سوره صف
مدنی است و دارای (۱۴) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره بدان سبب «صف» نامیده شد که خداوند متعال در مطلع آن فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِهِۦ صَفّٗا كَأَنَّهُم بُنۡيَٰنٞ مَّرۡصُوصٞ٤﴾[الصف: ۴] از دیگر نامهای این سوره «حواریین» و «عیسی» میباشد.
﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١﴾
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است خدا را تسبیح گفت» این تعبیر، بر مشروعیت تسبیح گفتن در همه اوقات؛ اعم از گذشته، حال و آینده ارشاد میکند. حرف «ما» بهکار برده شد نه حرف «من» زیرا اکثر تسبیح گویندگان غیرعقلایند «و اوست عزیز» یعنی: غالبی که مغلوب نمیشود «حکیم» است و در تمام افعال و سخنان خویش با حکمت و فرزانه میباشد.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٢﴾
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا چیزی میگویید که انجام نمیدهید» ابن عباسسدر بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: گروهی از مؤمنان قبل از آنکه جهاد فرض شود میگفتند: ای کاش خداوند أما را به دوست داشتهترین اعمال در نزد خود آگاه میکرد تا به آن عمل میکردیم. پس خداوند متعال به پیامبرش صخبر داد که دوست داشتهترین اعمال نزد وی، ایمان راستین و بیشک و شبهه و بعد از آن جهاد با اهل معصیتی است که ایمان نیاورده و با عقیده حق میستیزند. و چون مؤمنان آگاه شدند که دوستداشتهترین اعمال نزد حق تعالی جهاد است، گروهی از آنان این فریضه را ناخوش داشتند و کار جهاد برایشان دشوار آمد پس خداوند أفرمود: ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ﴾[الصف: ۲]. «چرا چیزی میگویید که انجام نمیدهید» لذا آنان را بر این کار نکوهش نمود و افزود:
﴿كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٣﴾
«نزد خداوند بس منفور است که چیزی بگویید که انجام نمیدهید» بهقولی: این آیه درباره گروهی نازل شد که نزد رسول خدا صمیآمدند و یکی از آنان میگفت: در صحنه پیکار با شمشیرم به جولان پرداخته و دشمن را چنین و چنان کوبیدم ... در حالیکه این سخنی گزاف بود.
شایان ذکر است که این آیه بر هرکس که طاعتی را به گردن میگیرد، وفا به آن را واجب میگرداند و آنچه انسان بهگردن میگیرد بر دو قسم است:
۱- نذر: که خود بر دو نوع است: أ ـ نذر تقرب مانند این سخن انسان: برای رضای خداوند أروزه، نماز، صدقه و مانند آن از اعمال نیک را به گردن میگیرم و به انجام دادن آن متعهد میشوم. پس وفا به این نذر اجماعا لازم است. ب ـ نذر مباحی که به شرط متعلق است، مثل اینکه بگوید: اگر مسافرم آمد، بر من صدقهای است، یا اگر خداوند أشر فلان کس را از سرم دفع کرد پس بر من صدقهای است. که از نظر اکثر علما، وفا به این نذر نیز لازم است.
۲- وعده: از چیزهایی که انسان به گردن میگیرد، یکی هم وعده است. وعده اگر به سببی متعلق بود، وفا به آن اجماعا لازم است، مثل اینکه بگوید: اگر ازدواج کردم، یک دینار به تو کمک میکنم ... اما اگر وعده با تعلیق و شرط همراه نبود، لزوم عمل به آن مورد اختلاف است. ابنعربی و قرطبی میگویند: «صحیح در نزد ما این است که وفا به وعده در هر حال واجب است مگر به علت وجود عذری».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِهِۦ صَفّٗا كَأَنَّهُم بُنۡيَٰنٞ مَّرۡصُوصٞ٤﴾
مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه نقل کردهاند که مؤمنان گفتند: ای کاش خداوند متعال محبوبترین اعمال نزد خود را به ما خبر میداد تا بدان عمل میکردیم، هرچند جانها و مالهایمان بر سر آن میرفت. پس خداوند أدر اینجا به آنان بیان فرمود که محبوبترین عملبندگان در نزد وی جنگیدن در راه وی است.
