سوره روم
مکی است و دارای (۶۰) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به سبب افتتاح با بیان شکست رومیان از فارسیان و سپس خبر دادن از پیروزی آنان بعد از گذشت اندی سال، «روم« نامیده شد. البته این یکی از معجزات قرآن کریم است که از وقوع رخدادهای غیبی آیندهای خبرمیدهد که به واقعیت میپیوندند.
﴿الٓمٓ١﴾.
خوانده میشود: «الف، لام، میم» و سخن درباره حروف مقطعه، در آغاز سوره «بقره» گذشت.
﴿غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢﴾.
«رومیان شکست خوردند» از دست ایرانیان. ابنکثیر میگوید: «رومیان از نسل روم فرزند عیص فرزند اسحاق فرزند ابراهیم †اند و بر دین نصرانیت بودهاند». مفسران نقل میکنند: «فارسیان که آتش پرست (مجوسی) بودند بر رومیان که اهل کتاب بودند، پیروز شدند و این واقعه چند سال قبل از هجرت رسول اکرم صبه مدینه اتفاق افتاد پس کفار مکه از پیروزی فارسیان شادمان شده و گفتند: کسانیکه بیکتاب بودند، بر کتابیان پیروز شدند. بدینسان، این پیروزی را به رخ مسلمانان میکشیدند اما مسلمانان دوست داشتند که رومیان بر فارسیان پیروز شوند چراکه آنان اهل کتاب آسمانی انجیل بودند. پس ابوبکر ساین موضوع را با رسول خدا صدر میان گذاشت. رسول خدا صفرمودند: «بدان که رومیان بهزودی بر فارسیان پیروز میشوند». آنگاه او این خبر را به مشرکان داد. مشرکان به او گفتند: میان ما و خود میعادی بگذار پس اگر سخن ما در مورد پیروزی فارسیان مسلم شد، این.. و این.. تعداد شتر به ما بدهید و اگر سخن شما محقق شد و رومیان پیروز شدند، این.. و این.. تعداد شتر به شما میدهیم. چنین بود که با ابوبکر سشرط بندی کردند و ابوبکر سمیعاد پنج سال را میان خود و آنان شرط قرار داد. سپس بهدستور رسول اکرم صاین میعاد را تا نه سال افزایش داد و با گذشت این مدت بود که رومیان در این نوبت بر فارسیان پیروز شدند.
نسفی میگوید: «به قول قتاده، شرط بندی ابوبکر سبا مشرکان قبل از تحریم قمار بود ولی مذهب امام ابوحنیفه و امام محمد این است که عقدهای فاسد ـ مانند عقد ربا و غیر آن ـ در دار حرب میان مسلمانان و کفار جایز است. ایشان به همین داستان بر صحت چنین عقدهایی استدلال کردهاند».
﴿فِيٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَيَغۡلِبُونَ٣ فِي بِضۡعِ سِنِينَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ وَيَوۡمَئِذٖ يَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ٤ بِنَصۡرِ ٱللَّهِۚ يَنصُرُ مَن يَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ٥﴾.
آری! رومیان مغلوب شدند؛ «در نزدیکترین سرزمین» خود به سرزمین اعراب. به قولی: این سرزمین، الجزیره و بهقولی دیگر: اذرعات شام بود «ولی آنان بعد از شکستشان به زودی غالب خواهند شد» یعنی: رومیان بعد از غلبه فارسیان بر آنان، به زودی در نوبت دوم بر فارسیان پیروز خواهند شد؛ «در عرض چند سال» بضع: از سه تا ده سال است. این آیات در زمانی نازل شد که شاه فارس (شاپور) بر سرزمین شام، سرزمین جزیره و دور دستترین نقاط سرزمین روم غالب شده بود به طوریکه هرقل امپراطور روم مجبور شد تا به قسطنطنیه پناه ببرد و او مدتی طولانی در آن قلعه در محاصره شاپور قرار داشت. اما هفت سال بعد از نزول سوره روم، یعنی دقیقا در سال (۶۲٧م) بود که سپاه روم بر سپاه فارس در محلی به نام «نینوا» که بر سر رودخانه دجله واقع شده است پیروز شد، فارسیان شکست سختی خوردند و پیشگویی قرآن کریم بهتحقق پیوست.
«فرجام کار در گذشته و آینده» یعنی: پیش از این پیروزی و بعد از آن «از آن خداست» یعنی: حق تعالی در قدرت بیانتها و اجرای احکام و سنن خویش، یکتا و یگانه است و همه این تحولات؛ از غلبه فارسیان در بار اول و غلبه رومیان در بار دوم، به امر خدای سبحان و حکم وی میباشد «و آن روز» که رومیان غالب شوند «مؤمنان شادمان میشوند از نصرت الهی» یعنی: روزی که رومیان بر فارسیان در عرض چند سال پیروز شوند، در آن روز، مؤمنان از یاری الهی برای رومیان شادمان میشوند زیرا رومیان اهل کتاب بودند در حالی که فارسیان آتش میپرستیدند. گفتنی است که این پیروزی ـ چنانکه ابنکثیر نقل میکند ـ در روز بدر اتفاق افتاد و مؤمنان به هردو پیروزی شادمان شدند «هرکه را بخواهد» که یاری دهد از بندگان خویش «یاری میدهد و اوست عزیز» یعنی: غالب و قاهر «رحیم» یعنی: بسیار مهربان به بندگان مؤمن خویش.
این آیات از معجزات رسول اکرم صاست زیرا از وقوع وقایعی در آینده خبر میدهد که این وقایع چنانکه خبر داده شد، محقق گردید.
﴿وَعۡدَ ٱللَّهِۖ لَا يُخۡلِفُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٦ يَعۡلَمُونَ ظَٰهِرٗا مِّنَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ عَنِ ٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ غَٰفِلُونَ٧﴾.
«وعده خداست. خدا وعدهاش را خلاف نمیکند» یعنی: خداوند أپیروزی رومیان بر فارسیان را وعده داده است و بیتردید او وعده خویش را خلاف نمیکند «ولی بیشتر مردم نمیدانند» که خداوند أوعدهاش را خلاف نمیکند وآنان کفارند که: «از زندگی دنیا فقط ظاهری را میدانند» یعنی: آنها ظاهر آنچه را که از آرایشها و لذتهای دنیا و کار و بار زندگانی و اسباب بهدست آوردن منافع دنیویشان مشاهده میکنند، میشناسند و علم آنها از این امور فراتر نمیرود.
از این آیه چنین برمیآید که دنیا ظاهر و باطنی دارد، ظاهر آن همان آرایشهاو پیرایشهایی است که جهال دنیا پرست آن را میدانند و بدان دلبستهاند و باطن آن این است که زندگی دنیا پل و گذرگاهی به سوی حقیقت است و زندگی حقیقی و کامل در آخرت میباشد پس باید در دنیا از طاعت و عمل صالح برای آخرت توشه برگرفت «و حال آنکه آنان از آخرت» که همانا نعمت بیزوال و لذت بیمثال و خالص است «غافلند» یعنی: به آن التفاتی نمیکنند و آنچه را که مورد نیاز آخرت است، برای آن آماده نمیسازند.
﴿أَوَ لَمۡ يَتَفَكَّرُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۗ مَّا خَلَقَ ٱللَّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَأَجَلٖ مُّسَمّٗىۗ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ بِلِقَآيِٕ رَبِّهِمۡ لَكَٰفِرُونَ٨﴾.
«آیا در خودشان اندیشه نکردهاند؟» یعنی: قطعا اسباب اندیشیدن برایشان فراهم است و در قدم اول نزدیکترین چیز به آنها نسبت به سایر مخلوقات، خویشتن وجودی آنان میباشد پس اگر در وجود خودشان چنانکه باید تفکر کنند، یقینا به وحدانیت خداوند أو صداقت پیامبرانش پی میبرند. بهعبارتی دیگر: آیا در این که خدای ﻷ خود آنان را آفریده است در حالی که چیزی نبودهاند، نیندیشیدهاند؟ «خداوند آسمآنها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق» یعنی: به عدل، یا به حکمت «نیافریده است و تا سرآمدی معین» یعنی: حق تعالی آسمآنها و زمین را تا سرآمد و میعاد معینی آفریده است که چون آن میعاد مقرر بهسر آید، عمر آنها نیز بهسر میآید و آن روز قیامت است. پس اگر کسی در این دو امر تفکر کند، یقینا میداند که انسان و هستی برای حکمتی آفریده شدهاند و حتما هم به نقطه پایانی میرسند بنابراین، دنیا و مافیها در شرف زوال است و آخرت یقینا آمدنی است «و بیگمان بسیاری از مردم به لقای پروردگارشان کافرند» یعنی: منکر زنده شدن پس از مرگ هستند.
﴿أَوَ لَمۡ يَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَيَنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ كَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ وَأَثَارُواْ ٱلۡأَرۡضَ وَعَمَرُوهَآ أَكۡثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِۖ فَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيَظۡلِمَهُمۡ وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ٩﴾.
