سوره فصلت
مکی است و دارای (۵۴) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره را به سبب اینکه با فرموده حق تعالی: ﴿كِتَٰبٞ فُصِّلَتۡ ءَايَٰتُهُۥ﴾[فصلت: ۳] افتتاح شده است، سوره «فصلت» نامیدند. خداوند أدر این سوره ـ به مصداق معنی آن ـ آیات خود را به تفصیل بیان کرده و ادله و برهآنهای آشکاری را بر وجود، قدرت و وحدانیت خویش اقامه کرده است. نام دیگر این سوره، «حم السجده» است زیرا رسولخدا صآن را از ابتدایش بر زعمای قریش خواندند و چون به موضع سجده رسیدند، سجده کردند. این سوره، بعد از سوره «غافر» نازل شد.
ابنکثیر درباره فضیلت این سوره از اصحاب سنقل میکند که فرمودند: قریش روزی گرد هم آمدند و به یکدیگر گفتند: «بنگرید که چهکسی از شما به سحر، شعر و فالبینی داناتر است پس او را نزد این مردی بفرستید که جمع ما را متفرق و کار ما را پراکنده و پریشان ساخته و دین ما را مورد نکوهش قرار میدهد؛ تا با وی سخن بگوید سپس بنگریم که او چه پاسخی به وی میدهد! گفتند: ما کسی جز «عتبهبنربیعه» را که به این امور آگاهی تامی داشته باشد، نمیشناسیم. پس روی به او کردند و گفتند: ای ابوالولید! این کار، کار توست. پس عتبه بنا به مشورت آنان نزد رسولخدا صرفت و به ایشان گفت: ای محمد ص! تو بهتر هستی یا عبدالله پدرت؟ رسولخدا صسکوت کردند و پاسخی ندادند. باز گفت: تو بهتر هستی یا عبدالمطلب؟ باز هم رسول خدا صسکوت کردند. بار دیگر گفت: تو بهتر هستی یا عبدالمطلب؟ باز هم رسول خدا صسکوت کردند. گفت: اگر میپنداری که این گروهی که نام بردم، از تو بهترند پس اینان همین خدایانی را که تو به باد حملهشان گرفتهای، پرستیدهاند و اگر میپنداری که تو بهتر از آنان هستی پس سخن بگو تا سخنت را بشنویم زیرا سوگند به خدا که ما هرگز انسان رانده شدهای را شومتر و نامیمونتر از تو بر قومت ندیدهایم! تو جمع ما را پراکنده و کار ما را آشفته و پریشان ساختهای، دینمان را به باد حمله و سرزنش گرفته و ما را در میان اعراب رسوا ساختهای؛ تا بدانجا که این خبر در میانشان شیوع یافته که: در میان قریش جادوگری است! و در میان قریش کاهنی است! به خدا سوگند که ما فریادی مانند فریاد زن باردار درحال درد زایمان را انتظار میکشیم که (بر اثر دعوتت) برخی از ما بهسوی برخی دیگر با شمشیرها حمله بریم تا همه پاک نابود شویم! هان ای مرد! اگر هدفت از این دعوت نیازمندیت به مال و سرمایه است، برایت مالی بسیار گرد میآوریم تا سرمایهدارترین مرد قریش باشی و اگر شهوت بر تو غلبه کرده، اینک هر یک از زنان قریش را که میخواهی انتخاب کن پس ما به تو ده زن زیباروی میدهیم. و اگر هدفت سیادت و سروری است، تو را سرور و سالار خویش میگردانیم. و اگر هدفت از این دعوت پادشاهی است، تو را بر خود پادشاه میگردانیم...!.
چون عتبه از سخن گفتن فارغ شد ـ و رسول خدا صاز او شنیدند ـ فرمودند: «آیا سخنت تمام شد؟» گفت: آری! فرمودند: پس اینک از من بشنو. گفت: میشنوم! پس خواندند
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿حمٓ١ تَنزِيلٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٢﴾[فصلت: ۱-۲] تا به این آیه رسیدند: ﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَقُلۡ أَنذَرۡتُكُمۡ صَٰعِقَةٗ مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ١٣﴾در این هنگام عتبه که سخت تحت تأثیر این آیات قرار گرفته بود، از بیم آنکه عذاب نازل شود، دست بر دهان رسولاکرم صگذاشت و ایشان را به حق پیوند رحم سوگند داد و التماس کرد که بس کنند و جلوتر نروند. آنگاه یکراست از نزد ایشان به خآنهاش رفت و نزد قریش بازنگشت و خود را از آنان کنار کشید. پس ابوجهل گفت: ای گروه قریش! به خدا جز این فکر نمیکنم که عتبه به محمد گرایش یافته و غذای وی او را خوش آمده است! و این نیست جز بهسبب نیازی که در وی پدید آمده است! پس بیایید که نزد وی برویم. چون نزد وی رفتند ابوجهل به وی گفت: تو را چیز دیگری از حضور در نزد ما بازنداشت جز اینکه به محمد گرایش یافتهای و غذای وی تو را خوش آمده است...! عتبه گفت: نه! به خدا سوگند که شما میدانید؛ من از سرمایهدارترینهای قریش هستم ولی حقیقت این است که وقتی نزد وی رفتم و داستان را بر وی بازگفتم، مرا با کلامی پاسخ گفت که ـ به خدا سوگند ـ نه آن کلام شعر است، نه فال و نه سحر. او سورهای از قرآن را تا آیه عذاب برایم خواند پس دهان وی را گرفتم و او را به حق پیوند رحم و خویشاوندیای که با ما دارد، سوگند دادم که بس کند و دست نگه دارد زیرا شما میدانید که محمد چون چیزی گفت، دروغ نگفته است و من ترسیدم که بر شما عذاب نازل شود. اکنون نظرم این است که این مرد را به حال خودش واگذارید و از او کناره بگیرید زیرا به خدا سوگند؛ کلامی را که من از وی شنیدم، صدایی دارد و سخنش راه به جایی میبرد. پس اگر اعراب بر او غلبه کنند، شما به وسیله دیگران از وی فارغ بال میشوید و اگر او بر اعراب غالب شود آنگاه ملک و عزت وی، ملک و عزت شماست و شما بهوسیله وی خوشبختترین مردم میگردید!
گفتند: ای ابوالولید! به خدا سوگند که او تو را با زبانش سحر کرده است. او در پاسخ گفت: این رأی من است، شما دانید و کارتان که با او چه میکنید [۲۲].
﴿حمٓ١ تَنزِيلٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٢﴾
چنین خوانده میشود: «حاء، م» که از حروف مقطعه است. «این فروفرستادهای از جانب خدای رحمان رحیم است» یعنی: این قرآن، کتابی است فروفرستاده از جانب خدای تبارک و تعالی که بخشایشگر و مهربان است.
﴿كِتَٰبٞ فُصِّلَتۡ ءَايَٰتُهُۥ قُرۡءَانًا عَرَبِيّٗا لِّقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ٣﴾
«کتابی است که آیات آن به روشنی بیان شده» مراد این است که آیات قرآن به شیوایی بیان شده، احکام حلال آن از حرام آن و طاعت آن از معصیت آن به وضوح از یکدیگر جدا ساخته شده و معانی آن به چنان روشنی و استواریای تبیین شده است که بهآسانی و سهولت قابل فهم میباشد «قرآنی است به زبان عربی» تا برایشان حجت، نعمت و پند آموزی باشد. بیان عربی بودن قرآن، منتگذاری بر اعراب و دیگران است زیرا عربی بودن قرآن، گویای سهولت قرائت و سادگی فهم آن میباشد، از آن روی که زبان عربی، زبانی فصیح و شیواست «برای مردمی که میدانند» و یقین دارند به اینکه قرآن از نزد الله أفرستاده شده اما کسانی که به این امر یقین ندارند، قرآن کریم برایشان نعمتی نه بلکه مایه سردرگمی آنهاست.
﴿بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا فَأَعۡرَضَ أَكۡثَرُهُمۡ فَهُمۡ لَا يَسۡمَعُونَ٤﴾
«مژدهآور است» قرآن برای اولیای خدا أ«و هشداردهنده» است برای دشمنان وی؛ و این دو وصف، از اوصاف قرآن میباشد «و بیشتر آنان رویگردان شدند» یعنی: بیشتر کفار، از گرفتن هشدارهایی که قرآن مشتمل بر آنهاست، رویگردانیدند «در نتیجه نمیشنوند» به شنیدن تأمل و طاعت و پذیرش، یعنی بهچنان شنیدنی که از آن بهرهای ببرند، بدان جهت که از آن رویگردانند.
﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا فِيٓ أَكِنَّةٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَيۡهِ وَفِيٓ ءَاذَانِنَا وَقۡرٞ وَمِنۢ بَيۡنِنَا وَبَيۡنِكَ حِجَابٞ فَٱعۡمَلۡ إِنَّنَا عَٰمِلُونَ٥﴾
«و گفتند» کافران: «دلهای ما از آنچه ما را به آن میخوانی» از توحید و تقوی و ایمان «در پردههایی است» یعنی: در پوششهایی است پس آنچه را که تو میگویی، دلهای ما فهم نمیکند و سخنت به آنها نمیرسد. کنان: جعبه یا خریطه تیر است. مراد این است که دلهای ما در درون پردههای ضخیمی قرار دارد «و درگوشهایمان سنگینیای است» یعنی: کری و ناشنواییای است «و میان ما و تو حجابی است» یعنی: پردهای است که ما را از رؤیت تو باز میدارد، یا صدای تو را از ما میپوشاند لذا آنچه را که تو میگویی، نمیدانیم.
اینها تمثیل هایی است از سوی آنان برای دوری دلهایشان از دریافت حق، بیزاری گوشهایشان از شنیدن آن و ممتنع بودن ایجاد هرگونه پیوند و ارتباط میان آنان و میان رسولخدا ص«پس تو کار خود را بکن، ما هم کار خود را میکنیم» یعنی: تو بر دین خویش عمل کن که ما نیز بر دین خودمان عمل میکنیم. بهقولی مراد این است: تو برای آخرتت عمل کن و ما برای دنیایمان عمل میکنیم.
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَٱسۡتَقِيمُوٓاْ إِلَيۡهِ وَٱسۡتَغۡفِرُوهُۗ وَوَيۡلٞ لِّلۡمُشۡرِكِينَ٦﴾
«بگو» ای محمد صدر رد این موضع کافران «جز این نیست که من بشری مانند شما هستم، با این تفاوت که بهسوی من وحی میشود که: خدای شما خدای یگآنهای است» یعنی: جز این نیست که من نیز بشری همانند یک تن از خود شما هستم و از جنسی مغایر با جنس شما نیستم، نه فرشته هستم، نه جن و نه از جنس دیگری جز جنس بشر تا دلهایتان از من در پرده و پوششی باشد. از سوی دیگر، من شما را بهسوی چیزی که با عقل مخالف باشد دعوت نکردهام بلکه شما را بهسوی توحید و یکتاپرستی فراخواندهام. تنها فرقی که میان من و شما هست در این است که بهمن وحی فرستاده میشود نه به شما لذا من با وحی الهی پیامبر شدهام و پیروی من بر شما واجب گردیده است «پس مستقیما بهسوی او بشتابید» با طاعت و عبادت خالصانه و بیشائبه و از راه وی میل و انحراف نکنید «و از او آمرزش بخواهید» بهخاطر گناهانی که از شما سر زده است «و ویل بر مشرکان» از فرط جهالت و استخفافشان به خدای سبحان. ویل: کلمه عذاب و تهدید است. یعنی: هلاکت و نابودی بر آنان باد!