«در حقیقت خدا کسانی را که در راه او صف زده» یعنی: صف در صف و به هم فشرده «جهاد میکنند دوست دارد» چنان که در حدیث شریف آمده است: «رأس الأمر الإسلام وعموده الصلاة، وذروة سنامه الجهاد في سبيل الله». «رأس کار اسلام است، ستون آن نماز است و قله کوهان آن جهاد در راه خدا أاست». آری! خداوند أمجاهدانی را دوست دارد که در راهش «چنان» صف میکشند «که گویی عمارتی محکم به هم چسبیده هستند» یعنی: برخی از آنها در صف جهاد بهبرخی دیگر چنان درهم چسبیدهاند که گویی پیکر واحدی هستند همچون ساختمانی که از سرب ریخته شده باشد. البته این درهم فشردهگی به سبب صلابت و نیرومندیشان در راه خداأاست به طوری که در کارشان هیچ گونه سستی وشکافی وجود نداشته و دشمن به هیچ وجه نمیتواند در صفوف و سنگرهایشان نفوذ کند. خاطرنشان میشود که خروج مجاهد از صف جهاد جایز نیست؛ مگر بهسبب ضرورتی که به وی عارض میشود، یا برای انجام مأموریتی که از سوی فرمانده به وی محول میشود، یا برای هدف جنگیای مانند بیرون شدن برای کمین و مبارزه با دشمن چنانکه در جنگهای بدر و خیبر چنین بود.
﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ يَٰقَوۡمِ لِمَ تُؤۡذُونَنِي وَقَد تَّعۡلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡۖ فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡۚ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ٥﴾
بعد از آنکه خدای سبحان به ذکر این حقیقت پرداخت که او جنگجویان در راهش را دوست دارد، در اینجا بیان میدارد که موسی و عیسی علیهماالسلام نیز از جمله کسانی بودند که به یکتاپرستی فرمان داده و در راه وی جهاد کردند و بر کسانی که به مخالفت با ایشان برخاستند عذاب نازل شد تا با بیان این حقایق امت محمد صرا از این امر بر حذر دارد که مبادا با پیامبرشان صهمان کاری را انجام دهند که قوم موسی و عیسی علیهماالسلام با آنها انجام دادند.
«و یاد کن هنگامی را که موسی به قومش گفت: ای قوم من! چرا مرا میآزارید» با سر پیچی از قوانین، احکام و فرمانهایی که خداوند متعال بر شما فرض نموده و من شما را به آنها امر میکنم. یا مرا میآزارید؛ با دشنام دادن، طعنه زدن و عیب جویی من. شایان ذکر است که بیان این گونه آزارهایشان در سوره «احزاب/۶٩» گذشت« و حال آنکه میدانید که من پیامبر خداوند بهسوی شما هستم» یعنی: چگونه مرا میآزارید درحالیکه به این حقیقت که من فرستاده خداوند أهستم دانایید و فرستاده او مورد تعظیم و احترام قرار میگیرد، نه مورد آزار و اذیت. از سوی دیگر برای شما در صحت رسالت من شکی هم باقی نمانده است به سبب معجزاتی که از من مشاهده کردهاید، معجزاتی که اعتراف به رسالتم را بر شما اجتناب ناپذیر گردانیده و نسبت به آن برای شما علمی یقینی افاده کرده است؟ «پس چون کجروی کردند، خدا دلهایشان را برگردانید» یعنی: چون با آزار دادن پیامبرشان حق را فرو گذاشتند، خداوند أبه عنوان جزای آنچه که مرتکب شده بودند، دلهایشان را از حق و هدایت کج و متمایل گردانید «و خداوند قوم فاسقان را» یعنی: کسانی را که علم وی بر فاسق بودنشان سبقت گرفته است «هدایت نمیکند» که این گروه نیز از جمله آنانند.
