سوره تکویر
مکی است و دارای (۲٩) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره بهسبب افتتاح با این فرموده حق تعالی: ﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ١﴾[التکویر: ۱] «تکویر» نامیده شد. تکویر: در هم پیچیدن خورشید و سپس افگندن و محو کردن روشنی آن است.
فضیلت آن: در حدیث شریف به روایت ابنعمر بآمده است که رسول خدا صفرمودند: «هر کس دوست دارد که بهسوی روز قیامت بنگرد چنانکه گویی آن را به چشم سر میبیند پس باید سورههای: ﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ١﴾﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ١﴾ و ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ١﴾را بخواند».
﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ١﴾
«آنگاه که خورشید» مانند شکل کره «درهم پیچیده شود» و مانند پیچیدن دستار و جمع کردن لباس فراهم آورده شود سپس به عنوان اعلامی بر ویرانی جهان، پرتاب گردد.
﴿وَإِذَا ٱلنُّجُومُ ٱنكَدَرَتۡ٢﴾
«و آنگاه که ستارگان تیره شوند» و نور آنها از میان برود. یا «انکدار» آنها به معنی فروافتادن، پراکنده شدن و به پایان رسیدن عمر آنهاست.
﴿وَإِذَا ٱلۡجِبَالُ سُيِّرَتۡ٣﴾
«و آنگاه که کوهها به رفتار آیند» یعنی: از زمین برکنده شده و در هوا بر باد داده شوند لذا به گردی پراکنده تبدیل شوند.
﴿وَإِذَا ٱلۡعِشَارُ عُطِّلَتۡ٤﴾
«و آنگاه که مادهشتران باردار وا نهاده شوند» عشار: شتران رام و مهار کردهای هستند که فرزندان آنها در شکم آنهاست. این گونه شتران به این دلیل به یادآوری مخصوص شدند زیرا نفیسترین و گرامیترین اموال در نزد اعراب میباشند. عطلت: یعنی همینگونه رها گردند و بدون شتربان وا نهاده شوند؛ به سبب هول وهراس عظیمی که مردم در روز قیامت مشاهده میکنند.
این آیه دلیل بر آن است که شتران نیز مانند حیوانات دیگر برانگیخته میشوند.
﴿وَإِذَا ٱلۡوُحُوشُ حُشِرَتۡ٥﴾
«و آنگاه که جانوران گرد آورده شوند» یعنی: جانوران وحشی و درندگان و جانوران بیابانی در روز قیامت حشر میشوند تا از برخی از آنها برای برخیدیگرقصاص گرفتهشود، سپس به خاک تبدیل میگردند. بهقولی: حشر آنها، مرگآنهاست.
﴿وَإِذَا ٱلۡبِحَارُ سُجِّرَتۡ٦﴾
«و آنگاه که دریاها افروخته گردند» و به آتشی شعلهور و زبانهکش تبدیل شوند. البته بعید نیست که مراد انفجار مواد مذاب آتشفشانی اندرون زمین بر اثر انفجار و زلزلههای عظیم آن باشد چنانکه بعضی از مفسران همچون الوسی بر این نظرند. ابی بن کعب سمیگوید: «در اثنایی که مردم در بازارهای خویش به سر میبرند، بناگاه نور خورشید محو میشود و در اثنایی که آنان در این حالتاند، بناگاه کوهها از جا برکنده شده و بر روی زمین میافتند پس، از آن حرکت و اضطراب عظیمی پدید میآید در این هنگام جنیان وحشتزده بهسوی انسیان روی میآورند و انسیان بهسوی جنیان و چهارپایان و مرغان و درندگان همه درهم میآمیزند».
﴿وَإِذَا ٱلنُّفُوسُ زُوِّجَتۡ٧﴾
«و آنگاه که جآنها قرین همدیگر شوند» یعنی: جانهای مؤمنان با حور عین جفت گردانیده میشوند و جآنهای کافران با شیاطین. یا ارواح با اجساد جمع میشوند. حسن در معنای آن میگوید: «هر کس به گروه خویش ملحق میشود؛ یهود با یهود، نصاری با نصاری، مجوس با مجوس، منافقان با منافقان و همینگونه مؤمنان با مؤمنان پس هرکس با همکیش و همآیین خود پیوند داده میشود».
