سوره دخان
مکی است و دارای (۵٩) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره را از آن روی «دخان» نامیدند که مشرکان زمان پیامبر صدر آن به قحطی و خشکسالیای تهدید میشوند که شخص گرسنه را چنان بیرمق میگرداند که از شدت گرسنگی، گویی در فضا دودی را میبیند. همچنین این سوره، متضمن تهدید نسلهای بعدی به ظهور دودی در آسمان بهمدت چهل روز است، که ظهور این دود، نشآنهای از نشانههای قیامت میباشد.
محور این سوره، بیان سه اصل توحید، نبوت و معاد است و با فواصل کوتاه و نزدیک بههم و تصاویر و تابلوهای تکان دهنده خود، گویی پتکهای کوبندهای است که بر قلبهای غافل و بسته فرود میآید.
﴿حمٓ١ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ٢﴾
خوانده میشود: «حاء، میم» با مد در میم. و این دو حرف، از حروف مقطعه است. «سوگند به کتاب مبین» یعنی سوگند به قرآنی که خود واضح است و برای تمام نیازمندیهای دینی و دنیوی نیز بیان روشنی دارد. تفسیر نظیر این آیه، درسورههای قبل نیز گذشت.
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةٖ مُّبَٰرَكَةٍۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ٣﴾
جواب قسم در آیه قبل این است که: «ما آن را» یعنی: قرآن را «در شبی مبارک» و فرخنده «نازل کردیم» که شب قدر است و نزول قرآن در آن آغاز شده است. یا در آن شب، قرآن بهطور کامل از لوح محفوظ به آسمان دنیا در «بیتالعزه» نازل شدهاست. البته برکت و فرخندهگی شب قدر به دلیل آن است که نزول قرآن سبب منافع دینی و دنیوی است چنان که در آن شب، خیر و برکت نازل میشود و دعا مستجاب میگردد. «هرآینه ما بیمدهنده بودیم» یعنی: قرآن را نازل کردیم تا به وسیله آن، بشر را از فروافتادن در شرک و معاصی، بیم و هشدار دهیم. قتاده میگوید: قرآن تماما در شب قدر از امالکتاب (کتاب مادر) که لوح محفوظ است، به «بیتالعزه» که در آسمان دنیاست نازل شد سپس خدای سبحان آن را در طول مدت بیستوسه سال، در روز و شب بر پیامبر خویش حضرت محمد صفرود آورد.
﴿فِيهَا يُفۡرَقُ كُلُّ أَمۡرٍ حَكِيمٍ٤﴾
«در آن» یعنی: در شب قدر «هر کار استواری فیصله مییابد» یفرق: فیصله مییابد، بیان میگردد و نوشته میشود. أمرحکیم: عبارت از کار محکم و استوار است، از آن روی که خدای سبحان در آن شب هر چه را که در یکسال بعد روی میدهد ـ اعم از زندگی و مرگ، توانگری و فقر، خیر و شر و غیره ـ همه را مینویسد. چنین گفتهاند مجاهد، قتاده و حسن. البته حکمت و مناسبت نزول قرآن در شب قدر این است که: نزول قرآن از شریفترین امور حکمت آمیز میباشد و این شب نیز شبی است که هر امر استوار و محکمی در آن فیصله مییابد. ابنکثیر میگوید: «هر که گفته است که شب قدر، شب نیمه شعبان است، قطعا از طلب آن دورمانده است زیرا نص قرآن بر این امر صراحت دارد که این شب در رمضان میباشد».
﴿أَمۡرٗا مِّنۡ عِندِنَآۚ إِنَّا كُنَّا مُرۡسِلِينَ٥﴾
«امری است از نزد ما» یعنی: خدای سبحان قرآن را درحالی فرود آورد که متضمن وحی و شریعت اوست. أمر: در اینجا به معنی وحی است. «هرآینه ما فرستنده بودیم» یعنی: ما بدین جهت این هشدارها را نازل کردیم که فرستادن پیامبران †به سوی بندگان، سنت ماست پس این ماییم که پیامبران و از جمله پیامبر خاتم صرا فرستادیم.
﴿رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٦﴾
«رحمتی از سوی پروردگار توست» یعنی: ما با فرستادن پیامبران †به سوی بشر، در واقع فرستنده رحمت بر آنها بودیم «بیگمان او شنوای داناست» خداوند أشنوای سخنان بندگان است و به احوالشان و به آنچه که مورد نیازشان است، داناست پس با توجه به همین نیازهایشان بود که پیامبران †را به عنوان رحمتی از سوی خود بهسویشان فرستاد.
﴿رَبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَآۖ إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ٧﴾
«پروردگار آسمآنها و زمین است و آنچه میان آن دو است اگر یقین دارید» به این حقیقت. و چنانکه گفتیم، مشرکان مکه به این حقیقت اقرار و اعتراف داشتند.
﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ رَبُّكُمۡ وَرَبُّ ءَابَآئِكُمُ ٱلۡأَوَّلِينَ٨﴾
بعد از اثبات ربوبیت خویش در آیه (٧)، اکنون حق تعالی در این آیه کریمه، به اثبات وحدانیت و قدرت خویش میپردازد: «خدایی جز او نیست، او زنده میکند و میمیراند».