«آیا در زمین سیروسفر نکردهاند تا بنگرند که عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند» از طوایف کفاری که خدای سبحان آنان را بهسبب کفر و انکار حق وتکذیبشان به پیامبران †نابود کرد «چگونه بوده است؟» آخر، سرگذشت آنها همه عبرت آمیز و پند آموز است و عاقل کسی است که از دیگران پند بگیرد. یعنی: آنان در زمین گردش کرده و این حقایق را مشاهده کردهاند. «آنها بسی نیرومندتر از آنان بودند» یعنی: آن کفار نابود ساخته شده، نسبت به کفار مکه وپیروانشان، در اسباب و امور دنیوی توانمندتر بودند «و زمین را کند و کا و کردند» یعنی: آن را شخم زده و برای کشتوکار آماده کرده و اسباب و ابزارهای این امر را بهکار گرفتند همچنین آنها زمین را به منظور آبادانی آن زیروروی کردند و در آن به کاوش پرداختند «و بیش از آنچه اینان آبادش کردهاند آن را آباد ساختند» یعنی: آن امتها، زمین را با ساختن بناها و گستراندن کشاورزی، بیش از مردم مکه آباد کردند زیرا امتهای پیشین ـ مانند عاد، ثمود و امثالشان ـ دارای عمرهای طولانیتر و بدنهای تنومندتر و در به دست آوردن اسباب زندگانی و وسایل تمدنی دارای موفقیت بیشتری بودهاند.
این آیه مظهری از مظاهر اعجاز قرآن کریم است زیرا نص آن ابعاد زمان و مکان را در نوردیده و به متن تاریخ و تمدن انسان در عصرهای پیشین قدم گذاشته است و کاوشهای باستانشناسی در عصر حاضر، گواه روشن اعجاز این آیه است.
«و رسولانشان با بینات» یعنی: با معجزهها «بهسویشان آمدند» ولی با این وجود، آنان به پیامبران †و پیامهای توحیدیشان ایمان نیاوردند و در نتیجه، خداوند أنابودشان کرد «پس نبود که خداوند بر آنان ستم کند» با عذاب کردنشان «بلکه آنان خود در حق خویش ستم میکردند» با کفر، تکذیب و ار تکاب گناه.
﴿ثُمَّ كَانَ عَٰقِبَةَ ٱلَّذِينَ أَسَٰٓـُٔواْ ٱلسُّوٓأَىٰٓ أَن كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَكَانُواْ بِهَا يَسۡتَهۡزِءُونَ١٠﴾.
«آنگاه عاقبت کسانی که بدی کردند، سوأی شد» یعنی: عاقبت آنان بعد از عذاب دنیا بدتر هم شد زیرا در آخرت به سختترین عقوبتها مجازات میشوند. بهقولی: (سوأی) نامی برای جهنم است چنانکه (حسنی) نامی برای بهشت میباشد. «چراکه آیات خدا را تکذیب کردند» یعنی: از آنروی که آنان آیات الهیرا که بر پیامبرانش نازل کرده بود تکذیب کردند، عاقبتشان بعد از عذاب دنیا بدتر هم شد. یا معنی این است: تکذیب و تمسخر، عاقبت و سرانجام کسانی بود که مرتکب بدترین عملها شدند؛ و آن عبارت از شرک ورزیدن به خداوند متعال است «و به آنها» یعنی: به آیات الهی «استهزا میکردند» یعنی: علت عاقبت و فرجام زشت آنان که آتش دوزخ است، همین تکذیب و استهزایشان بود.
﴿ٱللَّهُ يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ١١﴾.
چون در آیه قبل خداوند أاز عاقبت مجرمان که جهنم است، یاد کرد، در این آیه، به بیان حقیقت معاد و حشر پرداخته و بر این امر که مقوله اعاده و تجدید آفرینش مردم، از همان مقوله قدرت و اراده او بر آفرینش ابتدایی آنهاست، اقامه دلیل میکند: «خداست که آفرینش را آغاز میکند» یعنی: پدیدههای خلقت را اولا و ابتدائا از کتم عدم میآفریند «سپس آن را تجدید میکند» یعنی: آنان را بعد از مرگ مجددا زنده میکند چنانکه در اول بودهاند «آنگاه بهسوی او بازگردانیده میشوید» در روز قیامت بهسوی موقف حساب پس نیکوکاران را در قبال نیکوکاریشان و بدکاران را در برابر بدکاریشان جزایی مناسب میدهد.
﴿وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ يُبۡلِسُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ١٢﴾.
«و روزی که قیامت برپا شود، مجرمان نومید میگردند» یعنی: مشرکان ـ آنگاه که عذاب را مشاهده کنند ـ از هر خیری مأیوس و نا امید میشوند. مبلس: کسی است که ساکت و درمانده و رسوا و افسرده شده و از راه یافتن به حجت و دلیلی نومید گردیده است.
﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُم مِّن شُرَكَآئِهِمۡ شُفَعَٰٓؤُاْ وَكَانُواْ بِشُرَكَآئِهِمۡ كَٰفِرِينَ١٣﴾.
«و برای آنان از شریکانشان» که آنها را در دنیا به جای خداوند أعبادت کردهاند «شفیعانی نیست» که از عذاب خداوند أپناهشان دهند. تعبیر به صیغه (لم یکن: نبوده است) که بر زمان ماضی دلالت میکند، گویای تحقق قطعی این خبر است. «و خود» در این وقت «به شریکانشان» یعنی: به خدایانی که آنها را در دنیا شرکای خدای سبحان میپنداشتند «کافرند» یعنی: در قیامت آنان منکر این امراند که آن بتان خدایانشان هستند زیرا در این هنگام میدانند که این معبودان باطل نه میتوانند سودی به آنان برسانند و نه زیانی.
﴿وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ يَوۡمَئِذٖ يَتَفَرَّقُونَ١٤﴾.
«و روزی که قیامت برپا گردد، آن روز مردم پراکنده میشوند» مؤمنان به بهشت وکافران به دوزخ میپیوندند و بدینگونه از هم جدا میشوند. قتاده میگوید: «به خدا سوگند که این جداییای است که بعد از آن هیچ گرد هم آمدنی نیست».
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَهُمۡ فِي رَوۡضَةٖ يُحۡبَرُونَ١٥﴾.
«اما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند پس، آنان در بوستانی سرخوش میگردند» یعنی: آنان در بهشت در شادی و سرخوشی، مورد اکرام و انعام قرار میگیرند. به قولی: مراد از «یحبرون» ساز و آوازی است که در بهشت میشنوند. ابن کثیر میگوید: «حبره: معنایی عام دارد که هر نوع فرحت و بهجت را شامل میشود».
﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَلِقَآيِٕ ٱلۡأٓخِرَةِ فَأُوْلَٰٓئِكَ فِي ٱلۡعَذَابِ مُحۡضَرُونَ١٦﴾.
«و اما کسانی که کفر ورزیدند» به خداوند أ«و آیات ما» یعنی: قرآن «و لقای آخرت» یعنی: زنده شدن پس از مرگ و بهشت و دوزخ «را تکذیب کردند پس آن گروه در عذاب حاضر ساخته میشوند» یعنی: در آن مقیم گردانیده میشوند، بی آنکه عذاب از آنان سبک ساخته شود.
﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ حِينَ تُمۡسُونَ وَحِينَ تُصۡبِحُونَ١٧﴾.
«پس تسبیح گویید خداوند را هنگامی که به شامگاه و به بامداد وارد میشوید» یعنی: چون این حقایق را دانستید، خداوند متعال را تسبیح گویید و او را از آنچه که سزاوار شأن وی نیست، به پاکی یاد کنید؛ با گفتن «سبحانالله» در بامدادان و شامگاهان. یا مراد از تسبیح در این آیه، نماز است.
﴿وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَعَشِيّٗا وَحِينَ تُظۡهِرُونَ١٨﴾.
«و ستایش ازآن اوست در آسمآنها و زمین و هنگام عصر و به هنگام نیمروزتان» ابن عباس سمیگوید: «مراد از تسبیح در آیه قبل، نماز است لذا مراد از فرموده حق تعالی: (حین تمسون) نمازهای مغرب و عشاء است، مراد از: (حین تصبحون) نماز بامداد است، مراد از: (عشیا) نماز عصر است و مراد از: (حین تظهرون) نماز ظهر است. بنابراین، این دو آیه مجموعه هر پنج نماز را در بر میگیرند.
باید دانست که مخصوص ساختن این اوقات به گفتن تسبیح، بدان جهت است که در این اوقات نشانههای انتقال از حالی به حال دیگر و از زمانی به زمانی دیگر محسوس و نمایان است و در واقع این اوقات، تمام بخشهای روز را دربر میگیرند. در حدیث شریف آمده است: «هر کس هنگام صبح ﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ حِينَ تُمۡسُونَ﴾[الروم: ۱٧] را بخواند، آنچه را که از وی (از اذکار) در شبش فوت شده است، دریافته و جبران کرده است و هرکس این آیه را در شامگاه بخواند، آنچه را که از وی در روزش فوت شده، جبران کرده است». مراد فوت شدن اذکار و اوراد است.
﴿يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ وَيُحۡيِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ وَكَذَٰلِكَ تُخۡرَجُونَ١٩﴾.
«زنده را از مرده بیرون میآورد» مانند بیرون آوردن انسان از نطفه و بیرون آوردن جوجه از تخم «و مرده را از زنده بیرون میآورد» مانند بیرون آوردن نطفه و بیضه از حیوان. بعضی در معنای این دو جمله گفتهاند: مؤمن را از کافر و کافر را از مؤمن بیرون میآورد. «و زمین را پس از پژمردنش زنده میکند» با رویانیدن سبزهها بعد از خشک شدن آنها «و بدینگونه بیرون آورده میشوید» از قبرهایتان. یعنی: ایجاد و اعاده در قدرت ذات توانایی که بر بیرون آوردن اشیا از اضداد آنها تواناست، برابر و یکسان میباشد.
