی: فرزند آدم ـ اعم از نیکوکار و بدکار ـ در هنگام وزن اعمال از عمل نیک یا بدی که پیش فرستاده، یا از سنت بد یا نیکی که از خود بهجای گذاشته و بعد از مرگش بدان عمل میشود، آگاه ساخته میشود. یا او از اول و آخر عمل خود خبر داده میشود، یا خبر داده میشود از آنچه که پیش فرستاده ازمعصیت و باز پس داشته است از طاعت. در حدیث شریف آمده است: «إن مما يلحق المؤمن من عمله وحسناته بعد موته: علما علمه ونشره وولداً صالحاً تركه أو مصحفاً ورثه أو مسجداً بناه أو بيتاً لإبن السبيل بناه أو نهراً أجراه أو صدقة أخرجها من ماله في صحته وحياته تلحقه من بعد موته». «بیگمان از عمل و نیکیهایی که بعد از مرگ مؤمن به وی میپیوندد، عبارت است از: علمی که آن را تعلیم داده و نشر نموده است و فرزند صالحی که از خود بهجا گذاشته است، یا مصحفی که بهارث نهاده است، یا مسجدی که بنا کرده است، یا خآنهای که برای رهگذران در راه مانده ساخته است، یا جویی که آن را حفر کرده و روان ساخته است، یا صدقهای که آن را از مال خود در سلامتی و حیاتش بیرون آورده است پس اینهاست که بعد ازمرگش به وی میپیوندد». همچنین در حدیث شریف به روایت صحیح مسلم آمده است: «من سن في الإسلام سنة حسنة كان له أجرها وأجر من عمل بها بعده، من غير أن ينقص من أجورهم شيء ومن سن في الإسلام سنة سيئة كان عليه وزرها ووزر من عمل بها بعده، من غير أن ينقص من أوزارهم شيئا». «هر کس در اسلام سنت نیکی را بنیان گذارد، برای وی مزد آن عمل و مزد کسانی است که بعد از او بدان عمل کردهاند، بیآنکه از مزدهای ایشان چیزی کم ساخته شود و هرکس در اسلام سنت بدی را بنیان گذارد، بر او گناه آن و گناه کسانی است که بعد از او بدان عمل کردهاند، بی آن که از گناهانشان چیزی کم ساخته شود».
﴿بَلِ ٱلۡإِنسَٰنُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ بَصِيرَةٞ١٤﴾
«بلکه انسان بر نفس خود بصیر است» و حقیقت ایمان یا کفر، طاعت یا معصیت و استقامت یا انحرافی که او بر آن بوده است را میداند. به قولی معنی این است: بلکه اعضا و اندامهای انسان علیه او گواهند.
﴿وَلَوۡ أَلۡقَىٰ مَعَاذِيرَهُۥ١٥﴾
«هر چند عذرهای خود را در میان آورد» یعنی: هرچند عذرها پیشکش کرده و از خود حجت بنماید و دفاع کند، آن عذرآوریها به حالش هیچ سودی نمیکند زیرا علیه او شواهدی اقامه میشود که عذرهای دروغینش را برملا میسازد. یا معنی این است: هرچند انسان برای دفاع از خود عذرهایی بتراشد اما او بر خویشتن خویش بیناست و خودش را خوب میشناسد. مجاهد میگوید: «عذرهای انسان، عبارت از حجتهای وی است». ابن کثیر میگوید: «صحیح قول مجاهد و اصحاب وی است».
﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ١٦﴾
«زبانت را به بازخوانی وحی نجنبان که در کار آن شتاب کنی» مفسران در بیان سبب نزول گفتهاند: رسول خدا صدر هنگام نزول وحی پیش از آنکه جبرئیل÷ از خواندن آن فارغ شود، به خاطر حرص و اشتیاقی که بر حفظ و نگهداری قرآن داشتند، لبها و زبان خود را برای تکرار آن میجنبانیدند، همان بود که این آیه نازل شد. یعنی: زبان خویش را در هنگام القای وحی به تکرار کردن قرآن نجنبان تا آن را از بیم آنکه مبادا از خاطرت برود، به شتاب فراگیری.