سپس یک بار دیگر مخصوصا بر ربوبیت خویش برای بشر، تأکید میگذارد تا به این حقیقت توجه داده باشد که فقط او شایسته و سزاوار پرستش است نه دیگران: «پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شماست».
﴿بَلۡ هُمۡ فِي شَكّٖ يَلۡعَبُونَ٩﴾
«ولی نه، آنها» یعنی: کافران «در شکی هستند» در باره توحید و رستاخیز. «بازی میکنند» در این اقرار خویش که خداوند أآفریننده آنان و آفریننده سایر مخلوقات است. یعنی: این اقرارشان، آمیخته با غفلت و بازی و تمسخر است.
﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ١٠﴾
«پس منتظر باش» ای محمد صبرای آنان «روزی را که آسمان دودی نمایان برمیآورد» به قولی: این دود از نشانههای قیامت است که چهل روز در زمین باقی میماند. علمای عصرجدید نیز تأکید میکنند که در پایانکار جهان، انرژی خورشید ضعیف شده و غبار اتمی یا غیر آن، مانند دودی در فضا ظاهر میشود که فضا را تاریک میکند. این دود ـ چنانکه در آیه بعد میآید و در احادیث رسول اکرم صنیز آمده است ـ فراگیر است.
به قولی دیگر: ظهور این دود، پدیدهای بوده که رخ داده و گذشته است و آن، کنایه از قحطیای بود که براثر دعای رسول اکرم صبر قریش نازل شد به طوری که چشمان آنها از فرط گرسنگی چنان تیره و تار شده بود که میان آسمان و زمین را سیاه و دودآلود میدیدند. روایت بخاری و مسلم و دیگران در بیان سبب نزول آیهکریمه از ابنمسعود سنیز مؤید این معنی است: چون قریش رسول خدا صرا نافرمانی کرده و با ایشان دشمنی ورزیدند و در پذیرش اسلام به سستی گراییدند و کار عناد و ستیزه آنان بر رسول خدا صسخت دشوار آمد، آن حضرت صچنین دعا کردند: «اللهم أعني عليهم بسبع كسبع يوسف». «بارخدایا! مرا بر آنان به هفتسال قحطی ـ مانند سالهای یوسف ـ یاری کن». پس بر اثر دعای آن حضرت ص، قریش گرفتار قحطی و دشواری سختی شدند تا بدانجا که از فرط گرسنگی استخوآنها را نیز خوردند و اثر این گرسنگی چنان شدید بود که چون انسان به سوی آسمان مینگریست، میان آسمان و زمین را به شکل دود، سیاه میدید پس خداوند متعال نازل فرمود: ﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ١٠﴾[الدخان: ۱۰] پس در بحبوحه این بلا بود که آنان نزد رسول خدا صآمدند و گفتند: یا رسولالله! از خداوند برای قبیله مضر باران بخواه زیرا مضر از قحطی به هلاکت رسیدند! آنگاه رسول خدا صبرایشان باران طلبیدند و باران نازل شد.
﴿يَغۡشَى ٱلنَّاسَۖ هَٰذَا عَذَابٌ أَلِيمٞ١١﴾
«که مردم را فرومیگیرد» یعنی: آن دود همه مردم را در بر گرفته و از هر جهت بر آنان احاطه میکند «این است عذاب دردناک» یعنی: آنها در هنگام گرفتار شدن در قحطی میگویند: این عذابی است دردناک! یا خداوند أاین سخن را برایشان میگوید. ابن کثیر آرای مختلف درباره «دخان» را نقل کرده و در پایان چنین نتیجه میگیرد: این قول که «دخان» از نشانههایی است که ما باید ظهور آن را قبل از وقوع قیامت انتظار بکشیم، قویتر است. سپس او در این باره احادیثی را نقل میکند از آن جمله حدیث شریف ذیل به روایت حذیفه بن اسید غفاری ساستکه فرمود: رسول خدا صاز عرفه بر ما فرود آمدند و درحالی که ما مشغول مذاکره درباره قیامت بودیم، فرمودند: «قیامت برپا نمیشود تا آنگاه که شما ده نشانه رانبینید:
۱- طلوع خورشید را از مغرب آن.
۲- ظهور دخان.
۳- ظهور دابه الارض.
۴- خروج یأجوج و مأجوج.
۵- نزول عیسی بن مریم (علیهماالسلام).
۶- خروج دجال.
٧- وقوع سه خسوف: خسوفی در مشرق.
۸- خسوفی در مغرب.
٩- خسوفی در جزیره العرب.
۱۰- آتشی که از قعر سرزمین عدن بیرون میآید و همه مردم را میمیراند و هر جا که شب بگذرانند، با آنان شب میگذراند و هر جا که در ظهر بخوابند، همراهشان میباشد». همچنین در حدیث شریف آمده است: «... مؤمن از آن دود، دچار عارضهای شبیه زکام میشود اما کافر را چنان فرو میگیرد که در اثر آن، بدن وی باد کرده و متورم میشود...».
﴿رَّبَّنَا ٱكۡشِفۡ عَنَّا ٱلۡعَذَابَ إِنَّا مُؤۡمِنُونَ١٢﴾
«میگویند: پروردگارا! این عذاب را از ما دور کن» که اگر عذاب را از ما دور کنی «هرآینه ما مؤمن میشویم» روایت شده است که مشرکان قریش نزد رسول اکرم صآمده و گفتند: اگر خداوند این عذاب را از ما دور گرداند، ما مسلمان میشویم. مراد از عذاب؛ گرسنگیای بود که به سبب آن این دود را میدیدند.
