سوره قلم
مکی است و دارای (۵۲) آیه است.
وجه تسمیه: نامگذاری این سوره به نام «قلم» بدان سبب است که خداوند أدر آغاز آن به منظور بزرگداشت و ارجگذاری از قلم به آن سوگند یاد کرده است. بهقولی: نام این سوره «ن» است.
این سوره از نخستین سورههایی است که در مکه نازل شد زیرا ابن عباس سروایت کرده است که: «آغازین سوره در نزول خود، سوره (اقراء) بود، سپس این سوره و بعد از آن سوره (مزمل) و سپس سوره (مدثر) نازل شد».
﴿نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا يَسۡطُرُونَ١﴾
خوانده میشود: «نون» این حرف همچون حروف مقطعه دیگری که دراوایل سورهها آمدهاند، حرفی از حروف هجاء است. به قولی: هدف از آوردن حروف مقطعه اوایل سورهها، اعلام تحدی و هماورد طلبی برای کفار است که اگر منکر نزول قرآن از سوی رب العالمین هستند، باید همانند آن را بیاورند زیرا حروف قرآن از عین حروفی ترکیب شده است که آنان بدان تکلم نموده و در نوشتن و ایراد سخنرانیهای بلیغ خود آن را به کار میگیرند پس هرگاه نمیتوانند نظیر قرآن را بیاورند، دیگر باید به این حقیقت تسلیم شوند که این کتاب، کتاب الهی است.
«سوگند به قلم» خداوند متعال به قلم سوگند خورده است زیرا قلم ابزار بیان است. این سوگند بر هر قلمی واقع میشود که به وسیله آن در آسمآنها و زمین نوشته میشود «و سوگند به آنچه مینویسند» مردم به وسیله قلم از علوم و معارف حق. گفتنی است که سوگند خوردن به قلم و علومی که به وسیله قلم نوشته میشوند، به بزرگی این دو نعمت اشاره دارد و اینکه این دو نعمت بعد از نعمت نطق و بیان از اجل و اعظم نعمتها بر انسان هستند زیرا قلم و معارف مکتوب بهوسیله آن، بهترین راه روشنگری و انتشار علوم و معارف در میان جامعهها، امتها و افراد به شمار میروند و چراغی برفراز راه تقدم ملتها و نبوغ آنها میباشند. در حدیث شریف آمده است: «در حقیقت اولین چیزی را که خداوند آفرید قلم بود پس از آن نون ـ یعنی دوات ـ را آفرید، سپس فرمود: بنویس آنچه را که از عمل، یا اثر، یا رزق، یا اجلی روی میدهد. پس قلم آنچه را که از همان روز تا روز قیامت روی میدهد نوشت، سپس بر قلم مهر نهاده شد و دیگر تا روز قیامت سخنی نگفت».
﴿مَآ أَنتَ بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ بِمَجۡنُونٖ٢﴾
جواب قسم این است: «تو» ای محمد ص«به نعمت پروردگارت» یعنی: به نعمت و لطفی که خدای ﻷ بر تو نموده است؛ و عبارت از نعمت نبوت و ریاست عامه میباشد؛ «دیوانه نیستی» پس سخن دشمنانت در این باره نوعی از هذیان است. این اولین بند از مقسم علیه یعنی جواب قسم میباشد و مقسم علیه مجموعا سه موضوع است که به ترتیب تا آیه چهارم میآید.
ابن جریج در بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: مشرکان به رسول خدا صمیگفتند: او دیوانه است، بعد از آن شیطان است! پس این آیه در رد آنان نازل شد.
﴿وَإِنَّ لَكَ لَأَجۡرًا غَيۡرَ مَمۡنُونٖ٣﴾
«و هر آینه برای تو اجری است» یعنی: ثواب و پاداشی است قطع نشدنی بر آنچه که از سنگینی بار نبوت و انواع سختیها به دوش کشیده و تحمل کردهای. یا ﴿غَيۡرُ مَمۡنُونٖ﴾به این معنی است: تو را پاداشی است که از سوی مردم در آن بر تو منت گذاشته نمیشود.
﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ٤﴾
«و هرآینه تو بر خلقی عظیم هستی» یعنی: بیگمان تو بر اخلاقی هستی که خداوند أدر قرآن تو را به آن امر نموده است چنانکه در روایت صحیح از عائشهلآمده است که از وی درباره اخلاق رسول اکرم صسؤال شد، فرمود: «کان خلقه القرآن: اخلاق رسول خدا صقرآن بود». بلی! بهراستی که رسول اکرم صدارای اخلاق بسیار بزرگی بودند چرا که در راه دعوت از قوم خود چیزهایی را تحمل کردند که امثال ایشان قادر به تحمل آن نیستند. به حق که رسول خدا صآیینه تمام نمای ادب، حیا، جود، شجاعت، حلم، گذشت و غیر این از برازندگیهای اخلاقی بودند. در حدیث شریف آمده است: «إن الله بعثني لأتمم مكارم الأخلاق». «همانا خداوند مرا برانگیخت تا مکارم اخلاق را به اتمام برسانم». مکارم اخلاق: عبارت از صلاح دین و دنیا و آخرت است. همچنین در حدیث شریف آمده است: «أدبني ربي فأحسن تأديبي». «پروردگارم مرا ادب آموخت و نیکو ادبم داد». ابن مسعود سمیگوید: آری ! نیکو ادبش آموخت آن گاه که به وی فرمود: ﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ١٩٩﴾[الأعراف: ۱٩٩] «عفو پیشه کن و به کارهای پسندیده فرمان بده و از نادانان روی بگردان». پس چون این فرمان از سوی آن حضرت صعملی شد، حق تعالی فرمود: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ٤﴾[القلم: ۴]. «بیگمان تو بر خلق عظیمی هستی». در بخاری و مسلم از انس سروایت شده است که فرمود: «ده سال تمام به رسول اکرم صخدمت کردم و ایشان در طول این مدت هرگز به من اف نگفتند ونه برای چیزی که آن را انجام داده بودم فرمودند که: چرا آن را انجام دادهای؟ ونه برای آنچه که انجام نداده بودم فرمودند که: چرا آن را انجام ندادهای؟». همچنین عائشه لروایت کرده است که: «رسول خدا صهرگز نهخدمتکاری را به دست خویش زدهاند و نه زنی را و نه هرگز به دست خویش کسی را زدهاند، جز در جهاد راه خدا. و آن حضرت صهرگز در میان دو چیز مخیر نشدند مگر اینکه دوست داشتهترین آن بهسوی ایشان آسانترین آن بوده است مگر اینکه آن چیز گناه میبود و چون گناه میبود، ایشان دورترین مردم از گناه بودند. و نه آن حضرت صبرای خود از کسی انتقام گرفتهاند مگر وقتی مقدسات الهی پایمال میشد آنگاه برای خدای ﻷ انتقام میگرفتند». در حدیث شریف به روایت ابوالدرداء سآمده است که رسول اکرم صفرمودند: «ما شيء أثقل في ميزان المؤمن يوم القيامة من خلق حسن وإن الله ليبغض الفاحش البذي». «هیچ چیز در روز قیامت در ترازوی اعمال مؤمن از خلقی نیک سنگینتر نیست و بیگمان خداوند از بد زبان فحش گوی نفرت دارد». همچنین در حدیث شریف به روایت ابوهریره سآمده است که از رسول خدا صسؤال شد: بیشترین چیزی که مردم را به بهشت داخل میکند چیست؟ فرمودند: «تقويالله وحسن الخلق». «تقوای الهی و حسن خلق». و از ایشان درباره بیشترین چیزی که مردم را به دوزخ داخل میکند سؤال شد، فرمودند: «الفم والفرج». «دهان و شرمگاه».
﴿فَسَتُبۡصِرُ وَيُبۡصِرُونَ٥ بِأَييِّكُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ٦﴾
«پس زودا که بنگری و بنگرند» یعنی: ای محمد ص! به زودی خواهی دید و خواهند دید کفار آن گاه که حق در روز قیامت نمایان و پردهها کنار زده شود؛ «که به کدامیک از شما دیوانهگی است» یعنی: کدامیک از شما به دیوانهگی مبتلا شدهاید؛ تو یا آنان؟ و این ردی است بر این پندار کفار که به رسول اکرم صنسبت دیوانگی و گمراهی میدادند، از این جهت خداوند أدر ادامه فرمود:
﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ٧﴾
«بیگمان پروردگارت به کسی که از راهش گم گشته داناتر است» یعنی: او میداند که چه کسی در حقیقت گمراه و دیوانه است، تو یا کسانی که به گمراهی ودیوانهگی متهمت کردهاند؟ حاصل معنی این است: بلکه آنان گمراهند، از آن رو که آنچه را منافع بلند مدت و کوتاه مدتشان در آن است فرو گذاشته و آنچه را که در بلند مدت و کوتاه مدت صد در صد به زیانشان است برگزیدهاند «و نیز او داناتر است به راه یافتگان» بهسوی حق، راهی که سرانجام آن به سعادت جاودان منتهی میشود و او داناتر است به کسانی که به کمال مدارج عقلی دست یافتهاند؛ و ای محمد ص! تو قطعا از آنان هستی.
﴿فَلَا تُطِعِ ٱلۡمُكَذِّبِينَ٨﴾
«پس» ای پیامبر ص«از دروغ انگاران اطاعت نکن» یعنی: چنان که بر تو منت نهادیم و شریعت مستقیم و خلق عظیم را به تو عنایت کردیم پس از نرمش وملایمت با مشرکان و رؤساء کفر بپرهیز. شایان ذکر است که کفار مکه آن حضرت صرا بهسوی دین پدرانشان دعوت میکردند پس خداوند متعال ایشان را از اطاعت کفار نهی کرد و مراد از نهی: تهییج و برانگیختن رسول خدا صدر استمرار بر این امر و سختگیر ساختن ایشان در مخالفت با مشرکان است. چنانکه در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: مشرکان از رسول اکرم صخواستند تا مدتی خدای یگانه را بپرستد و مدتی دیگر خدایانشان را و در مقابل آنان هم مدتیخدای یگانه را میپرستند و مدتی دیگر خدایانشان را! پس خداوندأاین آیه را نازل فرمود.
﴿وَدُّواْ لَوۡ تُدۡهِنُ فَيُدۡهِنُونَ٩﴾
«دوست دارند که ملایمت کنی تا آنان نیز ملایمت کنند» یعنی: ای پیامبر ص! مشرکان دوست دارند تا با آنان نرمش و سازگاری کنی تا آنان نیز با تو نرمش و سازگاری کنند. به قولی معنی این است: آنان دوست دارند که بهسویشان گرایش یافته و حقی را که بر آن قرار داری ترک کنی تا آنان نیز با تو نرمش و سازگاری کنند و بدین وسیله راه گرایش بیشترت را بهسوی خود هموار سازند.
