سوره رحمن
مکی است و دارای (٧۸) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره بدان جهت «رحمن» نامیده شد که با اسم رحمن که از اسمای حسنای الهی است افتتاح شده است. رحمن مفید مبالغه در رحمت حق تعالی میباشد، یعنی او نهایت مهربان است. همچنین این سوره بهنام «عروسالقرآن» نیز نامیده شده زیرا در حدیث شریف مرفوع به روایت علی ساست که رسول اکرم صفرمودند: «لكل شي عروس وعروس القرآن سورةالرحمن». «برای هر چیز عروسی است و عروس قرآن سوره رحمن میباشد».
و هرچند در اکثر مصاحف نوشته شده که این سوره تماما مدنی است ولی چنانکه قرطبی، ابنکثیر و جمهور مفسران میگویند: صحیحتر آن است که این سوره تماما مکی است، به استثنای آیه: ﴿يَسَۡٔلُهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ﴾[الرحمن: ۲٩] که ابنعباس سمیگوید: این آیه مدنی است.
در حدیث شریف به روایت ترمذی از جابر سآمده است که فرمود: رسول خدا صنزد اصحاب خود آمدند و سوره «رحمن» را از اول تا آخر برایشان خواندند و اصحاب ساکت بودند پس آن حضرت صفرمودند: «وقتی در شب دیدار با جن این سوره را بر آنان خواندم، آنان در واکنش خود از شما بهتر بودند زیرا چنان بود که هرگاه من به آیه: ﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾میرسیدم؛آنها میگفتند: لابشيء من نعمة ربنا نكذب، فلك الحمد: نه! ما چیزی از نعمت پروردگارمان را تکذیب نمیکنیم پس خدایا! حمد از آن توست». این حدیث نیز دلیل بر آن است که این سوره مکی است. روایت شده است که قیس بن عاصم منقری به رسول اکرم صگفت: «از آنچه که بر تو نازل شده است، بر من بخوان». آن حضرت صسوره «رحمن» را بر وی خواندند. گفت: «آن را بر من اعاده کن». رسول اکرم صقرائت آن را سه بار بر وی اعاده کردند آنگاه گفت: «والله إن له لطلاوة، وإن عليه لحلاوة، وأسفله لمغدق، وأعلاه لمثمر، وما يقول هذا بشر، وأنا أشهد أن لا إله إلا الله وأنك رسول الله». «به خدا سوگند که این قرآن را زیباییای است، بیگمان بر آن شیرینیای است، پایین آن سیرابکننده و بالای آن مثمر و میوهدار است و قطعا بشری بر گفتن چنین سخنی قادر نمیباشد پس اینک من گواهی میدهم که خدایی جز معبود یگانه نیست و گواهی میدهم که تو رسول خدا هستی».
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ١ عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ٢﴾
هرگاه این سوره برای بر شمردن نعمتهای الهی بر بندگانش میباشد پس حق تعالی نعمتی را که از نظر قدر و مرتبت بزرگترین آنها و در منفعت و فواید خویش؛ بیشترین، تمامترین و بزرگترین آنهاست، بر دیگر نعمتها مقدم گردانیده و میفرماید: «خدای رحمان» که منعم حقیقی نعمتهای بزرگ دنیوی و اخروی میباشد «قرآن را آموزش داد» و فراگیری و فهم و حفظ آن را بر مؤمنان آسان گردانید. پس نعمت عظمای قرآن را که مدار سعادت دو جهانی میباشد، سپاس بگزارید.
﴿خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ٣﴾
سپس به نعمت آفرینش منت گذاشت و فرمود: «انسان را آفرید».
﴿عَلَّمَهُ ٱلۡبَيَانَ٤﴾
سپس در بیان سومین نعمت، تعلیم و آموزش نطق و بیان به انسان را که سبب تفاهم و وسیله گفتوگو و مکالمه اوست، منت نهاد و فرمود: «به او بیان آموخت» مراد از بیان، تعلیم نامهای اشیاء است. بهقولی: مراد از بیان: تعلیم زبآنها و گویشها و نیروی فهماندن به دیگران؛ یعنی نیروی تعبیر از معانی اندرونی و نطق و بیان میباشد. و ابنکثیر این قول را ترجیح داده است. آری! انسان تنها موجودی است که با نطق بیستوهشت حرف، میلیاردها کلمات را به هزاران زبان تکلم میکند.
آیه کریمه گویای این حقیقت نیز هست که استعداد انسان برای فراگیری علم، بزرگترین ویژگی و امتیاز اوست و مقدم ساختن ذکر قرآن به این حقیقت اشاره دارد که بزرگترین چیزی که انسان فرامیگیرد، قرآن است.
﴿ٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ بِحُسۡبَانٖ٥﴾
«خورشید و ماه، حساب معینی دارند» یعنی: این دو پدیده، به حساب مقرر و در برجها و منازل معینی سیر دورانی داشته و از آنها تجاوز نمیکنند، در نتیجه، خورشید و ماه با این سیر و سفر معین خود؛ بر تعداد ماهها و سالها، فصلهای کشاورزی، میعاد معاملات و عمر بشر راهنمایی نموده و فواید بسیاری را برای انسان، نبات و حیوان برمیآورند.
﴿وَٱلنَّجۡمُ وَٱلشَّجَرُ يَسۡجُدَانِ٦﴾
سپس حق تعالی به بیان نعمتهای خویش در پارهای از عوالم سفلای زمینی پرداخته و میفرماید: «و نجم و شجر سجده میکنند» نجم گیاهی است که ساق ندارد؛ مانند گیاه گندم و شجر گیاهی است که دارای ساق است؛ مانند درخت خرما. مراد از سجود آنها انقیاد طبعی آنها برای خداوند متعال همانند انقیاد وتسلیم سجدهکنندگان مکلف، به اختیار و رضای خویش است. مجاهد، حسن و قتاده میگویند: «مراد از نجم، ستارگان آسمان است». ابنکثیر میگوید: «این قول آشکارتر به نظر میرسد». والله اعلم.
﴿وَٱلسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ ٱلۡمِيزَانَ٧﴾
«و آسمان را برافراشت» و آن را بر فراز زمین قرارداد «و میزان را گذاشت» یعنی: در زمین میزان عدالتی را که بدان امر کرده است، وضع کرد و نیز نظام هستی را بر معیار عدل، هماهنگی و نظم برقرار کرد. در حدیث شریف آمده است: «باالعدل قامت السموات والأرض». «آسمانها و زمین به عدالت برپا شدهاند».
