سوره نبأ
مکی است و دارای (۴۰) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره، «عم» و «نبأ» نامیده میشود زیرا با این فرموده خدای تبارک و تعالی:﴿عَمَّ يَتَسَآءَلُونَ١ عَنِ ٱلنَّبَإِ ٱلۡعَظِيمِ٢﴾[النبأ: ۱-۲] که مراد از آن خبر روز رستاخیز است، افتتاح شده است.
﴿عَمَّ يَتَسَآءَلُونَ١﴾
«درباره چه از یکدیگر میپرسند» کافران؟ مفسران در بیان سبب نزول گفتهاند: چون رسول خدا صبه رسالت مبعوث شدند و به مردم مکه از یگانگی خداوند أو از زنده شدن پس از مرگ خبر دادند و بر آنان قرآن تلاوت کردند، کفار شروع کردند به سؤال کردن از یکدیگر و میگفتند: برای محمد چه اتفاقی افتاده است؟ او چه چیزی بههمراه آورده است؟ پس خداوندأاین آیه را نازل فرمود. سپس سؤالشان را با این فرموده خویش پاسخ داد:
﴿عَنِ ٱلنَّبَإِ ٱلۡعَظِيمِ٢﴾
«از آن خبر بزرگ سؤال میکنند» آن خبر بزرگ، همانا خبر نزول قرآن عظیمالشأن میباشد زیرا قرآن از توحید و تصدیق پیامبر و وقوع رستاخیز خبر میدهد. بهقولیدیگر: مراد از آن خبر بزرگ، خبر زنده شدن پس از مرگ است. ابنکثیر میگوید: «قول قویتر نیز همین قول است».
﴿ٱلَّذِي هُمۡ فِيهِ مُخۡتَلِفُونَ٣﴾
«که درباره آن باهم اختلاف دارند» یعنی: خبر بزرگی که در آن اختلاف دارند، در مورد قرآن است؛ زیرا بعضی از آنان آن را سحر میپندارند، بعضی شعر، بعضی تکهن و غیبگویی و بعضی هم میگویند که قرآن افسانههای پیشینیان است. یا در مورد قیامت اختلاف دارند زیرا کسانی به آن ایمان دارند و کسانی آنرا انکار میکنند، کسانی در آن شک دارند و کسانی یقین.
﴿كَلَّا سَيَعۡلَمُونَ٤﴾
«نه چنان است» که مشرکان میپندارند «به زودی خواهند دانست» حقیقت امر را. این هشدار و زجر و توبیخ سختی برای کفار است که مجددا برای مبالغه وتشدید در هشداردهی و وعید با این هشدار تکاندهنده دنبال میشود:
﴿ثُمَّ كَلَّا سَيَعۡلَمُونَ٥﴾
«باز هم نه چنان است، بهزودی خواهند دانست» یعنی: هرگز سزاوار نیست که درباره قرآن، یا قیامت اختلاف کنند زیرا قرآن و باورهای این دین حق است لذا کسانی که بدان کفر میورزند، بهزودی فرجام تکذیبشان را خواهند دانست.
آنگاه خداوند متعال به ذکر برخی از مظاهر قدرت عظیم خود بر آفرینش اشیای عجیب و پدیدههای شگرف که خود دلیل قدرت وی بر امر معاد و غیر آن است، پرداخته و نه پدیده از آنها را اینگونه برمیشمارد:
﴿أَلَمۡ نَجۡعَلِ ٱلۡأَرۡضَ مِهَٰدٗا٦﴾
«آیا زمین را مهادی نگردانیدیم؟» مهاد: زیرانداز و فرش است، همچون گهواره که برای کودک گسترده میشود تا بر آن خوابانده شود.
﴿وَٱلۡجِبَالَ أَوۡتَادٗا٧﴾
«و» آیا «کوهها را چون میخهایی نگردانیدیم؟» یعنی: کوهها را مانند میخهایی برای زمین گردانیدیم تا آرام گیرد و نجنبد، همچنانکه خیمه با میخ محکم ساخته میشود.
این آیه بازتابگر معجزه علمیای از معجزات قرآن است زیرا دانشمندان علم جیولوجی در عصر ما به این نتیجه رسیدهاند که هر کوهی ریشه میخ مانندی در عمق زمین دارد که حجم آن در زیر زمین برابر با ارتفاع آن بر روی زمین میباشد.
﴿وَخَلَقۡنَٰكُمۡ أَزۡوَٰجٗا٨﴾
«و شما را جفتها آفریدیم» یعنی: جفتهای نرینه و مادینه که هر یک از دیگری بهره میگیرید و در اثر این بهرهگیری جنسی شما، توالد و تناسل پدید میآید.
