سوره عنکبوت
مکی است و دارای (۶٩) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره بدان جهت «عنکبوت» نامیده شد که خداوند أبت پرستان را در آن به عنکبوتی تشبیه کرده است که برای خود خانه سست و بیبنیاد بنا میکنند.
محور اساسی سوره عنکبوت، بیان تکالیف ایمان راستین است و داستآنهای نوح، ابراهیم، لوط و شعیب †نیز در همین سیاق مطرح میشود. و همانطوری که سوره بقره با «الم» آغاز شده است و در مقدمه آن از متقیان، کافران و منافقان بحث میشود، سوره عنکبوت نیز با «الم» آغاز شده و از مؤمنان، کافران و منافقان سخن میگوید؛ گویی این سوره تفصیل مقدمه سوره «بقره» است.
﴿الٓمٓ١﴾.
خوانده میشود: «الف، لام، میم» و سخن درباره حروف مقطعه، در آغاز سوره «بقره» گذشت.
﴿أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن يُتۡرَكُوٓاْ أَن يَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا يُفۡتَنُونَ٢﴾.
«آیا مردم پنداشتهاند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند» در اموال و جآنهایشان؟ نه! قضیه چنانکه آنان پنداشتهاند نیست بلکه لابد آنان را به وسیله جهاد، یا فقر، یا آفت و زیان جانی، یا غیر این از انواع مصایب میآزماییم تا انسان وارسته و مخلص از انسان منافق و انسان صادق از انسان کاذب متمایز گردد بنابراین، ایمان فقط کلمهای نیست که به زبان گفته شود بلکه حقیقتی است دارای تکالیف، امانتی است همراه با دشواریها و مسئولیتها و جهادی است که به صبر و تحمل فراوان نیاز دارد و برای کسی سزاوار نیست که خلاف این بپندارد. چنانکه در حدیث شریف آمدهاست: «سختترین مردم در ابتلا انبیا هستند، سپس صالحان و سپس بهترینها به حسب مراتبشان لذا انسان بر حسب دین خویش مورد آزمایش قرار میگیرد پس اگر در دینش صلابتی بود، در ابتلایش افزوده میشود».
ابنکثیر در بیان سبب نزول از ابنابیحاتم نقل میکند: این آیه درباره جمعی نازل شد که در مکه بودند و اسلام آورده بودند اما یاران محمد صدر مدینه به آنان نوشتند که اسلامشان پذیرفته نمیشود تا هجرت نکنند پس ایشان راه هجرت بهسوی مدینه را در پیش گرفتند ولی مشرکان ایشان را از راه بازگردانیدند.
اما ابنسعد روایت کرده است که این آیه درباره عمار بن یاسر سنازل شد زیرا او در راه خدا أمورد شکنجه قرار میگرفت.
﴿وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَيَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱلۡكَٰذِبِينَ٣﴾.
«و به یقین، کسانی را که پیش از اینان بودند» نیز «آزمودیم» یعنی: این سنت ما در میان بندگان ماست لذا ما مؤمنان این امت را نیز میآزماییم چنانکه امتهای پیش از آنان را مورد آزمایش قرار دادیم و از آنان کسانی بودند که اره بر فرق سرشان نهاده میشد و از میان دو نیم میشدند اما از دین خویش بر نمیگشتند چنانکه قرآن کریم در داستآنهای انبیا †و آزمایشهایی که ایشان و پیروانشان شدند، این حقیقت را بیان کرده است «البته خداوند آنان را که راست گفتهاند» در این سخنشان که: ایمان آوردهایم «معلوم میدارد و دروغگویان» مدعی ایمان را «نیز معلوم میدارد» و به وسیله امتحان میان آنها تمییز ایجاد میکند.
مراد از (ألا لنعلم) یعنی «معلوم داشتن» از سوی حق تعالی، متمایز کردن راستگویان و دروغگویان در عرصه عینیت است، نه بهدست آوردن معلومات جدید چرا که خداوند أآنچه را که در گذشته بوده و آنچه را که در آینده خواهد بود و آنچه را که وجود ندارد و اگر قرار باشد که به عرصه وجود آید چگونه به وجود خواهد آمد، همه را میداند. و این امری اجماعی است که در میان ائمه اهل سنت مورد اتفاق است.
بنابراین، حق تعالی میخواهد تا به وسیله آزمایش، آنچه را که در علم وی آشکار و از علم بشر غایب است، در عالم واقع نیز نمایان سازد تا مردم را در برابر عملشانـ و نه فقط به مجرد علم خویش ـ مورد محاسبه قرار دهد و این آزمایش اگر از یک جهت فضلی از جانب حق تعالی است، از جهتی دیگر نمایانگر عدل اوست و از جهت سوم، تربیت و ویرایشی برای نهاد آنان است. از این روی ابن عباس سو غیر وی از مفسران سلف، در تفسیر این فرموده خداوند متعال: (الالنعلم) و نظایر آن گفتهاند: این جمله و نظایر آن در قرآن کریم به این معنی است: (مگر برای این که ببینیم). زیرا رؤیت به موجود تعلق میگیرد در حالی که علم از رؤیت عامتر بوده به موجود و معدوم هردو تعلق میگیرد.
﴿أَمۡ حَسِبَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ أَن يَسۡبِقُونَاۚ سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ٤﴾.
«آیا کسانی که مرتکب بدیها میشوند» و از ارتکاب معصیت و نافرمانی خداوند أباکی ندارند؛ «میپندارند که بر ما پیشی میگیرند» یعنی: از نزد ما میگریزند و ما را ـ قبل از آنکه آنان را در برابر اعمالشان مورد مؤاخذه قرار دهیم ـ عاجز میگردانند؟ «چه بد داوری میکنند» یعنی: چه بد است این اندیشه و پندار آنها که از حیطه قدرت ما میتوانند بیرون روند! نه، هرگز! مجازات ما خواه ناخواه بهسراغ آنان میآید.
ابن عباس سدر بیان سبب نزول میگوید: مراد الهی از مرتکبان بدیها در این آیه؛ ولید بن مغیره، ابوجهل، أسود، عاصیبنهشام، شیبه، عقبه، ولیدبنعقبه، عقبه بن ابی معیط، حنظله بن وائل و همانندانشان از سردمداران قریشاند ولی آیه کریمه عام است و هر کسی را که به این وصف باشد ـ اعم از مسلمان و کافر ـ دربر میگیرد.
﴿مَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ ٱللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ ٱللَّهِ لَأٓتٖۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٥﴾.
«کسی که به لقای خدا امید دارد» باید بداند که «اجل مقرر الهی فرارسنده است» یعنی: میعاد معین برای روز رستاخیز و پاداش و جزا خواهناخواه آمدنی است پس باید برای این روز عمل کند تا با عمل صالح به ملاقات حق تعالی شرفیاب شود «و او شنواست» سخنان بندگانش را «داناست» به آنچه که پنهان و آشکار میکنند لذا هرگز چیزی از اعمال شایسته آنان را ضایع نمیگرداند.
﴿وَمَن جَٰهَدَ فَإِنَّمَا يُجَٰهِدُ لِنَفۡسِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ٦﴾.
«و هرکس جهاد کند، جز این نیست که فقط برای خودش جهاد میکند» یعنی: کسی که با کفار جهاد کند، یا با نفس خود جهاد کند؛ از راه صبر و پایداری بر طاعات و علیه شیطان جهاد کند؛ با دفعکردن وسوسههای وی پس بیگمان بهسود خودش جهاد کرده است، یعنی پاداش جهاد وی به خودش تعلق میگیرد نه بهدیگران و چیزی از منافع جهاد وی به خدای سبحان برنمیگردد «بیگمان خداوند از عالمیان بینیاز است» پس به طاعات و عباداتشان هیچ نیازی ندارد، همانطوری که گناهان و نافرمانیهایشان نیز هیچ زیانی به او وارد نمیسازد. از اینروی، نفع و ضرر طاعات و معاصی، به خود انسان برمیگردد و برنامه خدا أچیزی جز رشد و کمال این انسان نیست.
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَحۡسَنَ ٱلَّذِي كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٧﴾.
«و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، قطعا گناهانشان را از آنان میزداییم» لنکفرن: به سبب آن کارهای شایستهای که انجام دادهاند، گناهان را از آنان با مغفرت میپوشانیم و از آنان آثار متعلق به گناه؛ مانند خشم و عذاب را دور میکنیم «و به آنان نیکوترین آنچه را که میکردند، پاداش میدهیم» یعنی: پاداششان را به حسب نیکوترین اعمالشان در اسلام مقرر میداریم. به قولی معنی این است: به آنان بیشتر و بهتر از آنچه که عمل کردهاند پاداش میدهیم چنانکه میفرماید: (هر کس نیکیای پیش آورد، برای او ده برابر همانند آن پاداشاست) «انعام/۱۶۰».
﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ حُسۡنٗاۖ وَإِن جَٰهَدَاكَ لِتُشۡرِكَ بِي مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَآۚ إِلَيَّ مَرۡجِعُكُمۡ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٨﴾.
«و به انسان سفارش کردیم که نسبت به پدر و مادرش نیکی کند» و با آنان رفتاری نیکو که آن را میپسندند و دلها و خاطرهایشان به آن خوش میشود، در پیش گیرد و این میسر نیست جز با نیکی کردن به آنها و رعایت عواطف آنها زیرا پدر و مادر سبب وجود انسانند و نهایت نیکی را به فرزندانشان کردهاند پس شایسته چنین رفتاری هستند. «وصیت: سفارش» در آیه کریمه به معنی «امر» است، یعنی: به انسان امر کردیم که نسبت به پدر و مادرش نیکی کند. «و اگر آنها با تو درکوشند تا چیزی را که بدان علم نداری، با من شریک گردانی پس، از آن دو اطاعت نکن» یعنی: اگر پدر و مادرت از تو خواستند و الزامت کردند بر این که با من معبودی را شریک گردانی که به خدا بودن آن علمی نداری پس از این خواسته آنان اطاعت نکن زیرا هیچ طاعتی از مخلوق در نافرمانی خالق پذیرفته نیست. فرماندادن آنها به سایر معاصی و نافرمانیهای خدای سبحان نیز، به درخواست شرک از سوی آنها ملحق میشود. بنابراین، نباید پدر و مادر در معصیت خدای سبحان مورد هیچ اطاعتی قرار بگیرند لذا اگر پدر و مادر تو را به آنچه که حرام است فرمان میدهند، از آنها فرمان نبر بلکه فقط از خدا أفرمان ببر اما این فرمان دادن آنها به معصیت، نباید تو را از نیکرفتاری با آنها بازدارد. چنانکه رسول خدا صچنین توصیه کردهاند. «بازگشت شما بهسوی من است آنگاه به حقیقت آنچه میکردید، آگاهتان میسازم» یعنی: شما را از اعمال شایسته و ناشایست تان آگاه میکنم و هر یک را به آنچه که سزاوار آن است، جزا میدهم.