﴿أَلَّا تَطۡغَوۡاْ فِي ٱلۡمِيزَانِ٨﴾
و از جمله مصادیق بارز عدل یکی این است که در اثنای مبادله اشیاء، در ابزار وزن ـ یعنی در ترازو و سنجه ـ از عدل و انصاف تجاوز نکنید: «از بهر آنکه در میزان از حد تجاوز نکنید» یعنی: حق تعالی میزان را به خاطر آن نهاد که از عدل تجاوز نکنید. حسن میگوید: «مراد از میزان ترازو است و خداوند أبه رعایت عدالت در وزن دستور داد تا هم به وسیله آن انصاف داده شود و هم انصاف گرفته شود». بهقولی: مراد از «میزان» قرآن است. البته حمل «میزان» بر امور معنوی ومادی ـ هردو ـ ممکن است لذا جایز است مراد از میزان هر چیزی باشد که حقایق و اندازههای اشیاء با آن معلوم میشود، چه آن چیز مادی باشد؛ مانند پیمانه، متر و ترازو و چه معنوی باشد؛ مانند افکار، آراء و ارزشهای علمی و معرفتی.
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلۡوَزۡنَ بِٱلۡقِسۡطِ وَلَا تُخۡسِرُواْ ٱلۡمِيزَانَ٩﴾
«و وزن را به انصاف بر پا دارید» یعنی: وزنهایتان را دادگرانه و به عدالت بسنجید و ارزیابی کنید «و در ترازو کمی و کاستی نیاورید».
ملاحظه میکنیم که خدای سبحان اولا به رعایت عدالت و برابری در میزان دستور داد، سپس از طغیان و تجاوز از حد با افزودن بر وزن نهی کرد آنگاه از کمی و کاستیای که سبب زیان و تاوان است نهی نمود. پس هر یک از این توصیهها، در جای خود معنی و پیام روشنی دارد.
﴿وَٱلۡأَرۡضَ وَضَعَهَا لِلۡأَنَامِ١٠﴾
«و زمین را برای مردم نهاد» یعنی: آن را برای خلق ـ اعم از انس، جن و غیر آنان ـ پدید آورد و گستراند.
﴿فِيهَا فَٰكِهَةٞ وَٱلنَّخۡلُ ذَاتُ ٱلۡأَكۡمَامِ١١﴾
«در آن» یعنی: در زمین «فاکهه است» فاکهه: هر چیزی است که انسان از خوردن آن لذت برده و طبع وی شاد گردد؛ از انواع میوهها «و» در زمین «درختان خرمای دارای پوششهاست» اکمام: جمع کم به کسرکاف، عبارت است از غلاف خرما در آغاز برآمدنش که میوه خرما در اندرون آن قرار دارد و هنوز از آن بیرون نیامده است.
﴿وَٱلۡحَبُّ ذُو ٱلۡعَصۡفِ وَٱلرَّيۡحَانُ١٢﴾
«و دانههای پوست دار و گیاهان ریحان» مراد از حب: تمام حبوباتی است که به عنوان مواد غذایی مورد استفاده قرار میگیرند؛ چون گندم، جو، ذرت و مانند آنها. عصف: علف کشتزار و اولین چیزی است که از دانهها میروید. حسن میگوید: «عصف، کاه است و ریحان برگ». یا ریحان، همان گیاه معروفی است که بوی خوشی دارد.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ١٣﴾
«پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید؟» خطاب برای جن وانس است، به دلیل آیات (۱۰، ۳۱، ۳۳) از همین سوره که به این معنی میپردازند. آلاء: نعمتها است. پس خداوند متعال در این سوره نعمتهایش را برای خلقش برشمرده و آنها را به یادشان آورده است، سپس برشمردن نعمتها وبیان خصلتها را با این آیه دنبال نموده و آن را در میان هردو نعمت فاصله قرار داده است تا بندگان را به نعمتهای خود متوجه و متنبه و بدین نعمتها مقر ومعترف گرداند، هم از این روی، این آیه را در این سوره مبارکه سیویک بار تکرار کرده است.
البته این شیوه بیانی، در ادبیات عرب شناخته شده است. مثلا به کسی که او را با احسآنهای پی در پی خود نواختهاند ولی او آن را ناسپاسی میکند؛ میگویند: آیا فقیر نبودی و بینیازت ساختم؟ آیا این نعمت من را انکار میکنی؟ آیا پیاده نبودی و سوارت کردم؟ آیا این نعمت من را انکار میکنی؟... که تکرار این ترجیعبند در همچو اموری بسیار نیکو و معنیدار میباشد. چنانکه مهلهل در رثای کلیب میگوید:
علي أن ليس عدلا من كليب
إذا مـا ضيم جيـران الـمجير
علي أن ليس عدلا من كليب
إذا رجف العضاة من الدبور
علي أن ليس عدلا من كليب
إذا خرجت مخبأة الخدور
تا به آخر این قصیده.
﴿خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِن صَلۡصَٰلٖ كَٱلۡفَخَّارِ١٤﴾
«انسان را از گل خشکیده سفال مانند آفرید» اصل انسان، همان آدم÷است. صلصال: گل است آنگاه که خشک شده و برای آن صلصله و صدایی شنیده شود. فخار: سفالی است که با آتش پخته شود. البته عبارات قرآن در بیان آفرینش انسان به اعتبار مراتب آن متنوع است، چون: «آفرید انسان را از خاک»، «از گل متغیر و گندیده»، «از گل چسبنده»، «از گل خشک». این تنوع خود به این حقیقت اشاره دارد که آدم ÷اولا از خاک آفریده شد، سپس در دومین مرحله از آفرینش خود، به گل متطور گردید آنگاه به گل متغیر و بویدار تبدیل شد، سپس به گل چسبنده، سپس به گل خشک... پس گویی انسان هم از این، هم از آن و هم از آن دیگری آفریده شده است.
﴿وَخَلَقَ ٱلۡجَآنَّ مِن مَّارِجٖ مِّن نَّارٖ١٥﴾
«و جن را از زبانه آتش آفرید» مارج: شعله برآمده از آتش است که دارای زبانه شدیدی است و اصل جن همانا ابلیس علیهاللعنه است. در حدیث شریف به روایت عائشه لآمده است که رسول اکرم صفرمودند: «فرشتگان از نور آفریده شدهاند، جن از زبانه آتش و آدم از آنچه که به شما توصیف شده است».
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ١٦﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» و شکر نمیگزارید؛ به اینکه او را عبادت کرده و از او پروا دارید؟.
