سوره زمر
مکی است و دارای (٧۵) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره مبارکه «زمر» نامیده شد زیرا خداوند أدر آخر آن «٧۲ ـ ٧۱»، گروه کفار گمراه و نابکار را به خواری و حقارت و گروه مؤمنان نیکبخت را با اجلال و اکرام یاد کرده است «٧۵ ـ ٧۳». زمر: یعنی گروهها.
در حدیث شریف به روایت عائشه ل آمده است: «رسول خدا صپشت سر هم روزه میگرفتند تا بدانجا که میگفتیم: دیگر نمیخواهند که بخورند. و پشت سرهم میخوردند تا بدانجا که میگفتیم: دیگر نمیخواهند که روزه بگیرند. و ایشان در هر شب، سورههای «اسراء» و «زمر» را تلاوت میکردند».
﴿تَنزِيلُ ٱلۡكِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ١﴾.
«نازل شدن این کتاب» یعنی: فروفرستادن این قرآن «از جانب خدای عزیزی» است که در ملک و فرمانرواییاش قوی و غالب و در صنعش: «حکیم است» و همه اشیا را در جایگاه مناسب آنها قرار میدهد.
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ فَٱعۡبُدِ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ٢﴾.
«ما این کتاب را بهحق بهسوی تو نازل کردهایم» یعنی: در حالی آن را به سویت نازل کردهایم که مشمول حق و راستی است و ما آن را به باطل و بیهوده نازل نکردهایم. مراد این است که همه آنچه در قرآن است ـ از اثبات توحید و نبوت و معاد گرفته تا انواع احکام و تکالیف ـ حق است «پس خدا را ـ در حالیکه دین خود را برای او پاک و خالص میداری ـ عبادت کن» اخلاص: آن است که بنده با عملش تنها رضای خدای سبحان را مدنظر داشته و هیچ چیز دیگری از آن، مقصود وی نباشد. دین: عبارت از عبادت و طاعت است و رأس و اساس دین، عقیده بهتوحید خداوند متعال و نفی شرک از وی میباشد.
﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ٣﴾.
«آگاه باشبد: دین خالص از آن خداست» یعنی: پرستش خالص و پیراسته از شائبههای شرک و غیر آن، همانا از آن خدای ﻷ است اما غیر آن از ادیان، دین خالصی که خداوند أبه آن امر کرده است، نیستند «و کسانی که بهجای او سرورانی برای خود گرفتهاند» و با آنها طرح موالات و دوستی ریختهاند «و گفتند: ما آنها را جز برای اینکه ما را به الله در مرتبه قرب نزدیک سازند، عبادت نمیکنیم» این اولیا و سروران دروغین، بتانی بودند که مشرکان آنها را بجز خدای سبحان میپرستیدند و چون به آنها گفته میشد: پروردگار و آفریننده شما کیست؟ آسمآنها و زمین را چه کسی آفریده؟ و چهکسی از آسمان آب فرو فرستاده است؟ در پاسخ میگفتند: الله. ولی چون به آنها گفته میشد: در این صورت معنای عبادت شما برای بتان چیست؟ میگفتند: تا ما را به الله نزدیک ساخته و نزد وی برای ما شفاعت کنند؛ «بیگمان خدا میانشان» یعنی: میان اهل ادیان، یا میان مخلصان و وارستگان برای دین خویش و میان کسانی که اخلاص نورزیدهاند «درباره آنچه که بر سر آن اختلاف دارند» از دین «حکم میکند» در روز قیامت. اختلافشان در توحید و شرک است زیرا هر گروه مدعی آن است که حق با وی میباشد «در حقیقت خدا کسی را که دروغزن کفران پیشه است» یعنی: حق تعالی کسی را که در پندار خویش در مورد خدایان باطل که او را به الله أنزدیک میکنند دروغگوست و با گرفتن بتان به خدایی و قراردادن آنها بهعنوان شرکایی برای خدای یکتای بیهمتا، کفران پیشه است؛ «هدایت نمیکند» بهسوی دینش وبه وی توفیق راهیابی بهسوی حق نمیدهد.
جویبر از ابنعباس سدر بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت کرده است که فرمود: این آیه درباره سه قبیله عامر، کنانه و بنیسلمه نازل شد که بتان را پرستش کرده و فرشتگان را دختران خدا میپنداشتند و میگفتند: ما این بتان را جز برای این نمیپرستیم که ما را با قربی مخصوص، به خدا نزدیک کنند.
﴿لَّوۡ أَرَادَ ٱللَّهُ أَن يَتَّخِذَ وَلَدٗا لَّٱصۡطَفَىٰ مِمَّا يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ سُبۡحَٰنَهُۥۖ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ٤﴾.
«اگر خدا میخواست برای خود فرزندی بگیرد، قطعا از میان آنچه آفریده است، آنچه میخواست برمیگزید» یعنی: اگر برگرفتن فرزند در حق خدای سبحان جایز بود ـ چنانکه شما میپندارید ـ در آن صورت از میان خلقش هرکه را خود میخواست به فرزندی برمیگرفت، نه کسانی که شما برگزیده و به فرزندی وی نامزد کردهاید. یا معنی این است: در آن صورت، از میان خلقش آنچه را که میخواست برگزیند برمیگزید پس نیازی به فرزند نداشت. از سوی دیگر هیچ موجودی سوای حق تعالی نیست جز اینکه مخلوق و آفریده اوست پس صحیح نیست که مخلوق و آفریده، فرزند خالق باشد لذا فقط این گزینه باقی میماند که حق تعالی مخلوق را بهعنوان بنده خود برگزیند. به سخنی دیگر: اگر خدا أمیخواست فرزندی برگیرد، باید آن فرزند از جنس پدر خود، قدیم میبود و مسلما این امر که آفریدهای حادث از جنس آفریننده قدیم باشد، مستحیل است پس نتیجه اینکه: «او از این نسبتها منزه است، او خدای یگانه قهار است» که از ماسوای خویش بینیاز میباشد و همه در پیشگاه قهاریتش سر کرنش و ذلت فرونهادهاند.
﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۖ يُكَوِّرُ ٱلَّيۡلَ عَلَى ٱلنَّهَارِ وَيُكَوِّرُ ٱلنَّهَارَ عَلَى ٱلَّيۡلِۖ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمًّىۗ أَلَا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡغَفَّٰرُ٥﴾.
«آسمآنها و زمین را بهحق آفریده است» نه به باطل پس کسی که دارای این چنین آفرینش عظیمی باشد، مستحیل است که شریک، یا همسر، یا فرزندی برای خود برگیرد «شب را به روز و روز را به شب در میپیچد» درپیچاندن شب بر روز، پوشاندن و گستراندن آن بر این است به طوریکه روشنایی روز را از بین ببرد و درپیچاندن روز بر شب، پوشاندن و گستراندن آن بر شب است به طوریکه تاریکی آن را ازبین ببرد. این خود دلیل کرویت و دوران زمین نیز میباشد. و این سخن اعراب: «كور العمامة: عمامه را برپیچانید» یعنی بعضی از آن را بر بالای بعضیدیگر افگند، نیز از ماده «تکویر» است. «و خورشید و ماه را رام ساخت» یعنی: آنها را ـ با واداشتن آنها به طلوع و غروب در جهت منافع بندگان ـ منقاد فرمان خویش گردانید «هرکدام سیر میکند» در مدار فلکی خود «تا میعادی معین» یعنی: تا آنگاه که دنیا به آخر برسد و عمر آن بهسر آید و آن میعاد؛ روز قیامت است «آگاه باش که او عزیز غفار است» یعنی: خداوند أغالبی است که با وصف عزت و عظمت و کبریائیاش، گناهان خلقش را با مغفرت و آمرزش خویش میپوشاند.
﴿خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ ثَمَٰنِيَةَ أَزۡوَٰجٖۚ يَخۡلُقُكُمۡ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡ خَلۡقٗا مِّنۢ بَعۡدِ خَلۡقٖ فِي ظُلُمَٰتٖ ثَلَٰثٖۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡكُۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ٦﴾.
«شما را از نفس واحدی آفرید» که آدم ÷است «سپس همسرش را از او قرار داد» یعنی: سپس حوا را از ضلع آدم پدید آورد. گفتنی است که حق تعالی جز آدم، هیچ زن دیگری را از ضلع مردی نیافریده است. البته تفسیر نظیر این آیه بهطور مفصل در اواخر سوره «اعراف» گذشت که در آن بر وجود، یگانگی و قدرت خداوند أسه دلالت نهفته است:
۱- نخست آفرینش آدم ÷بدون وجود پدر و مادر.
۲- سپس آفرینش حوا از تن آدم.
۳- سپس آفرینش سایر بشر از آن دو.
«و برای شما از چهارپایان هشت قسم» نر و ماده از شتر و گاو و گوسفند و بز «فرو فرستاد» که در این فرموده حق تعالی: ﴿وَمِنَ ٱلۡإِبِلِ ٱثۡنَيۡنِ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ ٱثۡنَيۡنِۗ﴾[الأنعام: ۱۴۴] و در فرموده وی: ﴿مِّنَ ٱلضَّأۡنِ ٱثۡنَيۡنِ وَمِنَ ٱلۡمَعۡزِ ٱثۡنَيۡنِۗ﴾[الأنعام: ۱۴۳] بیان شده است [۱٩]. «شما را در شکمهای مادرانتان میآفریند؛ آفرینشی پس از آفرینشی دیگر» اولا آن را بهشکل نطفه، سپس به خون بسته آنگاه به گوشتپارهای متطور میسازد، سپس در او استخوان میآفریند و آنگاه بر استخوآنها گوشت میپوشاند و طی نمودن مراحل این آفرینش شما: «در تاریکیهای سهگانه» یعنی: در تاریکی شکم، تاریکی رحم و تاریکی مشیمه (بچهدان) است لذا حق تعالی آفرینش شما را در تاریکیهای تودرتوی میان سه پرده، سامان میدهد. پردههای سهگانه ـ چنانکه اطبا میگویند ـ عبارت است از: غشای منباری، خربون و غشای لفائفی. پس ای انسآنها! بدانید که تاریک ساختن جایگاه آفرینش شما، ما را از آن بازنداشت که آفرینشتان را بهنیکویی و زیبایی انجام دهیم «این است الله پروردگار شما، فرمانروایی» حقیقی در دنیا و آخرت «از آن اوست» و دیگران را هیچ مشارکتی در این فرمانروایی نیست «خدایی جز او نیست پس چگونه برگردانیده میشوید؟» یعنی: چگونه از عبادت وی بهسوی پرستش دیگران منصرف گردانیده میشوید؟.
﴿إِن تَكۡفُرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنكُمۡۖ وَلَا يَرۡضَىٰ لِعِبَادِهِ ٱلۡكُفۡرَۖ وَإِن تَشۡكُرُواْ يَرۡضَهُ لَكُمۡۗ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُم مَّرۡجِعُكُمۡ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَۚ إِنَّهُۥ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٧﴾.
«اگر کفر ورزید، بدانید که خدا از شما بینیاز است» یعنی: حق تعالی از ایمان و عمل شما بینیاز است و این شما هستید که به او نیازمندید زیرا شما هستید که از کفر، زیان و از ایمان نفع میبرید. در حدیث شریف قدسی به روایت صحیح مسلم آمده است: «لو أن أولكم وآخركم وإنسكم وجنكم كانوا علي أفجر قلب رجل منكم، ما نقص ذلك من ملكي شيئاً». «خداوند أفرمود: اگر اول شما و آخر شما و انس شما و جن شما همه بر بدترین و فاجرترین قلب مردی از شما میبودند، این امر، از ملک من چیزی کم نمیکرد». «ولی» حق تعالی «برای بندگانش کفر را نمیپسندد» لذا به کفر امر هم نمیکند، هرچند که همه چیز به اراده اوست به طوریکه هرکه را بخواهد، گمراه و هرکه را بخواهد، هدایت میکند و خواسته شما نافذ نیست مگر در صورتیکه خدا أخود بخواهد پس مشیت خداوند أچیزی است و پسند و محبت و امر وی چیز دیگری «و اگر سپاس دارید» با ایمان، عبادت و عمل صالح «آن را برای شما میپسندد» دلیل اینکه حق تعالی شکر وسپاس را برای بندگان خویش میپسندد، این است که: شکر سبب سعادت و خوشبختی آنها در دنیا و آخرت است «و هیچ بردارندهای بار دیگری را برنمیدارد» یعنی: هیچکس که حامل گناهان است، گناه شخص دیگری را برنمیدارد بلکه هرکس مسئول عمل خویش است «آنگاه بازگشت شما بهسوی پروردگارتان است» در روز قیامت «و شما را به آنچه میکردید» از خیر و شر «آگاه میگرداند، هرآینه او به راز سینهها» یعنی: به آنچه که دلها نهان و پوشیده میدارند «داناست» پس چگونه به آنچه که مردم نمایان و آشکار میسازند، دانا نیست؟!
﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَا رَبَّهُۥ مُنِيبًا إِلَيۡهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُۥ نِعۡمَةٗ مِّنۡهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدۡعُوٓاْ إِلَيۡهِ مِن قَبۡلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادٗا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِۦۚ قُلۡ تَمَتَّعۡ بِكُفۡرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِ٨﴾.