﴿ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ كَٰفِرُونَ٧﴾
«همان کسانی که زکات نمیپردازند» یعنی: به وجوب زکات ایمان ندارند و آنرا از فقرا بازداشته و در راه حق انفاق نمیکنند «و آنان که به آخرت کافرند» و منکر آن میباشند. نسفی میگوید: «خداوند متعال ندادن زکات از سوی آنهارا به انکار آخرت پیوست کرد زیرا دوست داشتهترین چیز در پیش انسان مال اوست و سخن معروفی است که مال، به جان راه دارد پس اگر شخص مالش را در راه خدا أداد، این دلیلی است نیرومند بر صلاح و استقامت وی».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ أَجۡرٌ غَيۡرُ مَمۡنُونٖ٨﴾
«بیگمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، ایشان را پاداشی غیر مقطوع است» یعنی: پاداشی ناکاسته و قطع نشدنی است. یا معنای «غیر مقطوع» این است: بهخاطر دادن آن پاداش، بر ایشان منت گذاشته نمیشود زیرا منتگذاشتن در برابر فضل و بخشش است ولی دادن پاداش در ازای عمل، یک حق است و دادن حق منتی به همراه ندارد. اما ابن کثیر میگوید: «بعضی از ائمه این گونه تفسیر را رد کردهاند زیرا خداوند أبر اهل بهشت منتی آشکار دارد، چنان که خود ایشان در بهشت میگویند: ﴿فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ٢٧﴾[طوز:۲٧]. «پس خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب سموم نگاه داشت».
﴿قُلۡ أَئِنَّكُمۡ لَتَكۡفُرُونَ بِٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ فِي يَوۡمَيۡنِ وَتَجۡعَلُونَ لَهُۥٓ أَندَادٗاۚ ذَٰلِكَ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٩﴾
«بگو» ای پیامبر صبه کفار «آیا این شمایید که واقعا به آن کسی که زمین را در دو روز آفرید کفر میورزید» به قولی: این دو روز، عبارت از روزهای یکشنبه و دوشنبه بود. هرچند این روایت و روایات امثال آن در باره تعیین روزهای خلقت، از منابع اهل کتاب است. البته این آفرینش تدریجی، برای آموزش تأنی و مدارا بهبندگان بود، وگرنه حق تعالی قادر است تا هر چیزی را که اراده کند، در یک لحظه بیافریند. بهقولیدیگر: مراد این است که خداوند متعال زمین را در مدتی به مقدار دو روز آفرید، یا آن را در دو نوبت و در دو مرحله آفرید زیرا روز حقیقی فقط بعد از وجود زمین و آسمان قابل تصور میباشد و قبل از آن قابل تصور نیست.
نظر علوم جدید نیز درباره آفرینش دو نوبتی زمین این است که: حق تعالی در نوبت اول، زمین را بعد از آنکه کره گازیای بود، جامد گردانید و در نوبت دومآن را به طبقات مختلف ـ همراه با ذخایر آبی و معدنی آن ـ تقسیم کرد.
«و» با این وجود «برای او همتایانی قرار میدهید» یعنی: برای او اضدادی قرار میدهید که نزد شما در قدر و منزلت خود با وی مساوی هستند! «این» ذات موصوف به آنچه ذکر شد، همانا «پروردگار عالمیان است» پس جز او کسی شایسته ربوبیت نیست. عالمین: جمع عالم است که شامل همه ما سوی الله میباشد و بهخاطر اختلاف انواعی که دارد، یا به سبب تغلیب عقلا بر غیر آنان، به صیغه جمع آمده است. آری! آنچه که شما مشرکان آنها را شریک و همتای خدای ﻷ قرار میدهید، نیز از جمله عالمیانند پس چگونه برخی از مخلوقات وی را در امر پرستش، شرکای وی میگردانید؟.
﴿وَجَعَلَ فِيهَا رَوَٰسِيَ مِن فَوۡقِهَا وَبَٰرَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَآ أَقۡوَٰتَهَا فِيٓ أَرۡبَعَةِ أَيَّامٖ سَوَآءٗ لِّلسَّآئِلِينَ١٠﴾.
«و در زمین کوههای استوار» یعنی: راسخ، ثابت و ریشهدار «از بالای آن» یعنی: برآمده و مرتفع بر روی زمین «آفرید» زیرا کوهها از اجزای زمیناند. «و در آن برکت نهاد» یعنی: زمین را ـ با منافعی که برای بندگان در آن آفرید ـ پربرکت و دارای خیر بسیار گردانید «و در آن اقوات آن را مقدر کرد» یعنی: ارزاق و زادوبرگهای اهالی زمین و آنچه را که برای گذران معیشت آنها صلاحیت دارد ـ از درختان و رستنیها و منافع ـ تماما بهاندازه و با مقادیری معین و تقسیم شده، در آن قرار داد. باز در هر سرزمین چیزهایی آفرید که در سرزمینهای دیگر وجود ندارد، یا وجود آنها در آن سرزمینها نادر است؛ تا بشر با تجارت و سفر از سرزمینی به سرزمینی دیگر، زادوبرگ و وسایل زندگی خویش را با تعاون همدیگر فراهم کنند. و آماده کردن این زادوبرگ و ارزاق زمین؛ «در چهار روز» بود. یعنی در دوروز دیگر به علاوه دو روز قبلی بود که مجموعا چهار روز میشود. پس آفرینش زمین و قرار دادن ارزاق آن، جمعا در چهار روز انجام گرفت. نقل است که این دو روز اخیر، روزهای سهشنبه و چهارشنبه بود. «برای سؤالکنندگان بیان واضح ارائه شد» یعنی: جمع کل روزهای آفرینش و آمادهسازی زمین برای زندگی، چهار روز تمام بیکم و زیاد است. گویی گفته شد: این بیان محدد و روشن، پاسخ کسانی است که سؤال میکنند: زمین و آنچه در آن است، در چه مدتی آفریده شده است؟.
﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَانٞ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَيۡنَا طَآئِعِينَ١١﴾.
«سپس به آسمان پرداخت» یعنی: سپس حق تعالی به قصدی استوار، بهسوی آسمان قصد کرد. «استوی» از این قول اعراب است: «استوی الی مکان کذا: آهنگ فلان جا را کرد» آنگاه که شخص بهسوی مکانی چنان متوجه شود که بجز آن، به کاری دیگر التفاتی نکند «درحالیکه آسمان دخانی بود» دخان: دودی است که از شعله آتش بلند میشود. یعنی: آسمان ماده گاز تاریکی شبیه دود بود که امروزه دانشمندان آن را «سدیم» نامیده و جهان را در این مرحله از تطور آفرینش آن، اصطلاحا «جهان سدیم» میگویند. پس این آیه، تجلیبخش یکی از معجزات علمی قرآن کریم است.
«سپس به آسمان و زمین فرمود: خواه یا ناخواه رام شوید» یعنی: فرمانم را خواهناخواه اجابت گویید. مفسران گفتهاند: به آسمان گفته شد: ای آسمان! خورشید و ماه و ستارگانت را درخشان کن. و به زمین گفته شد: ای زمین! جویباران و رودبارانت را برشکاف و میوهها و رستنیهایت را بیرون آور. «آن دو گفتند: فرمان پذیر آمدیم» یعنی: هر دویمان با کمال رضا و اطاعت، در برابر فرمانت منقاد و تسلیم هستیم. چنین بود که خدای ﻷ در آنها نیروی سخنگفتن آفرید و همانگونه که خدای ﻷ خواسته بود، سخن گفتند. بهقولیدیگر: مراد سخن گفتن حقیقی آنها نیست بلکه این تمثیلی برای اطاعت و انقیاد آسمان و زمین و تأثیر قدرت ذات ربوبیت در آنهاست پس این از باب مجاز میباشد لذا مراد زبان حال است، نه زبان قال.
﴿فَقَضَىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَاتٖ فِي يَوۡمَيۡنِ وَأَوۡحَىٰ فِي كُلِّ سَمَآءٍ أَمۡرَهَاۚ وَزَيَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡيَا بِمَصَٰبِيحَ وَحِفۡظٗاۚ ذَٰلِكَ تَقۡدِيرُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ١٢﴾.
«پس آنها را به صورت هفت آسمان ساخت» یعنی: خداوند أزمین و آسمان را آفرید و آنها را محکم و استوار ساخت و از کار آنها فارغ شد «در دو روز» دیگر. پس آفرینش زمین و آسمآنها، جمعا در شش روز انجام یافت. مجاهد میگوید: «و هر روز از این شش روز، همانند هزار سال است از آنچه شما میشمارید». «و در هر آسمانی امر آن را وحی کرد» یعنی: در هر آسمان، نظامی قرار داد که امور آن آسمان بر مبنای آن نظام به سامان میآید. قتاده میگوید: «یعنی در هر آسمانی، خورشید، ماه، ستارگان، کهکشآنها، افلاک، فرشتگان، دریاها، برفها و... همه چیز آن را آفرید. بعد از این پرداختن به کار آسمآنها بود که زمین را نیز ـ که قبل از آسمآنها آفریده بود ـ گسترانید و آن را درهم پیچانید (یعنی آن را به هیأت کروی قرار داد) پس زمین در آفرینش خود بر آسمآنها متقدم اما در گسترانیدن و به هیأت کروی قرار داده شدن، از آسمآنها متأخر است. والله اعلم». «و آسمان دنیا را به چراغها بیاراستیم» یعنی: به ستارگانی درخشان ونورانی و روشنگر که مانند چراغ میدرخشند «و حفظی» یعنی: چراغها را در آسمان به عنوان زینت و نگهبانی آفریدیم. مراد؛ نگهبانی آسمان دنیا بهوسیله ستارگان از نفوذ شیاطینی است که استراق سمع میکنند «این است تقدیر خداوند عزیز علیم» یعنی: این نظام بدیع و این آفرینش شگرف و شگفت، همانا از ترتیب، تقدیر و تدبیر خداوندی است که بر آفرینش هر چیزی قادر است، ذاتی که همهچیز را میداند.
﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَقُلۡ أَنذَرۡتُكُمۡ صَٰعِقَةٗ مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ١٣﴾.