﴿رَبُّ ٱلۡمَشۡرِقَيۡنِ وَرَبُّ ٱلۡمَغۡرِبَيۡنِ١٧﴾
«پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب» از مشرق و مغرب به صیغه تثنیه تعبیرشد زیرا خورشید در زمستان مشرق و مغربی دارد و در تابستان مشرق و مغرب دیگری و با این اختلاف مشرقها و مغربهاست که فصلهای چهارگانه سال به وجود آمده و جو جغرافیایی از سرما به گرما و باز به حال اعتدال تغییر میکند. البته اختلاف مشرقها و مغربها منافع عظیم دیگری نیز برای انسان دارد. آری! اگر خورشید در طلوعگاه و غروبگاه خود ثابت و یکنواخت میبود، بیگمان موسمهای تابستان و زمستان و تغییرات فصلی پدید نمیآمد و نظام زندگی در کره زمین مختل میشد.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ١٨﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» و آنها را انکار کرده و شکر نمیگزارید؟ به اینکه حق تعالی را عبادت کرده و از او پروا دارید.
﴿مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ يَلۡتَقِيَانِ١٩ بَيۡنَهُمَا بَرۡزَخٞ لَّا يَبۡغِيَانِ٢٠﴾
«دو دریا را بهگونهای روان کرد که باهم برخورد کنند» یعنی: تنگانگ در جوار یک دیگر قرار گیرند پس با آنکه در منظر چشم هیچ فاصلهای میان آنها نیست اما با این وجود، در هم نمیآمیزند زیرا «میان آن دو، برزخی است» یعنی: حاجز و حجابی است که جلو آمیزش آنها را میگیرد «که به هم تجاوز نمیکنند» یعنی: بر اثر وجود آن حاجز و حایل، یکی از آنها به دیگری تجاوز نمیکند تا به آن درآید و درآمیزد. ابنجریج میگوید: این دو دریا عبارتند از دریای نمکین و نهرهای شیرین و گوارا پس آب شیرین برای نوشیدن و آب دادن حیوانات و نباتات است و آب نمکین برای پاکسازی آب از میکروبها، اصلاح طبقات هوا، بیرون آوردن مروارید و مرجان و منافعی دیگر.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٢١﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» و شکر نمیگزارید؛ به اینکه پرستش و تقوای حق تعالی را در پیش گیرید؟.
﴿يَخۡرُجُ مِنۡهُمَا ٱللُّؤۡلُؤُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٢٢﴾
«از آن دو» دریا «لؤلؤ و مرجان بیرون میآید» لؤلؤ: دری است که از صدف بیرون میآید و مرجان: نگینی است سرخرنگ و معروف. مراد این است که مروارید و مرجان از یکی از آن دو دریا که دریای نمکین است بیرون میآید و در میان اعراب این روش متداول است که دو جنس را جمع میکنند، سپس از یکی از آنها خبر میدهند چنان که حق تعالی میفرماید: ﴿يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ رُسُلٞ مِّنكُمۡ﴾[الأنعام: ۱۳۰]. «ای گروه جن و انس! آیا پیامبرانی از خود شما نزد شما نیامدهاند؟» در حالیکه پیامبران از انساند نه از جن. و چنانکه میگویی: «از شهر بیرون شدم». درحالیکه از یکی از محلات آن بیرون شدهای، نه از همه اماکن آن.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٢٣﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید؟» زیرا در این نعمتها چنان نشانههای عظیم و فراوانی وجود دارد که احدی قادر به تکذیب آنها نبوده و آنها را انکار نتواند کرد.
﴿وَلَهُ ٱلۡجَوَارِ ٱلۡمُنشََٔاتُ فِي ٱلۡبَحۡرِ كَٱلۡأَعۡلَٰمِ٢٤﴾
«و او راست در دریا کشتیهای روان شونده برافراشته» ای که بعضی از تختههای آن بر بالای بعضی دیگر نهاده شده و به گونهای بلند و برافراشته ساخته شده که «چون کوههاست» پس این کشتیهای کوهپیکر، محمولههای بسیار بزرگ و هولناکی از ارزاق و غیر آنها را از کشوری به کشوری و از شهری به شهری نقل میدهند تا به هر سرزمین مواد مورد نیاز آن را رسانده و موادی را که افزون بر نیازهای ساکنان و مردم آن است به سرزمینهای دیگر انتقال دهند و این کشتیها و محمولهها چنان بزرگاند که محمولههای عظیم و هولناکی را جابجا میکنند؛ مثلا برخی از نفتکشها پنجصدهزارتن نفت را حمل میکنند و همینطور ناوگآنهای نظامی، حامل دهها هواپیما، برجهای جنگی ویرانگر و زیر دریاییهای اتمی میباشند.
آیه کریمه با تشبیه کشتیها به کوهها، معجزه غیبی قرآنیای را نیز در بر دارد زیرا این تشبیه جز با دیدن کشتیها عصری زمان ما، به کمال و تمام خود جلوهگر نمیشود.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٢٥﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید؟» آخر این نعمتهای عدیده، برای شما آفریده شده است پس آیا میتوانید صنعت کشتیهای بزرگ، کیفیت روان شدن آنها در دریا و سایر بهره گیریهایی را که از آنها در امور و منافع خویش میکنید، انکار نمایید؟.
﴿كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ٢٦﴾
سپس خداوند متعال بعد از برشمردن نعمتهای دینی و دنیوی و استدلال به آفاق و انفس بر قدرت و یگانگی خود، از فنا و نابودی تمام هستی خبر داده و از زوال کلیه نعمتهای دنیوی سخن میگوید و اینکه جز ذات ذوالجلال او دیگر کسی در عرصه هستی باقی نمیماند: «هر که بر روی آن است، فنا شونده است» یعنی: هرکس بر روی زمین است؛ از انسانها، حیوانات و غیره، به زودی فنا و نابود میشود و حیات آنها روزی به پایان میرسد.
﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ٢٧﴾
«و ذات پروردگارت که ذوالجلالوالاکرام است باقی میماند» وجه ربک: وجه یا روی پروردگار؛ عبارت از ذات و وجود اوست پس اطلاق وجه بر ذات حق تعالی، مجاز مرسل و از باب اطلاق جزء و اراده کل است. جلال: یعنی عظمت و بزرگی و اکرام. این صفت مفید این معنی است که حق تعالی از هر چیزیکه سزاوارش نمیباشد، والاتر است و نیز او دارای فضل و منتی است عام؛ با نعمتهایی که بر مؤمنان ارزانی میدارد. در حدیث شریف به روایت ترمذی از انس سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «انطقوا بیا ذالجلال والإکرام». «(در دعای خود) به گفتن یا ذالجلال و الاکرام پایبند باشید». نقل است که آن حضرت صاز برابر شخصی گذشتند که مشغول نماز گزاردن بود و میگفت: «یاذالجلال والإکرام». پس فرمودند: «بیگمان دعایت اجابت شد». ابنکثیر میگوید: «خداوند متعال در این آیه کریمه وجود گرامی خود را به وصف ذوالجلال و الإکرام توصیف نمود و این بدان معنی است که او شایشسته آن میباشد که بزرگ داشته شده و مورد نافرمانی قرار نگیرد و از وی اطاعت شده و از فرمانش مخالفت و سرپیچی صورت نگیرد».
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٢٨﴾
«پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید؟» یعنی: ای گروه جن و انس! چگونه همچو نعمت عظیمی را تکذیب میکنید در حالیکه مردم همه بی هیچ استثنایی وفات میکنند و در این امر باهم یکسان و برابرند، سپس به سوی سرای آخرت رهسپار میگردند و در آنجا خدای ذوالجلال والاکرام با حکم عادلانه خویش در میان آنها داوری میکند. پس فنا راهی به سوی بقا و حیات ابدی است لذا در فنای دنیوی شما نعمتها نهفته است؛ از جمله نعمت عدل مطلق و برابری همگان در چشیدن طعم مرگ، نعمت پیاپی آمدن نسلها و نعمت انتقال از دارفانی به سوی دار باقی و جاویدانی که سرای جزا و ثواب است پس چگونه ایننعمتهای عظیم را انکار میکنید؟!
صاحب تفسیر «الاساس» میگوید: «اگر مرگ نبود، زندگی هم دشوار بود زیرا فیالمثل اگر دو مگس به مدت پنج سال نمیرند و بهطور متوالی توالد و تناسلکنند، طبقهای به قطر پنج سانتیمتر از مگس را پیرامون کره زمین تشکیل خواهند داد».
﴿يَسَۡٔلُهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ كُلَّ يَوۡمٍ هُوَ فِي شَأۡنٖ٢٩﴾
«هر که در آسمانها و زمین است از او در خواست میکند» یعنی: همگی آنها از حق تعالی درخواست امداد میکنند زیرا همه به او محتاجاند و احدی از او بینیاز نیست پس اهالی آسمانها از او درخواست مغفرت میکنند نه درخواست رزق و روزی و اهالی زمین هردو را از او میطلبند و فرشتگان نیز برای آنان درخواست روزی و مغفرت میکنند بنابراین، نه اهالی آسمانها از حق تعالی بینیازند و نه اهالی زمین. «هر روزی او در شأنی است» پس از شانهای حق تعالی این است که زنده میکند و میمیراند، فقیر میکند و توانگر میگرداند، عزت میدهد و ذلیل میگرداند، بیمار میکند و شفا میبخشد، میدهد و باز میدارد، میآمرزد و مؤاخذه میکند و غیر این از کارها و شئونی که در تحت شمار نمیآیند. پس ذات متعال او در هر وقت و هر حال، اموری را پدید آورده یا احوالی را تجدید میکند لذا این بزرگترین دلیل بر بینیازی او از خلق است. در حدیث شریف به روایت عبدالله بن منیب ازدی سآمده است که فرمود: رسول اکرم صآیه ﴿كُلَّ يَوۡمٍ هُوَ فِي شَأۡنٖ﴾[الرحمن: ۲٩] را تلاوت کردند. در این اثنا ما از ایشان پرسیدیم که: یا رسولالله! این شأن پروردگار چیست؟ فرمودند: «أن يغفر ذنبا ويفرج كربا، ويرفع قوما، ويضع آخرين». «اینکه گناهی را میآمرزد، مشکل و اندوهی را میگشاید و قومی را بلند برده دیگرانی را پست میگرداند».
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٣٠﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید؟» زیرا اختلاف شانها و کارهای خدای سبحان در تدبیر و اداره امور کائنات و بندگانش، نعمتی است که انکار آن ممکن نیست و هیچ تکذیب کننده نمیتواند آن را دروغ انگارد.
﴿سَنَفۡرُغُ لَكُمۡ أَيُّهَ ٱلثَّقَلَانِ٣١﴾
«ای جن و انس! به زودی از همه فارغ شده به شما میپردازیم» این استعاره تمثیلیای است که خداوند متعال در آن، پرداختن به محاسبه خلایق و جزای آنان در روز قیامت را در جایگاهی از اهمیت قرار داده که گویی خود را از هر کار دیگری برای آن فارغ میکند تا فقط به آن بپردازد، مثل اینکه کسی به دیگری از باب تهدید میگوید: «به زودی برای تو فارغ خواهم شد». پس این تعبیر در مورد خدای ﻷ استعارهای بیش نیست و حقیقت این است که هیچ شأن و هیچ کاری خداوند متعال را از شأن و کار دیگری به خود مشغول نمیکند لذا این تعبیر فقط بر سبیل مثال و برای دادن هشداری سخت از جانب خدای سبحان به جن وانس بیان شده است. یعنی: آگاه باشید و هوش دارید که ما به زودی متوجه حساب و کتاب شما میشویم. به قولی: جن و انس را بدان جهت «ثقلین» نامیدهاند که آنان در زندگی و مرگشان بر زمین سنگینبارند.
این آیه، دلیل روشنی است بر اینکه جن هم مانند انس تماما به تکالیف شرعی مخاطب هستند زیرا آنان نیز به تکالیف شرعی مکلف بوده، مورد امر و نهی قرار میگیرند و همچون انس، پاداش و جزا داده میشوند پس مؤمنشان همچون مؤمن انسانهاست و کافرشان همچون کافر آنان و میان انسان و جن در هیچ چیز از این امور، فرقی نیست.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٣٢﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید؟» مگر غافل از آنید که از نعمتهای وی یکی هم دادگری در میان خلایق با پاداش دادن نیکوکاران و عذاب نمودن مجرمان است؟ بنابراین، حق تعالی به هیچکس ستم نمیکند و از این جزای وی گریزی هم نیست زیرا:
﴿يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ إِنِ ٱسۡتَطَعۡتُمۡ أَن تَنفُذُواْ مِنۡ أَقۡطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ فَٱنفُذُواْۚ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلۡطَٰنٖ٣٣﴾
«ای گروه جنیان و انسیان! اگر میتوانید که از کرانههای آسمانها و زمین به بیرون رخنه کنید پس رخنه کنید» یعنی: اگر میتوانید که از کنارهها و گوشههای آسمآنها و زمین به قصد گریز از قضا و قدر خداوند متعال بیرون روید؛ پس از آنها بیرون روید و خودتان را برهانید. دستور؛ دستوری تعجیزی است «اما جز با سلطانی رخنه نمیکنید» یعنی: جز با قوت و قهر و غلبه، قادر به نفوذ نخواهید شد و بر این کار نیرو و توانی ندارید. بهقولی دیگر معنی این است: جز با نیرویی از جانب خدای سبحان، بر این کار قدرت نمییابید. ضحاک میگوید: «آیه کریمه بدین معنی است که اگر میتوانید از مرگ بگریزید پس هلا بگریزید».