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ إِذَآ أَنتُم بَشَرٞ تَنتَشِرُونَ٢٠﴾.
«و از آیات او» یعنی: از نشانهها و دلایل درخشان حق تعالی بر عظمت، کمال و مطلقیت قدرتش و از جمله بر برانگیختن مجددتان «این است که شما را از خاک آفرید» یعنی: پدرتان آدم ÷و شما را نیز در ضمن خلقت وی، از خاک آفرید. آری! پدر ما آدم ÷از خاک آفریده شد و نسل وی از آب نطفه و آب نطفه از خون است، خون از غذا و غذا از سبزیها و عناصر برآمده از خاک پس خلقت همه انسآنها درنهایت از خاک است «سپس بناگاه شما بشری در زمین پراکنده شدید» یعنی: سپس از طریق تناسل و توالد، به شیوهای که خداوند أمقدر کرده است، از آدم ÷پدید آمدید تا بدانجا که در گستره زمین پراکنده شدید.
در حدیث شریف آمده است: «همانا خداوند أآدم را از مشت خاکی که آن را از تمام روی زمین برگرفت، آفرید لذا فرزندان آدم به مانند زمین (گونه گون) آفریده شدند و از آنان سپید، سرخ، سیاه و میان اینها از الوان؛ و نیز پلید، پاک، نرمخوی، درشت خوی و میان اینها (از طبایع) پدید آمد».
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡكُنُوٓاْ إِلَيۡهَا وَجَعَلَ بَيۡنَكُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةًۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ٢١﴾.
«و از آیات او این است که از خودتان برایتان همسرانی آفرید» یعنی: از جمله نشانهها و دلالتهایی که به قدرت حق تعالی بر زنده ساختن پس از مرگ دلالت میکند، یکی این است که برای شما از جنس بشری شما زنانی آفرید که با آنان ازدواج میکنید. به قولی: مراد حواعلیها السلام است زیرا خداوند متعال او را از پهلوی آدم ÷آفرید و زنان بعد از وی نیز از پشت مردان آفریده شدهاند. «تا بدآنها آرام گیرید» یعنی: تا به همسرانتان انس و الفت گرفته و به آنان تمایل ورزید زیرا آرامش و راحت روآنهایتان با این انس و الفت است «و در میان شما مودت و رحمت نهاد» یعنی: در میان مرد و همسرش در پرتو پیوند نکاح و در درون قلعه مستحکم آن، محبت و علاقه و شفقت و عشق قرار داد پس به وسیله این نکاح است که شما با یکدیگر مهر و عاطفه مبادله میکنید، بی آنکه قبل از این میان شما شناخت و معرفتی باشد، چه رسد به مهر و محبت. مجاهد میگوید: «مودت؛ جماع است و رحمت؛ فرزند». «بیگمان در این» اموری که ذکر شد «نشانههایی است» بزرگ و شگرف بر قدرت و حکمت خدای سبحان «برای گروهی که میاندیشند» و با اندیشیدن در این امور، به عظمت آفریدگار متعال پی میبرند.
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفُ أَلۡسِنَتِكُمۡ وَأَلۡوَٰنِكُمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّلۡعَٰلِمِينَ٢٢﴾.
«و از جمله آیات او آفرینش آسمآنها و زمین است» زیرا ذاتی که این اجرام بزرگ را آفرید و در آنها از عجایب صنع و شگفتیهای آفرینش خویش پدیدههایی قرار داد که مایه عبرت اندیشه وران و متفکران است، همین ذات متعال، قادر است تا شما را بعد از مرگتان نیز بیافریند و از قبرهایتان برانگیزد. «و» نیز از جمله نشانههای اوست «گونهگونی زبآنهای شما» یعنی: گویشها و زبآنهایی که با آن سخن میگویید؛ از عربی، عجمی، ترکی، رومی، لاتینی و غیر این از زبآنها «و» نیز از جمله نشانههای اوست «گونهگونی رنگهای شما» از سفید و سیاه و سرخ و زرد بلکه حتی در هر فردی از افراد شما خصوصیاتی وجود دارد که او را از غیر وی متمایز میگرداند، با آنکه همگی شما فرزندان یک مرد و یک زن هستید و همه شما را نوع واحدی باهم جمع میکند که انسانیت است. آری! اگر این تنوع و گونهگونی نبود، بشر با چه مشکلاتی که روبهرو نمیشد؟ «قطعا در این امر نیز برای دانشوران نشانههایی است» زیرا فقط دانشوران و صاحبان علم و بصیرتاند که دلالتهای روشن این آیات را بر وجود خدای ﻷ درمییابند.
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ مَنَامُكُم بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱبۡتِغَآؤُكُم مِّن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَسۡمَعُونَ٢٣﴾.
«و از جمله آیات» و نشانههای بزرگ «او خواب شما در شب و روز و طلب معاش شما از فضل اوست» آری! در شب به خواب میروید و در روز نیز گاهی برای استراحت میخوابید، مانند خواب قیلوله (وقت چاشت) شما. همچنین در روز وشب از فضل حق تعالی روزی میطلبید زیرا طلب روزی هم در روز و هم در شب روی میدهد. البته خواب شبیه مرگ و تکاپو و تلاش برای رفع نیازمندیها وبهدست آوردن روزی، شبیه به زندگی پس از مرگ است «بیگمان در این امر برای گروهی که گوش شنوا دارند» یعنی: برای کسانی که آیات و موعظهها را اندیشمندانه میشنوند و با این نشانهها بر عظمت خداوند أو امکان رستاخیز استدلال میکنند؛ «نشانههایی است» عظیم بر وجود و عظمت خداوند أ.
دعای بیخوابی: در حدیث شریف به روایت زیدبن ثابت سآمده است که فرمود: به من عارضه بیدارخوابی شب دست داد و از این امر به رسول خدا صشکایت بردم، فرمودند بگو: «اللهم غارت النجوم وهدأت العيون وأنت حي قيوم يا حي يا قيوم، أنم عيني وأهدء ليلي». «بارخدایا! ستارگان غروب کردند و چشمها آرام گرفتند و تو زنده پاینده هستی. ای زنده پاینده! چشمهایم را بخوابان و شبم را آرامش بخش».
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ يُرِيكُمُ ٱلۡبَرۡقَ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَيُنَزِّلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَيُحۡيِۦ بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ٢٤﴾.
«و از جمله آیات او این است که برق را برای بیم و امید به شما مینمایاند» بیم از صاعقهها و امید به باران، بیم از این که یخ و سرما کشتزارها را نابود کند و امید بهاین که باران کشتزارها را زنده و خرم گرداند. برق شراره الکتریکیای است که در نتیجه برخورد ابرها در جو پدیدار میشود و از آن رعد به وجود میآید. «و ازآسمان آبی فرومیفرستد پس به وسیله آن زمین را بعد از مرگش زنده میگرداند» با رستنیهای سبز و خرم، بعد از آنکه زمین بر اثر خشکی و سفتی مرده بود «بیگمان در این امر برای گروهی که خرد میورزند، نشانههایی است» که خردورزان با این پدیدهها و نشانهها، بر قدرت عظیم حق تعالی استدلال میکنند.
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَن تَقُومَ ٱلسَّمَآءُ وَٱلۡأَرۡضُ بِأَمۡرِهِۦۚ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمۡ دَعۡوَةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ إِذَآ أَنتُمۡ تَخۡرُجُونَ٢٥﴾.
«و از آیات او این است که آسمآنها و زمین به فرمان او برپایند» یعنی: برپایی و بر جایی آسمآنها و زمین بدون ستونهای مرئیای که بر آنها متکی باشند و بدون قرارگاهی که بر آن جای و قرار گیرند، از جمله نشانههای عظیم اراده و قدرت مطلقه خدای سبحان است «سپس چون به صلایی شما را از زمین فراخواند، بناگاه بیرون میآیید» از گورهایتان بدون درنگ و توقف چنانکه شخص دعوت شده، مطیع دعوتگر خویش است. آری! چون خدای سبحان شما را فرامیخواند ومیگوید: هان ای مردگان! از گورهایتان بیرون آیید؛ هیچکس از پیشینیان و پسینیان باقی نمیماند مگر این که بیدرنگ از گور برخاسته و صحنه رستاخیز را مینگرد. یا مراد این است: با دمیدن اسرافیل در صور از گورها بیرون میآیید.
﴿وَلَهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ كُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ٢٦﴾.
«و هرکه در آسمآنها و زمین است» از تمام مخلوقات «از آن اوست» در ملک، در تصرف و در آفرینش و دیگران را هیچ چیز از این امور در تحت فرمان نیست «همگان فرمانبردار اویند» یعنی: همه ـ به رضا یا از روی اضطرار و درماندگی ـ برای پروردگار متعال به طاعت انقیاد و فرمانپذیری مطیع و به عبودیت و بندگی مقر و معترفند. در حدیث شریف آمده است: «هر قنوتی در قرآن به معنی طاعت است».
ملاحظه میکنیم که در این آیات، شش دلیل کلی بر ربوبیت و وحدانیت خدای سبحان بیان شده است.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَيۡهِۚ وَلَهُ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢٧﴾.