﴿أَنَّىٰ لَهُمُ ٱلذِّكۡرَىٰ وَقَدۡ جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مُّبِينٞ١٣﴾
«آنان چگونه پند میگیرند» از عذابی که بر سر آنان فرود آمدهاست؛ «و» حال آنکه «بهیقین برای آنان پیامبری روشنگر آمده است؟» که هر آنچه را از کار دین نیازمند آن هستند، برایشان بیان میکند؟.
﴿ثُمَّ تَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ وَقَالُواْ مُعَلَّمٞ مَّجۡنُونٌ١٤﴾
«پس، از او روی برتافتند» یعنی: از پیامبر صروی گردانیدند «و گفتند: او تعلیم یافتهای دیوانه است» یعنی: بشری قرآن را به او تعلیم داده و او دیوانه است. پس چگونه آنان با وصف چنین پندارها و سخنان یاوهای، متذکر میشوند و از کجا بر سرعقل میآیند؟!
﴿إِنَّا كَاشِفُواْ ٱلۡعَذَابِ قَلِيلًاۚ إِنَّكُمۡ عَآئِدُونَ١٥﴾
«ما این عذاب را اندکی دور میکنیم» یعنی: ما به زودی به سبب دعای پیامبر خویش صاندک زمانی عذاب را از شما مشرکان دور میکنیم و این زمان اندک، مدت باقیمانده از عمرتان است «ولی شما در حقیقت باز میگردید» به سوی شرکی که بر آن بودهاید. و چنین هم شد زیرا به مجرد اینکه عذاب از آنان دور شد؛ بهکفر و عناد خویش بازگشتند.
﴿يَوۡمَ نَبۡطِشُ ٱلۡبَطۡشَةَ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ إِنَّا مُنتَقِمُونَ١٦﴾
«روزی که آنان را به گرفتنی بزرگ» یعنی: به سختی و با قوت «فرو میگیریم، ما انتقام گیرندهایم» گفته شده: مراد از این روز، روز بدر است زیرا چون مشرکان مکه بعد از برطرف شدن عذاب، مجددا به راه تکذیب و کفر بازگشتند؛ خدای ﻷ از آنان در بدر انتقام گرفت. به قولی دیگر: مراد عذاب دوزخ است. ابنعباس سمیگوید: «نظر ابنمسعود این است که مراد از (بطشهالکبری) روز بدر است اما من میگویم که مراد از این روز، روز قیامت است». ابن کثیر نیز قول ابن عباس سرا ترجیح داده است.
﴿وَلَقَدۡ فَتَنَّا قَبۡلَهُمۡ قَوۡمَ فِرۡعَوۡنَ وَجَآءَهُمۡ رَسُولٞ كَرِيمٌ١٧﴾
«و به یقین ما پیش از آنان» یعنی: پیش از این گروه کافر «قوم فرعون را آزمودیم» یعنی: پیامبران خویش را به سوی آنان فرستادیم و پیامبران ما آنان را بهسوی شریعت ما فراخواندند اما آنها ایشان را تکذیب کردند. یا مراد این است: ما ارزاق را از روی آزمایش بر قوم فرعون توسعه دادیم اما آنها سر به طغیان برداشته و تجاوز پیشه کردند «و پیامبری گرامی برایشان آمد» یعنی: موسی ÷که هم نزد خدای ﻷ گرامی، هم در میان قوم خویش گرامی و هم در ذاتشگرامی بود «که» به آنان گفت:
﴿أَنۡ أَدُّوٓاْ إِلَيَّ عِبَادَ ٱللَّهِۖ إِنِّي لَكُمۡ رَسُولٌ أَمِينٞ١٨﴾
«بندگان خدا را به من بسپارید» یعنی: بنی اسرائیل را همراه من بفرستید و آنها را به من سپرده از عذاب و شکنجه رهایشان کنید «زیرا من برای شما پیامبری امین هستم» بر رسالت پروردگارم و بر آنچه که به شما ابلاغ میکنم پس به خیانت متهم نیستم.
﴿وَأَن لَّا تَعۡلُواْ عَلَى ٱللَّهِۖ إِنِّيٓ ءَاتِيكُم بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٖ١٩﴾
«و بر خدا برتری نجویید» یعنی: بر خداوند أتکبر و گردنکشی نورزید؛ به اینکه خود را از طاعت وی و پیروی پیامبرانش برتر بپندارید «هر آینه من آورنده برهانی آشکار برای شما هستم» که شما را هیچ راهی بر انکار آن نیست، این برهان آشکار عبارت است از: معجزه عصا، ید بیضا و سایر معجزات نهگانه من.
﴿وَإِنِّي عُذۡتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمۡ أَن تَرۡجُمُونِ٢٠﴾
«و هرآینه من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه میبرم از اینکه مرا سنگباران کنید» آنها موسی ÷را تهدید کرده بودند که با سنگسار او را میکشند پس او از آزارشان به خدای منان پناه برد.
