تفسیر انوار القرآن - جلد سوم

فهرست کتاب

سوره‌ نجم

سوره‌ نجم

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۶۲) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ آن‌که‌ خداوند متعال‌ آن‌ را با سوگندخوردن‌به‌ نجم‌ آغاز نموده‌ است‌، «نجم‌» نامیده‌ شد.

ابن‌ مسعود سدر بیان‌ فضیلت‌ آن‌ می‌گوید: «سوره‌ نجم‌ اولین‌ سوره‌ای‌ بود که‌ رسول‌ خدا صآن‌ را به‌ طور علنی‌ در مکه‌ خواندند، سپس‌ آن‌ را در حرم‌ تلاوت ‌کردند در حالی‌که‌ مشرکان‌ آن‌ را می‌شنیدند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن‌ مسعود سآمده‌ است‌ که‌ فرمود: «اولین‌ سوره‌ای‌ که‌ در آن‌ سجده‌ نازل‌ شد، سوره‌ (نجم‌) بود پس‌ رسول‌ اکرم‌ صسجده‌ کردند و مردم‌ نیز همه‌ ـ اعم‌ از مؤمن ‌و مشرک‌ ـ همراه‌ ایشان‌ سجده‌ کردند، مگر مردی‌ که‌ دیدم‌ مشتی‌ از خاک‌ برگرفته‌ و بر آن‌ سجده‌ می‌کند، سپس‌ بعد از آن‌ دیدم‌ که‌ او بر کفر کشته‌ شد». و او امیه‌ بن ‌خلف‌ بود.

﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ١

«سوگند به‌ نجم‌ چون‌ فروگراید» خداوند أدر این‌ آیه‌ به‌ جنس‌ ستارگان ‌آن‌گاه‌ که‌ به‌ غروب‌ گرایش‌ می‌یابند ـ سوگند یاد می‌کند؛ زیرا «ال‌» در «النجم‌» برای‌ جنس‌ است‌ که‌ شامل‌ همه‌ ستارگان‌ می‌شود. سوگند خوردن‌ به‌ ستاره‌ همراه‌ با وصف‌ نمودن‌ آن‌ به‌ افول‌، این‌ معنی‌ را به‌ همراه‌ دارد که‌ انسان‌ اندیشمند باید از افول‌ آن‌ بر بطلان‌ پرستش‌ آن‌ راه‌ برد. یا سوگند خوردن‌ به‌ ستاره‌ در حال‌ افول‌، برای‌ آن‌ است‌ که‌ ستاره‌ چون‌ به‌ سوی‌ افق‌ به‌ افول‌ گراید، جهات‌ چهارگانه‌ به‌وسیله‌ آن‌ تشخیص‌ داده‌ می‌شود. ابن‌ابی‌حاتم‌ از شعبی‌ و غیر وی‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفتند: «آفریننده‌، به‌ هر چیز از آفریدگانش‌ که‌ بخواهد قسم‌ می‌خورد اما آفریده‌ نباید جز به‌ آفریننده‌ قسم‌ خورد».

امام‌ رازی‌ در تفسیر کبیر می‌گوید: «خداوند متعال‌ در آغاز سه‌ سوره‌ قبل‌، یعنی‌ سوره‌های: (صافات‌)، (ذاریات‌) و (طور) و در این‌ سوره‌، به‌ اسماء قسم ‌خورده‌ است‌ نه‌ به‌ حروف‌؛ در سوره‌ اول‌ بر اثبات‌ وحدانیت‌ خویش‌ قسم‌ خورده ‌است: ﴿إِنَّ إِلَٰهَكُمۡ لَوَٰحِدٞ٤[الصافات: ۴]، در سوره‌ دوم‌ بر اثبات‌ حشر و جزا قسم‌ قسم‌ خورده‌است: ﴿إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٞ٥[الذاریات: ۵] و در سوره‌ سوم‌ بر اثبات‌ دوام‌ عذاب‌ پس‌ از وقوع‌ آن‌در روز قیامت‌ قسم‌ خورده‌ است:﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَٰقِعٞ٧[الطور: ٧] و در این‌ سوره‌ بر اثبات ‌نبوت‌ حضرت‌ محمد صقسم‌ خورده‌ است: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ[النجم: ۲]. بنابراین‌، هرسه اصل‌ توحید، معاد و نبوت‌ در این‌ چهار سوره‌ تکمیل‌ گردید».

همچنین‌ با تأمل‌ در سوگندهای‌ الهی‌ در قرآن‌، ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ سوگند خوردن‌ الهی‌ بر اثبات‌ وحدانیت‌ و نبوت‌ در قیاس‌ به‌ سوگند خوردنش‌ بر اثبات ‌معاد کم‌تر است‌ چنان‌ که‌ در سوره‌های‌ (ذاریات‌، طور، واللیل‌، والشمس‌، والسماء ذات‌ البروج‌) و غیر آن‌ها می‌بینیم‌، سبب‌ آن‌ این‌ است‌ که‌ دلایل‌ وحدانیت‌ خداوند أبسیار می‌باشد: وفي‌ كل‌ شي‌ء له‌ آية ‌تدل‌ علي‌ أنه‌ واحد. در هر چیز که‌ بنگرید؛ نشان‌های‌ می‌یابید که‌ بر یگانگی‌ حق‌ تعالی‌ دلالت‌ می‌کند دلایل‌ نبوت‌ و رسالت‌ نیز بسیار است‌، که‌ عبارت‌ از معجزات‌ مشهور و متواتر پیامبرانمی‌باشد اما امکان‌ معاد، به‌ عقل‌ و ادله‌ سمعی‌ یا نقلی‌ که‌ عبارت‌ از قرآن‌ و حدیث‌ است‌، ثابت‌ می‌شود و این‌ خود عنایت‌ بیشتری‌ را می‌طلبد به‌ همین‌ جهت‌، خداوند أدر قرآن‌ کریم‌ بر اثبات‌ آن‌ بسیار سوگند خورده‌ است‌ تا راه ‌ایمان‌ مردم‌ به‌ آن‌ را نیز هموار گرداند.

حکمت‌ در قسم‌خوردن‌ حق‌ تعالی‌ به‌ ستارگان‌ این‌ است‌ که‌ ستارگان‌ در سرعت‌، حجم‌ و در نوع‌ و چگونگی‌ وجود خود، عالمی‌ بزرگ‌ و بس‌ عظیم‌اند. مثلا سرعت‌ نور ستاره‌، (۳۰۰) هزار کیلومتر در ثانیه‌ است‌، یعنی‌ نور آن‌ فقط درظرف‌ «۱٧» ثانیه‌، یکبار دورادور زمین‌ را می‌پیماید. یا مثلا خورشید یک‌ میلیون‌و سیصدهزار بار از زمین‌ بزرگتر است‌ و این‌ خورشید ما یکی‌ از سی‌هزار میلیون ‌خورشید پروردگار متعال‌ می‌باشد که‌ بشر تاکنون‌ به‌ کشف‌ آن‌ها قادر شده‌ است‌. نظام‌ شمسی‌ و سیارگان‌ یازده‌گانه‌، بخشی‌ از عالم‌ کهکشان‌ها و سحابی‌ها هستند، کهکشان‌ها و سحابی‌هایی‌ که‌ کسی‌ جز خداوند أ؛ شمار، حجم‌ و کیفیت‌ آن‌ها را در حساب‌ آورده‌ نمی‌تواند و باز هر کهکشان‌ از خود در حدود سی‌ هزار میلیون ‌ستاره‌ دارد که‌ بعضی‌ از آن‌ها از خورشید ما هم‌ بزرگترند. کهکشان‌ها به‌ قرص‌ پهن ‌شده‌ای‌ شباهت‌ دارند که‌ قطر آن‌ به‌ اندازه‌ (۱۰۰) هزار سال‌ نوری‌ مسافت‌ دارد و با در نظر داشت‌ این‌که‌ سال‌ نوری‌ برابر با (۶) میلیون‌ مایل‌ است‌، یک‌ گزارش ‌دانشمندان‌ نجوم‌ می‌رساند که‌ دورترین‌ کهکشان‌ها از زمین‌ و قدیمی‌ترین‌ آن‌ها در حد شناخت‌های‌ محدود بشر، در فاصله‌ (۱٧) میلیارد سال‌ نوری‌ از زمین‌ قرار دارد. بنابراین‌، عالم‌ ستارگان‌ یکی‌ از عوالم‌ بسیار بزرگ‌ پروردگار متعال‌ می‌باشد.

همچنین‌، آیات‌ قرآن‌ دلالت‌ بر آن‌ دارد که‌ اعجاز قرآن‌ در عرصه‌ فلک‌، بزرگتر از اعجاز آن‌ در عرصه‌ طب‌ و عالم‌ وجود انسان‌ است‌، از این‌ جهت‌، خداوند متعال‌ از ما خواسته‌ است‌ تا در آیات‌ کونی‌ وی‌ به‌ خوبی‌ بنگریم‌ و تأمل ‌کنیم‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ فضانوردان‌ و کیهانشناسان‌ به‌ درک‌ حقیقت ‌نزدیکترند. چنانچه‌ وقتی «تیتوف‌» دومین‌ فضانورد روسی‌ بعد از «گاگارین‌»، از سفر فضایی‌ خود فرود آمد، خبرنگاران‌ روس‌ از وی‌ پرسیدند: آیا خدا را یافتی‌؟ او پس‌ پاسخ‌ داد: «آری‌! عظمت‌ خالق‌ را یافتم‌، او را یافتم‌ در کار عظیم ‌قاهرآن‌هاش‌ با سیطره‌ وی‌ بر قوانین‌ جاذبه‌ میان‌ زمین‌ و ماه‌ و خورشید».

﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ٢

آری‌! سوگند به‌ نجوم: «که‌ همسخن‌ شما سرگشته‌ نیست‌» یعنی: محمد صنه ‌از حق‌ و هدایت‌ سردرگم‌ است‌ و نه‌ ـ وقتی‌ این‌ قرآن‌ را برای‌ شما آورده‌ ـ از آن ‌عدول‌ کرده‌ است «و نه‌ غاوی‌ شده‌ است‌» یعنی: نه‌ گمراه‌ شده‌ و نه‌ به‌ باطل‌ سخن‌گفته‌ است‌. غوایت: عبارت‌ از جهل‌ همراه‌ با عقیده‌ فاسد است‌ که‌ ترکیب‌ این‌ دو، جهل‌ مرکب‌ می‌شود. ابن‌کثیر می‌گوید: این‌ آیه‌ مقسم‌ علیه‌ است‌.

﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣

«و از سر هوای‌ نفس‌ سخن‌ نمی‌گوید» یعنی: محمد صاز سر هوا و خواهش ‌نفس‌ و به‌ باطل‌ و ناروا به‌ قرآن‌ نطق‌ نمی‌کند.