«و چون به انسان» کافر «رنجی برسد» هر رنج و زیانی که باشد ؛ از بیماری، یا فقر، یا بیم و هراسی «پروردگارش را ـ انابتکنان بهسوی او ـ میخواند» یعنی: او را در حالی میخواند که فقط بهسوی او رجوع و استغاثه کرده و نیایش غیر او را فرومیگذارد و از او میخواهد تا به فریادش رسیده و رنج و سختیای را که بر وی فرود آمده است، دفعکند «سپس چون از سوی خویش به او نعمتی عطا کند» و او را مالک آن نعمت گرداند. اعراب میگویند: «خوله الشیء»، یعنی او را مالک آنچیز گردانید «فراموش میکند که پیشتر چه دعایی به درگاه او داشت» یعنی: در وقت نعمت، رنجی را فراموش میکند که پیش از مالک شدن آن نعمت، در رفع آن بهبارگاه خدای سبحان زاری و التماس میکرد. به قولی دیگر معنی این است: او پروردگارش را در وقت سختی و رنج میخواند و بهسویش زاری و تضرع میکرد ولی در وقت نعمت فراموشش کرده و سپس از این فراموشی هم به مرحله خطرناکتری گذر میکند که شرک آوردن به آن ذات سبحان است. و این است معنی فرموده وی: «و برای خدا همتایانی قرار میدهد» یعنی: شرکایی از بتان یا غیر آنها را به پرستش میگیرد «تا دیگران را هم از راه او گمراه سازد» یعنی: تا مردم را از راه خدا أکه همانا اسلام و توحید است، گمراه سازد «بگو: اندکی به کفرت برخوردار شو» یعنی: به بهرهمندیای اندک، یا اندکزمانی از آن برخوردار شو زیرا بهره دنیا اندک است «که بیگمان تو از دوزخیانی» یعنی: پایان کارت در نزدیک زمانی، به دوزخ میانجامد.
﴿أَمَّنۡ هُوَ قَٰنِتٌ ءَانَآءَ ٱلَّيۡلِ سَاجِدٗا وَقَآئِمٗا يَحۡذَرُ ٱلۡأٓخِرَةَ وَيَرۡجُواْ رَحۡمَةَ رَبِّهِۦۗ قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٩﴾.
آیا چنین کسی بهتر است: «یا آن کسی که در طول ساعتهای شب قانت است» یعنی: آیا این مشرک غافل ناسپاس در حال و مال کار خود، بهتر و نیکوتر است، یا کسی که به خداوند أمؤمن بوده و در ساعتها و پاسهایی از شب ـ در اول، اوسط و آخر آن ـ برای خدای خویش ایستاده است و نماز و نیاز گزارده و بر اینکار استمرار میورزد لذا او فقط به خواندن خدای سبحان در هنگام فرود آمدن رنج و زیان بر خود اکتفا نمیکند بلکه خدای ﻷ را پیوسته یاد کرده و او را در هر حالی به یگانگی میخواند «در سجده و قیام» یعنی: در سجده و قیام نماز شب (تهجد) «از آخرت میترسد و رحمت پروردگار خود را امید دارد؟» و بدین گونه، میان خوف و رجاء جمع میکند، خوف و رجائی که در قلب هیچ کسی جمع نمیشوند جز اینکه آن شخص را به ساحل رستگاری میرسانند؟.
به قولی: در عبارت آیه مبارکه جملهای محذوف است پس تقدیر سخن چنین میشود: آیا این انسان مؤمن، همانند کسی است که چیزی از اینها را انجام نمیدهد؟ هرگز چنین نیست. علما در باب خوف و رجاء گفتهاند: «باید در حال احتضار، بر انسان رجاء و امید غالب باشد». چنانکه در حدیث شریف به روایت انس سآمده است که گفت: رسولخدا صبر بالین مردی که در سکرات موت بود حاضر شدند پس به او فرمودند: «خود را چگونه مییابی؟» گفت: «در میان امید و بیم». فرمودند: «لا يجتمعان في قلب عبد في مثل هذا الموطن، إلا أعطاه الله ﻷالذي يرجو وأمنه الذي يخافه». «بیم و امید در مانند همچو موقفی در بندهای جمع نمیشوند، جز اینکه خدای ﻷبه او آنچه را که امید میدارد، عطا میکند و از آنچه که بیم میدارد، ایمنش میگرداند».
«بگو: آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند، برابرند؟» مراد: علما و جهالاند. پس همان گونه که عالمان و جاهلان برابر نیستند همچنین عابدان و عاصیان برابر نیستند. ابوحیان میگوید: «در آیه مبارکه دلالتی است بر فضیلت قیام شب و اینکه قیام شب از قیام روز برتر است». همو میگوید: «آیه کریمه دلالت میکند بر اینکه کمال انسان در این دو مقصود محصور است: علم و عمل». قانت: کسی است که بر طاعت مداومت ورزد «فقط خردمندانند که پند میگیرند» یعنی: فرق میان علما و جهال را فقط عاقلان میدانند و بس.
ابن ابیحاتم در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن عمر سروایت کرده است که فرمود: این آیه در شأن عثمان بن عفان سنازل شد. ابنکثیر میگوید: «عجیب نیست که آیه کریمه در شأن عثمان سنازل شده باشد زیرا او بسیار نماز شب (تهجد) میگزارد و در شب بسیار قرآن میخواند تا بدانجا که بسا میشد تمام قرآن را در یک رکعت میخواند. چنانکه شاعر گفته است: «یقطع اللیل تسبیحا وقرآنا: عثمان سشب ـ تمام شب ـ را به تسبیح و قرائت قرآن سپری میکرد». اما ابنعباس سگفته است: «آیه کریمه درباره ابن مسعود، عمار بن یاسر و سالم ـ برده آزاد شده ابوحذیفه ـ بنازل شد».
﴿قُلۡ يَٰعِبَادِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ لِلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٞۗ وَأَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٌۗ إِنَّمَا يُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَيۡرِ حِسَابٖ١٠﴾.
«بگو» ای محمد صاین سخنم را به بندگانم: «ای بندگان من که ایمان آوردهاید، از پروردگارتان پروا بدارید» با بهجا آوردن اوامر و اجتناب از نواهی وی «برای کسانی که در این دنیا نیکوکاری کردهاند، پاداش نیکوست» در آخرت؛ با بهشت. یا پاداش نیکوست در دنیا؛ با سلامتی، عافیت، پیروزی و غنیمت «و زمین خدا فراخ است» یعنی: باید چنین کسی به آن جایی هجرت کند که در آن طاعت خداوند أو عمل به اوامر و ترک منهیات وی برایش ممکن باشد. مجاهد میگوید: «چون بهسوی معصیت خداوند أفراخوانده شدید، از آن بگریزید». «جز این نیست که صابران، مزد خود را به تمامی بیحساب داده میشوند» یعنی: خداوند أمزدشان را در مقابل صبرشان بهتمامی و بدون حساب میدهد. بدونحساب: یعنی به مقداری که هیچ شمارندهای آن را به حد و مرزی محدود نمیتواند کرد و هیچ حسابگری آن را در حساب نمیتواند آورد. البته قضای الهی بر انسان ناشکیبا و بیصبر هم ـ چه بخواهد چه نخواهد ـ نازل میشود اما او پاداش و مزدی را که هیچ کس حدومرزی برای آن تعیین کرده نتوانسته و مقدار آن را نمیشناسد، از دست داده است پس در واقع، این انسان نگونبخت، بر مصیبت خود مصیبت دیگری را نیز افزوده و در عین حال، جز بیقراری و جزع و فزع، هیچ دستاورد دیگری هم نداشته است.
در حدیث شریف به روایت حسین سآمده است که فرمود: از جدم رسول خدا صشنیدم که فرمودند: «أد الفرائض تكن من أعبد الناس، وعليك بالقنوع تكن من أغني الناس، يا بني، إن في الجنة شجرة يقال لها: شجرة البلوي، يؤتي بأهل البلاء فلا ينصب لهم ميزان ولا ينشر لهم ديوان، يصب عليهم الأجر صبا». «فرزند عزیزم! فرایض را ادا کن تا از عابدترین مردم باشی و قناعت پیشه کن تا از توانگرترین مردم باشی. فرزند عزیزم! همانا در بهشت درختی است که آن را درخت بلوی میگویند: اهل بلا [در روز قیامت] احضار میشوند پس نه میزان (ترازویی) برایشان برپا میشود و نه دفتر و دیوان (حسابی) برایشان نشر و پخش میگردد. بلکه مزد و پاداش بر آنان به ریختنی (بیحساب) ریخته میشود. سپس آن حضرت صاین آیه کریمه را تلاوت کردند: ﴿إِنَّمَا يُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَيۡرِ حِسَابٖ﴾[الزمر: ۱۰]».
﴿قُلۡ إِنِّيٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ١١﴾.
«بگو» ای محمد ص«همانا من فرمان یافتهام که خدا را ـ درحالیکه دینم را برای او خالص ساختهام ـ بپرستم» یعنی: فرمان یافتهام که او را به عبادتی پاک و پیراسته از شرک و ریا و غیر این از شائبهها، عبادت کنم.
﴿وَأُمِرۡتُ لِأَنۡ أَكُونَ أَوَّلَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٢﴾.
«و فرمان یافتهام به اینکه نخستین مسلمانان» از این امت «باشم» و چنین هم بود زیرا آن حضرت صاولین کسی بودند که با دین قومشان مخالفت کرده و بهسوی توحید و یکتا پرستی دعوت کردند.
﴿قُلۡ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ١٣﴾.
«بگو» ای محمد صبه این مشرکان بتپرست «من اگر پروردگار خود را نافرمانی کنم» با فرو گذاشتن اخلاص در عبادتش و با ترک یکتا پرستی و ترک دعوتی که باشرک و گمراهی و گمراهسازی در ستیز میباشد، در آن صورت «از عذاب روزی عظیم» و سهمگین «میترسم» که عذاب روز قیامت است.
﴿قُلِ ٱللَّهَ أَعۡبُدُ مُخۡلِصٗا لَّهُۥ دِينِي١٤﴾.
«بگو» ای محمد ص«خدا را میپرستم» نه غیر وی را ـ نه استقلالا و نه به مشارکت «درحالیکه دینم را برای او خالص میگردانم» یعنی: پرستش من خالص برای خدا أبوده و هرگز به شائبه شرک و ریا و دیگر شائبهها آلوده نیست و از این آلایشها کاملا پاک و پیراسته است.
﴿فَٱعۡبُدُواْ مَا شِئۡتُم مِّن دُونِهِۦۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِيهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ أَلَا ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِينُ١٥﴾.
«پس شما هم هر چه را غیر از او میخواهید» که بپرستید «بپرستید» این دستور، برای تهدید، توبیخ و کوبیدن آنهاست. یعنی: بدانید که بهزودی در برابر اعمالتان مورد مجازات قرار میگیرید. سپس آنان را از فرجام زیانکاری روز قیامت هشدار داده و میفرماید: «بگو: زیانکاران در حقیقت کسانیاند که به خود و خانوادهشان در روز قیامت زیان رساندهاند» یعنی: زیانکاران کامل و واقعی این گروهاند زیرا کسی که به دوزخ درآمد، هم خودش را در زیان افگنده و هم خانوادهاش را باخته و در زیان افگنده است، چه اگر خانواده وی از اهل بهشت باشند، او نعمت انس و همدمی با آنان را از دست داده است و اگر از اهل دوزخ باشند، این او بوده که آنها را به این حال و روز بد درافگنده است «آری! این همان خسران آشکار است» زیرا در بزرگی خود به چنان حد و حجمی بالغ گردیده که فوق آن دیگر حد و پایانی متصور نیست زیرا این خسارت، هیچ مجالی برای تعویض ندارد.
﴿لَهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ ظُلَلٞ مِّنَ ٱلنَّارِ وَمِن تَحۡتِهِمۡ ظُلَلٞۚ ذَٰلِكَ يُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥۚ يَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ١٦﴾.
«برایشان از بالای سرشان ظللی از آتش است» ظلل: طبقات و چترهای آتش است که از فراز سرشان برآنان شعله میکشد «و از زیر پایشان نیز ظللی است» یعنی: طبقات و چترهایی از آتش است. طبقات زیرینشان را نیز «ظلل: سایبان» نامید زیرا طبقات زیرین هم بر دوزخیان سایه میافگند، چه در هر طبقهای از طبقات دوزخ گروهی از گروههای کفار قرار دارند و هیچ طبقهای از وجودشان خالی نیست. البته خبر دادن از این عذاب سختی که خواهناخواه بر دوزخیان آمدنی است، برای آن است که بندگان از نافرمانی حق تعالی بازایستند «این» طبقات و لایههای چندگانه دوزخ «همان کیفری است که خداوند بندگان خویش را بهآن بیم میدهد» تا به او ایمان آورده و از او پروا بدارند: «ای بندگان من! پس از من پروا بدارید» یعنی: از عذاب و خشم من بترسید. این هشدار و تنبیه، نعمتی بزرگ است که برآمده از فیض رحمت خداوند أو فضل وی میباشد تا مردم بهعذاب وی غافلگیر نشوند زیرا گفتهاند: «ولقد أعذر من أنذر: هرکس هشدار داد، عذر را نمایاند و حجت را تمام کرد».
﴿وَٱلَّذِينَ ٱجۡتَنَبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ أَن يَعۡبُدُوهَا وَأَنَابُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰۚ فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٨﴾.
«و کسانی که از طاغوت پرهیز کردند از اینکه آن را بپرستند» یعنی: از پرستش بتان و شیطان پرهیز کرده و عبادت خویش را برای خدای ﻷ مخصوص ساختند. طاغوت: بر واحد و جمع اطلاق شده و پرستش بتان و شیطآنها را دربر میگیرد. «و بهسوی الله بازگشتند» و اعراضکنان از غیر وی به پرستش وی روی آوردند «ایشان را مژده باد» به ثواب و پاداش عظیم بهشت. این بشارت، یا بر زبان پیامبران †به آنان داده میشود، یا در هنگام فرارسیدن مرگ، یا در هنگام رستاخیز و برانگیختن مجددشان.
ابنابیحاتم در بیان سبب نزول این آیه از زیدبن اسلم سروایت کرده است که فرمود: این آیه درباره سه تنی نازل شد که در جاهلیت نیز (لااله الاالله) میگفتند وبه توحید خداوند أمعترف و مقر بودند، آنها عبارت بودند از: عمروبن نفیل، ابوذر غفاری و سلمان فارسی ب «پس مژده بده به آن بندگان من که سخن را میشنوند و از نیکوترین آن پیروی میکنند» یعنی: به آنان که سخن حق ـ از کتاب خدا أو سنت رسول وی ـ را میشنوند و از نیکوترین آنچه که بدان فرمان یافتهاند، پیروی میکنند و به آنچه که در آن است، عمل مینمایند. به قولی: مراد از آنان: کسانیاند که سخنان نیک و بد ـ هردو ـ را میشنوند آنگاه سخن نیک را نقل کرده و به آن تکلم میکنند و خود را از سخن زشت بازداشته و به آن تکلم نمیکنند. یعنی: با شنیدههای خود نقادانه برخورد میکنند «اینانند که الله آنان را هدایت کرده و اینانند همان خردمندان» یعنی: اینانند کسانی که خداوند أآنها را در دنیا و آخرت به حق رسانیده و هم اینانند صاحبان خردهای ناب و سالم.