﴿وَلَا تُطِعۡ كُلَّ حَلَّافٖ مَّهِينٍ١٠﴾
«و اطاعت نکن از هر بسیار سوگند خورندهای» که به ناروا سوگند بسیار میخورد و از هر «فرومایهای» که در رأی و اندیشه و تمییز حقیر است؛
﴿هَمَّازٖ مَّشَّآءِۢ بِنَمِيمٖ١١﴾
«عیبجوست روانه در پی سخن چینی» هماز: کسی است که مردم را در پیش رویشان به بدی یاد میکند ولی لماز: کسی است که مردم را در پشت سرشان به بدی یاد میکند، یعنی به غیبت آنان مبتلاست. مشاء بنمیم: کسی است که در میان مردم در پی سخنچینی میرود تا میانه آنان را به هم زند؛
﴿مَّنَّاعٖ لِّلۡخَيۡرِ مُعۡتَدٍ أَثِيمٍ١٢﴾
«باز دارنده از خیر» است. یعنی بر مال بخیل است و مردم را از ایمان و انفاق و عمل صالح باز میدارد «متجاوز گناه پیشه» است یعنی: ستمگری است که از حق بهسوی باطل تجاوز کرده و بسیار مرتکب میشود؛
﴿عُتُلِّۢ بَعۡدَ ذَٰلِكَ زَنِيمٍ١٣﴾
«درشتخوی» است و گستاخ. عتل: کسی است که عبوس، ترشروی، بدهیکل، بد خلق و بد رفتار است. زجاج میگوید: «عتل درشتخوی جفاکار است». «بعد از این همه، زنا زاده است» یعنی: این کس بعد از همه این معایبی که برایش بر شمرده شد، زنا زاده و ناپاکزاد نیز هست. زنیم: کسی است که خود را بهنسب قومی میچسباند، در حالی که او در حقیقت از آنان نیست و در اصل ونسب، حرامزاد است. آری ای پیامبرص! از این کسی که دارای همه این اوصاف زشت است اطاعت نکن.
روایت مشهور در بیان سبب نزول این است: این آیات درباره ولیدبنمغیره نازل شد که در نسب خود متهم بود و با آن که به قریش نسبت داده میشد ولی در اصل از آنان نبود و پدرش بعد از گذشت هجده سال از عمرش ادعا کرد که او فرزند وی است پس خداوند متعال این ده خصلت زشت را برایش برشمرد. قرطبی گفته است: «ما سراغ نداریم که خداوند أعیوب کسی مانند او را به این تفصیل برشمرده باشد و عاری را به او ملحق گردانیده باشد که در دنیا و آخرت از او جدایی ندارد چرا که در دنیا و آخرت بر بینی او داغی گذاشته میشود چنان که بیان آن بعدا میآید».
﴿أَن كَانَ ذَا مَالٖ وَبَنِينَ١٤﴾
«به خاطر آنکه مالدار است و صاحب پسران» یعنی: ای پیامبر ص! از او بهخاطر مال و پسرانش اطاعت نکن. به قولی: مراد سرزنش و کوبیدن وی است از آنجا که شکر نعمتهای مال و فرزندان را که خداوند متعال به او داده بود این قرار داد که به او و پیامبرش صکفر ورزید:
﴿إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِ ءَايَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ١٥﴾
«چون آیات ما بر او خوانده شود، گوید افسانههای پیشینیان است» یعنی: با مغرور شدن به داشتن مال و فرزندان بسیار، آیات قرآن را خرافات و بر ساخته گذشتگان میپندارد و به جای شکر نعمت، این گونه کفر و ناسپاسی پیشه میکند.
﴿سَنَسِمُهُۥ عَلَى ٱلۡخُرۡطُومِ١٦﴾
«زودا که بر بینی او داغ نهیم» یعنی: به زودی بر بینی او داغ سیاهی خواهیم نهاد، بدین سان که قبل از وارد ساختنش به دوزخ، چهرهاش را با آتش سیاه خواهیم کرد و بر بینیاش داغ و علامتی خواهیم گذاشت و به او در دنیا نیز عار و ننگی را ملحق خواهیم کرد که هرگز از او جدایی نداشته و به آن داغ ننگین شناخته شود و همینطور هم شد زیرا در بدر بینیاش را با شمشیر مجروح و نشاندار کردند که اثر آن مادامالعمر بر رویش باقی ماند. وسم: نهادن علامتی است بر چیزی تا به وسیله آن از دیگران متمایز گردد. ابن العربی به این مناسبت میگوید: «نشانه گذاشتن بر چهره گنهکاران شیوه قدیمی مرسوم در میان مردم است تا بدانجا که روایت شده است: چون یهود سنگسار کردن زناکار را فرو گذاشتند، در عوض زدن و سیاه کردن رویش را جایگزین کردند، که این تحریف و وضع باطلی است».
علما برآنند که: باید روی گواه دروغین را سیاه کرد تا نشانهای بر زشتی گناه وی و تشهیر و تشدیدی برای وی جهت عبرت گرفتن دیگران باشد چراکه بزرگترین اهانت، اهانت در چهره است همان طوری که مقابلتا حقیر ساختن چهره در طاعت خدای ﻷ با نهادن آن بر زمین، سبب آبرو و عزت ابدی است چنانکه درحدیث شریف آمده است: «خداوند أبر آتش حرام کرده است که جای اثر سجده بنیآدم را بخورد». یعنی آتش دوزخ بر محل سجده مؤمن کارگر نیست.
