سوره بروج
مکی است و دارای (۲۲) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به سبب افتتاح با سوگند خداوندأبه آسمان دارای برجها، «بروج» نامیده شد.
فضیلت آن: از ابوهریره سروایت شده است که فرمود: رسول خدا صدر نماز عشاء سوره «بروج» و﴿وَٱلسَّمَآءِ وَٱلطَّارِقِ١﴾[الطارق: ۱] را میخواندند. شایان ذکر است که هدف از نزول این سوره، دلجویی رسول اکرم صو یاران و پیروانشان در برابر ایذاء کفار است؛ با بیان این حقیقت که کافران امتهای پیشین نیز مانند مردم مکه در برابر دعوتهای الهی ستیزهگر و در تکذیب حق باهم یکسان بودهاند، مانند اصحاب اخدود در یمن، فرعون، قوم ثمود و دیگران؛ اما خدای ﻷ از آنان انتقام گرفت زیرا آنان در قبضه قدرت وی قرار داشتند پس همینگونه از منکران عنود و ستیزهگر با دین اسلام نیز انتقام میگیرد چرا که آنان نیز در قبضه قدرت وی قرار دارند.
سبب نزول این سوره که بر محور اصحاب اخدود دور میزند، بهطور موجز این بود: به یکی از شاهان کفار یهودی بهنام زرعه بن تبان اسعد حمیری معروف به ذونواس خبر رسید که بعضی از رعایایش به دین نصرانیت ایمان آوردهاند پس با لشکریانی از قبیله حمیر به سراغ ایشان رفت و چون ایشان را دستگیر کرد، میان اینکه یهودی شوند یا در آتش سوزانده شوند، مخیرشان نمود اما آن مؤمنان آتش راب رگزیدند. سپس گودالهایی برکند و در آنها آتش افروخت آنگاه به ایشان گفت: هرکس از شما که از دین خویش برگردد، او را رها میکنیم و هرکس که برنگردد، او را در این آتش میافگنیم. آن مؤمنان شکیبایی و پایداری ورزیدند و سرانجام ایشان را در آتش افگندند در حالی که آن پادشاه ستمگر با یاران خود نظارهگر این صحنهها بود. نقل است که: دوازده، یا بیست، یا هفتاد هزار تن از آن مؤمنان به قتل رسیدند. گفتنی است که ذونواس آخرین پادشاه حمیری و به قول ابنکثیر مشرک بود.
﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلۡبُرُوجِ١﴾
«سوگند به آسمان دارای برجها» مراد از برجها، ستارگان عظیم است. بهقولی: مراد منازل سیارگان دوازدهگانه است که دارای دوازده برجاند و خورشید هریک از آنها را در یک ماه میپیماید زیرا شش برج از برجهای خورشید در شمال خط استوا و شش برج در جنوب آن قرار دارد، برجهایی که در شمال آن قرار دارد، عبارت است از: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد و سنبله. و برجهایی که در جنوب آن قرار دارد، عبارت است از: میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو و حوت. گفتنی است که خورشید سه برج اول شمالی را در سه ماه طی میکند که همانا فصل بهار است، سه برج دیگر را در سه ماه دیگر طی میکند که فصل تابستان است. همچنین سه برج اول جنوبی را در سه ماه که فصل خزان است طی میکند و سه برج دوم جنوبی را در سه ماه دیگر طی میکند که فصل زمستان است. ولی ماه هر یک از آنها را در دو یا سه روز میپیماید پس ماه دارای بیستوهشت منزل است و دو شب را هم پنهان میماند.
اما اگر مراد از «بروج» ستارگان بزرگ باشد، باید گفت که این ستارگان از تحت حصر و شمار بشر بیرونند. این ستارگان نسبت به زمین در ابعاد و مسافتهای هولناکی قرار دارند بهطوری که نور برخی از آنها بعد از یک و نیم میلیون سال نوری به زمین میرسد با علم به اینکه سرعت حرکت نور، سیصدهزار کیلومتر در ثانیه است.