﴿وَإِذَا ٱلۡمَوۡءُۥدَةُ سُئِلَتۡ٨ بِأَيِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ٩﴾
«و آنگاه که از دختر زنده به گور پرسیده شود که به کدامین گناه کشته شده است؟» برخی از اعراب از بیم عار، یا از بیم فقر و نیازمندی دختران خود را بعد از تولدشان زنده به گور میکردند چرا که آنان را سربار و مایه ننگ و عار خود میدانستند. پس خداوند متعال هشدار داد که قاتلان دختران را که بیهیچ گناهی کشته شدهاند، به محاکمه میکشاند و از آن دختران زنده به گور میپرسد که بهکدامین گناه کشته شدهاند؟ پاسخ آن دختران این است: بی هیچ گناهی زنده به گور شدهایم! و در اینجاست که روی حساب با قاتلان است. در حدیث شریف آمدهاست: «... الموؤدة في الجنة». «دختر زنده به گور شده در بهشت است».
این آیه دلیل بر آن است که اطفال مشرکان عذاب نمیشوند زیرا عذاب در برابر گناه است.
﴿وَإِذَا ٱلصُّحُفُ نُشِرَتۡ١٠﴾
«و آنگاه که کارنامهها گشوده شود» یعنی: آنگاه که نامههای اعمال برای حساب گشوده و منتشر ساخته شوند زیرا این نامهها در وقت مرگ در هم پیچیده شده و در هنگام حساب گشوده میشوند.
﴿وَإِذَا ٱلسَّمَآءُ كُشِطَتۡ١١﴾
«و آنگاه که آسمان پوست برکنده شود» یعنی: پارهپاره گردیده و از جا برکنده شود چنانکه سقف از خانه و پوست از تن گوسفند برکنده میشود.
﴿وَإِذَا ٱلۡجَحِيمُ سُعِّرَتۡ١٢﴾
«و آنگاه که دوزخ را برافروزند» برای دشمنان خدا أبه فروزشی سخت. قتاده میگوید: «دوزخ را خشم خداوند أو گناهان بنیآدم برافروخته میگرداند».
﴿وَإِذَا ٱلۡجَنَّةُ أُزۡلِفَتۡ١٣﴾
«و آنگاه که بهشت نزدیک آورده شود» بهسوی متقیان. علما گفتهاند: از فرموده حق تعالی: ﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ١﴾[التکویر: ۱] تا فرمودهاش: ﴿وَإِذَا ٱلۡجَنَّةُ أُزۡلِفَتۡ١٣﴾[التکویر: ۱۳] دوازده پدیده ذکر شده است که شش عدد از آنها در دنیا است؛ یعنی از اول سوره تا ﴿وَإِذَا ٱلۡبِحَارُ سُجِّرَتۡ٦﴾[التکویر: ۶] و شش از آن در آخرت است؛ یعنی از ﴿وَإِذَا ٱلنُّفُوسُ زُوِّجَتۡ٧﴾[التکویر: ٧] تا این آیه. وجواب همه اینها این فرموده حق تعالی است:
﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّآ أَحۡضَرَتۡ١٤﴾
«هر نفس بداند که چه آماده کرده است» یعنی: چون آن امور یاد شده واقع شود، در آن هنگام هرکس با گشودن نامههای اعمال خود میداند که از خیر یا شرچه آماده کرده است. در حدیث شریف به روایت عدی بن حاتم سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «ما منكم من أحد إلا وسيكلمه الله، ما بينه وبينه ترجمان، فينظر أيمن منه فلا يري إلا ما قدمه و ينظر أشأم منه، فلا يري إلا ما قدم بين يديه فتستقبله النار، فمن استطاع منكم أن يتقي النار ولو بشق تمرة فليفعل». «هیچ کس از شما نیست مگر اینکه خداوند متعال بهزودی با او سخن میگوید به طوری که میان او و میان خداوند أترجمانی نیست پس به جانب راست خویش مینگرد و جز آنچه را که (از اعمال) پیش فرستاده است، نمیبیند و به جانب چپ خویش مینگرد پس جز آنچه را که پیش از خود (از اعمال) فرستاده است، نمیبیند آنگاه آتش به اوروی میآورد. پس هرکس از شما که میتواند از آتش بپرهیزد ـ ولو با دادن پارهای از خرمایی ـ باید چنین کند».
﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلۡخُنَّسِ١٥﴾
«پس سوگند میخورم» «لا» برای نفی نیست بلکه برای تأکید خبر است. آری! سوگند میخورم «به ستارههای گردان» که روزها در زیر نور خورشید پنهان شده و به چشم غیر مسلح دیده نمیشوند. مراد از این ستارگان در نزد جمهور: ستارگان سیارند مانند زحل، مشتری، مریخ، زهره و عطارد و خنوس آنها بازگشت آنها به اول برج است. در کتب حدیث آمدهاست: همه ستارگان «خنس» اند زیرا در روز از دیده پنهان میشوند.
﴿ٱلۡجَوَارِ ٱلۡكُنَّسِ١٦﴾
ستارگان «سیار» که در مدارهای خود سیر میکنند «کز دیده نهان شوند» یعنی: در وقت غروب خود در پشت سر افق پنهان میشوند. کنس: برگرفته از کناس یعنی خوابگاهی است که آهوان و درندگان در بیشه از شاخکهای درختان برای خود میسازند و در آن پنهان میشوند. قول راجح این است که تمام ستارگان «خنس» و «کنس» اند زیرا همگی آنها در روز از دیده نهان و در شب آشکار میشوند، سپس به پنهانگاه خود در زیر افق که همان آشیانه یا برجهای آنهاست، غایب میشوند چنانکه آهو در آشیانه خود پنهان میشود.
﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا عَسۡعَسَ١٧﴾
«و سوگند به شب چون روی آورد» چون شب روی آورد، اعراب میگویند: «عسعس اللیل» و چون شب پشت کند و برود، نیز میگویند: «عسعس اللیل». پس این کلمه از الفاظ اضداد است. ابنکثیر میگوید: «معنای روی آوردن در اینجا مناسبتر مینماید».
﴿وَٱلصُّبۡحِ إِذَا تَنَفَّسَ١٨﴾
«و سوگند به صبح چون دمیدن گیرد» تنفس صبح؛ رویآوردن و روشنگری آن است زیرا صبح با روح و نسیم جاننوازی روی میآورد.
﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ كَرِيمٖ١٩﴾
و مقسم علیه این است: «که آن برخوانده پیامآور گرامیای است» یعنی: سوگند به همه آنچه ذکر شد که قرآن برخوانده فرستاده گرامی، یعنی جبرئیل ÷است زیرا او قرآن را از جانب خدای سبحان بر پیامبرش صفرود آورده است.
﴿ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي ٱلۡعَرۡشِ مَكِينٖ٢٠﴾
«نیرومندی است» جبرئیل ÷که آفرینش عظیم و استوار و قدرت بسیاری دارد «نزد صاحب عرش، صاحب مقام است» یعنی: جبرئیل÷نزد خدای سبحان دارای مقام بلند و جایگاه و پایگاه رفیع و والایی است. شایان ذکر است که این عندیت، نه عندیت مکانی است و نه عندیت سمت و جهت بلکه عندیت اکرام و تشریف و بزرگداشت است چنانکه در حدیث شریف قدسی آمدهاست: «أنا عند المنكسرة قلوبهم». «من در نزد دلشکستگانم».
﴿مُّطَاعٖ ثَمَّ أَمِينٖ٢١﴾
«در آنجا هم مطاع و هم امین است» یعنی: جبرئیل ÷در میان فرشتگان آسمان هم مطاع است که فرشتگان به او رجوع میکنند و از او فرمان میبرند و هم متصف به صفت امانت است در امر وحی و غیر آن.
﴿وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجۡنُونٖ٢٢﴾
«و هم صحبت شما دیوانه نیست» یعنی: ای مردم مکه! محمد صهمنشین شما دیوانه نیست. دلیل اینکه حق تعالی از آن حضرت صبه وصف همسخنی با آنان یادآوری فرمود، اشعار بر این امر است که آنها به حقیقت امر ایشان دانایند ومیدانند که آن حضرت صخردمندترین و کاملترین مردم هستند.
﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡمُبِينِ٢٣﴾
«و به راستی او را در افق آشکار دیدهاست» یعنی: همصحبت شما محمد صجبرئیل ÷را در وقت طلوع خورشید بر کرانه آشکار سمت مشرق آسمان بههمان شکل و صورت حقیقی وی که دارای ششصد بال بود، دیده است به نحویکه برای محمد ص علم بدیهی حاصل شده است که جبرئیل ÷فرشتهای است مقرب که به فرود آوردن وحی از سوی وی میتوان کاملا مطمئن بود و او شیطان مطرود نیست. شایان ذکر است که این دومین رؤیت جبرئیل÷توسط آن حضرت صبعد از دیدن اول ایشان در هنگام آغاز وحی در غار حرا بود. مجاهد میگوید: «آن حضرت صدر رؤیت دوم جبرئیل را در ناحیه وادی اجیاد که در شرق مکه است، دیدند».
﴿وَمَا هُوَ عَلَى ٱلۡغَيۡبِ بِضَنِينٖ٢٤﴾
«و او» یعنی: یار و همصحبت شما محمد ص«در امر غیب» یعنی: در امر وحی و اخبار آسمان «بخیل نیست» پس در رساندن وحی غیبی بخل نمیورزد و در تبلیغ آن کوتاهی نمیکند بلکه کلام و احکام خدای ﻷ را با همه سخاوت و بخشندگی به خلق تعلیم میدهد.
﴿وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَيۡطَٰنٖ رَّجِيمٖ٢٥﴾
«و قرآن سخن شیطانی مطرود نیست» یعنی: قرآن سخن و گفتار شیطانی از شیاطین استراق کننده شنود که با شهابهای آسمانی طرد میشوند، نیست زیرا برخلاف آنچه که قریش میگویند، قرآن نه شعر است و نه کهانت.
﴿فَأَيۡنَ تَذۡهَبُونَ٢٦﴾
«پس به کجا میروید» یعنی: بعد از انکار قرآن و برنتابیدن آن به کدامین راه میروید در حالی که حجت بر شما تمام شده است؟ عقلهایتان در تکذیب این قرآن با وجود روشنی و حقانیت آن به کجا میرود؟ به کدام راه میروید که از این راهی که برای شما بیان کردهام، روشنتر باشد؟.
﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ٢٧﴾
«قرآن جز پندی برای عالمیان نیست» که آنان را پند و اندرز داده و به بیان حقیقت برایشان میپردازد؛
﴿لِمَن شَآءَ مِنكُمۡ أَن يَسۡتَقِيمَ٢٨﴾
«برای هر یک از شما که بخواهد راست و مستقیم باشد» بر راه حق و ایمان و طاعت. آری! قرآن فقط برای آنان پندی است و آنانند که از آن بهرهمند میگردند.
﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢٩﴾
«و تا الله پروردگار عالمیان نخواهد شما نیز نخواهید خواست»
یعنی: شما راستی و درستی و استفامت را نمیخواهید و بر این خواست قادر هم نمیباشید مگر به مشیت و توفیق خداوند متعال. استقامت: رفتن به راه راست، یعنی راه خداوند فرمانروای آسمآنها و زمین است.
مفسران در بیان سبب نزول روایت کردهاند: چون آیه ﴿لِمَن شَآءَ مِنكُمۡ أَن يَسۡتَقِيمَ٢٨﴾[التکویر: ۲۸] نازل شد، ابوجهل گفت: این امر مربوط به ماست؛ اگر بخواهیم، با استقامت میشویم و اگر نخواهیم، نمیشویم! پس خداوند أنازل کرد: «شما نمیخواهید مگر آنکه خداوند پروردگار عالمیان بخواهد». پس، از تعمق در سبب نزول این آیه به یک نکته مهم میرسیم و آن موقوف بودن مشیت بشری بهمشیت الهی است. البته این به معنای مجبور بودن انسان نیست زیرا حق تعالی به علم ازلی خود دانسته، سپس اراده کرده و قدرتش را بر آن امر نمایان ساخته است پس علم وی کشف کننده است نه اجبار آور. یعنی خداوند متعال به علم ازلی خود دانسته است که مثلا زید در زندگی خود چه کارهایی میکند آنگاه تحقق کارهای او را اراده کرده و سپس به قدرت خویش آن کارها را در عرصه واقع نمایان ساخته است.