از جابربن عبدالله در بیان سبب نزول آیه روایت شده است که فرمود: چون آیه ﴿لَهَا سَبۡعَةُ أَبۡوَٰبٖ﴾در وصف بهشت نازل شد، مردی از انصار نزد رسول خدا صآمد و گفت: یارسول الله! من هفت تن برده دارم و اینک برای هر دری از درهای بهشت، بردهای را آزاد کردم. پس آیه: ﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ﴾[الزمر: ۱٧]. درباره وی نازل شد. اما چنانکه بارها در این تفسیر شربف ذکر کردهایم: اعتبار به عام بودن لفظ است نه به خاص بودن سبب لذا آیه کریمه شامل تمام مؤمنان واجد این اوصاف در هر زمان و مکانی میشود.
﴿أَفَمَنۡ حَقَّ عَلَيۡهِ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي ٱلنَّارِ١٩﴾[الزمر: ۱٩].
«پس آیا کسی که کلمه عذاب بر وی ثابت شد، آیا تو آن دوزخی را خلاص توانی کرد؟» کلمه عذاب در اینجا، این فرموده خداوند أبه ابلیس است: ﴿لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنۡهُمۡ أَجۡمَعِينَ٨٥﴾[ص:۸۵] که تفسیر آن گذشت.
مراد آیه: تسلیت گفتن و دلجویی از رسول خدا صاست زیرا آن حضرت صبه ایمان آوردن قوم خود سخت مشتاق بودند پس خدای ﻷ با این آیه بهایشان فهماند که: هرکس قضای الهی بر وی سبقت گرفته و وعده عذاب بر وی ثابت و لازم شود، ایشان نمیتوانند وی را از عذاب برهانند ؛ به اینکه وی را در دنیا مؤمن گردانیده، یا در روز قیامت از دوزخ بیرونش آورند. یعنی: ای پیامبر ص! پس هیچ علت و انگیزهای برای این امر وجود ندارد که تو خود را از اندوه ایمان نیاوردنشان هلاک گردانی.
﴿لَٰكِنِ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ لَهُمۡ غُرَفٞ مِّن فَوۡقِهَا غُرَفٞ مَّبۡنِيَّةٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ لَا يُخۡلِفُ ٱللَّهُ ٱلۡمِيعَادَ٢٠﴾[الزمر: ۲۰].
«لیکن کسانی که از پروردگارشان پروا داشتهاند، برای ایشان غرفههایی است که بر فراز آنها غرفههای دیگری بنا شده است» زیرا بهشت درجاتی دارد که بعضی از آنها بر فراز بعضی دیگر قرار دارند و در محکمسازی زیربنا و نیرومندی ساخت و ساز، مانند ساختمان منازل اعمار گردیدهاند، هرچند که منازل دنیا نسبت به آنها چیزی به حساب نمیآید. چنانکه دوزخ نیز دارای درکاتی است فرودین که بعضی ازآنها در زیر بعضی دیگر قرار دارند «جویباران از زیر آنها» یعنی: از فرودست آن غرفهها «روان است» که جاری بودن این جویبارها، نشانه کمال بهجت و خرمی و فزونی صفا و رونق آنهاست «این وعده خداست، خدا خلاف وعده نمیکند» پس وعده او خواهناخواه آمدنی است.
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَسَلَكَهُۥ يَنَٰبِيعَ فِي ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ يُخۡرِجُ بِهِۦ زَرۡعٗا مُّخۡتَلِفًا أَلۡوَٰنُهُۥ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ يَجۡعَلُهُۥ حُطَٰمًاۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكۡرَىٰ لِأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢١﴾[الزمر: ۲۱].
«مگر ندیدهای که خدا از آسمان آبی فروفرستاد» یعنی: از ابر بارانی را نازل کرد. شعبی و سعیدبن جبیر میگویند: «هرآبی که در زمین است، اصل آن از آسمان میباشد». «پس آن را به چشمههایی که در دل زمین است راه داد» یعنی: پس آن آب را در دل زمین درآورد و اسکان داد؛ همانند جریان یافتن خون در عروق بدن. ینبوع: چشمه آب و دیگر مکآنهایی است که از آنها آب میتراود و برمیجوشد «آنگاه به وسیله آن، کشتزاری را که رنگهای آن گوناگون است، بیرون میآورد» یعنی: به وسیله آن آب، کشت و محصولی را از زمین بیرون میآورد که اقسام و انواع گوناگونی دارد ـ از زرد و سبز و سفید و سرخ و بنفش و نارنجی و غیره ـ یا اگر مراد از الوان، اصناف باشد، معنی این است: انواع گندم و جو وغیره را به وسیله آن آب بیرون میآورد «سپس میخشکد» آن کشت «آنگاه آنرا زرد میبینی» بعد از سبزی و خرمی و رونق و زیبایی آن، بهطوری که سبزی و طراوت آن همه از میان رفته است «سپس آن را ریزه ریزه میگرداند» یعنی: آن را خورد و درهم شکسته و پاشان میکند «قطعا در این امر برای صاحبان خرد پندی است» یعنی: در آنچه گذشت؛ از فرود آوردن آب و برآوردن کشت، موعظه و اندرزی است که صاحبان خردهای سالم از آن بهره میگیرند زیرا میدانند که حال زندگانی دنیا ـ در سرعت انقطاع، نزدیکی انقضا و فنای طراوت و تازهگی خود ـ نیز مانند حال این کشت است و بنابراین، برای صاحبان خرد در این امر شکی باقی نمیماند که خداوند أبر بعث و حشر و نشر قادر و تواناست.
خلاصه اینکه: آیه کریمه مثلی برای حال دنیاست، که هر شخص صاحب عقل سلیم، آیندهنگر، دوراندیش، ژرفبین و اندیشمندی که از سر بیداری و هوشیاری، به آینده حتمی خود نگاهی ژرف میاندازد، از آن درس و پند میگیرد.
﴿أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٖ مِّن رَّبِّهِۦۚ فَوَيۡلٞ لِّلۡقَٰسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٢٢﴾[الزمر: ۲۲].
«پس آیا کسی که خدا سینهاش را برای اسلام گشاده کرده» یعنی: قلبش را برای اسلام فراخ گردانیده ـ از حیث اینکه سینه محل قلب است و قلب منبع روح میباشد ـ چنین کسی البته اسلام را پذیرفته و به هدایت آن راه یافته است.
در حدیث شریف به روایت ابنمسعود سآمده است: ما اصحاب از رسولخدا صپرسیدیم که خداوند أفرموده است: ﴿أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ﴾، پس ای رسولخدا ص! سینه انسان مؤمن چگونه انشراح مییابد و گشاده میگردد؟ رسولخدا صفرمودند: «چون نور به قلب وارد شد، قلب باز میشود و انشراح مییابد». گفتیم یارسولالله! نشانه این انشراح چیست؟ فرمودند: «الإنابة إلي دارالخلود والتجافي عن دارالغرور والإستعداد للموت قبل نزوله». «نشانه این انشراح: رجوع و انابت بهسوی سرای جاودانگی، آرامش یافتن و جاتهی کردن از سرای فریب و غرور و آمادگی برای مرگ قبل از فرود آمدن آن است». «و در نتیجه او» به سبب این گشادگی و انشراح صدر «برخوردار از نوری از جانب پروردگارش میباشد؟» که آن نور، عبارت از نور معرفت و راهیابی بهسوی حق است که بر وجود وی فیضان میکند. آری! آیا این انسانی که سینهاش سینای معرفت شده و قلبش برای حق باز و گشاده گشته، مانند کسی است که دلش ـ بهسبب گزینش و انتخاب بد وی ـ سخت گردیده و در تاریکیهای گمراهی و بلیات جهالت فرورفته و در آن دستوپا میزند؟ هرگز نه! پس در این آیه، صنعت ایجاز بهکار رفته و در آن یک جمله محذوف است زیرا سیاق آیه بر جمله محذوف دلالت میکند. آیه (۲۴) نیز همانند آن است.
«پس وای بر کسانی که دلهایشان از یاد کردن الله سخت است» آنها همه کسانیاند که قلبشان سخت و خشن شده و پذیرش ذکر الله أرا برنتابیده و قساوت یافته است؛ ذکری که شایسته است تا سینهها برای آن باز گردند و انشراح یابند.
در حدیث شریف به روایت ابنعمر سآمده است که رسولخدا صفرمودند: «لا تكثروا الكلام بغير ذكر الله، فان كثرة الكلام بغير ذكر الله قسوة للقلب وإن أبعد الناس من الله القلب القاسي». «به غیر ذکر الله أبسیار سخن نگویید زیرا سخن گفتن بسیار در غیر ذکر الله أ، قسوت و سختیای برای قلب است و قطعا دورترین مردم از الله أکسی است که قلبی سخت داشته باشد». همچنین در حدیث شریف قدسی به روایت ابیسعید خدری سآمده است که رسولخدا صفرمودند: «قال الله تعالي: اطلبوا الحوائج من السمحاء فإني جعلت فيهم رحمتي ولا تطلبوها من القاسية قلوبهم فإني جعلت فيهم سخطي». «خداوند متعال فرمود: حوایج و نیازمندیهای خود را از اشخاص نرمدل و بخشاینده طلب کنید زیرا من رحمت خویش را در ایشان قرار دادهام و آن را از افراد سنگدل نخواهید زیرا من خشم خویش را در ایشان قرار دادهام». «اینانند که در گمراهی آشکار هستند».
در حدیث شریف به روایت ابوهریره سآمده است که فرمود: به آن حضرت گفتیم یا رسولالله! ما چون شما را میبینیم دلهایمان نرم میشود و از اهل آخرت میگردیم اما وقتی از شما جدا میشویم، دنیا ما را خوش میآید و زنان وفرزندانمان را میبوییم. رسولخدا صفرمودند: «اگر شما در همه احوال بر همان حالی قرار داشته باشید که نزد من بر آن قراردارید، قطعا فرشتگان با دستهایشان با شما مصاحفه میکنند و در خانههایتان به دیدارتان میآیند و اگر شما گناه نکنید، قطعا خدای ﻷ مردمی را میآورد که گناه کنند تا بر آنان بیامرزد». گفتیم: یا رسولالله! به ما از بهشت بگویید که ساختمان آن چیست؟ فرمودند: «خشتی از طلا و خشتی از نقره است، سنگفرش آن مشک تیزبوی، سنگریزه آن مروارید ویاقوت و خاک آن زعفران است، هرکس به آن درآید متنعم میشود و در رنج نمیافتد، جاودانه میشود و نمیمیرد، نه جامه وی کهنه میشود و نه جوانی وی از بین میرود. سه کس اند که دعای آنها رد نمیشود: امام (زمامدار) عادل، روزهدار تا آنگاه که افطار کند و دعای مظلوم...».
﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِيَ تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُدَى ٱللَّهِ يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٍ٢٣﴾
«خدا بهترین حدیث را نازل کرده است» که قرآن است. حق تعالی در این آیه قرآن را «حدیث» نامید زیرا رسول وی صخطاب به قوم خویش با قرآن سخن میگفتند و آنچه را که از قرآن بر آن حضرت نازل میشد، به آنان خبر میدادند. آری! قرآن بهترین سخنان است زیرا در آن برکات و خیراتی بینهایت وجود دارد «کتابی است متشابه» یعنی: بعضی از قرآن با بعض دیگر آن ـ در زیبایی، محکمی، صحت معانی، قوت مبانی و رسیدن تا برترین درجات بلاغت ـ شباهت و همگونی دارد «و» کتابی است «مکرر» یعنی: داستآنها، اندرزها و احکام در آن تکرار میشود چنانکه آیات آن نیز در تلاوت تکرار میشود پس قرآن شنوندهاش را ملول و خوانندهاش را دلتنگ نمیکند «کسانی که از پروردگارشان خشیت دارند، پوست بدنشان از آن بهلرزه میافتد» اعراب میگویند: «اقشعرجلده»؛ آنگاه که پوست بدن شخص از ترس، یا از سردی هوا منقبض گردد و موی خیز شود. زجاج میگوید: «چون آیات عذاب خوانده شود، پوستهای تن ترسندگان از خدا أ، بهلرزه درآمده و موی بر اندام آنان راست میشود». «سپس پوستهایشان و دلهایشان به یاد خدا» یعنی: با به یاد آوردن رحمت و ثوابو بهشت وی «نرم میشود» قتاده میگوید: «این وصف اولیای خدا أاست.خداوند أایشان را به این وصف که: در آغاز پوستهایشان بهلرزه درمیآید، سپس دلهایشان بهیاد خدا أآرام میگیرد، توصیف کرد. نه به این وصف که عقلهایشان از بین رفته و بیهوشی بر آنان دست میدهد! پس، از این امر به این حقیقت میرسیم که خود را در هنگام ذکر خدا أبه غش و بیهوشی انداختن، خصیصه اهل بدعت است و بیهوشی و غش از شیطان میباشد». اسماء دختر ابوبکر صدیق ل میگوید: «چون بر یاران پیامبر صقرآن خوانده میشد ـ چنانکه خداوند أتوصیفشان کرده است ـ چشمهایشان اشکبار گشته و پوستهایشان بهلرزه درمیآمد. به وی گفته شد: اما امروز مردمانی هستند که چون بر آنان قرآن خوانده شود، یکی از آنان بیهوش بر زمین میافتد، (ونعره میکشد)! گفت: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم: پناه میبرم به خدا از شیطان رانده شده!».