﴿إِنَّا بَلَوۡنَٰهُمۡ كَمَا بَلَوۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ إِذۡ أَقۡسَمُواْ لَيَصۡرِمُنَّهَا مُصۡبِحِينَ١٧﴾
«هرآینه ما آنان را» یعنی: کفار مکه را «آزمودیم» زیرا خداوند أآنان را بر اثر دعای رسول اکرم صبه قحطی و گرسنگی مبتلا کرد «چنانکه صاحبان بوستان را آزموده بودیم» و داستانشان در میان قریش معروف و مشهور بود. بدین شرح که در سرزمین یمن در دو فرسنگی صنعاء باغی بود از آن مردی که حق خداوند أرا از آن میپرداخت پس او مرد و باغ به فرزندانش رسید ولی فرزندانش خیر آن را از مردم باز داشتند و به حق خداوند أدر آن بخالت کرده و گفتند: مال اندک است و عیال و نانخوار بسیار پس ما را نگنجد که مانند پدر بذل و بخشش کنیم! لذا عزم کردند که مساکین را از آن محروم گردانند پس فرجام کارشان چنان شد که خدای ﻷ در کتابش حکایت نموده است. «آن گاه که سوگند خوردند که صبحگاهان» پنهان از چشم مساکین برخیزند و «میوه آن را حتما باز چینند».
﴿وَلَا يَسۡتَثۡنُونَ١٨﴾
«و استثنا نکردند» یعنی: انشاءالله نگفتند. به قولی معنی این است: از جمله آن میوهها و حاصلات مقداری را که پدرشان به مساکین میداد، استثنا نکرده و سهم مساکین را جدا نکردند.
﴿فَطَافَ عَلَيۡهَا طَآئِفٞ مِّن رَّبِّكَ وَهُمۡ نَآئِمُونَ١٩﴾
«پس درحالی که آنان غنوده بودند، بلایی شبانه از جانب پروردگارت بر آن باغ بهگردش درآمد» یعنی: آتشی از جانب پروردگار سبحان بر آن باغ زد که آن را سوختاند تا بدانجا که سیاه و بیبر شد. در حدیث شریف به روایت ابنمسعود سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «إیاکم والمعاصی، إن العبد لیذنب فیحرم به رزقا قد کان هیئ له، ثم تلا رسولالله ص: ﴿فَطَافَ عَلَيۡهَا طَآئِفٞ﴾[القلم: ۱٩] قد حرموا خیر جنتهم بذنبهم». «هان! از گناهان بپرهیزید زیرا بنده گناهی را مرتکب میشود و بهسبب آن گناه از رزقی که برایش مهیا شده بود، محروم میگردد. سپسرسول اکرم صاین آیه را تلاوت کردند و آنگاه فرمودند: به سبب گناه خود از خیر باغ خویش محروم شدند».
﴿فَأَصۡبَحَتۡ كَٱلصَّرِيمِ٢٠﴾
«پس مانند کشت بریده شده گردید» یعنی: آن باغ مانند زمین بایری گردید که میوههای آن قطع شده است. یا آن باغ بعد از آنکه سوخت، در سیاهی خود مانند شب گردید.
﴿فَتَنَادَوۡاْ مُصۡبِحِينَ٢١﴾
«پس صبحگاهان همدیگر را فراخواندند» یعنی باغداران چون صبح کردند، همدیگر را فراخوانده و بعضی به بعضی دیگر گفتند:
﴿أَنِ ٱغۡدُواْ عَلَىٰ حَرۡثِكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰرِمِينَ٢٢﴾
«که اگر میوه چین هستید» یعنی: اگر قصد درو کردن محصول و چیدن میوه را دارید «بامدادان به سراغ کشتزارتان روید» یعنی: صبح زود در اول وقت برای چیدن میوهها و کشتزارتان عازم باغ شوید.
﴿فَٱنطَلَقُواْ وَهُمۡ يَتَخَٰفَتُونَ٢٣ أَن لَّا يَدۡخُلَنَّهَا ٱلۡيَوۡمَ عَلَيۡكُم مِّسۡكِينٞ٢٤﴾
«سپس رهسپار شدند در حالی که آهسته به همدیگر سخن میگفتند» تا کسی از مساکین سخنشان را نشنود: «که امروز نباید در باغ هیچ فقیری بر شما درآید» یعنی پنهانی با همدیگر میگفتند: امروز نباید هیچ مسکینی بر شما در باغ وارد شود تا آنچه را که پدر میداد، از شما طلب کند.
﴿وَغَدَوۡاْ عَلَىٰ حَرۡدٖ قَٰدِرِينَ٢٥﴾
«و صبحگاهان بر نیت بخل رسیدند» یعنی: صبحگاهان تنها و بیخبر از قومشان رهسپار باغ شدند و کسی دیگر را با خود همراه نساخته و شتابان راه پیمودند. حرد: بازداشتن فقراء است. بهقولی: شتاب و سرعت است «توانا» یعنی: درحالی رفتند که خود را بر چیدن میوه و منع بینوایان توانا میدیدند.
