سوره حشر
مدنی است و دارای (۲۴) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره بدان جهت «حشر» نامیده شد که خداوند متعال در آن فرموده است: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَخۡرَجَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مِن دِيَٰرِهِمۡ لِأَوَّلِ ٱلۡحَشۡرِۚ﴾[الحشر: ۲] مراد از حشر: گردآوری اولیای است که یهود در آن از مدینه بهسوی شام اخراج شدند. این سوره، «سوره بنینضیر» نیز نامیده میشود زیرا دربرگیرنده داستان کوچ دادن یهود بنینضیر از مدینه است.
سبب نزول این سوره نیز طایفه بنی نضیرند. ابن عباس س، مجاهد و غیر ایشان روایت کردهاند که: چون رسول خدا صبه مدینه هجرت کردند، با طایفه بنینضیر عقد صلح و متارکه بسته و عهد و پیمان دادند که با آنان نجنگند، آنان نیز تعهد سپردند که با رسول اکرم صنجنگند ولی آنان عهد خود را شکستند پسخداوندأعذاب بیبرگشت خود را بر آنان فرود آورد و رسول خدا صآنها را از دژهای استوارشان بیرون کشیده و از مدینه بیرون راندند پس گروهی از آنان بهسوی منطقه «اذرعات» شام که سرزمین «محشر» است کوچیدند و گروهی بهسوی خیبر رفتند... تا به آخر این داستان که تفاصیل آن در این سوره مبارکه میآید.
فضیلت آن: ثعالبی درباره فضیلت این سوره از ابنعباس سنقل میکند که رسول اکرم صدر این حدیث شریف فرمودند: «من قرأ سورة الحشر لم يبق شيء من الجنة والنار والعرش والكرسي والسموات والأرض والهوام والريح والسحاب والطير والدواب والشجر والجبال والشمس والقمر والملائكة إلا صلوا عليه واستغفروا فإن مات من يومه أو ليلته مات شهيداً». «هر کس سوره حشر را بخواند، چیزی از بهشت و دوزخ و عرش و کرسی و آسمآنها و زمین و حشرات و باد و ابر و پرندگان و خزندگان و درختان و کوهها و خورشید و ماه و فرشتگان، باقی نمیمانند مگر اینکه بر او درود میگویند و برایش آمرزش میخواهند پس اگر در همان روز یا شبش بمیرد، شهید مرده است». همچنین در حدیث شریف به روایت انس سآمدهاست که رسول خدا صفرمودند: «هر کس آخر سوره حشر: ﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلٖ﴾[الحشر: ۲۱] را تا آخر آن بخواند و در همان شب بمیرد، شهید مرده است». همچنین در حدیث شریف آمده است: «هر کس صبح هنگام سه بار بگوید: اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم، آنگاه سه آیه آخر سوره حشر را بخواند، خداوند أبرای او هفتاد هزار فرشته را موکل میکند تا بر او تا آن گاه که شام میکند، درود بگویند و اگر در همان روز خویش بمیرد، شهید مرده است و هرکس آن را در شامگاه بخواند، نیز همچنین است».
﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١﴾
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است خداوند را تسبیح گفت» یعنی: حق تعالی را به پاکی یاد کرد و تقدیس نمود. ملاحظه میکنیم که حق تعالی با ذکر حرف «ما» در تعبیر از تسبیح گویندگان، به تغلیب غیر عقلاء که نسبت به عقلاء در اکثریتاند، توجه داده است «و اوست عزیز» یعنی: قوی و غالب در ملکش؛ «حکیم» است در صنعش که اشیاء را در موضع مناسب آنها قرار میدهد. این آیه و امثال آن نشان دهنده این حقیقتاند که تمام آنچه در آسمانها و زمین اند، خدای تبارک و تعالی را به زبان، یا به قلب، یا به زبان حال و قال از هر نقصی تنزیه کرده او را تمجید و تقدیس میکنند، برای او درود میفرستند و او را به یگانگی میخوانند تا به عظمت وی اذعان نموده و در برابر جلال و جبروتش انقیاد نموده باشند.
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَخۡرَجَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مِن دِيَٰرِهِمۡ لِأَوَّلِ ٱلۡحَشۡرِۚ مَا ظَنَنتُمۡ أَن يَخۡرُجُواْۖ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمۡ حُصُونُهُم مِّنَ ٱللَّهِ فَأَتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِنۡ حَيۡثُ لَمۡ يَحۡتَسِبُواْۖ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَۚ يُخۡرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيۡدِيهِمۡ وَأَيۡدِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ فَٱعۡتَبِرُواْ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ٢﴾
«اوست آنکه کافران از اهل کتاب را از خانههایشان در نخستین حشر اخراج کرد» آنان طایفه بنی نضیر ـ یعنی گروهی از یهودیان نسل هارون÷ـ بودند که در فتنههای بنی اسرائیل از سرزمین اصلی خود آواره شده، به مدینه فرود آمدند و در آنجا اقامت گزیدند و آنان در کنار بنی قریظه و بنی قینقاع، یکی از سه قبیله بزرگ یهودیان مدینه بودند و همینان بودند که به رسول اکرم صغدر و خیانت کرده و پس از آنکه با ایشان عهد بسته بودند، علیه ایشان با مشرکان همداستان شدند، در نتیجه رسول خدا صآنان را محاصره نمود تا به کوچیدن از مدینه رضایت دادند. شایان ذکر است که حرکت رسول اکرم صبهسوی یهود بنینضیر، در ماه ربیعالاول سال چهارم هجری بود. کلبی میگوید: بنی نضیر نخستین طایفه از اهل کتاب بودند که از جزیرهالعرب کوچانده شدند و آخرین آنها در زمان عمربنخطاب ساز آن اخراج شدند پس مراد از حشر اول: گردآوری، اخراج و کوچاندنشان از مدینه و تبعیدشان به شام است و مراد از حشر آخر: کوچاندن یهودیان خیبر بهسوی شام از سوی عمر سدر دوران خلافتش میباشد. بهقولی دیگر: مراد از حشر آخر، گردآوردن تمام مردم بهسوی سرزمین محشر در روز قیامت است.
«شما گمان نمیکردید که بیرون آیند» یعنی: شما مسلمانان گمان نمیکردید که بنینضیر از دیار خود بیرون آیند، به سبب عزت، قدرت، عده و عدهای که داشتند زیرا آنها دارای دژها و برج و باروهای مستحکمی بوده و زمینها و نخلستآنهای وسیعی داشتند «و خودشان هم گمان میکردند که دژهایشان بازدارنده آنان از عقوبت الهی است» یعنی: بنینضیر خود نیز میپنداشتند که دژهایشان آنان را از عذاب خداوندأباز میدارد «پس الله از جایی بر آنان آمد که گمانش را نمیبردند» یعنی: فرمان الهی از جهتی بر آنان آمد که هرگز به خاطرشان نمیگذشت و آن این فرمان وی به پیامبرش صبود که به جنگشان رفته و آنان را بکوچاند در حالی که آنان گمان نمیبردند که کار به اینجاها میکشد بلکه خود را قویتر و با شوکتتر از آن میپنداشتند که به چنین عاقبت ننگینی دچار گردند «و در دلهایشان رعب افگند» رعب: ترس و هراسی است که دل را آشفته میگرداند و آن را از هولوهراس پر میکند. چنانکه در حدیث شریف آمده است: «نصرت بالرعب مسيرة شهر». «به وسیله رعب به اندازه مسافت یک ماه راه نصرت داده شدم».
مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه میگویند: چون مسلمانان در روز احد شکست خوردند، بنی نضیر پیمان خود با رسول خدا صرا شکستند و کعب بن اشرف با چهل سوار به مکه رفت و با ابوسفیان هم پیمان شد. پس رسول اکرم صمحمد بن مسلمه برادر رضاعی کعب را دستور دادند و او کعب را غفلتا کشت (و به اصطلاح امروز او را ترور کرد) سپس صبحگاهان رسول خدا صبر سر آنان لشکر کشیده و آنان را در حلقه محاصره خویش درآوردند پس آنان با قتل کعب که رئیسشان بود مرعوب شده و سرانجام تسلیم شدند.
«خانههای خود را به دستهای خود و به دستهای مؤمنان ویران میکردند» زیرا هنگامی که به کوچاندن خود یقین حاصل کردند، حسد ورزیدند از اینکه بعد از آنان مسلمانان ساکن منازل و خانههایشان گردند پس آنان خود از داخل دژها به تخریب منازل خویش اقدام کردند و مسلمانان هم از خارج آن. عروهبنزبیر سمیگوید: «آنگاه که رسول اکرم صبا آنان صلح کردند بر اینکه هر چه را شتر نقل داده بتواند با خود ببرند؛ آنها چوبها و تختههایی را که در اعمار خانههای خود بهکار برده بودند نیز غنیمت شمردند لذا دست به تخریب خانههای خویش زدند تا آنها را بار شتران نمایند و مسلمانان هم بقیه آن را ویران کردند». «پس ای صاحبان دیدهها! عبرت گیرید» یعنی: به خود آیید و از حال و مال آنان درس عبرت بگیرید و بدانید که خداوند أبا کسانی که خیانت کنند و با او ستیزه نمایند، این گونه عمل میکند.
شایان ذکر است که علما با این آیه بر حجت بودن قیاس استدلال کردهاند زیرا میان مقیس و مقیس علیه علت مشترکی وجود دارد که مقتضی تساوی آن دو در حکم میباشد. علمای اصول فقه میگویند: «اعتبار» یعنی عبور و انتقال از یک چیز بهسوی غیر آن، در قیاس متحقق است زیرا قیاس نقل حکم از اصل بهسوی فرع آن میباشد . همچنین علما به آیه ﴿يُخۡرِبُونَ بُيُوتَهُم﴾بر جواز ویران کردن دیار کفار دشمن، قطع درختان و سوختن کشت و حاصلاتشان در اثنای جنگ بهروی ضرورت جنگی استدلال کردهاند چنانکه در حدیث شریف به روایت ابنعمر سآمده است که رسول خدا صنخلستان بنینضیر را قطع کرده و کشتزار آنان را سوزاندند.
﴿وَلَوۡلَآ أَن كَتَبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡجَلَآءَ لَعَذَّبَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابُ ٱلنَّارِ٣﴾
«و اگر نه آن بود که خداوند بر آنان جلای وطن را نوشته بود، بیگمان آنان را در دنیا عذاب میکرد» یعنی: اگر خداوندأبیرون شدن آنان از دیارشان را بر این شیوه ننوشته بود و بر آنان به این کار حکم نکرده بود، بیگمان آنان را در دنیا با کشتن، اسارت و بردگی عذاب و مجازات میکرد چنانکه بعد از غزوه خندق در سال پنجم هجری با بنیقریظه چنین کرد و چنانکه قبل از آن در سال دوم هجری بامشرکان در غزوه بدر چنین کرد «و برای آنان در آخرت عذاب آتش است» که سختتر از آن عذابی نیست.
اما چنان که در تاریخ آمده است، سبب تبعید آنان این بود که: رسول خدا ص با ده تن از یاران خود ـ از جمله ابوبکر، عمر و علی بـ نزد بنی نضیر رفتند تا از آنان در کار پرداخت دیه دو تن کشتگانی که یکی از مسلمانان آنها را به خطا کشته بود کمک بخواهند و آن دو کشته از قبیله بنیعامر بودند که میان آنان و بنینضیر عهد و پیمانی بود. پس بنینضیر در ظاهر به رسول اکرم صوعده نیک داده اما در نهان ترور ایشان را سازمان داده بودند. نقل است که آنان بر کشتن رسول خدا صبه دست عمروبن جحاش بنکعب یهودی همداستان شده و قرار براین گذاشتند تا با افگندن صخرهای بر آن حضرت صاز بالای بام، به حیات ایشان پایان دهند. شایان ذکر است که رسول اکرم صدر کنار دیواری از دیوارهای منازل آنان نشسته بودند پس خداوند أآن حضرت صرا به وسیله وحی از توطئه آنها آگاه ساخت، در نتیجه ایشان دردم برخاسته به مدینه باز گشتند و به اصحاب فرمان آماده باش دادند همان بود که در ماه ربیع الاول سال چهارم هجری بهسوی آنان بازگشتند. پس بنینضیر از رسول خدا صخواستند که آنها را از مدینه کوچانده و در عوض از خونشان درگذرند بر این شرط که جز سلاح هر چه میتوانند بر شتران خویش بار نموده و با خود ببرند. رسول اکرم صپذیرفتند و بنینضیر از مدینه کوچیدند. جلاء: خروج دسته جمعی از وطن همراه با خانواده و فرزندان است اما اخراج: گاهی در مورد بیرون کردن یک تن و گاهی در مورد یک جمع بهکار میرود و لزوما همراه با خانواده و فرزندان نیست.
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ شَآقُّواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۖ وَمَن يُشَآقِّ ٱللَّهَ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ٤﴾
«این» مجازاتی که گریبانگیر یهودیان بنی نضیر شد «به سبب آن است که آنان با خداوند و پیامبرش مخالفت کردند» شاقوا: مخالفت و ستیزه کردند تا بدانجا که گویی آنها در شقی هستند و خدا و رسولش در شقی دیگر؛ و این ستیزه با عدم اطاعتشان از خدا و رسول، پیمان شکنی و گرایش بهسوی کفار بود «و هرکس با خداوند مخالفت کند، بیگمان خداوند سخت کیفر است» و ستیزهجویان را در دنیا وآخرت سخت کیفر میدهد.
﴿مَا قَطَعۡتُم مِّن لِّينَةٍ أَوۡ تَرَكۡتُمُوهَا قَآئِمَةً عَلَىٰٓ أُصُولِهَا فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَلِيُخۡزِيَ ٱلۡفَٰسِقِينَ٥﴾
مفسران در بیان سبب نزول روایت کردهاند: بعضی از مسلمانان در نبرد با بنینضیر شروع به قطعکردن درختان خرمایشان کردند تا آنها را بر سر غیظ آورند. پس بنینضیر از باب اینکه اهل کتاباند گفتند: ای محمد! مگر نه این است که تو به پندار خود پیامبر هستی و قصد اصلاح را داری؟ آیا بریدن درختان خرما و سوختن آنها از اصلاح است؟ آیا در آنچه که بر تو نازل شده است، روا بودن فسادافگنی در زمین را یافتهای؟ پس این سخن بر رسول خدا صدشوار آمد و مسلمانان نیز در این اندیشه فرو رفتند که مبادا اینکارشان فسادافگنی باشد. همان بود که نازل شد: «آنچه از درختان خرما بریدید، یا آن را ایستاده بر ریشههایش باقی گذاشتید» و قطع نکردید؛ «پس به اذن الله بود» یعنی: به فرمان وی بود و حق تعالی به این کار اذن داده است تا مؤمنان را عزتمند گرداند «و تا فاسقان را» یعنی: بیرون رفتهگان از طاعت را که یهودیان هستند «خوار گرداند» و آنان را با قطع نمودن درختان بر سر غیظ آورد زیرا هنگامی که ببینند مؤمنان هر چه بخواهند با اموالشان میکنند، این بر خشم و غیظشان میافزاید. لینه: انواع درختان خرما جز درخت خرمای عجوه ـ است.