﴿وَإِن لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ لِي فَٱعۡتَزِلُونِ٢١﴾
«و اگر به من ایمان نمیآورید پس از من کناره گیرید» یعنی: اگر مرا تصدیق نمیکنید و به نبوت من اقرار نمینمایید؛ پس مرا واگذارید و با آزار و اذیت متعرض من نشوید تا آنگاه که خداوند أمیان من و شما داوری کند.
﴿فَدَعَا رَبَّهُۥٓ أَنَّ هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمٞ مُّجۡرِمُونَ٢٢ فَأَسۡرِ بِعِبَادِي لَيۡلًا إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ٢٣﴾
«پس» موسی ÷«به درگاه پروردگارش ندا در داد که: اینان قومی مجرم هستند» و در این هنگام بود که خداوند متعال به او فرمان داد تا بنیاسرائیل را بدون اجازه و مشورت فرعون، از میانشان بیرون ببرد؛ «پس گفتیم: بندگانم را شبانهببر» و به این ترتیب، دعای موسی ÷را اجابت کردیم. آری! آنها را شبانه ببر؛ «زیرا شما مورد تعقیب واقع میشوید» یعنی: من چنان تدبیری سازمان دادهام که فرعون و لشکریانش شما را دنبال کنند آنگاه شما را نجات داده و فرعون و کسانش را غرق میکنم.
﴿وَٱتۡرُكِ ٱلۡبَحۡرَ رَهۡوًاۖ إِنَّهُمۡ جُندٞ مُّغۡرَقُونَ٢٤﴾
«و دریا را که آرام است» یعنی: ساکن و بیحرکت و گشاده و باز است «پشت سر بگذار» یعنی: دریا را بر همان شکلی که بعد از گذشتنت از آن قرار دارد، واگذار و با عصایت بر آن نزن که راههای خشک شده آن واپس بههم آید. این بدان جهت بود که چون موسی ÷و بنیاسرائیل از دریای سرخ گذشتند، موسی ÷خواست تا آن را با عصای خویش بزند که دریا مجددا به حال اصلی خویش برگردد تا میان آنان و فرعون حایل شود و در نتیجه، فرعون و لشکریانش نتوانند به آنان برسند اما خداوند أبه او دستور داد که دریا را همان طور آرمیده و ساکن به حالش بگذارد تا فرعون به تصور اینکه دریا خشک است، به دریا درآید و گرفتار بلا شود. مجاهد در معنای آن میگوید: «دریا را همچنان با راههای خشک شده آن باقی گذار تا فرعون و قومش با اطمینان وارد آن شوند و چون همه آنها به آن وارد شدند آنگاه ما دریا را به هم میآوریم که همه غرق شوند». «زیرا آنان سپاهی غرق شدنی هستند» خدای سبحان این خبر را بهموسی ÷داد تا دلش آرام گیرد و اضطرابش از بین برود.
﴿كَمۡ تَرَكُواْ مِن جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ٢٥ وَزُرُوعٖ وَمَقَامٖ كَرِيمٖ٢٦﴾
«چه بسیار باغها و چشمه سارانی بعد از خود برجای گذاشتند» آن فرعونیان غرق شده «و کشتزارها و جایگاههای نیکو» و تالارهای آراسته.
﴿وَنَعۡمَةٖ كَانُواْ فِيهَا فَٰكِهِينَ٢٧﴾
«و نعمتی» یعنی: اموال و اسباب رفاه و مکنت گستردهای «که در آن خوش وخرم بودند» و در آسایش و ناز و انبساط به سر میبردند. فاکه: کسی است که از انواع لذتها بهرهمند است، چون کسی که از انواع میوهها برخوردار میباشد. بهقرائتی: «فکهین» خوانده شده، یعنی: فرعونیان در آن نعمت، مغرور و سرمست وگردنکش بودند.
﴿كَذَٰلِكَۖ وَأَوۡرَثۡنَٰهَا قَوۡمًا ءَاخَرِينَ٢٨﴾
«این چنین بود» کار عذاب و درگرفت ما «و آنها را به مردمی دیگر میراث دادیم» یعنی: به هلاکتشان رساندیم و آن همه نعمت و خرمی و برخورداری را از آنان سلب کرده و آنها را به بنیاسرائیل باقی گذاشتیم.
﴿فَمَا بَكَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلسَّمَآءُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَا كَانُواْ مُنظَرِينَ٢٩﴾
«پس آسمان و زمین بر آنان گریه نکردند» زیرا آنها بر روی زمین کار شایستهای نمیکردند که زمین به سبب آن بر آنان بگرید و از سوی دیگر، هیچ عمل نیک و پاکیزهای برایشان به آسمان نیز بالا نرفته بود که آسمان به سبب آن برآنان بگرید لذا نه اهل آسمان (فرشتگان) برآنان گریستند و نه مردم زمین. و چون شخص مهم و بزرگی بمیرد، اعراب در توصیف بزرگسازی درگذشت وی میگویند: «بكت عليه السماء والأرض، وبكته الريح وأظلمت له الشمس». «آسمان و زمین و باد بر او گریستند و خورشید بر درگذشت وی تاریک شد». در حدیث شریف آمده است: «ما من مؤمن مات في غربته غابت فيها بواكيه إلا بكت عليه السماء والأرض». «هیچ مؤمنی نیست که در غربت ـ آنجا که گریندگان وی غایبند ـ بمیرد؛ مگر اینکه آسمان و زمین بر او میگریند». همچنین در حدیث شریف آمده است: «ما من عبد إلا وله في السماء بابان، باب يخرج منه رزقه وباب يدخل منه عمله وكلامه، فإذا مات فقداه وبكيا عليه». «هیچ بندهای نیست مگر اینکه برایش در آسمان دو در است: دری که از آن روزی وی بیرون میآید و دری که از آن عمل و سخن وی داخل میشود پس چون بمیرد؛ آن دو در، وی را گم میکنند و بر او میگریند». سپس رسول خدا صاین آیه کریمه را تلاوت کردند. و از سیاق حدیث برمیآید که مراد، بندگان مؤمناند.