﴿إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ١٧﴾
«زیرا گردآوری آن» در سینهات «بر عهده ماست» پس بدان که چیزی از آن از خاطرت نمیرود «و بازخوانی آن» یعنی: پایدار ساختن تکرار و خواندن آن بر زبانت به وجهی درست و استوار نیز بر عهده ماست.
﴿فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ١٨﴾
«پس چون آن را بخوانیم» یعنی: چون خواندن قرآن را بر تو به زبان جبرئیل÷تمام گردانیم؛ «از خواندن آن پیروی کن» یعنی: به خواندن جبرئیل÷گوش فراده و سر تا پا به او توجه کن.
﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥ١٩﴾
«سپس بیان آن برعهده ماست» یعنی: تفسیر حلال و حرام و بیان مسائل مشکله آن بر عهده ما است و ما این معانی را ـ آنچنان که اراده کرده و مشروع گردانیدهایم ـ به تو الهام میکنیم. لذا رسول خدا صپس از نزول این آیات در هنگام فرود آمدن جبرئیل ÷برای رساندن وحی، به او گوش میسپردند و چون از نزد ایشان میرفت، بیدغدغه آیات وحی را ـ چنانکه خداوند متعال به ایشان وعده داده بود ـ میخواندند. شاه ولیالله دهلوی میگوید: «معنی آیه نزد بنده این است که: هرآینه جمع کردن قرآن در مصاحف و حفظ و قرائت آن عصرا بعد عصر بر ما وعده لازم است و الله تعالی توضیح و تفسیر معانی آن را بر دست شیخین «بخاری و مسلم» بجمع کرده و در هر زمانی قاریان را توفیق داد که حافظ شوند و قرآن را به تجوید بخوانند و در هر زمانی مفسران را توفیق داد که در تفسیر آن سعی نمایند ـ و الله اعلم» [۴۳]. کلمه «ثم» دلیل بر جواز تأخیر بیان از وقت خطاب است.
آنگاه سیاق قرآنی بیان حال سابق انسان منکر رستاخیز را اینچنین دنبال میکند:
﴿كَلَّا بَلۡ تُحِبُّونَ ٱلۡعَاجِلَةَ٢٠﴾
«حاشا و کلا» نه! هرگز نه! «حق این است که بهره زودیاب دنیوی را دوست میدارید» و همین عامل است که شما را به تکذیب روز قیامت و مخالفت با وحی و قرآن و پیامبر صوا میدارد. کلا: مفید ردع یعنی زجر و توبیخ و بازداشتن از انکار آخرت است. پس این آیه هشداری است به انسان که نباید به دنیای زودگذر فریفته شود و ترغیبی است بر شکیبایی، تأمل، تحمل و حوصلهمندی.
﴿وَتَذَرُونَ ٱلۡأٓخِرَةَ٢١﴾
«و» حق این است که «آخرت را» با نعمتهای آن «فرو میگذارید» و برای آن کار نمیکنید. پس آنچه که شما را از کارکردن برای آخرت باز میدارد، همانا اهتمام و اشتیاق شما به نعمتهای زودگذر دنیاست.
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢﴾
«در آن روز چهرههایی تازه و خرم» زیبا، باصفا، شاداب و روشن «است» .
﴿إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣﴾
«نظر کنندهاند بهسوی پروردگار خود» یعنی: بهسوی آفریننده و مالک امر خود مینگرند و او را آشکارا به چشم سر میبینند. احادیث صحیح نیز متواترا بر این امر تأکید گذاشتهاند که بندگان در روز قیامت بی هیچگونه حجابی بهسوی پروردگارشان مینگرند آن گونه که بهسوی ماه شب چهارده مینگرند و این احادیث از صحت و تواتر بدان پایه قرار دارند که دفع و منع آنها ممکن نیست چنانکه ابنکثیر به نقل آن احادیث پرداخته و به دنبال آن میافزاید: «این مسأله بهحمدالله در میان صحابه و تابعین و سلف این امت أمسئله اجماعی است چنانکه در میان ائمه اسلام نیز مورداتفاق میباشد». در حدیث شریف آمده است: «...وأكرمهم علي الله من ينظر إلي وجهه غدوة وعشية». «گرامیترین اهل بهشت در نزدخداوند أکسانی هستند که صبح و شام بهسوی چهره پروردگار متعال مینگرند».