ابنکثیر در بیان سبب نزول آیه کریمه از سعد بن ابی وقاص سروایت میکند که فرمود: «مادرم به من گفت: مگر نه این است که خدا تو را به نیکی با والدین فرمان دادهاست؟ بهخدا سوگند که نه غذایی میخورم و نه نوشابهای مینوشم تا بمیرم یا کافر شوی! سپس یک شبانهروز هیچ چیز نخورد و نیاشامید و نه از آفتاب به سایه رفت آنگاه در شب و روز بعد نیز چنین کرد تا بدانجا که از حال رفت و سخت بیرمق شد. در این هنگام، سعد بهنزد وی آمد و گفت: مادر جان! اگر تو صد جان داشته باشی و آن جآنها یکایک از تنت بیرون روند، من کسی نیستم که دینم را فروگذارم، حال اگر میخواهی بخور و اگر میخواهی نخور. پس چون مادر سعد از کفر وی مأیوس شد، اعتصاب غذای خویش را شکست و خورد و نوش را از سر گرفت. سعد میگوید: این آیه درباره من نازل شد».
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَنُدۡخِلَنَّهُمۡ فِي ٱلصَّٰلِحِينَ٩﴾.
«و کسانیکه ایمان آورده و کارهای صالح کردهاند، البته آنان را در زمره صالحان درمیآوریم» یعنی: در زمره کسانی که در صلاح و شایستگی راسخقدم گردیدهاند.
باید دانست که صلاح از برازندهترین صفات مؤمنان است و محل آرزوی پیامبران †بوده است.
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ فَإِذَآ أُوذِيَ فِي ٱللَّهِ جَعَلَ فِتۡنَةَ ٱلنَّاسِ كَعَذَابِ ٱللَّهِۖ وَلَئِن جَآءَ نَصۡرٞ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمۡۚ أَوَ لَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٠﴾.
«و از میان مردم کسانی هستند که میگویند: به خدا ایمان آوردهایم پس چون در خداوند آزار بینند» یعنی: چون در راه خداوند أو به خاطر دین وی آزار بینند چنانکه اهل کفر با اهل ایمان و اهل معاصی با اهل طاعات چنین روشی در پیش گرفته و به خاطر ایمان به خدا أو عمل به اوامرش، مؤمنان و مطیعان را مورد آزار و اذیت قرار میدهند. آری! چون در راه خداوند أآزار ببینند، در این هنگام «فتنه مردم را» یعنی: آزار و اذیتی را که مردم بر آنان وارد میسازند تا آنها را از دینشان برگردانند «مانند عذاب خدا قرار میدهند» یعنی: از دیدن آزار و اذیت از سوی آنان بیقراری کرده، بر آن شکیبایی نمیورزند و آن را در بزرگی و شدت خود مانند عذاب الهی میپندارند و از آزار دهندگان چنان اطاعت میکنند که از خداأاطاعت میکنند. به قولی: مراد از اینان، منافقانند که چون در راه خداأمورد آزار قرار بگیرند، از دین حق بازگشته و کافر میشوند. پس شایستهشأن مؤمن این است که بر آزار و اذیت در راه خداأصبر و پایداری نموده و به خاطر این آزار و اذیتها از حق برنگشته و در نیمه راه سقوط نکند بلکه رویاروی این موانع بایستد و آنها را پشت سر بگذارد. البته اگر تحت فشار کفار قرار داشت، این پایداری و ثبات وی مانع از آن نیست که ظاهرا بر سبیل تقیه، با کفار موافقت نماید در حالی که قلبش بر ایمان مطمئن است.
«و اگر از جانب پروردگارت پیروزیای رسد» به مؤمنان و غلبه و غنیمتی یابند؛ «میگویند» آن سقوط کنندگان در نیمه راه «ما با شما بودیم» یعنی: در دین شما بوده و با شما علیه دشمنان یار و همکار بودیم. پس خدای ﻷ آنان را تکذیب کرده و میفرماید: «آیا خدا به آنچه در دلهای جهانیان است» از خیر و شر «داناتر نیست؟» پس چگونه این ادعای دروغین را به میان میآورند؟
این آیه ناظر بر گروهی است که در ایمانشان ضعف بود، بهطوریکه چون از کفار آزار میدیدند، با آنان همراهی و موافقت میکردند و چون قوت اسلام نمایان میشد و خدای ﻷ مؤمنان را در موضعی از مواضع و در سنگری از سنگرها نصرت میداد، میگفتند: ما با شما همراه بودیم.
﴿وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ١١﴾.
«و قطعا خدا مؤمنان را معلوم میدارد و یقینا منافقان را نیز معلوم میدارد» یعنی: خداوند أدو گروه مؤمن و منافق را به وسیله آزمایش در سختیها از یکدیگر جدا و متمایز گردانیده و اخلاص مخلصان و نفاق منافقان را آشکار میگرداند پسمخلص کسی است که از آزارهایی که میبیند، متزلزل نمیشود و در راه خدا چنانکه باید صبر و ثبات میورزد و منافق کسی است که به چپ و راست متمایل میشود پس اگر به او از جانب کافران آزاری رسید، با آنان موافقت و همراهی و تبعیت کرده و به خدای ﻷ کافر میشود و اگر پرچم اسلام و قوت آن برفراز شده خورشید پیروزی آن بدرخشد و نشانههای فتح و نصرت نمایان گردد، بهسوی اسلام بازمیگردد و میپندارد که از مسلمانان است.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّبِعُواْ سَبِيلَنَا وَلۡنَحۡمِلۡ خَطَٰيَٰكُمۡ وَمَا هُم بِحَٰمِلِينَ مِنۡ خَطَٰيَٰهُم مِّن شَيۡءٍۖ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ١٢﴾.
«و کافران به مؤمنان گفتند: از راه ما پیروی کنید» رهرو راه و روش ما باشید، به دین ما درآیید و از دین خویش باز گردید «و ما گناهانتان را به گردن میگیریم» یعنی: اگر پیروی از راه ما گناهی باشد که شما بهسبب آن در هنگامه رستاخیز ـ چنانکه میگویید ـ مورد مؤاخذه قرار میگیرید پس ما گناهانتان را به گردن میگیریم تا این ما باشیم که به آن مورد مؤاخذه و بازپرسی قرار میگیریم نه شما.
با تأسف که جمله: «تو این کار را بکن و گناهت به گردن من!» مخصوصا میان عوام مردم در جوامع اسلامی بسیار رواج و رونق یافته است.
پس خدای ﻷ در تکذیب آنان میفرماید: «و چیزی از گناهانشان را بردارنده نیستند» یعنی: آنها هیچ چیز از گناهانی را که به برداشتن آن متعهد شدهاند، بردارنده نیستند «قطعا آنان دروغگویند» در این سخن خویش که: «ما گناهانتان رابه گردن میگیریم» زیرا هیچکس گناه دیگری را بهگردن نمیگیرد.
مجاهد در بیان سبب نزول میگوید: آیه کریمه درباره کفار قریش نازل شد.
﴿وَلَيَحۡمِلُنَّ أَثۡقَالَهُمۡ وَأَثۡقَالٗا مَّعَ أَثۡقَالِهِمۡۖ وَلَيُسَۡٔلُنَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَمَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ١٣﴾.
«و قطعا برمیدارند» این گروه دعوتگر به سوی کفر «بارهای سنگین خود را» یعنی: گناهانی را که خود مرتکب شدهاند «و بارهای دیگری را با بارهای خود» یعنی: بی آنکه از گناهان خود مرتکبان گناه چیزی کم شود، گناهان دیگری را با گناهان خود نیز برمیدارند. و آن، گناهان کسانی است که آنها را گمراه کرده و از هدایت بهسوی ضلالت به در بردهاند «و بهراستی روز قیامت از آنچه افترا میبستند» یعنی: از دروغهایی که در دنیا به میان میآوردند؛ «مورد پرسش قرار میگیرند» همراه با سرکوب و سرزنش. در حدیث شریف آمده است: «هر کس بهسوی هدایت فراخواند، برایش از مزد و پاداش همانند مزدهای کسانی است که از وی تا روز قیامت پیروی کردهاند، بی آنکه از پاداشهای خودشان چیزی کاسته شود. و هرکس به سوی گمراهیای فراخواند، بر او از گناه همانند گناهان کسانی است که از وی تا روز قیامت پیروی کردهاند، بی آنکه چیزی از گناهان خود آنان کاسته شود».
اینک مثالی عینی از رویارویی کفر و ایمان ارائه میشود:
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَلَبِثَ فِيهِمۡ أَلۡفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمۡسِينَ عَامٗا فَأَخَذَهُمُ ٱلطُّوفَانُ وَهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٤﴾.
«و بهراستی نوح را بهسوی قومش فرستادیم پس در میان آنها هزار سال منهای پنجاه سال درنگ کرد» ابن عباس سمیگوید: «نوح چهل سال داشت که بهرسالت مبعوث شد، نهصد و پنجاه سال هم به دعوت الی الله در میان قومش مصروف بود و بعد از طوفان نیز شصت سال زندگی کرد تا نسل بشر بار دیگر رو بهفزونی نهاد». در حدیث شریف آمده است: «اولین نبیی که فرستاده شد، نوح ÷بود».
صاحب تفسیر «فیظلالالقرآن» میگوید: «هماکنون داشتن چنین عمر طولانیای غیرطبیعی به نظر میرسد ولی ما این خبر را از صادقترین منبع در عرصه هستی دریافت میکنیم، که این خود برهان روشن درستی آن است اما اگر بخواهیم آن را تفسیر کنیم، نیز میتوانیم بگوییم: در آن زمان تعداد بشر اندک و محدود بودهاند پس بعید نیست که خدای سبحان بهجای کثرت تعداد، به این نسلها طول عمر بیشتری عنایت کرده باشد؛ برای این که زمین آبادان شود و حیات امتداد پیدا کند و چون نسل بشر روبه فزونی نهاد و زمین آبادان شد، دیگر سببی برای طولانی ساختن عمرها باقی نماند. این سنت که گفتیم؛ در عمر بسیاری دیگر از جانداران نیز قابل ملاحظه است و به هر مقدار که تعداد کم شود، عمر طولانی میشود چنانکه میبینیم کرکسها بعضا تا صدها سال عمر میکنند در حالی که یک مگس بیش از دو هفته عمر نمیکند».
این آیه پایدار سازنده پیامبر صدر راه دعوت است، گویی خطاب به ایشان گفته میشود: نوح ÷نهصد و پنجاه سال قومش را بهسوی حق فراخواند و از آنان جز تعدادی اندک ایمان نیاوردند پس ای محمد ص! تو سزاوارتر به آن هستی که بر این راه صبر و ثبات ورزی زیرا اندک مدتی است که در میان قوم خویش ماندهای و در همین اندک زمان، شمار امت و پیروانت بسیار بیشتر از شمار پیروان نوح ÷است.
«پس طوفان آنان را فرو گرفت» بعد از تمام شدن مدت مذکور. طوفان: چیزی است که با کثرت و غلبه بر چیز دیگری احاطه کند، اعم از سیل تاریکی، یا تندباد. اما در اینجا مراد از آن، سیل فراگیری است که هم از آسمان بر آنان نازل شد و هم از زمین برجوشید تا همگی را غرق کرد «در حالیکه ستمکار بودند» یعنی: با کفر خویش ادامهدهنده ستم بودند و اندرزهای نوح ÷در آنان هیچ سود و اثری نبخشید، با آنکه نوح ÷در تمام طول این مدت آنان را پندواندرز و هشدار میداد.
﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ وَأَصۡحَٰبَ ٱلسَّفِينَةِ وَجَعَلۡنَٰهَآ ءَايَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ١٥﴾.
«پس او و کشتینشینان را نجات دادیم» یعنی: نوح و همراهانش در کشتی را که شامل فرزندان و پیروانش بودند، نجات دادیم. درباره شمار ایشان ـ بر چند قول ـ اختلاف نظر وجود دارد «و آن را» یعنی: کشتی را «آیتی برای عالمیان گردانیدیم» یعنی: عبرتی بزرگ برای آنان گردانیدیم زیرا این کشتی مدتی مدید برکوه «جودی» باقی بود. به قولی معنی این است: آن واقعه بلا را، یا آن نجات را، یا مجازات غرقشدن را، مایه عبرتی برای جهانیان گردانیدیم.
شایان ذکر است؛ بسیاری از نشانهها در عصر ما حاکی از آن است که کشتی نوح تاکنون نیز در منطقهای از کوههای «آرارات» باقی است و ماهوارهها توانستهاند از محل آن عکس برداری کنند. قبل از آن نیز برخی از ساکنان ارمنستان توانستند به خود کشتی برسند. چنانکه شیخ سعید حوی در تفسیر «الأساس» میگوید: «من در زندان بودم که این خبر را از رادیوی اسرائیل شنیدم و شرایط برایم فراهم نبود که تاریخ شنیدن این خبر را ثبت کنم».
﴿وَإِبۡرَٰهِيمَ إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱتَّقُوهُۖ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٦﴾.
«و ابراهیم را» یعنی: یاد کن ابراهیم ÷را «آنگاه که به قومش گفت: خدا را بپرستید و از او پروا کنید» یعنی: خداوند أرا به پرستش یگانه و مخصوص قرار دهید و از این که چیزی را با او شریک گردانید، پروا دارید «این برای شما بهتر است» یعنی: پرستش خدا أو پروا داشتن از وی برای شما از شرک بهتر است. و هرچند در شرک هیچ خیری نیست ولی حق تعالی آنان را برحسب اعتقادشان مورد خطاب قرار داد و فرمود: «این برای شما بهتر است» «اگر میدانید» چیزی از علم را. یا میدانید به چنان دانستنی که به وسیله آن میان خیر وشر تمییز دهید.
﴿إِنَّمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا وَتَخۡلُقُونَ إِفۡكًاۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ لَكُمۡ رِزۡقٗا فَٱبۡتَغُواْ عِندَ ٱللَّهِ ٱلرِّزۡقَ وَٱعۡبُدُوهُ وَٱشۡكُرُواْ لَهُۥٓۖ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ١٧﴾.
ابراهیم ÷خطاب به قومش افزود: «جز این نیست که شما بهجای خداوند اوثانی را میپرستید» که نه سودی میبخشند و نه زیانی میرسانند، نه میشنوند و نه میبینند. اوثان: عبارت از بتان است. به قولی: صنم، بتی است که از طلا یا نقره یا سرب ساخته میشود و وثن: بتی است که از گچ یا سنگ ساخته میشود «و بهتانی برمیسازید» یعنی: جز این نیست که شما بتانی را میپرستید که آنها را خود برمیسازید پس در این سخن خویش که اینها خدایانی قابل پرستش هستند، دروغ گویید «بیگمان کسانی را که بهجای خداوند میپرستید، برای شما مالک روزیای نیستند» یعنی: قادر نیستند بر این که چیزی از روزی را به شما ببخشند «پس روزی را نزد خداوند بجویید» یعنی: طلب و تمایل خویش در ارزاق را فقط نزد خدای ﻷ مطرح کنید زیرا فقط اوست که رزق همه نزد او میباشد پس، ازفضلش از او درخواست کنید و فقط او را به یگانگی بخوانید «و او را بپرستید» بهیگانگی «و او را شکر گزارید» بر آنچه که به شما انعام نموده است «که به سوی او بازگردانیده میشوید» در روز قیامت لذا شما را در برابر اعمالتان جزا میدهد.
﴿وَإِن تُكَذِّبُواْ فَقَدۡ كَذَّبَ أُمَمٞ مِّن قَبۡلِكُمۡۖ وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ١٨﴾.
«و اگر دروغ میانگارید» رسالت من را «قطعا امتهای پیش از شما هم تکذیب کردند» پیامبرانی مانند نوح و ادریس (علیهماالسلام) را. به قولی: این از سخن ابراهیم ÷وبه قولی دیگر: از کلام خدای سبحان است که در این صورت معنی چنین میشود: اگر محمد صرا تکذیب کنید، عجیب نیست زیرا شیوه کفار با پیامبران پیشین نیز اینچنین بوده است. ابنکثیر میگوید: «از سیاق آیات چنین پیداست که همه اینها حکایت سخنان ابراهیم ÷است که با بیان آنها برای قومش، بر اثبات معاد حجت اقامه کرد زیرا خداوند أبعد از همه این آیات در (آیه ۲۴) میفرماید: ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ﴾[العنکبوت: ۲۴]. «پس نبود جواب قوم وی...». «و بر عهده پیامبر جز ابلاغ آشکار وظیفهای نیست» یعنی: مأموریت پیامبر فقط این است که مردم را بهسوی حق دعوت کند پس هدایت آنان بر عهده او نیست زیرا این کار در گستره توان او نمیباشد لذا بدانید که با این تکذیب هیچ زیانی به او نمیرسانید بلکه به خودتان زیان میرسانید.
﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ كَيۡفَ يُبۡدِئُ ٱللَّهُ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥٓۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ١٩﴾.
«آیا ندیدهاند که خداوند چگونه آفرینش را آغاز میکند سپس آن را اعاده میکند؟» یعنی: آیا نیندیشیده و ندانستهاند که چگونه خداوند أآنان را ابتدائا بهشکل نطفهای میآفریند، سپس از رحم مادر بهسوی دنیا بیرونشان میآورد آنگاه بعد از این آنان را میمیراند. همچنین آیا ندیدهاند که سایر حیوانات و سایر نباتات، در آفرینش و مرگ خود چرخه معینی از عملیه پیچیده و نهایت دقیقی را طی میکنند؟ پس چون قدرت خدای سبحان را بر آغازگری و ایجاد دیدند و دانستند، باید بدانند که او بر تکرار و اعاده خلقت آنها نیز قادر است و هردو امر در پیشگاه قدرت وی یکسان میباشد. «یرو: ندیدهاند» در اینجا به معنی «یعلموا: ندانستهاند» است، یعنی: «آیا ندانستهاند؟». همزه استفهام برای انکار و نفی است و چون نفی برآمده از «لم» به آن پیوست شود، مفید اثبات میگردد، یعنی: قطعا آنان دانستهاند. و مانند آن است: (الم نشرح: آیا سینهات را باز و منشرح نکردیم؟) «۱/٩۴» یعنی: کردیم. «بیگمان این» اعاده خلقت «بر خداوند آسان است» زیرا او چون امری را اراده کند، به او میگوید: «کن : موجود شو». پس بیدرنگ موجود میشود.
﴿قُلۡ سِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ بَدَأَ ٱلۡخَلۡقَۚ ثُمَّ ٱللَّهُ يُنشِئُ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأٓخِرَةَۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٠﴾.
«بگو» ای پیامبر به تکذیب کنندگان رسالت. ولی اگر این آیه نیز در سیاق حکایت از سخنان ابراهیم ÷باشد، معنی این است: و به ابراهیم ÷وحی کردیم که به قومت بگو: «در زمین سفر کنید و بنگرید: خداوند چگونه آفرینش» پیشینیان شما را «آغاز کرده است» با وجود کثرت و اختلاف رنگها، طبایع و زبآنهای آنها؟ و آثار پیشینیان بر وجود آنها دلالت میکند پس از مطالعه در این آثار به قدرت پرگستره و بینهایت الله أپی میبرید.
شیخ سعید حوی در تفسیر «الأساس» میگوید: «این فرموده خداوند متعال معجزهای از معجزات قرآن کریم میباشد و دلیل بر آن است که این قرآن همه زمآنها و مکآنها را میگنجد. چنانکه دستور سیر و سفر در زمین و نگرش در کیفیت آغاز آفرینش، به ضرورت پژوهش در علم زیست شناسی و کاوش در طبقات زمین و علم باستانشناسی اشاره دارد و خود این مستلزم ایجاد موزههایی در این رابطه است تا کسی که در زمین به قصد عبرت گرفتن گردش میکند، از دیدن آنها درس و اندرز بگیرد».
«سپس خداوند آن نشأت آخرت را پدید میآورد» برای بار دوم در هنگام رستاخیز. نشأت آخرت: زنده کردن خلق در روز قیامت است. این تعبیر، دلیل بر آن است که آغاز و اعاده آفرینش، دو نشأت است و هر یک از آنها ایجاد و اختراعی نو و بیرون آوردن از عدم به سوی وجود میباشد، تفاوتی که هست، در این است که آخرت ایجادی است بعد از ایجادی که مانند دارد در حالی که ایجاد اولیه در دنیا چنین نیست. «بیگمان خداوند بر هرکاری تواناست» و هیچ کاری ـ از جمله آغاز و تکرار آفرینش ـ او را عاجز نمیگرداند.
﴿يُعَذِّبُ مَن يَشَآءُ وَيَرۡحَمُ مَن يَشَآءُۖ وَإِلَيۡهِ تُقۡلَبُونَ٢١﴾.
«هر که را بخواهد عذاب میکند» و آنان کفار و عاصیانند «و به هرکه بخواهد رحمت میآورد» با هدایت نمودن وی. که آنان مؤمنان به پروردگار بزرگ، عمل کنندگان به او امر و نواهی وی و تصدیق کنندگان پیامبران †میباشند «و بهسوی او باز گردانده میشوید» بعد از مرگ خویش، نه بهسوی غیر وی.
﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِۖ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٖ٢٢﴾.
«و شما» ای دروغ انگاران رسالتهای الهی «عاجزکننده نیستید» پروردگار خویش را و نمیتوانید از حکم و قضای وی بگریزید «نه در زمین و نه در آسمان» پس نه اهل زمین خدای سبحان را در زمین عاجز میتوانند کرد و نه اهل آسمان در آسمان ـ اگر او را نافرمانی کنند. قطرب میگوید: «معنای آیه این است: شما دروغانگاران رسالتهای الهی، در آسمان نیز عاجزکننده خدا نیستید، چنانچه در آن باشید». ذکر آسمان در آیه کریمه، معجزه قرآنی بزرگی است زیرانشان از آن دارد که انسان به زودی راهی سفر آسمان خواهد شد. «و جز خدا برای شما ولیی نیست» که با شما دوستی و همیاری نموده و متولی امور شما گردد و شما را از درگرفت خداوند أبازدارد «و نه شما را نصرتدهندهای است» که یاریتان داده و عذاب خداوند أرا از شما دفع کند.
﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَلِقَآئِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ يَئِسُواْ مِن رَّحۡمَتِي وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٢٣﴾.