﴿وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡمَوۡعُودِ٢﴾
«و سوگند به روز موعود» یعنی: روزی که تحقق آن وعده داده شده است؛ و آن روز قیامت میباشد.
﴿وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡمَوۡعُودِ٢﴾
«و سوگند به شاهد و مشهود» مراد از شاهد کسانی از خلایقاند که در راه خداأکشته شدهاند و در روز قیامت گواهی میدهند و مراد از مشهود، جرایم و جنایات زشت و هولناکی است که مجرمان علیه گواهان مرتکب شدهاند و گواهان علیه مجرمان بدآنها گواهی میدهند؛ چنانکه در داستان اصحاب اخدود آمده است. به قولی: شاهد روز جمعه است که بر هر عمل کنندهای به آنچه که در آن عمل کرده است، گواهی میدهد و مشهود روز عرفه است که مردم در آن شاهد مراسم حجاند و فرشتگان در آن حاضر میشوند. یا مراد از مشهود: عجایب و شگفتیهایی است که مردم در روز قیامت میبینند. و جواب قسم محذوف است که آیه بعد بر آن دلالت میکند:
﴿قُتِلَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأُخۡدُودِ٤﴾
«هلاک شدند اصحاب اخدود» یعنی: آنها مورد لعنت قرارگرفتند. گویی فرمود: سوگند به این چیزها که آنان ملعونند. اصحاب اخدود، صاحبان گودال پرآتشی بودند که گروهی از مؤمنان نجران یمن را در آن افگندند چنان که گذشت. اخدود: گودال و خندق مستطیلی است که در زمین کنده شده است و جمع آن اخادید است.
﴿ٱلنَّارِ ذَاتِ ٱلۡوَقُودِ٥﴾
«همان آتش دارای هیزم بسیار» وقود: هیزمی است که بدان آتش برافروخته میشود.
﴿إِذۡ هُمۡ عَلَيۡهَا قُعُودٞ٦﴾
«آنگاه که آنان بالای آن گودال نشسته بودند» یعنی: مورد لعنت قرار گرفتند آنگاه که گرداگرد آن گودال بر صندلیها نشسته و نظارهگر سوختن مؤمنان بودند.
﴿وَهُمۡ عَلَىٰ مَا يَفۡعَلُونَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ شُهُودٞ٧﴾
«و آنان» یعنی: آن پادشاه کافر و یارانش که گودال را کنده و آن را از آتش پر کردند؛ «به آنچه با مؤمنان میکردند» از افگندنشان در آتش «گواهی میدهند» در روز قیامت. پس زبآنها، دستها و پاهایشان علیه آنان گواهی میدهد. یا آنها شاهد و ناظر این عمل خود با مؤمنان بودند و تماشای این صحنه فجیع، نشان دهنده تمایلشان به دیدن عذاب مؤمنان بود.
﴿وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن يُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ٨﴾
«و بر آنان عیب نگرفتند، جز این که به خداوند غالب ستوده ایمان آورده بودند» پس در واقع، گناه یا عیب یا جرمی در میان نبود و عیب ایشان به پندار آنها همین ایمان آوردنشان به حق بود.