مجاهد میگوید: «هیچ مؤمنی نمیمیرد، جز اینکه آسمان و زمین چهل بامداد بر او میگریند. راوی میگوید: از مجاهد پرسیدم: آیا زمین میگرید؟ گفت: آیا تعجب میکنی؟ چرا زمین بر بندهای که آن را با رکوع و سجده خویش آباد میکرد، نگرید؟ و چرا آسمان بر بندهای که تکبیر و تسبیح وی در آسمان، زمزمهای مانند آواز زنبور عسل داشت، نگرید؟».
پس مراد آیه این است که بر نابودی فرعون و قومش هیچ تأسف و اندوهی نیست، بر خلاف مؤمنان که با مرگشان، جای نماز خواندنشان از زمین و محل عروج و صعود اعمالشان از آسمان، برایشان میگرید. همچنین احتمال دارد مراد آیه این باشد که: کافر گردنکش و مغرور و متکبر، هیچ چیز را در دنیا به اندازه نفس خود بزرگ نمیبیند زیرا نفس وی بزرگترین چیز در چشم وی است لذا خداوند أدر این آیه کریمه از این واقعیت خبر میدهد که کافران گردنکشی مانند فرعون و فرعونیان نابود شدند و هیچ اتفاقی هم نیفتاد بلکه کار و بار دنیا همچنان است که بود.
«و مهلت یافته نبودند» که عذاب از آنان به تأخیر افتد بلکه عذاب به طور عاجل بر آنان فرستاده شد، بهسبب شدت عناد و افراطشان در کفر.
﴿وَلَقَدۡ نَجَّيۡنَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ مِنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِينِ٣٠ مِن فِرۡعَوۡنَۚ إِنَّهُۥ كَانَ عَالِيٗا مِّنَ ٱلۡمُسۡرِفِينَ٣١﴾
«و به راستی بنی اسرائیل را از عذاب خفت آور رهانیدیم» با به هلاکت رساندن دشمن ایشان زیرا آنها در بند بردگی آن دشمن، خوار و ذلیل و در عذاب و شکنجهای سخت قرار داشتند، کارهای شاقه بر آنان تحمیل میشد و فرعونیان فرزندان پسرشان را کشته و زنان شان را زنده نگه میداشتند؛ «از فرعون» یعنی: ایشان را از چنگ فرعون رهانیدیم «که متکبری از افراطکاران بود» یعنی: او در سرکشی و گردن فرازی و خود بزرگبینی، بسیار افزونخواه و در کفر به خداوند بزرگ و ارتکاب نافرمانیهای وی، از تجاوزکاران و زیادهروان بود.
﴿وَلَقَدِ ٱخۡتَرۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ عِلۡمٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ٣٢﴾
«و قطعا بنیاسرائیل را دانسته بر جهانیان برگزیدیم» یعنی: ایشان را ـ با علم و آگاهی به این امر که سزاوار این گزینش هستند ـ بر مردم زمانشان برگزیدیم و رمز این برتری ایشان، بسیاری وجود پیامبران †در میانشان و صبر و پایداریشان با موسی÷در راه دین و دعوت بود، أما وقتی که آنها این اوصاف را دگرگون ساختند، خدای ﻷ هم وضع را بر آنان دگرگون کرد و آنها را از اوجگاه برگزیدهترین خلق، به حضیض منفورترین آنها نگونسار نمود.
﴿وَءَاتَيۡنَٰهُم مِّنَ ٱلۡأٓيَٰتِ مَا فِيهِ بَلَٰٓؤٞاْ مُّبِينٌ٣٣﴾
«و از آیات» یعنی: از معجزات موسی ÷«آنچه را که در آن آزمونی آشکار بود، به آنان دادیم» تا بنگریم که چگونه عمل میکنند. البته نجات دادنشان از غرق، شکافتن دریا، سایهبان ساختن ابر و فرود آوردن من و سلوی برایشان، از جمله این نشانهها و معجزات بود.
﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَيَقُولُونَ٣٤ إِنۡ هِيَ إِلَّا مَوۡتَتُنَا ٱلۡأُولَىٰ وَمَا نَحۡنُ بِمُنشَرِينَ٣٥﴾
«هر آینه این گروه» یعنی: کفار قریش «میگویند: عاقبت کار جز همین مرگ نخستین ما نیست» و بعد از آن، نه زندگیای است و نه برانگیختنی «و ما زندهشدنی نیستیم» بعد از مرگمان.