«و کسانی که به آیات» تنزیلی یا تکوینی «خداوند» یا هر دوی آنها «و به لقای او» در آخرت «کفر ورزیدند» یعنی: منکر برانگیخته شدن پس از مرگ و مابعد آن شدند و به آنچه که پیامبران †به آنان خبر دادهاند عمل نکردند؛ «آن گروه از رحمت من نومید شدهاند» در دنیا زیرا نه کتابهای من در آنان تأثیر گذاشت و نه آنچه که پیامبران من از آن خبر دادهاند و در روز قیامت نیز از رحمت من ـ که بهشت است ـ مأیوس میشوند «و آن گروه را عذابی دردناک است» در دنیا و آخرت.
﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱقۡتُلُوهُ أَوۡ حَرِّقُوهُ فَأَنجَىٰهُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلنَّارِۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٢٤﴾.
«پس جواب قومش» یعنی: جواب قوم ابراهیم ÷بعد از آنکه او آنان را بهسوی یگانگی خدا أفراخواند و این همه به آنان پند و اندرز گفت «جز این نبود که گفتند» بعضی به بعضی دیگر «او را بکشید یا بسوزانید» بعد از آنکه در میدان حجت از پا درآمدند، نهایتا بر سوزاندن وی همداستان شدند. این آیه ـ بعد از بیان چند آیه معترضه در خطاب با محمد صـ بازگشتی به داستان ابراهیم ÷است. یا کل آیات فوق چنانکه ابنکثیر میگوید، حکایت از سخنان ابراهیم ÷و در سیاق آن است. «پس خداوند او را از آتش نجات داد» و آتش را بر ابراهیم ÷سرد و سلامتیبخش گردانید «بی شک در این» نجات دادن ابراهیم ÷«برای قومی که ایمان میآورند، نشانههایی است» قاطع بر وجود و یگانگی خداوند أ، از آنجا که آنها این آتش عظیم را برافروختند و ابراهیم ÷را در آن افگندند اما آن آتش بر او هیچ تأثیر سوئی نکرد. دلیل اینکه حق تعالی مؤمنان را به یادآوری مخصوص گردانید این است که فقط آنان از این نشانهها سود میبرند، نه کافران.
ابنکثیر میگوید: «ابراهیم ÷روحش را برای خدای رحمان و جسمش را برای آتش سوزان بذل کرد و از اینروی است که همه اهل ادیان بر محبت وی اجتماع کردهاند».
﴿وَقَالَ إِنَّمَا ٱتَّخَذۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا مَّوَدَّةَ بَيۡنِكُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ ثُمَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُ بَعۡضُكُم بِبَعۡضٖ وَيَلۡعَنُ بَعۡضُكُم بَعۡضٗا وَمَأۡوَىٰكُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّٰصِرِينَ٢٥﴾.
«و گفت» ابراهیم ÷به قومش «جز این نیست که بهجای خدا بتانی را به پرستش گرفتهاید که آن هم برای دوستی میان شما در زندگی دنیاست» یعنی: شما برای الفت و محبت و همبستگی میان خود، به پرستش بتان روآوردهاید زیرا حول پرستش آنها گردهم میآیید و از آن بیم دارید که اگر پرستش آنها را ترک کنید، دوستی ومودت میان شما از بین برود پس حفظ دوستی فیمابین عاملی است که شما را بر پرستش بتان جمع گردانیده و گردهم آورده است «سپس روز قیامت بعضی از شمابه بعضی دیگر کفر میورزید» و همدیگر را رد و تخطئه میکنید. یعنی در آخرت وضع کاملا بر عکس میشود و این دوستی و مودتی که بر بنیاد باطل اساس گذاری شده، به پایان میآید. به قولی معنی این است: در آخرت پرستشگران بتان از آنها و بتان از پرستش گران خویش بیزاری میجویند «و برخی از شما به برخیدیگر لعنت میفرستد» یعنی: هر گروهی دیگری را مورد لعن و طعن و نفرین قرار میدهد «و جایگاهتان آتش دوزخ است» یعنی: جایگاه پرستشگر و پرستش شده و پیرو و فرمانده همه در آنجاست «و برای شما یاورانی نیست» که با نصرت و یاری خویش شما را از عذاب دوزخ برهانند.
﴿فََٔامَنَ لَهُۥ لُوطٞۘ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّيٓۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢٦﴾.
«پس لوط به او ایمان آورد» یعنی: لوط به ابراهیم ÷ایمان آورد و او را در تمام آنچه که با خود از پیامهای حق آورده بود، تصدیق کرد. لوط ÷برادر زاده ابراهیم ÷بود که بعدا در حیات ابراهیم ÷بهسوی اهالی شهر سدوم به نبوت مبعوث شد «و گفت» ابراهیم ÷«من بهسوی پروردگار خود هجرت میکنم» یعنی: من از دیار قومم به جایی هجرت میکنم که بتوانم در آن پروردگارم را پرستش کنم. همان بود که از «کوثی» که قریهای در سواد کوفه در عراق است بهسوی «حران» و سپس از آنجا به شام هجرت کرد در حالی که برادرزادهاش لوط و همسرش ساره نیز با وی همراه بودند «بیگمان حق تعالی عزیز حکیم است» یعنی: او غالب و نیرومندی است که مرا از دشمنانم باز میدارد، حکیمی است که کارهای وی همه به مقتضای حکمت است بنابراین، مرا جز به خیر فرمان نمیدهد.
﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَجَعَلۡنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡكِتَٰبَ وَءَاتَيۡنَٰهُ أَجۡرَهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ٢٧﴾.
«و اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و در ذریهاش نبوت و کتاب قرار دادیم» خداوند متعال با بخشیدن فرزندان، بر ابراهیم ÷منت گذاشت پس اولین فرزند وی اسماعیل ÷بود و حق تعالی بعد از او اسحاق و یعقوب فرزند اسحاق را که در حیات جدش ابراهیم ÷متولد شد به او بخشید و در نسل وی پیامبری وکتاب را قرار داد زیرا بعد از ابراهیم ÷هیچ پیامبری را نفرستاد جز از پشت وی. مراد از کتاب: جنس کتاب است که شامل تورات و انجیل و زبور و قرآن همه میشود. «و در دنیا پاداشش را به او دادیم» با بخشیدن فرزندان و به او خبر دادیم که نبوت در ایشان استمرار مییابد و پیروان همه آیینها را دوستدار وی گردانیدیم، بهطوری که همه ادعا میکنند که ابراهیم ÷از آن ماست. همچنین در دنیا به او عمل شایسته و عاقبت نیکو عطا کردیم به طوریکه تا قیامت مؤمنان بر وی درود میفرستند و با غیر این از نعمتها و موهبتها در دنیا به او پاداش دادیم «و قطعا او در آخرت از صالحان است» یعنی: از کاملان در صلاح و شایستگی و از مستحقان پاداش و عطای فراوان از سوی پروردگار سبحان است.
﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢٨﴾.
«و لوط را نیز» به رسالت فرستادیم «آنگاه که به قومش گفت: شما مرتکب فاحشه میشوید» فاحشه: خصلتی است در نهایت زشتی، که در اینجا عبارت از فعل لواط میباشد «که هیچ یک از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته است» یعنی: لواط از آن روی عملی به غایت زشت است که قبل از شما احدی از مردم از هیچ گروه و نژادی، در ارتکاب آن پیشی نگرفته است.
﴿أَئِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ وَتَقۡطَعُونَ ٱلسَّبِيلَ وَتَأۡتُونَ فِي نَادِيكُمُ ٱلۡمُنكَرَۖ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱئۡتِنَا بِعَذَابِ ٱللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ٢٩﴾.
«آیا شما با مردها درمیآمیزید» یعنی: با آنان مرتکب عمل لواط میشوید «و راه را قطع میکنید» به قولی: آنان با مسافرانی که از شهرشان میگذشتند، عمل لواط را انجام میدادند و به این سبب راه را قطع میکردند. بهقولی دیگر: آنان بر رهگذران راه را بسته و به کشتار و چپاول آنان میپرداختند. به قولی دیگر: مراد قطع کردن راه توالد و تناسل است. «و در محافل خود مرتکب منکر میشوید» بهقولی: آنان مردم را با سنگریزه زده و به غریبهها بی احترامی کرده و در مجالس خویش باد شکم خالی میکردند و در برابر دیدگان یک دیگر با مردان عمل لواط را انجام میدادند و اعمالی دیگر جز اینها نیز نقل شده است.
«پس نبود پاسخ قومش جز این که گفتند: اگر از راستگویانی، عذاب خدا را برای ما بیاور» و جز این پاسخی دیگر ندادند، که این پاسخ، نشانه استمرارشان بر تکذیب و لجاجت و عناد بود بدین جهت، لوط پیامبر خدا ÷از خدای ﻷ علیه آنان چنین یاری خواست:
﴿قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِي عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٣٠﴾.
«گفت» لوط ÷«پروردگارا! مرا بر قوم فسادکار نصرت بخش» با فرود آوردن عذاب بر آنان. پس خدای ﻷ فرشتگانش را برای تعذیب آنان فرستاد و به ایشان فرمان داد که قبل از نازل کردن عذاب بر قوم لوط ÷، نزد ابراهیم ÷بروند و او را به تولد فرزندی برایش مژده دهند بدین جهت فرمود:
﴿وَلَمَّا جَآءَتۡ رُسُلُنَآ إِبۡرَٰهِيمَ بِٱلۡبُشۡرَىٰ قَالُوٓاْ إِنَّا مُهۡلِكُوٓاْ أَهۡلِ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةِۖ إِنَّ أَهۡلَهَا كَانُواْ ظَٰلِمِينَ٣١﴾.
«و چون فرستادگان ما برای ابراهیم مژده آوردند» یعنی: مژده به دنیا آمدن فرزند وی اسحاق ÷و فرزند فرزند وی یعقوب ÷را «گفتند: ما اهل این قریه را هلاککننده هستیم» یعنی: این سخن را به ابراهیم ÷گفتند. مراد از قریه: شهر سدوم است که قوم لوط در آن زندگی میکردند «زیرا اهل آن ستمگر بودند» به سبب کفر و ارتکاب انواع معاصی. یادآور میشویم که این داستان بهطور مفصل در سورههای «هود» و «حجر» گذشت.
﴿قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطٗاۚ قَالُواْ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَن فِيهَاۖ لَنُنَجِّيَنَّهُۥ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ٣٢﴾.
«گفت» ابراهیم ÷«آخر لوط نیز در آنجاست» پس با وجود آن بیگناه، چگونه آن شهر را نابود میکنید؟ «گفتند: ما به کسانی که در آنجا هستند» از خوبان و بدان «داناتریم» نسبت به تو پس میدانیم که لوط هم در آنجاست «بیگمان او و خانوادهاش را نجات میدهیم» از عذاب «جز زنش را که از باقیماندگان است» در عذاب پس با عذاب شوندگان باقی میماند و جزء نجات یافتگان نیست.
دلیل این که خدای ﻷ به باقی ماندن زن لوط در عذاب حکم کرد، این بود که او قومش را بر ستمگری و گمراهی و گناه یاری میکرد لذا سزاوار جزایی همچون جزای آنان شد.