﴿فَلَمَّا رَأَوۡهَا قَالُوٓاْ إِنَّا لَضَآلُّونَ٢٦﴾
«پس چون آن را دیدند، گفتند: قطعا ما گم گشتهایم» یعنی به همدیگر گفتند: ما راه باغ خویش را گم کردهایم و این باغ ما نیست، سپس چون خوب تأمل کردند و دانستند که باغ آنها همان است و خدای سبحان آنها را با از بین بردن آنچه که در آن از میوه و محصول بوده، مجازات کرده است، گفتند:
﴿بَلۡ نَحۡنُ مَحۡرُومُونَ٢٧﴾
«نه بلکه ما محروم شدگانیم» یعنی: خداوند أبه سبب بخلی که از ما سر زد، ما را از میوه و محصول باغ ما بیبهره و محروم گردانید.
﴿قَالَ أَوۡسَطُهُمۡ أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ لَوۡلَا تُسَبِّحُونَ٢٨﴾
«گفت بهترین آنان» اوسطهم: یعنی: خردمندترین، نیکوترین و بهترین آنان «مگر به شما نگفتم که چرا خدا را به پاکی نمیستایید؟» یعنی: مگر به شما نگفته بودم که این کار شما، یعنی بازداشتن مساکین از حقشان ظلم و ستمی است؟ پس چرا هم اکنون تسبیح نمیگویید، بعد از آنکه به این امر یقین حاصل کردید که حق تعالی در کمین ستمگران است؟ چرا از خداوند أبر این کار خود آمرزش نمیخواهید و بهسوی او از نیتی که بر آن عزم کردهاید توبه نمیکنید؟ اما مجاهد و غیر آن میگویند: «استثنای آنان گفتن تسبیح بود». آری! تسبیح گفتن در موضع (ان شاءالله) قرار دارد زیرا معنای تنزیه خدای ﻷ این است که هیچ چیز جز به مشیت وی روی نمیدهد». خلاصه اینکه معنایز﴿لَوۡلَا تُسَبِّحُونَ﴾در رأی اکثر مفسران این است که: چرا استثنا نکردید و ان شاءالله نگفتید.
﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ٢٩﴾
«گفتند: پروردگار خود را به پاکی یاد میکنیم، ما واقعا ستمگر بودیم» یعنی: حق تعالی پاک است از اینکه در آنچه با باغ ما کرده است ستمگر باشد زیرا این رخداد به سبب گناهی است که ما مرتکب آن شدیم؛ آنگاه که مساکین را از حق ایشان در این باغ باز داشتیم.
﴿فَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ يَتَلَٰوَمُونَ٣٠ قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَآ إِنَّا كُنَّا طَٰغِينَ٣١﴾
«سپس به سرزنش همدیگر روی آوردند» و همدیگر را بر این قصد نامیمونشان در پای فشاری بر بازداشتن مساکین سرزنش کردند و آن گاه همگی یکجا به گناه خویش اعتراف نموده و «گفتند: ای وای بر ما، ما سرکش بودهایم» و از حدود الهی تجاوز کردهایم.
﴿عَسَىٰ رَبُّنَآ أَن يُبۡدِلَنَا خَيۡرٗا مِّنۡهَآ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا رَٰغِبُونَ٣٢﴾
«امید است که پروردگار ما بهتر از آن را به ما عوض دهد زیرا ما بهسوی پروردگارمان راغب هستیم» یعنی: ما از او طالب خیر هستیم و به آستان عفوش باز میگردیم. لذا باهم عهد و پیمان بستند که اگر خداوند أبه برکت توبه و اعترافشان به گناه، بهتر از آن را به آنان عوض داد، چنان کنند که پدرشان میکرد پس به بارگاهخدای ﻷ دعا و تضرع کردند و او در همان شب به آنان بهتر از آن را عوض داد. برخی از علما گفتهاند: «بر کسی که کشتهای را درو میکند یا میوهای را میچیند، لازم است تا با حاضران مواسات و کمک کرده و بهرهای از آن به آنان بدهد و این است معنای فرموده حق تعالی:﴿وَءَاتُواْ حَقَّهُۥ يَوۡمَ حَصَادِهِۦۖ﴾[الأنعام: ۱۴۱] البته این حق غیر از زکات است و به همین جهت از درو کردن کشت در شب نهی شده است، نه به سبب ترس از مار و گژدم و حشرات زمین.
﴿كَذَٰلِكَ ٱلۡعَذَابُۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٣٣﴾
«این چنین است عذاب» یعنی: به مانند عذابی که صاحبان آن باغ را به آن مبتلا کردیم، همین گونه اهالی مکه را به عذاب دنیا مبتلا میگردانیم «و هرآینه عذاب آخرت بزرگتر است» از عذاب دنیا «اگر میدانستند» مشرکان که چنین است ولی آنان نمیدانند. ابن عباس سمیگوید: «این داستان مثلی است برای اهل مکه آن گاه که بهسوی بدر رفتند و سوگند خوردند که محمد صو یارانش را میکشند و سپس پیروزمندانه به مکه بر میگردند تا به کعبه طواف کنند، شراب بنوشند و زنان آوازخوان برایشان سرود و آواز بخوانند. پس خدای ﻷ گمانشان را پریشان ساخت و بر عکس این پندار خود به قتل و اسارت روبرو گردیده و با هزیمت وارد مکه شدند چنانکه صاحبان آن باغ با خواری وارد باغ خود شدند».
﴿إِنَّ لِلۡمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ٣٤﴾
آنگاه که خدای متعال حال عاصیان نافرمان را ذکر کرد، اینک به بیان حال مطیعان میپردازد: «برای پرهیزگاران در نزد پروردگارشان بهشتهای پرناز و نعمت است» یعنی: برایشان باغهایی است که در آنها جز نعمت خالص وجود ندارد برخلاف حال باغهای دنیا.