«پس اگر» بعد از این بیان روشن «روی برتافتند» کفار مکه از تدبیر و تفکر در این مخلوقات و در این آیات تکوینی. یا از پیروی این آیات تنزیلی و ایمان به آن «بگو» ای محمد صبه آنان «شما را از صاعقهای چون صاعقه عاد و ثمود هشدار دادم» مراد از صاعقه: عذابی است که مانند صاعقه در دم کشنده است، گویی صاعقهای است. صاعقه در اصل: بانگ مرگبار یا قطعهای از آتش مذاب است که همراه با رعدی شدید از آسمان فرود میآید.
در بیان واقعه گفت و گوی عتبه بن ربیعه با رسول خدا صدر مقدمه سوره، خواندیم که: رسولخدا صچون به این آیه رسیدند، عتبه دست بر دهان ایشان نهاد و التماس کرد که جلوتر نروند تا مبادا بر مشرکان عذاب نازل شود.
﴿إِذۡ جَآءَتۡهُمُ ٱلرُّسُلُ مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَۖ قَالُواْ لَوۡ شَآءَ رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِكَةٗ فَإِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ١٤﴾.
«چون پیامبرانشان از پیش رو و از پشت سر بر آنان آمدند» یعنی: چون پیامبران †از هر جانب و جهتی و با بهکار گرفتن هرگونه امکان و توانی نزد آنها آمدند اما جز رویگردانی چیز دیگری از آنها ندیدند. یا معنی این است: پیامبران متقدم و متأخر به سویشان آمدند، که پیامبران متأخر را آنها خود دیدند اما پیام پیامبران پیشین نیز به آنان رسیده بود پس گویی پیامبران پیشین و پسین همگی بهسویشان آمده و آنها را با این سخن مورد خطاب قرار دادند: «که جز خدا را نپرستید» و فقط او را به یگانگی بپرستید «گفتند: اگر پروردگار ما میخواست، قطعا فرشتگانی فرومیفرستاد» بهسوی ما و بشری از جنس ما را بهسوی ما به رسالت برنمیانگیخت «پس ما به آنچه شما بدان فرستاده شدهاید، کافریم» یعنی: چون شما پیامبران، بشر هستید و فرشته نیستید لذا ما به شما و آنچه که با خود بههمراه آوردهاید، ایمان نمیآوریم. یعنی: ما کافر و منکر این امر هستیم که خداوند أشما را بهسوی ما فرستاده باشد.
آری! پاسخ این امتها به هود و صالح و سایر پیامبرانی که آنها را بهسوی ایمان دعوت کردند، این بود.
﴿فَأَمَّا عَادٞ فَٱسۡتَكۡبَرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَقَالُواْ مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةًۖ أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِي خَلَقَهُمۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يَجۡحَدُونَ١٥﴾.
«اما قوم عاد، به ناحق در زمین تکبر کردند» از ایمان به خدای ﻷ و تصدیق پیامبرانش و بر کسانی که در زمیناند برتری طلبیدند، بیآنکه مستحق این برتری باشند «و گفتند: از ما نیرومندتر کیست؟» یعنی: چهکسی از ما پرتوانتر و نیرومندتر است؟ زیرا آنان قامتهای بلند و تنهای قوی و استواری داشتند به طوریکه یکی از آنان صخرهسنگی بزرگ را از کوه با دستش میکند و سپس آن را در هر جایی که میخواست، میگذاشت از این روی، وقتی که هود آنان را به عذاب تهدید کرد، به پیکرهای تنومند خود مغرور و فریفته شدند. البته منظورشان از این سخن این بود: ما بر دفع عذابی که بر ما فرود میآید، قادر و تواناییم. «آیا ندیدهاند» یعنی: آیا به علمی یقینی که در حکم دیدن عینی است، ندانستهاند «که خدایی که آنان را آفریده از آنها پرتوانتر است؟» پس او تواناست بر اینکه از انواع عذاب خویش هر چه بخواهد، فقط با گفتن کلمه: «کن: موجود شو» بر آنان فرود آورد؟ لذا قدرت بندگان متناهی و محدود و قدرت خداوند أبینهایت وغیرمحدود است. بنابراین، مراد از این فرموده خداوند أ: (او از آنان پرتوان تر است)، بیان نسبت تفضیلی نیست، چراکه قدرت او با قدرت بشر قابل مقایسه نمیباشد بلکه این سخن از باب این سخن ماست که میگوییم: «الله اکبر: خدا بزرگتر است». بیآنکه نسبت تفضیلی و مقایسهای را مد نظر داشته باشیم. «و در نتیجه آیات ما را انکار میکردند» یعنی: معجزات پیامبران †را انکار میکردند، با آنکه میدانستند که این معجزات حق است.
﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ رِيحٗا صَرۡصَرٗا فِيٓ أَيَّامٖ نَّحِسَاتٖ لِّنُذِيقَهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡيِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَخۡزَىٰۖ وَهُمۡ لَا يُنصَرُونَ١٦﴾.
«پس بر آنان باد صرصر فرستادیم» صرصر: تندبادی توفنده است که صدای سخت و هولناکی دارد. بهقولی: صرصر: باد بسیار سردی است که کشتزارها و درختان را میسوزاند چنانکه آتش آنها را میسوزاند «در روزهای شوم» یعنی:این باد صرصر را در روزهای نحس و ناخجسته که عبارت از هفت شب و هشت روز نهایت نحس بود، بر آنها فرستادیم چنانکه خدای ﻷ در ابتدای سوره: «الحاقه» بیان کرده است. «تا در زندگی دنیا عذاب خزی را به آنان بچشانیم» خزی: رسوایی و ذلت و خواری است. سبب این عذاب رسواگر، همان استکبارشان بود «و قطعا عذاب آخرت رسواکنندهتر است» یعنی: در خوارسازی و اهانت خود شدیدتر است «و آنان یاری داده نمیشوند» و هیچ بازدارندهای این عذاب را از آنان دفع نمیکند.
﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيۡنَٰهُمۡ فَٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡعَمَىٰ عَلَى ٱلۡهُدَىٰ فَأَخَذَتۡهُمۡ صَٰعِقَةُ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡهُونِ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ١٧ وَنَجَّيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ١٨﴾.
«و اما ثمود پس آنان را راهبری کردیم» یعنی: راه نجات را برای آنها روشن ساخته و آنان را ـ با فرستادن پیامبران †بهسویشان ـ به راه حق دلالت کردیم و از مخلوقات خویش بر فراز راه آنها علائم روشنگر و نشانههای راهبر قرار دادیم «اما آنها نابینایی را بر هدایت ترجیح دادند» یعنی: کفر را بر ایمان و معصیت را بر طاعت برگزیدند «پس صاعقه عذاب خفت آور آنان را فرو گرفت» صاعقه: آتشی است که بر هرکس اصابت کند، بیدرنگ او را از پا میافگند. عذاب هون: عذاب خوار کننده است« بهکیفر آنچه مرتکب میشدند» یعنی: این کیفر کردار خودشان بود و خداوند أبر آنان ستم نکرد «و کسانی را که ایمان آورده بودند و پرهیزگاری میکردند نجات دادیم» که ایشان عبارت بودند از صالح ÷و همراهان وی از مؤمنان.
﴿وَيَوۡمَ يُحۡشَرُ أَعۡدَآءُ ٱللَّهِ إِلَى ٱلنَّارِ فَهُمۡ يُوزَعُونَ١٩﴾.
«و آن روز که دشمنان خدا بهسوی دوزخ گرد آورده میشوند» یعنی: ای پیامبر! روزی را به مشرکان یادآوری کن که دشمنان خدا أهمگی با خشونت بهسوی دوزخ رانده میشوند. دشمنان خداوند أهمه کسانی هستند که پیامبران وی †را تکذیب کرده و از عبادتش سر برتافته و تکبر ورزیدهاند «پس آنان به همدیگر فرامیرسند» یعنی: از اول تا آخرشان همه بازداشته میشوند تا همه بهیک دیگر بپیوندند و همه یکجا گرد هم آیند و پراکنده نشوند. البته خود این دلالت میکند بر این امر که: اهل دوزخ بسیارند.
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا مَا جَآءُوهَا شَهِدَ عَلَيۡهِمۡ سَمۡعُهُمۡ وَأَبۡصَٰرُهُمۡ وَجُلُودُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٢٠﴾.
«تا چون بدان رسند، گوشهایشان و چشمهایشان و پوستهایشان درباره آنچه میکردند» در دنیا از معاصی «بر ضدشان گواهی میدهند» یعنی: اندامهایشان به آنچه که زبآنهایشان از عمل به شرک پنهان داشتهاند، نطق میکنند و گواهی میدهند. مراد از پوستها: پوست بدنهایشان است. به قولی: پوستها، کنایه از آلتهای تناسلی آنان است.
﴿وَقَالُواْ لِجُلُودِهِمۡ لِمَ شَهِدتُّمۡ عَلَيۡنَاۖ قَالُوٓاْ أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِيٓ أَنطَقَ كُلَّ شَيۡءٖۚ وَهُوَ خَلَقَكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٢١﴾.
«و به پوستهای بدن خود میگویند: چرا بر ضد ما گواهی دادید؟ میگویند: همان خدایی که هر چیزی رابه زبان در آورده ما را نیز گویا گردانیده است» یعنی: همان کسیکه همه مخلوقات ناطق خویش را گویا کرده، ما را نیز گویا نموده است. پسچنانکه زبآنهایتان را در دنیا گویا کرده بود همچنین ما را در آخرت به سخن درآورده است و بنابراین، به بدیها و زشتیهایی که کردهاید، گواهی دادهایم «و او نخستین بار شما را آفرید» در حالی که چیزی نبودید «و بهسوی او برگردانیده میشوید» یعنی: کسی که بر آفرینش و ایجاد ابتدایی شما توانا باشد، بیگمان بر بازآفرینی و باز گردانیدنتان بهسوی خویش نیز تواناست.
در حدیث شریف به روایت مسلم و دیگران از انسبن مالک سآمده است که فرمود: «نزد رسول خدا صبودیم که خندیدند آنگاه فرمودند: آیا میدانید که به خاطر چه چیزی میخندم؟ گفتیم: خدا أو رسولش داناترند. فرمودند: از گفت و گوی بنده با پروردگارش به خنده درافتادم؛ میگوید ـ یعنی بنده به پروردگارش ـ آیا مرا از ستم پناه ندادهای؟ پروردگار متعال میفرماید: چرا، پناهت دادهام. میگوید: پس در این صورت من علیه خود هیچ گواه دیگری جز خودم را نمیپسندم. خداوند متعال میفرماید: امروز نفست به عنوان گواه بر خودت بسنده است و امروز نویسندگان گرامی (فرشتگان نویسنده اعمال) به عنوان گواهان بر تو بسندهاند. سپس آن حضرت صافزودند: در این هنگام بر دهانش مهر نهاده شده و به اندامهایش گفته میشود: بهسخن درآیید و گویا شوید. پس اندامها به اعمال وی گویا میشوند. فرمودند: سپس مهر از دهان وی برداشته شده و به او اجازه داده میشود که سخن بگوید. پس خطاب به اندامهای خویش میگوید: دوری باد شما را (گم و گور شوید) آخر من از جای شما دفاع میکردم».