«این» قرآن «هدایت الله است، هرکه را بخواهد به آن راه مینماید و هرکه را خدا گمراه کند، او را هیچ راهبری نیست» بهسوی حق. ابن عباس سدر بیان سبب نزول این آیه میگوید: «گروهی از اصحابشگفتند: یارسولالله! به ما با سخنان شیرین و نیکو از اخبار روزگاران حدیث بگویید پس نازل شد: ﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ﴾[الزمر: ۲۳].
﴿أَفَمَن يَتَّقِي بِوَجۡهِهِۦ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ وَقِيلَ لِلظَّٰلِمِينَ ذُوقُواْ مَا كُنتُمۡ تَكۡسِبُونَ٢٤﴾
«پس آیا آن کس که» به جای دستها «با چهره خود سختی عذاب رز قیامت را دفع میکند» مانند کسی است که از عذاب ایمن است؟ یعنی: آیا کسی که در روز قیامت چهره خویش را در برابر عذاب سپر قرار داده و در عذاب بهسختی جان میکند، مانند کسی است که از آن در امان است و چیزی از این عذاب بر او فرود نمیآید و نیازی به این ندارد که چهره خویش را در برابر عذاب سپر قرار دهد بلکه از هر آفتی در امان بوده و در بهشت خداوند أآرام و مطمئن بهسر میبرد؟
در این آیه نیز صنعت «ایجاز» بهکار رفته و به ذکر یکی از دو نوع، از ذکر دیگری اکتفا شده است «و به ستمگران گفته میشود: وبال آنچه را که میکردید، بچشید» یعنی: بچشید جزای کار و کردار خود را.
﴿كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ فَأَتَىٰهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَشۡعُرُونَ٢٥﴾
«کسانی هم که پیش از آنان بودند، تکذیب پیشه کردند» یعنی: کسانی که پیش از کفار معاصر با حضرت محمد صاست بودند، نیز پیامبرانشان را تکذیب کردند «و از آنجا که حدس نمیزدند عذاب بر آنان آمد» یعنی: عذاب از جهتی بر آنان آمد که آمدن عذاب را از آن جهت هیچ تصور نمیکردند و آن را محاسبه نکرده بودند. یعنی: نزول عذاب در هنگام احساس ایمنی و غفلتشان بود.
﴿فَأَذَاقَهُمُ ٱللَّهُ ٱلۡخِزۡيَ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٢٦﴾
«پس خدا خفت و خواری» و ذلت و پستی «را در زندگانی دنیا به آنان چشانید» با مسخ و خسف (فروبردن) آنان به زمین و با کشتن و به اسارت درآوردن و غیر اینها از انواع عذاب «و اگر میدانستند» یعنی: اگر آنها از کسانی بودند که میدانستند و می اندیشیدند و بهمقتضای علم خویش عمل میکردند؛ «قطعا عذاب آخرت بزرگتر است» از عذاب دنیا زیرا عذاب آخرت در نهایت سختی قرار دارد، به اضافه اینکه دوامدار و مستمر نیز هست.
﴿وَلَقَدۡ ضَرَبۡنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٖ لَّعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ٢٧﴾
«و برای مردم در این قرآن از هرگونه مثلی آوردیم» یعنی: از هرگونه مثلی که در کار دینشان به آن نیاز دارند «باشد که آنان پند گیرند» و عبرت اندوزند زیرا مثل، معنی را به ذهن نزدیک میکند.
﴿قُرۡءَانًا عَرَبِيًّا غَيۡرَ ذِي عِوَجٖ لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ٢٨﴾
«قرآنی است عربی» یعنی: به زبان عربی روشن «بی هیچ کژی و کاستیای» نه در آن ـ بهوجهی از وجوه ـ اختلاف و تناقض و تضادی وجود دارد و نه شک و التباس و ابهامی. بهقولی معنی این است: در آن هیچ خطایی از حیث لفظ و اعراب و دستور زبان نیست «باشد که آنان راه تقوی پویند» پس هشدارهای قرآن را جدی گرفته و وعدههای آن را باور کنند.
﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلٗا فِيهِ شُرَكَآءُ مُتَشَٰكِسُونَ وَرَجُلٗا سَلَمٗا لِّرَجُلٍ هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًاۚ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٢٩﴾
«خدا مثلی زده است» زدن مثل: تشبیه حالی غریب به حال دیگری مانند آن است. آری! خداوند أبرای مشرکی که بیشتر از یک خدا را میپرستد، مثل زده است؛ «مردی را» یعنی: بردهای مملوکی را «که چند مالک ناسازگار در او شرکت دارند» و بهطور مشترک مالک آنند و میان خود بر سر تصاحب و بهرهگیری بیشتر از آن، در ستیز و ناسازگاری و کشمکش بهسر میبرند «و مردی را که بیمدعی ویژه یک مرد است» یعنی: و برای شخص موحد و یکتاپرست، بردهای را مثل زده است که یک نفر مالک اختصاصی آن بوده و آن برده خالصا ملک وی میباشد و هیچ شریکی با خود در ملکیت آن ندارد «آیا این دو در مثل باهم برابرند؟» یعنی: آیا این بردهای که برای یک گروه مختلف از شریکانی خدمت میکند که اخلاق آنها باهم همگون نیست، نیات و مقاصد آنها نیز باهم در تضاد است و هر یکی از آنان او را به خدمت خویش کشانده و به اینسو و آنسو میدواند و در نتیجه، آن برده بیچاره، خسته و رنجور میشود، با این وجود باز هیچ یک از آنان به خدمت وی هم راضی نیست، چرا که تمام تلاش و توان وی صرف او نشده است ؛ خوب! آیا این برده مشترک میان چندین مالک، با آن بردهای که در خدمت یک شخص قرار دارد و دیگران بر سر خدمت وی هیچ کشمکشی ندارند، برابر است؟ بردهای که چون از مولای یگانه خویش اطاعت کند از وی راضی است و اگر هم نافرمانی کند، از او درمیگذرد؟ شکی نیست که میان این دو برده، چنان تفاوت فاحش وآشکاری وجود دارد که هیچ عاقلی نمیتواند آن را انکار کند.
پس این است مثل و وصف کسی که خدای یگانه را میپرستد و مثل و وصف کسی که خدایان متعددی را به پرستش میگیرد.
«الحمدلله» ستایش برای الله أاست در برابر اقامه حجت بر آنان و بر توفیق بخشیدن مؤمنان در راهیابی بهسوی اسلام «نه! بلکه بیشترشان نمیدانند» این فرق آشکار و روشن را پس بدین جهت است که به خدای ﻷ شریک میآورند.
﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ٣٠﴾
«ای محمد! قطعا تو میمیری و آنان نیز میمیرند» در این آیه به رسولخدا صو به دیگران خبر مرگشان داده شده است. پس آیه کریمه اعلامی است به صحابه أکه پیامبر خدا صدرخواهند گذشت زیرا برخی از آنان به این عقیده بودند که رسولخدا صنمیمیرند. همین گونه در این آیه انگیزشی است به کفار قریش که: باید فرصت را مغتنم شمارند و بهسوی ایمان و کسب رهنمودها و ارشادات رسولاکرم صشتاب ورزند زیرا اقامت آن حضرت صدر میانشان اندک است و آن رسول انس و جان و راحت روح و روان و منبع وحی و ایمان، جاودانه در میانشان نمیباشد.
﴿ثُمَّ إِنَّكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عِندَ رَبِّكُمۡ تَخۡتَصِمُونَ٣١﴾
«سپس شما روز قیامت پیش پروردگارتان مجادله خواهید کرد» یعنی: ای محمد ص! تو با آنان مجادله و مرافعه میکنی و بر آنان حجت میآوری که پیام حق را به آنان ابلاغ کرده و بیم و هشدارشان دادهای و آنان نیز با آوردن عذرهای بیمعنی، با تو مجادله میکنند. یا معنی این است: مؤمن با کافر مجادله و مرافعه میکند، ظالم با مظلوم، هدایتشده با گمراه و ضعیف با متکبر چنانکه ابنکثیر گفته است. همچنین ابنکثیر میگوید: «هر چند سیاق این آیه درباره مؤمنان وکافران است اما اطراف نزاعها در دنیا را نیز شامل میشود زیرا در آخرت صورت نزاع و مرافعه دنیایی آنها از نو بر آنها بازگردانیده میشود تا باهم مرافعه نمایند و در آنجا داور احکمالحاکمین است». در حدیث شریف آمده است که چون این آیه نازل شد، زبیر سگفت: یا رسولالله! آیا در آخرت خصومت و دعوی بر ما تکرار میشود؟ آن حضرت صفرمودند: «آری! بهخاطر اینکه حق هر صاحبحقی به وی داده شود». در این هنگام زبیر سگفت: پس در این صورت، کار بسیار دشوار است! همچنین در حدیث شریف آمده است: «در روز قیامت نخستین دو خصم، دو همسایه هستند».
﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى ٱللَّهِ وَكَذَّبَ بِٱلصِّدۡقِ إِذۡ جَآءَهُۥٓۚ أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡكَٰفِرِينَ٣٢﴾
«پس کیست ستمگرتر از آن کس که بر خدا دروغ بست» یعنی: هیچ کس ستمکارتر از کسی نیست که بر خدا أدروغ بربسته و چنین بپندارد که او، فرزند یا شریک یا همسری دارد «و» کیست ستمگرتر از آن کس که «دین راست و درست را ـ چون بر او عرضه شد ـ تکذیب کرد؟» و این دین، عبارت از همان دین حقی است که حضرت پیامبر صآن را از بارگاه خدا أآوردهاند ؛ دینی که مردم را بهسوی توحید فرامیخواند، آنان را به انجام فرایض شرعی فرمان میدهد، از محرمات نهیشان میکند و از بعث و حشر و نشر به آنان خبر میدهد. ابنکثیر میگوید: «هیچ کس از چنین انسانی که بر خدا دروغ بندد و دین راست و درست را ـ چون بر او عرضه شد ـ تکذیب کند، ستمکارتر نیست زیرا چنین کسی میان دوسوی باطل جمع کرده است: یکی دروغ بستن بر خداوند أو دیگری دروغ بستن بر رسول وی ص». بدین جهت، ذات ذوالجلال میفرماید: «آیا مثوای کافران در دوزخ نیست؟» قطعا در دوزخ است. مثوی: محل اقامت و سکونت است.
﴿وَٱلَّذِي جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ وَصَدَّقَ بِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ٣٣﴾
«و آن کس که دین راست و درست را آورد» که او رسول مقبول صاست «و آنکس که تصدیق کرد» که ایشان عبارت از پیروان رسول مقبول صهستند «آنانند که متقیانند» نه غیرشان. بهقولی: مراد از کسی که سخن راست و درست را آورد، رسولخدا صو مراد از کسی که رسولخدا صرا باور داشت و تصدیق کرد، ابوبکر صدیق ساست. به قولی دیگر: مراد از «کسی که سخن راست و درست را آورد»، هرکسی است که بهسوی یگانگی خداوند أدعوت کرده و مردم را بهسوی شریعت خدای ﻷ ارشاد کند. ابنکثیر نیز همین معنی را بیان کرده است.
﴿لَهُم مَّا يَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمۡۚ ذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٣٤﴾
«برایشان هر چه بخواهند نزد پروردگارشان است» از بالا بردن درجات، دفع مضرات و کفاره نمودن گناهان و سیئات «این است پاداش محسنان» یعنی: کسانی که اعمال خویش را نیکو ساختهاند. در حدیث شریف آمده است: «الإحسان أن تعبد الله كأنك تراه، فإن لم تكن تراه فإنه يراك». «احسان آن است که خدای ﻷرا چنان پرستش کنی که گویی او را میبینی زیرا اگر تو او را نمیبینی، بیگمان او تو را میبیند».
﴿لِيُكَفِّرَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ أَسۡوَأَ ٱلَّذِي عَمِلُواْ وَيَجۡزِيَهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ ٱلَّذِي كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٣٥﴾
«تا خدا از آنان» یعنی: از متقیان «بدترین آنچه را که کردهاند بزداید» یعنی: بیامرزد. پس هرگاه بدترین اعمالشان را بر ایشان بیامرزد، قطعا اعمالی را که در بدی پایینتر از آنهاست، به طریق اولی بر آنان میآمرزد «و تا پاداششان را بر حسب نیکوترین آنچه میکردند بپردازد» یعنی: آنان را برحسب نیکوترین اعمالشان پاداش دهد و ایشان را ـ از روی کرم و فضل خویش ـ در برابر اعمال بدشان مجازات نکند.
﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِكَافٍ عَبۡدَهُۥۖ وَيُخَوِّفُونَكَ بِٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ٣٦﴾
«آیا خدا بندهاش را بسنده نیست؟» مراد از بنده در اینجا، حضرت محمد صاست. ولی ابنکثیر میگوید: «یعنی خداوند أبرای کسی که او را میپرستد و بر او توکل میکند، بسنده است». صاحب تفسیر «المنیر» میگوید: «مراد از (عبده) در این آیه، رسولاکرم صو تمام بندگان متوکل خداوند أهستند، بهدلیل قرائت عباده: بندگانش را ـ که قرائتی دیگر در این آیه است». «و» ای محمد ص! مشرکان «تو را از کسانی که غیراویند میترسانند» پس از خدایان و لشکرهای وهمیای که تو را از آنها میترسانند، نترس زیرا خداوند متعال تو را از آنچه که به تو زیانآور است، نگاه میدارد و خدایان باطلشان مالک این نیستند که به کسی سود و زیانی برسانند «و هرکه را خدا گمراه گرداند، برایش هیچ راهبری نیست» یعنی: هر کسی که قضای الهی بر گمراهی وی رفته باشد، او را هیچ هدایتگری نیست که بهسوی الله راهنماییاش کرده و از گمراهی بیرونش آورد.