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٣٤﴾
«پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» ای گروه جن وانس در حالیکه شما در برابر عظمت ملک و هستی حق تعالی، ناتوان و درماندهاید؟.
﴿يُرۡسَلُ عَلَيۡكُمَا شُوَاظٞ مِّن نَّارٖ وَنُحَاسٞ فَلَا تَنتَصِرَانِ٣٥﴾
«بر شما شواظی از آتش فرستاده خواهد شد» شواظ: شعلهای است که بیدود باشد «و از نحاس» بر شما فرستاده خواهد شد. نحاس: همان مس معدنی معروف است که با آتش ذوب گردیده و بر سرهایشان فروریخته میشود. به قولی: نحاس؛ دودی است که شعله نداشته باشد و خلیل نیز بر همین رأی است «پس شما مقابله نتوانید کرد» یعنی: چنانچه ابزار و سلطه نفوذ را به شما ندهیم، قادر به نفوذ در آسمان نخواهید شد همان طوری که مسافران فضایی با مسلح شدن به وسایل مخصوص و پوشیدن لباسهای ویژهای که آنان را از گزند شهابهای آسمانی حفظ میکند، راهی کرات دیگر میشوند. پس این آیه از معجزات بزرگ قرآنکریم است. یا این معنی مربوط به آخرت است، یعنی شما در آخرت بر بازداشتن عذاب خداوند أاز خود توانا نخواهید شد و مقابله نتوانید کرد، قطعا شما هماورد این میدان نتوانید شد بلکه خواه ناخواه به سوی محشر رانده میشوید.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٣٦﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید؟» زیرا هشدار دادن الهی لطفی است به بندگان و تمییز نهادن میان نیکان و بدان و فرمانبران و نافرمانان و انتقام گرفتن از گروه دوم، از نعمتهای خدای سبحان است.
﴿فَإِذَا ٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَكَانَتۡ وَرۡدَةٗ كَٱلدِّهَانِ٣٧﴾
«پس آنگاه که آسمان از هم شکافد» با نزول فرشتگان در روز قیامت «و چون گلسرخ و روغن گداخته شود» تشبیه آسمان به روغن، در امر ذوبان آن و تشبیه آنبه گل سرخ، در رنگ آن است و این نشانه شدت هولناک بودن روز قیامت میباشد. به قولی: دهان؛ پوست سرخ رنگ است.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٣٨﴾
«پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» ای جن و انس؟ زیرا در خبر دادن از این روز سخت، هیبت و هراسی است که شنونده را از ارتکاب بدی باز میدارد پس چرا قبل از آنکه چنین روزی بیاید، راه نیایش و وارستگی را در دنیا بر نمیگزینید؟.
﴿فَيَوۡمَئِذٖ لَّا يُسَۡٔلُ عَن ذَنۢبِهِۦٓ إِنسٞ وَلَا جَآنّٞ٣٩﴾
«در آن روز، هیچ انس و جنی از گناهش پرسیده نشود» یعنی: در روزی که آسمان شکافته میشود، هیچ یک از انس و جن از گناه خود مورد پرسش قرار نمیگیرد و از آنان سؤال نمیشود که گناه شما چه بود؟ زیرا هنگامی که آنها از گورهای خود بیرون میآیند، از سیمای خویش شناخته میشوند. و نیز از آنرو هیچ یک از انس و جن از گناه خود مورد پرسش قرار نمیگیرد که خداوند متعال تمام اعمال بندگان را به شمار آورده و آنها را ضبط و نگهداری کرده است و دیگر نیازی به استعلام از آنان نیست. وجه انطباق در میان این آیه و آیات دیگری که بر سؤال کردن از انس و جن در این مورد صراحت دارند، این است که روز قیامت روزی طولانی است پس انس و جن در زمانی مورد سؤال قرار میگیرند ودر زمان دیگری مورد سؤال قرار نمیگیرند و آن ـ به قول قتاده ـ زمانی است که بر دهآنهایشان مهر نهاده شود و در عوض دستها و پاهایشان سخن بگوید.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٤٠﴾
«پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» ای انس و جن و چه وقت این تهدیدها را جدی میگیرید تا به رشد و صلاح خویش بر گردید؟.
﴿يُعۡرَفُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ بِسِيمَٰهُمۡ فَيُؤۡخَذُ بِٱلنَّوَٰصِي وَٱلۡأَقۡدَامِ٤١﴾
سپس حق تعالی سبب عدم سؤال کردن از آنان را روشن ساخته میفرماید: «مجرمان» یعنی: کافران «از سیمایشان شناخته میشوند» زیرا آنها در سیمای خود سیاه روی و کبود چشماند. بهقولی: سیما و نشانه آنان این است که غمگیناند و اثر اندوه و افسردهگی بر چهرههایشان هویداست «و موهای پیشانی وپاهایشان را بگیرند» ناصیه: موهای جلو سر است پس فرشتگان پاها وپیشانیهایشان را یکجا گرفته و به همین صورت آنان را به دوزخ میافگنند.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٤٢﴾
«پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» ای انس و جن درحالیکه از قبل هشدار و انذار داده شدهاید و سرانجام و سرنوشت قابل انتظارتان را در آخرت شناختهاید؟.
﴿هَٰذِهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ٤٣﴾
«این است همان جهنمی که مجرمان آن را انکار میکردند» یعنی: در این هنگامکه پیشانیها و پاهایشان گرفته شود و در دوزخ افگنده شوند، به آنان گفته میشود: این همان جهنمی است که همینک آن را مشاهده کرده و به سوی آن مینگرید، با آنکه در دنیا آن را دروغ میشمردید و میگفتید که وجود جهنم اصلا حقیقت ندارد.
