سوره منافقون
مدنی است و دارای (۱۱) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به سبب افتتاح با بیان رسواییها و اوصاف منافقان و مواقف دشمنانه آنان علیه رسول اکرم صو مؤمنان، «منافقون» نامیده شد. این سوره متضمن هجوم سختی علیه اخلاق منافقان و دسیسههای آنان است.
﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ١﴾
«چون منافقان نزد تو آیند» منافق کسی است که اسلام را آشکار کرده و کفر را پنهان میدارد. یعنی ای پیامبر ص! چون منافقان به تو رسند و به مجلست حاضر شوند؛ «میگویند» به زبآنهای خود خلاف آنچه را که در دلهایشان است: «گواهی میدهیم که بیگمان تو پیامبر خدا هستی» منافقان گواهیشان را با «لام تأکید» مؤکد میکنند، برای اشعار و اعلام اینکه این گواهی، از صمیم دل وهمراه با خلوص نیت و عقیده صادر شده است. معنای (نشهد)، نعلم و نحلف است یعنی: میدانیم و سوگند میخوریم که تو رسول خدا هستی «و خداوند میداند که تو پیامبر اویی» این تصدیقی است از جانب خدای ﻷ بر گواهی حقانیت رسالت محمد صکه سخن منافقان متضمن آن است تا چنین فهمیده نمیشود که تکذیب منافقان در جمله بعدی، متوجه این حقیقت میباشد «و خداوند گواهی میدهد که منافقان دروغگویند» در این ادعا که گواهیشان بر رسالت رسول اکرم صاز صمیم قلب و خلوص عقیده است، هرچند لفظ و بیان محض که صرفا گواهی دادنشان به زبان بر صحت رسالت است، دروغ نیست زیرا لفظ این سخنشان حق است.
﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُمۡ جُنَّةٗ فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِنَّهُمۡ سَآءَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٢﴾
«سوگندهای خود را سپر گرفتهاند» یعنی: سوگندهایی را که به شما درباره ایمان خود میخورند، سپر قرار داهاند تا آنان را از گزند شما نگه دارد و در پشت سر آن خود را پنهان دارند تا کشته و اسیر نشوند. این تعبیر دلیل بر آن است که لفظ: «أشهد: گواهی میدهم» سوگند است. «پس از راه خدا باز داشتهاند» یعنی: مردم را از ایمان و جهاد و طاعات باز داشتهاند، به سبب شک پراکنی، عیبجویی و طعنهزدن در نبوت که از آنان سرزده است «چه بد است آنچه آنان میکنند» از نفاق و بازداشتن از راه خدا أ.
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَفۡقَهُونَ٣﴾
«این» دروغ گفتن، بازداشتن از راه خدا أو اعمال زشت «به سبب آن است که آنان ایمان آوردند» از روی نفاق «سپس کافر شدند» در باطن امر. بهقولی: آیه کریمه درباره گروهی نازل شد که ایمان آوردند، سپس مرتد شده و از ایمان خود برگشتند «پس بر دلهایشان مهر نهاده شد» به سبب کفرشان لذا دیگر بعد از این ایمانی به دلهایشان راه نمییابد «پس آنان در نمییابند» و نمیفهمند آنچه را که صلاح و رشد و هدایتشان در آن است.
