سوره عادیات
مکی است و دارای (۱۱) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره بهجهت افتتاح آن با سوگند حق تعالی به عادیات که عبارت از اسبان تیزتک مجاهدان است، «عادیات» نامیده شد.
﴿وَٱلۡعَٰدِيَٰتِ ضَبۡحٗا١﴾
«سوگند به اسبان تیزتک که نفس نفس میزنند» ضبح: نوعی از رفتار و دویدن است و وقتی اسب به شدت بدود، گفته میشود: ضبح الفرس. فراء میگوید: «ضبح، صدای نفسنفسزدن اسب در هنگام دویدن آن است». مراد اسبانیاند که یورشگرانه و با خیز و تاخت مجاهدان در راه خدا أرا بهسوی دشمن کافر ستیزهگر میبرند. به قولی: مراد شترانیاند که حجاج را از عرفه بهسوی مزدلفه برده و در آنجا ایشان را گرد میآورند. اما قول اول راجح است.
از ابن عباس بدر بیان سبب نزول روایت شده است که فرمود: رسول خدا صمجاهدانی را سوار بر اسبان به جهاد فرستادند و یک ماه درنگ کردند اما از آنان خبری نرسید آنگاه این آیه نازل شد.
﴿فَٱلۡمُورِيَٰتِ قَدۡحٗا٢﴾
«و سوگند به اخگرانگیزان» مراد اسبانیاند که از برخورد سم و نعل خود به زمینهای سخت و سنگ و سنگریزه، جرقههایی مانند بیرون آوردن آتش از آتشزنه برمیانگیزند.
﴿فَٱلۡمُغِيرَٰتِ صُبۡحٗا٣﴾
«و سوگند به اسبان تکاور در صبحگاهان» یعنی: اسبانی که بامدادان بر دشمن حمله میبرند.
﴿فَأَثَرۡنَ بِهِۦ نَقۡعٗا٤﴾
«و با آن یورش غباری برانگیزند» نقع: گردوغباری است که اسبان در هنگام حمله بر دشمن برمیانگیزند.
﴿فَوَسَطۡنَ بِهِۦ جَمۡعًا٥﴾
«پس در آن هجوم در میانه جمعی درآیند» یعنی: آن اسبان با حمله و یورش تکاورانه خود به میان دشمن درآیند و به این وسیله، قلب دشمن را بشکافند. دلیل اینکه خداوند أبه اسب سوگند خورد این است که اسب در دویدن خصوصیاتی دارد که سایر چهارپایان فاقد آنند و نیز از آن روی که در پیشانی اسب تا روز قیامت خیر نوشته شده است چنان که در حدیث شریف آمده است: «الخيل معقود بنواصيها الخير إلي يوم القيامة». پس هدف بالا بردن شأن و اهمیت اسب در نزد مؤمنان است تا به پرورش آن همت و عنایت گمارند و به قصد جهاد در راه خدا أبر سواری آن تمرین و ممارست نمایند.
﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لِرَبِّهِۦ لَكَنُودٞ٦﴾
جواب سوگندهای یاد شده این است: «هر آینه انسان در برابر پروردگارش سخت ناسپاس است» کنود: کسی است که بسیار انکارگر و کفرانکننده نعمت باشد. ظاهرا مراد از انسان در این آیه، جنس انسان است اما اکثر علما برآنند که مراد از آن، انسان کافر میباشد زیرا خداوند أبعد از آن میفرماید: ﴿أَفَلَا يَعۡلَمُ﴾«مگر نمیداند که وقتی آنچه در گورهاست زیر و زبر شود؟» در حالیکه انسان مؤمن از این حقایق با خبر است. ولی این گروه از علما احتمال این امر را که مراد از آیه جنس انسان باشد، نیز رد نکردهاند با این توضیح که جنس و طبیعت انسان بر ناسپاسگزاری سرشته شده است مگر کسیکه خداوند أاو را به لطف و توفیق خود از این آفات حفظ کند.
﴿وَإِنَّهُۥ عَلَىٰ ذَٰلِكَ لَشَهِيدٞ٧﴾
«و هرآینه او بر این امر نیک گواه است» یعنی: انسان بر ناسپاسی خود گواه است وبه زبان حال یا قال این گواهی را علیه خود میدهد، از آن رو که اثر این ناسپاسی بر وی آشکار و هویداست. اما قتاده و سفیان ثوری میگویند: «معنی این است که: خدای ﻷ بر این ناسپاسی گواه میباشد».
﴿وَإِنَّهُۥ لِحُبِّ ٱلۡخَيۡرِ لَشَدِيدٌ٨﴾
«و همانا انسان سخت شیفته مال است» مفسران در معنی این آیه دو رأی ذکر کردهاند: اول اینکه انسان بسیار مال دوست است، دوم اینکه او به سبب مالدوستی حریص و بخیل میباشد. ابن کثیر میگوید: «هر دو معنی صحیح است». بنابراین، معنای جمع کننده هردو وجه این است: انسان در مالدوستی زیادهرو و در طلب آن به گونهای سخت کوش و در تک و دو میباشد که در پی اندوختن آن دست از پا نمیشناسد.
﴿أَفَلَا يَعۡلَمُ إِذَا بُعۡثِرَ مَا فِي ٱلۡقُبُورِ٩ وَحُصِّلَ مَا فِي ٱلصُّدُورِ١٠ إِنَّ رَبَّهُم بِهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّخَبِيرُۢ١١﴾
«مگر نمیداند که چون آنچه در گورهاست، زیروزبر شود» یعنی: آیا نمیداند که وقتی مردگانی که در گورهایند، برانگیخته شوند و خاک از رویشان برافگنده شود و آنان بیرون آورده شوند؛ «و آنچه در سینههاست فاش شود» یعنی: وقتی که خیرو شر دلها از همدیگر متمایز و آشکار شود؛ «بیگمان آن روز پروردگارشان بهاحوالشان آگاه است؟» یعنی: قطعا پروردگار برانگیخته شدگان در آن روز و در غیرآن از اوقات به احوالشان آگاه است و هیچ چیز از احوالشان در هیچ وقت بر او پنهان نمیماند ولی جزای تام و کاملشان را در آن روز میدهد. پس دلیل اینکه حق تعالی فرمود: «آن روز پروردگارشان به احوالشان آگاه است»؛ همانا تأکید بر فراگیری و احاطه علم وی به گذشته، حال و آینده میباشد و نیز از آن روی که جزا منوط به اعمال سابق است لذا مخصوصا یادآوری از روز قیامت، دال بر عدم فراموشی احوال آنان و بهیاد داشتن آن از سوی حق تعالی است. بنابراین، علم الهی در وقت جزادهی اعمال و اقوال و احوال بندگان، با علم ازلیاش هیچ اختلافی ندارد. پس وقتی بندگان این حقیقت را دانستند، برایشان سزاوار نیست که حب مال آنان را از شکر و عبادت پروردگار و عمل برای روز حشر، به خود مشغول گرداند.