عبدالرزاق از معمر در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده است که گفت: مشرکان به رسولخدا صگفتند: یا از عیب جویی و دشنام دادن خدایان ما دست بردار، یا از آنان میخواهیم که تو را آشفتهسر و دیوانه کنند! پس این آیه نازل شد. نقل است که چون رسولخدا صخالد بن ولید سرا برای شکستن بت «عزی» فرستادند، متولی آن بت به وی گفت: ای خالد! من بر تو از آسیب وی بیمناکم زیرا او نیرویی دارد که هیچ چیز بر وی پنجه افگنده نمیتواند. اما خالد بیاعتنا به این سخن، تبر را گرفت و آن را بر چهره آن بت چنان کوبید که خرد و ویرانش کرد. آنگاه بازگشت.
﴿وَمَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّضِلٍّۗ أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِعَزِيزٖ ذِي ٱنتِقَامٖ٣٧﴾
«و هرکه را الله هدایت کند، هیچ گمراهکنندهای ندارد» که او را از راه هدایت بیرون برده و به گمراهی درافگند «مگر خدا غالب منتقم نیست؟» یعنی: قطعا حق تعالی بر هر چیز غالب و مسلط است، اویی که با لهیب عذاب و تازیانه مجازات خویش، از نافرمانان انتقام میگیرد.
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِيَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِي بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِكَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُۖ عَلَيۡهِ يَتَوَكَّلُ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ٣٨﴾
سپس خدای سبحان اعتراف مشرکان به این حقیقت را یادآور میشود که: چون از آفریننده کائنات مورد پرسش قرار گیرند، میگویند: او الله أاست: «واگر از آنها بپرسی» لام در «لئن» لام قسم است «که چه کسی آسمآنها و زمین را آفریده؟ قطعا میگویند: خدا» ولی به رغم این اعتراف، بتان را میپرستند پس عقلهایشان چگونه پرستش غیرآفریننده کل و شریک گردانیدن مخلوقی را با او در پرستش، پسندیده و قابل توجیه میداند؟ «بگو: چه تصور میکنید ؛ اگر خدا در حقمن بلایی خواسته باشد، آیا آنچه را بهجای خدا میپرستید میتوانند بلای او را دفع کنند؟» یعنی: آیا آن بتان بیجان قادر هستند که آن سختی و بلایی را که خداوند أبر من خواسته باشد، از من دور گردانند؟ «یا اگر در حق من خیری ارادهکند، آیا آنها میتوانند رحمتش را بازدارند؟» بهطوری که آن رحمت به من نرسد؟ رحمت: نعمت، برخورداری و رفاه است.
مقاتل در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت میکند که رسولخدا صاز مشرکان دراینباره سؤال کردند اما آنان سکوت نمودند. پس آیه کریمه نازل شد.
«بگو: خدا مرا بس است» در تمام امورم؛ اعم از جلب منفعت و دفع زیان و مشقت «اهل توکل تنها بر او توکل میکنند» نه بر غیر وی.
در حدیث شریف آمده است: «احفظ الله يحفظك، احفظ الله تجده تجاهك، تعرف إلي الله في الرخاء يعرفك في الشدة». «حق و حرمت الله أرا نگهدار؛ او تو را حفظمیکند و نگاهت میدارد، حق و حرمت الله أرا نگاهدار؛ او را در برابر خود مییابی، خدا أرا در رفاه و نعمت بشناس (و یادش کن)، او تو را در سختی وبلا میشناسد (و از تو آن بلا را دفع میکند)». همچنین در حدیث شریف آمدهاست: «من أحب أن يكون أقوي الناس فليتوكل علي الله تعالي، ومن أحب ان يكون أغني الناس، فليكن بما في يد الله ﻷ أوثق منه مما في يديه، ومن أحب أن يكون أكرم الناس فليتق الله ﻷ». «هر کس دوست دارد که قویترین مردم باشد، باید بر خداوند أتوکل کند و هرکس دوست دارد توانگرترین مردم باشد، باید اعتماد او به آنچه در دست خدای ﻷ است بیشتر از آن چیزی باشد که در دست خودش قرار دارد و هرکس دوست دارد که گرامیترین مردم باشد، باید از خدای ﻷپروا دارد».
﴿قُلۡ يَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَكَانَتِكُمۡ إِنِّي عَٰمِلٞۖ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٣٩ مَن يَأۡتِيهِ عَذَابٞ يُخۡزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيۡهِ عَذَابٞ مُّقِيمٌ٤٠﴾
«بگو ای قوم من! شما بر مکانت خود» یعنی: بر روش و حالتی که بر آن قرار دارید؛ از دشمنی با دین و دعوت من «عمل کنید، من نیز عمل میکنم» یعنی: بر شیوه و حالتی که بر آن قرار دارم «پس بهزودی خواهید دانست بر چه کسی عذابی که رسوایش کند» و در دنیا خوارش گرداند، بعد از افتخار و استکبار به آن «فرود میآید؟ و» به زودی خواهید دانست که «بر وی عذابی مقیم» یعنی: دائم و مستمر در سرای آخرت «فرود میآید» که عذاب دوزخ است؛ در این هنگام است که این حقیقت بر وی آشکار میشود که خودش بر باطل و خصمش بر حق بوده است. چنانکه خدای ﻷ در بدر خوار و رسوایشان گردانید.
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ لِلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّۖ فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيۡهَاۖ وَمَآ أَنتَ عَلَيۡهِم بِوَكِيلٍ٤١﴾
«هرآینه ما این کتاب را برای مردم» یعنی: بهخاطر آنان و برای بیان آنچه که بدان مکلف گردیدهاند و برای محقق ساختن مصالح دنیوی و اخرویشان «بهحق بر تو فروفرستادیم پس هرکس هدایت شد» یعنی: هرکس راه حق را شناخت و رهرو آن گشت «بهسود خود هدایت شده است» و راهیابی وی بهنفع خود وی است «و هرکس گمراه گشت» از راه حق «به زیان خویش گمراه میشود» یعنی: این گمراهی به زیان خود اوست و به دیگران متعدی نمیشود «و تو بر آنان وکیل نیستی» یعنی: تو نه مکلف به هدایت آنان هستی و نه مخاطب این کار بلکه بر تو فقط بلاغ است و بس و تو این مأموریت را به درستی انجام دادهای.
این آیه به آیه شمشیر «سیف» منسوخ است زیرا خداوند أبعدا به رسول خویش فرمان داد که با اعراب تا آنگاه بجنگد که: (لااله الاالله) بگویند و به احکام اسلام عمل کنند.
﴿ٱللَّهُ يَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِينَ مَوۡتِهَا وَٱلَّتِي لَمۡ تَمُتۡ فِي مَنَامِهَاۖ فَيُمۡسِكُ ٱلَّتِي قَضَىٰ عَلَيۡهَا ٱلۡمَوۡتَ وَيُرۡسِلُ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّىۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ٤٢﴾
«خداوند ارواح مردم را به تمامی قبض میکند» و آنها را از بدنهایشان بیرون میآورد «بههنگام مرگ آنها» یعنی: به هنگام فرا رسیدن اجل آنها «و نیز روحی را که نمرده است، در موقع خوابش قبض میکند» یعنی: ارواحی را که نمردهاند ـ بدین معنی که اجل آنها هنوز بهسر نرسیده است ـ در خواب آنها میگیرد «پس آن نفسی را که حکم مرگش را کرده، نگاه میدارد» و آن را بهسوی جسدی که روح در آن قرار داشته، باز نمیگرداند «و آن دیگر را تا هنگامی معین باز پس میفرستد» یعنی: روح شخص خوابیدهای را که هنوز اجلش بهسر نرسیده، باز پس میفرستد و بیداری را به وی باز میگرداند تا در مدتی که زندگی برایش مقدر شده است، زنده بماند.
علما درباره «نفس» و «روح» اختلاف نظر دارند که: آیا این دو، یک چیز هستند یا دو چیز مختلف؟ ولی این رأی که این دو، یک چیز هستند، قویتر است، بهدلیل احادیثی که بر این امر دلالت میکند زیرا در این احادیث گاهی از «روح» به لفظ روح و گاهی به لفظ «نفس» تعبیر شده است. امام فخرالدین رازی میگوید: «نفس انسانی، عبارت از جوهر رخشان روحانیای است که چون بهبدن تعلق گیرد، پرتو و روشنی آن در تمام اعضا تجلی میکند ـ که این همان پدیده حیات است ـ و در هنگام مرگ، تعلق روح از ظاهر و باطن بدن قطع میشود ـ که این همان مرگ است ـ ولی در هنگام خواب، پرتو روح از ظاهر بدن قطع میشود نه از باطن آن. پس ثابت شد که مرگ و خواب هردو از یک جنساند مگر فرق آنها در این است که مرگ، انقطاع روحی تام و کاملی است درحالیکه خواب انقطاع ناقصی است از برخی وجوه نه از کل آن».
«قطعا در این امر» یعنی: در گرفتن ارواح و نگاه داشتن یا پس فرستادن آنها «برای مردمی که» در این امر «اندیشه» و تدبر و تأمل «میکنند» و به وسیله آن بر یگانگی خداوند أو کمال قدرت وی بر زنده کردن پس از مرگ و بر همه چیز استدلال مینمایند «نشانههایی است» عجیب و بدیع که بر یگانگی و قدرت عظیم پروردگار متعال، دلالت میکند زیرا گرفتن ارواح و نگاهداشتن یا پس فرستادن آنها، برای پندپذیران، پندآموز و برای متذکران و اندیشه وران، یادآور خوبی است.
بدینگونه، خدای ﻷ از هردو وفات یاد کرد؛ وفات کبری که همان مرگ است و وفات صغری که خواب میباشد. چنانکه در حدیث شریف آمده است: «لتموتن كما تنامون ولتبعثن كما تصحون». «قطعا چنانکه به خواب میروید، میمیرید و قطعا چنانکه از خواب بیدار میشوید، برانگیخته میشوید». همچنین در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم از ابی هریره سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «چون یکی از شما بر بالین خواب خود جای میگیرد، باید آن را بیفشاند زیرا او نمیداند که چه چیز بر آن ملافه و بالین، جانشین وی شده است (یعنی از حشرات). سپس باید بگوید: «باسمك ربي وضعت جنبي وباسمك أرفعه، إن أمسكت نفسي فارحمها وإن أرسلتها فاحفظها بما تحفظ به عبادك الصالحين». «پروردگارا! به نام تو پهلویم را نهادم و به نام تو آن را برمیدارم، اگر روحم را نگاه داشتی، بر آن رحم کن و اگر آن را به تنم باز پس فرستادی، آن رابه آنچه که بدان بندگان شایستهات را حفظ میکنی، حفظ بفرما». همچنین در حدیث شریف به روایت بخاری از حذیفه سآمده است که فرمود: رسول خدا صچون شبانگاه در خوابگاه خویش قرار میگرفتند، دست مبارک خود را در زیر رخسار خود نهاده و آنگاه میگفتند: «اللهم باسمك أموت و أحيا». «بارالها! بهنام تو میمیرم و زنده میشوم». و چون بیدار میشدند، میگفتند: «الحمد لله الذي أحيانا بعد ما أماتنا وإليه النشور». «سپاس خدایی را که ما را بعد از آنکه میراند، زنده گردانید و بهسوی اوست حشر و نشر ما».
ابن عباس سو غیر وی از مفسران در معنی آیه میگویند: «ارواح زندگان و مردگان در خواب باهم ملاقات میکنند و آن ارواحی که خدا أبخواهد، همدیگر را شناخته و تعارف حاصل میکنند پس چون تمام آنها بخواهند که بهسوی اجساد خویش بازگردند، خداوند أارواح مردگان را نزد خود نگاه میدارد و ارواح زندگان را بهسوی اجساد آنها باز پس میفرستد».
﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ٤٣﴾
«آیا غیر از الله برای خود شفاعتگرانی برگرفتهاند؟» یعنی: آیا مشرکان جز خداوند أخدایانی را بهعنوان شفیع برای خود برگرفتهاند تا برایشان نزد او شفاعت کنند؟ استفهام برای انکار است «بگو: آیا هرچند آنها اختیار چیزی را نداشته باشند و تعقل نکنند؟» باز هم آنها را به شفاعت میخوانید؟ یعنی: چگونه آنها را نزد خداوند أشفیع خویش برمیگیرید در حالیکه آنان نه مالک شفاعتی هستند و نه مالک چیز دیگری؟ حتی چیزی از شفاعت یا غیر آن را درک و فهم نیز نمیکنند زیرا آنان جماداتی بیعقل و شعور بیش نیستند.
﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٤٤﴾
«بگو» ای پیامبر صبه آنان «شفاعت، یکسره از آن خداست» پس چیزی از شفاعت برای دیگران نیست و کسی در آن راهی ندارد مگر اینکه شفاعتگر از کسانی باشد که خداوند أاو را برای شفاعت پسندیده باشد و مشفوع له نیز از کسانی باشد که خدای ﻷ به شفاعت برای وی اذن دهد «فرمانروایی آسمآنها و زمین مخصوص اوست» و هیچ کس مالک این نیست که در کار او بدون اذن و رضایش سخن بگوید «سپس بهسوی او بازگردانیده میشوید» در روز قیامت؛ پس میان شما به عدل خویش حکم میکند و هرکس را در برابر عملش جزا میدهد.
﴿وَإِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُكِرَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ٤٥﴾
«و چون خدا به تنهایی یاد شود» و خدایانشان همراه با وی یاد نشوند «دلهای کسانی که به آخرت ایمان ندارند، تنگ میگردد» و در نتیجه، از ذکر او تنفر میورزند و میرمند. اشمئزاز: آن است که شخص از اندوه و نفرت پر شود و بر اثر آن، انقباض و تنگیای در دل وی واقع شود که اثر آن بر چهرهاش نمایان گردد.
سپس خداوند متعال خوشحالی و شادمانی آنها را در هنگام یاد کردن بتانشان ذکر نموده و میفرماید: «و چون کسانی که غیر از او به پرستش گرفته شدهاند، یاد شوند» آنها خدایان پنداریای مانند لات و عزی هستند «بناگاه آنان شادمانی میکنند» یعنی: از این یادآوری شادمان شده و در بهجت و خرمی قرار میگیرند. استبشار: پر شدن دل از شادی است تا بدانجا که پوست چهره از آن باز و بشاش گردد.