﴿وَوُجُوهٞ يَوۡمَئِذِۢ بَاسِرَةٞ٢٤﴾
«و در آن روز چهرههایی دژم باشند» یعنی: درهم کشیده، عبوس، افسرده و زشت باشند؛ که این چهرهها، چهرههای کفار است.
﴿تَظُنُّ أَن يُفۡعَلَ بِهَا فَاقِرَةٞ٢٥﴾
«توقع کنند که به آنان بلایی بزرگ در رسد» فاقره: بلایی است کمرشکن و بزرگ، گویی از بس بزرگ است، فقرات پشت را میشکند.
﴿كَلَّآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلتَّرَاقِيَ٢٦﴾
«حاشا و کلا» نه! هرگز نه! ای فرزند آدم! تو نمیتوانی در روز قیامت کارنامهات را انکار کنی «چون جان به گلوگاهها رسد» یعنی: چون نفس، یا روح به گلوگاه رسد. ترقوه: استخوان میان سینه و گردن، یعنی چنبره گردن است و رسیدن نفس به گلوگاه، کنایه از قرار گرفتن در آستانه مرگ میباشد.
﴿وَقِيلَ مَنۡۜ رَاقٖ٢٧﴾
«و گفته شود: کیست افسونگر؟» یعنی: کسی که پیرامون فرد محتضر حاضر است، میگوید: چه کسی بر او دم و دعا میکند تا شاید شفا یابد؟ مراد این است که آیا کسی هست تا او را در چنین حالتی درمان کند، بگردید و اطبا و دعاخوانان را خبر کنید. اما آنان نمیتوانند هیچ چیز از قضای خداوند متعال را از وی دفع کنند. یا «راق» از «رقی» است که در این صورت این سخن از فرشتگان است. یعنی فرشتگان به همدیگر میگویند: چه کسی از شما روح او را به جایگاهش میبرد، فرشتگان رحمت یا فرشتگان عذاب؟.
﴿وَظَنَّ أَنَّهُ ٱلۡفِرَاقُ٢٨﴾
«و یقین داند که این وقت جدایی است» یعنی: کسی که روح وی به گلوگاهش رسیده است، یقین میکند که آن ساعت، ساعت جدا شدن از دنیا و خانواده و مال و فرزندان است. حق تعالی با آوردن کلمه «ظن» از یقین به گمان تعبیر نمود، از آن رو که تا وقتی روح در بدن شخص باشد، او به زندگی طمع داشته و به مرگ خویش یقین کامل حاصل نمیکند بلکه در عین حال که گمان غالب وی مرگاست اما با این وجود، کورسویی از امید به زندگانی در نهاد او وجود دارد.
آیه کریمه دلیل بر آن است که روح جوهری است قائم بالذات که بعد از مرگ بدن باقی میماند زیرا حق تعالی مرگ را فراق نامیده است و خود این، دلیل بر آن است که روح باقی است؛ چرا که فراق و وصال صفت است و صفت مستدعی وجود موصوف میباشد.
﴿وَٱلۡتَفَّتِ ٱلسَّاقُ بِٱلسَّاقِ٢٩﴾
«و یک ساق محتضر به ساق دیگر آن بپیچد» در هنگام فرود آمدن مرگ بر وی پس هردو پایش میمیرند و ساقهای پایش خشک میشوند و او قادر به حرکت دادن آنها نیست. آنگاه ساقهای او را در کفن میپیچانند درحالیکه روزی بر آنها جولان میکرد و میتاخت. ضحاک در معنی آن میگوید: «دو کار بزرگ بر میت گرد میآید: مردم پیکرش را برای کفن و دفن آماده میکنند و فرشتگان روحش را به جایگاه و مقر آن میبرند».