شایان ذکر است که علما با این آیه بر جواز ویرانسازی دیار کفار و قطع نمودن درختانشان برای افزودن بر خشمشان استدلال کردهاند.
﴿وَمَآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡهُمۡ فَمَآ أَوۡجَفۡتُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ خَيۡلٖ وَلَا رِكَابٖ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُۥ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٦﴾
«و آنچه از فیء که خداوند از آنان عاید گردانید» یعنی: آنچه حق تعالی از اموال کفار، یا از اموال بنی نضیر به صورت فیء بر پیامبرش برگردانید «پس شما نه در آن اسبان را به تاخت درآوردید و نه شتران را» ایجاف: به شتاب راندن سوار اسب خویش را است. یعنی: آنچه که خدای ﻷ از اموال بنینضیر به پیامبرش برگردانید، شما مؤمنان برای بدست آوردن آن نه بر اسبی سوار شدهاید و نه بر شتری زیرا مؤمنان همه در آن غزوه پیاده رفته بودند و فقط رسول اکرم صبر شتر سوار بودند. یعنی: نه برای آن رنج و مشقتی بردهاید و نه در آن با جنگ و کارزاری روبرو شدهاید بلکه بنینضیر در فاصله دو مایلی مدینه قرار داشتند و شما خیلی راحت رفتید و این نتیجه بدست آمد. از این جهت خدای سبحان اموال بنینضیر را مخصوص پیامبر خویش صگردانید زیرا آن حضرت صسرزمین آنان را به صلح فتح کردند و اموالشان را به صلح گرفتند، از این روی آن اموال را میان لشکر تقسیم نکردند بلکه از آن نفقه سالانه خانواده خود را تأمین و بقیه را به امر خریداری و تجهیز اسبان یا چهارپایان و خریداری سلاح برای جهاد اختصاص دادند چنانکه در روایت عمربن خطاب سآمده است . فیء: در اصطلاح شریعت اموالی است که از کفار بدون جنگ وخونریزی، یا بدون تازاندن اسبان و سوار شدن بر شتران و یا به صلح گرفته میشود ـ مانند اموال بنینضیر ـ اما غنیمت: اموالی است که به جنگ و نبرد گرفته میشود. بعضی برآنند که فیء: املاک غیر منقول است و غنیمت: اموال منقول. «ولیکن خداوند پیامبرانش را بر هرکس که خواهد» از دشمنان خود «مسلط میگرداند و خداوند بر هر چیز تواناست» با واسطه یا بدون واسطه، با جنگ یا بدون جنگ.
﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡۚ وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ٧﴾
«آنچه خداوند به صورت فیء بر پیامبر خود از اموال اهل آبادیها عاید گردانید، پس» آن اموال «از آن خداوند است» و در آنها هر گونه که خواهد، حکم میکند «و از آن پیامبر است» شایان ذکر است که سهم پیامبر صدر حیاتشان ملک ایشان میباشد و بعد از رحلتشان صرف مصالح مسلمانان میشود «و متعلق به خویشاوندان است» یعنی: یه نزدیکان پیامبر صتعلق دارد؛ و آنها بنیهاشم و بنیمطلباند زیرا از گرفتن زکات منع شدند پس در عوض برایشان در اموال فیء حقی قرار داده شد «و متعلق به یتیمان است» آنان کودکانیاند که قبل از رسیدن به مرحله بلوغ، پدرانشان را از دست دادهاند «و متعلق به مساکین» و فقراء است «و متعلق به ابنالسبیل است» یعنی: به مسافرانی که در راه ماندهاند و توشه راهشان تمام شده است.
این آیه بیانگر وجوه مصارف اموال فیء بعد از بیان این امر است که اموال فیء مخصوص رسول خدا صاست. خاطرنشان میشود که این حکمی است عام بر هر آبادیای که رسول اکرم صو بعد از ایشان مسلمانان تا روز قیامت آن را نه از راه جنگ بلکه به صلح فتح کرده و اسبان و چهارپایان را برای فتح آن به تاخت نمیآورند؛ همچون اموال بنی قریظه، بنی نضیر، فدک و خیبر در مدینه و ما حول آن. بهقولی: غنایم از شش حصه تقسیم میشود و سهم خداوندأصرف آبادانی کعبه و سایر مساجد میگردد. بهقولی دیگر: اساس تقسیم در غنایم خمس (یک پنجم) است و ذکر خداوند أفقط برای تعظیم و تبرک میباشد بنابراین، اموال فیء بهپنج قسمت تقسیم میشود: سهم خداوند أو سهم پیامبرش صکه در حیاتشان به خودشان اختصاص دارد و بعد از وفاتشان صرف مصالح مسلمانان میشود. بعد از سهم رسول خدا صسهم نزدیکانشان است و بعد از آن به ترتیب؛ سهم یتیمان، مساکین و در راهماندگان (ابنالسبیل) و چهار قسمت باقی مانده صرف مصالح عمومی مسلمانان میشود. اما نزد امام ابوحنیفه سهم رسولخدا صبعد ازوفاتشان ساقط شده است.
پس نظر فقها درباره اموال فیء اجمالا به نحو ذیل است:
۱- احناف میگویند: غنایم (اموال منقول) چنانکه در آیه: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم﴾[انفال:۴۱] آمده است تقسیم میشود اما حکم فیء (املاک و اراضی غیرمنقول) این است که این اموال از آن عامه مسلمانان است و در آن تقسیم بر اساس خمس جاری نمیشود بلکه تمام آن صرف مصالح مسلمانان میشود.
۲- مالکیها درباره فیء یعنی (املاک غیر منقول) یا (عقارات) برآنند که کار این اموال به زمامدار مسلمانان واگذشته میشود پس او میتواند آن را مانند غنایم تقسیم نماید، یا همه آن را صرف مصالح عمومی مسلمانان نماید. چنانکه عمر بن خطاب سدر سواد عراق و مصر و غیر آن چنین کرد.
۳- شافعیها برآنند که حکم فیء و غنیمت یکی است و فیء هم در قیاس به غنیمت به پنج سهم تقسیم میشود، یعنی: در آن تقسیم بر اساس خمس جاری میشود.
