سوره هُمَزه
مکی است و دارای (٩) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به سبب آن «همزه» نام گرفت که با فرموده حق تعالی: ﴿وَيۡلٞ لِّكُلِّ هُمَزَةٖ لُّمَزَةٍ١﴾[الهمزة: ۱] افتتاح گردیده است. همزه: کسی است که غیبت و عیجویی مردم را نموده و با سخن، یا با فعل، یا با اشاره به آنان طعنه میزند.
عطاء، کلبی و سدی در بیان سبب نزول گفتهاند: این سوره درباره اخنس بن شریق نازل شد که به عیبجویی و غیبت مردم و بویژه رسول اکرم صمیپرداخت. ابوحیان میگوید: «این سوره بنابر اقوالی درباره اخنس بن شریق، یا عاصبنوائل، یا جمیلبنمعمر، یا ولیدبنمغیره، یا امیهبنخلف نازل گردید. و ممکن است درباره همه آنها نازل شده باشد ولی حکم آن درباره همه کسانی که به این اوصاف متصف میباشند، عام است زیرا در نزد اهل تحقیق و اصولیان این یک قاعده عام و کلی است که: مخصوص بودن سبب، با عام بودن لفظ منافی نیست.
﴿وَيۡلٞ لِّكُلِّ هُمَزَةٖ لُّمَزَةٍ١﴾
«وای بر هر بدگوی عیبجویی» یعنی: خواری، عذاب و نابودی بر هر عیبجویی باد. همزه: کسی است که رو در روی کسی به وی طعنه میزند اما لمزه کسی است که در پشت سر غیبت وی را میکند. بهقولی دیگر: همزه کسی است که همنشینان خود را با بدزبانی آزار میدهد و لمزه کسی است که مردم را به اشاره چشم و ابرو، یا به اشاره دست و سر طعنه میزند. در حدیث شریف آمده است: «شرار عباد الله تعالي المشاؤون بالنميمة، المفسدون بين الأحبة». «بدترین بندگان خدا أ، سخنچینان برهم زننده رابطه دوستی در میان دوستان و عیبجویان اشخاص پاک و بیگناهاند».
﴿ٱلَّذِي جَمَعَ مَالٗا وَعَدَّدَهُۥ٢﴾
«همان که مالی گرد آورد و شمارهاش کرد» یعنی: سبب عیبجویی و طعنه زدنآن بدگوی طعنه زن این است که به مال گرد آورده خود دلخوش، سرمست و مغرور است و میپندارد که به وسیله این مال بر دیگران فضل و برتری دارد، از این جهت دیگران را کوچک و حقیر میپندارد.
﴿يَحۡسَبُ أَنَّ مَالَهُۥٓ أَخۡلَدَهُۥ٣﴾
«میپندارد که مالش او را جاوید کرده» به طوری که هرگز نمیمیرد! پس از بس که به مال خویش دلخوش و به آن سرمست است، نه فکر مرگ به خاطرش خطور میکند و نه به بعد از مرگ میاندیشد. بهقولی: این آیه تعریض و کنایه از عمل صالح است. یعنی فقط عمل صالح است که صاحب خود را در حیاتی ابدی جاودان میکند، نه مال و ثروت همچنین علم همراه با عمل است که صاحب خود را جاودان میکند چنانکه علی سمیفرماید: «مات خزان المال وهم أحياء، والعلماء باقون ما بقي الدهر». «گنج سازان مال مردند در حالیکه هنوز در قطار زندگان بهسر میبرند اما علما تا آنگاه که روزگار باقی است، باقی هستند».
﴿كَلَّاۖ لَيُنۢبَذَنَّ فِي ٱلۡحُطَمَةِ٤﴾
«ولی نه» یعنی: کار چنان نیست که آن انسان غافل طعنهزن از خود راضی مغرور میپندارد بلکه «قطعا در حطمه افگنده میشود» یعنی: او و مالش بیشبهه در آتشی افگنده میشود که همه چیز را در هم میشکند و خرد و خوار میکند.
﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا ٱلۡحُطَمَةُ٥﴾
«و تو چه دانی که حطمه چیست؟» استفهام برای تفخیم، به تعجبافگندن و هولناک معرفی کردن آتش جهنم است، گویی آتش خردکننده جهنم از مقولاتی است که عقل آن را درک نمیکند.
سپس خود در تفسیر حطمه میفرماید:
﴿نَارُ ٱللَّهِ ٱلۡمُوقَدَةُ٦﴾
«آتش افروخته الهی است» یعنی: حطمه آتش فروزان الهی است که به فرمان خدای سبحان برافروخته شده است.
﴿ٱلَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى ٱلۡأَفِۡٔدَةِ٧﴾
«آتشی که بر دلها غالب شود» یعنی: حطمه آتشی است که گرمای سوزان آن به دلها راه مییابد و بر دلها غالب شده و آن را میپوشاند. دلها را به یادآوری مخصوص کرد در حالی که آتش تمام وجود آنان را در میپوشاند، از آنرو که دل لطیفترین عضو بدن است و با اندک آزاری درد سختی بر آن عارض میشود، یا از آن روی که دل محل و جایگاه مقاصد انحرافی، نیات پلید، اخلاق و منش بد مانند کبر و کوچک شمردن اهل فضل است.
﴿إِنَّهَا عَلَيۡهِم مُّؤۡصَدَةٞ٨﴾
«همانا آن آتش بر آنان تنگاتنگ محیط است» یعنی: آتش از همه سو بر دوزخیان فراگیر و درهای آن تماما بر رویشان بسته است پس آنان از همه جهت در تنگنای آن قرار دارند و از آن بیرون آمده نمیتوانند.
﴿فِي عَمَدٖ مُّمَدَّدَةِۢ٩﴾
«در ستونهایی بالا بلند» یعنی: آنان در احاطه ستونهایی بلند و محکم قرار گرفتهاند و راه گریزی ندارند. مقاتل میگوید: «درها بر رویشان بسته شده، سپس به میخهای ستون آسایی از آهن محکم گردانیده شده. بنابراین، نه دری بر آنان باز میشود و نه نسیمی از آسایش بر آنان میوزد». یا مراد ستونهای بالا بلندی از آتش است.