﴿وَمَا كُنتُمۡ تَسۡتَتِرُونَ أَن يَشۡهَدَ عَلَيۡكُمۡ سَمۡعُكُمۡ وَلَآ أَبۡصَٰرُكُمۡ وَلَا جُلُودُكُمۡ وَلَٰكِن ظَنَنتُمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَا يَعۡلَمُ كَثِيرٗا مِّمَّا تَعۡمَلُونَ٢٢﴾.
«و شما از اینکه مبادا گوشهایتان و چشمهایتان و پوستهایتان بر ضد شما گواهی دهند پردهپوشی نمیکردید» به قولی: این از خطاب خدای سبحان به دوزخیان، یا از سخن پوستهایشان به آنان است. یعنی: شما در هنگام ارتکاب اعمال ناشایست، از بیم اینکه اندامهایتان علیه شما گواهی دهند، پردهپوشی نمیکردید و از این امر غافل بودید که اگر هیچ گواه دیگری از بشر در هنگام ارتکاب اعمال بد شما نیز حاضر نباشد، خود اندامهای شما بر شما گواهی میدهد! و از آنجا که انسان قادر نیست تا در هنگام ارتکاب گناه از اندامهای خویش پرده پوشی کند پس معنای پردهپوشی و پنهانکاری در اینجا، ترک گناه از بیم حضور این گواهان اجباری است. البته این بیان الهی، بیدارباشی برای مؤمن است که او باید در همه حال، وجود مراقب و ناظری را بر خود احساس کند «لیکن گمان داشتید که خدا بسیاری از آنچه را که» از گناهان «میکنید، نمیداند» پس بنابر همین پندار بود که به ارتکاب گناهان جرأت کردید.
بخاری و مسلم در بیان سبب نزول این آیه از ابن مسعود سروایت کردهاند که فرمود: «من در میان پردههای کعبه خود را پنهان کرده بودم که سه نفر به من نزدیک شدند: یک تن قریشی با دو دامادش که ثقفی بودند. یا یک تن ثقفی با دو دامادش که قریشی بودند. چاقی و چربی شکمهای آنان بسیار و فهم و دریافت قلبهایشان اندک بود. آنها باهم سخنانی گفتند که من آن را نمیشنیدم. در این اثنا یکی از آنها با صدایی که برایم قابل شنیدن بود گفت: آیا میدانید که خداوند أاین سخنان ما را میشنود؟ دیگری گفت: اگر ما صداهایمان را بلند کنیم، او آن را میشنود اما اگر آن را بلند نکنیم، او آن را نمیشنود! ولی دیگری گفت: او اگر چیزی از آن را بشنود، مسلما کل آن را میشنود. ابنمسعود سمیگوید: این ماجرا را به رسولخدا صگفتم، همان بود که خدای ﻷ این آیه را تا: (من الخاسرین) نازل کرد. در حدیث شریف آمده است: «ليس من يوم يأتي علي ابن آدم إلا ينادي فيه: يا ابن آدم! أنا خلق جديد، وأنا فيما تعمل غدا عليك شهيد، فاعمل في خيرا أشهد لك به غدا، فإني لو قد مضيت لم ترني أبدا. ويقول الليل مثل ذلك». «هیچ روزی بر فرزند آدم نمیآید مگر اینکه چنین ندا میکند: ای فرزند آدم! من آفرینش جدیدی هستم و من در آنچه که عمل میکنی، فردا بر تو گواه میباشم پس در من عمل خیر انجام بده تا فردای قیامت بهنفع تو گواهی بدهم زیرا آنگاه که من رفتم دیگر هرگز و برای همیشه مرا نمیبینی. و شب نیز مانند این سخن را میگوید».
﴿وَذَٰلِكُمۡ ظَنُّكُمُ ٱلَّذِي ظَنَنتُم بِرَبِّكُمۡ أَرۡدَىٰكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٢٣﴾.
«و همین گمانتان که به غلط در باره پروردگارتان بردید، بود که شما را هلاک کرد» یعنی: گمانتان به اینکه خداوند أبسیاری از اعمالتان را نمیداند، بود که شما را بر ارتکاب معصیت جری و جسور گردانید لذا در ارتکاب گناه شتاب کردید و همین امر شما را هلاک گردانید و به دوزخ در افگند «و از زیانکاران شدید» در دنیا و آخرت.
در حدیث شریف به روایت جابربن عبدالله سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «لا يموتن أحد منكم إلا و هو يحسن بالله الظن فإن قوما قد أرداهم سوء ظنهم بالله، فقال الله تعالي: +وَذَٰلِكُمۡ ظَنُّكُمُ ٱلَّذِي_: «هرگز یکی از شما نمیرد، جز اینکه به خداوند أگمان و اندیشه نیک میپروراند زیرا سوءظن گروهی به خداوندأ، آنان را هلاک گردانید پس خداوند أفرمود: و این گمانتان که به غلط در حق پروردگار خویش اندیشیدید، شما را هلاک گردانید، در نتیجه از زیانکاران شدید».
علما گفتهاند؛ گمان بر دو قسم است:
۱- گمان نیک: و آن این است که انسان نسبت به خدای ﻷ، رحمت و فضل و احسانش را گمان داشته باشد. چنانکه خداوند أدر حدیث شریف قدسی میفرماید: «أنا عند ظن عبدي بي». «من در نزد گمان بنده خویش در حق خود هستم».
۲- گمان زشت و ناپسند: و آن این گمان در مورد خداوند أاست که او به بعضی از افعال علم ندارد.
حسن بصری میگوید: «مردمی هستند که آرزوهای خام چنان سرگرم و غافلشان کرده است که چون از دنیا بیرون روند، در حالی بیرون میروند که هیچ ثوابیندارند. یکی از آنها میگوید: من به پروردگارم گمان و اندیشه نیک میپرورانم و باکی ندارم که چه میکنم زیرا پروردگارم بخشایشگر و آمرزگار است! درحالیکه او دروغ گفته است زیرا اگر به پروردگار خویش گمان نیک میداشت، یقینا عمل نیک هم انجام میداد. آنگاه این آیه را تلاوت کرد».
﴿فَإِن يَصۡبِرُواْ فَٱلنَّارُ مَثۡوٗى لَّهُمۡۖ وَإِن يَسۡتَعۡتِبُواْ فَمَا هُم مِّنَ ٱلۡمُعۡتَبِينَ٢٤﴾.
«پس اگر صبر کنند» و بر عذاب شکیبایی ورزند، این صبر و شکیبایی هیچ به دردشان نمیخورد زیرا «جایگاهشان در آتش است» و هرگز آنها را از آن بیرون رفتی نیست «و اگر بخشایش طلبند، از بخشودگان نیستند» یعنی: اگر درخواست کنند که بهسوی آنچه که در دنیا دوست دارند برگردانیده شوند، برگردانیده نمیشوند زیرا سزاوار این بازگشت نیستند و اگر طالب رضا و عفو الهی بشوند، نیز این عفو برایشان صادر نمیشود بلکه آنها ناگزیر باید دوزخ را تحمل کنند.
در حدیث شریف آمده است: «ولا بعد الموت من مستعتب» یعنی: بعد از مرگ، هیچ معذرت خواهی و طلب بخشایشی نیست زیرا آخرت سرای جزاست و در آن عملی در کار نمیباشد.
﴿وَقَيَّضۡنَا لَهُمۡ قُرَنَآءَ فَزَيَّنُواْ لَهُم مَّا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَحَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ فِيٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ إِنَّهُمۡ كَانُواْ خَٰسِرِينَ٢٥﴾.
«و برای آنان همنشینانی را برگماشتیم» یعنی: بر آنان همنشینانی را از شیاطین به عنوان دوستانی صمیمی و همراز مسلط کردیم تا آنان را گمراه کنند «پس آن همنشینان آنچه را پیش رویشان است» از امور دنیا و شهوات آن «برایشان آراسته جلوه دادند» و آنها را به ارتکاب معاصی و نافرمانیهای خداوند أواداشتند «و» آراستند برایشان «آنچه را پشت سر آنان بود» یعنی: برایشان آینده شان از امور آخرت را نیز آراستند و گفتند: نه رستاخیزی در کار است و نه حسابی، نه بهشت و نه دوزخی «و بر آنان قول» یعنی: وعده عذاب «ثابت شد» و آن این فرموده خداوند أاست: ﴿لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ﴾[هود: ۱۱٩]. «قطعا جهنم را از جنیان و انسانها پر میکنم». «در امتهایی» یعنی: وعده عذاب در جمله امتهای کافری «که پیش از آنان ـ از جن و انس ـ گذشتند» بر کفر و به مانند اعمال اینان عمل کردند، بر آنان ثابت شد «هرآینه آنان زیانکار بودند» با تکذیب وافعال بد خویش و هیچ سودی هم نبردند.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَسۡمَعُواْ لِهَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ وَٱلۡغَوۡاْ فِيهِ لَعَلَّكُمۡ تَغۡلِبُونَ٢٦﴾.
«و کافران گفتند: به این قرآن گوش ندهید» یعنی: برخی از کافران به برخی دیگر گفتند: به قرآنی که پیامبر و مؤمنان میخوانند، گوش فراندهید «و در اثنای خواندن آن سخنان بیهوده بگویید» یعنی: با گفتن سخنان بیهوده و باطل، با قرآن معارضه کنید. یا صدای خود را در اثنای خواندن آن بلند کنید تا خواننده آن مشوش گردد و نفهمد که چه میخواند. یا در اثنای تلاوت آن ـ با کف زدن و جیغ و داد کشیدن و همهمه و هیاهو ـ غوغا بهپا کنید تا قرائت قرآن نا مفهوم گردد و کسی از آن چیزی نفهمد «باشد که غالب شوید» بر آنان در قرائتشان لذا از خواندن قرآن بازایستند و سکوت کنند.
﴿فَلَنُذِيقَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ عَذَابٗا شَدِيدٗا وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَسۡوَأَ ٱلَّذِي كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٢٧﴾.
«و قطعا به کافران عذابی سخت میچشانیم» این تهدید و هشداری به تمام کفار از جمله به گویندگان سخن فوق است «و حتما آنان را به حسب بدترین آنچه میکردند، جزا میدهیم» یعنی: قطعا آنها را در آخرت برحسب جزای زشتترین اعمالی که در دنیا کردهاند ـ و آن شرک است ـ جزا میدهیم. به قولی معنی این است: آنان را در برابر اعمال بدشان جزا میدهیم و در برابر اعمال نیکشان پاداشی به آنان نمیدهیم ؛ اعمالی چون صله رحم و گرامیداشت میهمان که در دنیا انجام دادهاند زیرا با وجود کفر، اعمال نیکشان باطل و هدر است و بر آن هیچ گونه مزد و پاداشی مترتب نیست.