﴿وَإِذَا رَأَيۡتَهُمۡ تُعۡجِبُكَ أَجۡسَامُهُمۡۖ وَإِن يَقُولُواْ تَسۡمَعۡ لِقَوۡلِهِمۡۖ كَأَنَّهُمۡ خُشُبٞ مُّسَنَّدَةٞۖ يَحۡسَبُونَ كُلَّ صَيۡحَةٍ عَلَيۡهِمۡۚ هُمُ ٱلۡعَدُوُّ فَٱحۡذَرۡهُمۡۚ قَٰتَلَهُمُ ٱللَّهُۖ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٤﴾
«و چون آنان را ببینی، بدنهایشان تو را به شگفت آورد» یعنی: شکل و هیأت و منظر آنان برای بیننده شگفت آور است چرا که آنان شکل و شمایلی تروتازه و بارونق دارند «و چون سخن گویند، به سخنشان گوش دهی» و پنداری که سخنشانحق و راست است، از بس که زبان و بیانی فصیح و بلیغ دارند. شایان ذکر است که عبدالله بنابی رئیس منافقان شخصی فصیح، تنومند و خوش منظر بود و چون سخن میگفت، رسول خدا صبه سخنش گوش فرامیدادند «گویی آنان الوارهاییاند تکیه داده بر دیوار» منافقان در نشستن خود در مجالس رسول اکرم ص به حال تکیه داده، به چوبها و الوارهای میان تهیای تشبیه شدهاند که به دیوار تکیه داده است، چوبهایی که نه چیزی میفهمند و نه میدانند زیرا از فهم نافع و علمیکه صاحبش از آن بهرهمند گردد خالیاند چنانکه الوارها اشباحی فاقد درک و فهم میباشند «هر بانگی را بر ضد خود میپندارند» یعنی: آنان با وجود تنومندی اجسام خود، از باطن و معنویت چنان تهیاند که هر بانگی را که میشنوند، آن را بانگ هلاکی علیه خود میپندارند و تصور میکنند که آن بانگ آنان را هدف قرار داده و برآنان فرود آمده است، از بس که جبونند و دلهایشان مرعوب و بیمناک است پس آنان اشباحی بدون ارواح و صورتهایی بدون معنی هستند. در حدیث شریف آمده است: «خداوند أبه صورتها و اموالتان نمینگرد بلکه فقط به دلها و اعمالتان مینگرد». به قولی: منافقان از آن بیم داشتند که درباره آنان آیاتی نازل شود که پردههایشان را بدرد و خونها و مالهایشان را مباح گرداند «آنان خود دشمناند پس از آنان برحذر باش» از اینکه به فرصتی علیه تو دست یابند، یا بر چیزی از اسرارت آگاه گردند زیرا آنان جاسوسانی برای دشمنان کافرت هستند «خدا بکشدشان» یعنی: خداأآنان را لعنت کند و از رحمت خود طرد نماید. یا این تعلیمی است به مؤمنان که این سخن را بگویند «چگونه بیراهه میروند؟» یعنی: چگونه از حق برگشته و از آن بهسوی کفر میگرایند و تا کجا از حقیقت انحراف یافتهاند؟ در حدیث شریف به روایت امام احمد از ابوهریرهسآمده استکه رسول خدا صفرمودند: «إن للمنافقين علامات يعرفون بها: تحيتهم لعنة، وطعامهمنهبة، وغنيمتهم غلول، ولا يقربون المساجد إلا هجرا، ولا يأتون الصلاة إلا دبرا، مستكبرين لا يألفون ولا يؤلفون، خشب بالليل، صخب بالنهار». «منافقان دارای نشانههایی هستند که با آنها شناخته میشوند: درود و شادباش گفتن آنها لعنت است و غذایشان غارت (بی خیر و برکت) و غنیمتشان غلول و خیانت، جز با سستی و گرانباری به مساجد نزدیک نمیشوند و جز در آخر وقت به نماز نمیآیند، مستکبر و گردنکشاند، نه الفت میگیرند و نه مورد الفت قرار میگیرند، سنگین خواباند در شب (شب زندهداری نمیکنند) و جیغ و داد کشندهاند در روز».
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ يَسۡتَغۡفِرۡ لَكُمۡ رَسُولُ ٱللَّهِ لَوَّوۡاْ رُءُوسَهُمۡ وَرَأَيۡتَهُمۡ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسۡتَكۡبِرُونَ٥﴾
«و چون به آنان گفته شود، بیایید تا پیامبر خدا برای شما طلب آمرزش کند، سرهای خود را برگردانند» یعنی: از روی تمسخر به این سخن و به نشانه بیمیلی در آمرزشخواهی پیامبر صبرای خود، سرهای خویش را تکان میدهند و میپیچانند «وآنان را میبینی که تکبرکنان روی برمیتابند» از رسول اکرم صو درخواست آمرزش خواهی ایشان برای خود زیرا خود را بزرگتر از آن میبینند وآمرزشخواهی را حقیر و بیارزش تصور میکنند.
قتاده در بیان سبب نزول آیهکریمه میگوید: به عبدالله بنابی گفته شد؛ کاش نزد رسول خدا صمیرفتی تا برای تو آمرزش میخواستند. اما او به نشانه تکبر و خود بزرگ بینی سرش را برگرداند. آن گاه این آیه نازل شد.
﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ أَسۡتَغۡفَرۡتَ لَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ لَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ٦﴾
«برای آنان یکسان است، چه برایشان آمرزش بخواهی، یا برایشان آمرزش نخواهی» هرگز این کار به آنان سودی نمیرساند، از آن رو که بر نفاق خود پای فشرده و بر کفر خود استمرار میورزند «هرگز خداوند آنان را نخواهد آمرزید» یعنی: مادامی که بر نفاق خود قرار داشته باشند «بیگمان خداوند گروه فاسقان را هدایت نمیکند» یعنی: کسانی را که در بیرون رفتن از دایره طاعت و فروروی در نافرمانیهای خداوندأپای فشردهاند، که منافقان در صف اول این قطار قرار دارند.
ابنجریر طبری در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت میکند: چون آیه ﴿ٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ أَوۡ لَا تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ﴾[التوبة: ۸۰] نازل شد، رسول اکرم صفرمودند: «برایم در آمرزش خواهی رخصت داده شده پس بر هفتاد بار آمرزشخواهی برای آنان میافزایم، شاید خدای ﻷ بر آنان بیامرزد». پس خداوند متعال نازل فرمود: ﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ أَسۡتَغۡفَرۡتَ لَهُمۡ﴾[المنافقون: ۶].
﴿هُمُ ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُواْ عَلَىٰ مَنۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ حَتَّىٰ يَنفَضُّواْۗ وَلِلَّهِ خَزَآئِنُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَفۡقَهُونَ٧﴾
سپس حق تعالی به بیان دو نمونه از دشمنیهای منافقان میپردازد، نمونه اول این است: «آنان کسانی اند که میگویند، بر کسانی که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند» از پیرامون وی. مراد آنان از این کسان: فقرای مهاجرانند «و حال آنکه گنجینههای آسمآنها و زمین ازآن خداست» پس او قطعا روزیدهنده این مهاجران است «ولی منافقان در نمییابند» که خزانههای ارزاق به دست خداوندأاست و بنابراین، میپندارند که خدای متعال بر مؤمنان گشایش ارزانی نمیدارد.
زید بن ارقم سدر بیان سبب نزول میگوید: از عبدالله بنابی شنیدم که به یاران خود میگفت: «بر کسانی که نزد محمد صهستند خرج نکنید تا از پیرامون وی پراکنده شوند». پس این سخن وی را به عمویم گفتم و او آن را به رسول اکرم ص رساند، ایشان مرا خواستند و جریان را به ایشان نقل کردم. آن گاه به دنبال عبدالله بنابی و یارانش فرستادند، آنها آمدند و سوگند خوردند که این سخن را نگفتهاند. پس رسول اکرم صمرا تکذیب و آنان را تصدیق نمودند که بر اثر آن چنان حالت سختی به من دست داد که قبل از آن هرگز مانند آن حالت به من دست نداده بود و در خآنهام نشستم... آن گاه آیه: ﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ﴾نازل شد. بعد از نزول این آیات، ایشان به دنبال من فرستادند و این آیات را بر من خواندند، سپس فرمودند: «همانا خداوند أتو را تصدیق کرد».
﴿يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعۡنَآ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ لَيُخۡرِجَنَّ ٱلۡأَعَزُّ مِنۡهَا ٱلۡأَذَلَّۚ وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَعۡلَمُونَ٨﴾
نمونه دوم از دشمنی منافقان این است: «میگویند: اگر به مدینه باز گردیم» از غزوه بنیمصطلق «قطعا آن کس که عزتمندتر است، آن زبونتر را از آنجا بیرون خواهد کرد» گوینده این سخن، عبدالله بنابی رئیس منافقان بود که مراد آن ملعون از عزیزتران و بلند پایهگان، خود وی و همراهانش و مرادش از ذلیلتران و فرومایهگان، رسول اکرم صو همراهان ایشان بودند.
امام احمد در بیان سبب نزول این آیه از زیدبنارقم سروایت کرده است که فرمود: من با رسول خدا صدر غزوه تبوک [۳۴]حضور داشتم و دو تن که یکی از مهاجران و دیگری از انصار بودند، بر سر نوبت آب باهم کشمکش کردند پس عبدالله بنابی گفت: اگر به مدینه بازگشتیم، آن کس که عزیزتر است، خوارتر را از آن بیرون خواهد کرد، من نزد رسول اکرم صآمدم و ایشان را از این سخن وی آگاه ساختم ... و ادامه داستان، مانند سبب نزول ذکر شده در آیه قبل است.