﴿وَلَمَّآ أَن جَآءَتۡ رُسُلُنَا لُوطٗا سِيٓءَ بِهِمۡ وَضَاقَ بِهِمۡ ذَرۡعٗاۖ وَقَالُواْ لَا تَخَفۡ وَلَا تَحۡزَنۡ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهۡلَكَ إِلَّا ٱمۡرَأَتَكَ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ٣٣﴾.
«و هنگامی که فرستادگان ما» یعنی: فرشتگان ما «بهنزد لوط آمدند، به علت حضور ایشان ناراحت شد» لوط ÷چون آنان را دید، از دیدنشان نگران و پریشان شد؛ زیرا ایشان را از بشر پنداشت و از آنجا که آنها به صورت پسرانی زیباروی و نیکصورت آمده بودند، از تعرض قوم بدکارش بر ایشان ترسید «و برای آنان دلتنگ شد» یعنی: از کمک به آنان و حمایتشان احساس ناتوانی کرد، از اینروی محزون و دلتنگ شد «گفتند: نترس و اندوهگین نباش» یعنی: بر ما از آزار قومت نترس و نگران و پریشان نباش زیرا آنان نمیتوانند بر ما دست یابند «ما نجات دهنده تو و خانوادهات هستیم» از عذابی که خدای سبحان ما را به فرود آوردن آن بر آنان فرمان داده است «جز زنت که از باقیماندگان است» در آتش عذاب. چنین بود که فرشتگان به لوط ÷خبر دادند که آنان پیک هلاک قومش و نجات وی و خانوادهاش ـ بجز زنش ـ هستند چنانکه به ابراهیم ÷نیز این خبر را دادند.
﴿إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَىٰٓ أَهۡلِ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةِ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ٣٤﴾.
فرشتگان افزودند: «ما بر اهل این شهر رجزی را» یعنی: عذاب سختی را «از آسمان فرود آورنده هستیم» و آن سنگباران کردنشان است. بهقولی: مراد سوزاندنشان با آتشی است که از آسمان فرود میآید. به قولی دیگر: زلزله و سنگباران است؛ چنانکه در غیر این آیه، آمدهاست «به سبب آنکه فسق میکردند» یعنی: به سبب فسق و نافرمانیشان.
﴿وَلَقَد تَّرَكۡنَا مِنۡهَآ ءَايَةَۢ بَيِّنَةٗ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ٣٥﴾.
«و به راستی از آن نشآنهای روشن باقی گذاشتیم» یعنی: از شهر لوط بعد از هلاک کردن مردم آن، نشانه و دلالتی روشن و مایه پند و عبرتی باقی گذاشتیم «برای گروهی که خرد میورزند» پس خرد ورزان روشنفکر و با بصیرت، از دیدن آن نشانه عبرت گرفته و در آن سخت تأمل و اندیشه میکنند. این نشانه عبارت است از: آثار عذابی که در آن شهر باقیمانده است، مانند سنگهایی که مردم شهر با آنها سنگباران شدند و مانند ویرانی دیار و زیرورو شدن زمین آن شهر بر آنان وتبدیل شدن آن محل به دریاچهای بدبو و متعفن.
﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗا فَقَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱرۡجُواْ ٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ٣٦﴾.
«و» فرستادیم «بهسوی مدین برادرشان» در نسب و قومیت «شعیب را. گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید» یعنی: فقط او را به پرستش مخصوص گردانید «و به روز بازپسین امید داشته باشید» یعنی: توقع و انتظار روز بازپسین را داشته باشید و امروز در دنیا اعمالی را انجام دهید که در فردای آخرت عذاب حق تعالی را از شما بازدارد «و در زمین فساد برنیفروزید» عثو و عثی: سختترین فساد است. زیرا آنان علاوه بر این که به خدا أو پیامبرش کافر بودند، در معاملات از وزن و پیمانه میکاستند و راه را بر مردم میزدند.
﴿فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دَارِهِمۡ جَٰثِمِينَ٣٧﴾.
«پس او را تکذیب کردند و زلزله آنان را فرو گرفت» رجفه: زمین لرزه سخت است. همچنان بانگ مرگبار جبرئیل ÷بر آنان فرود آمد که دلهایشان را از جا برکند «پس در دیارشان» یعنی: در شهر و خانههایشان «از پا درآمدند» جاثم: بر زانوها مرده بر زمین افتادند.
یادآور میشویم که داستان اهل مدین در سورههای «اعراف، هود و شعراء» به تفصیل گذشت.
﴿وَعَادٗا وَثَمُودَاْ وَقَد تَّبَيَّنَ لَكُم مِّن مَّسَٰكِنِهِمۡۖ وَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ وَكَانُواْ مُسۡتَبۡصِرِينَ٣٨﴾.
«و عاد و ثمود را» تقدیر سخن چنین میشود: و دو قبیله عاد و ثمود را نیز هلاک ساختیم «و بهراستی برایتان روشن شده است» فرجام ننگین هلاک ساختنشان «از مسکن هایشان» آنگاه که از برابر آنها عبور میکنید. یعنی: شما اعراب از برابر منطقه «حجر» که نزدیک وادی القری است، بسیار عبور و مرور میکنید و مسکنهای ویرانشان را خوب میشناسید همین طور از برابر «احقاف» که قریهای از حضرموت در سرزمین یمن است، بسیار عبور و مرور میکنید لذا نشانههای روشنی را میبینید که میتوانید از آنها درس عبرت گرفته و در آنها تدبر و تأمل کنید «و شیطان کارهایشان را بر آنان آراست» مانند کفر و نافرمانی خداوند أرا درنتیجه، کار و کردارشان را زیبا میدیدند «پس آنان را باز داشت» با این جلوه دادنها و آراستنها «از» پیمودن «راه» مستقیم و روشنیکه انسان را به حق و حقیقت میرساند «با آنکه صاحب بینش بودند» و با این بینایی و خرد میتوانستند حق را با استدلال بشناسند ولی با وجود آنکه دارای بینش بودند و نیروی اندیشه و دراکه خوبی داشتند اما این بصیرتشان هم به حالشان سودی نبخشید زیرا آنان بینشها و اندیشههای خود را فقط صرف ظواهر و مظاهر دنیا کرده و آن را از روی تکبر و عناد، در کار تمییز دادن حق از باطل مصرف نکردند.
﴿وَقَٰرُونَ وَفِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَٱسۡتَكۡبَرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا كَانُواْ سَٰبِقِينَ٣٩﴾.
«و قارون و فرعون و هامان را» نیز نابود کردیم. قارون ثروتمند متکبر، فرعون طاغوت خودکامه مستبد و هامان وزیر وی و یاریگرش بر ظلم بود «و بهراستی موسی با نشانههای روشن نزد آنان آمد پس در زمین استکبار ورزیدند» و از عبادت خداوند أسرپیچیدند «و سبقت گیرنده نبودند» یعنی: با این استکبار وگردنکشی، از عذاب ما گریزنده نبودند.
﴿فَكُلًّا أَخَذۡنَا بِذَنۢبِهِۦۖ فَمِنۡهُم مَّنۡ أَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِ حَاصِبٗا وَمِنۡهُم مَّنۡ أَخَذَتۡهُ ٱلصَّيۡحَةُ وَمِنۡهُم مَّنۡ خَسَفۡنَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ وَمِنۡهُم مَّنۡ أَغۡرَقۡنَاۚ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيَظۡلِمَهُمۡ وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ٤٠﴾.
«پس هر یک» یا هر گروه «از آنان را به گناهش گرفتار کردیم» یعنی: او را بهسبب کفر و تکذیبش، مورد مجازات قرار دادیم. این تعبیر دلیل بر آن است که خدای ﻷ انسان را جز به سبب گناه فرونمیگیرد.
«پس بعضی از آنان بودند که بر آنان شنبادی فرستادیم» یعنی: بادی را که با خود شن و سنگریزه میآورد. و آنان قوم لوط بودند.
«و بعضی از آنان بودند که بانگ مرگبار آنها را فرو گرفت» آنان ثمود و مردم مدین بودند.
«و بعضی از آنان بودند که آنها را به زمین فرو بردیم» که آنان قارون و یارانش بودند.
«و بعضی از آنان را غرق کردیم» که آنان قوم نوح ÷و فرعون و هامان و قومشان بودند.
«و این خدا نبود که بر آنان ستم کند» با آنچه که بر سرشان از عذاب فرود آورد زیرا او قبل از آنکه عذابشان کند، پیامبران خود را بهسویشان فرستاد و کتابهای خویش را برآنان نازل کرد «بلکه خود آنان بودند که بر خود ستم میکردند» با استمرار بر کفر و تکذیب پیامبران †و عمل به نافرمانیها و منهیات خداوند أ.
﴿مَثَلُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡلِيَآءَ كَمَثَلِ ٱلۡعَنكَبُوتِ ٱتَّخَذَتۡ بَيۡتٗاۖ وَإِنَّ أَوۡهَنَ ٱلۡبُيُوتِ لَبَيۡتُ ٱلۡعَنكَبُوتِۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٤١﴾.
«مثل کسانی که بهجای خدا سرورانی گرفتند» که با آنان دوستی و محبت ورزیده و در جهت برآوردن نیازهای خود به جای خداوند أبرآنان تکیه میکنند، چه این سروران دروغین از جمادات باشند؛ مانند بتان سنگی و چوبی، چه از حیوانات باشند، چه از فرشتگان، چه از زندگان باشند و چه از مردگان. آری! وصف و مثل اینان «چون وصف عنکبوت است که» با آب دهان خود «خآنهای برای خود ساخت» مسلم است که این خانه عنکبوتی هیچ نیازی را برای وی برنمیآورد، نه در گرما، نه در سرما، نه در موقع بارش باران و نه هم این خانه او را از گزند دشمنان حفظ میکند. پس همچنیناند بتانی که از خدا برگشتگان به جای خداوند أبه دوستی و سروری گرفتهاند زیرا این بتان برای آنان به هیچ وجهی از وجوه ـ نه در دنیا و نه در آخرت ـ نفعی نمیرسانند و از آنان شر و بلایی را دفع نمیکنند «و بیگمان سستترین خانهها خانه عنکبوت است» که هیچ خآنهای از خانههایی که حشرات برای خود میسازند، از آن سست بنیادتر نیست «اگر میدانستند» که این معبودان و سرورانشان در حکم خانه عنکبوتاند، هرگز آنها را پرستش نمیکردند اما ندانستند.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مِن شَيۡءٖۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٤٢﴾.
«همانا خدا میداند که آنچه را غیراز وی میپرستند چیزی نیست» یعنی: ای محمد ص! به کافران بگو: بیگمان خداوند أمیداند که کفار چیزی را بجز وی نمیپرستند که نفع یا زیانی بتوانند برسانند پس در حقیقت این معبودان باطل چیزی نیستند «و اوست عزیز حکیم» یعنی: حق تعالی ذات غالب و پیروزمندی است که کارهای وی در نهایت محکمی و فرزانگی است.