﴿ذَٰلِكَ جَزَآءُ أَعۡدَآءِ ٱللَّهِ ٱلنَّارُۖ لَهُمۡ فِيهَا دَارُ ٱلۡخُلۡدِ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يَجۡحَدُونَ٢٨﴾.
«این است سزای دشمنان الله که آتش است. برای آنان در آن، سرایی جاودانه است» یعنی: دوزخ همان سرای اقامت مدام و مستمرشان است که اقامتشان در آن هرگز انقطاعی ندارد «این جزا به کیفر آن است که آیات ما را انکار میکردند» یعنی: آنها بهسبب انکار این حقیقت که قرآن از نزد خدای سبحان است، به کیفری سخت، مجازات میشوند.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ رَبَّنَآ أَرِنَا ٱلَّذَيۡنِ أَضَلَّانَا مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ نَجۡعَلۡهُمَا تَحۡتَ أَقۡدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ ٱلۡأَسۡفَلِينَ٢٩﴾.
«و کافران گفتند» آنگاه که به دوزخ وارد شوند «پروردگارا! آن دوکس از جن و انس را که ما را گمراه کردند، به ما نشان ده» یعنی: شیطآنهای انسی و جنیای که کفر و معاصی را برای ما میآراستند و رؤسای گمراهیای را که به جلوه دادن و آراستن کفر برای ما میپرداختند، به ما نشان بده «تا آنها را زیر گامهایمان دراندازیم» و لگد کوبشان کرده از آنان انتقام بکشیم و قدری از خشمی را که بر آنان داریم، فرو بنشانیم «تا از فروترماندگان شوند» از نظر جایگاه در دوزخ. یا معنی این است: تا از خوارشدگان رسوا گردند.
علی بن ابی طالب سمیگوید: «آن دو کس که بندگان خدا أرا گمراه کردند، یکی ابلیس است و دیگری (قابیل) فرزند آدم بود که برادر خود را کشت زیرا ابلیس دعوتگر هر شری ـ اعم از شرک و پایینتر از آن ـ است و (قابیل) فرزند آدم نیز ـ چنانکه در حدیث شریف آمده است ـ شریک هر خونی است که تا قیامت ریخته میشود زیرا او اولین کسی است که این روش غلط را بنیان گذاشت».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ٣٠﴾.
«به راستی کسانی که گفتند: پروردگار ما الله است» یعنی: او یگانه است و شریکی ندارد. بدینگونه به پروردگاری و یکتایی حق تعالی و به عبودیت خود برای او اقرار کردند؛ «سپس استقامت ورزیدند» بر یکتا پرستی و اخلاص عمل برای خدای سبحان لذا به معبودی جز الله أالتفاتی نکرده، به راست و چپ انحراف ننموده و بر امر حقتعالی پایداری ورزیدند و تا دم مرگ به طاعت وی عمل کرده و از معصیت وی اجتناب نمودند؛ که این معنی شامل پایبندی قولی و عملی به تمام احکام شرع حنیف ـ اعم از عقاید، عبادات، معاملات و محرمات ـ میشود ؛ پس اینان کسانی هستند که: «فرشتگان» از نزد خدای سبحان «بر آنان فرود میآیند» همراه با مژدهای که دلخواهشان است. مجاهد میگوید: «مراد، فرودآمدن فرشتگان بر ایشان در هنگام مرگشان است». قتاده میگوید: «مراد فرود آمدنشان در هنگامی است که ایشان از قبرهایشان برای بعث و حشر برمیخیزند». زیدبن اسلم میگوید: «مراد این است که فرشتگان در هنگام مرگشان، در قبرهایشان و در هنگامی که برای حساب برانگیخته میشوند، به ایشان مژده میدهند». ابن کثیر میگوید: «قول زیدبناسلم در این باره، قولی بس نیکو وجمعکننده همه اقوال در این مورد است».
در حدیث شریف به روایت براء سآمده است که رسولخدا صفرمودند: «إن الملائكه تقول لروح المؤمن: اخرجي أيتها الروح الطيبة في الجسد الطيب كنت تعمرينه، اخرجي إلي روح وريحان ورب غير غضبان». «فرشتگان به روح مؤمن میگویند: ای روح پاکیزه که در جسم پاکیزهای بودهای که آن را (با طاعت حق تعالی) آباد میداشتی! بیرون آی بهسوی راحتی و آسایش و گشایشی و بهسوی رزق و روزی و خوشیای و بیرون آی بهسوی پروردگاری که بر تو خشمگین نیست». گفتنی است که درباره اهمیت استقامت و پایداری، احادیث و روایات بسیاری آمده است؛ از آن جمله حدیث شریف ذیل به روایت سفیان بن عبدالله ثقفی ساست که فرمود: گفتم، یا رسولالله! مرا به کاری دستور دهید تا به آن چنگ زنم! فرمودند: «قل: ربي الله، ثم استقم». «بگو: پروردگار من الله أاست آنگاه بر آن استقامت کن». گفتم: یا رسولالله! از چه چیزی بیشتر بر من بیمناک هستید؟ رسول خدا صگوشه زبان خویش را گرفتند و فرمودند: «از این!».
ابوبکر سدر تفسیر استقامتکنندگان مورد نظر در این آیه، فرمود: «ایشان کسانی هستند که در عمل استقامت ورزیدند چنان که در سخن استقامت ورزیدند... و گفتند؛ پروردگار ما الله أاست، سپس چیزی را به وی شریک نیاوردند». عمر سدر تفسیر آن فرمود: «سوگند به خدای ﻷ که آنها در راه طاعت وی استقامت ورزیدند، سپس بسان مکر و فریب روباهان، نیرنگ نکردند». عثمان سدر تفسیر آن فرمود: «ثم استقاموا ـ یعنی گفتند: پروردگار ما الله أاست، سپس عمل خود را برای خدا أخالص گردانیدند». علی سدر تفسیر آن فرمود: «آنها کسانی اند که گفتند: پروردگار ما الله أاست، سپس فرایض را به جا آوردند».
نظریات تابعین در معنای استقامت نیز به همان معانیای است که ذکر شد.
آری! فرشتگان بر این پایداران مؤمن با استقامت، فرود میآیند همراه با این مژده: «هان! بیم مدارید» از امور و رخدادهای آخرت که بر آنها پیش افگنده میشوید «و اندوهگین نباشید» بر آنچه که از امور دنیا از دست دادهاید زیرا اینک خدای منان شما را از هرگونه غم و اندوهی آسوده خاطر گردانیده است «و مژده باد شما را به بهشتی که وعده داده میشدید» به آن در دنیا؛ زیرا شما قطعا به بهشت میرسید و در آن مستقر شده و در نعمتهای آن جاودانه به سر میبرید.
ابن عباس سدر بیان سبب نزول آیه میگوید: «این آیه کریمه در شأن ابوبکر صدیق سنازل شد زیرا مشرکان گفتند: پروردگار ما الله أاست و فرشتگان دخترانش و این بتان نیز شفیعان ما نزد وی هستند. لذا آنها بر این گفته خود که: «پروردگار ما الله است» استقامت نورزیده و انحراف پیشه کردند در حالیکه ابوبکر سگفت: «پروردگار ما الله یگانه است، برای او شریکی نیست و محمدصبنده و پیامبر وی است. پس او بر این سخن خویش استقامت ورزید». درحدیث شریف به روایت انسبنمالک سآمده است که رسول خدا صاین آیه کریمه را تلاوت کرده سپس فرمودند: «مردم این سخن (یعنی ربنا الله) را گفتند، آنگاه بیشترشان کافر شدند لذا هرکس بر آن بمیرد (در حالی که به مفاد آن پایبند باشد) بیگمان او از کسانی است که استقامت ورزیده است».
﴿نَحۡنُ أَوۡلِيَآؤُكُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَشۡتَهِيٓ أَنفُسُكُمۡ وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ٣١﴾.
فرشتگان در هنگام احتضار مؤمنان به ایشان میگویند: «ما در زندگی دنیا و در آخرت اولیای شما هستیم» یعنی: ما در امور دنیا و آخرت، عهدهدار نگهبانی و یاریگری شما هستیم لذا شما به هر مرام نیکی نایل شده و از هر بیمی نجات مییابید. بهقولی معنی این است: ما در دنیا نگهبانان اعمال شما و در آخرت دوستان شما هستیم که در آن برای شما شفاعت کرده و از شما با اکرام و اعزاز پذیرایی میکنیم و همینطور شما را از وحشت قبور، از هول و هراس نفخه صور و از صحنههای هولناک رستاخیز و نشور، در امنیت و انس و فارغ بالی تمام قرار داده، شما را از «صراط» به سلامت گذرانده و به بهشتهای پر ناز و نعمت میرسانیم «و هر چه دلهایتان خواهش داشته باشد، در آنجا برای شما فراهم است» از انواع لذتها و نعمتها «و در آنجا آنچه درخواست کنید» از خواهشها و آرزوها «شما راست» بیهیچ دغدغه و دلهرهای.
﴿نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِيمٖ٣٢﴾.
«میهمانیای از جانب الله آمرزگار مهربان است» نزل: آنچه که برای بهشتیان در حال فرود آمدنشان به بهشت از روزی و میهمانی آماده ساخته میشود.
اینها همه، از سخنان فرشتگان به استقامت ورزان مؤمن است.
﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٣٣﴾.
«و کیست نیکوتر به اعتبار سخن» یعنی: کسی نیکو سخنتر و خوشگفتارتر نیست «از آن کس که مردم را بهسوی الله» یعنی: بهسوی توحید و طاعت وی «دعوت کرد» پس دعوت بهسوی الله أ، بهترین سخنی است که یک انسان بهانسان دیگری میگوید «و» کیست نیکوتر به اعتبار سخن از آن کس که «عمل صالح کرد و گفت: من از مسلمانانم» و تسلیم و منقاد پروردگارم میباشم. پس هرکس که میان دعوت بندگان بهسوی شریعت خدای سبحان و عمل شایسته ـ که انجام فرایض خداوند أبه همراه اجتناب از محرمات وی است ـ جمع کرد و در دین خویش از مسلمین بود نه از غیر ایشان، قطعا هیچکس از او نیکو سخنتر، نیکو روشتر و بیش ثوابتر در عملش نیست.
در بیان سبب نزول آمده است که: این آیهکریمه در شأن مؤذنان نازل شده است. در حدیث شریف به روایت عمر سنیز آمده است که رسول خدا صفرمودند: «خدایا! بر مؤذنان بیامرز» و این دعا را سهبار تکرار کردند. به قولی دیگر: این آیه کریمه در باره خود پیامبر اکرم صنازل شد؛ چنانکه نقل شده است که: «هر وقت حسن بصری این آیه کریمه را میخواند، میگفت: او رسول خدا صاست، او حبیب خدا أاست، او ولی خدا أاست، او برگزیده خدا أاست، او بهترین خلق خدا أاست، به خدا أسوگند که او دوست داشتهترین اهل زمین در نزد حق تعالی است که به دعوتش لبیک گفت ومردم را نیز بهسوی آنچه که خودش اجابت کرده بود، دعوت کرد». اما حق این است که این آیه کریمه، عام است و هر دعوتگری بهسوی خداوند أرا شامل میشود.