﴿يَطُوفُونَ بَيۡنَهَا وَبَيۡنَ حَمِيمٍ ءَانٖ٤٤﴾
مجرمان در «میان آن» یعنی: در میان جهنم «میگردند» و جهنم آنان را میسوزاند «و میان آب جوشان» میگردند؛ و بر روهایشان ریخته میشود. حمیم: آب بسیار داغ و جوشانی است که در جوشش به نهایت خود رسیده باشد پس آنان در میان آتش و آب جوشان در گردشاند؛ گاهی در آتش تعذیب شده و گاهی از آب جوشان نوشانده میشوند.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٤٥﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید؟» بعد از این تهدیدها و هشدارهای بازدارنده از گناه، که خود نعمت به شمار میروند؟.
﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ٤٦﴾
«و برای هرکس که از ایستادن در پیشگاه پروردگارش ترسیده، دو باغ است» پیشگاه پروردگار سبحان: همانا موقفی است که بندگان در آن پیش روی وی برای حساب میایستند. به قولی: مقام پروردگار؛ همانا اشراف حق تعالی بر احوال بندگانش و اطلاع وی بر افعال و سخنانشان است پس کسی از این مقام میترسد که از معاصی دست برداشته و از طاعات پیروی کند. اصل در «خوف»: توقع امر ناخوشآیندی در آینده است و آن ضد «امن» میباشد. در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم و غیر ایشان از ابو موسی اشعری سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «جنتان من ذهب حليتهما وآنيتهما وما فيهما وجنتان من فضة حليتهما وآنيتهما وما فيهما، وما بين القوم وبين أن ينظروا إلي ربهم إلا رداء الكبرياء علي وجهه في جنة عدن». «دو بهشت است از طلا که زیورالات و ظروف آنها و هر چه که در آنهاست از طلاست و دو بهشت است از نقره که زیورالات و ظروف آنها و هر آنچه که در آنهاست از نقره است و در میان بهشتیان و میان اینکه به سوی پروردگارشان بنگرند، چیزی جز ردای کبریائی بر روی وی در بهشت عدن نیست». بهقولی دیگر: دو بهشت وجود دارد، یکی روحانی و دیگری جسمانی، بهشت روحانی همانا رضای حق تعالی است: ﴿وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۚ﴾[التوبة: ٧۲] و بهشت جسمانی عبارت است از: بهرههای مادی بسیار بزرگ، برتر و جاویدان. چنانکه ابن عباس سو غیر وی گفتهاند؛ صحیح آن است که این آیه عام است و انس و جن هردو را دربر میگیرد زیرا این آیه از گویاترین دلایل بر این حقیقت است که اگر جنیان ایمان آورند و تقوا پیشه کنند، به بهشت وارد میشوند.
ابن ابی حاتم در بیان سبب نزول روایت میکند که: این آیه کریمه درباره ابوبکر صدیق سنازل شد زیرا روزی او قیامت و حساب و کتاب و بهشت و دوزخ را بهیاد آورد و سپس گفت: «دوست داشتم گیاهی از این گیاهان سبز میبودم که حیوانی میآمد و مرا میخورد، دوست داشتم که هرگز آفریده نمیشدم». پس این آیه نازل شد.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٤٧﴾
«پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید؟» ای انس و جن چرا که نعمتهای این دو باغ گذشته از آنکه جاویدان و همیشه است، هیچ مانندی هم ندارد.
﴿ذَوَاتَآ أَفۡنَانٖ٤٨﴾
«آن دو باغ، دارای شاخههای بسیارند» و در هر شاخه از آن شاخههای سبز و خرم بسیار، انواع گونهگونی از میوهها وجود دارد. افنان: شاخههاست. غصن: شاخه راست است.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٤٩﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید؟» زیرا رسیدن به این فر و شکوه دلآرا، مورد اشتیاق عقلا بوده و شکر این نعمتها ایجاب میکند که حق تعالی را عبادت کنید و تقوی داشته باشید تا به این نعمتهای اخروی دست یابید.
﴿فِيهِمَا عَيۡنَانِ تَجۡرِيَانِ٥٠﴾
«در آن دو باغ، دو چشمه روان است» یعنی: در هریک از بلندیها و پستیهای دوباغ یاد شده، چشمهای جاری وجود دارد که درختان آنها را آبیاری میکند. بهقولی: یکی از آن دو چشمه، «تسنیم» و دیگری «سلسبیل» است.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٥١﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید؟» زیرا این حقیقتی قطعی و نعمتی بسیار بزرگ است.
﴿فِيهِمَا مِن كُلِّ فَٰكِهَةٖ زَوۡجَانِ٥٢﴾
«در آن دو باغ، از هر میوهای دو گونه هست» زوجان: یعنی دو صنف و دو نوع است که از هر نوعی از انواع آن، لذتها برگرفته میشود. گفته شده که: یکگونه آن تازه و گونه دیگر آن خشک است اما هیچ یک از آنها در لذت، گوارایی و مزه خود از دیگری کمی و کاستیای ندارد. ابن عباس سمیگوید: «از آنچه در آخرت موجود است، در دنیا جز نام چیز دیگری وجود ندارد». یعنی: میان نعمتهای دنیا و آخرت فرق روشن و فاصله عظیمی وجود دارد.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٥٣﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دورغ میشمارید» که نه عبادت میکنید و نه عمل نیک انجام میدهید؟.
﴿مُتَّكِِٔينَ عَلَىٰ فُرُشِۢ بَطَآئِنُهَا مِنۡ إِسۡتَبۡرَقٖۚ وَجَنَى ٱلۡجَنَّتَيۡنِ دَانٖ٥٤﴾
«بهشتیان بر فرشهایی آرمیدهاند که آستر آنها از ابریشم ستبر است» یعنی: بهشتیان در رفاه و آسایش و تنعمی تمام بر فرشها آرمیده و بر متکاها تکیه دادهاند. بطاین: آسترهایی است که در زیر رویهها قرار دارد. استبرق: دیبای ستبر است. پس هرگاه آستر آنها از دیبا باشد، رویه آنها چگونه خواهد بود؟ از سعیدبنجبیر پرسیدند که: آستر آنها از دیباست پس رویه آنها از چیست؟ گفت این از همان مقوله پروردگار است: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ﴾[السجدة: ۱٧]. «هیچ کس نمیداندچه چیز از آنچه روشنیبخش دیدگان است، به پاداش آنچه انجام میدادند برای آنان پنهان ساخته شده است» که تفسیر آن گذشت. ابن عباس سنیزمیگوید: «رویهها و ظواهر آنها را هیچکس جز خداوند متعال نمیداند». «ومیوه آن دو باغ نزدیک است» جنی: میوهای است که چیده میشود. نقل است که: درخت بهشتی به دور خود میگردد تا کسی که خواهان چیدن از میوههای آن است به آسانی از آنها بچیند و شخص بهشتی، چه ایستاده باشد چه نشسته و چه بهپهلو خوابیده، در هر حال به آنها دسترسی دارد.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٥٥﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» که راه عبادت و تقوی را در پیش نمیگیرید؟.