﴿وَتِلۡكَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِۖ وَمَا يَعۡقِلُهَآ إِلَّا ٱلۡعَٰلِمُونَ٤٣﴾.
«و این مثلها را برای مردم میزنیم» یعنی: این مثل و غیرآن از مثلهایی را که در قرآن است، برای مردم میزنیم تا بیدار شوند و در نتیجه، آنچه که از فهمهایشان دور شده است، به اذهانشان نزدیک گردد «ولی جز دانشوران» و دانایان به وجود خداوند أو به اسما و صفات وی و جز استوارگامان ژرفنگر در عرصه علم «آنها را درنمییابند» یعنی: مثل های ما را نمیفهمند و در آنها اندیشه نمیکنند. پس فقط دانایانند که در آنچه برایشان خوانده میشود و در آنچه که مشاهده میکنند، تدبر و تفکر میکنند.
این آیه بر فضیلت علم بر عقل دلالت میکند. امام احمد /به این مناسبت از عمرو بن عاص سروایت میکند که گفت: «از رسول خدا صهزار مثل را فراگرفتم». که این خود درسی است بلیغ؛ زیرا نشاندهنده آن است که رسول خدا صبرای نزدیک کردن معانی به اذهان مردم، از روش زدن مثل بسیار استفاده میکردند.
﴿خَلَقَ ٱللَّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ٤٤﴾.
آنگاه خداوند أدر تبیین قدرت عظیم خویش میفرماید: «خدا آسمآنها و زمین را به حق آفرید» یعنی: به عدل و قسط آفرید در حالی که او در آفرینش آنها مصالح بندگانش را مدنظر داشت پس در این آفرینش هیچ کس او را کمک و یاری نکرده است «قطعا در این» آفرینش «برای مؤمنان نشآنهای است» یعنی: دلالتی است روشن بر این که حق تعالی در خلق و امر و الوهیت یگانه است.
﴿ٱتۡلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۗ وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَ٤٥﴾.
«بخوان» ای محمد ص! «آنچه از کتاب که به سوی تو وحی شده است» یعنی: قرآن را همراه با تدبر در آیات و تفکر در معانی آن بخوان «و نماز» فریضه «را برپا دار» در اوقات آن و بر آن مواظبت کن «بیگمان نماز از فحشا و منکر بازمیدارد» فحشا: عبارت است از اعمال زشت و ناپسندی مانند زنا. منکر: عبارت است از آنچه که در شریعت شناخته شده نیست و شرع و عقل آن را ناپسند میشناسد.
البته معنای این که نماز از فحشا و منکر بازمیدارد این است که: مواظبت بر نماز، سبب خودداری از ارتکاب گناه میشود، بهجهت آنکه انسان در نماز، خود را در محضر خدا أمیبیند، او را مراقب خود میداند، با او راز و نیاز میکند و در آیات او تدبر مینماید.
از ابن عباس سروایت شده است که رسول خدا أدر حدیث شریف فرمودند: «من لم تنهه صلاته عن الفحشاء والمنكر لم يزدد بها من الله إلا بعدا». «هر کس نماز وی او را از فحشا و منکر باز نداشت، با آن نماز جز دوری از خداوند أچیز دیگری نیفزوده است». انس سحکایت میکند که: جوانی از انصار با رسول خدا صنماز جماعت میگزارد اما درعین حال دزدی و هیچ چیز از کارهای ناپسند را فرونمیگذاشت، اصحاب أچگونگی حال او را به رسول خدا صخبر دادند و ایشان در حدیث شریف فرمودند: «یقینا نمازش بهزودی او را باز خواهد داشت». پس دیرزمانی نگذشت که آن جوان توبه کرد و حالش بهصلاح آمد آنگاه رسول خدا صفرمودند: «آیا به شما نگفتم که نمازش او را به صلاح خواهد آورد؟».
«و قطعا ذکر خدا بزرگتر است» یعنی: ذکر خدا أاز همه عبادتها بزرگتر است زیرا این ذکر خدا أاست که از فحشا و منکر بازمیدارد چراکه ترک فحشا و منکر جز از کسی که ذاکر خدا أو حاضر و ناظر داننده وی باشد، تحقق پیدا نمیکند و بیشک آنچه از این ذکر و یادآوری که در نماز است، رکن و پایه برتری آن بر سایر عبادتهاست.
ظاهر نص گویای این معنی است که ذکر دائم الله أدارای اثر بزرگتری در بازداشتن از فحشا و منکر نسبت به ذکر وی فقط در نماز است. اما ابنعباس سدر معنای: ﴿وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۗ﴾[العنکبوت: ۴۵] میگوید: ذکر و یادآوری خداوند أاز شما ـ چون او را بخوانید و بهیاد آورید ـ بزرگتر از ذکر و یادآوری شما او راست چنانکه در حدیث شریف آمده است: «من ذکرنی فی نفسه ذکرته فی نفسی، و من ذکرنی فی ملا ذکرته فی ملا خیر منه: خدای ﻷ فرمود: هرکس مرا پیش خود یاد کند، او را پیش خود یاد میکنم و هرکس مرا در محضر جماعتی یاد نماید، او را در محضر جماعتی بهتر از آن یاد میکنم».
«و خدا میداند چه میکنید» پس در برابر خیر، به شما جزای خیر و در قبال شر و بدی، به شما جزای بد میدهد.
﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡۖ وَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَأُنزِلَ إِلَيۡكُمۡ وَإِلَٰهُنَا وَإِلَٰهُكُمۡ وَٰحِدٞ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ٤٦﴾.
«و مجادله نکنید» ای مؤمنان! «با اهل کتاب» یعنی: با یهود و نصارا «جز به شیوهای که بهتر است» یعنی: جز با خصلتی که به اعتبار پاداش نیکوتر است و آن عبارت است از مقابله خشونت با نرمی و مقابله خشم با تحمل زیرا مقابله جدال وگفتوگو با این شیوه، یهود و نصارا را به حجتها و برهآنهای خداوند أمتوجه گردانیده و این بستر و این امید را پدید میآورد که شما را در امر پذیرش اسلام اجابت گویند، در حالی که جدال به شیوه خشونت، چنین اثر و ثمری ندارد. «مگر با کسانی از آنان» یعنی: با کسانی از یهود و نصارا «که ستم کردهاند» یعنی: با افراط در مجادله، از جاده رعایت ادب با مسلمانان به انحراف رفتهاند و نرمی و ملایمت در آنان سودی نبخشید پس از مغالطه و خشونت در جدال با آنان باکی نیست و با آنان مجادله خشونت آمیز کنید «و بگویید: به آنچه بر ما فرو فرستاده شده» از قرآن «و آنچه بر شما فرو فرستاده شده» از تورات و انجیل «ایمان آوردیم» که همه از نزد خدای تبارک و تعالی نازل شدهاند و این دو کتاب تا هنگام بعثت محمدی صو نزول شریعت اسلامی، شریعت ثابت الهی بودهاند. البته تحریفات و تبدیلات آنها، در این تصدیق ما داخل نمیشود «و خدای ما و خدای شما یکی است» نه برای او شریکی است، نه ضدی و نه همتایی «و ما فرمانبردار اوییم» یعنی: مخصوصا ما امت محمد صفرمانبردار و مطیع پروردگار هستیم.
این آیه، تعلیم و آموزشی است برای ما که نوع و نحوه سخنی را که باید در اثنای گفتوگوی انتقادی با اهل کتاب بهکار گیریم، مشخص میکند.
بخاری و نسائی از ابیهریره سروایت کردهاند که فرمود: اهل کتاب تورات را به زبان عبرانی خوانده و آن را برای اهل اسلام بهزبان عربی تفسیر میکردند پس رسول خدا صدر حدیث شریف فرمودند: «اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب بلکه بگویید: به آنچه بر ما و بر شما نازل شده ایمان آوردیم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما فرمانبردار او هستیم». همچنین بیهقی در کتاب «شعب» از جابر بن عبدالله سروایت کردهاست که رسول خدا صدر حدیث شریف فرمودند: «از اهل کتاب چیزی نپرسید زیرا آنان هرگز شما را هدایت نمیکنند ـ درحالیکه خود گمراه شدهاند ـ پس اگر از آنان سؤال کنید؛ یا باطلی را تصدیق کردهاید و یا حقی را تکذیب نمودهاید، به خدا سوگند که اگر موسی ÷زنده و در میان شما بود، برای او روا نبود جز این که از من پیروی کند».
صحیح این است که این آیه «محکم» است و به آیه «سیف» منسوخ نشده است.
﴿وَكَذَٰلِكَ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَۚ فَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يُؤۡمِنُونَ بِهِۦۖ وَمِنۡ هَٰٓؤُلَآءِ مَن يُؤۡمِنُ بِهِۦۚ وَمَا يَجۡحَدُ بَِٔايَٰتِنَآ إِلَّا ٱلۡكَٰفِرُونَ٤٧﴾.
«و همچنین ما بر تو کتاب را نازل کردیم» یعنی: مانند نازل کردن تورات و انجیل و غیر آنها بر پیامبران دیگر †، ما قرآن را نیز بر تو نازل کردیم «پس کسانی که به آنان کتاب دادهایم، بدان ایمان میآورند» یعنی: کسانی که کتابهای پیشین را به حق خوانده و فرا گرفتهاند، به قرآن نیز ایمان میآورند؛ مانند عبدالله بن سلام، سلمان فارسی و همراهانشان «و از این گروه» اشاره بهسوی مردم مکه است. بهقولی: اشاره بهسوی تمام اعراب است «کسانی هستند که به آن ایمان میآورند» یعنی: به قرآن «و آیات ما را» یعنی: آیات قرآن را با وجود آشکار بودن و دور بودن شبهه از آنها «جز کافران انکار نمیکنند» کافرانی که بر کفر خود مصمماند؛ از مشرکان و اهل کتاب. جحود: انکار چیزی به زبان است که در قلب ثابت میباشد.
﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٤٨﴾.
«و نبودی که قبل از آن هیچ کتابی را بخوانی» یعنی: ای محمد ص! تو پیش از قرآن هیچ کتابی را نمیخواندی و بر خواندن آن توانا نبودی زیرا تو شخص امی و ناخوانی هستی که نمیتوانی بخوانی «و نه آن را با دست خود مینوشتی» زیرا تو بر نوشتن نیز توانا نیستی «وگرنه باطل اندیشان قطعا به شک میافتادند» یعنی: اگر تو از کسانی میبودی که بر خواندن و نوشتن قادرند، قطعا باطل اندیشان بداندیش میگفتند: شاید آنچه را که او بر ما میخواند، از کتابهای پیشین الهی یا از کتابهایی یافته است که در باره اخبار و تواریخ امتها تدوین شدهاند. اما از آنجا که تو امی هستی و خواندن و نوشتن را نمیدانی، دیگر هرگز هیچ محلی برای شک و شبهه در آنها باقی نمیماند.
ابنکثیر میگوید: «رسول خدا صتا آخر حیاتشان نه میتوانستند بخوانند و نه میتوانستند بنویسند و نه حتی یک حرف یا یک سطر را به دست خود نوشتهاند بلکه نویسندگانی داشتند که جلوی رویشان وحی و نامههایشان را که بهسوی سرزمینهای مختلف میفرستادند، مینوشتند. گفتنی است؛ حدیثی را که بعضا در مورد این که رسول خدا صقبل از رحلت خود نوشتن را آموختند، روایت کردهاند، حدیثی است ضعیف که هیچ اصلی ندارد».