﴿إِلَىٰ رَبِّكَ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡمَسَاقُ٣٠﴾
«آن روز روان کردن بهسوی پروردگار توست» یعنی: در آن روز، ارواح پس از باز گرفته شدن از اجساد، بهسوی آفریننده متعال رانده میشوند.
﴿فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ٣١﴾
«پس نه باور داشت» حقایق را این انسان منکر به پیامبر و قرآن و روز آخرت «و نه نماز گزارد» برای پروردگار خویش پس نه به قلبش ایمان آورد و نه هم به بدنش عمل کرد.
﴿وَلَٰكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ٣٢﴾
«ولی دروغ انگاشت و رویگردان شد» یعنی: دروغ انگاشت پیامبر صو فرشتگان و روز آخرت را و از طاعت و ایمان روی گردانید.
﴿ثُمَّ ذَهَبَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ يَتَمَطَّىٰٓ٣٣﴾
«سپس تبخترکنان» یعنی: سرمست و خرامان در راه و رفتارش، افتخارکنان و عشوهکنان به سر و وضعش «به سوی خانوادهاش رفت» یا «یتمطی» به این معنی است: او از روی خودبینی و گردنکشی از اجابت دعوتگر حق، سنگینی و کاهلی کرد.
﴿أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰ٣٤ ثُمَّ أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰٓ٣٥﴾
«اولی است بر تو پس اولی است، باز هم اولی است بر تو و اولی است» این خطاب در دنیا یا در آخرت متوجه کافر مغرور و متبختر است. پس اگر خطاب به وی در دنیا باشد، معنی این است: ای کافر! برایت سزاوارتر است که راهی غیر از این راهی را که در پیش گرفتهای، اختیار کنی. باز هم تکرار میکنم که سزاوارتر برای تو غیر این راه است؛ سزاوارتر برای تو این است که ایمان آوری و از کتاب خدا أ پیروی کنی. و اگر خطاب در آخرت باشد، معنی این است: ای کافر! برای تو سزاوارتر بود که با غیر این کارنامه سراسر کفرآلود خود ما را ملاقات میکردی. باز هم تکرار میکنم که این کار برای تو سزاوارتر بود. پس این آیه متضمن دعوت انسان به سوی این حقیقت است که باید او از مؤمنان راهیافته باشد. به قولی معنی این است: ای کافر! بدان که خدای سبحان آنچه را که ناخوش داری به تو میپیونداند و این امر بر تو باربار تکرار میشود.
ابن عباس سدر بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: «چون آیه ﴿عَلَيۡهَا تِسۡعَةَ عَشَرَ٣٠﴾[المدثر: ۳۰]. «بر دوزخ نوزده فرشته برگمارده است» نازل شد، ابوجهل به قریش گفت: مادرانتان به عزایتان بنشینند، فرزند ابیکبشه به شما خبر میدهد که نگهبانان جهنم نوزده تناند و درحالیکه شما در شمار بسیار و در شجاعت سرآمد روزگار هستید، آیا هر ده تن از شما عاجز از آن هستند که بر یک تن از نگهبانان جهنم هجوم برده و او را فراچنگ گیرند؟ پس خداوند أبه پیامبرش وحی کرد که به ابو جهل بگوید:﴿أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰ٣٤﴾[القیامة: ۳۴] مقاتل میگوید: رسول خدا صنزد ابوجهل رفتند و به او گفتند: «وای بر تو، باز هم وای بر تو» و او را به عذاب تهدید کردند. پس ابوجهل گفت: مرا به چه چیز تهدید میکنی؟ نه تو میتوانی علیه من کاری بکنی و نه پروردگارت و من عزیزترین و نیرومندترین اهل این وادی هستم! سپس راه خود کشید و رفت پس این آیه نازل گردید.
﴿أَيَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَن يُتۡرَكَ سُدًى٣٦﴾
«آیا انسان میپندارد که به امان خود رها خواهد شد؟» یعنی: مهمل و عبث فروگذاشته خواهد شد؟ پس نه مورد امرونهی قرار خواهد گرفت و نه مورد محاسبه و مجازات و مؤاخذه؟ هرگز چنین نیست. پس این آیه دلیل تحقق حتمی رستاخیز است زیرا جزا دادن بر اعمال، امری است اجتناب ناپذیر؛ تا فرمانبر و نافرمان باهم برابر نباشند.