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤

«این‌ سخن‌ جز و حیی‌ که‌ به‌ او فرستاده‌ می‌شود نیست‌» یعنی: آنچه‌ که محمد صبدان‌ نطق‌ می‌کند و حیی‌ از جانب‌ الله أاست‌ که‌ به‌ سوی‌ او فرستاده ‌می‌شود و او نه‌ در آن‌ کم‌ می‌کند و نه‌ می‌افزاید. در حدیث‌ شریف‌ از عبدالله بن ‌عمرو سروایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: من‌ هر چیزی‌ را که‌ از رسول‌ اکرم‌ صمی‌شنیدم‌، می‌نوشتم‌ با این‌ هدف‌ که‌ آن‌ها را حفظ و نگه‌داری‌ کنم ‌پس‌ قریش‌ مرا از این‌ کار نهی‌ نموده‌ و گفتند: تو هر چیزی‌ را که‌ از رسول‌ خدا صمی‌شنوی‌ می‌نویسی‌ در حالی‌که‌ ایشان‌ نیز بشرند و گاهی‌ در حال‌ خشم‌ سخن ‌می‌گویند. همان‌ بود که‌ از نوشتن‌ دست‌ کشیده‌ و این‌ موضوع‌ را با رسول‌ خدا صدر میان‌ گذاشتم‌، ایشان‌ فرمودند: «اكتب‌، فوالذي‌ نفسي‌ بيده‌ ما خرج‌ مني‌ إلا الحق». «بنویس‌ زیرا سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در اختیار اوست‌، از زبان‌ من‌ جز حق‌ چیز دیگری‌ بیرون‌ نیامده‌ است‌». رسول‌ اکرم‌ صدر حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ فرمودند: «من‌ جز حق‌ نمی‌گویم‌. در این‌ اثنا برخی‌ از اصحاب‌شان‌ گفتند: یا رسول ‌الله! شما گاهی‌ با ما شوخی‌ و مزاح‌ می‌کنید؟ فرمودند: حتی‌ اگر مزاح‌ کنم‌، من‌ جز حقی‌ را نمی‌گویم‌».

﴿عَلَّمَهُۥ شَدِيدُ ٱلۡقُوَىٰ٥

«آن‌ را» یعنی: وحی‌ را «فرشته‌ بسیار نیرومند به‌ او فرا آموخت‌» که‌ آن‌ فرشته‌ به ‌قول‌ جمهور: جبرئیل‌ ÷است‌ پس‌ اوست‌ که‌ وحی‌ را به‌ محمد صآموخت‌.

﴿ذُو مِرَّةٖ فَٱسۡتَوَىٰ٦

«صاحب‌ مره‌» یعنی: جبرئیل‌ ÷آفرینش‌ بسیار نیکو و استواری‌ دارد. مره: نیرومندی‌ و استواری‌ در آفرینش‌ است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: جبرئیل ÷دارای ‌اندیشه‌ نیک‌، خردی‌ استوار و رأیی‌ متین‌ است‌. «پس‌ راست‌ ایستاد» یعنی: جبرئیل‌ ÷اولین‌ باری‌ که‌ وحی‌ را به‌ رسول‌ اکرم‌ صآورد، در همان‌ شکل‌ وصورت‌ حقیقی‌ خود که‌ خداوند متعال‌ او را بر آن‌ آفریده‌ است‌، در برابر ایشان ‌ایستاد و از بس‌ بزرگ‌ بود، وجودش‌ همه‌ افق‌ جانب‌ مشرق‌ را پوشانید. یادآور می‌شویم‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صدوبار جبرئیل‌ ÷را به‌ شکل‌ و شمایل‌ حقیقی‌اش ‌دیدند: یکبار در آسمان‌ و یکبار در زمین‌ نزدیک‌ غار حراء، که‌ این‌ دیدار در آغاز نبوت‌ ایشان‌ بود.

﴿وَهُوَ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡأَعۡلَىٰ٧

«در حالی‌ که‌ او در افق‌ اعلی‌ بود» یعنی: جبرئیل‌ ÷نسبت‌ به‌ بیننده‌، در جهت‌ افق ‌بالای‌ آسمان‌ قرار داشت‌ و به‌ صورت‌ حقیقی‌ خود بر رسول ‌‌اکرم‌ صنمایان‌ شد.

﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ٨

«سپس‌ نزدیک‌ آمد و نزدیک‌تر شد» یعنی: جبرئیل‌ ÷در اولین‌ باری‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صاو را به‌ صورت‌ حقیقی‌اش‌ دیدند، نخست‌ در افق‌ ایستاد، سپس‌ به‌زمین‌ نزدیک‌ و نزدیک‌تر شد تا وحی‌ را بر ایشان‌ فرود آورد.

﴿فَكَانَ قَابَ قَوۡسَيۡنِ أَوۡ أَدۡنَىٰ٩

«تا که‌ به‌ قدر دو کمان‌ رسید» یعنی: جبرئیل‌ ÷فرود و فرودتر آمد تا که‌ فاصله‌ میان‌ او و محمد صبه‌ اندازه‌ دو کمان‌ بیش‌ نبود. قاب: مقدار است‌ «یا کمتر از آن‌» یا فاصله‌ وی‌ با رسول‌ اکرم‌ صکمتر از مقدار دو کمان‌ بود. مراد از فاصله‌ دو کمان‌ در اینجا: فاصله‌ میان‌ دسته‌ کمان‌ و دو طرف‌ خمیده‌ آن‌ است‌ زیرا هر کمان ‌دارای‌ دو طرف‌ است‌. البته‌ مراد حق‌ تعالی‌ در این‌ آیه‌، تمثیل‌ ملکه‌ اتصال‌ و تحقق ‌امر استماع‌ وحی‌ از سوی‌ پیامبر صبه‌ کامل‌ترین‌ وجه‌ آن‌ است‌ زیرا در این‌ تمثیل‌، بعد مسافت‌ که‌ خود شبهه‌ ابهام‌ و غموض‌ را پیش‌ می‌آورد، نفی‌ شده‌ است‌.

﴿فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ١٠

«آن‌گاه‌ به‌ بنده‌اش‌ آنچه‌ را باید وحی‌ کند، وحی‌ فرمود» یعنی: آن‌گاه‌ جبرئیل‌ ÷از آن‌ مسافت‌ نزدیک‌، آنچه‌ را از قرآن‌ که‌ در این‌ فرود آمدن‌ با خود آورده‌ بود، به ‌بنده‌ خدا أو فرستاده‌ وی‌ حضرت‌ محمد صوحی‌ کرد. یا معنی‌ این‌ است:خداوند متعال‌ به‌ بنده‌ خود جبرئیل‌ ÷وحی‌ کرد آنچه‌ را که‌ او به‌ محمد صوحی‌نمود. دلیل‌ این‌ که‌ حق‌ تعالی‌ از متن‌ پیام‌ وحی‌ یادی‌ نکرد، بزرگ‌ نمودن‌ و تفخیم‌ شأن‌ آن‌ است‌.

﴿مَا كَذَبَ ٱلۡفُؤَادُ مَا رَأَىٰٓ١١ أَفَتُمَٰرُونَهُۥ عَلَىٰ مَا يَرَىٰ١٢

«دلش‌ در آنچه‌ دید، دروغ‌ داخل‌ نکرد» یعنی: دل‌ پیامبر صآنچه‌ را که‌ چشمش‌ از صورت‌ جبرئیل‌ ÷دیده‌ بود، ناراستی‌ و انکار نکرد لذا آن‌ حضرت‌ صجبرئیل‌ ÷را به‌ چشم‌ خود دید و با قلب‌ خود شناخت‌ و در آنچه‌ که‌ دید، هرگز شک‌ نکرد «آیا شما با او درباره‌ آنچه‌ می‌بیند، مجادله‌ می‌کنید؟» یعنی: بی‌گمان‌ دل‌ پیامبر صصادق‌ است‌ پس‌ چشمش‌ از آن‌ نیز صادق‌تر می‌باشد زیرا عرصه‌ دید چشم‌، معاینه‌ و مشاهده‌ محسوس‌ است‌ که‌ این‌ جریان‌ عادی‌ دید و شناخت‌ اشیاء در نزد بشر می‌باشد و با در نظرداشت‌ این‌ که‌ محمد صجبرئیل‌ ÷را با هردو چشم‌ خود دید پس‌ شما منکران‌ چگونه‌ با او در آنچه‌ به‌ چشم‌ سر می‌بیند، مجادله ‌می‌کنید؟! مراد: جدال‌ آنان‌ به‌ ناروا است‌.

﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ١٣

«و قطعا بار دیگری‌ هم‌ او را دیده‌ است‌» یعنی: قطعا محمد صیکبار دیگر نیز جبرئیل‌ ÷را بر صورت‌ حقیقی‌ای‌ که‌ خداوند أاو را آفریده‌، دیده‌ است‌ که‌ این‌دیدار دوم‌ در شب‌ اسراء انجام‌ گرفت‌ اما در غیر این‌ دوبار؛ رسول‌ اکرم‌ صجبرئیل ÷را در صورت‌ انسانی‌ می‌دیدند تا دیدن‌ وی‌ بر ایشان‌ آسانتر باشد.

اما بعضی‌ از مفسران‌ برآنند که: ضمایر در «دنا»، «تدلی‌»، «کان‌»، «اوحی‌» و «رآه‌» همه‌ به‌ خدای‌‌ بر می‌گردد. یعنی: خدای‌ ‌ نزدیک‌ شد، فرود آمد، به‌ مقدار فاصله‌ دو کمان‌ از پیامبرش‌ صقرار گرفت‌، بر ایشان‌ وحی‌ نمود وایشان‌ پروردگار متعال‌ را دیدند. حدیث‌ شریف‌ بخاری‌ از انس‌ سنیز بر این‌ قول‌گواهی‌ می‌دهد که‌ رسول‌ خدا صفرمودند: «سپس‌ خدای ‌‌ رسول‌ خود رابالاتر از این‌ برد، به‌ مسافتی‌ که‌ هیچ‌کس‌ جز خودش‌ آن‌ را نمی‌داند تا این‌که‌ به‌ سدره‌المنتهی‌ رسید و جبار رب‌ العزه‌ نزدیک‌ شد و فرود آمد تا بدانجا که‌ فاصله‌ او با رسولش‌ به‌ اندازه‌ فاصله‌ دو طرف‌ کمان‌ یا کمتر از آن‌ بود پس‌ در جمله‌ آنچه‌ که‌ خدای‌ ‌ بر او وحی‌ کرد، پنجاه‌ نماز بود». ولی‌ رأی‌ راجح‌، همان‌ رأی ‌اول‌ است‌، که‌ ضمایر در «دنا»، «تدلی‌»، «کان‌»، «اوحی‌» و «رآه‌» همه‌ به‌ جبرئیل‌ ÷بر می‌گردد چنان‌ که‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ مسلم‌ از ابوذر سنیزگواه‌ این‌ مدعاست‌؛ ابوذر ساز رسول‌ خدا صپرسید: یا رسول‌ الله! آیا شما پروردگارتان‌ را دیده‌اید؟ حضرت‌ صفرمودند: «رأیت‌ نورا: من‌ نوری‌ رادیدم‌».