﴿وَإِذۡ قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِي ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِينٞ٦﴾
«و یاد کن هنگامی را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنیاسرائیل» و نگفت: ای قوم من! زیرا عیسی ÷با بنیاسرائیل نزدیکی نسبیای نداشت «هرآینه من فرستاده خداوند بهسوی شما هستم، تصدیق کننده آنچه پیش روی من است از تورات» یعنی: من فرستاده خداوند أهستم بهسوی شما با انجیل و چیزی را به شما نیاوردهام که با تورات مخالف باشد بلکه تورات هم متضمن بشارت به بعثت من است پس چگونه از من میرمید و با من مخالفت میکنید؟ «و به پیامبری بشارت دهندهام کهبعد از من میآید و نامش احمد است» و هرگاه پیام و مرام من این است پس هیچ دلیل و موجبی برای تکذیب من وجود ندارد. احمد نام پیامبر ما صو بدین معنی است: کسی که به سبب وجود خصلتهای خوب در وی، بیشتر از دیگران مورد ستایش قرار میگیرد. یا احمد؛ یعنی ستایشگرترین مردم برای پروردگارش. در حدیث شریف به روایت جیبر بن مطعم سآمده است که رسول اکرم صفرمودند: «من نامهایی دارم: من محمدم، من احمدم، من ماحیای هستم که خداوند به وسیله او کفر را محو میکند، من حاشری هستم که مردم به قدم من ـ یعنی بعد از من ـ گردآورده میشوند و من عاقب هستم» یعنی: آخرین پیامبری هستم که بعد از انبیا †میآید. در فصل پانزدهم از انجیل یوحنا آمده است: «یسوع مسیح گفت: فارقلیط روح حقی است که خدای من او را میفرستد، او همه چیز را به شما تعلیم میدهد». فارقلیط: لفظی است که بر حمد دلالت میکند و به احمد و محمد دو نام پیامبر ما صاشاره دارد. شایان ذکر است که در تورات و انجیل تصریحات دیگری نیز در همین باب آمده است. «پس چون با معجزهها پیش آنان آمد، گفتند: این سحری آشکار است» یعنی: چون عیسی÷، یا محمد صبا معجزهها نزد آنان آمد، گفتند: آنچه او برای ما آورده، جادویی واضح و آشکار است.
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُوَ يُدۡعَىٰٓ إِلَى ٱلۡإِسۡلَٰمِۚ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٧﴾
«و کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بربست و حال آنکه او بهسوی اسلام فراخوانده میشود» اسلامی که بهترین ادیان و شریفترین آنهاست؟ یعنی: ستمکارترین مردم کسانیاند که پروردگارشان آنها را بر زبان پیامبرش بهسوی اسلامی که سعادت هردو سرا در آن است فرامیخواند اما آنان بهجای اجابت دعوت بر خدای ﻷ دروغ برمیبندند و مثلا میگویند: قرآن سحر است، یا خداوند أبه چنین امری فرمان نداده است، یا محمد صرسول خدا نیست... و امثال این از افتراها. «و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمیکند» زیرا سنت وی بر آن است که کسانی را که سزاوار هدایت نیستند هدایت نکند و اینان نیز از آن جملهاند.
﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ٨﴾
«میخواهند که نور الله را با دهآنهای خویش خاموش کنند» یعنی: حال آنان در تلاش و تکاپوی باطلشان برای سرکوب اسلام و جلوگیری از نفوذ هدایت آن در دلها بهوسیله سخنان دروغین همچون حال کسی است که میخواهد نور عظیمی را با پف دهان خویش خاموش گرداند «و حال آنکه خداوند تمامکننده نور خویش است» با پیروز ساختن دین اسلام، برتر ساختن آن بر غیر آن از راه و روشها و گستراندن آن در قلمروها «هر چند کافران خوش نداشته باشند» این انتشار فراگیر دعوت اسلامی را. بدینسان خدای ﻷ حال آنان در تلاش برای براندازی اسلام را به حال کسی تشبیه کرد که در نور آفتاب پف میکند، به خیال آنکه میتواند آن را خاموش گرداند! پس چنانکه این کار مستحیل است، آن کار نیز مستحیل میباشد.
ابن عباس سدر بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: مدت چهل روز بررسول خداصوحی نیامد پس کعب بن اشرف گفت: «ای جماعت یهود! مژدهتان باد که خداوند نور محمد را در آنچه که بر وی فرومیفرستاد، خاموش گردانید پس مطمئن باشید که کارش به سرانجام نمیرسد». رسول اکرم صاز سخن آن دشمن دین اندوهگین شدند، آن گاه خداوند أاین آیه را نازل فرمود و پس از آن وحی بر ایشان بلاانقطاع فرود میآمد.