از این آیه کریمه دانسته میشود که دعوتگران راه الله أناگزیر باید عمل صالحـ یعنی ادای فرایض، بسیار انجام دادن نوافل و مستحبات، اجتناب از محرمات، اعلام اعتقاد صریح خود در همه امور عقیدتی و اخلاص عمل برای خداوند أرا ـ باهم جمع کنند.
﴿وَلَا تَسۡتَوِي ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّيِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ٣٤﴾.
«و نیکی و بدی برابر نیست» یعنی: نیکیای که خداوند أبه آن راضی است و بر آن پاداش میدهد، با بدیای که خدای ﻷ آن را ناپسند داشته و بر آن مجازات میکند، یکسان نیست. به قولی: مراد از «حسنه» در اینجا، مدارا و گذشت و مراد از «سیئه» خشونت و درشتی است. «به شیوهای که نیکوتر است دفع کن» یعنی: بدی بدکار را به نیکوترین شیوهای که دفع آن ممکن است، دفع کن؛ مانند گفتن سخنی خوش و نیکو در برابر سخن بد، تقدیم نیکی در برابر بدی، گذشت در برابر گناه، صبر و شکیبایی در برابر خشم و خشونت و چشم پوشیدن از لغزشهای دیگران و تحمل ناخوشیها و دوست نداشتنیهای آنان... که اگر این شیوه را در اخلاق و تعامل با دیگران در پیش گیری: «بناگاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی مهربان است» یعنی: اگر بدی را با این شیوه نیکو دفع کنی، دشمن کینهتوز برایت مانند دوستی دلسوز میشود.
مقاتل در بیان سبب نزول این آیه کریمه میگوید: «این آیه کریمه درباره ابوسفیان بن حرب نازل شد که دشمن رسول اکرم صبود ولی با خویشاوندیای که میان او و ایشان صورت گرفت، دوست ایشان گردید و سپس مسلمان شد و در اسلام یار و یاور ایشان گردید و به وسیله خویشاوندی نیز با ایشان پیوند مهربانی و صمیمیت برقرار کرد».
این آیه کریمه ادبآموز دعوتگران راه خدا أاست که باید در دعوتشان بهسوی وی، به این اخلاق متعالی آراسته باشند و نیز این آیه کریمه ناظر بر همه مردم است که باید این روش پسندیده اخلاقی را سرلوحه تعامل اجتماعی خویش قرار دهند.
﴿وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٖ٣٥﴾.
«و این را درنمییابند» یعنی: بر خصلت دفع بدی با نیکی قدرت نمییابند و این سفارش را نمیپذیرند و به آن عمل نمیکنند؛ «جز کسانی که صبر کردند» بر فروخوردن خشم و تحمل ناخوشی «و آن را جز صاحب بهره بزرگ» در ثواب وخیر و کسب سعادت دنیا و آخرت؛ «فرا نمیگیرد» زیرا این خصلت، بخشایشی عظیم از سوی خدای منان است پس هر ناکس قابلیت این بخشایش و موهبت بزرگ را ندارد. ابن عباس سدر تفسیر این آیه کریمه میگوید: «خداوند متعال مؤمنان را به شکیبایی و صبر در هنگام خشم، به بردباری در هنگام روبرو شدن با جهل و به گذشت در هنگام روبرو شدن با بدی دستور داد پس اگر چنین کنند، او آنان را از آسیب شیطان حفظ میکند و دشمنشان در برابرشان به گونهای فروتن میگردد که گویی دوستی مهربان است».
﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٣٦﴾.
بعد از آنکه خداوند متعال راه دفع دشمن انسی و نحوه تعامل با وی را بیان کرد، اینک راه درمان وسوسهها و کششهای شیطانی را بیان داشته و میفرماید: «و اگر وسوسهای از سوی شیطان تو را به وسواس افگند» نزغ: شبهه برانگیختن، به هیجان آوردن و دمدمه افگندن است. خداوند أوسوسه افگنی را به «نزغ» تشبیه کرد زیرا وسوسه، آدمی را بر شر و بدی برمیانگیزد. یعنی: اگر شیطان تو را از دفع بدی به شیوهای که نیکوتر است، برگردانید و این امر را برایت آراست که بدی را با بدیای همانند آن یا خشنتر از آن پاسخ گویی: «پس به الله پناه ببر» از شر شیطان و از او پیروی نکن «چرا که خداوند شنوای داناست» پناه بردن و التجای تو را بهسوی خود میشنود و وسوسههای شیطان و امید بستن صادقانه انسان بهبارگاه خود را میداند پس انسان مؤمن باید از حق تعالی طلب گشایش کرده و از شر شیطان به او پناه ببرد. در حدیث شریف به روایت ابوسعید خدری سآمده استکه رسول خدا صچون بهسوی نماز برمیخاستند، میفرمودند: «أعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم، من همزه و نفخه و نفثه». «پناه میبرم به خدای شنوا و دانا از شر شیطان رانده شده، از وسوسه و دمیدن و افسون وی».
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِ ٱلَّيۡلُ وَٱلنَّهَارُ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُۚ لَا تَسۡجُدُواْ لِلشَّمۡسِ وَلَا لِلۡقَمَرِ وَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ ٱلَّذِي خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ٣٧﴾.
«و از آیات او شب و روز و خورشید و ماه است» آیات: جمع آیه، بهمعنای حجت و برهان دال بر وحدانیت خداوند أو قدرت وی است. یعنی: شب و روز وخورشید و ماه، از نشانههای کونی خداوند أبر قدرت و عظمت و حکمت وی میباشد «برای خورشید و ماه سجده نکنید» زیرا این دو، آفریدگانی از مخلوقات وی هستند پس درست نیست که شریک ربوبیت خداوند أقرار داده شوند «و برای خداوندی سجده کنید که آنها را» یعنی: چهار پدیده یاد شده را «آفریده است، اگر تنها او را میپرستید» یعنی: اگر شما مدعی عبادت خالصانه برای حق تعالی هستید، راه عبادت وی این است، نه اینکه به وی شریک آورید. نقل است: مردمی بودند که همچون «صائبین» برای خورشید و ماه سجده میکردند و میپنداشتند که از سجده کردن برای خورشید و ماه، سجده برای خداوند أرا در نظر دارند. پس از این کار نهی شدند.
این آیه، در نزد جمهور علما، محل سجده تلاوت است از آن روی که امر به سجده، بدان پیوست ساخته شده است. ولی در نزد امام ابوحنیفه /، موضع سجده آخر آیه دیگر، یعنی: ﴿وَهُمۡ لَا يَسۡئَمُونَ﴾میباشد زیرا معنی با آن تمام میشود.
﴿فَإِنِ ٱسۡتَكۡبَرُواْ فَٱلَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُۥ بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَهُمۡ لَا يَسَۡٔمُونَ۩٣٨﴾.
«پس اگر تکبر ورزیدند چه باک، کسانی که در پیشگاه پروردگار تواند، شبانه روز او را به پاکی یاد میکنند و خسته نمیشوند» یعنی: اگر این گروه از امتثال امر پروردگار تکبر ورزیدند، هیچ باکی نیست چرا که فرشتگان از عبادت باریتعالی تکبر نمیورزند بلکه دائما و در طول شب و روز برای وی تسبیح میگویند و از تسبیح گفتن سست و ملول و دلتنگ نمیشوند.
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنَّكَ تَرَى ٱلۡأَرۡضَ خَٰشِعَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡۚ إِنَّ ٱلَّذِيٓ أَحۡيَاهَا لَمُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰٓۚ إِنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ٣٩﴾.
«و از» دیگر «آیات» و نشانههای قدرت و وحدانیت «او این است که تو زمین را خاشع و پژمرده میبینی» اصل خشوع، عبارت از خواری و خاکساری است که این تعبیر برای زمین خشک و بیرونق، استعاره گرفته شده است لذا چون زمین خشک شود و بر آن باران نبارد، گفته میشود که: زمین خاشع شد. «پس چون بر آن آب فروفرستیم، به جنبش آید» یعنی: زمین به سبب رستنیها به حرکت درمیآید و سبزهها بر آن میجنبد «و بردمد» یعنی: زمین قبل از آنکه گیاه از آن بروید، پرحجم میشود و بالا میآید. به قولی: رشد و بالا آمدن زمین به سبب این است که رویش گیاهان و رستنیها بر حجم آن میافزایند. گفتنی است که مراد از دو کلمه: «اهتزت» و «ربت» ارائه تصویری زنده و متحرک از زمین سبز شده است. «بیگمان همان کسی که آن را زندگی بخشید، زندگی بخش مردگان است» با برانگیختن مجدد و حشر و نشر آنان «در حقیقت او بر هر چیزی تواناست» هر چه که باشد ؛ اعم از زنده گردانیدن، میرانیدن و غیره.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا لَا يَخۡفَوۡنَ عَلَيۡنَآۗ أَفَمَن يُلۡقَىٰ فِي ٱلنَّارِ خَيۡرٌ أَم مَّن يَأۡتِيٓ ءَامِنٗا يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ ٱعۡمَلُواْ مَا شِئۡتُمۡ إِنَّهُۥ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٌ٤٠﴾.
«بیگمان کسانی که در آیات ما کژروی میکنند» یعنی: کسانی که از جاده حق و استقامت میل میکنند و کلام خدای ﻷ را تحریف نموده و آن را در غیر جایگاه آن مینهند و لازم عقلی آن را بر آن مترتب نمیکنند «بر ما پوشیده و پنهان نیستند» بلکه ما به حال آنان داناییم لذا آنان را در برابر آنچه که میکنند، جزا میدهیم. و این تهدیدی است بسیار سخت «آیا کسی که در آتش افگنده میشود، بهتر است یا کسی که روز قیامت آسوده خاطر میآید؟» مراد این است که کژروان و کژاندیشان در آیات الهی، به آتش دوزخ افگنده میشوند در حالیکه مؤمنان به آیات الهی، در روز قیامت ایمن و آسوده خاطر میآیند پس شما خودداوری کنید که کدام یک از دوگروه بهترند؟ «هر چه میخواهید، بکنید» از خیر یا شر «همانا او به آنچه میکنید، بیناست» پس شما را در برابر آنچه میکنید، جزای مناسب میدهد. زجاج میگوید: لفظ «اعملوا: هر چه میخواهید، بکنید» لفظ امر و مفید تهدیدی سخت میباشد».
بشیربنفتح در بیان سبب نزول میگوید: «این آیه کریمه درباره ابوجهل و عماربن یاسر سو تفاوت حال آن دو نازل شد». البته مفاد آیه عام است.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِٱلذِّكۡرِ لَمَّا جَآءَهُمۡۖ وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ٤١﴾.