﴿ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ٩﴾
«همان خدایی که فرمانروایی آسمانها و زمین از آن اوست» پس هرکس دارای چنین شأن و شوکتی باشد، قطعا او شایسته آن است که بندگان به وی ایمان آورده و او را به یگانگی مورد پرستش قرار دهند «و خداوند بر همه چیز گواه است» و از جمله به عملکرد آنان با مؤمنان؛ پس چیزی از اعمالشان بر او پنهان نمیماند. البته این وعیدی سخت برای گودال افروزان و وعدهای نیک برای مؤمنانی است که بهخاطر دین خود مورد عذاب قرار گرفتند.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَتُوبُواْ فَلَهُمۡ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمۡ عَذَابُ ٱلۡحَرِيقِ١٠﴾
«همانا کسانی که مردان و زنان مؤمن را عذاب کردند» یعنی: ایشان را در آتش سوزانده و در دینشان مورد آزار قرار دادند تا از آن برگردند؛ و هیچ انتخاب دیگری جز اینکه به خدای سبحان کفر ورزند در برابر ایشان قرار ندادند «سپس توبه نکردند» از این عملکرد زشت و بازنگشتند از کفر و آزار و رفتار ناپسند خویش؛ «پس برای آنان است عذاب جهنم» در آخرت به سبب کفرشان «و برای آنان است عذاب سوزان» یعنی: برای آنان عذابی دیگر افزون بر عذاب کفرشان است که این عذاب، عذاب سوزان میباشد؛ بهسبب حریق سوزانی که برای مؤمنان برپا کردند. حسن بصری /میگوید: «بنگرید بهسوی بحز بیکران جود و کرم پروردگار متعال؛ در حالیکه آنها دوستانش را کشتند اما او بازهم آنان را بهسوی توبه و مغفرت فرامیخواند».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡكَبِيرُ١١﴾
«بیگمان کسانیکه ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند» که از جمله آنان کسانی اند که بر آتش افروخته آن گودالها صبر و شکیبایی کرده و بر دین خود پایدار ماندند و به شرک و کفر بازنگشتند؛ «ایشان را بوستانهایی است که جویباران از فرودست آن جاری است» بهسبب ایمان و کردار شایستهشان «این» چیزی که ذکر شد؛ «رستگاری بزرگ است» که هیچ فوز و فلاحی با آن برابر نیست و هیچ رستگاری و نعمتی با آن قابل مقایسه نمیباشد.
این آیه دلالت میکند بر اینکه: به کسی که بر کفر مجبور ساخته میشود، سزاوارتر این است که در برابر هرگونه تهدیدی پایداری نماید و شکیبایی ورزد، هرچند برای وی گفتن کلمه کفر نیز رخصت است. روایت شده است که مسیلمه کذاب دو تن از اصحاب رسول خدا صرا دستگیر کرد و به یکی از آنها گفت: آیا گواهی میدهی که من رسول خدا هستم؟ آن صحابی گفت: آری! پسمسیلمه او را رها کرد. سپس به صحابی دیگر نیز چنین گفت ولی آن صحابی در پاسخش فرمود: نه، من چنین گواهیای در مورد تو نمیدهم بلکه تو دروغگویی بیش نیستی! پس مسیلمه آن صحابی را کشت. چون خبر این واقعه به رسول خدا صرسید، فرمودند: «آن کس که مسیلمه رهایش کرد، به رخصت عمل نمود و بنابراین، هیچ پیامدی بر وی نیست ولی آن کس که کشته شد، به فضیلت عمل کرد بنابراین، (این فضیلت) بر او گوارا و مبارک باد».
﴿إِنَّ بَطۡشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ١٢﴾
«بیگمان عذاب پروردگارت سخت سنگین است» یعنی: عذاب الهی بر کسانی که نافرمانیاش میکنند مضاعف و سهمگین است، مانند این ستمگران و مستبدانی که داستانشان گذشت. بطش: گرفتن همراه با خشونت و شدت است و چون خود آنکه مفید معنای شدت است، باز به شدت وصف شود، بیانگر آن است که در نهایت سختی و سهمگینی است.
﴿إِنَّهُۥ هُوَ يُبۡدِئُ وَيُعِيدُ١٣﴾
«همانا او آفرینش را آغاز میکند و باز میگرداند» یعنی: از قوت و قدرت تامه حق تعالی این است که خلق را اولا در دنیا میآفریند و باز آنان را بعد از مرگشان دوباره زنده میکند.