«و اوست آن کس که آفرینش را آغاز میکند و باز آن را تجدید مینماید» بعد از مرگ آن؛ به زندگانیای همیشگی «و این کار بر او آسانتر است» مجاهد در توضیح معنی آن میگوید: «بازگردانیدن و تجدید حیات، بر خدای ﻷ از آفرینش ابتدایی آسانتر است هرچند که آفرینش ابتدایی و تجدید آن، هردو بر او آسان میباشد». به قولی: مراد این است که تجدید و بازگردانیدن آفرینش در میان خلق آسانتر از آفرینش ابتدائی است، نه در نزد خالق متعال زیرا در پیش قدرت او اینهمه یکسان است «و مثل اعلی» یعنی: هر صفت برتر و والاتر بر زبان خلایق و زبان دلایل «در آسمآنها و زمین از آن اوست» یعنی: حق تعالی با این فرمودهاش: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ﴾[الروم: ۲٧]. «و اعاده آفرینش بر او آسانتر است»؛ برای شما در مورد آنچهکه در معیارها و مقیاسهایتان سهل یا دشوار است مثلی زده است پس این مثل را عین متمثل ندانید و نپندارید که در پیشگاه قدرت مطلقه وی، آسانی و سختیای وجود دارد زیرا کل ممکنات نسبت به قدرت او یکسان است و مثل برتر؛ یعنی صفت یگانگی برای اوست پس او را در آسمآنها و زمین شبیه و مانندی نیست «و اوست عزیز» پیروزمند در ملکش، توانایی که هرگز مغلوب نمیشود «حکیم» است در سخنان و افعال خویش.
در حدیث شریف قدسی آمده است: «خداوند متعال میفرماید: فرزند آدم مرا تکذیب کرد درحالیکه این شایسته شأن وی نبود و مرا دشنام داد درحالیکه اینشایسته شأن وی نبود؛ اما تکذیب وی مرا در این سخن وی است: خداوند آنگونه که مرا در ابتدا آفریده است، مجددا بازنمیگرداند. درحالیکه آفرینش اول از اعاده آن بر من آسانتر نیست. و اما دشنام دادن وی مرا، در این سخن ویاست: (خدا فرزندی برگرفته است) «بقره/۱۱۶» در حالیکه من یگانه بینیاز هستم، کسی که: (نه فرزند آورد و نه از کسی زاییده شده است و هیچ کس برای او همتا نیست) «اخلاص/۴ـ ۳».
ابن ابی حاتم از عکرمه در بیان سبب نزول روایت کردهاست که گفت: کفار از طرح مسئله زنده کردن مردگان، در شگفتی و حیرت فرورفتند پس این آیه نازل شد.
﴿ضَرَبَ لَكُم مَّثَلٗا مِّنۡ أَنفُسِكُمۡۖ هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُم مِّن شُرَكَآءَ فِي مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ فَأَنتُمۡ فِيهِ سَوَآءٞ تَخَافُونَهُمۡ كَخِيفَتِكُمۡ أَنفُسَكُمۡۚ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ٢٨﴾.
«خداوند برای شما از خودتان مثلی زدهاست» یعنی: چنان مثلی زده است که برگرفته و برآمده از خودتان است زیرا این مثل نزدیکترین چیز به اذهان شما بر بطلان شرک است: «آیا در آنچه به شما روزی دادهایم، از آنچه که یمینهایتان مالک آن شده است شریکانی دارید که در آن برابر و یکسان باشید» یعنی: آیا شما برای خودتان میپسندید که غلامان و کنیزانتان در تصرف اموالی که به شما روزی دادهایم، با شما برابر و یکسان بوده و در این اموال با شما مشارکت داشته باشند، بی آنکه هیچ فرقی میان شما و آنان باشد؟ «و همانطور که شما از یکدیگر بیم دارید از آنها بیم داشته باشید؟» یعنی: چنانکه از افراد آزاد شریک مال خود، بیمناکید و حساب میبرید، از آنان هم بیمناک بوده و ملاحظه آنان را داشته باشید؟ لابد آنان در پاسخ این سؤال میگویند: نه! نمیپسندیم که با بردگانمان یکسان باشیم! پس چون شرکت میان بردگان و سرورانشان در چیزی که سروران مالک آن هستند، باطل شد در حالی که غلامان و کنیزان با آنان در بشریت همانند و همسانند، قطعا شرکت میان خدای ﻷ و یکی از مخلوقاتش نیز باطل و بیاساس است زیرا از یکسو خلق، همگی بندگان خداوند متعال هستند و از سوی دیگر میان او و بندگانش هیچگونه همانندی و مشابهتی نیست. آری! درحالیکه شما تساوی میان خود و برده خویش را نمیپسندید پس چگونه این تساوی را برای ربالارباب و مالک بیچون همه آزادان و بردگان میپسندید و برخی از بندگان وی را برای وی شریک قرار میدهید؟ «بدینسان آیات خود را برای خردورزان به روشنی بیان میکنیم» باشد که در این مثلها بیندیشند.
از ابنعباس سدر بیان سبب نزول روایت شده است که فرمود: اهل شرک در مناسک حج چنین تلبیه میگفتند: «لبيك، اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك إلاَّ شريكاً هو لك تملكه وما ملك». «بارخدایا! به فرمان حاضریم، به فرمان حاضریم، برای تو شریکی نیست جز همان شریکی که او خود از آن توست، تو مالک اویی و مالک هرآنچه که او مالک آن است». پس خداوند أنازل فرمود: ﴿هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتۡ﴾[الروم: ۲۸].
﴿بَلِ ٱتَّبَعَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَهۡوَآءَهُم بِغَيۡرِ عِلۡمٖۖ فَمَن يَهۡدِي مَنۡ أَضَلَّ ٱللَّهُۖ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِينَ٢٩﴾.
«نه، چنین نیست بلکه ستمکاران بیهیچ علمی از هوسهای خویش پیروی کردهاند» در پرستش بتان پس در آیات و نشانههای حق تعالی تفکر نکرده و در آنها نیندیشیدهاند در حالی که نمیدانند که خود کاملا در گمراهی قرار دارند «پس آن کس را که خدا بیراهش گذاشته، چه کسی هدایت میکند؟» یعنی: چنانچه خداوند أبرایش هدایت را مقدر نکرده باشد، هیچ کس نیست که بر هدایت کردن وی توانا باشد «و برای آنان یاورانی نیست» که میان آنها و عذاب خدای سبحان حایل و مانع گردند.
﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٣٠﴾.
«پس رویت را بهسوی این دین» مستقیم «بگردان، با حق گرایی» یعنی: پایدارانه و استوارانه روی به آن کن، بیهیچ گرایش و التفاتی بهسوی غیر آن از ادیان باطل. این «فطرت خداوند» یعنی: خلقت و سرشتی است «که مردم را بر آن آفریده است» یعنی: خداوند أمردم را بر فطرت اسلام آفریده است و اگر عوارضی در آنان پدید نیاید که به سبب آن به کفر گرایند، آنها بر این سرشت خود پایدارند پس این فقط دین مستقیم الهی است که با فطرت بشری منسجم و هماهنگ میباشد. چنانکه در حدیث شریف به روایت ابوهریره سآمده است: «هیچ نوزادی نیست مگر این که بر فطرت متولد میشود ولی پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی میگردانند». همچنین در حدیث شریف قدسی بهروایت عیاض آمده است که رسولخدا صروزی خطبه میخواندند و در خطبه خویش به نقل از خدای سبحان فرمودند: «من همه بندگانم را حنیف و حقگرا آفریدهام ولی شیاطین به سوی آنها آمده و آنان را از دینشان گمراه ساختند وآنچه را که من حلال کرده بودم، بر آنان حرام گردانیدند».
این آیه کریمه و احادیث شریف یاد شده، دلیل بر فطری بودن عقیده توحیدی و سلامت آفرینش اعتقاد در نهاد انسان است پس با تأثیرات محیط، افکار و القاآت انحرافی و موروثی و تقلیدهای باطل دور از سلطه فکر و اندیشه است که عقیده پاک توحیدی تغییر میکند.
«در آفرینش الهی تبدیلی نیست» یعنی: آفرینش الهی را با پرستش غیر وی تغییر ندهید بلکه بر فطرت اسلام و توحید باقی و پایدار بمانید «دین استوار این است» یعنی: پایبندی به فطرت، همانا دین مستقیم و استوار است «ولی اکثر مردم» همچون کفار مکه در زمان نزول آیه «نمیدانند» این حقیقت را تا به آن عمل کنند و آن را در عینیت بهکار بندند. چنانکه امروز نیز، اکثریت خلق از این حقیقت جاهلند که فطرت بشری جز با رویکرد و گرایش به دین حنیف و پاک توحیدی، منسجم و هماهنگ نمیشود.
آنگاه خدای ﻷ این رهنمود خود را تکمیل کرده میفرماید:
﴿مُنِيبِينَ إِلَيۡهِ وَٱتَّقُوهُ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٣١﴾.
«بهسویش انابت کنید» یعنی: ای پیامبر! تو و همراهانت بهسوی الله أروی آورید در حالی که با اخلاص عمل و پایبندی به فرامین وی به او رجوعکنندهاید «و از او پروا بدارید» با اجتناب از نافرمانیها و حاضر و ناظر دانستن وی «و نماز را برپا دارید» در اوقات آن و با پایبندی به فرایض، سنتها و آداب آن، همان نمازی که به آن مأمور شدهاید «و از مشرکان نباشید» که برای او شریک میآورند.