﴿فَأۡتُواْ بَِٔابَآئِنَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٣٦﴾
میگویند مشرکان به مؤمنان: «اگر راستگو هستید» در اینکه بعد از مرگ زندگی مجددی است «پس پدران ما را بازآورید» یعنی: آنان را بعد از مرگشان بهدنیا برگردانید. البته این شبهه آنان؛ شبههای فاسد و حجتی باطل و بیاساس است زیرا معاد در روز قیامت است نه در این دنیا.
روایت شده است که کفار قریش از رسول خدا صخواستند تا خداوند أدر همین دنیا مردگان را برایشان برانگیزد و بزرگشان قصیبنکلاب را زنده گرداند تا با وی درباره صحت نبوت محمد صو صحت رستاخیز مشورت کنند اما خداوند متعال این خواسته آنان را رد کرد.
﴿أَهُمۡ خَيۡرٌ أَمۡ قَوۡمُ تُبَّعٖ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ أَهۡلَكۡنَٰهُمۡۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ مُجۡرِمِينَ٣٧﴾
«آیا آنان بهترند یا قوم تبع» یعنی: آیا قوم قریش در نیرومندی و مکنت و قدرت برترند یا قوم تبع حمیری که دور دنیا را با لشکریانش گشت و بر مردم مسلط شد. خاطر نشان میشود که قریش، عرب عدنانیاند و قوم تبع حمیری، عرب قحطانی و قحطانیان دولت و مدنیتی عمیق و مجد و شکوه بزرگی داشتند. «تبع» لقب شماری از شاهان حمیری عربستان جنوبی در قرن چهارم و پنجم میلادی بود.
قرطبی میگوید: «مراد از تبع، یک شخص واحد نیست بلکه مراد از آن شاهان یمناند زیرا لقب شاهانشان «تبع» بود چنان که «خلیفه» لقب بزرگ مسلمین، «کسری» لقب شاه فارس و «قیصر» لقب شاه روم است. سپس میافزاید: اما ظاهرا از آیات چنین بر میآید که این سخن خداوند أناظر بر یکی از شاهان تبابعه است که اعراب، بیشتر از دیگران او را به این اسم میشناختند چنان که در حدیث شریف به روایت ابنعباس سآمده است که رسول خدا صفرمودند: تبع را دشنام ندهید زیرا او مسلمان شد». قرطبی میافزاید: این تبع ـ والله اعلم ـ همان «ابوکرب» جهانگشای یمن بود که قصد کعبه کرد تا آن را ویران کند ولی در راه دچار بیماری حادی گردید و از قصد خویش منصرف گشته و برای نخستین بار، کعبه را پرده یا پیراهن پوشانید و بعد از آنکه به مدینه حمله کرد و قصد داشت تا آن را ویران سازد، به او خبر دادند که مدینه، هجرتگاه پیامبری خواهد بود که نام وی «احمد ص» است پس از مدینه نیز دست برداشت».
«و» آیا قریش بهترند، یا «کسانی که پیش از آنان بودند؟» چون عاد و ثمود و مانند آنان؛ «آنها را هلاک کردیم چرا که آنها مجرم بودند» پس هلاک ساختن گروهی مانند قریش که در قدرت و شوکت بس پایینتر از آنانند ـ بهسبب مجرم بودنشان ـ بهطریق اولی بر خداوند أسهل است.
﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا لَٰعِبِينَ٣٨ مَا خَلَقۡنَٰهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٣٩﴾
«و اسمانها و زمین را و آنچه را که میان آن دو است، به بازی نیافریدهایم؛ آنها را جز به حق نیافریدهایم» یعنی: اسمانها و زمین و آنچه را که در میان آنهاست، برای برپاداشتن و نمایان ساختن حق آفریدهایم تا دلایل و شواهد روشنی بر وجود و وحدانیت ما باشند پس اگر رستاخیزی در میان نبود و آفرینش خلق هدفی جز فانی ساختن آنها نداشت؛ این امر، کاری عبث و بازیگونه بیش نبود و خداوند أاز بازیگری برتر است «ولیکن بیشترشان» که مشرکانند «نمیدانند» که کار اینچنین است و آفرینش ما از هدف و فلسفهای بس عمیق برخوردار میباشد.
﴿إِنَّ يَوۡمَ ٱلۡفَصۡلِ مِيقَٰتُهُمۡ أَجۡمَعِينَ٤٠﴾
«در حقیقت، روز جداسازی، موعد همگی آنهاست» یعنی: روز قیامت، میعادی است که برای جدا ساختن نیکوکار از بدکار و محق از مبطل قرار داده شده است.
﴿يَوۡمَ لَا يُغۡنِي مَوۡلًى عَن مَّوۡلٗى شَيۡٔٗا وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ٤١﴾
«همان روزی که هیچ دوستی از دوست دیگر چیزی را دفع نکند» یعنی: در آن روز، هیچ قوم و قریبی نه میتواند به نزدیکانش هیچگونه نفعی برساند و نه از آنان آسیبی را دفع کند. مولی: کلمهای است که معانی مشترک بسیاری دارد؛ مانند سرور، برده، پسر عمو، یاور، همپیمان، خویشاوند، نزدیک و دوست. «و نه آنان یاری میشوند» یعنی: نه آنها در آن روز، از عذاب خدا أباز داشته میشوند.