«حال آنکه عزت، خاص خداوند و پیامبرش و مؤمنان است» یعنی: قوت و غلبه مخصوص خداوند أو کسانی است که او عزتمند و پیروزشان گرداند؛ از پیامبران و بندگان مؤمن نیکوکارش نه غیر آنان «ولی منافقان» از فرط جهل، حیرت، سردرگمی و نیز از آن جهت که بر دلهایشان مهر زده شده است «نمیدانند» این حقیقت روشن را. روایت شده است که عبدالله فرزند عبدالله بن ابی بن سلول در همان غزوه به پدرش گفت: سوگند به آن کس که جز او خدایی نیست تا نگویی که: بیگمان رسول خدا صبلندپایهتر و عزیزترند و این من هستم که ذلیلتر و فرومایهتر میباشم؛ به مدینه داخل نخواهی شد. پس عبدالله بنابی به گفتن این سخن ناگزیر شد و چون به مدینه آمدند، مدت اندکی بعد از آن مرد.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِكُمۡ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٩﴾
آن گاه خداوند أمؤمنان را از اخلاق منافقان بر حذر میدارد یعنی از اخلاق کسانی که اموال و اولادشان آنان را از یاد خدا أکه همانا ادای فرایض اسلام است به خود مشغول گردانید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! اموال و اولادتان شما را از ذکر خداوند غافل نگرداند» به قولی: مراد از ذکر خدا أ، قرائت قرآن است «وهر کس چنین کند» یعنی: هرکس با مشغولیت به دنیا از کار دین غافل شود «پسآن گروه، خود زیانکارانند» یعنی: در زیانکاری خود کاملاند زیرا آنان چیزی را که برتر و باقی است، به بهای حقیر و فانیای فروختهاند.
﴿وَأَنفِقُواْ مِن مَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِيٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٠﴾
«و از آنچه روزیتان کردهایم، بخشش کنید» یعنی: برخی از آنچه را که روزیتان کردهایم، در راه خیر خرج کنید. به قولی: مراد ادای زکات فرض است «پیش ازآنکه مرگ به سراغ یکی از شما بیاید» به این ترتیب که اسباب مرگ بر وی فرود آید و او حضور نشانههای آن را مشاهده کند «پس بگوید: ای پرودگار من! چرا مرا تا مهلتی نزدیک باز پس نداشتی» یعنی: چرا به من مهلت ندادی و مرگم را تا مدت کوتاه دیگری به تأخیر نیفگندی «تا صدقه بدهم» از مال خویش «و از صالحان باشم» با انجام دادن کارهای شایسته. ابنکثیر میگوید: «پس در هنگام احتضار هر تقصیرکاری نادم میشود و تمدید مدت عمر خود را میطلبد تا به تدارک مافات بپردازد ولی هیهات!».
﴿وَلَن يُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١١﴾
«و هرکس اجلش فرارسد» و عمر مقررش که در لوح محفوظ نوشته شده است به پایان آید؛ «هرگز خداوند آن را به تأخیر نمیافگند و خداوند به آنچه میکنید آگاه است» پس چیزی از اعمالتان بر او مخفی نمیماند و او جزا دهندهتان در برابر اعمالتان میباشد. در حدیث شریف به روایت ابن عباس سآمده است که رسول اکرمصفرمودند: «هر کس مالی دارد که او را به حج بیتالله میرساند، یا در آن بر وی زکات واجب است اما آن را نمیپردازد، در هنگام مرگ طالب بازگشت به دنیا میشود». در این اثنا مردی به ابن عباس سگفت: ای ابن عباس! از خدا پروا کن، آخر این فقط کافر است که طالب بازگشت به دنیا میشود نه مؤمن! ابن عباس سفرمود: «اینک در این باره بر شما قرآن را میخوانم». آنگاه آیه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِكُمۡ﴾[المنافقون: ٩] را تا آخر سوره تلاوت کرد.
[۳۴] صحیح غزوه بنی مصطلق است زیرا عبدالله بن ابی در غزوه تبوک حضور نداشت. نگاه؛ تفسیرالمنیر (/۲۸ ۲۲۴).