﴿عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ١٤

«نزدیکی‌ سدره‌ المنتهی‌» یعنی: محمد صبار دوم‌ در نزدیک‌ سدره‌ المنتهی ‌جبرئیل‌ ÷را دید و درخت‌ سدره‌ (کنار یا عناب‌) به‌ قول‌ جمهور و چنان‌که‌ در حدیث‌ صحیح‌ نیز آمده‌ است‌، در آسمان‌ هفتم‌ است‌. گفته‌ شده‌ که: علم‌ خلایق‌در سدره‌ المنتهی‌ به‌ پایان‌ می‌رسد و هیچ‌کس‌ از ایشان‌ نمی‌داند که‌ در ماورای ‌سدره ‌المنتهی‌ چیست‌. البته‌ ما به‌ وجود «سدره‌المنتهی‌» چنان‌که‌ در ظاهر قرآن ‌کریم‌ آمده‌ است‌، ایمان‌ داریم‌ بی‌آن‌که‌ در باره‌ مکان‌ یا اوصاف‌ آن‌ ـ بیش‌ از آنچه‌ که‌ راجع‌ به‌ آن‌ در حدیث‌ صحیح‌ آمده‌ است‌ ـ سخن‌ بگوییم‌. از جمله‌ درحدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ مسلم‌ از ابن‌ مسعود سآمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صفرمودند: «چون‌ مرا به‌ اسراء بردند، در معراج‌ مرا را به‌ سدره ‌المنتهی‌ رسانیدند و آن‌ در آسمان‌ هفتم‌ است‌ (در روایت‌ مسلم‌ از ابن‌مسعود آمده‌ است: و آن‌ در آسمان‌ ششم‌ است)، آنچه‌ که‌ از زمین‌ به‌ آسمان‌ عروج‌ داده‌ می‌شود، به‌سوی‌ آن ‌منتهی‌ گشته‌ و از آنجا برگرفته‌ می‌شود و آنچه‌ که‌ از فراز سدره‌ المنتهی‌ فرود آورده‌ می‌شود، نیز به‌ آنجا منتهی‌ شده‌ و از آنجا برگرفته‌ می‌شود...». ملاحظه ‌می‌کنیم‌ که‌ این‌ حدیث‌ شریف‌، «سدره‌ المنتهی‌» را به‌ مثابه‌ پایانه‌ و مرز اصلی‌ میان ‌دو حقیقت‌ معرفی‌ می‌کند، حقیقت‌ فراسوی‌ سدره‌ المنتهی‌ که‌ هیچ‌کس‌ حتی ‌فرشتگان‌ را بدان‌ علمی‌ نیست‌ و حقیقت‌ این‌ سوی‌ سدره‌المنتهی‌ که‌ از آسمان‌ هفتم ‌یا ششم‌ ـ بنابر اختلاف‌ روایات‌ ـ شروع‌ و به‌ زمین‌ منتهی‌ می‌شود [۲٧]. در وصف‌ دیدار رسول‌ اکرم‌ صبا جبرئیل ÷در سدره‌ المنتهی‌ نیز در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن ‌مسعود سآمده‌ است‌ که‌ آن‌ حضرت‌ صفرمودند: «رأيت‌ جبريل‌ بالأفق ‌الأعلي‌، له‌ ستمائة‌ جناح‌، يتناثر من‌ ريشة‌ الدر والياقوت». «جبرئیل‌ را در افق‌ اعلی ‌دیدم‌ در حالی‌که‌ ششصد بال‌ داشت‌ و از پرهای‌ وی‌ در و یاقوت‌ افشانده‌ می‌شد».

﴿عِندَهَا جَنَّةُ ٱلۡمَأۡوَىٰٓ١٥

«که‌ جنه‌ المأوی‌ نزدیک‌ آن‌ است‌» یعنی: جنه‌ المأوی‌ نزدیک‌ سدره‌المنتهی‌ است‌. به‌ قولی: علت‌ تسمیه‌ آن‌ به «جنه‌المأوی‌» این‌ است‌ که‌ ارواح‌ مؤمنان‌ در آن‌جای‌ می‌گیرد. ابن ‌عباس‌ سمی‌گوید: «ارواح‌ فرشتگان‌، شهدا و متقیان‌ در آن‌جای‌ می‌گیرد و علم‌ انبیا بدان‌ منتهی‌ می‌شود و هیچ‌کس‌ جز خداوند أماورای‌ آن‌ را نمی‌داند».

﴿إِذۡ يَغۡشَى ٱلسِّدۡرَةَ مَا يَغۡشَىٰ١٦

«آن‌گاه‌ که‌ فرو پوشانده‌ بود سدره‌ را آنچه‌ فرو پوشانده‌ بود» ابهام‌ در «ما» برای ‌افاده‌ تعظیم‌ و تکثیر چیزی‌ است‌ که‌ درخت‌ سدره‌ را فرو پوشانده‌ بود، به‌ گونه‌ای‌که‌ هیچ‌ وصف‌ و عددی‌ به‌ آن‌ احاطه‌ نمی‌کند. بنا به‌ اقوالی: درخت‌ سدره‌ را ملخ‌هایی‌ از طلا، یا گروه‌هایی‌ از فرشتگان‌، یا فرمان‌ خدا أفروپوشانده‌ بود. شاه‌ولی‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «در شب‌ معراج‌ انوار الهی‌ بود که‌ سدره‌ را فرو پوشاند». مجاهد می‌گوید: «شاخه‌های‌ درخت‌ سدره‌المنتهی‌ از مروارید و یاقوت‌ و زبرجد بود و رسول‌ اکرم‌ صآن‌ را دیدند و ایشان‌ پروردگارتان‌ را نیز به‌ قلب‌ خود دیدند».

﴿مَا زَاغَ ٱلۡبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ١٧

«دیده‌اش‌ منحرف‌ نگشت‌» یعنی: دیده‌ پیامبر صاز آنچه‌ دیده‌ بود، کژتابی ‌نکرد و به‌ چپ‌ و راست‌ متمایل‌ نشد «و از حد در نگذشت‌» یعنی: دیده‌ وی‌ از مقصد خویش‌ و از آنچه‌ دیده‌ بود تجاوز نکرد پس‌ جز به‌ آنچه‌ که‌ مأمور شده ‌بود، نگاه‌ نکرد و نخواست‌ تا آنچه‌ را که‌ به‌ او بینانده‌ نشده‌ بود، بنگرد. بنابراین‌، رؤیت‌ جبرئیل‌ ÷و دیگر مظاهر ملکوت‌ خدای‌ ‌ از سوی‌ آن‌ حضرت‌ ص، رؤیتی‌ عینی‌ بود، نه‌ خدعه‌ و فریب‌ چشم‌ و این‌ تأکیدی‌ است‌ بر این‌ حقیقت‌ که‌ معراج‌ رسول‌ خدا صبا روح‌ و جسم‌ هردو انجام‌ گرفت‌.

﴿لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ١٨

«به‌ راستی‌ که‌ برخی‌ از نشانه‌های‌ بزرگ‌ پروردگارش‌ را دید» یعنی: به‌ راستی‌ که ‌رسول‌ اکرم‌ صدر شب‌ معراج‌ از آیات‌ و نشانه‌های‌ بزرگ‌ پروردگارش‌ و از عجایب‌ ملک‌ و ملکوت‌ وی‌ چیزهایی‌ را دید که‌ در وصف‌ نمی‌گنجد.

﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩

«آیا شما لات‌ و عزی‌ را دیدید؟» لات: از اسم‌ الله گرفته‌ شده‌ و نام‌ بت‌ مؤنثی ‌بود که‌ قبیله‌ ثقیف‌ در طایف‌ آن‌ را پرستش‌ می‌کردند. یا لات‌ از ماده‌ «لت‌» به‌معنی‌ آرد الک‌ شده‌ است‌ که‌ به‌ فارسی‌ دری‌ نیز آن‌ را «لتی‌» می‌گویند. علت ‌نامگذاری‌ آن‌ به‌ «لات‌» آن‌ بود که‌ پیکر تراشیده‌اش‌ نماد مردی‌ را نشان‌ می‌داد که ‌آرد الک‌ شده‌ را با روغن‌ می‌آمیزد و حجاج‌ را اطعام‌ می‌کند. اما «عزی‌» به‌قول ‌مجاهد، درختی‌ در میان‌ مکه‌ و طایف‌ بود که‌ قبیله «غطفان‌» آن‌ را پرستش ‌می‌کردند پس‌ رسول‌ اکرم‌ صدر سال‌ فتح‌ مکه‌، خالد بن‌ ولید سرا فرستادند تا آن‌را قطع‌ نماید و او چنین‌ کرد و در حالی‌که‌ با تبر خود بر آن‌ می‌کوفت‌؛ این‌ شعر را می‌خواند:

يا عزی كفرانك‌ لا سبحانك‌ إني‌ رأيت‌ الله قد أهانك‌

ای‌ عزی‌! ناسپاسی‌ باد تو را، نه‌ پاکی‌ و تقدس‌؛ زیرا من‌ دیدم‌ که‌ خدا تو را خوار کرد.

﴿وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ٢٠

«و مناه‌» بتی‌ از آن‌ اوس‌ و خزرج‌ در میان‌ مکه‌ و مدینه‌ بود که‌ مشرکان‌ خون‌ حیوانات‌ قربانی‌ را برای‌ آن‌ می‌ریختند، از این‌ جهت‌، آن‌ را «مناه‌» نامیدند و خدای‌ ‌ برای‌ تحقیر و نکوهش‌ آن‌، از آن‌ چنین‌ یاد کرد: «آن‌ که‌ سومین ‌بی‌قدر است‌» اخری: از تأخر در رتبه‌ است‌، یعنی‌ مناه‌، متأخر، پست‌ و بی‌قدر است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «در جزیره‌ العرب‌ بتان‌ دیگری‌ نیز غیر از این‌ سه‌ بت‌ وجود داشت‌ که‌ اعراب‌ آن‌ها را بزرگ‌ می‌داشتند اما مشهورترین‌ آن‌ها همین‌ سه‌ بت‌ بود، از این‌ جهت‌، قرآن‌ فقط از آن‌ها یاد کرد».

﴿أَلَكُمُ ٱلذَّكَرُ وَلَهُ ٱلۡأُنثَىٰ٢١

«آیا برای‌ شما پسر است‌ و برای‌ او دختر؟» یعنی: به‌ من‌ از این‌ خدایان‌ سه‌گانه‌ مؤنثی‌ که‌ آنان‌ را دختران‌ خدای‌ سبحان‌ می‌پندارید، خبر دهید؛ آخر چگونه‌ آنچه ‌را که‌ خود دوست‌ نمی‌دارید، به‌ حق‌ تعالی‌ نسبت‌ می‌دهید؟.

﴿تِلۡكَ إِذٗا قِسۡمَةٞ ضِيزَىٰٓ٢٢

«در این‌ صورت‌، این‌ تقسیم‌ ناعادلان‌های‌ است‌» ضیزی: تقسیم‌ شما در مورد اختصاص‌ دادن‌ دختران‌ به‌ خدای‌ سبحان‌، بر کنار از حق‌ و خارج‌ از عدل‌ و انصاف‌ است‌.