سپس خداوند متعال علت این تقسیم را اینگونه بیان میدارد: «تا در میان توانگران شما دستگردان نباشد» یعنی: به این تقسیم حکم نمودیم تا دست به دست شدن اموال، به توانگران و ثروتمندان شما محدود و محصور نباشد بهطوری که در این امر بر فقرا غلبه کنند و اموال را فقط در میان خود معامله و مبادله نمایند. شایان ذکر است که این آیه بنیانگذار قاعده توزیع ثروت و آماده کردن فرصت برای توانگر ساختن تمام مردم و فراهم کردن عرصه برای سیال ساختن و به جریان انداختن سرمایه در مجاری آن برای کافه ابنای جامعه است و بنابراین، اسلام از تجمع ثروت در دست گروهی اندک و محروم کردن اکثریت از دسترسی به اموال جلوگیری نموده است. پس این تعلیل قرآنی دلالت بر آن دارد که جلوگیری از تجمع و تمرکز مال در دست اغنیا از اهداف نظام اقتصادی اسلام است و از این جهت است که حق تعالی ربا و احتکار را حرام و نظام ارث را مشروع کرده است. صاحب تفسیر «فی ظلال القرآن» میگوید: «از این جهت، در عین حال که نظام اسلامی ملکیت فردی را مباح میگرداند اما این نظام به هیچ وجه نظام سرمایهداری نیست زیرا نظام سرمایهداری مطلقا بدون ربا و احتکار وجود پیدا نمیکند».
«و هرچه پیامبر به شما بدهد، آن را بگیرید و هر چه شما را از آن منع کند پس، از آن باز ایستید» یعنی: آنچه پیامبر صبه شما از مال فیء داد، آن را بگیرید و آنچه که شما را از گرفتن آن بازداشت، از آن دست بدارید و آن را نگیرید. بهقولی دیگر معنی آیه چنین است: آنچه که پیامبر صبه شما از امور مربوط به طاعت من داد؛ آن را انجام دهید و از آنچه که شما را در مورد معصیت من بازداشت، از آن بپرهیزید. چنان که اصحابی مانند ابن مسعود و غیر وی أدر عمل به نهی رسول اکرم صاز چیزهایی، بر تحریم آنها استدلال کردهاند، همچون تحریم ستردن موی چهره و خالکوبی برای زنان که در سنت ثابت شده است. همچنین بر اساس این حدیث شریف رسول خدا ص: «به کسانیکه بعد از من هستند؛ یعنی به ابوبکر و عمر اقتدا کنید» اصحاب بر جواز کشتن زنبور در حال احرام نظر دادهاند چرا که عمر سچنین کرد. در آیه «نساء/۸۰» نیز آمده است: ﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ﴾[النساء: ۸۰]. «هر کس از پیامبر اطاعت کند، بیگمان از خدا اطاعت کرده است». همچنین در حدیث شریف آمده است: «لا ألفين أحدكم متكئا علي أريكته، يأتيه أمري مما أمرت به أو نهيت عنه، فيقول: لا أدري، ما وجدنا في كتاب الله اتبعناه». «هان! یکی از شما را نیابم که بر تخت خویش تکیه داده است و چون امر من ـ از آنچه که بدان فرمان داده یا از آن نهی کردهام ـ به او میرسد، میگوید: من نمیدانم! (و سرم به این حرفها حالی نمیشود) آنچه را که در کتاب خدا یافتهایم، از آن پیروی میکنیم!» «و از خداوند پروا کنید» با به جا آوردن اوامر و ترک نواهی وی؛ «بیگمان خداوند سخت کیفر است» بر کسانی که او را نافرمانی کنند.
﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ٨﴾
بعد از بیان اجمالی مصارف فیء، خداوند متعال حال فقرایی را که مستحق این اموال هستند به تفصیل بیان داشته میفرماید: «برای فقیران مهاجرین است» یعنی: اموال فیء از آن چهار گروه یاد شده، یعنی ـ ذوی القربی، یتیمان، مساکین و ابن السبیل ـ است که ایشان فقرای مهاجریناند «کسانی که از دیار و اموال خود بیرون رانده شدهاند» یعنی: کسانی که به بیرون آمدن از مکه ناچار ساخته شدهاند و اموالشان نیز به غارت مشرکان رفته است «فضل و خشنودی پروردگار خویش را میطلبند» با روزی یافتن در دنیا و کسب رضای حق تعالی در آخرت «و خدا و پیامبرش را نصرت میدهند» با جهاد علیه کفار «این گروه، ایشانند صادقان» در ایمان و تقوی و جهاد خویش و این گروهاند که در راستی و راستگویی پایدارند زیرا اینان سخن خویش را با عمل راست گردانیده و ایمان و عمل را باهم جمع کردهاند.
﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٩﴾
سپس حق تعالی به مدح و ستایش انصار پرداخته و فضل و شرفشان را اینگونه روشن میسازد: «و کسانی که پیش از مهاجران به دار جای گرفته و در ایمان جای پیدا کردهاند» یعنی: انصاری که ساکن مدینه بوده و پایبند ایمان شدهاند؛ «کسانی را که بهسوی ایشان هجرت کردهاند دوست میدارند» از این روی به مهاجران احسان کرده و ایشان را در اموال و مسکنهای خویش شریک ساختند و حتی بسیاری از ایشان که بیش از یک زن داشتند، به مهاجران پیشنهاد دادند که حاضرند زنان خود را طلاق دهند تا ایشان بعد از سپری شدن عدهشان با آنها ازدواج نمایند . مراد از دار؛ دار هجرت است که انصار قبل از مهاجران در آن ساکن بودند و در آن به خدا و رسولش ایمان آوردند «و نسبت به آنچه که به ایشان داده شده است» یعنی: نسبت به آنچه که به مهاجران از اموال فیء داده شده است نه به ایشان؛ «در سینههای خود حاجتی نمییابند» یعنی: انصار مدینه از دادن اموال فیء به مهاجران در سینههای خود حسد، یا غیظ، یا اندوه و درد و کینهای که موجب ناراحتی قلب شود، نمییابند بلکه دلهایشان بدان گوارا و خاطرهایشان بدان خشنود است. شایان ذکر است که مهاجران در خانههای انصار به سر میبردند پس چون رسول اکرم ص اموال بنینضیر را به غنیمت گرفتند، انصار را فراخواند و از ایشان در قبال احسان و ایثاری که نسبت به مهاجران کردهاند ـ از فرود آوردن و پذیرفتن ایشان در منازل خویش و شریک کردن ایشان در اموال خویش ـ تشکر و سپاسگزاری کردند، سپس فرمودند: «اگر دوست دارید، آنچه را که خداوند أبر من از اموال بنینضیر سرازیر کرده است در میان شما و مهاجران تقسیم میکنم و مهاجران همچنان در منازلتان ساکن و در اموالتان با شما مشارکت داشته باشند و اگر هم دوست دارید این اموال فیء رابه مهاجران بدهم و ایشان در قبال این از خانههایتان بیرون آیند». پس انصار به تقسیم کردن آن اموال در میان مهاجران راضی شدند و دلهایشان بدان گوارا و خشنود شد. «و دیگران را بر خود بر میگزینند» یعنی: انصار مهاجران را در بهرههای دنیا بر خود مقدم میگردانند. یؤثرون: از ایثار است؛ و آن عبارت از مقدم داشتن مصلحت دیگران بر مصلحت خویش در رویگردانی از دنیا است. آری! انصار مهاجران را در بهرههای دنیا بر خود مقدم میگردانند؛ «ولو خود نیازمندی داشته باشند» خصاصه: نیازمندی و فقر است «و هرکس از آزمندی نفس خویش نگاهداشته شد پس آن گروه ایشانند رستگاران» یعنی: خداوند أهرکس را از حرص و بخل نفسش در امان داشت و در نتیجه، او آنچه را که شرع شریف بر او از زکات و حقوق دیگر واجب گردانیده است ادا کرد پس یقینا که به ثنا و ستایش عاجل و ثواب و پاداش آینده نایل شده است اما کسانی که به اموال خویش بخل میورزند و نفسهایشان بدان آزمند شده است، از رستگاران نیستند. شح: بخل همراه با حرص و آزمندی است. علما گفتهاند: بخیل آن است که نه خود میخورد و نه به دیگران میخوراند و در مقابل، سخی: کسی است که هم خود میخورد و هم به دیگران میخوراند. اما جواد: کسی است که خود نمیخورد ولی به دیگران میخوراند، که انصار مدینه از ایشان بودند.