﴿إِلَّا مَن رَّحِمَ ٱللَّهُۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ٤٢﴾
«مگر کسی را که خدا بر او رحم کرده است» یعنی: لیکن کسی که خداوند أبر او ـ با درگذشت از وی یا قبول شفاعت در حق وی ـ رحم کرده باشد؛ آن کس قطعا یاری میشود و نجات پیدا میکند «زیرا که اوست همان عزیز مهربان» یعنی: باری تعالی همان غالبی است که اگر عذاب کسی را اراده کند، هیچکس نمیتواند به یاری وی بشتابد ولی در عین حال، او به بندگان مؤمنش مهربان است.
﴿إِنَّ شَجَرَتَ ٱلزَّقُّومِ٤٣ طَعَامُ ٱلۡأَثِيمِ٤٤﴾
«همانا درخت زقوم خوراک گناه پیشه است» أثیم: کسی است که گناه بسیاری دارد. مراد از آن کفاری مانند ابوجهل، یارانش و امثالشان از ملحدان مجرم در هر عصری هستند زیرا ماقبل و مابعد این آیه، بر این معنی دلالت میکند. زقوم: درختی است که خداوند أآن را در جهنم آفریده و آن را به نام «شجره ملعونه» نامیده است، که چون دوزخیان گرسنه شوند، به سوی آن پناه میبرند و از آن میخورند.
سعیدبنمنصور در بیان سبب نزول آیه (۴۳) و مابعد آن از ابی مالک روایت میکند که گفت: ابوجهل خرما و کره را میآورد و به هم میآمیخت آنگاه میگفت: تزقموا: زقوم بخورید و این همان زقومی است که محمد به شما وعده میدهد! پس این آیه کریمه نازل شد.
﴿كَٱلۡمُهۡلِ يَغۡلِي فِي ٱلۡبُطُونِ٤٥﴾
«همانند مهل در شکمها میجوشد» مهل: درد و تهنشین روغن، یا مایع قطران است. و بهقولی: مس گداخته است.
﴿كَغَلۡيِ ٱلۡحَمِيمِ٤٦﴾
«همانند جوشش حمیم» حمیم: آب بسیار داغ و جوشان است.
﴿خُذُوهُ فَٱعۡتِلُوهُ إِلَىٰ سَوَآءِ ٱلۡجَحِيمِ٤٧﴾
«او را بگیرید و به سختی بکشانید» یعنی: به فرشتگان نگهبان دوزخ گفته میشود: این مجرم را بگیرید و او را بکشانید، یا بردارید؛ «به سوی میانه دوزخ» یعنی: به وسط و مرکز آن.
﴿ثُمَّ صُبُّواْ فَوۡقَ رَأۡسِهِۦ مِنۡ عَذَابِ ٱلۡحَمِيمِ٤٨﴾
«آنگاه بر فراز سرش از عذاب آب جوشان فرو ریزید» در روایات آمده است: فرشتگان بر او با گرزی از آهن میکوبند به طوریکه دماغش شکافته میشود، سپس بر سرش آب جوشان میریزند و آن آب همه آنچه را که در شکم وی است، پاک میسوزاند و میروبد.
﴿ذُقۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡكَرِيمُ٤٩﴾
ای فرشتگان! از روی سرزنش و سرکوب و توبیخ به آن مجرم بگویید: «بچشکه تو» به خیال خودت «همان بزرگوار گرامی قدر هستی» یعنی: ای آنکه به زعم خود عزیز، بزرگوار و گرامی هستی ـ چنانکه در دنیا میپنداشتی ـ اینک عذاب را بچش.
أموی در مغازی خویش در بیان سبب نزول این آیه کریمه از عکرمه روایت میکند که گفت: رسول خدا صبا ابوجهل ملاقات کرده و خطاب به او گفتند: «خداوند متعال به من دستور داده که به تو بگویم: ﴿أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰ٣٤ ثُمَّ أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰٓ٣٥﴾[القیامة: ۳۴-۳۵] یعنی: سزاوارتر برایت آن است که به راه حق بپیوندی...! ولی آن ملعون، دست خود را از دست رسول اکرم صکشید و گفت: نه تو میتوانی به من کاری بکنی و نه رفیقت (یعنی خداوند)، تو خود نیک میدانی که من قدرتمندترین کس در میان أهل بطحا و عزیز و بزرگوار هستم. پس خداوند أاو را در روز بدر هلاک گردانید و او را با این سخن خوار و زبون کرده و ننگ و نفرت ابدی را برایش برجای گذاشت و نازل فرمود: ﴿ذُقۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡكَرِيمُ٤٩﴾[الدخان: ۴٩] «اینک عذاب رابچش که تو همان عزیز بزرگوار هستی!».
﴿إِنَّ هَٰذَا مَا كُنتُم بِهِۦ تَمۡتَرُونَ٥٠﴾
«هرآینه این» عذاب «همان چیزی است که درباره آن تردید میکردید» هنگامی که در دنیا بودید.
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٖ٥١﴾
«به راستی پرهیزگاران در مقامی امن هستند» در بهشت برین، جایی که صاحب آن از تمام هراسها، غمها و نگرانیها ایمن و آسوده خاطر است.