﴿إِنۡ هِيَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ ٱلۡهُدَىٰٓ٢٣

«این‌ها چیزی‌ جز نام‌هایی‌ نیستند که‌ شما و پدرانتان‌ نامگذاری‌ کرده‌اید» زیرا این ‌بتان‌ نه‌ چیزی‌ را می‌بینند، نه‌ می‌شنوند و نه‌ درک‌ می‌کنند، نه‌ زیانی‌ می‌رسانند و نه‌ نفعی‌ پس‌ این‌ها جز نام‌های‌ بی‌مسمای‌ چندی‌ نیستند که‌ شما و پدرانتان‌ آن‌ها را «خدایان‌» نامیده‌اید و پسینیان‌ نیز این‌ رسم‌ و راه‌ را از پیشینیان‌ به‌ تقلید نشخوارکرده‌ و پسران‌ در آن‌ها از پدران‌ دنباله‌ روی‌ کرده‌اند «الله بر ثبوت‌ آن‌ها هیچ‌ سلطانی ‌فرود نیاورده‌ است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ هیچ‌ حجت‌ و برهانی‌ را که‌ بدان‌ بر خدا بودن ‌این‌ بتان‌ بی‌جان‌ حجت‌ آورید، نازل‌ نکرده‌ است‌ «آنان‌ جز از پندار پیروی ‌نمی‌کنند» و مسلم‌ است‌ که‌ پندار، حق‌ را ببار نیاورده‌ و به‌ سوی‌ حق‌ راه‌ نمی‌برد «و» آنان‌ جز «از چیزی‌ که‌ نفسها خواهش‌ می‌کند» پیروی‌ نمی‌کنند بی‌آن‌که‌ هیچ ‌توجه‌ و التفاتی‌ به‌ آنچه‌ که‌ حق‌ است‌ و پیروی‌ از آن‌ واجب‌ می‌باشد، داشته‌ باشند «با آن‌که‌ به‌ راستی‌ از جانب‌ پروردگارشان‌ هدایت‌ برایشان‌ آمده‌ است‌» یعنی: برایشان ‌در این‌ مورد که‌ بتان‌ خدا نیستند، بیان‌ واضح‌ و حجت‌ قاطعی‌ آمده‌ است‌ و قرآن‌ که‌ حجت‌ و برهان‌ فروفرستاده‌ از نزد خداوند أبر پیامبرش‌ می‌باشد، جلوه‌گاه‌ این ‌بیان‌ روشن‌ است‌، همان‌ پیامبری‌ که‌ خدای ‌‌ او را در میان‌ مردم‌ برانگیخت‌ و او را از جنس‌ آنان‌ قرار داد.

﴿أَمۡ لِلۡإِنسَٰنِ مَا تَمَنَّىٰ٢٤

«یا مگر انسان‌ آنچه‌ آرزو کند دارد؟» یعنی: چنان‌ نیست‌ که‌ انسان‌ هر چه‌ آرزو کند، به‌ دست‌ آورد پس‌ خداوند متعال‌ این‌ پندار را که‌ آنان‌ می‌توانند بتانی‌ را داشته‌ باشند که‌ به‌ آنان‌ نفع‌ رسانیده‌ و برای‌شان‌ شفاعت‌کنند؛ پندار و آرزوی ‌بی‌بنیادی‌ می‌داند و چنین‌ پنداری‌ را زشت‌ و ناموجه‌ می‌شناسد. از این‌ جهت‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ سآمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صفرمودند: «إذا تمني‌ أحدكم‌ فلينظر ما يتمني‌، فإنه‌ لايدري‌ ما يكتب‌ له‌ من‌ أمنيته». «هرگاه‌ یکی‌ از شما آرزو می‌کند، باید بنگرد که‌ چه‌ چیزی‌ را آرزو می‌کند زیرا او نمی‌داند که‌ از این ‌آرزویش‌ چه‌چیزی‌ برایش‌ (در کارنامه‌اش) نوشته‌ می‌شود».

﴿فَلِلَّهِ ٱلۡأٓخِرَةُ وَٱلۡأُولَىٰ٢٥

«پس‌ انجام‌ و آغاز» یعنی: آن‌ جهان‌ و این‌ جهان «از آن‌ خداست‌» بنابراین‌، در دنیا و آخرت‌ بتان‌ را با او هیچ‌ مشارکتی‌ نیست‌.

﴿وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡ‍ًٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ٢٦

«و چه‌ بسیار فرشته‌اند در آسمان‌ها که‌ شفاعت‌شان‌ به‌کاری‌ نیاید» یعنی: هرگاه ‌فرشتگان‌ با وجود کثرت‌ عبادت‌ و گرامی‌ بودن‌شان‌ نزد خدای‌ سبحان‌، جز برای ‌کسی‌ که‌ خداوند أبه‌ شفاعت ‌کردن‌ برایش‌ اذن‌ دهد، شفاعت‌ نمی‌کنند پس ‌چگونه‌ خواهد بود شفاعت‌ این‌ جمادات‌ فاقد عقل‌ و شعور! و چگونه‌ شما جاهلان‌ مشرک‌، شفاعت‌ آن‌ها را نزد خداوند أامید می‌برید در حالی‌که ‌حق‌ تعالی‌ نه‌ پرستش‌ آن‌ها را مشروع‌ گردانیده‌ و نه‌ به‌ این‌ کار اذن‌ داده‌ است‌ بلکه‌ بر زبان‌ تمام‌ پیامبرانش‌ از شرک‌ نهی‌ کرده‌ و از آن‌ برائت‌ جسته‌ است‌ و تمام‌ کتب ‌الهی‌ نیز بر این‌ نهی‌ ناطق‌اند؟ آری‌! فرشتگان‌ گرامی‌ نزد حق‌ تعالی‌ شفاعت ‌نمی‌کنند و شفاعت‌شان‌ هیچ‌ سودی‌ ندارد؛ «مگر پس‌ از آن‌که‌ خدا اجازه‌ دهد» که‌ شفاعت‌ کنند «به‌ هرکه‌ خواهد» تا برای‌ او شفاعت‌ کنند «و خشنود باشد» از شفاعت‌ ایشان‌ برای‌ آن‌ کس‌، به‌ سبب‌ آن‌که‌ او از اهل‌ توحید است‌ لذا مشرکان‌ از شفاعت‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ ندارند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ لَيُسَمُّونَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ تَسۡمِيَةَ ٱلۡأُنثَىٰ٢٧

«در حقیقت‌ کسانی‌ که‌ آخرت‌ را باور ندارند، فرشتگان‌ را در نامگذاری‌ به‌ نام‌ مؤنث ‌نام‌ می‌گذارند» و می‌پندارند که‌ فرشتگان‌ دختران‌ خدایند پس‌ آنان‌ را دختر تلقی ‌کرده‌ و به‌نام‌ دختران‌ می‌نامند.

﴿وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡ‍ٔٗا٢٨

«و آنان‌ را به‌ این‌ هیچ‌ علمی‌ نیست‌» زیرا نه‌ آن‌ منکران‌ فرشتگان‌ را شناخته‌اند، نه‌ مشاهده‌شان‌ کرده‌اند و نه‌ این‌ امر به‌طریقی‌ از طرقی‌ که‌ مخبران‌ از آن‌ خبر می‌دهند، به‌ آنان‌ رسیده‌ است‌ بلکه‌ صرفا از روی‌ جهل‌، گمراهی‌ و جرأت‌ وجسارت‌ در حق‌ خدای‌ سبحان‌، این‌ سخن‌ را می‌گویند «جز از ظن‌» یعنی: از گمان‌ و پندار «پیروی‌ نمی‌کنند» درحالی‌که‌ عقاید باید پشتوآن‌های‌ از قطع‌ و یقین‌ داشته‌ باشد «و در واقع‌، پندار در شناخت‌ حقیقت‌ هیچ‌ سودی‌ نمی‌رساند» و چیزی‌ از حقیقت‌ را به‌ بار نمی‌آورد زیرا حقیقت‌ جز با علم‌ ـ یعنی‌ با یقین‌ ـ درک‌ نمی‌شود پس‌ گمان‌ و پندار در قلمرو معارف‌ حقیقی‌، یا یقینیات‌ هیچ‌ راهی‌ نداشته‌ و از هیچ ‌اعتباری‌ برخوردار نیست‌، از این‌رو در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إياكم‌ والظن‌، فان ‌الظن‌ أكذب‌ الحديث». «هان‌! از گمان‌ بپرهیزید زیرا گمان‌ دروغترین‌ سخن‌هاست‌».

﴿فَأَعۡرِضۡ عَن مَّن تَوَلَّىٰ عَن ذِكۡرِنَا وَلَمۡ يُرِدۡ إِلَّا ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا٢٩

«پس‌ از هرکس‌ که‌ از ذکر ما روی‌ برتافته‌ و جز زندگی‌ این‌ جهان‌ را خواستار نبوده‌است‌، روی‌ برتاب‌» یعنی: ای‌ پیامبر ص! از کسی‌ که‌ از قرآن‌ یا از ذکر ما روی ‌گردانیده‌، روی‌ بگردان‌ لذا مجادله‌ با منکران‌ را فروگذار زیرا تو آنچه‌ را که‌ بدان ‌مأمور بوده‌ای‌، به‌ آنان‌ رسانده‌ای‌ و بر تو جز ابلاغ‌ پیام‌ حق‌، تکلیف‌ دیگری ‌نیست‌. امام‌ رازی‌ گفته‌ است: «اکثر مفسران‌ برآنند که‌ تمام‌ عبارت‌های ‌(فاعرض: پس‌ روی‌ بگردان‌) در قرآن‌، به‌ آیه‌ قتال‌ منسوخ‌ است‌. در حالی‌که ‌این‌ سخن‌ مفسران‌ اساسی‌ ندارد؛ زیرا امر به‌ اعراض‌ و رویگردانی‌ پیامبر از کفار، با آیه‌ قتال‌ موافق‌ است‌ پس‌ چگونه‌ به‌ آن‌ منسوخ‌ می‌شود؟ حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صمأمور بودند تا کفار را به‌ روشی‌ حکیمانه‌ و موعظه‌ نیکو به‌ سوی ‌حق‌ دعوت‌ کنند اما چون‌ آن‌ها این‌ دعوت‌ را نپذیرفتند و به‌ وسیله‌ اباطیل‌شان‌ با پیامبر صمعارضه‌ کردند، این‌بار به‌ آن‌ حضرت‌ صدستور داده‌ شد تا با آنان‌ به ‌شیوه‌ای‌ که‌ نیکوتر است‌ مجادله‌ کند، سپس‌ چون‌ این‌ شیوه‌ نیز در هدایت‌ آنان ‌سودمند واقع‌ نگشت‌، پروردگارش‌ به‌ وی‌ فرمود: اینک‌ از آنان‌ روی‌ بگردان‌ و با آنان‌ به‌ دلیل‌ و برهان‌ مقابله‌ نکن‌ زیرا آنان‌ از چیز دیگری‌ جز پندار خویش‌ پیروی‌ نمی‌کنند... پس‌ چگونه‌ امر به‌ روی‌گردانی‌ از کفار می‌تواند منسوخ‌ باشد؟».