﴿أَفَنَجۡعَلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ كَٱلۡمُجۡرِمِينَ٣٥﴾
«آیا مسلمانان را همانند مجرمان قرار خواهیم داد» و هردو گروه را در جزا یکسان خواهیم کرد؟
﴿مَا لَكُمۡ كَيۡفَ تَحۡكُمُونَ٣٦﴾
«شما را چه شده؟ چگونه داوری میکنید؟» به چنین حکم و داوری بی سروته و بیبنیادی، گویی کار جزا و پاداش به شما واگذار شده است؟! در بیان سبب نزول روایت شده است که سردمداران کفار قریش گفتند: اگر محمد میپندارد که آخرت و بهشت و ناز و نعمتی در کار است پس بداند که حال ما و حال مسلمانان در آن همچنان خواهد بود که هم اکنون در دنیا هست و ما نیز در آخرت همانند ایشان از نعمتهای بهشت برخوردار خواهیم بود. پس خداوند متعال خبر داد که برابری میان کسانی که پایبند طاعتاند و میان کسانی که بدکار و مجرماند و از ارتکاب گناه پروایی ندارند، عادلانه نیست و این امر با عدل الهی بیگانه است.
﴿أَمۡ لَكُمۡ كِتَٰبٞ فِيهِ تَدۡرُسُونَ٣٧ إِنَّ لَكُمۡ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ٣٨﴾
«یا مگر کتابی از آسمان دارید که در آن فرامیگیرید» یعنی: آن را میخوانید و مطالعه میکنید «به این مضمون که هر چه را بر میگزینید، برای شما در آن خواهد بود؟» یعنی: آیا در آن کتاب این مطلب نوشته شده است که برای شما در آخرت هر چه برگزینید و هر آرزویی که بکنید فراهم است و در آن فرمانبر را مانند عصیانگر مییابید؟ هرگز چنین نیست. این آیه نافی داشتن دلیل نقلی از سوی آنان است.
﴿أَمۡ لَكُمۡ أَيۡمَٰنٌ عَلَيۡنَا بَٰلِغَةٌ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّ لَكُمۡ لَمَا تَحۡكُمُونَ٣٩﴾
«یا اینکه شما را پیمآنهایی است محکم بر ذمه ما که حکم آن تا قیامت باقی است به این مضمون که هر چه دلتان خواست حکم کنید؟» یعنی: یا مگر شما نزد خداوند أعهد و پیمانی دارید که در آن از وی سوگندهای رسایی گرفتهاید که شما را به بهشت داخل کند و این پیمان محکم تا روز قیامت برای شما ثابت و برقرار است و از ذمه خداوند أساقط نمیشود در نتیجه، او در آن روز حکم شما را نافذ میگرداند؟ این استفهام انکاری مفید نفی وعده الهی و بیاساس بودن توقعات و پندارهای پوچ آنان است.
﴿سَلۡهُمۡ أَيُّهُم بِذَٰلِكَ زَعِيمٌ٤٠﴾
«از آنان بپرس: کدامشان ضامن این ادعایند؟» یعنی: ای محمد ص! توبیخکنان و سرکوفت زنان از آنان بپرس: کدامیک از شما ضامن و متعهد این امر است که کفار در آخرت همان چیزی را دارند که مسلمین در آن دارند؟
﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَآءُ فَلۡيَأۡتُواْ بِشُرَكَآئِهِمۡ إِن كَانُواْ صَٰدِقِينَ٤١﴾
«یا مگر آنان شریکانی دارند» که به زعمشان بر این امر که آنان را در آخرت همانند مسلمین گردانند، توانایند؟ «پس اگر راست میگویند شریکانشان را بیاورند» و این مفید نفی و مذمت تقلید و ابطال جوهر عقیده مشرکان است.
﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ وَيُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ٤٢﴾
آری! بیاورند شریکان خود را در «روزی که جامه از ساق برداشته شود» یعنی: در آن روز که خدای ﻷ ساق خود را آشکار کند کار، زار و اوضاع به غایت دشوار میشود. در حدیث شریف به روایت بخاری و غیر آن از ابیسعید سآمدهاست که رسول خدا صفرمودند: «پروردگار ما ساق خود را برهنه میکند پس هر مرد مؤمن و هر زن مؤمنهای برای او سجده میکنند و کسانی که از روی ریا و سمعه در دنیا سجده میکردند، باقی میمانند پس تا میروند که سجده کنند، پشت آنان (مانند تخته الواری راست میایستد) و قادر به سجده کردن نمیشوند». لذا مراد از فرموده حق تعالی: ﴿يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ﴾[القلم: ۴۲] سخت شدن کار و بالا گرفتن هنگامه در روز قیامت است چنانکه وقتی جنگ یا کار دیگری شدت گیرد، اعراب میگویند: «کشف الامر عن ساقه: کار ساق خود را برهنه کرد». این تأویل از آن رو مورد نظر است که خداوند أاز جسمیت و از همه صفات حوادث منزه میباشد پس مراد از ساق، اندام مخصوص نیست بلکه تأویل آن چنان است که ذکر شد.