﴿وَجَعَلۡنَا نَوۡمَكُمۡ سُبَاتٗا٩﴾
«و خواب شما را مایه آرامش» و آسایش ابدانتان «گردانیدیم» زیرا قوای انسان با خواب تجدید گردیده و عقل و جسم وی هردو نشاط خود را بازمییابند. سبات: این است که انسان در حالیکه روح در بدنش ساری و جاری است، از حرکت بازماند و این بازماندن از حرکت و تسلیم شدن اختیاری یا جبری به برههای از آرامش، ضرورتی از ضرورتهای هر موجوده زنده، رازی از رازهای قدرت آفریننده و نعمتی از نعمتهای عظیم اوست که هیچ نیرویی جز ذات ذوالجلال قادر به بخشیدن آن نمیباشد.
﴿وَجَعَلۡنَا ٱلَّيۡلَ لِبَاسٗا١٠﴾
«و شب را لباسی قرار دادیم» که تاریکی آن شما را میپوشاند و این پوشش برای انجام منافع شما و پنهان کردن چیزهایی است که دوست ندارید دیگران در آن ناظر احوال شما باشند و تحقق بخش فوایدی است که برآوردن آنها در روز میسر نیست چنانکه لباس انسان را پوشانده و او را از گرما و سرما حفظ میکند وعورتش را از انظار پنهان میدارد.
﴿وَجَعَلۡنَا ٱلنَّهَارَ مَعَاشٗا١١﴾
«و روز را وقت تلاش معاش قراردادیم» تا در روشنی آن به طلب آنچه که سبب برپایی معیشتتان میشود، تلاش کنید و ارزاقی را که خدای ﻷ قسمتتان نموده است، به دست آورید.
«و بر فرازتان هفت آسمان استوار» که در خلقت و آفرینش خود محکم و نیرومند است «بنا کردیم» .
﴿وَجَعَلۡنَا سِرَاجٗا وَهَّاجٗا١٣﴾
«و چراغی درخشان آفریدیم» مراد از آن: خورشید جهانتاب است که خدای ﻷ در آن هم نور، هم گرما و انرژی آفریده است و کلمه «وهج»، جامع هردو معنی، یعنی نور و گرما میباشد.
﴿وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡمُعۡصِرَٰتِ مَآءٗ ثَجَّاجٗا١٤﴾
«و از ابرهای متراکم آبی ریزان فرود آوردیم» معصرات: ابرهایی است که به آب در هم فشرده میشود اما هنوز نباریده است. ثجاج: فروریزنده به کثرت است. در حدیث شریف به روایت ابن عمر بآمده است که رسول خدا صفرمودند: «أفضل الحج العج والثج». «بهترین حج بالا نمودن صدا به لبیک گفتن و ریختن خون حیوان هدیه است».
﴿لِّنُخۡرِجَ بِهِۦ حَبّٗا وَنَبَاتٗا١٥﴾
«تا به سبب آن دانه و گیاه را برویانیم» یعنی: تا بهسبب آن آب ریزان از ابرها، دانههایی را از زمین بیرون آوریم که قوت و غذای شماست؛ مانند گندم، جو و غیره. نبات: عبارت از علوفه چهارپایان و سایر گیاهان خوردنی است.
﴿وَجَنَّٰتٍ أَلۡفَافًا١٦﴾
«و» نیز تا برویانیم به سبب آن آب ریزان «باغهای درهم پیچیده و انبوه را» یعنی: باغهایی را که بعضی به بعضیدیگر درهم پیچیدهاند، از آن رو که شاخههای آنها به هر سو دویده است و بسیار پرشاخ و برگ گردیدهاند. شایان ذکر است که دو آیه: ﴿لِّنُخۡرِجَ بِهِۦ حَبّٗا وَنَبَاتٗا١٥ وَجَنَّٰتٍ أَلۡفَافًا١٦﴾[النبأ: ۱۵-۱۶] شامل هرسه نوع رستنیای میشود که از زمین میروید که عبارتاند از:
۱- رستنیای که دارای غلاف و پوشش است، مانند دانههای غذایی.
۲- رستنیای که غلاف و پوشش ندارد، مانند گیاهان و علفها که این دو نوع دارای ساق نیستند.
۳- رستنی دارای ساق و تنه که عبارت از درختانند و چون بسیار انبوه شوند، بوستان (جنت) نامیده میشوند، از آن رو که یک محل را میپوشانند.