﴿ذَٰلِكَ مَبۡلَغُهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱهۡتَدَىٰ٣٠

«این‌ منت‌های‌ علم‌ آنان‌ است‌» یعنی: زندگانی‌ دنیا و خواهش‌های‌ آن‌، منت‌های ‌میدان‌ دانش‌ کفار است‌ و آن‌ها به‌ ما سوای‌ آن‌ ـ مانند کار دین‌ و معنویت‌ ـ هیچ ‌التفاتی‌ نمی‌کنند زیرا آن‌ها دنیا را بر آخرت‌ ترجیح‌ داده‌اند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌به‌ روایت‌ عایشه‌ صدیقه‌ لآمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صفرمودند: «الدنیا دار من‌ لا دار له‌، ومال‌ من‌ لا مال‌ له‌، ولها یجمع‌ من‌ لا عقل‌ له». «دنیا سرای‌ کسی ‌است‌ که‌ سرای‌ دیگری‌ ندارد و مال‌ کسی‌ است‌ که‌ مال‌ دیگری‌ ندارد و کسی‌ برای‌ آن‌ گرد می‌آورد که‌ عقلی‌ ندارد». همچنین‌ در دعای‌ منقول‌ از آن‌ حضرت‌ صآمده‌ است: «اللهم‌ لا تجعل‌ الدنیا اکبر همنا ولا مبلغ‌ علمنا». «بار خدایا! دنیا را بزرگترین‌ اندیشه‌ و مرام‌ ما نگردان‌ و نه‌ آن‌ را منت‌های‌ علم‌ ما قرار ده‌».

«بی‌گمان‌ پروردگار تو خود به‌ حال‌ کسی‌ که‌ از راه‌ او گمراه‌ شده‌، داناتر و همو به‌ کسی‌که‌ راه‌ یافته‌ است‌، نیز آگاهتر است‌» این‌ جمله‌، بیان‌ علت‌ دستور دادن‌ پیامبر صبه‌ اعراض‌ و رویگردانی‌ از کفار است‌. یعنی: خدای‌ ‌ می‌داند که‌ چه‌ کسی ‌دعوت‌ حق‌ را اجابت‌ کرده‌ و چه‌ کسی‌ آن‌ را اجابت‌ نمی‌کند پس‌ ای‌ پیامبر ص! تو خود را در دعوت‌ آنان‌ رنجور نکن‌ زیرا جز ابلاغ‌ پیام‌ حق‌ چیز دیگری‌ بر عهده‌ تو نیست‌ و تو این‌ مأموریت‌ را به‌ درستی‌ انجام‌ داده‌ای‌ و بدان‌ که‌ خدای‌ ‌ به‌حال‌ هردو گروه‌ داناتر است‌ و هر یک‌ را مطابق‌ عقیده‌ و عملش‌ جزا می‌دهد.

﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ لِيَجۡزِيَ ٱلَّذِينَ أَسَٰٓـُٔواْ بِمَا عَمِلُواْ وَيَجۡزِيَ ٱلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ بِٱلۡحُسۡنَى٣١

«و هر چه‌ در آسمان‌ها و هر چه‌ در زمین‌ است‌ از آن‌ خداوند است‌» یعنی: آفریننده‌، مالک‌ و متصرف‌ فقط اوست «تا سرانجام‌ بدکرداران‌ را به‌ سزای‌ آنچه‌ انجام‌ داده‌اند جزا دهد و کسانی‌ را که‌ نیکی‌ کرده‌اند به‌ پاداشی‌ نیکو پاداش‌ دهد» یعنی: سرانجام‌ کار خلق‌ که‌ نیکوکار و بدکار هردو در میان‌ آن‌ وجود دارد، این‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ هر یک‌ را مطابق‌ عمل‌ و کارکردش‌ جزا می‌دهد. نیز احتمال‌ دارد که‌ معنی‌ چنین‌ باشد: پس‌، از کسانی‌که‌ روی‌ گردانیده‌اند، روی‌ بگردان‌ زیرا خدای‌ سبحان‌ بدکاران‌ و نیکوکاران‌ ـ هردو ـ را مناسب‌ حال‌شان‌ جزا خواهد داد اما تو تکلیفت‌ را انجام‌ داده‌ و پیام‌ حق‌ را به‌ آنان‌ ابلاغ‌ کرده‌ای‌.

﴿ٱلَّذِينَ يَجۡتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ إِلَّا ٱللَّمَمَۚ إِنَّ رَبَّكَ وَٰسِعُ ٱلۡمَغۡفِرَةِۚ هُوَ أَعۡلَمُ بِكُمۡ إِذۡ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَإِذۡ أَنتُمۡ أَجِنَّةٞ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡۖ فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ٣٢

«کسانی‌ که‌ از گناهان‌ کبیره‌ پرهیز می‌کنند» یعنی: کسانی‌ که‌ نیکوکارند، همانانند که‌ از گناهان‌ کبیره‌ پرهیز می‌کنند. گناه‌ کبیره: هر گناهی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ در برابر ارتکاب‌ آن‌، به‌ آتش‌ دوزخ‌ هشدار داده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌بخاری‌ و مسلم‌ از علی ‌بن ‌ابی‌ طالب‌ سآمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صفرمودند: «از هفت‌ گناه‌ هلاک‌ کننده‌ بپرهیزید:

۱- شرک‌ آوردن‌ به‌ خداوند متعال‌.

۲- سحر.

۳- قتل‌ نفسی‌ که‌ خداوند متعال‌ کشتن‌ آن‌ را ـ جز به‌ حق‌ ـ حرام‌ کرده‌ است‌.

۴- خوردن‌ مال‌ یتیم‌.

۵- خوردن‌ ربا.

۶- روی ‌گردانیدن‌ در روز جنگ‌.

٧- متهم‌ کردن‌ زنان‌ پاکدامن‌ بی‌خبر مؤمن‌ به‌ فحشاء».

اما حافظ ذهبی‌ در کتاب «کبایر» خود گناهان‌ کبیره‌ را تا به‌ هفتاد بر شمرده ‌است‌. طبرانی‌ روایت‌ می‌کند که‌ مردی‌ به‌ ابن‌ عباس‌ سگفت: «گناهان‌ کبیره‌ هفت ‌گناه‌ بیش‌ نیست‌. ابن ‌عباس‌ سفرمود: این‌ گناهان‌ به‌ هفتصد گناه‌ نزدیکترند تا به‌هفت‌ گناه‌، مگر باید یادآور شد که‌ همراه‌ با استغفار و آمرزش‌خواهی‌، گناهی‌کبیره‌ باقی‌ نمی‌ماند و همراه‌ با اصرار و پافشاری‌ بر گناه‌، گناهی‌ صغیره‌ باقی ‌نمی‌ماند». یعنی: آن‌ گناه‌ صغیره‌ به‌ کبیره‌ تبدیل‌ می‌شود.

«و» نیکوکاران‌ همانانند که «از فواحش‌» یعنی: از ناشایستی‌ها و بی‌حیایی‌ها؛ همچون‌ زنا و شرک‌ پرهیز می‌کنند «مگر از لمم‌» که‌ گناهان‌ صغیره‌ است‌. گفته ‌شده: گناه‌ کبیره‌ هر گناهی‌ است‌ که‌ ختم‌ آن‌ در قرآن‌ به‌ آتش‌ دوزخ‌ بشود، فواحش‌ هر گناهی‌ است‌ که‌ در آن‌ حد شرعی‌ مقرر باشد و گناه‌ صغیره‌؛ گناهی ‌است‌ پایین‌تر از زنا، مانند بوسه‌ و غمزه‌ و نگاه‌. بخاری‌، مسلم‌ و غیر ایشان‌ از ابن‌عباس‌ سروایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: چیزی‌ را شبیه‌تر به‌ «لمم‌» از این‌ حدیث‌ شریف ‌رسول‌ خدا صنیافته‌ام‌ که‌ فرمودند: «إن‌ الله‌ كتب‌ علي‌ ابن‌ آدم‌ حظه‌ من‌ الزني‌، أدرك ‌ذلك‌ لا محالة‌، فزني‌ العين‌ النظر، وزني‌ اللسان‌ النطق‌، والنفس‌ تتمني‌ وتشتهي‌ والفرج‌ يصدق‌ ذلك‌ أو يكذبه». «بی‌گمان‌ خداوند متعال‌ بر فرزند آدم‌ بهره‌ وی‌ از زنا را نوشته‌ است‌ و او خواه‌ناخواه‌ این‌ بهره‌ را در می‌یابد پس‌ زنای‌ چشم‌ نظر کردن‌ است‌ و زنای‌ زبان‌ سخن‌ گفتن‌ و نفس‌ نیز آرزو و اشتها می‌کند آن‌گاه‌ فرج‌ یا این‌ اشتها را تصدیق‌ می‌کند یا تکذیب‌». یعنی: آلت‌ تناسلی‌ یا این‌ اشت‌ها را تأیید کرده‌ و مرتکب‌ زنا می‌گردد، یا به‌ آن‌ دست‌ رد زده‌ اشت‌های‌ خود را مهار می‌کند و مرتکب ‌زنا نمی‌شود.

«بی‌گمان‌ پروردگارت‌ نسبت‌ به‌ آن‌ها گسترده‌ آمرزش‌ است‌» یعنی: هرچند گناه ‌صغیره‌ از حکم‌ مؤاخذه‌ حق‌ تعالی‌ خارج‌ است‌، لیکن‌ خارج‌ از آن‌ نیست‌ که‌ گناه ‌شمرده‌ شود اما خداوند متعال‌ آن‌ را به‌ رحمت‌ گسترده‌ و مغفرت‌ فراگیر خود می‌آمرزد و محو می‌کند. بیضاوی‌ می‌گوید: «شاید حق‌ تعالی‌ هشدار به‌ بدکاران‌ و مژده‌ به‌ نیکوکاران‌ را از آن‌ رو با این‌ جمله‌ دنبال‌ کرد که‌ مرتکب‌ گناه‌ کبیره‌ از رحمت‌ وی‌ ناامید نشده‌ و فرود آمدن‌ عذاب‌ را بر خود حتمی‌ و اجتناب‌ناپذیر نداند بلکه‌ برود و با توبه‌ و انابت‌، دروازه‌های‌ رحمت‌ را بکوبد». «او به‌ احوال‌ شما داناتر است‌ از آن‌ دم‌ که‌ شما را از زمین‌ پدید آورد» یعنی: شما را در ضمن‌ آفرینش ‌پدرتان‌ آدم‌ از زمین‌ آفرید زیرا حق‌ تعالی‌ آدم‌ ÷را از گل‌ آفرید پس‌ او به‌ طبایع‌ وسرشت‌های‌ شما آگاه‌ و داناست «و آن‌گاه که‌ شما جنین‌هایی‌ در شکمهای‌ مادرانتان‌ بودید» یعنی: در این‌ حال‌ نیز حق‌ تعالی‌ می‌دانست‌ که‌ شما لابد به‌ گناهان‌ صغیره ‌آلوده‌ می‌شوید «پس‌ خودتان‌ را تزکیه‌ نکنید» یعنی: از روی‌ خودستایی‌ و خود بزرگنمایی‌، خودتان‌ را ستایش‌ نکرده‌ و از گناه‌ پاک‌ و بی‌آلایش‌ معرفی‌ نکنید و نگویید که‌ از گناهان‌ صغیره‌ پاک‌ و وارسته‌ بوده‌ و در هفت‌ لفافه‌ از عفاف‌ و پاکدامنی‌ و نجات‌ قرار دارید. ولی‌ اگر ثنا و وصف‌ شما از خودتان‌ بر سبیل ‌اعتراف‌ به‌ نعمت‌ باشد، این‌ کاری‌ نیکو است‌ «خدا به‌ حال‌ کسی‌ که‌» در دنیا ازگناهان «پرهیزگاری‌ نموده‌ داناتر است‌». نظیر این‌ آیه‌ است‌ آیه ‌﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنفُسَهُمۚ بَلِ ٱللَّهُ يُزَكِّي مَن يَشَآءُ وَلَا يُظۡلَمُونَ فَتِيلًا٤٩[النساء: ۴٩]. «آیا ندیدی‌ به‌سوی‌ کسانی‌ که‌ خود را تزکیه‌ می‌کنند؟ بلکه‌ خداوند هرکه را که‌ خواهد تزکیه‌ می‌کند و به‌ اندازه‌ نخ‌ روی‌ هسته‌ خرمایی‌ هم‌ ستم‌ نمی‌بینند».