﴿مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ٣٢﴾.
آری! نباشید: «از کسانی که دینشان را پراکنده کردند و فرقه فرقه شدند» در دین، که مانند اهل بدعتها و هواها و یهود و نصاری، بعضی از بعضی دیگر، یعنی پیروان، پیشوایان گمراه خود را در باطل مشایعت و همراهی میکنند «هر حزبی بهآنچه که نزد خود دارند دلخوشند» یعنی: هر گروهی به آنچه که نزد آنها از دین بناشده بر بنیاد باطل وجود دارد، شادمان و خرسنداند و میپندارند که برحقاند در حالی که از حق هیچ دستاویزی به همراه ندارند.
در حدیث شریف آمده است که از رسول خدا صپرسیدند: فرقه ناجیه از این گروهها کدام فرقه است؟ فرمودند: «فرقهای که رهرو راه و روشی باشد که امروز من و اصحابم بر آن قرار داریم».
﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلنَّاسَ ضُرّٞ دَعَوۡاْ رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيۡهِ ثُمَّ إِذَآ أَذَاقَهُم مِّنۡهُ رَحۡمَةً إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُم بِرَبِّهِمۡ يُشۡرِكُونَ٣٣﴾.
«و چون به مردم ضری» یعنی: سختی، بلا، بیماری و قحطیای «برسد، پروردگار خود را میخوانند» و بهسوی او پناه برده، او را به فریادرسی میخوانند که آن بلا را از آنان بردارد «در حالی که بهسوی او انابت کنندهاند» یعنی: در حالی که بهسوی او بازگشتکننده و توبهکاراند و به غیر او تکیه نمیکنند. که این قله توحید و یکتاپرستی است «سپس چون از جانب خود رحمتی به آنان بچشاند» با اجابت کردن دعایشان و برداشتن آن سختیها و بلاها از آنان «بناگاه گروهی از آنان به پروردگارشان شرک میآورند» در عبادت و بهسوی پرستش غیر الله أ بازمیگردند در حالی که میدانند کسی جز الله أآن بلا را از آنان برطرف نکردهاست. پس یگانه پرستیشان در سختیها، خود دلیل بر آن است که آنان فقط بهخدای یگانه نیازمندند و این از بزرگترین ادله بر وجود فطرت بشری و بر این حقیقت است که فطرت بشر در اصل توحیدی است. این جمله، مفید برانگیختن تعجب از احوالشان است. یعنی: عجبا! چگونه در هنگام فرود آمدن سختیها، به وحدانیت خدای سبحان اعتراف میکنند اما وقتی این سختیها از آنان برطرف ساخته میشود، مجددا به شرک باز میگردند.
﴿لِيَكۡفُرُواْ بِمَآ ءَاتَيۡنَٰهُمۡۚ فَتَمَتَّعُواْ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٣٤﴾.
آری! به شرک باز میگردند «تا به آنچه به آنها بخشیدهایم، کفران ورزند» و ناسپاسی پیشه کنند، در حالی که نعمتهای الهی را انکار میکنند «پس برخوردار شوید» اندکی از کفر و ناسپاسی خویش «زودا که بدانید» آنچه را که این بهرهمندی زوالپذیر، از عذاب دردناک در پی خواهد داشت. این تهدیدی سخت برای مشرکان است.
﴿أَمۡ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٗا فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُواْ بِهِۦ يُشۡرِكُونَ٣٥﴾.
«یا مگر برآنان برهانی نازل کردهایم که» آنبرهان و حجت «درباره آنچه به آن شرک میورزند، سخن میگوید؟» بر شرک ورزیدنشان به خدای سبحان ناطق بوده و بر این امر که این کارشان حق است، دلالت میکند؟ که این استفهام بر سبیل انکار میباشد. یعنی: آنان بر شرک و گمراهیشان هیچ برهان و حجتی ندارند پس چگونه به خداوند أشریک میآورند؟!.
﴿وَإِذَآ أَذَقۡنَا ٱلنَّاسَ رَحۡمَةٗ فَرِحُواْ بِهَاۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ إِذَا هُمۡ يَقۡنَطُونَ٣٦﴾.
«و چون به مردم رحمتی بچشانیم» یعنی: فراوانی، نعمت، گشایش و عافیتی؛ مانند نزول باران، گشایش مالی، سلامتی و غیره «به آن شادمان میشوند» با سرمستی و گردنکشی و کبر، نه شادمانیای همراه با شکر و اعتراف به نعمت «واگر به آنان به خاطر کار و کردار پیشینشان» یعنی: به شومی گناهانشان «سیئهای برسد» یعنی: سختی و رنجی برسد، به هر وصف و کیفیتی که باشد «بناگاه نومید میشوند» از رحمت الهی. قنوط: مأیوس شدن از رحمت است. ولی در آیه دیگری «هود/۱۱» خداوند متعال مؤمنان صابر را از این قاعده استثنا کرده است. چنانکه در حدیث شریف به روایت صهیب سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «شگفتا بر کار مؤمن، خداوند أدر باره او هیچ حکمی نمیکند مگر اینکه آن حکم برایش خیر است؛ زیرا اگر به او نعمت و خوشحالیای برسد، شکر میکند پس این، به خیر اوست و اگر به او بلا و رنجی برسد، صبر میکند و این نیز به خیر اوست».
﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٣٧﴾.
«آیا ندیدهاند» و ندانستهاند «که خداست که روزی را برای هر کس» از بندگانش «که بخواهد، فراخ یا تنگ میگرداند» از روی امتحان و آزمایش و به مقتضای عدل و حکمت خویش؟ پس چرا از رحمت وی ناامید میشوند و توبهکارانه به سوی او باز نمیگردند تا او بار دیگر رحمت خویش را شامل حال آنان کند؟ «بیگمان در این» قبض و بسط نعمت «برای گروهی که ایمان میآورند نشانههاست» که با این قبض و بسط، بهسوی حق راه مییابند زیرا این امور بر کمال قدرت الهی دلالت میکند.
﴿فََٔاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٣٨﴾.
«پس» ای مؤمن! «به صاحب قرابت، حقش را بده» با نیکیکردن به او به وسیله انفاق و صدقه، پیوند رحم و غیره. احناف با این آیه بر وجوب انفاق برای محارمی که محتاج و نیازمند بوده و قادر به کسب و کار نمیباشند، استدلال کردهاند «و نیز» بده «به مسکین» حق وی را. ابن عباس سمیگوید: «مسکینگدای دورهگرد بیمال و مکنت است». «و نیز» بده «به ابنالسبیل» حقش را. حق مسکین این است که به وی صدقه بدهی و کمک کنی و حق ابنالسبیل ـ یعنیشخص در راه مانده مسافری که نیاز به مال دارد ـ این است که او را مهمان کنی «این انفاق برای کسانی که در طلب خشنودی خدا هستند، بهتر است» یعنی: دادن حق این مستحقان، برای کسانی که قصد نزدیکی به خدای سبحان را دارند، بهتر از بخل و امساک است «و این گروهند که رستگارانند» یعنی: به خواسته خویش در بهشت و رضای الهی دست مییابند، از آنجا که در جهت رضای خدا أو به خاطر به جا آوردن امر وی، انفاق کردهاند.
و از آنجا که انفاق در راه خدا أمظهر پاکی و کرامت نفس است، اینک حق تعالی از ربا یاد میکند که در نقطه مقابل آن قرار داشته و مظهر بخل و آز و حق کشی میباشد:
﴿وَمَآ ءَاتَيۡتُم مِّن رِّبٗا لِّيَرۡبُوَاْ فِيٓ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ فَلَا يَرۡبُواْ عِندَ ٱللَّهِۖ وَمَآ ءَاتَيۡتُم مِّن زَكَوٰةٖ تُرِيدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُضۡعِفُونَ٣٩﴾.
«و آنچه میدهید از ربا» یعنی: از مال برای طلب افزایشی که در برابر خود عوضی نداشته باشد «تا در اموال مردم سود و افزایش بردارد» یعنی: تا بهره شما در اموال مردم افزون شود و رشد کند «پس» بدانید «که نزد خدا افزون نمیشود» یعنی: خداوند أدر آن برکت نمینهد. به قولی: تأویل آیه کریمه چنین نیست بلکه مراد از «ربا» در اینجا مخصوصا تعاملی است که میان مردم در مبادله هدایا مرسوم است، بدینسان که شخص به دوستش هدیهای میدهد و در مقابل از او توقع هدیه و پاداش افزونتری را دارد. پس باید هدیه دهنده چنین قصدی نداشته و بداند که اگر هدیه دادن وی، برایش عوضی افزونتر از مال مردم را هم بهدنبال آورد ولی آن عوض نزد خداوند أرشد نمیکند و صاحبش در قبال آن سزاوار پاداش الهی نیست. بنابراین، ربا در اینجا شامل آن چیزهایی است که انسان به دیگران میدهد تا بیشتر از آن را عوض بستاند، یا خدمتی است که انسان به کسی میکند تا از آن در دنیای خویش بهرهمند گردد لذا نفعی که در قبال آن خدمت به او تعلق میگیرد، در نزد خداوند أرشد نمیکند.
