سوره غاشیه
مکی است و دارای (۲۶) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره بدان سبب «غاشیه» نامیده شد که با این فرموده خداوند متعال: ﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ٱلۡغَٰشِيَةِ١﴾[الغاشیة: ۱] افتتاح شده است. غاشیه از نامهای روز قیامت است. خاطرنشان میشود که حدیث وارده در باب فضیلت آن را در مقدمه سوره قبل نقل کردیم.
﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ٱلۡغَٰشِيَةِ١﴾
«آیا خبر غاشیه به تو رسیدهاست؟» یعنی: ای محمد ص! بیگمان خبر قیامت به تو رسیده است. قیامت «غاشیه» نام گرفت زیرا مردم را با هول و هراسهای خود فرامیگیرد و درمیپوشاند.
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ٢﴾
«در آن روز چهرههایی خوارند» یعنی: مردم در روز قیامت به دو گروه تقسیم میشوند: گروه اول چهرههای خوار و زبونی دارند، ازآن رو که در عذاب قرار دارند و سر ضمایرشان در چهرههایشان هویداست. به قولی: مراد آیه مخصوصا چهرههای یهود و نصاریاست. و از گروه دوم در آیه (۸) یاد میشود.
﴿عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ٣﴾
«سختی دیده و محنت کشیدهاند» یعنی: آن چهرههای زبون، در دنیا عبادت و نیایش کرده در این راه محنتها میکشیدند و خود را رنجور و خسته میکردند درحالی که هیچ پاداشی به آنان در قبال آن اعمال و عبادات تعلق نمیگرفت، از آن روی که بر کفر و گمراهی قرار داشتند. لذا شرط قبول اعمال، ایمان به خداوند أو پیامبر خاتمش میباشد.
آیه کریمه ناظر بر حال و وضع کشیشان، پرستشگران بتان و هر انسان دیگری است که در راه عقیده فاسد کفری و انحرافی خود سختکوش است پس تلاش میکند و رنج بیهوده میبرد. روایت شده است که عمر بن خطاب ساز برابر دیر راهبی میگذشت در این اثنا ندا کرد: ای راهب! بیا اینجا! راهب از دیر خویش بیرون آمد. عمر سهمینگونه بهسویش مینگریست و میگریست. در این اثنا به عمر سگفتند: ای امیرالمؤمنین! چه چیز شما را از نگریستن بهسوی این راهب بهگریه واداشته است؟ عمر سگفت: این فرموده خدای ﻷ را در کتابش بهیاد آوردم: ﴿عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ٣ تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِيَةٗ٤﴾[الغاشیة: ۳-۴]. پس عاملی که مرا به گریه وا داشته، همین است و من بر حال زار وی میگریم.
﴿تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِيَةٗ٤﴾
«که» آن سختکوشان رنجور شده در پی اعمال و عقاید نادرست «در آتشی بس سوزان درآیند».
﴿تُسۡقَىٰ مِنۡ عَيۡنٍ ءَانِيَةٖ٥﴾
«از چشمهای بینهایت گرم نوشانیده شوند» آب «آنی»، آبی در نهایت داغی است.
﴿لَّيۡسَ لَهُمۡ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٖ٦﴾
«خوراکی جز ضریع ندارند» ضریع: نوعی از خار زهردار است که قریش به تازه آن «شبرق» و به خشک آن «ضریع» میگفتند. مفسران میگویند: چون این آیه نازل شد، مشرکان بر سبیل عناد و تمسخر گفتند؛ هیچ اشکالی ندارد، شتران ما با خوردن ضریع چاق و چله میشوند! پس نازل گردید:
﴿لَّا يُسۡمِنُ وَلَا يُغۡنِي مِن جُوعٖ٧﴾
«که نه فربه کند و نه گرسنگی را بازدارد» یعنی: خورنده آن خار خشک زهردار، نه فربه میشود و نه گرسنگیاش از بین میرود.