ملاحظه میکنیم که خدای ﻷ در این دو آیه هر یک از مهاجرین و انصار را به شش وصف موصوف ساخت، که اوصاف مهاجرین عبارت است از:
۱- ایشان فقیرند.
۲- ایشان مهاجراند.
۳- ایشان از دیار و اموال خود بیرون رانده شدهاند.
۴- ایشان طالب فضل و خشنودی الهیاند.
۵- ایشان خدا و رسولش را یاری میدهند.
۶- ایشان در دین خود صادقاند، از آن رو که در راه آن همه گونه سختی را تحمل میکنند.
اما اوصاف انصار عبارت است از:
۱- ایشان ایمان و اخلاصی جای افتاده و راسخ دارند.
۲- ایشان با مهاجران محبتی خالصانه میورزند.
۳- ایشان به سبب اموال فیء که به مهاجران داده شده است، هیچ حسد و درد و کینهای را در نهاد خود احساس نمیکنند.
۴- ایشان دیگران را بر خود بر میگزینند، هرچند خود نیازمند باشند.
۵- خداوند متعال ایشان را از بیماری آزمندی حفظ کرده است.
۶- ایشان به آنچه که خواستهاند نایل و رستگار میشوند.
امام مالک /با همین آیه به تفضیل مدینه بر غیر آن از سرزمینها استدلال کرده وگفته است: مدینه خود به استقبال ایمان و هجرت رفت در حالی که غیر آن از شهرها با شمشیر فتح شد.
بخاری در بیان سبب نزول این آیه از ابوهریره سروایت کرده است که فرمود: مردی نزد رسول خدا صآمد و گفت: یا رسولالله! به من گرسنگی و فقر رسیده است. آن حضرت صنزد همسران خویش فرستادند ولی نزد ایشان چیزی نیافتند،آن گاه فرمودند: آیا مردی نیست که امشب او را مهمان کند، خدا بر وی رحم نماید! در این اثنا مردی از انصار بپا ایستاد و گفت: یا رسولالله! من او را مهمان میکنم. پس او را به خآنهاش برد و به زنش گفت: این شخص مهمان رسول اکرم صاست لذا چیزی از وی ذخیره نکن و هر چه داری پیش آور. زنشگفت: به خدا که نزد من جز قوت (غذای) کودکان چیز دیگری نیست. مرد گفت: بسیار خوب! چون کودکان غذای خود را خواستند، آنان را به خواب کن آنگاه غذا را نزد مهمان میبریم و بعدا بیا و چراغ را خاموش کن و خود ما نیز امشب بر شکمهایمان چیزی میبندیم تا گرسنگی آزارمان ندهد. پس آن زن چنینکرد. چون صبح شد آن مرد نزد رسول خدا صآمد و همینکه رسول اکرم صاورا دیدند، فرمودند: خداوند أرا خوش آمد، یا خداوند أاز کار فلان مرد وفلان زن خندید. پس نازل شد: ﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ﴾[الحشر: ٩]. البته در بیان سبب نزول این آیه روایات دیگری نیز به همین معنی آمده است.
﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠﴾
سپس خداوند متعال قسم سوم از کسانی را که فقرایشان از مال فیء مستحقاند، توصیف مینماید و ایشان تابعین به احسانند: «و کسانی که پس از ایشان آمدهاند» یعنی: کسانی که پس از مهاجران و انصار آمدهاند و ایشان تابعینی هستند که تا روز قیامت از مهاجران و انصار به نیکویی پیروی کرده و میکنند. ابنابیلیلی میگوید: مردم بر سه پایه قراردارند: ۱ـ مهاجران. ۲ـ کسانی که به دار هجرت جای گرفته و در ایمان جای پیدا کردند، یعنی انصار. ۳ـ کسانی که بعد از ایشان آمدهاند. پس بکوش که از این سه منزلت خارج نباشی. آری! این تابعان که نسل در نسل تا روز قیامت میآیند؛ «میگویند: پروردگارا! ما را و برادران ما را که بر ما به ایمان آوردن سبقت کردهاند، بیامرز» بدین ترتیب خداوند أبه ایشان فرمان داد تا برای خود و مهاجران و انصاری که پیش از ایشان درگذشتهاند، آمرزش بخواهند. این آیه دلالت میکند بر اینکه مؤمنان متأخر در هر عصر و نسلی مأمور به این هستند که برای پیشینیان نخست از مهاجران و انصار آمرزش بخواهند.
همچنین آن تابعان پاکروش میگویند: «و در دلهای ما نسبت به کسانی که ایمان آوردهاند، هیچ غِلّی قرار نده» یعنی: هیچ کینه و غش و بغض و حسدی قرار نده. پس صحابه کرام رضوانالله علیهم اجمعین در قدم اول در این معنی داخل میشوند زیرا ایشان اشرف مؤمنان هستند و نیز از آن جهت که سیاق آیه درباره ایشان است. پس هرکس در قلب خویش نسبت به ایشان غل و غشی مییابد، بیگمان وسوسه و زخمهای از شیطان به او رسیده و بدون شک ـ با دشمنی دوستان خدا أو بهترینهای امت پیامبرش صـ بهرهای وافر از عصیان خداوند متعال بر او پنجه افگنده است پس چنین کسی در اموال فیء حقی ندارد. همچنین است کسی که اصحاب رضوان الله علیهم اجمعین را سب و لعن کند، یا به ایشان آزاری برساند، یا بخواهد که از قدر و منزلت ایشان بکاهد. پس هرکس صحابه رسول خدا صرا لعن و دشنام میگوید، فاسق است و چنین کسی از ادب اسلام و اخلاق آن به دور، از روح دین و صفای آن مهجور و مبتدع و گمراه میباشد زیرا قرآنکریم به آمرزشخواهی برای اصحاب امر کرده و از کینه و حسدورزی بر مردان و زنان مؤمن نهی نموده است.
ابن جریر از مالک بن اوس سروایت کرده است که گفت: «عمر بن خطاب سآیه: ﴿إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰكِينِ﴾[التوبة: ۶۰] را خواند تا به ﴿عَلِيمٌ حَكِيمٞ﴾[التوبة: ۶۰] رسید، آن گاه فرمود: این صدقات برای این گروه است: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾[الأنفال: ۴۱]. سپس فرمود: این غنایم هم برای این گروه است: ﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ﴾[الحشر: ٧] تا رسید به ﴿لِلۡفُقَرَآءِ... وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ... وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ﴾. آن گاه فرمود: لذا این فیء شامل عموم مسلمین است و همه ایشان را در بر گرفته است و هیچ یک از مسلمانان نیست مگر اینکه برای او در آن حقی است». امام رازی میگوید: «بدانکه این آیات در بر گیرنده تمام مسلمین است زیرا مسلمانان از این سه گروه خارج نیستند؛ یا مهاجرند، یا انصار، یا هم کسانی اند که بعد از ایشان آمدهاند. سپس اضافه میکند: هرکس که سابقان، یعنی مهاجران و انصار را به دعا و رحمت یاد نکند بلکه از ایشان به بدی یاد نماید، او بر اساس نص آیه از اقسام مؤمنان خارج است».