شایان ذکر است که هدیه دادن به قصد رسیدن به هدیه و عوضی بهتر و افزونتر از آن، مخصوصا بر رسولخدا صحرام بود زیرا خداوند متعال خطاب به آن حضرت صمیفرماید: ﴿وَلَا تَمۡنُن تَسۡتَكۡثِرُ٦﴾[المدثر: ۶]. «و بخشش نکن که پاداش بزرگتر از آنرا طلب کنی» اما این کار بر امت ایشان مباح است.
عکرمه میگوید: «ربا، بر دو گونه است، ربای حلال و ربای حرام؛ ربای حلال آن است که شخص هدیه میدهد و در قبال آن هدیه و عوضی افزونتر را توقع دارد ـ چنانکه در این آیه آمده است ـ اما ربای حرام، عبارت از ربای دادوستد و ربای قرض است و آن عبارت از دادن چیزی و گرفتن بدلی در قبال آن همراه با شرطی در عقد است که شرط کردن آن مشروعیت ندارد». «و آنچه میدهید ـ از زکات ـ در طلب خشنودی خداوند» یعنی: آنچه میدهید از زکات و صدقاتی که در قبال آن جز پاداش و رضای الهی، هیچ عوض و پاداشی را از کسی انتظار ندارید؛ «پس اینان همان فزونی یافتگانند» که در برابر هر حسنه، از ده برابر تا هفتصد برابر به آنها پاداش تعلق میگیرد. در حدیث شریف آمده است: «کسی از کسب وکار پاکیزهای پیمانه خرمایی را صدقه نمیدهد مگر این که خداوند آن را با دست راست خویش گرفته و برای صاحبش پرورش میدهد چنانکه یکی از شما کره اسب خود را پرورش میدهد تا بدانجا که آن پیمانه خرما، از کوه احد بزرگتر میشود».
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ ثُمَّ رَزَقَكُمۡ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡۖ هَلۡ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَفۡعَلُ مِن ذَٰلِكُم مِّن شَيۡءٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٤٠﴾.
ای مردم! «خدا، همان کسی است که شما را آفرید» اعم از مؤمن و مشرکتان را «و سپس به شما روزی بخشید» از هنگام تولد تا وقت وفاتتان «سپس شما را میمیراند» در آخر عمر «باز زندهتان میکند» در آخرت برای حساب و جزا. پس فقط حق تعالی است که به این صفات مخصوص است و این کارهایی است که همه برای انسان قابل مشاهده میباشد «آیا از شریکانتان کسی هست که چیزی از این کارها را انجام دهد» یعنی: بیافریند، روزی دهد، بمیراند و باز زنده گرداند؟ واضح است که آنها میگویند: نه! در میان معبودان ما کسی نیست که چیزی از این کارها را انجام دهد، در این هنگام است که حجت بر آنان برپا میشود «او پاک ومنزه و والاتر است از آنچه شرک میآورند» یعنی: چون به عجز خویش معترف شدند، باید خداوند أرا از شرک آوریهایشان به پاکی یاد کنند و او را از این امور، برتر و والاتر بدانند.
﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِي ٱلنَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِي عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ٤١﴾.
«فساد در بر و بحر آشکار شد» مراد از بحر، شهرها و روستاهایی است که در کنار رودخانهها و در میان دریاها یا کرانه آنها قرار دارند و مراد از بر، شهرها و قریههایی است که بر سر رودخانهها و دریاها قرار ندارند. آری! فساد و تباهی در بر و بحر آشکار شد «به سبب عملکرد مردم» یعنی: به سبب شرک و معاصی مردم. پس شرک و معاصی سبب ظهور فساد در جهان است.
ظهور فساد عبارت است از: بروز خلل در اشیا؛ مانند بروز قحطی و خشکسالی، کمبود ارزاق و اشیای مورد نیاز عامه، کثرت خوف و هراس، کساد نرخها، قلت درآمدها، زدن راهها، شیوع ستم، نابرابری، قتل، ترور و غیر اینها. البته صلاح و رونق کار زمین و آسمان با طاعت حق تعالی است بدین جهت درحدیث شریف آمده است: «بیگمان برپاداشتن حدی از حدود حق تعالی در زمین، برای اهل زمین از چهل روز باراندن باران مفیدتر است». آری! هرگاه عدالت برپا شد، خیر و برکت بسیار میشود، از این روی در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم آمده است که رسول خدا صفرمودند: «فاجر چون بمیرد، عباد و بلاد و درختان و چهارپایان همه از شر وی احساس راحتی میکنند». آری! شرک و معاصی سبب ظهور فساد در عالم است و فلسفه وابسته کردن ظهور فساد به بروز شرک و معاصی این است: «تا خداوند برخی از آنچه را که کردهاند، به آنان بچشاند» یعنی: تا سزای بخشی از کار و کردارشان را در دنیا به آنان بچشاند، قبل از آنکه در برابر تمام کار و کردارشان در آخرت مجازات شوند «باشد که آنان بازگردند» از گناهانی که در آن قرار دارند و بهسوی خداوند أتوبه کنند.
پس، از آیه کریمه چنین میفهمیم که هر فسادی در روی زمین روی میدهد، سبب آن، انحراف از امر خدا أو شرک و کفر است و فساد عذابی است که خداوند متعال آن را نازل میکند تا انسان به اشتباه خویش در خط سیر زندگیش متوجه شده و به راه صلاح بازآید. پس هرکس دنیای فسادبار امروز را به درستی بشناسد، به نیاز انسان عصر حاضر به اسلام و رحمت آن، بیشتر پی میبرد.
﴿قُلۡ سِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلُۚ كَانَ أَكۡثَرُهُم مُّشۡرِكِينَ٤٢﴾.
«بگو» ای پیامبر! به تکذیب کنندگان رسالتت «در زمین سیر کنید» یعنی: در اطراف و اکناف زمین بگردید و در آنچه که در زمین روی داده است، تأمل کنید «و بنگرید عاقبت کسانی که پیش از این بودند چگونه بوده است» آثار برجا مانده امتهای پیشین ـ چون قبایل عاد و ثمود و مانند آنان از طوایف کفار ـ را مشاهده کنید تا بدانید که سرانجام آنان چگونه بوده است زیرا منازلشان خالی و بدون سکنه است و سر زمینهایشان به بیابآنهای وحشتناکی تبدیل شده است «بیشترشان مشرک بودند» و همین بود سببی که سرانجام، کارشان را به این ورطهگاه کشانید.
﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ ٱلۡقَيِّمِ مِن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۖ يَوۡمَئِذٖ يَصَّدَّعُونَ٤٣﴾.
«پس رویت را بهسوی دین استوار بگردان» یعنی: ای محمد ص! چون برایت روشن شد که فساد و تباهی بشر، معلول علت یاد شده است پس رویکردت را بهسوی دین استوار و درست که همانا اسلام است، بگردان. البته دستور به رسول اکرم ص، دستور به امتشان نیز میباشد «پیش از آنکه روزی فرا رسد» یعنی: روزقیامت «که برایش بازگشتی از سوی خداوند نیست» یعنی: راهی بهسوی بازگردانیدن و جلوگرفتن از وقوع آن در هنگام فرارسیدن میعاد آن وجود ندارد زیرا هیچکس جز خداوند أبر این کار قادر نیست و او هم که آن را برنمیگرداند «در آن روز، متفرق میشوند» یعنی: مردم در روز قیامت از یک دیگر جدا و متفرق و دسته دسته میشوند، بهشتیان به بهشت میپیوندند و دوزخیان به دوزخ.
﴿مَن كَفَرَ فَعَلَيۡهِ كُفۡرُهُۥۖ وَمَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِأَنفُسِهِمۡ يَمۡهَدُونَ٤٤﴾.
«هر که کفر ورزد، کفرش به زیان اوست» یعنی: فرجام و کیفر کفرش که همانا آتش دوزخ است، دامنگیر اوست «و کسانی که کردار شایسته پیشه کنند پس برای خودشان آمادهسازی میکنند» یعنی: برای خودشان بهشت را با کارهای شایسته آماده میسازند.
﴿لِيَجۡزِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡكَٰفِرِينَ٤٥﴾.
«تا خدا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند جزا دهد» یعنی: بهشتیان و دوزخیان در روز قیامت از هم جدا ساخته میشوند تا خداوند أمؤمنان را به آنچه که سزاوار آنند، پاداش دهد «از فضل خود» یعنی: از عطا و بخشش خود و بر مقداری هم که مستحقاند، به درجات و مراتبی بیفزاید که اندازه آن را جز خدای ﻷ کسی دیگر نمیداند «بیگمان او کافران را دوست نمیدارد» پس نفرت خداوند أاز کافران، موجب خشم وی است و خشم وی عقوبتش را بهدنبال دارد.
این آیه بر این حقیقت دلالت میکند که حکمت پدید آوردن روز قیامت در درجه اول، همانا پاداش دادن مؤمنان با عمل است.
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَن يُرۡسِلَ ٱلرِّيَاحَ مُبَشِّرَٰتٖ وَلِيُذِيقَكُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَلِتَجۡرِيَ ٱلۡفُلۡكُ بِأَمۡرِهِۦ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٤٦﴾.