این واقعیتی که آیه کریمه بدان پرداخته است، درد و آفتی است که امروزه در عصر ما نیز شیوع پیدا کرده؛ زیرا چه بسا بیان حقایق ایمانی، آثار نفرت و اشمئزاز را بر چهره بسیاری به دنبال دارد؛ مثلا اگر از این حقیقت که شفا فقط به دست بلاکیف خدا أاست، پیروزی فقط به دست اوست و غیر این از سخنانی که بیانگر توحید محض است، سخن به میان آید، سست ایمانان منقبض میشوند اما اگر از تأثیر علوم، أسباب و ابزار کار بشری یاد کنید، ملاحظه مینمایید که چهره بسیاری باز و شکفته شده و آثار انبساط بر آنان هویدا میشود ـ نعوذبالله منذلک.
﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ عَٰلِمَ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ أَنتَ تَحۡكُمُ بَيۡنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ٤٦﴾
«بگو: بارالها! ای پدید آورنده آسمآنها و زمین، ای دانای نهان و آشکار، تو خود میان بندگانت بر سر آنچه اختلاف میکردند، داوری میکنی» پس نیکوکار را در قبال نیکوکاریاش و بدکردار را در قبال بدکاریاش جزا میدهی زیرا با این پاداش و مجازات توست که این حقیقت که: چه کسی بر حق و چه کسی بر باطل است، آشکار میشود و فقط در پیشگاه توست که بساط اختلاف اختلافکنندگان وجدال جدلکنندگان برچیده میشود.
در حدیث شریف بهروایت مسلم و ابوداوود از عائشه ل آمده است که فرمود: رسول خدا صچون از طرف شب برای نماز و نیایش بر میخاستند، نماز خویش را با این دعا افتتاح میکردند: «اللهم رب جبريل وميكائيل وإسرافيل، فاطر السموات والأرض، عالم الغيب والشهادة، أنت تحكم بين عبادك فيما كانوا فيه يختلفون، اهدني لما اختلف فيه من الحق بإذنك إنك تهدي من تشاء إلي صراط مستقيم». «بارالها! ای پروردگار جبرئیل و میکائیل و اسرافیل، ای پدیدآورنده آسمانها وزمین، ای دانای نهان و آشکار! تو میان بندگانت در آنچه که در مورد آن اختلاف میکردند، داوری میکنی پس مرا بر آنچه از حق که در آن اختلاف شده است، بهاذن خویش هدایت کن، بیگمان تو هرکه را بخواهی، بهسوی راه راست هدایت میکنی». همچنین در حدیث شریف آمده است که چون ابوبکر صدیق ساز رسول خدا صسؤال کرد که در صبح و شام چه بخواند؟ رسول خدا صبه وی فرمودند: چون صبح و شام بر تو میآید و هنگامی که شبانگاه در خوابگاهت قرار میگیری، بگو: «اللهم فاطر السموات والأرض عالم الغيب والشهادة، لا إله إلا أنت، رب كل شيء ومليكه، أعوذ بك من شر نفسي وشر الشيطان وشركه، أن أقترف علي نفسي بسوء، أو أجره إلي مسلم». «بارالها! ای آفریننده آسمانها و زمین، ای دانای نهان و آشکار! معبودی جز تو نیست، پروردگار و مالک همه چیز تویی، به تو از شر نفس خود و شر شیطان و شرک آن پناه میبرم ؛ از اینکه بر زیان خودم مرتکب بدیای شوم، یا آن بدی را بهسوی مسلمانی بکشانم».
﴿وَلَوۡ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لَٱفۡتَدَوۡاْ بِهِۦ مِن سُوٓءِ ٱلۡعَذَابِ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ وَبَدَا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مَا لَمۡ يَكُونُواْ يَحۡتَسِبُونَ٤٧﴾
«و اگر آنچه در زمین است یکسره از آن کسانی که ستم کردهاند باشد» یعنی: اگر تمام اموال و ذخایر دنیا از آن ستمگران باشد «و نظیرش نیز با آن باشد» یعنی: همانند آن از اموال و ذخایر نیز با آن ضمیمه باشد «قطعا آن را برای رهایی خودشان از سختی عذاب روز قیامت خواهند داد» از بس که در این روز، عذاب خداوند أبر آنان ـ بهعنوان جزای ظلمشان ـ سخت و سهمگین است «و آنچه که حسابش را نمیکردند، از سوی خدا برایشان آشکار میگردد» یعنی: از مجازاتهای الهی و خشم و شدت عذاب وی، چیزهایی بر آنان آشکار میشود که در گمان و حسابشان قرار نداشته است. مجاهد در تفسیر آن میگوید: «اینان در دنیا اعمالی را انجام داده بودند که گمان میکردند آن اعمال، اعمال نیکی است اما بناگاه دیدند که آن اعمال همه گناه بوده است».
﴿وَبَدَا لَهُمۡ سَئَِّاتُ مَا كَسَبُواْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ٤٨﴾
«و کیفر آنچه کرده بودند» یعنی: جزای اعمال بد و نابکارشان ؛ مانند شرک و ظلم بر اولیای خدا أ«بر آنان آشکار میشود و آنچه را که بدان استهزا میکردند، آنها را فرو میگیرد» یعنی: همان کیفری که رسولخدا صآنها را بدان بیم میدادند، گریبانگیرشان شده و بر آنها مسلط میشود.
﴿فَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلۡنَٰهُ نِعۡمَةٗ مِّنَّا قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمِۢۚ بَلۡ هِيَ فِتۡنَةٞ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٤٩﴾
«و چون به انسان سختیای برسد، مارا فرامیخواند» یعنی: شأن و حال انسان این است که چون بر او سختی و بلایی ـ مانند بیماری یا فقر یا غیر آن ـ برسد، خدای ﻷ را میخواند و بهسوی او در رفع و دفع آن بلا و سختی، زاری و تضرع میکند «سپس چون نعمتی از جانب خود به او ارزانی داریم» و در خیری را بهروی او بگشاییم «میگوید: جز این نیست که این نعمت بنا بر دانشی که در من است، به من داده شده» یعنی: بنا بر علمی که خودم به مشاغل و حرفهها داشتهام، یا براساس خوبی و خیری که در من بوده است، یا بر اساس علم خداوند أبهفضل و برتری من، این نعمت به من ارزانی شده است «نه چنان است بلکه آن آزمونی است» یعنی: نعمتی را که به وی دادهایم، بنا بر علل و عوامل پنداری او نیست بلکه دادن این نعمت به وی، آزمایش و امتحانی است که آیا شکر و سپاس میگزارد یا اینکه کفران و ناسپاسی میکند؟ «ولی بیشترشان نمیدانند» که این بخشیدن نعمت، استدراجی از جانب خداوند أو امتحانی برای آنان است که آیا بدانچه نزدشان است، شکر و سپاس میگزارند، یا کفران و ناسپاسی میکنند؟ هم بدین جهت، آنان غافلانه در نعمتهای خدا أفرو میروند، بیآنکه منعم حقیقی را حاضر و ناظر بدانند.
﴿قَدۡ قَالَهَا ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ٥٠﴾
«هر آینه کسانی که پیش از آنان بودند» مانند قارون و دیگران «نیز این سخن را» که ما این نعمت را بر اساس علمی که داریم داده شدهایم «گفتند پس آنچه بهدست آورده بودند» از متاع و بهره دنیا «بلا را از آنان دفع نکرد» بلکه عذاب الهی دامنگیرشان شد.
﴿فَأَصَابَهُمۡ سَئَِّاتُ مَا كَسَبُواْۚ وَٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡ هَٰٓؤُلَآءِ سَيُصِيبُهُمۡ سَئَِّاتُ مَا كَسَبُواْ وَمَا هُم بِمُعۡجِزِينَ٥١﴾
«تا کیفر آنچه که مرتکب شده بودند» از بدیها «به آنان رسید و کسانی از این گروه» یعنی: از این امت «که ستم کردهاند» با شرک و کفر «به زودی نتایج سوء آنچه را که مرتکب شدهاند، بدیشان خواهد رسید» چنانکه به پیشینیانشان رسید؛ مانند قحطی و قتل و اسارت و قهر «و آنان عاجز کننده نیستند» یعنی: از عذاب خدا أتوان گریز ندارند بلکه مرجع و بازگشتشان بهسوی اوست و هر چه بخواهد ـ از کیفر و مجازات ـ با آنها میکند.
﴿أَوَ لَمۡ يَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٥٢﴾
«آیا ندانستهاند» از طریق مشاهداتشان «که خداست که روزی را برای هرکس که بخواهد» گشاده سازد «گشاده میگرداند و برای هرکس که بخواهد» روزی را تنگ گرداند «تنگ میگرداند؟ قطعا در این امر نشانههایی است» بزرگ و علاماتی است سترگ «برای مردمی که ایمان دارند» به اینکه رویدادها همه ـ اعم از گشاده کردن یا تنگگردانیدن روزی و غیر آن از امور ـ از جانب خدا أاست. اما کافران از دیدن این نشانهها کورند.
﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ٥٣﴾
«بگو» ای محمد صاز جانب من به بندگانم: «ای بندگان من» یعنی: ای بندگان مؤمن من! زیرا در عرف قرآن، این اضافت مخصوص به مؤمنان است. آری! ای بندگان مؤمن من: «که بر خود اسراف روا داشته اید» مراد از اسراف: افراط و زیادهروی در گناهان و ارتکاب بسیار آنهاست. «از رحمت خدا» یعنی: از مغفرت وی «نومید نشوید».
این آیه امیدبخشترین آیه در کتاب خدا أاست زیرا مشتمل بر بزرگترین بشارت حق تعالی برای بندگانش میباشد، چه همانگونه که ملاحظه میکنیم؛ حق تعالی در این آیه، اولا ـ با هدف گرامیداشت و فزون ساختن بشارت به بندگان ـ ایشان را به خودش منسوب کرد، سپس ایشان را به زیادهروی در نافرمانیها و ارتکاب بسیار گناهان موصوف ساخت آنگاه به دنبال آن، این زیادهروان افراطگر در معاصی را از نومیدی از رحمت خویش نهی کرد. و این خود دلالت میکند بر این امر که نهی از نومیدی، برای گنهکاران غیر مسرفی که در این عرصه زیادهروی نمیکنند، از باب اولی مورد نظر حق تعالی میباشد.
سپس حق تعالی عبارتی بیان میدارد که بعد از آن در این حقیقت جای هیچگونه شک و تردیدی باقی نمیماند: «در حقیقت خدا همه گناهان را میآمرزد» یعنی: اگر بخواهد، هرگونه گناهی را از هر نوعی که باشد، برای توبهکاران میآمرزد؛ جز شرکی که صاحبش از آن توبه نکرده باشد، بهدلیل این فرموده حق تعالی: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ﴾[نساء:۴۸]. «در حقیقتخداوند نمیآمرزد اینکه به او شریک آورده شود ولی مادون آن را برای هر کس که بخواهد میآمرزد».
سپس این آمرزش خویش برای گناهان را با این عبارت مؤکد میگرداند: میآمرزد گناهان را «همه یکجا» وه! چه عظیم است این بشارت، بشارتی که دلهای مؤمنان نیکوکار به آن آرام میگیرد و از بهجت و فرحت لبریز میشود «بیگمان او آمرزگار مهربان است» یعنی: حق تعالی بسیار آمرزنده و بسیار مهربان است و در هردو وصف آمرزندگی و مهربانی، عنایت وی بینهایت وسیع میباشد پس کسی که میپندارد نومید کردن بندگان خدا أو دلسرد کردنشان از رحمت وی، برایشان بهتر از آن چیزی است که خداوند أخود آنان را بدان بشارت داده است، چنینکسی بیتردید مرتکب بزرگترین ستم شده و اشتباهی بس نادرست از وی سر زده است.
از ابنمسعود سروایت شده است که فرمود: «بزرگترین آیه در کتاب خدا أ: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ٢﴾[آل عمران: ۲]. در سوره «بقره/۲۵۵» و در سوره «آل عمران/۲» است، جامعترین آیه در کتاب خدا أدر باره خیر و شر، در سوره «نحل/٩۰» یعنی آیه: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ﴾است، امید بارترین و گشایش آورترین آیه در قرآن کریم، در سوره «زمر» یعنی همین آیه است و استوارترین آیه در کتاب خدا أدر مورد تفویض و توکل، در سوره «طلاق/۳ ـ ۲»، یعنی این آیه است: ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُ﴾». ابن ابی حاتم از ابیالکنود روایت میکند: عبدالله بن مسعود سبر قاضیای گذشت که در حال موعظه گفتن برای مردم بود پس درنگی کرد و آنگاه خطاب به وی گفت: ای واعظ! چرا مردم را از رحمت خدا أنومید میکنی؟ سپس این آیه را تلاوت کرد: ﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ﴾[الزمر: ۵۳].
در حدیث شریف آمده است که چون ابوایوب انصاری سدر آستانه وفات قرار گرفت، به اطرافیانش فرمود: تا هماکنون چیزی را از شما پنهان میکردم که آن را از رسولخدا صشنیدهام؛ اکنون آن را به شما اعلام میکنم: آن حضرت ص فرمودند: «لو لا أنكم تذنبون، لخلق الله ﻷ قوما يذنبون فيغفر لهم: اگر شما کسانی نبودید که مرتکب گناه میشدید، قطعا خدای ﻷ گروهی را میآفرید که مرتکب گناه شوند تا بر آنان بیامرزد». همچنین در حدیث شریف به روایت ابن عباس سآمده است: «كفارة الذنب الندامة». «کفاره گناه، پشیمانی است». همچنین در حدیث شریف به روایت ثوبان ـ برده آزاد شده رسول خدا صـ آمده است که آن حضرت صفرمودند: «دوست ندارم که دنیا و آنچه در آن است را در برابر این آیه: ﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ﴾[الزمر: ۵۳] به من بدهند. مردی گفت: یا رسول الله! پس کسی که شرک ورزیده است چه؟ رسول خدا صلحظهای سکوت کرده و آنگاه فرمودند: «ألا و من أشرك، ثلاث مرات». «آگاه باشید، حتی آمرزیده میشود بر کسی که شرک ورزیده است. و سه بار این جمله را تکرار کردند». یعنی: کسی که شرک ورزیده و سپس از شرک خویش توبه کرده است، نیز مورد آمرزش قرار میگیرد.