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ نَافَقُواْ يَقُولُونَ لِإِخۡوَٰنِهِمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَئِنۡ أُخۡرِجۡتُمۡ لَنَخۡرُجَنَّ مَعَكُمۡ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمۡ أَحَدًا أَبَدٗا وَإِن قُوتِلۡتُمۡ لَنَنصُرَنَّكُمۡ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ١١﴾
«آیا به سوی کسانی ندیدی که نفاق ورزیدند» یعنی: در ظاهر به اسلام تظاهر نموده ولی در باطن کفر ورزیدند. در بیان سبب نزول آمده است که مراد عبدالله بنابی و یارانش بودند که به یهودیان بنی نضیر بدین مضمون پیغام فرستادند: پایداری ورزید و از خود دفاع کنید زیرا ما شما را رها و تسلیم نمیکنیم، اگر مسلمانان با شما جنگیدند، دوشادوشتان میجنگیم و اگر شما را بیرون راندند، با شما بیرون رفته و تن به تبعید میدهیم! پس یهود چشم انتظار تحقق این وعده بودند؛ اما منافقان به وعده خود وفا نکرده و آنها را هیچ یاری ندادند، از سوی دیگر خداوند أدر دلهای یهودیان رعب و وحشت افگند و از رسول اکرم صخواستند که آنان را از مدینه بکوچاند و از ریختن خونهایشان دست بردارد. و رسول خدا صنیز چنین کردند. سرانجام امر این بود که آنها خانههای خود را ویران کرده، آن را بر پشت شترانشان نهاده به راه افتادند و بهسوی خیبر کوچیدند و جمعی هم بهسوی شام رفتند. آری! این منافقان «به آن برادران خود از اهل کتاب که کفر ورزیدند میگویند: اگر شما بیرون رانده شوید، البته ما نیز همراه شما بیرون میآییم» مراد از این برادری، برادری در کفر، یا دوستی و رفاقت است. لام «لئن» در هر چهار جا از این آیه برای قسم است. یعنی: سوگند به خدا که اگر شما از مدینه بیرون رانده شوید، ما هم با شما بیرون میرویم «و در شما» یعنی: درباره شما و به زیانتان «هیچ کس را» از آنان که میخواهند تا ما را از بیرون آمدن با شما باز دارند «هرگز اطاعت نمیکنیم» هرچند زمان به درازا کشد. یعنی: از امر پیامبر و کسی از مؤمنان در جنگیدن با شما اطاعت نمیکنیم و فرمان هیچکس را در خوارسازی و حقارتتان نمیشنویم «و اگر با شما کارزار شود، حتما شما را یاری خواهیم کرد» علیه مسلمانان. سپس خدای سبحان آنان را تکذیب نموده و میفرماید: «و خداوند گواهی میدهد که البته آنان دروغگو هستند» در آنچه که به یهودیان از بیرون شدن با آنان و یاری دادنشان وعده دادهاند.
﴿لَئِنۡ أُخۡرِجُواْ لَا يَخۡرُجُونَ مَعَهُمۡ وَلَئِن قُوتِلُواْ لَا يَنصُرُونَهُمۡ وَلَئِن نَّصَرُوهُمۡ لَيُوَلُّنَّ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ١٢﴾
«اگر آنان بیرون رانده شوند، آنها همراهشان بیرون نمیروند و اگر با آنان کارزار شود، آنان را یاری نمیدهند» پس منافقان در وعدههای آن چنانی خود، به یهودیان دروغ گفتهاند. شایان ذکر است که این پیشگویی قرآن در قضیه بنینضیر ثابت شد زیرا منافقان نه با بنینضیر که از مدینه بیرون رانده شدند، بیرون رفتند، نه جلای وطن اختیار کردند و نه کسانی از یهودیان را که مورد کارزار قرار گرفتند (یعنی بنیقریظه و اهل خیبر را) یاری دادند؛ و این خود دلیل صحت نبوت و اعجاز قرآن است «و اگر به فرض اهل کتاب را یاری دهند، البته پشت کنند» منافقان به هزیمت «سپس» بعد از آن «یاری نیابند» بلکه خدای ﻷ خوار و ذلیلشان میگرداند و نفاقشان هیچ به دردشان نمیخورد. یا معنی این است: البته پشت کنند یهودیان به هزیمت، سپس یاری دادن منافقان هیچ به کارشان نمیآید.
﴿لَأَنتُمۡ أَشَدُّ رَهۡبَةٗ فِي صُدُورِهِم مِّنَ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ١٣﴾
«بیشک شما در دلهایشان نسبت به خداوند هراس انگیزترید» یعنی: ای جماعت مسلمانان! بیشک شما در دلهای منافقان یا در دلهای یهودیان، نسبت به خداوند أهراس انگیزتر و خوفناکترید «این به سبب آن است که آنان قومی هستندکه نمیفهمند» و خداوند أو عظمت وی را نمیشناسند تا از وی چنان که باید بترسند پس اگر آنان دارای فهم میبودند، باید میدانستند که این خدای سبحان است که شما را بر آنان مسلط نموده است پس در حقیقت او سزاوار آن است که از وی پروا شود، نه شما.
﴿لَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرٗى مُّحَصَّنَةٍ أَوۡ مِن وَرَآءِ جُدُرِۢۚ بَأۡسُهُم بَيۡنَهُمۡ شَدِيدٞۚ تَحۡسَبُهُمۡ جَمِيعٗا وَقُلُوبُهُمۡ شَتَّىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡقِلُونَ١٤﴾
یهودیان «همگی با شما به صورت دسته جمعی» در صف کارزار «جنگ نمیکنند جز در میان قریههایی که دارای استحکامات است» یعنی: در دژها، خانهها، شهرکهاو کوچههای محصور به دروازهای بزرگ «یا از پشت دیوارها» که به سبب جبن وهراس، آنها را سپر خود قرار میدهند. امروزه نیز ما این روش یهودیان را درجنگهای خیابانی داخل فلسطین و رخدادهای انتفاضه «الأقصی» لمس میکنیم و میبینیم که یهودیان یا در پناه سپر مستحکمی از زره، یا از پشت دیوارها واستحکامات شهرکهای یهودی نشین داخل اراضی اشغالی، بر مسلمانان فاقد سلاح که فقط با پرتاب سنگ مقاومت میکنند، آتش میگشایند. پس هرکس برنامههای جنگی یهود در عصر حاضر را که بر پایه ایجاد استحکامات نیرومند طراحی شده است بشناسد، در مییابد که این قرآن از بارگاه پروردگار بزرگی است که علم وی بر همه چیز احاطه کرده است.