«بیگمان کسانی که به ذکر» یعنی: به قرآن «چون بر آنان نازل شد کافر شدند» یقینا در برابر کفر خویش مجازات میشوند «و به تحقیق که آن کتابی عزیز است» یعنی: قرآنی که در آن کژروی و کژاندیشی میکنند، کتابی است گرامی و ارجمند و برتر از آن است که مورد معارضه قرار گیرد، یا طاعنان در آن طعن زنند، این کتاب برتر و والاتر از آن است که به آن عیبی نسبت داده شود، گویی دژ استوار و رفیعی است که دست طاعنان و غداران تحریفگر و عیب جو از آن کوتاه میباشد.
﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ٤٢﴾.
«باطل از پیش روی آن و از پشت سر آن در آن راه نمییابد» یعنی: قرآن کریم از این امر که چیزی از آن کاسته یا در آن افزوده شود، محفوظ و مصون است. از جانبی دیگر، این کتاب مبین، از سوی کتب آسمانی قبل از خود، تکذیب نمیشود و بعد از آن نیز کتابی نمیآید تا آن را ابطال کند؛ پس گذشته و آینده همه مؤید آن است «فرو فرستادهای از سوی الله با حکمت ستوده است» یعنی: چگونه باطل را بر آن راهی خواهد بود در حالیکه خدای ذوالجلال فرودآورنده آن، از کمال حکمت و برترین و والاترین اوصاف برخوردار است به طوریکه از حکمت و فرزانگی خویش، امور را در نصاب و جایگاه درست آنها قرار میدهد، همچنان او ستوده است؛ بهطوریکه تمام خلقش او را در برابر نعمتهای بسیاری که بر آنان فیضان نموده است، میستایند.
﴿مَّا يُقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدۡ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبۡلِكَۚ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغۡفِرَةٖ وَذُو عِقَابٍ أَلِيمٖ٤٣﴾.
«به تو» ای محمد ص«جز آنچه که به پیامبران پیش از تو گفته شده بود، گفته نمیشود» یعنی: به تو از سوی این گروه کفار ـ از انتسابت به جادوگری و دروغ و دیوانگی ـ جز مانند آنچه که به پیامبران پیش از تو گفته شد، گفته نمیشود زیرا اقوام ایشان نیز به ایشان همانند این چیزهایی را میگفتند که هم اکنون این گروه به تو میگویند پس همچنان که ایشان بر آزار اقوام خویش شکیبا بودند، تو نیز شکیبا باش «بیگمان پروردگارت هم صاحب آمرزش و هم صاحب عقوبتی دردناک است» پس انتخاب راه با آنان است که آیا راه آمرزش را میپویند، یا همچنان به راه عقوبت رهنوردند.
در حدیث شریف به روایت سعید بن مسیب سآمده است که فرمود: چون این آیه کریمه نازل شد، رسولخدا صفرمودند: «لولا عفو الله وتجاوزه ما هنأ أحد العيش، ولولا وعيده وعقابه، لاتكل كل أحد». «اگر عفو و درگذشت خداوند أنمیبود، زندگی بر هیچکس گوارا نبود و اگر هشدارها و عذاب وی نمیبود، بیگمان هرکسی به (عفو و مغفرت) وی تکیه میکرد». یعنی بی هیچ ملاحظهای به ارتکاب معاصی میپرداخت.
﴿وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَانًا أَعۡجَمِيّٗا لَّقَالُواْ ۖ ءَا۬عۡجَمِيّٞ وَعَرَبِيّٞۗ قُلۡ هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ هُدٗى وَشِفَآءٞۚ وَٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ فِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٞ وَهُوَ عَلَيۡهِمۡ عَمًىۚ أُوْلَٰٓئِكَ يُنَادَوۡنَ مِن مَّكَانِۢ بَعِيدٖ٤٤﴾.
«و اگر آن را قرآنی اعجمی میگردانیدیم» یعنی: اگر قرآن را به غیر زبان عرب نازل میکردیم «قطعا» کافران عرب «میگفتند: چرا آیات آن شیوا بیان نشده است» یعنی: چرا آیات آن به زبان ما بیان نشده است؟ زیرا ما عرب هستیم و زبان عجم را نمیفهمیم «آیا کتابی است عجمی و مخاطب آن عرب زبان؟» یعنی میگفتند: آیا سخن، سخنی عجمی است در حالیکه پیامبر، پیامبری عربی میباشد؟ این امر چگونه صحیح و با ایجابات حال و اوضاع متناسب میباشد؟ به قولی: مراد از ﴿لَوۡلَا فُصِّلَتۡ ءَايَٰتُهُۥٓۖ﴾[فصلت: ۴۴] این است: چرا میان آیات آن فاصله قرار داده نشده تا بعضی از آن به منظور فهماندن عجم، به زبان عجمی و بعضی از آن برای فهماندن عرب، به زبان عربی نازل گردد؟ پاسخ این است: اگر حق تعالی چنین میکرد، قطعا آنها میگفتند: این کلامی بههم آمیخته و در هم آشفته است «بگو: قرآن برای مؤمنان هدایت و شفایی است» که ایشان بهوسیله آن، به حق راه مییابند و از هر شک و شبههای شفا حاصل میکنند «و کسانی که ایمان ندارند، در گوشهایشان سنگینیای است» در مورد شنیدن قرآن و فهمیدن معانی آن، بدین جهت است که یکدیگر را در هنگام قرائت قرآن، به بیهودهکاری و غوغا آفرینیسفارش میکنند «و قرآن بر آنان کوریای است» یعنی: قرآن دیدگانشان را خیره میکند پس نمیتوانند حق را ببینند بنابراین، آنها از دیدن قرآن کور و از شنیدن آن کرند «اینان» به مثل چنانند که «گویی از جایی دور ندا میشوند» یعنی: حال آنان همانند حال کسی است که او را از مسافتی دور ندا میدهند به طوریکه صدای نداکننده خود را میشنود اما سخنی را که برایش گفته میشود، نمیفهمد. البته این تمثیلی برای حال آنان است که در هر زمان مصادیقی دارد چنان که در عصر حاضر نیز دعوتگران راه خدا أبا مردمی روبرو میشوند که از فهم معانی قرآن، به دورند، گویی از جایی دور به سوی باور به قرآن فراخوانده میشوند.
ابن جریر از سعید بن جبیر سدر بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت کرده است که فرمود: قریش گفتند که چرا این قرآن به طور مختلط به زبآنهای عجمی و عربی نازل نگردیده است؟ پس خداوند أاین آیهکریمه را در پاسخشان نازل فرمود.
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ فَٱخۡتُلِفَ فِيهِۚ وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيۡنَهُمۡۚ وَإِنَّهُمۡ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُ مُرِيبٖ٤٥﴾.
باری! نزول قرآن بر محمد صپدیده نوی نیست بلکه فرودآوردن کتابها بر پیامبران †، سنت دیرپای الهی بوده است: «و بهراستی به موسی کتاب» تورات را «دادیم پس در آن اختلاف واقع شد» زیرا بعضی از مردم گفتند: تورات حق است و بعضی هم گفتند: تورات باطل است. یعنی: ای محمد ص! این عادتی قدیمی و ریشهدار در میان امتهای پیامبران †است که در کتب نازلشده بهسوی خویش، اختلاف میکنند چنان که قوم تو نیز در کتاب خویش اختلاف کرده و نسبت به آن در دو سوی حق و باطل قرار گرفتند «واگر از جانب پروردگارت کلمهای که سابق صادر شده، نبود» یعنی: اگر حکم پیشین پروردگارت در به تأخیر انداختن عذاب از تکذیبکنندگان امتت تا روز حساب، در ازل صادر نشده بود؛ «قطعا میانشان فیصله صادر میشد» با فرستادن عذاب عاجل دنیوی بر آنان «و در حقیقت آنها درباره آن به شکی سخت دچارند» یعنی: تکذیب کنندگان، در حقانیت تورات و قرآن سخت شک دارند.
﴿مَّنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَاۗ وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ٤٦﴾.
«هرکس کاری شایسته پیشه کند، بهسود خود اوست و هرکس کاری بد در پیشگیرد، به زیان خود اوست و پروردگارت در حق بندگان ستمکار نیست» پس هیچکس را جز در برابر گناهش عذاب نمیکند و احدی را جز بعد از برپا داشتن حجت و فرستادن پیامبران †مؤاخذه نمینماید.
﴿إِلَيۡهِ يُرَدُّ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِۚ وَمَا تَخۡرُجُ مِن ثَمَرَٰتٖ مِّنۡ أَكۡمَامِهَا وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦۚ وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ أَيۡنَ شُرَكَآءِي قَالُوٓاْ ءَاذَنَّٰكَ مَامِنَّا مِن شَهِيدٖ٤٧﴾.
«علم هنگام قیامت فقط منحصر به اوست» یعنی: آگاهی از وقت قیامت، فقط مخصوص باری تعالی بوده و دیگران را بدان علمی نیست چنان که وقتی جبرئیل ÷از سیدالبشر صدرباره قیامت پرسید، ایشان در پاسخ وی فرمودند: «شخصی که در باره آن از وی سؤال شده است، داناتر از سؤال کننده نیست». لذا هرکس از وقت قیامت مورد پرسش قرار میگیرد، باید در پاسخ بگوید: خدا أخود به آن داناتر است. «و انواع میوهها از غلافهایشان بیرون نمیآیند» اکمام: پوششهایی است که میوهها در درون آنها رشد میکنند تا به وسیله آنها از آفات نگهبانی شوند و وقتی که به شکوفایی و پختگی میرسند، یا از درون غلاف خود بیرون میآیند و یا همچنان در غلاف خود باقی میمانند «و هیچ مادینهای در شکمبار برنمیگیرد و بار شکم خود را نمیگذارد مگر آنکه او به آن علم دارد» یعنی: هیچ چیزـ اعم از بیرون آمدن میوهای، یا باردار شدن و بار نهادن حاملهای ـ تحقق نمییابد، جز اینکه علم خدای ﻷ به این همه امور، محیط است پس چنانکه علم این امور به حق تعالی برمیگردد، علم قیامت نیز به او برمیگردد «و روزی که آنان را ندا میدهد» یعنی: روز قیامت خدای سبحان مشرکان را ندا میدهد «که: شریکان من کجایند؟» یعنی: کسانی که شما آنها را شریکان من میپنداشتید ـ اعم از بتان و غیر آنها ـ اینک آنها را بخوانید تا برای شما شفاعت کنند، یا عذاب را از شما دفع نمایند «میگویند: ما با بانگ رسا به تو میگوییم که هیچ گواهی از میان ما نیست» یعنی: به تو اعلام میکنیم که هیچ یک از ما به اینکه برای تو شریکی وجود دارد، گواهی نمیدهیم و امروز ما همه یکتاپرست هستیم.
﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَدۡعُونَ مِن قَبۡلُۖ وَظَنُّواْ مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٖ٤٨﴾.