پس این پدیدههای نهگآنهای که برشمرده شد، نظر به حدوث و امکان و تجدد خود، بر وجود آفریننده مختار دلالت میکنند چنانکه استواری و محکمی آنها برکمال علم و حکمت ذاتی حق تعالی دلالت مینماید و چون کمال حق تعالی در این اوصاف ثابت گردید، بهطور قطع امکان حشر نیز ثابت میشود. از اینها گذشته در بیرون آوردن گیاهان بعد از خشک شدن آنها، بر امکان بیرون آوردن مردگان از گورها و برانگیخنشان بعد از مرگ دلیل ظاهری حسیای وجود دارد که نزدیک به اذهان است و افزون بر همه اینها، هر یک از چیزهای نهگانه یاد شده نعمتی است عظیم که میباید با شکر و سپاس استقبال شود و شکر آن با انجام دادن طاعات است پس نباید با ارتکاب معصیت که ناسپاسی است، بدرقه گردند.
﴿إِنَّ يَوۡمَ ٱلۡفَصۡلِ كَانَ مِيقَٰتٗا١٧﴾
«بیگمان روز فصل» یعنی: روز داوری میان اهل کفر و ایمان، میان نیکوکار و بدکار و میان اهل حق و اهل باطل؛ «هنگامی معین است» یعنی: آن روز، مجمع و میعادگاهی معین برای پیشینیان و پسینیان است که در آن به ثواب و عقابی که وعده داده شدهاند، میرسند. این روز «فصل» نامیده شد زیرا خداوند أدر آن میان خلقش فیصله و داوری میکند.
﴿يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَتَأۡتُونَ أَفۡوَاجٗا١٨﴾
«روزی که در صور دمیده شود» صور: بوقی است که اسرافیل ÷در آن میدمد و از آن صدای مهیبی بیرون میآید «پس فوج فوج بیایید» یعنی: شما گروه گروه و توده توده، هر امتی همراه با پیامبرش از قبرهایتان بهسوی موقف محشر و عرصهگاه حساب میآیید.
﴿وَفُتِحَتِ ٱلسَّمَآءُ فَكَانَتۡ أَبۡوَٰبٗا١٩﴾
«و آسمان شگافته شود» برای فرود آمدن فرشتگان «پس شود دروازه، دروازه» یعنی: آسمان دارای درهای بسیاری میگردد تا فرشتگان از آن دروازهها فرود آیند.
﴿وَسُيِّرَتِ ٱلۡجِبَالُ فَكَانَتۡ سَرَابًا٢٠﴾
«و کوهها روان ساخته شوند و چون سرابی گردند» یعنی: کوهها از جاهای خود در هوا روان ساخته شده و از مقر خود برکنده شوند و چون گردی به هوا پراکنده شوند به طوری که بیننده میپندارد که آن کوهی است زیرا بر صورت کوه است درحالیکه حقیقتا در آنجا کوهی نیست بلکه محضا غباری است و بس.
﴿إِنَّ جَهَنَّمَ كَانَتۡ مِرۡصَادٗا٢١﴾
«بیگمان جهنم کمینگاهی است» یعنی: جهنم در حکم و قضای الهی کمینگاهی است که نگهبانان آن در کمین کفار نشستهاند تا آنها را در آن عذاب کنند. یا دوزخ خود کمینکننده است و در انتظار کفاری است که بهسوی آن میآیند چنانکه کمینکننده در انتظار شکار خویش میباشد تا بهسوی آن آید.
﴿لِّلطَّٰغِينَ مََٔابٗا٢٢﴾
«که برای سرکشان بازگشتگاهی است» و کسانی که با مخالفت اوامر پروردگار، طغیان و سرکشی اختیار کردهاند، بهسوی آن رجوع کرده و در آن فرود میآیند.
﴿لَّٰبِثِينَ فِيهَآ أَحۡقَابٗا٢٣﴾
«که روزگاری دراز در آن درنگ میکنند» یعنی: سرکشان تا آنگاه که روزگاران باقی است در دوزخ درنگ میکنند. حقب: برههای دراز و دیرپا از زمان است که چون بگذرد، برههایدیگر به دنبال آن میآید، سپس برههای دیگر و همینگونه قطعات بههم پیوسته زمان تا ابد به هم میپیوندند. شایان ذکر است که «حقب» و«حقبه» در سخن به کار گرفته نمیشود مگر اینکه گوینده پیاپی آمدن زمآنها را مد نظر داشته باشد.