«و به سجده فراخوانده شوند پس نتوانند» یعنی: همه خلق برای خدای ﻷبه سجده میافتند و یک سجده میکنند، اما کفار و منافقان باقی میمانند و تا میخواهند که سجده کنند، در خود توانایی نمییابند زیرا کمرهایشان خشک میایستد و برای سجده کردن نرم و انعطاف پذیر نمیشود از آن رو که نه در دنیا به خداوند أایمان آورده بودند و نه برای او سجده کرده بودند. خلاصه اینکه: کفار و منافقان در آخرت برای تعبد و تکلیف به سجده فراخوانده نمیشوند بلکه برای توبیخ و سرزنش بر ترک سجده کردن در دنیا به آن فراخوانده میشوند و از آنجا که در دنیا با وجود صحت و سلامت، از سجده کردن تکبر ورزیدهاند درآخرت بر ضد حالتی که در دنیا بر آن قرار داشتهاند مورد مجازات قرار میگیرند، بدینسان که وقتی پروردگار ﻷ تجلی کند و مؤمنان برای او به سجده افتند، احدی از کفار و منافقان نمیتوانند به سجده روند بلکه پشت آنان مانند تختهراست میماند.
﴿خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۖ وَقَدۡ كَانُواْ يُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ وَهُمۡ سَٰلِمُونَ٤٣﴾
«دیدگانشان خاشع باشد» خشوع: خضوع، ذلت و فروافتادگی است «خواری آنان را فروگیرد» یعنی: غبار خفت و خواری و حسرت و ندامت سختی بر رخسارشان بنشیند «در حالی که پیش از این به سجده خوانده میشدند» در دنیا «و تندرست بودند» یعنی: از علتها و آفات جسمی سالم و بر انجام دادن سجده قادر بودند اما سجده نکردند. ابراهیم تیمی در معنی آن میگوید: «در دنیا به وسیله اذان و اقامه به سجده فراخوانده میشدند اما سرباز میزدند».
﴿فَذَرۡنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِۖ سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَيۡثُ لَا يَعۡلَمُونَ٤٤﴾
«پس مرا با کسی که این سخن را تکذیب میکند واگذار» یعنی: ای محمد ص! من و این کفار را واگذار و کارشان را به من بسپار و خاطرت را به آنان مشغول نکن زیرا من کار آنان را بسندهام و یقین داشته باش که: «به زودی آنان را پایه به پایه از آن راه که درنیابند فروخواهیم گرفت» یعنی: به زودی آنان را به عذاب غافلگیر خواهیم کرد و آهسته آهسته و پله به پله بهسوی عذاب خواهیمشان راند تا بدانجا که آنان را از جایی که نمیدانند در عذاب خواهیم افگند زیرا آنان اینکار ما را انعام میپندارند و در عاقبت آنچه که در نهایت با آن روبرو خواهند شد، نمیاندیشند و این «استدراج» است.
﴿وَأُمۡلِي لَهُمۡۚ إِنَّ كَيۡدِي مَتِينٌ٤٥﴾
«و مهلتشان میدهم» تا بر گناه خویش بیفزایند «هرآینه تدبیر من سخت استوار» و قوی و محکم «است» پس چیزی از نزد من فوت نمیشود و کسی از عذاب من گریخته نمیتواند.
﴿أَمۡ تَسَۡٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ٤٦﴾
«آیا از آنان مزدی درخواست میکنی» یعنی: آیا از کفار در قبال دعوتشان بهسوی حق و حقیقت پاداشی طلب میکنی؟ «پس آنان از تاوان گرانبارند؟» مغرم: کسی است که زیر بار تاوان است. یعنی: آیا از آنان مزدی درخواست کردهای پس به سبب آن از اجابت گفتنت روی گردانند؟ نه ای محمد ص! حقیقت این است که تو آنان را بدون پاداش و مزد بهسوی ما فرامیخوانی و پاداش دعوت خویش را نزد ما امید میداری اما با وجود این آنها از روی جهل و کفر و عناد، تو را تکذیب میکنند.
﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَيۡبُ فَهُمۡ يَكۡتُبُونَ٤٧﴾
«یا مگر علم غیب نزد آنان است پس آنان مینویسند» یعنی: یا مگر نزد آنان علم غیب است پس آنچه را از حجتهای پنداریشان که میخواهند از روی آن مینویسند و به وسیله آنچه که از این علم غیب مینویسند، با تو مجادله کرده و در حق خویش آنچه را که بخواهند حکم میکنند لذا با این تکیهگاهی که دارند از اجابت گفتن و اطاعت تو بینیازند؟ که هرگز چنین نیست. مراد این است که آنان در اعراض از قبول دعوت اسلام هیچ حجت منقولی ندارند که بر آن تکیه کنند.
﴿فَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ ٱلۡحُوتِ إِذۡ نَادَىٰ وَهُوَ مَكۡظُومٞ٤٨﴾
«پس در انتظار حکم پروردگارت شکیبایی ورز و همانند صاحب ماهی نباش» یعنی: همانند یونس÷نباش در غضب و دلتنگیاش «آنگاه که اندوهزده ندا درداد» خدای ﻷ پیامبرش صرا دلجویی میکند و او را به صبر و شکیباییدستور میدهد تا چنانکه صاحب ماهی عجله کرد، در دعوت قومش صبر نکرد و از نحوه برخورد آنان دلتنگ شد و از میانشان بیرون رفت، عجله نکند. شایان ذکر است که بیان داستان صاحب ماهی (یونس ÷) در سورههای انبیاء، یونس وصافات گذشت. شایان ذکر است که ندای یونس ÷با این دعایش بود:﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[الأنبیاء: ۸٧]. ﴿وَهُوَ مَكۡظُومٞ﴾بدین معنی است که: یونس÷غمگین و محزون و خشم فروخورده بود. یا احتمال دارد که معنی این باشد: او در شکم ماهی محبوس و در تنگنا بود.