«و آنچه پیش از این میپرستیدند، از نظر آنان گم شد» یعنی: آنچه که مشرکان در دنیا از بتان و مانند آنها میپرستیدند، در آخرت نابود و ناپدید شده و هیچ بهکارشان نمیآید «و دانستند که آنان را هیچ گریزگاهی نیست» یعنی: یقین کردند و دریافتند که هیچ گریزگاه و راه نجاتی از عذاب الهی ندارند.
﴿لَّا يَسَۡٔمُ ٱلۡإِنسَٰنُ مِن دُعَآءِ ٱلۡخَيۡرِ وَإِن مَّسَّهُ ٱلشَّرُّ فَئَُوسٞ قَنُوطٞ٤٩﴾.
«انسان هرگز از دعای خیر خسته نمیشود» یعنی: انسان از درخواست و جلب خیر از بارگاه حق تعالی برای خویش، ملول و خسته نمیشود. گفتنی است که خیر در اینجا به معنی: مال، سلامتی، سلطه، مقام و رفعت است «ولی اگر شری به او برسد، نومید و دلسرد است» یعنی: اگر بلا و سختی و فقر و بیماریای به او برسد، از یاری و مهربانی خداوند أبسیار نومید و از رحمت وی بسیار دلسرد و بدان بیطمع است تا بدانجا که میپندارد، این ناخوشیای که به وی رسیده است، دیگر هرگز از وی برطرف نمیشود.
﴿وَلَئِنۡ أَذَقۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنَّا مِنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُ لَيَقُولَنَّ هَٰذَا لِي وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّجِعۡتُ إِلَىٰ رَبِّيٓ إِنَّ لِي عِندَهُۥ لَلۡحُسۡنَىٰۚ فَلَنُنَبِّئَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِمَا عَمِلُواْ وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنۡ عَذَابٍ غَلِيظٖ٥٠﴾.
«و اگر از جانب خود رحمتی ـ پس از رنجی که به او رسیده است ـ به او بچشانیم» یعنی: اگر به انسان پس از سختی و بیماری و فقر، خیر و عافیت و توانگریای ارزانی داریم «قطعا خواهد گفت: این حق من است» یعنی: این چیزی است که من در نزد خداوند أشایستگی و استحقاق آن را داشتهام از آن روی که او از عمل من راضی است. پس میپندارد که این نعمتی که در آن قرار گرفته، براساس استحقاق و شایستگی خودش بوده است ولی غافل از آن است که خداوند أ بندگانش را به خیر و شر و نعمت و نکبت ـ هردو ـ میآزماید تا در عرصه واقعیت، بنده شکرگزار از بنده منکر و بنده صابر از بنده بیقرار و ناشکیبا متمایز گردد. همچنین این انسان از خود راضی میگوید: «و نمیپندارم که قیامت برپا شود» آن گونه که پیامبران از آن به ما خبر میدهند. باید دانست که شک در امر وقوع رستاخیز و قیامت، جز از کافران یا کسانی که در دینشان متزلزلاند و به اسلام تظاهر نموده و کفر را پنهان میدارند، متصور نمیباشد. «و» همچنین، آن انسان ناسپاس شکاک میگوید: «اگر هم بهسوی پروردگارم بازگردانیده شوم» بر فرض راست بودن آنچه که انبیا از برپایی قیامت و روی دادن رستاخیز و حشر و نشر به ما خبر دادهاند «قطعا نزد او برایم خوبی خواهد بود» یعنی: نزد باری تعالی در بهشت بهکرامت و اعزاز نایل خواهم شد! و بدینگونه میپندارد که بر اساس فضلی که در وجود خود وی هست، مستحق خیر دنیا و آخرت میباشد «بدون شک کافران را بهآنچه میکردند آگاه میسازیم» در روز قیامت «و مسلما از عذابی سهمگین به آنان میچشانیم» که برعکس آنچه میپندارند، دامنگیرشان شده و هرگز از آنان قطع نمیشود.
﴿وَإِذَآ أَنۡعَمۡنَا عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ أَعۡرَضَ وَنََٔابِجَانِبِهِۦ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ فَذُو دُعَآءٍ عَرِيضٖ٥١﴾.
سپس خدای ﻷ نوع دیگری از طغیان انسان را یادآور میشود: «و چون به انسان نعمتی ارزانی داریم» در این حال، طبیعت او ـ از حیث اینکه انسان است، به اعتبار غالب افراد آن ـ این است که: «روی میگرداند» از شکر و سپاسالهی «و دامنکشان میگذرد» یعنی: خود را از انقیاد برای حق برتر میبیند و تکبر و گردنکشی پیشه میکند «و چون شری» یعنی: بلا، سختی، فقر و بیماریای «به او برسد، صاحب دعایی بسیار است» پس بهصورت پیگیر، دست به دعا برداشته و زاری و التماس میکند و دعا و التجا را رها کردنی نیست. پس سخن «عریض»، سخنی است که لفظ آن بسیار و معنای آن اندک باشد. و در مقابل آن، سخن «وجیز»، سخنی اندک اما پرمعنی است.
آری! چون به انسان بدی و شری برسد، بهسوی خدای ﻷ تضرع و زاری و فریاد و استغاثه میکند تا آنچه را که بر وی فرود آمده است، از وی دور سازد و او در این زاری و التجا و استغاثه، پیگیرانه پای میفشارد. بدینگونه است که او خدای ﻷ را در حال رنج و سختی یاد کرده اما در حال آسودگی و راحت، فراموشش میکند، در هنگام نزول نکبت و نقمت به بارگاهش زاری و التماس کرده اما در هنگام تحقق نعمت او را ترک مینماید. آری! شیوه کار کافران و مسلمانانی که ثبات قدم ندارند، اینچنین است.
در بیان سبب نزول آمدهاست: این آیات درباره کفاری مانند ولیدبن مغیره و عتبهبن ربیعه نازل شد.
﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كَانَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ثُمَّ كَفَرۡتُم بِهِۦ مَنۡ أَضَلُّ مِمَّنۡ هُوَ فِي شِقَاقِۢ بَعِيدٖ٥٢﴾.
ای محمد ص! به این مشرکان تکذیب کننده قرآن؛ همانان که گفتند: (دلهای ما از آنچه ما را به سوی آن فرامیخوانی در پوششی است...) «آیه/۵» «بگو: آیا دیدید» یعنی: به من خبر دهید «که اگر» این قرآن «از سوی خدا باشد، سپس شما به آن کافر شده باشید» یعنی: سپس شما آن را دروغ انگاشته و نپذیرفته باشید و به آنچه در آن است، عمل نکرده باشید؛ «دیگر چه کسی از آن کس که چنین ناسازگاری بزرگی دارد، گمراهتر است؟» یعنی: در آن صورت، هیچکس ـ به سبب شدت عداوت و ستیز شما با حق ـ از شما گمراهتر نیست. امام فخر رازی میگوید: «بالضروره معلوم است که علم مدعیان باطل بودن قرآن، علمی بدیهی نیست بنابراین، اصرارشان بر نپذیرفتن قرآن از بزرگترین موجبات عقاب است لذا ایجاب عقل و علم این است که آنها راه بیبنیاد انکار را رها کرده و به شیوه تأمل واستدلال بازگردند».
﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ أَوَ لَمۡ يَكۡفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ٥٣﴾.
«زودا که آیات خود را به آنان بنمایانیم» یعنی: بهزودی در پرتو فروغ دانش، روشن میسازیم که قرآن کلام ما است و نشانهها و دلالتهای صدق و راستی قرآن را به آنان مینمایانیم «در آفاق» یعنی: در بیرون وجود خودشان در پهنای آسمآنها و زمین؛ از خورشید گرفته تا ماه و ستارگان و شب و روز و باد و باران و رعد و برق و صاعقه و نبات و اشجار و کوه و دریا و غیر اینها «و در نفسهای آنان» یعنی: به زودی آیات خود را در صنعت پیچیده و دقیق و حکمت بدیعی که در کارگاه وجود و ساختمان هستی خود انسان و ترکیب روحی وی ایجاد کردهایم، نیز به آنان مینمایانیم. بهقولی: مراد از نشانههای الهی در آفاق، عبارت است از: قلمروها و شهرهایی که خدای ﻷ آن را برای پیامبر خویش و پیشوایان مسلمان بعد از ایشان گشود و نشانههای او در نفسهای ایشان: فتح خود مکه است «تا برایشان روشن شود که او خود حق است» یعنی: تا با نمایاندن آیات آفاقی و انفسی، بر آنان به روشنی تمام آشکار شود که قرآن و کسی که آن را نازل کرده و پیامبری که آن را آورده، همه حق است «آیا کافی نیست» برایشان «که پروردگارت خود بر هر چیزی گواه است؟» گواه است بر اعمال کفار و گواه است بر اینکه قرآن، از نزد او نازل شده است؟ آیا این گواهی خود کافی نیست؟.
حاصل معنی این است که: وعده نمایان ساختن نشانههای الهی در آفاق و انفس، حقیقتی است که آنان به زودی شاهد آن خواهند بود و آن را مشاهده خواهند کرد آنگاه خواهند دانست که قرآن کتاب خدای عالم الغیب و الشهادهای است که بر همه چیز گواه است.
این آیه کریمه یکی از بزرگترین آیات معجز قرآن کریم است که پیشاپیش، از طلوع عصر علم و تکنولوژی ـ هم در عرصه آفاق و هم در عرصه انفس ـ خبرمیدهد [۲۳].
﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ فِي مِرۡيَةٖ مِّن لِّقَآءِ رَبِّهِمۡۗ أَلَآ إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءٖ مُّحِيطُۢ٥٤﴾.
«آگاه باشید که آنان در لقای پروردگارشان» یعنی در وقوع روز قیامت و حساب و ثواب و عقاب آن «تردید دارند» بدین جهت، نه در آن تفکر میکنند، نه برای آن عمل مینمایند و نه هم از آن هیچ حذر و پروایی دارند «آگاه باشید که مسلما اوبه هرچیزی احاطه دارد» پس علم خدای سبحان به تمام معلومات و دانستنیها وقدرت وی به تمام توانمندیها احاطه داشته و مخلوقات، همه تحت سلطه و قبضه وی قرار دارند پس منکران را چه شده است که در رستاخیز و حساب آخرت شک میکنند در حالیکه میدانند خدای ﻷ در آفرینش نخست آنان را آفریده است؟!.
[۲۲] به نقل از ابنکثیر، با تلخیص از دو روایت جابر بن عبدالله و محمد بن کعب قرظی ب. [۲۳] مترجم در این باره کتابی تحت عنوان: «جلوههایی جدید از اعجاز علمی قرآن کریم» گرد آورده است که در سال (۱۳٧۶) از سوی انتشارات شیخ الاسلام احمد جام منتشر گردید. البته در میدان اعجازعلمی قرآن کریم، صدها کتاب به زبانهای مختلف منتشر گردیده است.