بخاری و مسلم از ابن عباس سدر بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کردهاند که فرمود: جمعی از مشرکان مر تکب قتل و قتال و زنا و فحشایی بسیار شده بودند، سپس نزد حضرت محمد صاست آمده و گفتند: بهراستی آنچه که تو میگویی و بهسوی آن فرامیخوانی، بسیار زیبا و نیکوست اما آیا میتوانی به ما خبر دهی که با اینهمه گناهی که مرتکب گردیدهایم، برای ما توبهای است؟ آیا برای آنچه که ما کردهایم، کفارهای وجود دارد؟ پس آیات (٧۰ ـ ۶۸) سوره «فرقان» و این آیه نازل شد.
﴿وَأَنِيبُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ وَأَسۡلِمُواْ لَهُۥ مِن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلۡعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ٥٤﴾
آنگاه که خدای سبحان بندگانش را به این امر مژده داد که او همه گناهان را میآمرزد، اینک آنهارا به بازگشت و انابت بهسوی خود دستور میدهد: «و بهسوی پروردگار خویش بازگردید و منقاد او شوید» با انجام دادن طاعات، پرهیز از معاصی، تسلیم شدن به فرمان و گردن نهادن به حکمش «پیش از آنکه بر شما عذاب» دنیا «بیاید و دیگر یاری نشوید» اگر قبل از فرود آمدن عذاب توبه نکنید.
ذکر انابت و رجوع بهسوی حضرت حق تعالی بعد از ذکر مغفرت، برای این است که هیچ طمعکاری در کسب مغفرت بدون توبه، طمع نبسته و بداند که توبه، شرطی لازم برای مغفرت است و مغفرت بدون آن حاصل نمیشود. و این یکی از قوانین عام الهی است ـ چنانکه زمخشری گفته است.
﴿وَٱتَّبِعُوٓاْ أَحۡسَنَ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلۡعَذَابُ بَغۡتَةٗ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ٥٥﴾
«و پیش از آنکه به طور ناگهانی و در حالی که حدس نمیزنید عذاب بر شما فرود آید» یعنی: پیش از آنکه عذاب، شما را غافلگیر سازد در حالیکه از رسیدن آن آگاهی نداشته باشید. بهقولی معنی این است: پیش از آنکه بناگاه بمیرید و در عذاب درافتید؛ «نیکوترین چیزی را که از جانب پروردگارتان بهسوی شما نازل شده است، پیروی کنید» که این نیکوترین چیز، قرآن است ؛ پس حلال آن را حلال وحرام آن را حرام بدانید و به اوامر آن پایبند و از منهیات آن بپرهیزید. البته همه قرآن نیکوست. بهقولی: مراد از نیکوترین قرآن، آیات محکم آن است نه آیات متشابه آن. بهقولیدیگر: مراد از پیروی نیکوترین چیز... در پیش گرفتن عفو است نه انتقام. هرچند در موردی که انتقام گرفتن حق انسان است، انتقام و عفو هردو جایز است اما آیه مبارکه بر عفو بر میانگیزد و بر آن تشویق میکند. همینگونه، هر امری در قرآن که در آن فاضل و افضلی باشد ـ اعم از عبادات و غیر آن ـ پیروی افضل بهتر و نیکوتر از پیروی فاضل است.
﴿أَن تَقُولَ نَفۡسٞ يَٰحَسۡرَتَىٰ عَلَىٰ مَا فَرَّطتُ فِي جَنۢبِ ٱللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ ٱلسَّٰخِرِينَ٥٦﴾
«تا مبادا کسی بگوید: دریغا بر آنچه در کار خدا فروگذار کردم» یعنی: از نیکوترینها پیروی کنید، برای پرهیز و بیم از آنکه انسان کافر بگوید: وای! دریغ و درد بر من که از ایمان به خدا أو قرآن و عمل به آن فروگذار کردم. فراء درمعنی آن میگوید: «واحسرتا! بر آنچه در قرب و جوار خداوند أفروگذار کردم». «بیتردید من از تمسخر کنندگان بودم» به دین خدا أدر دنیا پس به اینحد بسنده نکردم که طاعت خدای ﻷ را فرو گذارم بلکه حتی اهل دین را هم به ریشخند و تمسخر گرفتم.
﴿أَوۡ تَقُولَ لَوۡ أَنَّ ٱللَّهَ هَدَىٰنِي لَكُنتُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ٥٧﴾
«یا بگوید» کافر در روز قیامت «اگر خدا هدایتم میکرد، مسلما از متقیان بودم» یعنی: تا کافر در روز قیامت نگوید که: اگر خدا أمرا بهسوی دینش ارشاد و هدایت میکرد، قطعا از کسانی بودم که از شرک و معاصی پرهیز کردهاند.
﴿أَوۡ تَقُولَ حِينَ تَرَى ٱلۡعَذَابَ لَوۡ أَنَّ لِي كَرَّةٗ فَأَكُونَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٥٨﴾
«یا چون عذاب را ببیند، بگوید: کاش مرا برگشتی بود» بهسوی دنیا «تا از نیکوکاران میشدم» یعنی: تا از مؤمنان به خدا أ، از یکتاپرستان وی و از نیکوکاران در اعمال خویش میشدم.
﴿بَلَىٰ قَدۡ جَآءَتۡكَ ءَايَٰتِي فَكَذَّبۡتَ بِهَا وَٱسۡتَكۡبَرۡتَ وَكُنتَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٥٩﴾
«نه چنان است» که تو میگویی ای بنده پشیمان از گذشته خویش در سرای دنیا بلکه حق این است که: «آیات من بر تو آمد و تو آنها را تکذیب کردی و تکبر ورزیدی و از کافران شدی» مراد از آیات: آیات تنزیلی پروردگار است که قرآن کریم میباشد. یعنی: درحالیکه تو در دنیا امکان تصدیق و پیروی از حق را داشتهای، دیگر چرا حالا خواستار بازگشت بهسوی دنیا میشوی؟.
﴿وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ تَرَى ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى ٱللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسۡوَدَّةٌۚ أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡمُتَكَبِّرِينَ٦٠﴾
«و روز قیامت کسانی را که بر خدا دروغ بستهاند» هنگامی که مدعی شدند: خدای سبحان شریک و زن و فرزند دارد «روسیاه میبینی» بهسبب عذابی که بر آنان احاطه کرده است و بهسبب آنچه که از غضب و نقمت خدا أمشاهده کردهاند، یا به سبب کذب و افترایشان، روسیاه و بیآبرو شدهاند «آیا منزلگاه متکبران در جهنم نیست؟» یعنی: قطعا جهنم مسکن و مقام متکبران و گردنکشان ازطاعت خداوند أاست. کبر ـ چنانکه در حدیث شریف آمده است: «گردنکشی در برابر حق و خرد و خوار شمردن مردم است».
﴿وَيُنَجِّي ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ بِمَفَازَتِهِمۡ لَا يَمَسُّهُمُ ٱلسُّوٓءُ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٦١﴾
«و خدا متقیان را» یعنی: کسانی را که از شرک و نافرمانیهای خداوند أپرهیز کردهاند «نجات میدهد، قرین رستگاری خویش شده» یعنی: نجات میدهد ایشان را از دوزخ و رستگارشان میسازد به بهشت. سپس در تفسیر این رستگاری میفرماید: «بدیشان سختیای نمیرسد و نه اندوهگین میشوند» یعنی: رنج وسختی و اندوه را از آنان دور میدارد. در حدیث شریف به روایت ابوهریره سآمده است که رسولخدا صاین آیه را چنین تفسیر کردند: «خداوند أبه همراه هر شخص، عمل وی را حشر میکند و گرد میآورد پس عمل مؤمن در نیکوترین صورت و پاکیزهترین و معطرترین بوی، همراه وی است و هر گاه موقف رعب یا هراسی در پیش باشد، آن عملش برایش میگوید: نترس زیرا تو در معرض این موقف نیستی و تو را به آن مد نظر ندارند. پس چون آن عمل مجسم از این اطمینان بخشیها به وی بسیار انجام میدهد، آن شخص میگوید: وه! چه نیکوکسی هستی! آخر بگو که تو کیستی؟ عملش میگوید: آیا مرا نمیشناسی؟! منعمل صالح تو هستم؛ مرا با سنگینی و گرانباریام برداشتی و سوگند بهخدای ﻷ که اکنون تو را برمیدارم و از تو دفاع میکنم! پس همین کس است که خدای ﻷ درباره وی میفرماید: ﴿وَيُنَجِّي ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ بِمَفَازَتِهِمۡ لَا يَمَسُّهُمُ ٱلسُّوٓءُ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٦١﴾[الزمر: ۶۱]».
﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٞ٦٢﴾
«الله آفریدگار هرچیزی است» از همه اشیای موجود در دنیا و آخرت؛ بی هیچ فرقی میان یک چیز با چیز دیگری «و اوست که بر هر چیز نگهبان است» و مراقب، بی مشارکت هیچ شریکی.
﴿لَّهُۥ مَقَالِيدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٦٣﴾
«کلیدهای آسمآنها و زمین» یعنی: کلیدهای رزق و رحمت، یا کلیدهای اداره و تدبیر امور آسمآنها و زمین «از آن اوست» هیچ کس در آسمآنها و زمین بر وی ناپدید نشده و از حیطه اداره و تدبیر وی گریزی ندارد «و کسانی که به آیات الله» یعنی: به حجتها و برهآنهای وی «کافر شدهاند، آن گروه آنانند زیانکاران» که در دنیا و آخرت به خود زیان رساندهاند. در حدیث شریف آمده است که عثمان بن عفان ساز رسول خدا صتفسیر این آیه را پرسید، ایشان فرمودند: «ای عثمان! کسی قبل از تو راجع به آن از من سؤال نکرده است. تفسیر آن گفتن این کلمات است: «لا إله إلا الله و الله أكبر وسبحان الله وبحمده أستغفر الله ولا حول ولا قوة إلا باالله هو الأول والآخر والظاهر والباطن بيده الخير يحيي ويميت وهو علي كل شيء قدير». یعنی: گنجینههای آسمآنها و زمین برای گوینده اینها باز ساخته میشود و به او خیری بسیار و پاداشی بزرگ میرسد.
﴿قُلۡ أَفَغَيۡرَ ٱللَّهِ تَأۡمُرُوٓنِّيٓ أَعۡبُدُ أَيُّهَا ٱلۡجَٰهِلُونَ٦٤﴾
آنگاه که مشرکان رسولخدا صرا به پرستش بتان فراخوانده و گفتند: این دین، دین پدرانت میباشد! خدای سبحان به پیامبرش فرمان داد که: «بگو: ای نادانان! آیا به من امر میکنید که جز خدا را بپرستم؟» چه جهالت و حماقتی!
بیهقی در بیان سبب نزول آیه کریمه از حسن بصری روایت میکند که گفت: مشرکان به رسولخدا صگفتند: ای محمد ص! آیا آبا و اجدادت را گمراه میشناسی؟! پس این آیه نازل شد. ابنعباس سروایت میکند: مشرکان از جهل خویش رسولخدا صرا به پرستش بتان دعوت کرده و گفتند: در آنصورت ما هم با تو خدایت را میپرستیم! پس این آیه نازل شد.
﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٦٥﴾[الزمر: ۶۵].
«و قطعا به تو و به کسانی که پیش از تو بودند» از پیامبران †«وحی شده است» یعنی: به هریک از آنان پیام داده شده که: «اگر شرک ورزی، حتما عملت تباه و مسلما از زیانکاران خواهی شد» پس اگر شرک ـ بر فرض و تقدیر ـ موجب نابود شدن عمل انبیا †باشد، به طریق اولی نابود کننده عمل امتهایشان نیز هست. آری! این سخن در حق انبیا †، سخنی مبتنی بر فرض و تقدیر است ومراد از آن: تهییج پیامبران †بر پایداری در دعوتشان، نومید کردن کافران و هشدار و بیدار باشی به امت است.
﴿بَلِ ٱللَّهَ فَٱعۡبُدۡ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ٦٦﴾
«بلکه فقط خدا را» بهتنهایی و یگانگی «بپرست» و احدی را با او در عبادت شریک نکن «و از سپاسگزاران» نعمتهای حق تعالی بر خود «باش».
﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٧﴾
«و خدا را آنچنان که باید، به بزرگی نشناختند» یعنی: او را چنانکه حق و سزاوار تعظیم اوست، تعظیم نکردند؛ آنگاه که غیر وی را همراه وی به پرستش گرفتند «و حال آنکه روز قیامت زمین همه یکجا» یعنی: زمینهای هفتگانه «در قبضه اوست و آسمآنها در پیچیده به دست اوست؛ او منزه و برتر است از آنچه با وی شریک میگردانند» در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم از ابوهریره سآمده است: «خداوند أدر روز قیامت زمین را قبضه میکند و آسمآنها را با دست راست خود در هم میپیچد، سپس میگوید: انا الملك أين ملوك الارض؟: منم فرمانروا پس کجایند فرمانروایان زمین؟». همچنین در حدیث شریف به روایت بخاری از عبدالله بن مسعود سآمده است که فرمود: دانشمندی از دانشمندان یهود نزد رسولخدا صآمد و گفت: ای محمد ص! ما در تورات مییابیم که خدای ﻷ آسمآنها را بر سر یک انگشت خود قرار میدهد و زمینها را بر سریک انگشت خود و درختان را بر سر یک انگشت خود و آب و خاک مرطوب را بر سر یک انگشت خود و سایر خلق را بر سر یک انگشت خود آنگاه میگوید: منم فرمانروا! رسولخدا صـ از سر تصدیق سخن آن دانشمند ـ چنان خندیدند که دندآنهای آسیابشان نمایان شد، سپس این آیه را تلاوت کردند». همچنین در حدیث شریف به روایت ابنعمر سآمده است که فرمود: رسول خدا صروزی این آیه: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ﴾[الزمر: ۶٧] را بر منبر خواندند و در حالی که دست خویش را در هنگام سخنرانی حرکت داده و آن را پشتورو میکردند، فرمودند: «يمجد الرب نفسه، أنا الجبار، أنا المتكبر، أنا الملك، أنا العزيز أنا الكريم، فرجف برسولالله صالمنبر، حتي قلنا ليخرن به». «پروردگار ﻷ خود را تمجید کرده و میگوید: منم جبار، منم متکبر، منم فرمانروا، منم غالب، منم کریم. در این هنگام منبر در زیر پای رسولخدا صبهلرزه درآمد تا بدانجا که باخود گفتیم: قطعا منبر با رسولخدا صفرومیافتد».