مسلم‌ در صحیح‌ خود حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ را از محمد بن ‌عمر و بن‌ عطاء سروایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: «من‌ دخترم‌ را (بره: نیکوکار) نام‌ گذاشتم‌ اما زینب ‌بنت ‌ابی ‌سلمه‌ به‌ من‌ گفت: رسول‌ اکرم‌ صاز این‌ اسم‌ نهی‌ نمودند و فرمودند: خود را تزکیه‌ نکنید زیرا خدای‌ ‌ به‌ اهل‌ بر و نیکویی‌ از شما داناتر است‌. اصحاب‌ گفتند: پس‌ چه‌ اسمی‌ بر آن‌ دختر بگذاریم‌؟ فرمودند: زینب‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالرحمن ‌بن‌ ابی ‌بکره‌ سآمده‌ است‌ که‌ فرمود: مردی‌ نزد رسول‌ اکرم‌ صاز مرد دیگری‌ ستایش‌ کرد. رسول‌ خدا صفرمودند: «ويلك‌ قطعت‌ عنق‌ صاحبك‌ ـ مرارا ـ إذا كان‌ أحدكم‌ مادحا صاحبه‌ لا محالة‌، فليقل: أحسب‌ فلانا والله‌ حسيبه‌ ولا أزكي‌ علي‌ الله أحدا، أحسبه‌ كذا وكذا، إن‌ كان‌ يعلم‌ ذلك». «وای‌ بر تو، گردن‌ رفیقت‌ را قطع‌ نمودی‌ ـ این‌ جمله‌ را چند بار تکرار نمودند پس‌ چنانچه‌ یکی‌ از شما خواه ‌ناخواه‌ می‌خواهد رفیقش‌ را مدح‌ کند، باید بگوید: فلان‌ را چنین‌ می‌پندارم‌ و خداوند أحسابگر اوست‌ و من‌ احدی‌ را بر خداوند أتزکیه‌ نمی‌کنم‌، من‌ او را چنین‌ و چنان‌ می‌پندارم‌. در صورتی‌ که‌ به ‌اوصافی‌ که‌ برای‌ وی‌ بر می‌شمرد، داناست‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صدستور دادند تا بر روی‌ مداحان‌ خاک‌ پاشیده‌ شود.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ثابت‌بن‌حارث‌ انصاری سروایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: چون‌ طفل‌ صغیری‌ از یهود می‌مرد، می‌گفتند: آن‌ طفل‌ صدیق‌ است‌. پس‌ این‌ خبر به‌ رسول‌ اکرم‌ صرسید، ایشان‌ فرمودند: «كذبت‌ اليهود، ما من‌ نسمة‌ يخلقه‌ الله‌ في‌ بطن‌ امه‌ إلا ويعلم‌ إنه‌ شقي‌ أو سعيد». «دروغ‌ گفتند یهود زیرا هیچ‌ جنبنده‌ای‌ که‌ خداوند أاو را در شکم‌ مادرش‌ می‌آفریند، نیست‌ مگر این‌که ‌می‌داند که‌ او شقی‌ است‌ یا سعید». پس‌ خداوند متعال‌ در این‌ هنگام‌ این‌ آیه‌ رانازل‌ فرمود: ﴿هُوَ أَعۡلَمُ بِكُمۡ إِذۡ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ[النجم: ۳۲].

﴿أَفَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي تَوَلَّىٰ٣٣

«پس‌ آیا آن‌ کسی‌ را که‌ روی‌ برتافت‌» از خیر و از پیروی‌ حق «دیده‌ای‌؟». مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیات‌ (۳۳ ـ ۴۱) از واحدی‌ و ابن‌جریر نقل‌ کرده‌اند که‌ این‌ آیات‌ درباره‌ ولیدبن‌مغیره‌ نازل‌ شد زیرا او در آغاز پیرو دین ‌رسول‌ خدا صگردید ولی‌ با طعن‌ و سرزنش‌ بعضی‌ از مشرکان‌ روبرو شد و وقتی‌ به ‌او گفتند: چرا دین‌ بزرگان‌ را ترک‌ کرده‌ و راه‌ و رسم‌ آنان‌ را گم‌ کرده‌ای‌ و پنداشته‌ای‌ که‌ آنان‌ در دوزخ‌اند؟ ولید گفت: من‌ از عذاب‌ خدا ترسیدم‌. سپس‌ آن‌ شخص‌ برای‌ ولید ضامن‌ و عهده‌دار این‌ امر شد که‌ اگر چیزی‌ از مال‌ خویش‌ را به‌ وی‌ بدهد و به‌ شرک‌ برگردد، وی‌ از جای‌ او عذاب‌ خدای‌ سبحان‌ را تحمل ‌می‌کند و برمی‌دارد! پس‌ در آغاز ولید بخشی‌ از مالی‌ را که‌ برای‌ آن‌ شخص‌ در برابر اعطای‌ آن‌ تعهد به‌ گردن‌ گرفته‌ بود داد اما پس‌ از آن‌ بخل‌ ورزید و تمام‌ آن‌ رابه‌ وی‌ نپرداخت‌. آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ این‌ آیات‌ را نازل‌ نمود. البته‌ در سبب‌ نزول‌این‌ آیات‌، روایات‌ دیگری‌ نیز نقل‌ شده‌ است‌.

﴿وَأَعۡطَىٰ قَلِيلٗا وَأَكۡدَىٰٓ٣٤

«و اندکی‌ بخشید» از مال «و باز ایستاد» از بخشیدن‌ بقیه‌ پس‌ پرداخت‌ آن‌ را به‌ اتمام‌ نرسانید؟ گفته‌ می‌شود: حفر فاکدی: حفر کرد اما به‌ زمینی‌ سخت‌ وصخره ‌مانند رسید که‌ چاه‌کن‌ را از ادامه‌ کار و به‌ اتمام‌ رساندن‌ حفر آن‌ بازمی‌دارد. همچنین‌ وقتی‌ خیر شخص‌ کم‌ شود، گفته‌ می‌شود: اکدی‌ الرجل‌.

﴿أَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡغَيۡبِ فَهُوَ يَرَىٰٓ٣٥

«آیا علم‌ غیب‌ نزد اوست‌ و او می‌بیند؟» یعنی: آیا این‌ شخص‌ بی‌خیر، به‌ عذابی ‌که‌ از وی‌ غایب‌ است‌ علم‌ دارد لذا به‌ این‌ امر یقین‌ دارد که‌ فرد دیگری‌ از جایش ‌عذاب‌ را تحمل‌ می‌کند؟ یا معنی‌ این‌ است: آیا این‌ شخص‌ که‌ دست‌ از انفاق‌ مال ‌کشید ـ یعنی‌ ولیدبن‌ مغیره‌ ـ علم‌ غیب‌ دارد که‌ مالش‌ با انفاق‌ تمام‌ می‌شود؟ درحالی‌ که‌ قضیه‌ چنان‌ که‌ او می‌پندارد، نیست‌.

﴿أَمۡ لَمۡ يُنَبَّأۡ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَىٰ٣٦

«یا بدانچه‌ در صحیفه‌های‌ موسی‌ است‌» یعنی: به‌ اسفاری‌ که‌ به‌ موسی‌ ÷داده ‌شد و مشتمل‌ بر تورات‌ بود «آگاهش‌ نکرده‌اند؟» دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ صحیفه‌های‌ موسی‌ ÷را مقدم‌ ذکر کرد، این‌ است‌ که‌ این‌ صحیفه‌ها از دیگر صحف‌ مشهورتر، از نظر زمان‌ نزدیک‌تر و از نظر تعداد بیشتر بود.

﴿وَإِبۡرَٰهِيمَ ٱلَّذِي وَفَّىٰٓ٣٧ أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ٣٨

«و ابراهیمی‌ که‌ وفا کرد» یعنی: آیا از مضمون‌ صحفی‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ ابراهیم‌÷با وفا داد، آگاه‌ نشده‌ است‌، ابراهیمی‌ که‌ عهد به‌ جای‌ آورد و آنچه‌را که‌ بدان‌ مأمور شده‌ بود، به‌ پایه‌ اکمال‌ و اتمام‌ رسانید؟ به‌قولی: معنای‌ (وفی‌) این‌ است: ابراهیم‌ ÷در وفا کردن‌ به‌ عهدی‌ که‌ با خدای‌ ‌ بسته‌ بود، سعی ‌بلیغ‌ کرد. به‌ ذکر صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام اکتفا شد زیرا مشرکان‌ ادعا می‌کردند که‌ بر آیین‌ ابراهیم‌÷اند و اهل‌ کتاب‌ نیز به‌ تورات‌ تمسک‌ می‌ورزیدند.آری‌! قاعده‌ مطرح‌ شده‌ در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی علیهماالسلام این‌ بود: «که‌ هیچ ‌بردارنده‌ای‌ بار گناه‌ دیگری‌ را بر نمی‌دارد» یعنی: هیچ‌کس‌ به‌ گناه‌ غیر خود مؤاخذه ‌نمی‌شود پس‌ هرکس‌ مرتکب‌ جرمی‌ مانند کفر یا هر گناه‌ دیگری‌ شد، بار گناهش ‌فقط بر دوش‌ خود اوست‌ و هیچ‌کس‌ آن‌ را از جایش‌ بر نمی‌دارد. که‌ این‌ اصل‌، معروف‌ به‌ اصل‌ «مسئولیت‌ فردی‌» است.

﴿وَأَن لَّيۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ٣٩

«و» آیا از «این‌» امر آگاه‌ نشده‌ است «که‌ به‌ انسان‌ جز آنچه‌ عمل‌ کرده ‌نرسد» یعنی: به‌ انسان‌ جز پاداش‌ و جزای‌ سعی‌ و عمل‌ خود وی‌ چیز دیگری ‌نمی‌رسد و او در برابر عملی‌ که‌ انجامش‌ نداده‌ است‌، مستحق‌ اجر و مزدی‌ نیست‌. البته‌ این‌ قاعده‌ که‌ هیچ‌کس‌ جز در برابر عمل‌ خودش‌ پاداش‌ داده‌ نمی‌شود، در مقابل‌ قاعده‌ سابق‌ است‌ که‌ هیچ‌کس‌ گناه‌ دیگری‌ را بر نمی‌دارد. پس‌ همچنان‌که ‌احدی‌ مسئولیت‌ یا گناه‌ غیر خویش‌ را بر دوش‌ نمی‌کشد، همین‌گونه‌، جز در برابر کارکرد خودش‌ پاداشی‌ نیز به‌ وی‌ تعلق‌ نمی‌گیرد.