﴿لَّا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرۡدٗا وَلَا شَرَابًا٢٤﴾
«در آنجا نه خنکیای میچشند و نه شربتی» یعنی: سرکشان در جهنم، یا در آن روزگاران دراز هیچ خنکیای را که با آن از گرمای سوزان جهنم لختی بیاسایند نمیچشند و نه نوشیدنیای را که به آنان در رفع تشنگیشان نفعی برساند. برد: بر خواب نیز اطلاق میشود.
﴿إِلَّا حَمِيمٗا وَغَسَّاقٗا٢٥﴾
«جز آب جوشان» حمیم: آب جوش است «و چرکابهای» که زردآب و چرک و خونابه دوزخیان میباشد.
﴿جَزَآءٗ وِفَاقًا٢٦﴾
«جزایی است مناسب» یعنی: این عذابشان موافق و مناسب با اعمال و گناهانشان میباشد؛ پس گناهی بزرگتر از شرک و عذابی بزرگتر از آتش دوزخ وجود ندارد و چنانکه اعمالشان بد است، خداوند أبه آنان جزایی موافق با آن میچشاند.
﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ لَا يَرۡجُونَ حِسَابٗا٢٧﴾
«آنان بودند که حساب و کتابی را توقع نمیداشتند» یعنی: نه آنان به ثوابی طمع داشتند و نه از حسابی بیمناک بودند زیرا به رستاخیز ایمان نداشتند.
﴿وَكَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا كِذَّابٗا٢٨﴾
«و آیات ما را سخت تکذیب میکردند» یعنی: آنها آیات قرآنی و حجتها و دلایلی را که خداوند متعال به وسیله پیامبران †بر خلقش فرود آورده بود، سخت تکذیب میکردند.
﴿وَكُلَّ شَيۡءٍ أَحۡصَيۡنَٰهُ كِتَٰبٗا٢٩﴾
«و هر چیزی را به صورت کتابی ضبط کردهایم» یعنی: هر چیز را در لوح محفوظ نوشته و به شمار آوردهایم تا فرشتگان آن را بشناسند. یا مراد اعمال بندگان استکه فرشتگان نگهبان آنها را نوشتهاند.
﴿فَذُوقُواْ فَلَن نَّزِيدَكُمۡ إِلَّا عَذَابًا٣٠﴾
«پس بچشید که جز عذاب هرگز بر شما نمیافزاییم» یعنی: این سخن به اهل دوزخ گفته میشود؛ بهسبب کفر و تکذیبشان به آیات الهی و افعال زشت و ناصوابشان پس آنان بهطور همیشه در روند روزافزونی از عذاب الهی قرار دارند. عبدالله بن عمرو سمیگوید: «بر اهل دوزخ آیهای سختتر از این آیه نازل نشده است».
﴿إِنَّ لِلۡمُتَّقِينَ مَفَازًا٣١﴾
«مسلما پرهیزگاران را رستگاریای است» مفاز: رستگاری و دستیافتن به مطلوب و نجات از آتش دوزخ، یا تفرجگاهی است. ابنکثیر معنی دوم را ترجیح داده است زیرا خداوند أبعد از آن میفرماید:
﴿حَدَآئِقَ وَأَعۡنَٰبٗا٣٢﴾
«بوستانهایی است» مثمر و مشجر «و درختان انگوری است» عطف انگور بر بوستآنها از قبیل عطف خاص بر عام است، امری که خود بر بزرگی شأن آن درختان دلالت میکند.
﴿وَكَوَاعِبَ أَتۡرَابٗا٣٣﴾
«و دوشیزگان نارپستان» یعنی: برای بهشتیان دوشیزگانی است که پستآنهایشان برجسته و برآمده است و فروافتاده نیست، که این دوشیزگان «همسال» یعنی: در سن و سال خود برابرند.
﴿وَكَأۡسٗا دِهَاقٗا٣٤﴾
«و» برای پرهیزگاران «جامهای سرشار» پر از شراب است.
﴿لَّا يَسۡمَعُونَ فِيهَا لَغۡوٗا وَلَا كِذَّٰبٗا٣٥﴾
«در آنجا نه لغوی میشنوند و نه دروغی» یعنی: پرهیزگاران نه در بهشت سخن لغوی را میشنوند و نه هم به یکدیگر دروغ میگویند، برخلاف آنچه که در مجالس شرابنوشی دنیا روی میدهد زیرا بهشت سرای سلامتی است پس هرآنچه که در آن وجود دارد، از نقص و عیب مبراست. لغو: سخنان باطل و بیهوده است.