ابن کثیر این احادیث را در تفسیرش نقل کرده و به دنبال آن میگوید: «احادیث بسیاری روایت شده که به این آیه کریمه متعلق است و باید گفت: روش صواب در آنها و امثال آنها همانا پیروی از مذهب سلف، یعنی بیان آنها و اعتقاد به آنها به همان صورتی است که آمده است، بدون قائلشدن به کیفیت، یا دست بردن به تحریف آنها». یمین: هم بر دست اطلاق میشود، هم بر قدرت و فرمانروایی و هم بر قوت و نیرومندی.
﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِيَامٞ يَنظُرُونَ٦٨﴾
«و در صور دمیده میشود پس هرکه در آسمآنها و هرکه در زمین است بیهوش درمیافتد» این همان نفخه دوم یا نفخه «صعق» است. صعق: عبارت از مرگ فوری است. صور: بوق یا شاخی است که اسرافیل در آن میدمد و از بس صدایی هولناک دارد، تمام اهالی آسمآنها و زمین از هول آن میمیرند. آری! هرکه در آسمآنها و هرکه در زمین است، بیهوش در میافتد؛ «جز کسی که خدا خواسته است» به قولی: کسی که از واقعه مرگ همگانی استثنا شده است، خود اسرافیل ÷است که بعد از آن میمیرد. بهقولی: استثنا شدگان؛ جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل علیهمالسلام اند، به دلیل حدیث شریف وارده در این باب از حضرت انس سکه رسولخدا صاین آیه را تلاوت کردند، سپس اصحابشپرسیدند: یا رسولالله! کسانی خداوند أآنها را استثنا کرده، چه کسانی هستند؟ فرمودند: «آنان جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و ملکالموتاند». نقل شده است که: بعد از آن جبرئیل به میراندن نفس اسرافیل و میکائیل و ملکالموت مأمور میشود آنگاه خدای ﻷ خود جان جبرئیل را میستاند و خودش تنها زنده پایندهای است که باقی میماند، سپس میگوید: لمن الملک الیوم؟: امروز فرمانروایی از آن کیست؟». این جمله را سهبار تکرار میکند آنگاه خودش به خویشتن چنین پاسخ میدهد: لله الواحد القهار: از آن خداوند یگانه قهار است». بعدا اولین کسی که حق تعالی او را زنده میکند، اسرافیل ÷است پس به او دستور میدهد که بار دیگر در صور بدمد و این نفخه سوم یا نفخه بعث است» [۲۰].
به قولی دیگر: مراد از استثنا شدگان، شهدا هستند و در حدیث شریف آمده است که: ایشان شمشیرهایشان را پیرامون عرش حمایل گردنهایشان میکنند.
«سپس بار دیگر در آن دمیده میشود» که این نفخه سوم، یا نفخه «بعث» است «و بناگاه آنان برپا ایستاده مینگرند» یعنی: در این هنگام، خلق همه بهپا ایستاده شده و مینگرند که به آنها چه گفته میشود. یا چشم به راه و منتظر آنند که با آنها چه عملی انجام میشود.
آیه کریمه دلالت میکند بر اینکه: اسرافیل ÷در صور دو بار میدمد؛ یکبار برای مرگ و دیگر بار برای رستاخیز. اما جمهور علما برآنند که دمیدن وی در صور سه بار است: بار اول برای ایجاد هول و هراس، که به آن نفخه «فزع» میگویند. بار دوم برای مرگ، که به آن نفخه «صعق» میگویند. بار سوم برای تجدید حیات، که به آن نفخه «بعث» میگویند.
﴿وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ وَجِاْيٓءَ بِٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ٦٩﴾
«و زمین به نور پروردگارش روشن گردد» زیرا خداوند أنور آسمآنها و زمین است. بهقولی معنی این است: زمین به عدل خداوند أکه میان اهالی آن برپا میدارد و به آنچه از حق که در میان بندگانش حکم میکند، روشن و نورانی میگردد «و کتاب» یعنی: کارنامههای اعمال بنیآدم «نهاده شود» پس کسانی نامه اعمال خود را بهدست راست خود میگیرند و کسانی با دست چپ خود. بهقولی معنی این است: کارنامهها برای حساب نهاده میشود «و پیامبران آورده شوند» بهسوی موقف محشر آنگاه دراینباره مورد سؤال قرار میگیرند که: امتهایشان به دعوتشان چه پاسخی دادهاند؟ «و شهدا آورده شوند» یعنی: کسانی از امت محمد صکه علیه امتهای دیگر گواهی میدهند و نیز شهدایی که در راه خدا أبه شهادت رسیدهاند، آورده میشوند و در روز قیامت به ابلاغ پیام حق برای کسانی که دعوت حق را به آنها رساندهاند ولی آنها به تکذیب آن پرداختهاند، گواهی میدهند. یا مراد از گواهان، فرشتگان نگهبانند «و میانشان به حق داوری گردد» یعنی: میان بندگان، به عدل و راستی حکم میشود «و مورد ستم قرار نگیرند» یعنی: از ثوابشان کاسته نمیشود و در عذابی که مستحق آنند، افزوده نمیشود و جزایشان بهاندازه اعمالشان داده میشود.
﴿وَوُفِّيَتۡ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَا يَفۡعَلُونَ٧٠﴾
«و هر کسی جزای آنچه که کرده است» از خیر و شر «به تمام مییابد و خدا به آنچه میکنند» بندگان در دنیا «داناتر است» لذا نه به نویسندهای نیاز دارد، نه به حسابگر و نه به شاهدی. پس دلیل اینکه نامه اعمال در میان نهاده میشود و پیامبران †و گواهان آورده میشوند، فقط این است که حجت تکمیل گردد و عذر از میان برداشته شود.
﴿وَسِيقَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا فُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَآ أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ رُسُلٞ مِّنكُمۡ يَتۡلُونَ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِ رَبِّكُمۡ وَيُنذِرُونَكُمۡ لِقَآءَ يَوۡمِكُمۡ هَٰذَاۚ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰكِنۡ حَقَّتۡ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٧١﴾
«و کافران گروهگروه» یعنی: در گروههای جداگانه و متفرق، بعضی به دنبال بعضی «بهسوی جهنم رانده شوند» و برای هر گروهی رهبری است که رأس آنان در کفر و دعوتکننده آنها بهسوی آن بوده است «تا چون بدان رسند، درهای آن گشوده گردد» یعنی: به مجرد اینکه به دوزخ میرسند، بی هیچ درنگی به آن درآورده میشوند. و دوزخ هفت در دارد «و نگهبانانش» یعنی: فرشتگان نگهبان دوزخ و کارپردازان آن «به آنان گویند: مگر فرستادگانی از خودتان» یعنی: از جنس خودتان «بر شما نیامدند که آیات پروردگارتان را» که آن را بر شما نازلکرده بود «بر شما بخوانند و از ملاقات این روزتان» که به آن درافتادهاید «شما را هشدار دهند؟» بیضاوی میگوید: «این سؤال فرشتگان، دلیل بر آن است که قبل از فرستادن شریعت، تکلیفی بر بندگان نیست بدان جهت که فرشتگان، این سؤال سرزنشبار خود را به آمدن پیامبران †و رساندن کتاب الهی به آنان، معلل ساختند». «گویند: چرا» یعنی: پیامبران †آیات الهی را برای ما آوردند و مارا از عذابی که در چنین روزی با آن روبرو خواهیم شد، بیم و هشدار نیز دادند «ولی حکم عذاب بر کافران واجب آمد» یعنی: این کفر ما بود که ما را به چنین حال و روزی در افگند. پس چون این اعتراف را میکنند:
﴿قِيلَ ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَاۖ فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَكَبِّرِينَ٧٢﴾
«گفته میشود: از دروازههای دوزخ» که برای شما بازگردانیده شده «درآیید. جاودانه درآن بمانید» برای شما از جانب خدای سبحان در آن جاودانگی مقدر شده است «وه! چه بد است منزلگاه متکبران» یعنی: دوزخ چه بد منزلگاه همیشگیای برای آنهاست.
﴿وَسِيقَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَا سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ طِبۡتُمۡ فَٱدۡخُلُوهَا خَٰلِدِينَ٧٣﴾
«و کسانی که از پروردگارشان پروا داشتهاند، گروهگروه بهسوی بهشت سوق داده شوند» یعنی: فرشتگان ایشان را همراه با اعزاز و تشریف و تکریم ـ بر مبنای تفاوت مراتبشان در شرف و برتری درجه ـ به سوی بهشت راهنمایی میکنند. ابنکثیر میگوید: «آنها را سوار بر اسبهایی نجیب ـ با نهایت اعراز و اکرام ـ بهسوی بهشت میبرند». «تا چون بدان رسند، در حالی که درهای آن گشوده شده است» برای استقبالشان «و نگهبانان آن به ایشان میگویند: سلام بر شما» یعنی:شما از هرگونه آفتی به سلامت هستید «پاک شدید» در دنیا و به پلیدیهای شرک و معاصی آلوده نگشتید. یا معنی این است: خوش آمدید «به آن» یعنی: به بهشت؛ «درآیید جاودانه» که در آن نه مرگی به شما میپیوندد و نه فنایی.
سبب اینکه درهای جهنم پس از رسیدن دوزخیان به آن باز ساخته میشود در حالیکه با رسیدن بهشتیان به بهشت درهای آن از قبل بهرویشان باز گردیده است؛ همانا اعزاز و اکرام و احترام بهشتیان است. پس این تعبیر مفید این پیام است که بهشت از قبل، انتظار وصولشان را میکشد، بدین جهت، در باب ورود بهشتیان بهبهشت، حرف «و» در ﴿وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا﴾اضافه شد تا این معنی را برساند. چنانکه در تفسیر «المنیر» آمده است.
در حدیث شریف آمده است که رسولخدا صفرمودند: «من اولین کسی هستم که در بهشت را میکوبد». همچنین در حدیث شریف به روایت عمربن خطاب سآمده است که رسولخدا صفرمودند: «از شما هیچ کسی نیست که وضو گرفته و وضوی خویش را کامل میگرداند، سپس میگوید: أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا عبده و رسوله؛ جز اینکه هر هشت در بهشت بهروی او باز ساخته میشود تا از هر دری که میخواهد، به آن وارد شود». همچنین در حدیث شریف آمده است: «میان هردو لنگه در از درهای بهشت، به اندازه مسیر چهل سال راه است».
﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَيۡثُ نَشَآءُۖ فَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ٧٤﴾
«و گویند» بهشتیان «سپاس خدایی را که وعدهاش را در حق ما راست گردانید» با برانگیختن مجدد و پاداش دادنمان به بهشت «و سرزمین را به ما میراث داد» یعنی: سرزمین بهشت را. گویی بهشت از دیگران به آنان رسیده است و آنها مالک آن شده و در آن تصرف کردهاند. آری! در حدیث شریف نیز آمده است که اهل بهشت از اهل دوزخ جایگاههایشان را در بهشت به میراث میبرند اما اهل دوزخ از اهل بهشت جایگاههایشان را در دوزخ به میراث نمیبرند. «از هر جای آن بهشت کهبخواهیم، جای میگیریم» یعنی: در آن، هر چه از منازل بخواهیم و در هرجا که بخواهیم، برمیگیریم «چه نیک است پاداش عملکنندگان» یعنی: بهشت به عنوان پاداش عملکنندگان، چه نیکو پاداشی است. در حدیث شریف به روایت معاذ سآمده است که رسولخدا صفرمودند: «کلید بهشت لا اله الا اللهاست».
﴿وَتَرَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ حَآفِّينَ مِنۡ حَوۡلِ ٱلۡعَرۡشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡۚ وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّۚ وَقِيلَ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٧٥﴾
«و فرشتگان را میبینی که پیرامون عرش» یعنی: در حالیکه آن را در میان گرفته و بدان احاطه کردهاند؛ «همراه با ستایش، پروردگارشان را تسبیح میگویند» یعنی: در حالی عرش را در میان گرفتهاند که سپاسگزارانه و حمدگویان، تسبیح او را بر زبان دارند و میگویند: «سبحانالله و بحمده». «و میانشان» یعنی: میان پیامبران †و امتهایشان، یا میان اهل بهشت و اهل دوزخ «به حق حکم میشود» با وارد نمودن بعضی از آنها به بهشت و بعضی از آنها به دوزخ. امام رازی گفته است: «یعنی میان فرشتگان به حق حکم میشود». «و گفته میشود: ستایش خدایی را که پروردگار عالمیان است» گویندگان: مؤمنان بهشتیای هستند که خدای ﻷ را در برابر داوری به حقی که میان ایشان و اهل دوزخ کرده است، ستایش میگویند. بهقولی: گویندگان فرشتگانند که خدای ﻷ را بر عدالت وی در حکمش و داوری حق وی در میان بندگانش و بر به پایان رساندن وی کار را ـ با درآوردن اهل بهشت به منازلشان و اهل دوزخ به منازلشان ـ ستایش میگویند.
[۱٩] نگاه؛ سوره «انعام/۱۴۳». [۲۰] این حدیث شریف با اختصار نقل شد.