﴿لَّوۡلَآ أَن تَدَٰرَكَهُۥ نِعۡمَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ لَنُبِذَ بِٱلۡعَرَآءِ وَهُوَ مَذۡمُومٞ٤٩﴾
«اگر نعمتی از جانب پروردگارش او را دستگیری نمیکرد» و در نمییافت که آن لطف و نعمت، توفیق دادن یونس ÷برای توبه بود. آری! اگر آن لطف و نعمتالهی نمیبود؛ «البته به کرانه بیآب و علف افگنده شده بود» یعنی: اگر نعمت پروردگارش در توفیق دادن او به توبه نبود، بیگمان او از شکم ماهی بر زمین بیگیاهی افگنده میشد «و» در آن صورت «او ملامت شده بود» یعنی: به سبب گناهی که مرتکب شده بود، مورد مذمت و ملامت قرار میگرفت و از رحمت پروردگار خویش طرد میشد.
﴿فَٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَجَعَلَهُۥ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ٥٠﴾
«پس پروردگارش او را برگزید» یعنی: او را خالص گردانید و به نبوت خویش انتخاب کرد «و او را از جمله صالحان» یعنی: کاملان در صلاح و شایستگی «گردانید» به قولی معنی این است: نبوت را بهسوی او برگردانید و او را در حق خود و قومش شفیع گردانید و او را بهسوی صد هزار کس یا بیشتر از آن فرستاد پس همگی آنها ایمان آوردند چنانکه داستانشان در سوره «یونس» گذشت.
﴿وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَيُزۡلِقُونَكَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّكۡرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُۥ لَمَجۡنُونٞ٥١﴾
«و چیزی نمانده بود که کافران چون قرآن را شنیدند تو را چشم بزنند» یعنی: آنها در وقت شنیدن قرآن بهسوی تو تند و تیز نگاه میکنند به طوریکه نزدیک است این نگاهشان تو را بیهوش نموده و از جا ساقط گرداند زیرا آنان از شنیدن قرآن سخت نفرت و کراهت دارند. مفسران در تفسیر: ﴿وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَيُزۡلِقُونَكَ﴾[القلم: ۵۱]. چند وجه ذکر کردهاند؛ بعضی برآنند که معنی این است: «نزدیک است کافران تو را چشم زخم برسانند».
روایت شده است که طایفه بنی اسد چشم زنان زبردستی داشتند و چنان بود که وقتی مردی از آنان سه روز غذایی برای خوردن نمییافت و حیوانی از برابرش میگذشت، میگفت: امروز همانند آن ندیدهام! به این ترتیب، حیوان را چشم میزد و آن حیوان از پا در میآمد و صاحبش ناگزیر آن را سر بریده و گوشتش را در میان مردم توزیع میکرد. از این روی، برخی از چشم زنان خواستند که رسول اکرمصرا نیز چشم زده و ایشان را به این وسیله از پا در آورند لذا همان سخن را گفتند اما خدای ﻷ پیامبرش صرا در پناه خویش حفظ نمود. پس بنابراین روایت؛ این آیه دلیل بر آن است که چشم زدن و تأثیر آن حق است و اینتأثیر به امر خدای ﻷ میباشد چنانکه دراین باره احادیثی نیز روایت شده است و از آن جمله این حدیث شریف است: «... والعین حق: چشم زدن حق است» یعنی: به اراده خداوندأمیباشد و نیز این حدیث شریف: «قد تدخل الرجل العین فیالقبر، وتدخل الجمل القدر». «گاهی چشم زدن مرد را در قبر داخل میکند و شتر رادر دیگ». حسن بصری میگوید: «دوای چشم زخم، خواندن این آیه است».
اما ابن قتیبه در معنی مراد آیه میگوید: «مراد آیه این نیست که آنان تو را چشم میزنند آن گونه که چشم زن چیزی را که از روی شگفتی بدان بنگرد، به چشم میزند بلکه مراد این است که چون تو قرآن میخوانی، بهسویت نگاهی تند و آلوده به دشمنی و نفرت میافگنند که نزدیک است نگاهشان تو را فروافگند». و از نظر ابن کثیر معنی این است: «کفار به سبب بغض و دشمنیای که علیه تو دارند، بر تو حسد میوزند چنانچه خدای ﻷ تو را نگه ندارد و از آنان حمایتت نکند». «و میگویند» کفار از سر حسادت و دشمنی «هرآینه این پیامبر دیوانه است» به سبب این قرآنی که آورده است.
﴿وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ٥٢﴾
«و حال آنکه قرآن جز پندی برای جهانیان» اعم از جن و انس «نیست» لذا نه فقط به سبب آن جنون دست نمیدهد بلکه قرآن سبب تکامل عقل و فهم انسان مؤمن نیز میگردد. بیضاوی میگوید: «چون کافران به خاطر قرآن رسول خدا صرا دیوانه خواندند. پس حق تعالی روشن کرد که قرآن موعظه و پندی است عام که آن را جز کسی که عقل تام و کامل و اندیشه محکم و متینی داشته باشد، درک و دریافت نمیکند لذا کسانی که این سخن را درباره قرآن میگویند، خود جاهل ونابخردند».