امام‌ شافعی /از همین‌ آیه‌ کریمه‌ چنین‌ استنباط کرده‌ است‌ که‌ ثواب‌ قرائت ‌قرآن‌ به‌ مردگان‌ نمی‌رسد؛ زیرا این‌ قرائت‌ از عمل‌ و کسب‌ خودشان‌ نیست‌. اما معتمد در مذاهب‌ چهارگانه‌ این‌ است‌ که‌ ثواب‌ قرائت‌ به‌ اموات‌ می‌رسد زیرا این‌ بخشش‌ و دعایی‌ است‌ به‌ وسیله‌ قرآن‌ که‌ در هنگام‌ تلاوتش‌، رحمت‌ها نازل ‌می‌شود. در سنت‌ نبوی‌ صنیز رسیدن‌ ثواب‌ دعا و صدقه‌ (ایصال‌ ثواب‌) برای ‌میت‌ به‌ ثبوت‌ رسیده‌ است‌ و این‌ امری‌ اجماعی‌ است‌. مسلم‌، بخاری‌ و اصحاب‌ کتب‌ حدیث‌ ـ جز ابن‌ماجه‌ ـ از ابی‌هریره‌ سدر حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ رسول‌ خدا صفرمودند: «إذا مات‌ الإنسان‌ انقطع‌ عمله‌ إلا من‌ ثلاث: صدقة‌جارية‌، أو علم‌ ينتفع‌ به‌، أو ولد صالح‌ يدعو له‌». «چون‌ انسان‌ بمیرد؛ عمل‌ وی‌ قطع‌می‌شود جز از سه‌ چیز: صدقه‌ جاری‌، یا علمی‌ که‌ از آن‌ سود برده‌ می‌شود، یا فرزند شایسته‌ای‌ که‌ برای‌ او دعا می‌کند». قرطبی‌ می‌گوید: «بسیاری‌ از احادیث‌ بر این‌ قول‌ دلالت‌ دارند که‌ ثواب‌ عمل‌ صالح‌ دیگران‌ به‌ مؤمن‌ می‌رسد».

﴿وَأَنَّ سَعۡيَهُۥ سَوۡفَ يُرَىٰ٤٠

«و این‌» امر نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است «که‌ کوشش‌ او زودا که‌ دیده‌ شود» یعنی: عمل‌ هر شخص‌، ثبت‌ شده‌ و محفوظ است‌ و به‌ زودی ‌این‌ سعی‌ و عملش‌ در روز قیامت‌ بر او آشکار ساخته‌ شده‌ و عرضه‌ می‌شود پس ‌اهل‌ قیامت‌ حاصل‌ سعی‌ و عملش‌ را می‌بینند تا نیکوکار مورد اکرام‌ و بدکار مورد سرزنش‌ و توبیخ‌ قرار گیرد.

﴿ثُمَّ يُجۡزَىٰهُ ٱلۡجَزَآءَ ٱلۡأَوۡفَىٰ٤١

«سپس‌ به‌ حسب‌ آن‌ سعی‌، به‌ پاداشی‌ هر چه‌ تمامتر» یعنی: به‌ پاداشی‌ کامل و ناکاسته‌ به‌ تمام‌ترین‌ شکل‌ و صورت «پاداش‌ داده‌ خواهد شد» بنابراین‌، انسان‌ در برابر گناه‌ جزایی‌ همانند آن‌ دریافت‌ می‌کند اما در برابر ثواب‌، از ده‌ برابر تا هفتصد برابر و بیشتر از آن‌ ـ تا آنجا که‌ خداوند ‌ بر آن‌ بیفزاید ـ پاداش‌ داده ‌می‌شود.

﴿وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ ٱلۡمُنتَهَىٰ٤٢

«و این‌» امر نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است «که‌ بازگشت‌ به‌سوی‌ پروردگار توست‌» یعنی: سرانجام‌ و سرنوشت‌ همه‌ کس‌ به‌ سوی‌ حق‌ تعالی ‌است‌ نه‌ به‌ سوی‌ غیر وی‌ لذا آنان‌ را در برابر اعمالشان‌ جزا می‌دهد. روایت‌ شده‌است‌ که‌ معاذبن‌ جبل سدر میان‌ قبیله «بنی‌اود» ایستاد و گفت: «ای‌ بنی‌اود! من ‌فرستاده‌ فرستاده‌ خداوند أبه‌ سوی‌ شما هستم‌، آیا می‌دانید که‌ بازگشت‌ همه‌ به‌سوی‌ خداست‌، به‌ سوی‌ بهشت‌ یا به‌ سوی‌ دوزخ‌؟!».

﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَضۡحَكَ وَأَبۡكَىٰ٤٣

«و این‌» امر نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ «که‌ هم‌ اوست‌که‌ خندانید و گریانید» یعنی: حق‌ تعالی‌ اهل‌ بهشت‌ را در بهشت‌ خندانید و اهل ‌دوزخ‌ را در دوزخ‌ گریانید، یا هرکه را که‌ خواست‌ در دنیا خندانید؛ پس‌ او را شادمان‌ و مسرور ساخت‌ و هرکه را که‌ خواست‌ گریانید؛ پس‌ او را اندوهگین‌ و مغموم‌ ساخت‌ لذا اوست‌ که‌ آفریننده‌ اسباب‌ خنده‌ و گریه‌ می‌باشد.

واحدی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از عائشه‌ لروایت‌ کرده‌ است‌ که ‌فرمود: رسول‌ خدا صاز نزد گروهی‌ گذشتند که‌ می‌خندیدند پس‌ خطاب‌ به‌ آنان ‌فرمودند: اگر شما آنچه‌ را که‌ من‌ می‌دانم‌، می‌دانستید؛ یقینا بسیار می‌گریستید وکمتر می‌خندیدید!». به‌ دنبال‌ آن‌ جبرئیل‌ ÷بر آن‌ حضرت‌ صفرود آمد و این ‌آیه‌ را بر ایشان‌ نازل‌ کرد آن‌گاه‌ رسول‌ خدا صبه‌ سوی‌ آنان‌ بازگشتند و فرمودند: چهل‌ قدم‌ به‌ جلو بر نداشتم‌ که‌ جبرئیل‌ بر من‌ فرود آمد و گفت: نزد این‌ گروه‌ برو وبه‌ ایشان‌ بگو که‌ خدای‌ ‌ می‌فرماید: ﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَضۡحَكَ وَأَبۡكَىٰ٤٣[النجم: ۴۳].

﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَمَاتَ وَأَحۡيَا٤٤

«و» نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ که «هم‌ اوست‌ که ‌میرانید و زنده‌ گردانید» یعنی: حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ اسباب‌ مرگ‌ و زندگی‌ را به‌ وجود آورد و جز او کسی‌ بر این‌ کار قادر نیست‌.

﴿وَأَنَّهُۥ خَلَقَ ٱلزَّوۡجَيۡنِ ٱلذَّكَرَ وَٱلۡأُنثَىٰ٤٥

«و» نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ که «هم‌ اوست‌ که‌ زوج ‌نرینه‌ و مادینه‌ را آفرید» از هر انسان‌، یا از هر حیوانی‌.

﴿مِن نُّطۡفَةٍ إِذَا تُمۡنَىٰ٤٦

آری‌! او زوج‌ نرینه‌ و مادینه‌ را آفرید «از نطفه‌ای‌ چون‌ فروریخته‌ شود» در رحم‌ و به‌ یکباره‌ در آن‌ برجهانده‌ شود. آفرینش‌ نرینه‌ و مادینه‌ از نطفه‌، از جمله‌ متضاداتی‌ است‌ که‌ در آن‌ وجود دارد زیرا بعضی‌ از آن‌ نرینه‌ خلق‌ می‌شود و بعضی‌ مادینه‌. نطفه: آب‌ اندک‌ است‌.

﴿وَأَنَّ عَلَيۡهِ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰ٤٧

«و نیز» در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ که «پدید آوردن‌ عالم ‌دیگر» یعنی: بازگردانیدن‌ ارواح‌ در اجسام‌ به‌ هنگام‌ رستاخیز «بر عهده‌ اوست‌».

﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَغۡنَىٰ وَأَقۡنَىٰ٤٨

«و» نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ که «هم‌ اوست‌ که‌ توانگر ساخت‌ و سرمایه‌ بخشید» یعنی: حق‌ تعالی‌ برای‌ بعضی‌ به‌ قدری‌ ثروت ‌بخشید که‌ آن‌ها را از مردم‌ بی‌نیاز گردانید و برای‌ دیگران‌ سرمایه‌ای‌ فوق‌ ثروت‌ آنان‌ داد. یا معنی‌ این‌ است: اوست‌ که‌ بعضی‌ را سرمایه‌دار و بعضی‌ را فقیر گردانید، بر حسب‌ مشیت‌ و بر اساس‌ مصلحت‌ و حکمت‌ خویش‌.

بدین‌گونه‌، خداوند متعال‌ از آیه‌ (۳۸) تا این‌ آیه‌، ده‌ اصل‌ و اساس‌ مهمی‌ را که‌ در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ بیان‌ نمود و اینک‌ این‌ ده‌ اصل‌ و دلیل‌ را با ذکر پنج‌ مثال‌ یا نمونه‌ دیگر از ادله‌ قدرت‌ خویش‌ مؤکد می‌گرداند که‌ عبارت‌اند از:

﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ رَبُّ ٱلشِّعۡرَىٰ٤٩

«و هم‌ اوست‌ پروردگار ستاره‌ شعری‌» «شعری‌» ستاره‌ای‌ است‌ نورانی‌ در پشت ‌ستاره «جوزاء» که‌ قبیله «خزاعه‌» آن‌ را می‌پرستیدند. امام‌ رازی‌ گفته‌ است‌ که: «در میان‌ ستارگان‌ دو ستاره‌ شعری‌ وجود دارد؛ یکی‌ شامی‌ و دیگری‌ یمنی‌ و مراد آیه‌ کریمه‌ شعرای‌ یمنی‌ است‌ چرا که‌ همو مورد پرستش‌ قرار می‌گرفت‌». برخی‌ از مفسران‌ گفته‌ اند: خدای‌ سبحان‌ برای‌ رد بر کسانی‌ که‌ این‌ ستاره‌ را پرستش ‌می‌کردند، مخصوصا فرمود که‌ پروردگار شعری‌ است‌ در حالی‌که‌ او پروردگار همه‌ چیزهاست‌. نقل‌ است: اولین‌ کسی‌ که‌ پرستش «شعری‌» را مرسوم‌ کرد، ابوکبشه‌ از اشراف‌ عرب‌ بود و قریش‌ به‌ منظور تشبیه‌ رسول‌ خدا صبه‌ وی‌، به ‌ایشان «فرزند ابو کیشه» می‌گفتند زیرا آن‌ حضرت‌ صمانند ابوکبشه‌ با دین‌ آنان ‌مخالفت‌ کرده‌ بودند. ابو کبشه‌ از اجداد مادری‌ رسول ‌اکرم‌ صبود.