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ٩﴾
«اوست آنکه پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند» یعنی: آن را بر همه ادیان مخالف آن برتر و غالب گرداند «هر چند کافران خوش نداشته باشند» این پیروزی و برتری را، لیکن این پیروزی خواه ناخواه تحقق یافتنی است. از این جهت ناگزیر باید برای برتر ساختن دین خدا أجنگید و فتنه کفر و باطل را ازمیان برداشت و این نه بهمعنی اجبار مردم بر پذیرش اسلام بلکه برای برداشتن موانع از سر راه دعوت اسلامی است.
﴿تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١١﴾
«ای مؤمنان! آیا شما را به تجارتی رهنمون شوم که شما را از عذاب دردناک میرهاند؟» اینک شما را به این تجارت رهنمون میشوم: «به خداوند و پیامبر او ایمان آورید» یعنی: بر ایمان پایداری ورزید «و با اموال و جآنهای خود در راه خدا جهاد کنید» این جمله مستأنفهای است که نوع تجارت را ـ که عبارت از جمع نمودن میان ایمان و جهاد است ـ بیان میکند گویی مؤمنان گفتند: این تجارت چیست و ما چهکار کنیم که به این سود کلان دست یابیم؟ پس فرمود: ایمان آورید و جهاد کنید. آری! خداوند متعال از آن رو ایمان و جهاد را به منزله تجارت قرار داد که مؤمنان در آن سود میبرند چنانکه در دادوستد و تجارت سود میبرند و بهدست آوردن این سود با ورود آنها به بهشت و نجات آنها از دوزخ است. همچنین خدای متعال سود این تجارت را در دو آیه بعدی بیان نموده است زیرا معنای دو آیه بعدی این است که: بهای ایمان و جهاد بهشت است. «این» ایمان و جهاد «بهتر است برای شما» از تجارت محض دنیا و قبول رنجها و زحمتهای بیحاصل برای آن؛ «اگر بدانید» یعنی: در صورتی کهاز اهل علم و درک و دریافت باشید چراکه جاهلان به بهتر بودن این نوع از تجارت پی نمیبرند.
از سعید بن جبیر سدر بیان سبب نزول این آیه روایت شده است که فرمود: چون آیه ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰ تِجَٰرَةٖ﴾[الصف: ۱۰] نازل شد، مسلمانان گفتند: اگر ما میدانستیم که این تجارت چیست، قطعا در راه آن مالها و جانهایمان را نثار میکردیم! پس این آیه نازل شد.
﴿يَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ وَيُدۡخِلۡكُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَمَسَٰكِنَ طَيِّبَةٗ فِي جَنَّٰتِ عَدۡنٖۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٢﴾
بعد از آنکه خدای متعال کالایی را که باید با آن تجارت کنند ذکر کرد اینک در اینجا بهایی را که در قبال آن برایشان وعده داده است، ذکر میکند: «تا گناهان شما را برای شما بیامرزد» یعنی: اگر ایمان آورید و در راه ایمان جهاد کنید، گناهان شما را میآمرزد «و شما را در باغهایی که جویباران از فرودست آنها جاری است و در خانههایی پاک و پسندیده در بهشتهای عدن در آورد» بهشتهای عدن: یعنی بهشتهای اقامت همیشگی و ماندگار که نه مرگ آنها را از شخص بهشتی میگیرد و نه هم او از آنها بیرون آمدنی است «این است فوز عظیم» یعنی: آنچه از آمرزش و وارد کردنتان به این بهشتهای ماندگار ذکر شد، همانا رستگاری بس بزرگی است که ورای آن رستگاری بیشتری سراغ نمیشود و کامیابیای است که هیچ کامیابی دیگری همانند آن نیست.