﴿بَلۡ هُوَ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ فِي صُدُورِ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَۚ وَمَا يَجۡحَدُ بَِٔايَٰتِنَآ إِلَّا ٱلظَّٰلِمُونَ٤٩﴾.
«بلکه آن» یعنی: قرآن «آیاتی روشن در سینههای کسانی است که دانش داده شدهاند» یعنی: مؤمنانی که قرآن را در عهد رسول اکرم صحفظ کردند و نیز مؤمنانی که بعد از آن حضرت صقرآن را حفظ کرده و مینمایند، به آن دانایند. این دو ویژگی قرآن است که اولا: آیات آن دارای اعجاز روشنی است و ثانیا: آیات آن در سینهها محفوظ است. ابنکثیر در تفسیر آن میگوید: «قرآن را علما حفظ میکنند و خدای ﻷ حفظ و تلاوت و تفسیر آن را برایشان آسان میگرداند». «و جز ستمگران آیات ما را انکار نمیکنند» یعنی: کسانی که در ظلم وستم از حد درگذشتهاند، همانان که حق را میدانند اما از آن روی برمیتابند؛ آیات ما را انکار میکنند.
﴿وَقَالُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ ءَايَٰتٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡأٓيَٰتُ عِندَ ٱللَّهِ وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِيرٞ مُّبِينٌ٥٠﴾.
«و گفتند» کفار مکه «چرا بر او از جانب پروردگارش معجزاتی نازل نشده است» مانند معجزات موسی ÷، شتر صالح ÷و معجزات مسیح ÷«بگو» ای پیامبر صدر پاسخشان «معجزات فقط نزد خداوند است» و او آنها را برهر کس از بندگانش که بخواهد و از هر گونه که بخواهد نازل میکند و کسی جز او بر این کار توانا نیست لذا حق تعالی اگر بداند که شما با معجزات هدایت میشوید، قطعا درخواست شما را اجابت میکند زیرا فرودآوردن معجزات بر او سهل و آسان است ولی او میداند که شما از این درخواست خویش، جز عناد و گردنکشی و آزمودن قصد دیگری ندارید، از این روی خواسته شما را اجابت نمیکند «و من فقط هشداردهندهای آشکارم» که طبق مأموریت خویش، شما را بیم و هشدار داده و آنچنان که باید و شاید، حقایق را برای شما بیان میکنم و جز این هیچ چیز دیگر در قدرت و اختیار من نیست.
﴿أَوَ لَمۡ يَكۡفِهِمۡ أَنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَرَحۡمَةٗ وَذِكۡرَىٰ لِقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٥١﴾.
«آیا برای آنان بس نیست که ما این کتاب را که برآنان خوانده میشود بر تو نازل کردهایم» یعنی: ای پیامبر! اگر آنان سرعناد ندارند و طالب حق و حقیقت هستند، آیا این کتاب به عنوان معجزه برایشان کافی نیست، کتابی که تو آنان را در مورد آن به مبارزه فراخواندهای که مانند آن یا حداقل سورهای مانند آن را بیاورند اما از آوردن آن عاجز شدند؟ پس اگر تو معجزات موسی و معجزات غیر وی از انبیا †را هم برای آنان میآوردی، هرگز ایمان نمیآوردند چنانکه با قرآن ایمان نیاوردند «بیگمان در این» کتاب اعجازگر که معجزهای مستمر در همه زمآنها و مکآنهاست «برای قومی که ایمان میآورند» به آنچه که تو از نزد پروردگار خویشآوردهای «رحمتی است» عظیم در دنیا و آخرت «و پندی است» در دنیا؛ که حقایق را با آن بهیاد آورده و بهسوی حق راه مییابند.
روایتی در بیان سبب نزول بیانگر آن است که افرادی از مسلمین نوشتههایی با خود آوردند که بعضی از شنیدههایشان از یهود در آن نقل شده بود پس این آیه کریمه نازل شد.
﴿قُلۡ كَفَىٰ بِٱللَّهِ بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ شَهِيدٗاۖ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ وَكَفَرُواْ بِٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٥٢﴾.
«بگو» ای پیامبر ص! «کافی است خدا میان من و شما گواه باشد» به آنچه که میان من و شما روی داده است و کافی است که او بر صدق و حقانیت رسالتم گواه باشد «آنچه را که در آسمآنها و زمین است میداند» بنابراین، به کار من و کار شما و حق من و حق شما آگاه است و هیچ چیز از این امور بر او پنهان نیست «و کسانی که به باطل» یعنی: به معبودان باطل «ایمان آوردهاند و به خدا کفر ورزیدهاند، آن گروه، همان زیانکارانند» در معامله خود، از آنجا که کفر را به بهای ایمان خریدهاند و حتما جزای این کار خود را در خواهند یافت.
﴿وَيَسۡتَعۡجِلُونَكَ بِٱلۡعَذَابِ وَلَوۡلَآ أَجَلٞ مُّسَمّٗى لَّجَآءَهُمُ ٱلۡعَذَابُۚ وَلَيَأۡتِيَنَّهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ٥٣﴾.
«و» مشرکان «از تو عذاب را به شتاب میطلبند» از روی استهزا و تکذیب، گویی سخن گفتن از عذاب، بحثی مسخره است «و اگر میعادی معین در کار نبود» که خداوند أآن را برای عذابشان معین کردهاست و آن میعاد؛ روز قیامت یا وقت مرگ آنان است «قطعا عذاب بر آنان نازل میشد» به طور عاجل، عذابیکه به سبب گناهان خویش سزاوار آن هستند «و البته بی آنکه خبردار شوند غافلگیرشان میکرد» یعنی: آن عذاب درحالی بهسویشان در میعاد مقرر روی میآورد که از آمدن آن غافلند.
﴿يَسۡتَعۡجِلُونَكَ بِٱلۡعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ٥٤﴾.
«از تو» ای پیامبر ص! «به شتاب عذاب» دنیوی «را میطلبند و حال آنکه جهنم قطعا بر کافران احاطه دارد» یعنی به آنان بگو: عذاب اخروی خواه ناخواه آمدنی است و شما را از آن گریزی نیست پس به زودی شما را در زمانی نزدیک فرامیگیرد زیرا هرآنچه که آمدنی باشد نزدیک است.
﴿يَوۡمَ يَغۡشَىٰهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِمۡ وَيَقُولُ ذُوقُواْ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٥٥﴾.
«آن روز که عذاب از بالای سر آنها و از زیر پاهایشان» یعنی: از تمام جهات و جوانبشان «آنها را فرو میگیرد» پس چون عذاب بر این وصف آنان را فروگیرد، بیگمان جهنم به آنان احاطه کرده است «و میفرماید» خدای سبحان یا بعضی از فرشتگان وی از روی تهدید و توبیخ «آنچه را میکردید بچشید» یعنی: بچشید جزای آنچه را که از کفر و معاصی میکردید و بدانید که از عذاب ما گریزی ندارید.
﴿يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِي وَٰسِعَةٞ فَإِيَّٰيَ فَٱعۡبُدُونِ٥٦﴾.
«ای بندگان من که ایمان آوردهاید! همانا زمین من فراخ است پس تنها مرا بندگی کنید» یعنی: اگر در مکه از نمایان کردن ایمان خود و از عمل آشکار به برنامهها واحکام اسلام در تنگنا قرار دارید پس به جایی هجرت کنید که بتوانید دین خدا أرا در آن بر پا دارید و اگر مجبورید که بهخاطر پرهیز از آزار مشرکان دینتان را پنهان دارید، بدانید که سرزمینهای خداوند أگسترده و فراخ است پس به آن سرزمینها بروید و از تنگی و فشار بیرون آیید تا عبادت من بر شما سهل و آسان شود و بتوانید شعایر و شرایع دین خود را بهطور علنی و آشکار انجام دهید.
در حدیث شریف به روایت زبیر بن عوام سآمده است: «البلاد بلاد الله، والعباد عباد الله، فحيثما أصبت خيراً فأقم». «سرزمینها، سرزمینهای خداوند است و بندگان هم بندگان خدایند پس در هرجایی که به خیری رسیدی، در آنجا اقامت گزین».
﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۖ ثُمَّ إِلَيۡنَا تُرۡجَعُونَ٥٧﴾.
«هر نفسی» یعنی: هر موجود و آفریده جانداری «چشنده مرگ است، سپس بهسوی ما بازگردانده میشوید» یعنی: هر نفسی از نفوس، بهزودی در روزی از روزها طعم تلخ مرگ را خواه ناخواه خواهد چشید، چه در موطن و مقام خود باشد و چه در غربت و هجرت پس ترک اوطان و جدایی دوستان و اخوان بر شما دشوار نباشد زیرا بازگشت همه شما بهسوی خداوند أاست و هر موجود زندهای ـ هرچند مدت درنگ آن در این سرای دنیا طولانی شود ـ در راه سفر بهسوی دارالقرار، قرار دارد.
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ غُرَفٗا تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ نِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ٥٨﴾.
«و کسانی که ایمان آوردهاند» به خداأو پیامبرش ص«و کارهای شایسته کردهاند» کارهایی که شرعا به انجام آن مأمور بودهاند «قطعا آنان را در غرفههایی از بهشت جای میدهیم» و فرود میآوریم «که از فرودست آنها جویباران روان است» یعنی: آن غرفهها در جایگاههای بلند بهشت قرار دارد به طوریکه از فرودست آنها جویباران جاری است «در آنجا جاودانند» یعنی: در غرفهها، یا در بهشت جاودانند و هرگز نمیمیرند «چه نیکو است پاداش عملکنندگان» به اعمال صالح و نیک. در حدیث شریف آمده است: «همانا در بهشت غرفههایی است که بیرون آنها از درون آنها و درون آنها از بیرون آنها دیده میشود، خداوند أآنها را برای کسانی آماده کرده است که اطعام طعام کنند و کلام را پاک و زیبا گردانند و بر نماز و روزه پایبند باشند و به شب ـ در حالیکه مردم در خوابند ـ قیام کنند».
این آیه ترغیب کننده و برانگیزاننده مؤمنان بهسوی هجرت بوده و پیام آن بهمؤمنان زیر فشار کفار این است که: گریزتان با دینتان در راه خدا أ، باید بر شما بسی گوارا باشد زیرا برای شما نزد پروردگارتان چنان عوض و پاداش بزرگی آماده شده است.
﴿ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٥٩﴾.
آری! «همان کسانی» را در غرفههایی از بهشت که از فرودست آن جویباران روان است، جای میدهیم «که صبر کردند» و بر دشواریهای تکلیف، بر آزار مشرکان، بر هجرت به منظور انجام دادن آشکار مراسم و واجبات دینی خویش وبر غیر این از بلایا و محنتها شکیبایی ورزیدند «و به پروردگارشان توکل میکنند» یعنی: امور خویش را در هر اقدام و در هر امتناعی و در کلیه احوال خود ـ اعم از امور دین و دنیا ـ به حق تعالی تفویض میکنند.