«و از نشانههای» قدرت و وحدانیت «وی آن است که بادهای بشارت آور را میفرستد» یعنی: بادهای خیر و رحمت را که بشارت آور بارانند؛ زیرا بادهای رحمت در مقدمه باران رحمت قرار دارند، که این بادها عبارتند از: بادهای شمال، صبا و جنوب اما باد دبور، باد عذاب است چنانکه در حدیث شریف آمده است: «اللهم اجعلها رياحاً ولا تجعلها ريحاً». «خدایا! باد را بادهای (رحمت) بگردان، نه باد (عذاب)». آری! بادهای رحمت را میفرستد «و تا به شما از رحمت خود بچشاند» که همانا باران، فراوانی، سرسبزی، شادمانی روح و غیر آن از نعمتهاست «و تا کشتیها به فرمان وی روان گردند» در دریا به هنگام وزیدن این بادها «و تا از فضل او بجویید» یعنی: به وسیله تجارتی که کشتیها حمل کننده آن هستند، طلب روزی کنید «و تا شکر گزارید» این نعمتها را و در نتیجه، خدای ﻷ را به یگانگی بپرستید و طاعت و عبادت بسیار انجام دهید.
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَٱنتَقَمۡنَا مِنَ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْۖ وَكَانَ حَقًّا عَلَيۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٤٧﴾.
«و به تحقیق که پیش از تو» ای محمد ص! «پیامبرانی را بهسوی قومشان فرستادیم» چنانکه تو را بهسوی قوم و امتت فرستادیم «پس بینات» یعنی: معجزات و حجتهای روشنگر را «برایشان آوردند» اما آنها به این پیامبران †کفر ورزیدند «پس از کسانی که اجرام کردند انتقام گرفتیم» اجرام: ارتکاب کفر وگناهان است. البته انتقام گرفتن حق تعالی از آنان، با هلاک ساختنشان در دنیا بود «و حق است بر ما» یعنی: بر ما ثابت و لازم است «نصرت دادن مؤمنان» که ما از روی فضل و کرم این وعده را بر خود لازم گردانیدهایم و ما به وعده خویش صادقیم و آن را خلاف نمیکنیم.
در حدیث شریف آمده است: «هیچ شخص مسلمانی نیست که از آبروی برادر مسلمانش دفاع کند مگر این که بر خداوند أحق است که از او آتش جهنم را برگرداند. آنگاه این آیه را تلاوت کردند: ﴿وَكَانَ حَقًّا عَلَيۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[الروم: ۴٧] ».
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ فَتُثِيرُ سَحَابٗا فَيَبۡسُطُهُۥ فِي ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ يَشَآءُ وَيَجۡعَلُهُۥ كِسَفٗا فَتَرَى ٱلۡوَدۡقَ يَخۡرُجُ مِنۡ خِلَٰلِهِۦۖ فَإِذَآ أَصَابَ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ٤٨﴾.
«خدا همان ذاتی است که بادها را میفرستد و ابری برمیانگیزد» از بخار آب دریاها و غیر آنها «پس آن را» یعنی: ابر را «در آسمان هر گونه بخواهد میگستراند» گاهی این ابرها را سیار میگرداند و گاهی ایستاده، گاهی پیوسته و فراگیر و گاهی پراکنده و تکهتکه، گاهی از زمین در مسافتی دور قرارشان میدهد و گاهی در مسافتی نزدیک «و آن را پاره پاره میگرداند» به قطعههای پراکنده که تمام جو را فرانمیگیرند بلکه تکه ابرهایی ثابت یا سرگردانند «پس میبینی ودق را که از لابلای آن بیرون میآید» ودق: قطرات باران است «و چون آن را» یعنی: باران را «به آن بندگانش که بخواهد برساند» یعنی: به سرزمینها و اراضی آنها «بناگاه آنان شادمانی میکنند» از آنجا که به این باران نیاز دارند و این باران نشانه گشایش وخرمی آنهاست.
﴿وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلِ أَن يُنَزَّلَ عَلَيۡهِم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمُبۡلِسِينَ٤٩﴾.
«و بیشک پیش از آنکه بر آنان فرو فرستاده شود، سخت نومید بودند» یعنی: آنها پیش از نزول باران، یا پیش از کشت و کار و باران، بسیار نومید یا سرخورده و پریشان حال بودند. تکرار برای تأکید است.
﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰٓ ءَاثَٰرِ رَحۡمَتِ ٱللَّهِ كَيۡفَ يُحۡيِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٥٠﴾.
«پس بهسوی آثار رحمت خداوند» اعم از سبزیها، میوهها و کشتزارهایی که ناشی از فرو فرستادن باران و نمایانگر خرمی و فراوانی و وفور نعمتاند «بنگر» تا با مشاهده این آثار، بر یگانگی حق تعالی در این صنع شگفت آسا پی ببری و راهیابی. آری! بنگر «که چگونه زمین را پس از مردنش زنده میگرداند» یعنی: بنگر بهسوی کیفیت این زنده گردانیدن عجیب و این تحول بدیع برای زمین که با رویانیدن انواع رستنیها پدید میآید «بیگمان این» مخترع اشیائی که ذکر شد «زنده کننده مردگان است» یعنی: البته او بر زنده کردنشان در آخرت و برانگیختن مجددشان تواناست چنانکه زمین مرده را با باران زنده گردانید «و او بر هر چیزی تواناست» یعنی: حق تعالی دارای قدرتی عظیم و بیحد و مرزی بوده و قدرتش بر تمام ممکنات یکسان و برابر میباشد و رستاخیز هم از جمله مقدورات اوست.
﴿وَلَئِنۡ أَرۡسَلۡنَا رِيحٗا فَرَأَوۡهُ مُصۡفَرّٗا لَّظَلُّواْ مِنۢ بَعۡدِهِۦ يَكۡفُرُونَ٥١﴾.
«و اگر بادی بفرستیم» که آفت زا باشد و به سبب سوزان بودن خود، به میوهها یا کشتزارها زیان برساند «پس آن را» یعنی: آن کشتزار، یا بار و بر و میوه خود را «زرد شده ببینند» از اثر سردی بادی که خدای ﻷ پس از سبز شدن آن، بر آن فرستاده است «قطعا پس از آن کفران میکنند» به خداوند أو نعمتهایش را انکار مینمایند. این کفران نعمت، دلیل بر سرعت دگرگونی احوال، عدم صبر وشکیبایی و ضعف دلهایشان است و حالی اینچنین، البته حال اهل ایمان نیست.
﴿فَإِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِينَ٥٢﴾.
«پس در حقیقت تو نمیتوانی به مردگان سخن بشنوانی» چون آنان را فراخوانی. پس همین طور به این گروه نیز نمیتوانی سخن بشنوانی زیرا اینان حقایق را نمیفهمند، راه ثواب را نمیشناسند و مرده دلند لذا به این امید نباش که دعوتت را بپذیرند. این دلجوییای برای رسول خدا صدر برابر اعراض ورویگردانی کفار از دعوت ایشان است «و این دعوت را به کران ـ آنگاه که» آنان را بهسوی حق فراخوانده و به موعظهها و اندرزهای الهی پند و اندرز دهی و آنان بهجای گوش فرادادن «پشتکنان روی بگردانند ـ نمیتوانی بشنوانی» اگر کسی گفت که: شخص ناشنوا به هرحال نمیشنود، چه به انسان روکند و چه به وی پشت نماید پس فایده این تخصیص چیست؟ میگوییم: اگر ناشنوا روی به انسان داشته باشد با رمز و اشاره سخن را میفهمد ولی اگر پشت کرده باشد، نه میشنود و نه با اشاره و رمز میفهمد.
البته مفاد این آیه با سنت نبوی که بر امکان شنیدن مردگان تأکید میکند، در تعارض قرار ندارد زیرا مقصود از عدم شنوانیدن به مردگان در این آیه، شنیدن تدبر و فهم و پندگرفتنشان است. در حدیث شریف به روایت عبدالله بن عمر سآمدهاست که رسول خدا صکشتگانی را که در چاه بدر افگنده بودند، مورد خطاب قرار داده و آنان را سرزنش کردند تا بدانجا که عمر سگفت: یا رسول الله! از مخاطب قرار دادن قومی که اجسادشان گندیدهاست، چه سود؟ رسول خدا صفرمودند: «سوگند به ذاتی که جانم در ید اوست، شما از آنان به آنچه میگویم شنواتر نیستید، آنها میشنوند ولی جواب داده نمیتوانند». از ابن عباس سروایت شده است که رسول خدا صدر حدیث شریف فرمودند: «هیچ کس بر قبر برادر مسلمانش که او را در دنیا میشناخته است نمیگذرد و بر وی سلام نمیدهد، جز این که خداوند روح وی را به وی برمیگرداند تا جواب سلام او را بدهد». همچنین در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صدر تعلیم کیفیت سلام دادن بر کسانی که در گورهایند، به امت خویش دستور دادند تا مردگان را مانند زندگان مورد خطاب قرار داده و بگویند: «السلام عليكم أهلالديار من المؤمنين وإنا إن شاء الله بكم لاحقون، يرحم الله المستقدمين منا ومنكم والمستأخرين، نسأل الله لنا ولكم العافية». «سلام بر شما ای اهل دیار از مؤمنان! ما نیز اگر خدا بخواهد به شما خواهیم پیوست، خداوند بر جلورفتگان ما و شما و بر دنبالآیندگان ما رحم کند، از خداوند برای خود و برای شما عافیت میطلبیم». شایان ذکر است که سلف صالح، بر این حکم اجماع دارند.