«ستیز و صلابتشان در میان خودشان سخت است» یعنی: یهودیان برخی بر برخی دیگر سخت سنگدل و درشتخویاند، دلهایشان علیه همدیگر درهم و برهم است و نیتهایشان متضاد و متعارض «آنان را همه یکجا مجتمع شده میپنداری درحالیکه دلهایشان پراکنده است» یعنی: اجتماع و اتحاد آنان فقط در ظاهر امر است ولی باطنا دلهایشان باهم در ستیز و مخالفت قرار دارد، آرایشان مختلف، گواهیهایشان مختلف، خواستهها و مرامهایشان مختلف و باهم متعارض است «این» پراکندگی و تفرق «به سبب آن است که آنها قومی هستند که در نمییابند» و نابخردند زیرا اگر خرد میداشتند و حقیقت را در مییافتند، باید متحدانه بیهیچ اختلافی از حق پیروی میکردند.
﴿كَمَثَلِ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ قَرِيبٗاۖ ذَاقُواْ وَبَالَ أَمۡرِهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ١٥﴾
«درست مانند همان کسانی که پیش از آنان بودند» یعنی: داستانشان مانند داستان کفار مشرکی است که پیش از آنان بهسر میبردند «آنها در همین نزدیکی وبال امر خویش را چشیدند» یعنی: آنها همین چند وقت قبل فرجام بد کفر خود را در دنیا با کشته شدن در روز بدر چشیدند. خاطرنشان میشود که غزوه بدر شش ماه قبل از غزوه بنینضیر اتفاق افتاد. یا مراد از این واقعه نزدیک، کوچاندن بنی قینقاع از خود یهود است که رسول خدا صقبل از واقعه بنینضیر آنان را از دیارشان بیرون راندند «و برایشان عذابی است دردناک» در آخرت بجز این عذاب دنیا.
﴿كَمَثَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ إِذۡ قَالَ لِلۡإِنسَٰنِ ٱكۡفُرۡ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّنكَ إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦﴾
«مثل آنان مانند حکایت شیطان است، چون به انسان گفت: کافر شو» یعنی: داستان منافقان در عدم یاریگری و عدم پایمردی با شرکا و همپیمانانشان از اهلکتاب، مانند داستان شیطان با انسان است که کفر را در نگاه وی آراست و او را بهکفر واداشت و به کفر برانگیخت همانند برانگیختن آمر مأمور را «پس چون کافر شد، گفت: همانا من از تو بیزارم» یعنی: چون انسان فریب شیطان را خورد و بهپیروی و فرمانبرداری از وی کافر شد، شیطان به او گفت: من از تو بیزار و برکنارم. این برخورد از سوی شیطان در روز قیامت روی میدهد «همانا من از الله پروردگار عالمیان میترسم» یعنی شیطان میافزاید: من از الله پروردگار عالمیان میترسم و ای انسان گمراه! از تو تبری میجویم.
﴿فَكَانَ عَٰقِبَتَهُمَآ أَنَّهُمَا فِي ٱلنَّارِ خَٰلِدَيۡنِ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰلِمِينَ١٧﴾
«پس سرانجام، کار آن دو چنین شد که هردو در آتش جهنماند» یعنی: عاقبت کار شیطان و آن انسان کافر این میشود که هردو به دوزخ میپیوندند. از سیاق چنین برمیآید که آیه کریمه، کفار و منافقان همه را در بر میگیرد «جاودان درآنند و این است جزای ستمکاران» یعنی: جزای ستمکاران مشرک جاودانهگی در آتش دوزخ است.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٨﴾
«ای مؤمنان! از خداوند بترسید» یعنی: از عذاب وی بترسید؛ با انجام دادن اوامر و ترک نواهی وی «و باید هر شخص بنگرد که چه چیز برای فردا پیش فرستاده است» یعنی: باید هر شخص تأمل کند که چه اعمالی را برای روز قیامت پیش فرستاده است. روز قیامت را روز فردا نامید، به سبب نزدیکی و تحقق وقوع آن. تنکیر «غد» برای بزرگ نمودن کار قیامت است، گویی فرمود: برای فردایی عمل نیک پیش فرستید که از بس بزرگ و هولناک است، کنه و حقیقت آن شناخته نمیشود «و از الله بترسید» تکرار آن برای تأکید است «بیگمان خداوند به آنچه میکنید آگاه است» و هیچ چیز از اعمال و احوالتان بر او پنهان نمیماند پس قطعا او جزا دهنده شما در برابر اعمالتان میباشد.
﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ١٩﴾
«و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند» یعنی: فرمانهای او را ترک کردند، یا از او نترسیدند «پس خداوند تدبیر حالشان را از خاطرشان فراموش گردانید» یعنی: به سبب اینکه خداأرا در آسوده حالی و نعمت فراموشکردند، او نیز آنان را در سختیها دچار خود فراموشی گردانید که نتوانند به تیمار خود پرداخته و به خود خیری برسانند زیرا جزا از جنس عمل است «این گروه، آنانند فاسقان» یعنی: بیرون رفتهگان از دایره طاعت خداوندأ.
﴿لَا يَسۡتَوِيٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۚ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ٢٠﴾
«اهل دوزخ و اهل بهشت برابر نیستند» در مرتبه خود؛ «اهل بهشت ایشانند رستگاران» یعنی: دست یافتگان به هر مطلوبی و نجات یافتگان از هر شر و هر امر ناخوش آیندی.
﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلٖ لَّرَأَيۡتَهُۥ خَٰشِعٗا مُّتَصَدِّعٗا مِّنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۚ وَتِلۡكَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ٢١﴾
«اگر این قرآن را بر کوهی فرود میآوردیم، یقینا آن کوه را از بیم خدا فروتن و از هم پاشیده میدیدی» یعنی: شأن و اعجاز عظیم و بلاغت و احاطه قرآن بر پندها و اندرزهایی که دلها برای آن نرم میشود تا بدانجاست که اگر قرآن بر کوهی از کوهها نازل میشد، یقینا آن کوه را ـ به رغم محکمی، صلابت و ضخامت جرم آن ـ از ترس خدا أدرهم شکافته، از هم پاشیده و از عذاب خدا أو بیم وی هراسان و ترسان میدیدی پس ای انسان غافل! تو را چه شده است که با وجود فهم قرآن و امکان تدبر در آن، به اندازهای سنگدل هستی که از برابر پیامهای قرآن بیتفاوت میگذری «و این مثلها را برای مردم میزنیم تا آنان بیندیشند» در آنچه که اندیشیدن بر آنان واجب است، باشد که از این موعظهها و اندرزها اثر پذیرفته و از این هشدارها به خود آیند. همچنین خداوند أدر آیه (۳۱) از سوره «رعد» فرموده است: ﴿وَلَوۡ أَنَّ قُرۡءَانٗا سُيِّرَتۡ بِهِ ٱلۡجِبَالُ أَوۡ قُطِّعَتۡ بِهِ ٱلۡأَرۡضُ أَوۡ كُلِّمَ بِهِ ٱلۡمَوۡتَىٰۗ﴾[الرعد: ۳۱] . «و اگر قرآنی بود که کوهها از هیبت آن به حرکت در میآمد و زمینمیشکافت یا مردگان با آن به سخن در میآمدند (بدون شک آن همین قرآنبود)».