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاعِمَةٞ٨﴾
«در آن روز چهرههایی شادابند» این چهرهها، عبارت از چهرههای گروه دوم است که نیکوکاران نیکبختاند زیرا هنگامی که آنها سرانجام کار خود را مشاهده میکنند ؛ غرق سرور، انبساط و ابتهاج گردیده و تر و تازه و شاداب میشوند.
﴿لِّسَعۡيِهَا رَاضِيَةٞ٩﴾
«از کوشش خود خشنودند» یعنی: آنها از عملی که در دنیا کردهاند، راضی هستند زیرا در برابر آن پاداش رضایتبخشی دریافت کردهاند.
﴿فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٖ١٠﴾
«در بهشت بریناند» که بلند مکان و بلند مرتبه است زیرا بهشت دارای درجاتی است چنانکه دوزخ دارای درکات و طبقاتی میباشد.
﴿لَّا تَسۡمَعُ فِيهَا لَٰغِيَةٗ١١﴾
«در آنجا هیچ لغوی نمیشنوی» یعنی: ای مخاطب! در سخنان اهل بهشت هیچ کلمه لغو و بیهودهای را نمیشنوی زیرا ایشان جز به حکمت و ستایش خداوند أدر برابر نعمتهای همیشگیای که به ایشان ارزانی کرده است، سخن نمیگویند.
﴿فِيهَا عَيۡنٞ جَارِيَةٞ١٢﴾
«در آنجا چشمهای روان باشد» که انواع نوشابههای لذتبخش از آن چشمهها برمیجوشد و فوران میکند. مراد از «عین» یک چشمه نیست بلکه این کلمه جنس است و چشمههای بسیاری را شامل میشود.
﴿فِيهَا سُرُرٞ مَّرۡفُوعَةٞ١٣﴾
«در آنجا تختهایی است بالابلند» هم از نظر قدر و مرتبت و هم از نظر مکان و موقعیت.
﴿وَأَكۡوَابٞ مَّوۡضُوعَةٞ١٤﴾
«و در آنجا کوزههایی است پیشنهاده» اکواب: کوزههای پر از شرابی است که در پیش روی بهشتیان نهاده است و از آنها مینوشند.
﴿وَنَمَارِقُ مَصۡفُوفَةٞ١٥﴾
«و در آنجا بالشهایی است ردیفشده» و پهلوی هم چیده که بر آنها تکیه میزنند.
﴿وَزَرَابِيُّ مَبۡثُوثَةٌ١٦﴾
«و در آنجا فرشهایی است نفیس گسترده» زرابی: قالیهای زربفت نفیسی است که مخمل نرم، نازک و ظریفی دارد و در مجالس بهشتیان به فراوانی گسترده است.
﴿أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ كَيۡفَ خُلِقَتۡ١٧﴾
«آیا نمینگرند» کافران، یا تمام مردم «بهسوی شتر» که غالب چهارپایان اعراب و بزرگترین حیوانی است که آن را مشاهده میکنند؛ «که چگونه آفریده شده» به آفرینشی بدیع؛ چون بزرگی جثه، نیروی وافر و اوصافی شگرف؟ آیا نمینگرند به این حیوانی که گوشتش خوردنی و شیرش نوشیدنی است و در عین حال هم برای باربری آمادگی دارد و هم برای سواری، حیوانی که مسافتهایی دور را با تحمل گرسنگی و تشنگی میپیماید و صحراهای بیآب و علف را با باری سنگین صبورانه زیر پا میگذارد؟ این حیوان بزرگ و نیرومندی که خدای ﻷ آن را برای کودکی خردسال رام ساخته است به طوریکه او را به هر جایی که بخواهد میراند، او را میخواباند و آنگاه به او فرمان میدهد که با این بار گران برخیزد پس بیدرنگ برمیخیزد؟.
از قتاده در بیان سبب نزول روایت شده است که: چون خدای ﻷ اوصاف بهشت را برشمرد، گمراهان از اوصاف آن در شگفت ماندند پس نازل فرمود: «آیا بهسوی شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است؟».