﴿وَأَنَّهُۥٓ أَهۡلَكَ عَادًا ٱلۡأُولَىٰ٥٠

«و هم‌ اوست‌ که‌ عاد نخستین‌ را نابود ساخت‌» عاد نخستین‌، اولین‌ امتی‌ است‌ که ‌بعد از امت‌ نوح‌ ÷نابود ساخته‌ شده‌ است‌. گفته‌ شده‌ که‌ عاد نخستین‌؛ قوم‌ هود÷و عاد دوم‌؛ عاد «ارم‌» است‌. به ‌قولی‌ دیگر: عاد دوم‌ قوم‌ ثمودند که‌ صالح‌ ÷پیامبرشان‌ بود.

﴿وَثَمُودَاْ فَمَآ أَبۡقَىٰ٥١

«و ثمود را نیز نابود ساخت‌» چنان‌که‌ عاد را نابود کرد «و هیچ‌کس‌ را باقی ‌نگذاشت‌» یعنی: هیچ‌ یک‌ از دو گروه‌ یادشده‌ را باقی‌ نگذاشت‌.

﴿وَقَوۡمَ نُوحٖ مِّن قَبۡلُۖ إِنَّهُمۡ كَانُواْ هُمۡ أَظۡلَمَ وَأَطۡغَىٰ٥٢

«و پیش‌ از آن‌ها» یعنی: پیش‌ از هلاک‌ ساختن‌ عاد و ثمود، خداوند أ«قوم ‌نوح‌ را هلاک‌ کرد زیرا آنان‌ ستمگرتر و سرکش‌تر بودند» از عاد و ثمود، چه‌ آنان‌ باوجود آن‌ مدت‌ طولانی‌ (٩۵۰) ساله‌ای‌ که‌ نوح‌ ÷آنان‌ را به‌ سوی‌ حق‌ دعوت ‌می‌کرد، با نافرمانی‌های‌ خود در برابر خدای‌ ‌ گردنکشی‌ کردند، به‌ علاوه ‌آن‌ها آغازگر ستم‌ بودند و آغازگر، ستمگرتر است‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «ومن‌ سن‌ سنة سيئة‌ فعليه‌ وزرها ووزر من‌ عمل‌ بها». «هر کس‌ سنت‌ بدی‌ را بنیان‌ گذارد؛ بر اوست‌ گناه‌ آن‌ و گناه‌ کسانی‌ که‌ بدان‌ سنت‌ بد عمل‌ کرده‌اند».

﴿وَٱلۡمُؤۡتَفِكَةَ أَهۡوَىٰ٥٣

«و مؤتکفه‌ را واژگون‌ کرد» مؤتکفه: شهرهای‌ قوم‌ لوط ـ یعنی‌ سدوم‌ و عاموره‌ ـ است‌. این‌ شهرها از آن‌ رو مؤتکفه‌ نامیده‌ شد که‌ هم‌ اهالی‌ خود را واژگون‌ کرد و هم‌ خود نگونسار شد ـ یعنی‌ بلندای‌ آن‌ هم‌سطح‌ زیرین‌ آن‌ گردید ـ وجبرئیل‌ ÷بعد از آن‌ که‌ آن‌ها را به‌ هوا برداشت‌، نگونسار واژگون‌شان‌ کرد.

﴿فَغَشَّىٰهَا مَا غَشَّىٰ٥٤

«پوشاند بر آن‌» یعنی: بر شهرهای‌ قوم‌ لوط «آنچه‌ را پوشاند» از سنگهایی‌ که ‌بر آن‌ فروافتاد و نیز بر آنان‌ انواع‌ عذاب‌ را پوشاند. ابهام‌ در «ما» برای‌ افاده‌ تهویل ‌و تعمیم‌ عذاب‌ برآنان‌ است‌.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكَ تَتَمَارَىٰ٥٥

«پس‌ به‌ کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارت‌ تردید روا می‌داری‌» ای‌ انسان ‌تکذیب‌کننده‌ شکاک‌ شبهه ‌افگن‌ ناسپاس‌؟ مراد از نعمت‌ها، نعمت‌هایی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ قبلا آن‌ها را بر شمرد؛ از آفرینششان‌، توانگر ساختن‌شان‌، آفرینش ‌آسمان‌ و زمین‌ و نعمت‌هایی‌ که‌ در آن‌ها برای‌ انسان‌ پدید آورده‌ است‌.

﴿هَٰذَا نَذِيرٞ مِّنَ ٱلنُّذُرِ ٱلۡأُولَىٰٓ٥٦

«این‌ هشداردهنده‌ای‌ از هشداردهندگان‌ نخستین‌ است» یعنی: محمد صفرستاده‌ای‌ همچون‌ فرستادگان‌ پیشین‌ قبل‌ از خود به‌ سوی‌ شماست‌ زیرا او نیز شمارا بیم‌ و هشدار می‌دهد همان‌گونه‌ که‌ ایشان‌ اقوام‌ خود را هشدار دادند. چنان‌که‌ در سوره «احقاف/‌٩» خواندیم‌ که‌ خداوند متعال‌ فرمود: ﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ[الأحقاف: ٩]. «بگو: من‌ پدیده‌ای‌ نوظهور در میان‌ پیامبران‌ نبوده‌ام‌».

﴿أَزِفَتِ ٱلۡأٓزِفَةُ٥٧

«نزدیک‌ شونده‌ نزدیک‌ گشت‌» یعنی: قیامت‌ نزدیک‌ شد چرا که‌ زمان‌ برپایی‌ آن‌ نزدیک‌ است‌؛ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «مثلي‌ ومثل‌ الساعة كهاتين». «مثل‌ من‌ و مثل‌ قیامت‌ همانند این‌ دو انگشت‌ من‌ است‌». و دو انگشت‌ میانه‌ وسبابه‌ خود را از هم‌ باز کردند.

﴿لَيۡسَ لَهَا مِن دُونِ ٱللَّهِ كَاشِفَةٌ٥٨

«جز خدا کسی‌ کاشف‌ آن‌ نیست‌» یعنی: هیچ‌کس‌ جز خداوند أقادر به‌ برطرف‌ ساختن‌ قیامت‌ نیست‌؛ آن‌گاه‌ که‌ خلق‌ را با سختی‌ها و هول‌ و هراس‌های‌ آن‌ درپوشاند.

﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ تَعۡجَبُونَ٥٩

«آیا از این‌ سخن‌ تعجب‌ می‌کنید؟» یعنی: چگونه‌ تکذیب‌کنان‌ از استماع‌ قرآن‌، یا از وقوع‌ قیامت‌ تعجب‌ می‌کنید؟.

﴿وَتَضۡحَكُونَ وَلَا تَبۡكُونَ٦٠

«و می‌خندید» یعنی: از روی‌ استهزا و تمسخر بر قرآن‌ یا بر قیامت‌ می‌خندید، با آن‌که‌ قیامت‌ نه‌ محل‌ تکذیب‌ است‌ و نه‌ موضع‌ استهزا «و نمی‌گریید؟» از بیم‌ وانزجار وعید و عذابهای‌ سختی‌ که‌ در آن‌ است‌؟! روایت‌ شده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صبعد از نزول‌ این‌ آیه‌ هیچ‌گاه‌ خندان‌ دیده‌ نشدند و خنده‌ ایشان‌ فقط تبسم‌ بود. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریرهسآمده‌ است‌ که‌ چون‌ آیه: ﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ تَعۡجَبُونَ٥٩[النجم: ۵٩] نازل‌ شد، اهل «صفه‌» گفتند: «إنا لله‌ وإنا إلیه‌ راجعون‌» سپس‌ گریستند تا بدانجا که‌ اشک‌هایشان‌ بر رخسارهایشان‌ جاری‌ شد. پس‌ چون ‌رسول‌ خدا صصدای‌ گریه‌ آنان‌ را شنیدند، خود نیز با ایشان‌ گریستند و ما نیز برای ‌گریه‌ پیامبرصگریستیم‌؛ آن‌گاه‌ فرمودند: «لا يلج‌ النار من‌ بكي‌ من‌ خشية‌ الله‌، ولايدخل‌ الجنة‌ مصر علي‌ معصية‌ الله‌، ولو لم‌ تذنبوا لذهب‌ الله‌ بكم‌ ولجاء بقوم‌ يذنبون ‌فيغفر لهم‌ ويرحمهم‌ إنه‌ هو الغفور الرحيم». «هر کس‌ از ترس‌ خدا گریست‌، به‌ آتش ‌وارد نمی‌شود و هرکس‌ بر معصیت‌ خدا پای‌ فشرد، به‌ بهشت‌ وارد نمی‌شود و اگر شما گناه‌ نکنید، همانا خداوند شما را بر می‌دارد و قومی‌ را به‌ میان‌ می‌آورد که ‌گناه‌ کنند تا برآنان‌ بیامرزد و رحم‌ کند زیرا اوست‌ که‌ آمرزگار مهربان‌ می‌باشد». ابو حازم‌ می‌گوید: «روزی‌ جبرئیل ÷درحالی‌ بر رسول‌ خدا صفرود آمد که‌ مردی‌ نزد ایشان‌ می‌گریست‌ پس‌ جبرئیل‌ ÷از رسول‌ اکرم‌ صپرسید که‌ این ‌شخص‌ کیست‌؟ فرمودند: این‌ فلان‌ است‌. جبرئیل‌ ÷گفت: ما همه‌ اعمال ‌بنی‌آدم‌ را وزن‌ می‌کنیم‌، جز گریه‌ را زیرا خداوند متعال‌ با یک‌ قطره‌ اشک‌، دریاهایی‌ از جهنم‌ را خاموش‌ می‌گرداند».

﴿وَأَنتُمۡ سَٰمِدُونَ٦١

«و شما بازی‌کننده‌ هستید» یعنی: شما به‌ انواع‌ سرگرمی‌ها سرگرم‌ و سرخوش ‌هستید، یا شما متکبرانه‌ سر برافراشته‌اید و می‌خرامید.

﴿فَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ وَٱعۡبُدُواْ۩٦٢

«پس‌ الله را سجده‌ کنید و بپرستید» از آن‌ رو که‌ او سزاوار سجده‌ و پرستش‌ از سوی‌ شماست‌. روایت ‌شده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صدر هنگام‌ تلاوت‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ سجده‌ کردند و مسلمانان‌ و کفار که‌ در امر وحی‌ و قرآن‌ شک‌ داشته‌ و با پیامبر صدر ستیز بودند، نیز با ایشان‌ سجده‌ کردند. آری‌! آیات‌ عظیم‌ این‌ سوره‌، چون‌ پتکی‌ سنگین‌ بر دلهایشان‌ فرود آمد به‌ گونه‌ای‌ که‌ نتوانستند در برابر تأثیر قرآن‌ مقاومت‌ کنند پس‌ بی‌اختیار به‌ سجده‌ رفتند. از همین‌ رو شافعی‌ و ابو حنیفه /بر آنند که‌ این‌ آیه‌ محل‌ سجده‌ تلاوت‌ است‌.

[۲٧] این‌ توضیح‌ از مترجم‌ است‌.