﴿جَزَآءٗ مِّن رَّبِّكَ عَطَآءً حِسَابٗا٣٦﴾
«پاداشی است از سوی پروردگارت» یعنی: پروردگار متعال بهشتیان را بدانچه ذکر شد، در برابر ایمان و اعمال شایسته ایشان پاداش میدهد «بخششی» است به ایشان «حساب کرده شده» یعنی: به اندازهای است که در حکم و وعده پروردگار سبحان مستحق و سزاوار آن هستند زیرا حق تعالی برای هر نیکی از ده تا هفتصد ثواب وعده داده است و نیز برای گروهی پاداشی مقرر کرده است که نهایت واندازهای ندارد. یا «حسابا» به این معنی است که این پاداش ایشان را بسنده و کافی است چنانکه اعراب میگویند: «اعطانی فأحسبنی». «به من آن قدر زیاد بخشید که گفتم دیگر بس است». و از آن است: «حسبی الله: خداوند أمرا بس است».
﴿رَّبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا ٱلرَّحۡمَٰنِۖ لَا يَمۡلِكُونَ مِنۡهُ خِطَابٗا٣٧﴾
آری! آنچه ذکر شد، پاداشی است از سوی پروردگارت؛ همان که «پروردگار آسمآنها و زمین» است «و آنچه که ما بین آنهاست، الله رحمان که از جانب او اجازه سخن گفتن ندارند» یعنی: توان آن را ندارند که از وی سؤال کنند مگر در امری که برایشان اجازه داده است و اختیار شفاعت کردن را نیز ندارند، جز به اجازه و دستور وی.
﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلرُّوحُ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ صَفّٗاۖ لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَقَالَ صَوَابٗا٣٨﴾
«روزی که روح و فرشتگان به صف ایستند» مراد از روح در اینجا فرشتهای از فرشتگان است. ابن عباس سمیگوید: «روح فرشتهای است عظیم که در آفرینش خود از بزرگترین فرشتگان میباشد». ابن مسعود سمیگوید: «روح فرشتهای است بزرگتر از آسمانها و زمین». نسفی میگوید: «قول جمهور این است که روح: جبرئیل÷است». به قولی: «روح لشکری از لشکریان خدای ﻷ است که فرشته نیستند». بهقولی دیگر: «آنان ارواح بنیآدماند که در صفی میایستند و فرشتگان در صفی دیگر و این امر در میان دو دمیدن اسرافیل÷ـ قبل از آنکه ارواح به اجسام برگردانده شوند ـ روی میدهد». «سخن نگویند» حاضران محشر «مگر کسی که رحمان به او اجازه داده باشد» در امر شفاعت. یا سخنی نگویند مگر در مورد کسی که خدای رحمان برای او اجازه سخنگفتن داده است «و» آن شخص از جمله کسانی باشد که «گفته باشد» در دنیا «سخن صواب» یعنی: به توحید گواهی داده باشد. یا اجازه سخن گفتن داده نمیشود مگر برای کسی که در امر شفاعت سخنی صواب و درست بگوید. بیضاوی میگوید: «هرگاه این گروه که از بهترین خلایق و نزدیکترین آنها بهخدای سبحان هستند، اجازه سخنگفتن را نداشته باشند پس غیر ایشان چگونه اجازه آن را خواهند داشت؟».
﴿ذَٰلِكَ ٱلۡيَوۡمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ مََٔابًا٣٩﴾
«این» روز ایستادنشان بر وصفی که ذکر شد، همانا «روز حق است» یعنی: روزی رخدادنی و متحقق است که حتما واقع میشود «پس هرکه خواهد راه بازگشتی بهسوی پروردگار خود بگیرد» با انجام اعمال شایسته و در پیش گرفتن برنامهای که او را به سر منزل قرب و رضای حق تعالی میرساند.
﴿إِنَّآ أَنذَرۡنَٰكُمۡ عَذَابٗا قَرِيبٗا يَوۡمَ يَنظُرُ ٱلۡمَرۡءُ مَا قَدَّمَتۡ يَدَاهُ وَيَقُولُ ٱلۡكَافِرُ يَٰلَيۡتَنِي كُنتُ تُرَٰبَۢا٤٠﴾
«هر آینه ما شما را از عذاب نزدیکی هشدار دادیم، روزی که آدمی آنچه را دو دست وی پیش فرستاده بود» از خیر یا شر «بنگرد و کافر گوید: ای کاش من خاک بودم» ازآن رو که کافر انواع عذابی را که خدای سبحان برایش آماده کرده است، مشاهده میکند. ابنکثیر نقل میکند که: خداوند أچهارپایان را برای انتقام گرفتن از همدیگر گرد میآورد و بعد از آنکه از یک دیگر انتقام کشی میکنند به خاک تبدیل میشوند، در آن وقت است که کافر حالی همانند حال آنها را آرزو میکند.