﴿وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ رُفِعَتۡ١٨﴾
«و نیز» آیا نمینگرند «بهسوی آسمان» بیستون «که چگونه برافراشته شده است» بر فراز زمین؟ بهگونهای که نه فهم به آن دسترسی دارد و نه عقل آن را درک میکند؟.
﴿وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ كَيۡفَ نُصِبَتۡ١٩﴾
«و» آیا نمینگرند «بهسوی کوهها که چگونه برپا داشته شده» بر بالای زمین؛ بهگونه پایدار، مستحکم و راسخ که نه میجنبد، نه کج میشود و نه از جای خود میرود.
﴿وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ كَيۡفَ سُطِحَتۡ٢٠﴾
«و» آیا نمینگرند «بهسوی زمین که چگونه گسترده شده است» به نحوی که مانند فرشی برای اقامت ساکنان خود همواره و گسترده گردیده است؟.
﴿فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٞ٢١﴾
«پس تذکر ده که همانا تو اندرزگویی» یعنی: ای محمد ص! مردم را پند و اندرز و بیم و هشدار ده زیرا تو جز اندرزگویی و هشدار دادن، دیگر مأموریتی نداری.
﴿لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ٢٢﴾
«بر آنان مسلط نیستی» تا آنان را به اجبار و اکراه وادار به ایمان کنی.
﴿إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَكَفَرَ٢٣ فَيُعَذِّبُهُ ٱللَّهُ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَكۡبَرَ٢٤﴾
«ولی هرکه روی برتابد» از پند و اندرز و هشدار «و کفر پیشه کند؛ خداوند او را به عقوبتی بزرگتر عذاب میکند» که همانا عذاب همیشگی جهنم است. این معنی بر اساس آن است که استثنا در ﴿إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَكَفَرَ٢٣﴾[الغاشیة: ۲۳] استثنای منقطع باشد، یعنی تو آنان را پند و هشدار ده اما اگر روی برتافتند، تو دیگر بر آنان مسلط نیستی که به زور بر ایمان وادارشان کنی ولی خداوند أآنان را در آخرت به عذابی بزرگتر معذب میکند زیرا عذاب پایینتر از آن را با گرسنگی و قحطی و قتل و اسارت در دنیا دیدهاند. به قولی: استثنا در ﴿إِلَّا مَن تَوَلَّى﴾استثنای متصل میباشد، که در اینصورت معنی چنین است: تو مسلط نیستی جز بر کسانی که روی برتافته و کفر پیشه کردهاند زیرا به وسیله جهاد بر اینان مسلط هستی و بعد از آن خداوندأنیز آنان را در آخرت با عقوبتی بزرگتر عذاب میکند.
﴿إِنَّ إِلَيۡنَآ إِيَابَهُمۡ٢٥﴾
«بیگمان بازگشت آنان بهسوی ما است» بعد از مرگشان.
﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا حِسَابَهُم٢٦﴾
«آنگاه حساب آنان» یعنی: محاسبه اعمالشان و جزا دادنشان در برابر آن اعمال «بر عهده ما است» پس چون با رستاخیز بهسوی ما بازگردند، اگر اعمالشان خیر بود، جزای خیر و اگر شر بود، جزای شر دریافت میکنند. علما گفتهاند: حساب هرچند حق خداوند أاست و استیفا و بازگرفتن حق بر مالک واجب نیست مگر خداوند أمحاسبه خلق را ـ یا به حکم وعده خویش که آن را خلافی نیست و یا به مقتضای حکمت و عدل خویش ـ بر خود واجب گردانیده است زیرا اگر حقتعالی برای مظلوم از ظالم انتقام نگیرد، این شبهه پدید میآید که ـ العیاذ بالله او به این ظلم راضی است در حالیکه او از این عیب و نقص و هر نقص و عیب دیگری منزه و والا میباشد پس از این رو محاسبه آخرت حتمی است.