﴿وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِ ٱلۡعُمۡيِ عَن ضَلَٰلَتِهِمۡۖ إِن تُسۡمِعُ إِلَّا مَن يُؤۡمِنُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُم مُّسۡلِمُونَ٥٣﴾.
«و تو به راه آورنده نابینایان از گمراهیشان نیستی» زیرا نابینایان معنوی و کوردلان، از بینش و بصیرت بیبهرهاند «نمیتوانی جز به کسانی که به آیات ما ایمان میآورند، بشنوانی» زیرا این مؤمنانند که اهل تفکر و تدبر و راه بردن بهسوی آثار برای پی بردن به وجود مؤثر میباشند «پس آنان مسلماند» یعنی: فقط آنان اهل تسلیم و انقیاد برای حق و پیرو آن میباشند.
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعۡفٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ ضَعۡفٖ قُوَّةٗ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٖ ضَعۡفٗا وَشَيۡبَةٗۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡقَدِيرُ٥٤﴾.
سپس خداوند متعال به منظور استدلال بر کمال قدرت خویش، مثل دیگری میزند و آن استدلال به آفرینش انسان بر چندین طور و مرحله مختلف است: «خداوند ذاتی است که شما را ابتدا ضعیف آفرید» معنای: (من ضعف) این است که شما را از نطفه آفرید. بهقولی: مراد حالت طفولیت و خردسالی انسان است «آنگاه بعد از آن ناتوانی، توانایی پدید آورد» که آن توانایی و نیرومندی جوانی است زیرا بههنگام جوانی است که نیروی انسان استحکام یافته و خلقت و ساختمان وجود وی استوار میگردد تا به کمال رشد و نیرومندی خویش میرسد «باز پس از توانایی ناتوانی و پیری قرار داد» در هنگام بزرگسالی. شیبه: نهایت ناتوانی و شیب: سپید شدن موی است «هر چه بخواهد میآفریند» از تمام اشیاء و از آن جمله است آفرینش قوت و ضعف در فرزندان آدم ÷«و اوست دانا» به تدبیر خویش و «توانا» بر آفرینش آنچه که اراده کند. که این دگرگون کردن احوال، آشکارترین دلیل بر وجود آن آفریدگار دانای تواناست.
﴿وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ يُقۡسِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ مَا لَبِثُواْ غَيۡرَ سَاعَةٖۚ كَذَٰلِكَ كَانُواْ يُؤۡفَكُونَ٥٥﴾.
«و روزی که ساعت» یعنی: قیامت «برپا شود» به قولی: قیامت را از آن روی ساعت نامیدند که در آخرین ساعت از ساعات دنیا برپا ساخته میشود. آری! آنگاه «مجرمان سوگند میخورند که جز ساعتی درنگ نکردهاند» در دنیا یا درگورهایشان پس مدت درنگشان را در دنیا بسیار کم میپندارند و ـ به سبب هول و هراس سخت روز قیامت ـ این پندار در اذهانشان چنان محکم و استوار میشود که بر آن سوگند هم میخورند. بهقولی دیگر: مراد این است که در بیان این وقت هم دروغ گفتند چنانکه قبل از آن در دنیا دروغ میگفتند «این گونه برگردانیده میشدند» به وسیله شیاطین در دنیا از راه حق و از راه راستی به دروغگویی. وخود این، دلیل بر آن است که سوگندشان دروغ بوده است.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَٱلۡإِيمَٰنَ لَقَدۡ لَبِثۡتُمۡ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡبَعۡثِۖ فَهَٰذَا يَوۡمُ ٱلۡبَعۡثِ وَلَٰكِنَّكُمۡ كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٥٦﴾.
«و گفتند کسانی که علم و ایمان داده شدهاند» به قولی: مراد از اینان فرشتگانند. بهقولی: پیامبرانند. به قولی: علمای امتهای دیگر و مؤمنان این امتند. نسفی همه اقوال در این رابطه را جمع کرده و میگوید: «آنان پیامبران و فرشتگان و مؤمنانند».
از تعبیر بهکار گرفته شده در این آیه چنین میفهمیم که علم و ایمان با هم، پدید آورنده کمال است پس علم بدون ایمان هیچ ارزشی نداشته و ایمان بدون علم هم راه را بر گمراهی نفس نمیبندد و مربیان باید این درس را مد نظر داشته باشند.آری! کسانی که علم و ایمان داده شدهاند، میگویند: «قطعا شما درنگ کردهاید» در زندگیتان و در گورهایتان «در کتاب خداوند» یعنی: به موجب علم خداوند أکه در لوح محفوظ ثبت است «تا روز رستاخیز» نه چنان که میپندارید؛ مدت درنگتان در دنیا اندک بوده است «پس این» وقتی که اکنون در آن قرار گرفتهاید، همانا «روز رستاخیز است ولی شما نمیدانستید» که این روز حق است بلکه آن را از روی تکذیب و تمسخر، در دنیا به شتاب میطلبیدید.
﴿فَيَوۡمَئِذٖ لَّا يَنفَعُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مَعۡذِرَتُهُمۡ وَلَا هُمۡ يُسۡتَعۡتَبُونَ٥٧﴾.
«پس آن روز» روزی است «که به ستمکاران عذر خواهیشان سود نمیبخشد» یعنی: علمشان به این که قیامت برپا شده است، هیچ فایدهای به حالشان ندارد «و نه از آنان، بازگشت بهسوی کسب خشنودی خداوند خواسته میشود» یعنی: آنان بهسوی دورکردن این وضع از خودشان به وسیله توبه و اطاعت، فراخوانده نمیشوند چنانکه در دنیا بهسوی این امر فراخوانده میشدند. استعتاب: استرضا و طلب خشنودی است. و درصورتی که علیه کسی مرتکب جنایتی شده باشی، میگویی: «استعتبته فاعتبني: از او رضایت طلبیدم پس، از من راضی شد».
﴿وَلَقَدۡ ضَرَبۡنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٖۚ وَلَئِن جِئۡتَهُم بَِٔايَةٖ لَّيَقُولَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا مُبۡطِلُونَ٥٨﴾.
«و به راستی در این قرآن برای مردم از هرگونه مثلی زدهایم» از امثالی که آنان را به سوی توحید و یگانگی ما و راستگویی پیامبرانمان راهنمایی میکند و هرگونه حجتی را که بر بطلان و ناروا بودن شرک دلالت میکند، برایشان آوردهایم چنانکه این حجتها را در این سوره کریمه به گونههای مختلف و با ادله و امثال گوناگون و به اشکال متعدد ارائه کردهایم «واگر برای آنان آیتی بیاوری» از آیات قرآن که به این حقیقتها ناطق است «قطعا کافران میگویند: شما جز باطلاندیش نیستید» یعنی: ای محمد! تو و یارانت جز باطلاندیشان بیهودهگویی نیستید که از سحر و چیزهای دیگری که در بطلان شبیه آن هستند، پیروی میکنید.
﴿كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ٥٩﴾.
«این گونه، خداوند بر دلهای کسانی که نمیدانند» به علم سودمندی که بهوسیله آن بهسوی حق رهیاب گردیده و از باطل نجات یابند؛ «مهر مینهد» همانان که خدای ﻷ به علم ازلی خویش دانسته است که گمراهی را انتخاب میکنند. یعنی: این ادعایشان که سخنت و آنچه از آیات را که برایشان آوردهای، باطل میپندارند، در حقیقت تکذیبی است که منشأ آن مهر زدن خداوند أبر دلهایشان به چنان مهر زدنی است که بر اثر آن با حق معارضه کرده و با آن عناد میورزند و در برابر آن گردن نمینهند.
﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ وَلَا يَسۡتَخِفَّنَّكَ ٱلَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ٦٠﴾.
«پس شکیبایی پیشه کن» بر سخنان آزار دهندهای که از آنان میشنوی و در برابر افعال کفر آمیزی که از آنان میبینی «بیگمان وعده خداوند حق است» یعنی: بدان که خداوند أتو را به پیروزی بر آنان و برتر ساختن حجتت و غالب کردن دعوتت وعده داده است و وعده او حقی است که در آن هیچگونه خلافی نیست پس حتما وعدهاش تحقق پیدا میکند «و زنهار تا کسانی که یقین ندارند» به وعدههای خداوند أ، تصدیق نمیکنند کتابها و پیامبرانش را و ایمان نمیآورند به آخرت «تو را به سبکی وا ندارند» و تو را از راه دینت و حقی که بر آن قرار داری، بهدر نبرند. ابنکثیر نقل میکند: «علی ابن ابی طالب سدر حالخواندن نماز بامداد بود که مردی از خوارج خطاب به وی این آیه را خواند: ﴿لِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾[الزمر: ۶۵]. «اگر شرک آوری، بیگمان عملت هدر میرود و از زیانکاران خواهیبود». علی سدرحالیکه در نماز خویش بود، به او چنین پاسخ داد: ﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ وَلَا يَسۡتَخِفَّنَّكَ ٱلَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ٦٠﴾[الروم: ۶۰]. «شکیبایی پیشه کن، بیگمان وعده خداوند حق است و کسانی که یقین ندارند، تو را به سبکی وا ندارند».
این آیه به وجوب مواظبت و استمرار رسول اکرم صبر دعوت بهسوی ایمان اشاره دارد.