﴿أَلَمۡ يَكُ نُطۡفَةٗ مِّن مَّنِيّٖ يُمۡنَىٰ٣٧﴾
«آیا نطفهای از منی نبود که در رحم ریخته میشد» یعنی: آیا این انسان، قطرهای از منیای که در رحم ریخته میشود، نبود؟.
﴿ثُمَّ كَانَ عَلَقَةٗ فَخَلَقَ فَسَوَّىٰ٣٨﴾
«سپس خون بستهای بود» یعنی: او بعد از نطفه، خون بستهای بود زیرا منی در نخستین مرحله از مراحل تطور جنینی خود، به خون بسته تبدیل میشود «پس خداوند او را آفرید» یعنی: خداوند متعال بنا بر حساب و کتاب دقیقی او را به گوشت پارهای آفریده شده متطور ساخت «پس او را موزون ساخت» یعنی: آنگاه اندامهای او را درست و برابر کرد و آفرینش او را کامل گردانید و در او روح دمید.
﴿فَجَعَلَ مِنۡهُ ٱلزَّوۡجَيۡنِ ٱلذَّكَرَ وَٱلۡأُنثَىٰٓ٣٩﴾
«پس» بعد از قرار دادن منی در کوران تطور جنینی در رحم «از آن» یعنی: از منی «دو قسم را» یعنی: دو صنف از نوع انسان را «پدید آورد؛ نرینه و مادینه را» یعنی: مرد و زن را.
﴿أَلَيۡسَ ذَٰلِكَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يُحۡـِۧيَ ٱلۡمَوۡتَىٰ٤٠﴾
«آیا چنین کسی» که این آفرینش بدیع را انشا کرد و بر آفرینش انسان توانا گردید «قادر نیست که مردگان را زنده کند» یعنی: اجسام را با رستاخیز به همان حالی که در دنیا بودهاند، برگرداند؟ قطعا بر این کار تواناست زیرا اعاده و بازگردانیدن آفرینش از ایجاد نخستین آن آسانتر است. در حدیث شریف به روایت ابوهریره سآمدهاست که رسول خدا صفرمودند: «هر کس از شما سوره ﴿لَآ أُقۡسِمُ بِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ١﴾[القیامة: ۱] را میخواند و به فرموده حق تعالی: ﴿أَلَيۡسَ ذَٰلِكَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يُحۡـِۧيَ ٱلۡمَوۡتَىٰ٤٠﴾[القیامة: ۴۰] میرسد، باید بگوید: بلی! نه چنان است که پروردگار ما بر زنده کردن مردگان توانا نباشد بلکه او بر آن تواناست». همچنین در حدیث شریف آمده است که چون آن حضرت صاین آیه را میخواندند، میفرمودند: «سبحانک وبلی: پاک و منزه هستی پروردگارا! نه چنان است که توانا نباشی بلکه تو توانا هستی». همچنین در حدیث شریف آمده است: «هر کس از شما سوره ﴿وَٱلتِّينِ وَٱلزَّيۡتُونِ١﴾[التین: ۱] را میخواند و به آخر آن، یعنی: ﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡكَمِ ٱلۡحَٰكِمِينَ٨﴾[التین: ۸] میرسد، باید بگوید: نه چنان است که پروردگار ما احکم الحاکمین نباشد بلکه من بر این امر از گواهانم: (بلی و أنا علی ذلکم من الشاهدین)... و هرکس سوره (مرسلات) را میخواند و به آیه: ﴿فَبِأَيِّ حَدِيثِۢ بَعۡدَهُۥ يُؤۡمِنُونَ٥٠﴾[المرسلات: ۵۰] میرسد، باید بگوید: (آمنا بالله) به خداوند أایمان آوردیم».
[۴۳] عباراتی را که از شاه ولیالله دهلوی: در این تفسیر شریف نقل کردهام، همراه با ویراستاری است.