﴿وَكَأَيِّن مِّن دَآبَّةٖ لَّا تَحۡمِلُ رِزۡقَهَا ٱللَّهُ يَرۡزُقُهَا وَإِيَّاكُمۡۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٦٠﴾.
«و چه بسیار جاندارانی که نمیتوانند متحمل روزی خود شوند، خداست که روزی بخش آنها و شماست و او شنوای داناست» یعنی: در دنیا بسیار جاندارانی هستند که بهسبب ضعف و ناتوانی، یارای برداشت روزی خود و ذخیره کردن آنرا ندارند بلکه فقط خدای ﻷ است که آنان و شما را نیز که توان این کار را دارید، از فضل خویش روزی میدهد پس با آنکه شما بر تأمین نفقه زندگیتان قدرت دارید، چگونه بر خدای ﻷ توکل نمیکنید، در حالی که این جانداران ناتوان با وجود ضعف و ناتوانیشان، از ناحیه تأمین خود هیچ واهمهای ندارند.
این آیه برای تقویت عزم کسانیاست که قصد هجرت را دارند اما بیم فقر، ایشان را از آن باز میدارد.
در بیان سبب نزول آمده است: آیه کریمه وقتی نازل شد که رسول خدا صاز اصحاب خویش در مکه خواستند که به مدینه هجرت کنند اما اصحاب گفتند: نهما در آنجا سرا و زمینی داریم و نه کسی را که به ما نانوآبی بدهد. پس خدای ﻷ به ایشان خبر داد که رزق و روزی او به مکانی معین مخصوص نیست بلکه رزق او برای تمام خلقش، در هر جا و در هر مکانی که قرار داشته باشند، عام است و حتی ارزاق مهاجران در دیار هجرت بیشتر و پاکیزهتر است چنانکه مهاجران صدر اسلام بعد از اندکزمانی، حکام کشورها و سرزمینهای سایر بلاد شدند.
در حدیث شریف آمده است: «سافروا تربحوا و صوموا تصحوا و اغزوا تغنموا». «سفر کنید؛ سود میبرید، روزه بگیرید؛ تندرست میشوید و جهاد کنید؛ غنیمت مییابید».
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٦١﴾.
«و اگر از آنان بپرسی» یعنی: ای پیامبر ص! اگر از مشرکان بپرسی؛ «چه کسی آسمآنها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام کردهاست؟ حتما میگویند: خداوند» یعنی: به انکار این حقیقت قادر نیستند «پس چگونه بیراهه برده میشوند؟» یعنی: چگونه بعد از این اعتراف، از اقرار به یگانگی خداوند أو این که او لاشریک است، برگردانیده میشوند؟.
﴿ٱللَّهُ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَيَقۡدِرُ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ٦٢﴾.
«خدا بر هرکس از بندگانش که بخواهد روزی را گشاده میگرداند و برای هرکس که بخواهد تنگ میگرداند» یعنی: گشاده ساختن رزق و روزی، یا تنگ گردانیدن آن، همانا از سوی خدای گشایشگر و تنگ سازنده روزی است پس آن را بر هر کس که بخواهد گشاده و بر هرکس که بخواهد تنگ میگرداند؛ برحسب آنچه که حکمتش اقتضا نماید «بیگمان خدا به هر چیزی داناست» لذا آنچه را که صلاح یا فساد بندگانش در آن است، میداند پس به مقتضای حکمت و مصلحت خویش میدهد و بازمیدارد بنابراین، باید بندگان حق تعالی بر او توکل کنند و امر او را فرمان برند.
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ مَوۡتِهَا لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ٦٣﴾.
«و اگر از آنان بپرسی» ای پیامبر ص! «چه کسی از آسمان آبی فروفرستاده و بدان زمین را پس از پژمردنش زنده گردانید؟ حتما میگویند: الله» یعنی: آنها به این حقیقت معترفند پس این اعتراف آنها خود مستلزم و مقتضی بطلان شرک آوردن آنها به خدای سبحان است «بگو: الحمدلله» یعنی: ستایش میگویم خداوند أرا بر این که حق را با من همراه، حجتم را بر آنان غالب و آنان را به این حقایق معترف گردانید «بلکه بیشتر آنان تعقل نمیکنند» در تناقضی که با شرک خویش دچار آن شدهاند پس بدین جهت، به مقتضای آنچه که بدان اعتراف کردهاند، عمل نمیکنند.
﴿وَمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا لَهۡوٞ وَلَعِبٞۚ وَإِنَّ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ لَهِيَ ٱلۡحَيَوَانُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٦٤﴾.
«و این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازیچه نیست» از جنس آنچه که کودکان به آن سرگرم میشوند و با آن بازی میکنند. یعنی: زندگی دنیا هیچ دوام و بقایی ندارد و به سرعت سپری میشود «و البته زندگی حقیقی همانا سرای آخرت است» زیرا سرای آخرت، سرای زندگی پاینده و فنا ناپذیری است که هرگز زوال نمیپذیرد و مرگ، یا بیماری، یا هم و غمی آن را منغص و تلخ نمیگرداند «اگر میدانستند» چیزی از حقیقت را ولی نمیدانند زیرا اگر میدانستند، هرگز دار فانی ناپایدار را بر سرای باقی ترجیح نمیدانند ولی کافران جز به ظواهر دنیا علم وآگاهی ندارند.
﴿فَإِذَا رَكِبُواْ فِي ٱلۡفُلۡكِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ يُشۡرِكُونَ٦٥﴾.
«پس چون بر کشتی سوار میشوند» یعنی: کفار با وصف شرک و عنادی که دارند، وقتی سوار کشتی میشوند «خداوند را ـ درحالیکه دین را برای او خالص میدارند ـ میخوانند» چرا که وقتی دریا توفانی شود و امواج بزرگ فراز آید وکفار از غرق شدن بیمناک گردند، در این هنگام امیدشان از اسباب مادی بریده میشود پس به فطرت خویش بازگشته و خداوند متعال را بیریا و خالصانه بهیگانگی میخوانند و در آن هنگام، به یاری خواندن بتان را فرو میگذارند زیرا میدانند که جز خدای سبحان هیچ نیروی دیگری نمیتواند این سختی بزرگ فرود آمده بر آنان را برطرف نماید «ولی چون آنان را بهسوی خشکی رهاند، بناگاه شرک میورزند» یعنی: مجددا به شرک برگشته و غیر خدای سبحان را میخوانند.
البته این شیوه کفار برخلاف شیوه مؤمنان با اخلاص است که پس از نجات از مهالک و سختیها نعمت خدای ﻷ بر خویشتن را شکر گزارده و نعمتها را وسیلهای برای افزونی طاعاتشان میگردانند. «اذا» حرفی است که بر تحقق بیدرنگ ما بعد خود دلالت میکند.
﴿لِيَكۡفُرُواْ بِمَآ ءَاتَيۡنَٰهُمۡ وَلِيَتَمَتَّعُواْۚ فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ٦٦﴾.
آری! مجددا به شرک روی میآورند «تا در آنچه به آنان بخشیدهایم» از نعمتها «کفران پیشه کنند» و ناسپاسی ورزند «و تا برخوردار شوند» از نعمتهای خداوند أبهگونهای که او نمیپسندد «پس به زودی میدانند» فرجام این عملکرد خویش و سختی و عذابی را که در پی آن خواهد آمد.
﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا جَعَلۡنَا حَرَمًا ءَامِنٗا وَيُتَخَطَّفُ ٱلنَّاسُ مِنۡ حَوۡلِهِمۡۚ أَفَبِٱلۡبَٰطِلِ يُؤۡمِنُونَ وَبِنِعۡمَةِ ٱللَّهِ يَكۡفُرُونَ٦٧﴾.
«آیا ندیدهاند» کفار قریش «که ما» مکه را برای آنان «حرمی امن قرار دادهایم» که از هجوم و قتل و اسارت و چپاول ایمن میباشند «و حال آنکه مردم از پیرامونشان ربوده میشوند» یعنی: ساکنان حرم از آفات و بلیات زمینیایکه دیگر اعراب مبتلای آن هستند، در سلامت و عافیت قرار دارند زیرا اعراب دیگر همهوقت در معرض حملات و یورشهای مهاجمان قرار دارند، اموالشان توسط جنگجویان غارت میشود، سپاهیان مهاجم خونهایشان را بر زمین میریزند و هر زگان و شیطآنهای عرب، نوامیس و اموال و ارزشهایشان را مباح میشمارند، با این وجود «آیا به باطل ایمان میآورند» یعنی: آیا به شرک میگرایند، بعد ازآنکه حجت خداوند أبرآنان آشکار شده است «و به نعمت خداوند کفر میورزند» ناسپاسی نعمت را بهجای شکران آن قرار داده و به پیام رسول خدا صکفر میورزند؟!
ابن عباس سدر بیان سبب نزول میگوید: مشرکان مکه گفتند؛ ای محمد! علت دیگری ما را از پذیرش دین تو باز نمیدارد مگر بیم این که اگر ایمان آوریم، مردم عرب ما را از جا برمیکنند زیرا ما در اقلیت قرار داریم و اعراب پیرامون ما در اکثریت. همان بود که این آیه نازل شد.
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُۥٓۚ أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡكَٰفِرِينَ٦٨﴾.
«و کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد» یعنی: کسی ستمکارتر از آن کس نیست که میپندارد: خدای سبحان شریکی دارد، یا کسی ستمکارتر از آن کس نیست که بر خدای سبحان دروغ بافته و سخنی را به او نسبت میدهد که او آن را نگفته است «یا» کیست ستمکارتر از آن کس که «چون حق» یعنی پیامبر و کتاب و توحید «نزد او آید، آن را تکذیب کند؟ آیا جایگاه کافران در دوزخ نیست؟» استفهام برای تقریر و تثبیت است. یعنی: بیشک و شبهه، دوزخ اقامتگاه و جایگاه کافران است.
﴿وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا لَنَهۡدِيَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٦٩﴾.
«و کسانی که در راه ما جهاد کردهاند» یعنی: کسانی که علیه نفس و شیطان جهاد کردهاند و جآنهای خود را در دعوت بهسوی الله أو برای طلب خشنودی وی بهرنج و سختی درافگندهاند؛ «البته آنان را به راههای خود رهنمون میشویم» یعنی: به راههای خیر که ایشان را به سر منزل خشنودی و رضای ما میرساند «و بیگمان خدا با نیکوکاران است» با نصرت و یاری خویش در دنیا و دادن پاداش نیک در آخرت و هرکس که خدا أبا او باشد، هرگز خوار و ذلیل نمیشود.
در حدیث شریف آمده است: «من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لم يعلم». «هر کس به آنچه که میداند عمل کند، خداوند أعلم آنچه را که نمیداند به وی میبخشاید». ابو سلیمان دارانی میگوید: «مراد از جهاد در آیه کریمه، فقط جنگیدن با کفار نیست بلکه یاری دادن دین خدا أ، مبارزه با باطل اندیشان، سرکوب ستمگران و در رأس همه، امر به معروف و نهی از منکر و مجاهده با نفس در طاعت حق تعالی است».