در حدیث شریف متواتر آمده است: قبل از آنکه برای رسول اکرم صمنبر ساخته شود، ایشان در هنگام ایراد خطبه در کنار ستون چوبیای از ستونهای مسجد میایستادند پس چون اولین بار منبر نهاده شد و رسول خدا صآمدند که برفراز آن خطبه ایراد کنند، از برابر آن ستون گذشتند در این اثنا از آن ستون نالهای زار برخاست و چنان فغان و مویه میکرد که کودک فغان و ناله میکند آنگاه که بخواهند او را آرام کنند. فغان و ناله آن ستون بدین سبب بود که او قبلا مهماندار رسول خدا صو شنیدار ذکر و وحی الهی بود و اکنون از این فیض محروم میشد.
مراد آیه کریمه، خبر دادن از قساوت دلهای این گروه از کفار و درشتی طبایعشان و توبیخ و سرزنش انسان بر عدم خشوع و نیایش در هنگام تلاوت قرآن است، گویی حق تعالی به آنان چنین خطاب میکند: ای انسآنها! به خود آیید زیرا اگر کوهها امکان شنیدن و فهم کلام الهی را پیدا کنند، از خشیت وی در هم میپاشند پس شما را چه شده است و چهقدر سنگدل و گرانجانید که از آیات قرآن به خود نمیآیید در حالیکه هم میشنوید و هم میفهمید؟!
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ٢٢﴾
«اوست خدایی که غیر از او معبودی نیست، دانای نهان و آشکار است» یعنی: دانای چیزهایی از عوالم غیر مرئی و نامحسوس میباشد که از احساس انسان غایب و ناپیداست و نیز دانای چیزهای آشکار و پیدا از عوالم محسوس و مشاهده شده است. غیب را بر شهادت مقدم گردانید زیرا غیب در وجود خود متقدم و شهادت متأخر است «اوست بخشاینده مهربان» پس هرکس از چنین اوصافی برخوردار باشد، شایسته آن است که از وی پروا داشته شود.
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَكَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٢٣﴾
«اوست خدایی که غیر از او معبودی نیست» این جمله را برای تأکید و تثبیت معنی تکرار نمود «ملک قدوس» است. یعنی: مالک و متصرف تمام اشیاء بوده، از هر عیبی پاک و از هر نقصی منزه است «سلام» است. یعنی: ذاتی است که از هرگونه نقص و عیبی سالم است. یا ذاتی است که خلق از ظلم و ستم وی بهسلامت اند «مؤمن» است. یعنی: ذاتی است که بندگانش را از ظلم ایمن ساخته و بخشاینده امن و آرامش است. یا معنی این است: او تصدیق کننده پیامبرانش هست با بخشیدن معجزات به ایشان و تصدیقکننده مؤمنان است با پاداشی که به ایشان وعده داده است «مهیمن» است. یعنی: بر بندگان خود و بر اعمالشان گواه و برآنان ناظر است «عزیز» است. یعنی: قاهر غالب شکست ناپذیر است «جبار» است. جبروت خداوندأ، عظمت وی است. بهقولی جبار: کسی است که سطوت و غلبه او را کسی تاب آورده نمیتواند «متکبر است» یعنی: ذاتی است که از هرگونه نقصی تکبر ورزیده و از هر آنچه که سزاوار شأن وی نیست، بزرگی و برتری جسته است. خاطرنشان میشود که کبر در صفات خداوند أمدح و در صفات مخلوقات ذم است چنانکه در حدیث شریف قدسی آمده است: «العظمة إزاري، والكبرياء ردائي، فمن نازعني واحدا منهما عذبته». «عظمت ازار من است و کبریا ردای من پس هرکس با من در یکی از آنها کشمکش کند، او را عذاب میکنم». «پاک است خداوند از آنچه» مشرکان «برای او شریک میانگارند» از زن و فرزند و غیره پس احدی از خلقش در چیزی از صفات الوهیت و ربوبیت با وی مشارکت ندارد.
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢٤﴾
«اوست الله خالق» یعنی: آفریننده اشیاء است به اندازه و مقدار متناسب آنها به مقتضای اراده و مشیت خویش «باری» است. یعنی: نوپدید آورنده، مخترع و ایجادگر اشیاء است «مصور» است. یعنی: ایجادگر صورتها به اشکال و هیأتهای مختلفه است «او راست اسماء حسنی» بیان اسماء حسنای الهی در سوره «اعراف/۱۸۰» گذشت و در پایان این آیه نیز مجددا به نقل روایاتی در باب آنها میپردازیم «آنچه در آسمانها و زمین است برای او تسبیح میگوید» یعنی: هرچه در آسمانها و زمین است، به زبان حال یا قال به پاکی و تنزیه خداوند أنطق میکند «و اوست عزیز» یعنی: ذاتی که هیچ غلبه کنندهای بر او غالب نمیشود «حکیم» است در همه اموری که به آن حکم میکند. در حدیث شریف به روایت ترمذی از ابوهریره سآمده است که رسول اکرم صفرمودند: «همانا برای خداوند متعال نودونه اسم است ـ صد اسم بجز یکی ـ پس هرکس آنها را برشمارد، به بهشت داخل میشود و حق تعالی فرد است و عدد فرد را دوست دارد، اوست الله که معبودی جز او نیست، رحمن و رحیم و ملک و قدوس و سلام و مؤمن و مهیمن و عزیز و جبار و متکبر و خالق و بارء و مصور و غفار و قهار... است» و نود و نه اسم حق تعالی را تا به آخر برشمردند. همچنین در حدیث شریفبه روایت ابوهریره سآمده است که گفت: از محبوبم ابوالقاسم رسول خدا صراجع به اسم اعظم خداوندأسؤال کردم، فرمودند: «ای ابوهریره، بر توست خواندن آخر سوره حشر. آن را بسیار بخوان». ابوهریره میگوید: بار دیگر این سؤال را تکرار کردم و آن حضرت صعین این جواب را بر من تکرار فرمودند. باز هم آن را تکرار کردم و بار دیگر آن را بر من تکرار فرمودند. همچنین در حدیث شریف به روایت مالک بن انس سآمده است که رسول اکرم صفرمودند: «هر کس سوره حشر را بخواند، خداوند گناهان متقدم و متأخر وی رامیآمرزد». همچنین در حدیث شریف آمده است: «ما أصاب عبدا هم ولا حزن فدعا بهذا الدعاء إلا أذهب الله همه وحزنه وأبدله مكانه فرجا». «هیچ نگرانی و اندوهی به بندهای نمیرسد که آنگاه به این دعا (یعنی به اسمای حسنی الهی) دعا کند مگر اینکه خداوند غم و اندوه وی را از بین برده و به جای آن به وی گشایشی را عوض میدهد». همچنین براء ساز علی سروایت میکند که فرمود: «ای براء! چون خواستی که خدای متعال را با اسم اعظمش بخوانی پس ده آیه اول سوره (حدید) و نیز آخر سوره (حشر) را بخوان، سپس بگو: ای آنکه تو اینچنین هستی وکسی غیر از تو بر این اسما و اوصاف نیست، از تو میخواهم که برای من چنین و چنان کنی (یعنی حاجت خود را مطرح کن). ای براء! به خدای متعال سوگند میخورم که در آن صورت اگر علیه من هم دعا کنی، به زمین فروبرده خواهم شد». دیلمی از علی و ابن مسعودبروایت میکند که فرموده حق تعالی ﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا﴾تا آخر سوره، دعای درد سر است.