﴿وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلۡوَدُودُ١٤﴾
«و اوست آن آمرزنده دوستدار» یعنی: حق تعالی از گناهان بندگان مؤمنش درگذشته و آن را میپوشاند و ایشان را بدان گناهان رسوا نمیسازد و او بسیار دوستدار فرمانبرداران و اولیائش میباشد. یا او خود دوست داشتنی است.
﴿ذُو ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡمَجِيدُ١٥﴾
«اوست صاحب عرش، گرامی قدر است» یعنی: حق تعالی پروردگار عرش بزرگ و صاحب مجد و بزرگی است. مجد: نهایت کرم و فضل است و مجد حق تعالی، علو و عظمت اوست.
﴿فَعَّالٞ لِّمَا يُرِيدُ١٦﴾
«فعال مایرید است» یعنی: حق تعالی هر چه را بخواهد انجام میدهد و هیچ چیز او را عاجز نمیگرداند، حکم او را هیچ پیجویی نیست و از آنچه انجام دهد، مورد پرسش قرار نمیگیرد.
﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ٱلۡجُنُودِ١٧﴾
«آیا داستان لشکرها به تو رسیدهاست؟» یعنی: ای محمد ص! آیا خبر و داستان گروههای کافری که تکذیب کننده پیامبرانشان بودهاند، به تو رسیده است همان پیامبرانی که گروههای کافر برای مبارزه و نبرد علیه آنان لشکرها گرد میآوردند؟ هدف از طرح این موضوع، دلجویی از رسول خدا صاست و اینکه میباید در برابر تکذیب قوم خود صبر و شکیبایی پیشه کنند چنان که پیامبرانپیشین †صبر کردند.
﴿فِرۡعَوۡنَ وَثَمُودَ١٨﴾
خبر «فرعون و ثمود» مراد از خبر آنان، کفر و عنادی است که از آنان روی داد و عذابی است که بر آنان فرود آمد. مراد از فرعون؛ خود او و لشکریانش هستند. یعنی: لشکرهایی که در آیه قبل ذکر کردیم، همینها بودند.
﴿بَلِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي تَكۡذِيبٖ١٩﴾
«بلکه کافران در انکارند» یعنی: بلکه این گروه مشرکان عرب در مورد رسالتت و دعوت حقی که آوردهای، در انکار و تکذیب سختی قرار دارند پس اینان از کفار پیشین عبرت نگرفتند چرا که بیپروا راهشان را دنبال میکنند. مراد این است که: حال کفار قریش از حال امتهای کافر پیشین تعجب برانگیزتر است زیرا کفار قریش هم داستآنهای امتهای پیشین را شنیدهاند و هم آثار و نشانههای بر بادی و هلاکت آنان را دیدهاند اما با این وجود، تکذیبی سختتر از تکذیب و انکار آنان را در پیش گرفتند.
﴿وَٱللَّهُ مِن وَرَآئِهِم مُّحِيطُۢ٢٠﴾
«و خداوند از گرداگرد آنان محیط است» یعنی: او تواناست بر اینکه به آنان همانند عذابی را که بر گروههای کافر پیشین فرود آورد، فرود آورد.
﴿بَلۡ هُوَ قُرۡءَانٞ مَّجِيدٞ٢١﴾
«بلکه این قرآنی» که کافران تکذیبش کردند، قرآنی «مجید است» و در نهایت شرف، کرامت و برکت میباشد پس چنانکه آنان میگویند؛ قرآن شعر و کهانت و سحر نیست.
﴿فِي لَوۡحٖ مَّحۡفُوظِۢ٢٢﴾
«در لوحی محفوظ است» یعنی: قرآن در لوح محفوظ که کتاب مادر (امالکتاب) است نوشته شده، لوحی که از دسترس شیطان محفوظ و مصون میباشد. پس هرگاه قرآن دارای چنین شأن و جایگاهی است، دیگر چگونه کافران آن را انکار و شکاکان در آن شک میورزند.