﴿فِيهِنَّ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ لَمۡ يَطۡمِثۡهُنَّ إِنسٞ قَبۡلَهُمۡ وَلَا جَآنّٞ٥٦﴾
«در آنها دلبرانی فروهشته نگاهند» یعنی: در آن دو باغ یاد شده، زنان چشم فروهشتهای هستند که نگاه خود را فقط بر شوهرانشان انداخته و به سوی غیرشان نظر نمیکنند؛ و آنان یا از حوریان هستند، یا از زنان دنیا. ابنکثیر میگوید: «نقل است که آن زنان هیچکس را از شوهران خود زیباتر نمیبینند، چندان که یکی از آنها به شوهرش میگوید: به خدا که در بهشت نه چیزی را از تو نیکوتر و زیباتر میبینم و نه دوستداشتنیتر پس ستایش خدایی را که مرا برای تو و تو را برای من قرار داد». «که هیچ انس و جنی پیش از آنان با آنها آمیزش نکرده است» طمث: از بین بردن و شکافتن بکارت زن با آمیزش و جماع همراه با خونی کردن فرج استکه در اولینبار از مقاربت با وی روی میدهد. یعنی: قبل از شوهرانشان هیچکس با آنان جماع نکرده است. مقاتل میگوید: «به دلیل اینکه آن حوریان در بهشت آفریده شدهاند». این آیه دلیل بر آن است که جنیان نیز مانند انسآنها آمیزش جنسی میکنند، به بهشت وارد میشوند و برای جنیان مرد در بهشت همسرانی از جنیان زن است. همچنین این آیه دلیل بر آن است که گاهی ممکن است جنیان با زنان آدمی نزدیکی کنند.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٥٧﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» که عمل شایسته انجام نمیدهید تا همچو نعمتهایی را به دست آورید.
﴿كَأَنَّهُنَّ ٱلۡيَاقُوتُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٥٨﴾
سپس خدای سبحان زنان بهشتی را در صفای رنگ همراه با سرخی آنها به یاقوت و مرجان تشبیه میکند: «گویی که آنها» در صفا و صیقلی بودن خود مانند «یاقوت و» در درخشش خود مانند «مرجانند» یاقوت: سنگ قیمتی معروف و مرجان نیز نگین سرخ رنگ معروفی است که از دریا برگرفته میشود. مجاهد، حسنبنزید و غیر ایشان میگویند: «زنان بهشتی در صفای یاقوت و سپیدی مرجان اند». پس مجاهد و حسن «مرجان» را در اینجا به «مروارید» معنی کردهاند. در حدیث شریف آمده است: «اولین گروهی که به بهشت وارد میشوند، به صورت چون ماه شب چهاردهاند و گروهی که در پی آنان میآیند، به روشنی ستاره فروزان آسمانند، برای هر یک از آنان دو همسر است که مخ ساق وی از پشت گوشت پاهایش دیده میشود و شگفتتر از این نیز در بهشت هست».
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٥٩﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» که برای چنین روزی عمل نکرده و مهرهای این زنان دلربای بهشتی را که عبارت از عبادت و تقوی است، آماده نمیکنید؟.
﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ٦٠﴾
«مگر پاداش احسان جز احسان است؟» یعنی: جزای کسی که در دنیا نیکوکردار بوده است، جز احسان به وی در آخرت چیز دیگری نیست لذا دو بهشتی که برخی از اوصاف آنها در این آیات گذشت، از آن اهل فضلی است که در ایمان و عمل صالح از دیگران پیش تاختهاند و ایشان صاحب برترین درجات اهل بهشتاند. در حدیث شریف به روایت ابن عباس ساز رسول اکرم صآمده است که فرمودند: «آن دو بهشت؛ دو باغ در عرض جنت است که مسافت هر باغ به اندازه مسیر صد سال راه میباشد، در وسط هر باغ سرایی است از نور و هیچ چیز از آن نیست مگر اینکه از نغمه و خرمی و سرسبزی در جنب و جوش میباشد، زمین آن ثابت و درختان آن نیز ثابت است».
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٦١﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» که عمل و شکر نمیگزارید؟ در حدیث شریف به روایت انسبنمالک سآمده است که فرمود: «رسول خدا صآیه ﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ٦٠﴾[الرحمن: ۶۰] را خواندند، سپس فرمودند: آیا میدانید که پروردگارتان چه میفرماید؟ اصحاب گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمودند: پروردگارتان میفرماید: آیا جزای کسی که با توحید بر وی انعام کردهام، جز بهشت چیز دیگری است؟».
﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ٦٢﴾
«و غیر از آن دو باغ، دو باغ دیگر نیز هست» یعنی: غیر از آن دو باغی که اوصاف آنها گذشت، در زیر آنها برای کسانی که از نظر جایگاه و مرتبه، از اصحاب دو باغ سابق پایینترند، دو باغ دیگر وجود دارد. در حدیث شریف گذشت که در بهشت دو باغ از طلا و دو باغ از نقره وجود دارد پس دو باغ اول از آن مقربان است و دو باغ دوم از آن اصحاب یمین، دو باغ اول دارای درختان متنوعی است و دو باغ دیگر به غایت سبز است بنابراین، این دو باغ نیز در کمال خرمی و سرسبزی قرار دارند، هرچند که در مرتبه و فضیلت خود نسبت به دو باغ اول پایینترند.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٦٣﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» که عمل نمیکنید و شکر نمیگزارید؟.
﴿مُدۡهَآمَّتَانِ٦٤﴾
«دو باغ سبز که از شدت سبزی سیهگونند» و در منظر چشم، دل به سیاهی میزنند.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٦٥﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» که برای سرای جزا عمل نمیکنید؟.
﴿فِيهِمَا عَيۡنَانِ نَضَّاخَتَانِ٦٦﴾
«در آن دو، دو چشمه فواره زن وجود دارد» نضخ: فوران آب از چشمه است.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٦٧﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید؟» زیرا اگر در دو باغ اول که از آن مقربان است، دو چشمه جاری وجود دارد، در اینجا نیز دو چشمه فواره زن موجود است. براءبنعازب سمیگوید: «چشمههایی که روان هستند، بهتر از چشمههای فوارهزن میباشند».