﴿وَأُخۡرَىٰ تُحِبُّونَهَاۖ نَصۡرٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَتۡحٞ قَرِيبٞۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٣﴾
«و نعمتی دیگر که آن را دوست میدارید» یعنی: بجز آنچه ذکر شد، برای شما نعمتی دیگر عنایت میکند که شما را به اعجاب و خوشحالی وا دارد؛ «نصرتی از جانب الله و فتحی است نزدیک» یعنی: این نعمت، یاری و نصرتی از جانب خداوند متعال برای شما با پیروزی بر قریش و فتح مکه است که به زودی آن را به شما ارزانی میدارد. عطاء میگوید: «مراد از آن فتح فارس و روم است». «و مؤمنان را مژده بده» یعنی: ای محمد ص! مؤمنان را به فتح و پیروزی در دنیا و بهشت در آخرت مژده بده.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُوٓاْ أَنصَارَ ٱللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ لِلۡحَوَارِيِّۧنَ مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِۖ فََٔامَنَت طَّآئِفَةٞ مِّنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَكَفَرَت طَّآئِفَةٞۖ فَأَيَّدۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَىٰ عَدُوِّهِمۡ فَأَصۡبَحُواْ ظَٰهِرِينَ١٤﴾
«ای مؤمنان! انصارالله باشید» یعنی: بر یاری دادن دین خدا أکه هم اکنون بر آن کمر بستهاید، استمرار ورزید «چنانکه عیسی پسر مریم به حواریون گفت: چه کسانی در راه دین خدا نصرت دهندگان مناند» یعنی: دین خداأرا نصرت دهید مانند نصرت دادن حواریون؛ آن گاه که عیسی ÷به ایشان گفت: ﴿مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ﴾[الصف:۱۴] چه کسانی عهدهدار یاری دادن من در جهت امری هستند که انسان را به خدا أنزدیک میکند؟ یا چه کسانی یاریدهندگان مناند در جهت یاری دادن الله أ؟ «حواریون گفتند: ماییم نصرت دهندگان الله» حواریون یاران خاص و خالص و نصرتدهندگان راستین عیسی÷و اولین کسانی بودند که به او ایمان آوردند و جمعا دوازده مرد بودند. همین طور رسول خدا صدر ایام مناسک که مردم از دور و نزدیک برای ادای حج به مکه میآمدند، به میان گروههای مردم رفته آنان را چنین مورد خطاب قرار میدادند: «من رجل يؤويني حتي أبلغ رسالة ربي فإن قريشا قد منعوني أن أبلغ رسالة ربي». «کدام مرد هست که مرا جای دهد (واز من پشتیبانی کند) تا رسالت پروردگارم را به مردم برسانم زیرا قریش مرا از ابلاغ رسالت پروردگارم بازداشتهاند؟». تا اینکه خداوند أاوس و خزرج از اهل مدینه را برای این مهم آماده کرد و ایشان با پیامبرشصبر نشر دینش در سرزمین خود بیعت کردند.
«پس گروهی از بنیاسرائیل ایمان آوردند» به عیسی÷«و گروهی» به او «کفر ورزیدند» و نبوتش را انکار کرده و مادرش را به فحشا متهم ساختند؛ «پس مؤمنان را بر دشمنانشان یاری دادیم» یعنی: اهل حق را بر اهل باطل یاری و نصرت دادیم «پس غالب شدند» بر اهل باطل؛ و این تأیید و نصرت به وسیله انواع کرامات و خوارق عادات بود. عبدالرزاق و عبد بن حمید از قتاده روایت کردهاند که در تفسیر آیه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُوٓاْ أَنصَارَ ٱللَّهِ﴾[الصف:۱۴] گفت: «به حمد الله که این نصرت تحقق یافت زیرا هفتاد مرد از انصار نزد رسول اکرم صآمدند و با ایشان در محل عقبه بیعت کردند و سپس رسول خدا صرا جای داده و یاری کردند تا آنکه خداوندأدین خویش را پیروز گردانید». در حدیث شریف به روایت ابن اسحاق و ابن سعد آمده است که رسول اکرم صبه جمعی که با ایشان در عقبه ملاقات نمودند، فرمودند: «دوازده تن از میان خود را بهسوی من بیرون آورید (و انتخاب کنید) تا کفیل و نماینده قوم خویش باشند چنانکه حواریون کفالت عیسی بن مریم را عهدهدار گردیدند». آنها دوازده تن را از میان خود انتخاب کردند، سپس رسول خدا صبه آن نمایندگان برگزیده فرمودند: «شما بر قوم خویش کفیل هستید چون کفالت حواریون برای عیسیبنمریم و من نیز کفیل قوم خود هستم. انصار گفتند: بسیار خوب؛ پذیرفتیم».