﴿فِيهِمَا فَٰكِهَةٞ وَنَخۡلٞ وَرُمَّانٞ٦٨﴾
«در آن دو، میوه و خرما و انار است» خرما و انار به یادآوری مخصوص شدند؛ بدان جهت که نسبت به سایر میوهها حسن و منفعت بیشتری داشته و این امتیاز را بر دیگر میوهها دارند که هم غذایند و هم دوا و نیز از آن رو که هم در خزان وجود دارند و هم در زمستان. بخاری میگوید: «ذکر اختصاصی آنها از قبیل عطف خاص به عام نیست بلکه به سبب حسن بیشتر آنهاست».
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٦٩﴾
«پس» ای گروههای انس و جن «کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید؟» زیرا این نعمتها سزاوار حمد و شکرند.
﴿فِيهِنَّ خَيۡرَٰتٌ حِسَانٞ٧٠﴾
«در آنجا دوشیزگان نکوخوی و نکو روی وجود دارند» خیرات: زنان دارای فضل، نیکخو و زیباروی اند. و این قول جمهور مفسران است که در آن به حدیث شریف ذیل به روایت ام سلمه ل استدلال کردهاند که فرمود: «به رسول اکرم صگفتم: یا رسولالله! مرا از این فرموده حق تعالی: ﴿خَيۡرَٰتٌ حِسَانٞ﴾آگاه گردانید؟ فرمودند: مراد از آنان: زنان خوش خلق و زیبا رویاند». در حدیث شریف دیگری آمده است که حوران عین این نغمه را میخوانند: «نحنالخیرات الحسان، خلقنا لأزواج کرام». «ما زنان نیکخو و زیباروی هستیم که برای شوهران گرامیای آفریده شدهایم».
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٧١﴾
«پس» ای انس و جن «کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید؟».
﴿حُورٞ مَّقۡصُورَٰتٞ فِي ٱلۡخِيَامِ٧٢﴾
«حورانی پرده نشین در خیمهها» که فقط به شوهرانشان وابستهاند و دیگران را نمیخواهند و در خیمههای بهشتیای قرار دارند که از گوهر میان خالی ساخته شده لذا در خیابآنها و راهروهای بهشت نمیخرامند. اما زنان دو باغ سابق به اینوصف توصیف شدند که چشمان خویش را فروهشته داشته و جز به شوهرانشان بهکس دیگری نمینگرند بنابراین، آنان نسبت به حوران یاد شده در این آیه، منزلت بلندتری دارند، به علاوه در توصیف زنان سابق این وصف نیز آمد: ﴿كَأَنَّهُنَّ ٱلۡيَاقُوتُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٥٨﴾[الرحمن: ۵۸] که به حق وصف شگرفی است.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٧٣﴾
«پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» ای انس و جن؟.
﴿لَمۡ يَطۡمِثۡهُنَّ إِنسٞ قَبۡلَهُمۡ وَلَا جَآنّٞ٧٤ فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٧٥﴾
«پیش از ایشان هیچ انسان و هیچ جنی با آنها آمیزش نکرده است» تفسیر نظیر آنگذشت.
«پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» ای انس و جن؟.
﴿مُتَّكِِٔينَ عَلَىٰ رَفۡرَفٍ خُضۡرٖ وَعَبۡقَرِيٍّ حِسَانٖ٧٦﴾
«بر بالشهای سبزرنگ تکیه زدهاند» رفرف: بالش، یا نوعی از جامههای سبز است «و بر فرشهای گرانمایه نیکو» عبقری: فرشهای نگارینه است. همچنین در نزد اعراب به هر انسان فاضل، بزرگوار، برجسته و با اعتبار از مردان و زنان و نیز به اشیای فاخر، عبقری اطلاق میشود. «عبقر»: جایی است که اعراب میپندارند از سرزمین جن است لذا هر چیزی را که از حسن و زیبائی و نیرومندی آن به شگفت آمده باشند، به آن نسبت میدهند.
بنابراین، از مجموع آیات وارده درباره دو نوع از بوستآنهای بهشت، به این نتیجه میرسیم که برای دو گروه از بهشتیان درجه یک و درجه دو، دو گونه بوستآنهای درجه یک و درجه دو نیز فراهم شده است.
البته با نگرش در آیات فوق، فرقهای موجود در میان آنها به نحو ذیل قابل ذکرمیباشد:
۱- دو باغ اول انواع رنگارنگ و گونهگونی از درختان میوه را دارند در حالیکه دو باغ دوم، فضای بسیار سبزی دارند.
۲- دو باغ اول دو چشمه جاری دارند و دو باغ دوم دو چشمه فواره زن.
۳- در دو باغ اول از هر گونه میوه دو زوج وجود دارد ولی هرچند که در دو باغ دوم میوه و خرما و انار موجود است اما چنین گفته نشده که در آنها از هر میوه دوگونه مختلف وجود دارد.
۴- در دو باغ اول، زنانی وجود دارند که چون یاقوت و مرجانند و بر شوهرانشان چشم فروهشته میدارند اما در دو باغ دوم، زنان نیکخوی خوبروی وجود دارند.
۵- در دو باغ اول، زنانی وجود دارند که چون یاقوت و مرجانند و بر شوهرانشان چشم فروهشته میدارند اما در دو باغ دوم، زنان نیکخوی خوبروی وجود دارند.
۶- در دو باغ اول، بهشتیان بر تکیهگاههایی که آستر آنها از دیبای ستبر است آرمیدهاند در حالیکه در دو باغ دوم، بهشتیان بر بالشهای سبز و فرشهای نفیس آرمیدهاند.
﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٧٧﴾
«پس» ای انس و جن «کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را دروغ میشمارید» که خود را برای چنین نعمتهای جاودآنهای آماده نمیکنید؟.
﴿تَبَٰرَكَ ٱسۡمُ رَبِّكَ ذِي ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ٧٨﴾
«با برکت است نام پروردگارت که ذوالجلال والاکرام است» یعنی: پروردگارت مقدس، پاک، صاحب عزت، عظمت، شکوه و کرامت میباشد؛ بر آنچه که به بندگان مخلص خویش انعام نموده پس او شایسته آن است که مورد بزرگداشت قرار گیرد و نافرمانی نشود، مورد پرستش و سپاس قرار گیرد نه مورد ناسپاسی و به یاد آورده شود نه این که فراموش گردد.