﴿فِي جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ٥٢ يَلۡبَسُونَ مِن سُندُسٖ وَإِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَقَٰبِلِينَ٥٣﴾
«در میان باغها و کنار چشمهسارها، از پرنیان نازک و دیبای ستبر میپوشند» سندس: ابریشم نازک و استبرق: ابریشم ستبر و درشت است «روبهروی همدیگر نشستهاند» یعنی: در مجالس و جایگاههای فاخر خود در بهشت، روبهروی یکدیگر نشسته و به یکدیگر نگاه میکنند تا با هم، بیشتر انس بگیرند.
﴿كَذَٰلِكَ وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِينٖ٥٤﴾
«آری! چنین است و آنها را با حوریان درشت چشم، همسر میگردانیم» یعنی: ایشان را با همدم ساختن زنان حور عین که آنها را برایشان حلال گردانیدهایم، مورد اکرام قرار میدهیم، به طوری که هر یک از آنان هر تعداد از حور عین که بخواهد، برایش آماده است. حور: جمع حوراء، به معنای زن سپیدفام سیمین بدن است. بهقولی: حور از (حورالعین ـ یعنی شدت سفیدی چشم در شدت سیاهیآن) گرفته شده است. عین: که مفرد آن «عیناء» است، به معنی زنان درشتچشم میباشد. مجاهد میگوید: «حور را از آن روی حور نامیدند که چشم انسان در زیبایی و سپیدی و صفا و شادابی رنگ آنها، سرگشته میماند و خیره میشود».
اما مهر حوران بهشتی: در حدیث شریف آمده است: «إخراج القمامة من المسجد مهور الحور العين». «بیرون کردن خاکروبه و آشغال از مسجد، مهرهای حور عین است». در حدیث شریف دیگری به روایت أنس سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «كنس المساجد مهور الحور العين». «جارو کردن مساجد، مهرهای حورعین است». همچنین در حدیث شریف آمده است: «مهور الحور العين قبضات التمر، وفلق الخبز». «مهرهای حورعین؛ مشتهای خرما و پارههای نان است»، که در راه خدا أانفاق میشود. پس میتوان گفت که: هرسه اینها جزء مهر حور عین است.
﴿يَدۡعُونَ فِيهَا بِكُلِّ فَٰكِهَةٍ ءَامِنِينَ٥٥﴾
«در آنجا هر میوهای را که بخواهند، آسوده خاطر میطلبند» یعنی: در حالی از این میوهها برخوردار میگردند که از تخمه معده و بیماریها و دردهای دیگر ایمنند همچنین بهشتیان از مرگ، رنج، آسیب شیطان و از قطع شدن نعمت کاملا آسوده خاطر میباشند.
﴿لَا يَذُوقُونَ فِيهَا ٱلۡمَوۡتَ إِلَّا ٱلۡمَوۡتَةَ ٱلۡأُولَىٰۖ وَوَقَىٰهُمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِيمِ٥٦﴾
«در آنجا جز مرگ نخستین، طعم مرگ را نمیچشند» یعنی: مؤمنان در بهشت هرگز نمیمیرند و آن مرگی را هم که در دنیا چشیده بودند، گذشت و به پایان رسید «و آنها را از عذاب دوزخ نگاه داشت» یعنی: حق تعالی عذاب دوزخ را از مؤمنان برگردانید و ایشان را از آن نگاه داشت نه از کفاری که گفتند: مرگ دیگری جز همان مرگ نخستین ما وجود ندارد و ما هرگز برانگیخته نمیشویم! زیرا آنان در دوزخ با عذابهایی روبرو میشوند که از مرگ بسیار سختتر است. در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم آمده است که رسول خدا صفرمودند: «يؤتي بالموت في صورة كبش أملح، فيوقف بين الجنة والنار، ثم يذبح، ثم يقال: يا أهل الجنة! خلود فلا موت، و يا أهل النار خلود فلا موت». «مرگ در صورت قوچی سیاه و سفید (ابلق) آورده میشود و در میان بهشت و دوزخ قرار داده میشود آنگاه ذبح میگردد، سپس چنین ندا در داده میشود: ای اهل بهشت! جاودانگی است و مرگی در کار نیست. و ای اهل دوزخ! جاودانگی است و مرگی در کار نیست».
﴿فَضۡلٗا مِّن رَّبِّكَۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ٥٧﴾
«این فضلی است از جانب پروردگار تو» یعنی: این همه نعمت جاودانه در بهشت ماندگار، فضل و بخششی از جانب باری تعالی است. یا خداوند أاین همه نعمت را به عنوان عطا و فضلی از جانب خویش و نه به سبب استحقاقشان، به ایشان ارزانی داشته است زیرا بنده چیزی از خدای سبحان طلبکار نیست «این است همان رستگاری بزرگ» که بعد از آن، دیگر حد و اندازهای برای رستگاری متصور نبوده و این رستگاری در بزرگی خود، به حد نهایی میباشد.
﴿فَإِنَّمَا يَسَّرۡنَٰهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ٥٨﴾
«جز این نیست که قرآن را به زبان تو آسان گردانیدیم، باشد که پند پذیرند» یعنی: ای پیامبر! ما قرآن را به زبان تو که زبان اعراب نیز هست، نازل کردهایم و آن را بر فهمها آسان و روان ساختهایم، باشد که قومت آن را بفهمند و پند و عبرت گرفته و به آنچه که در آن است، عمل کنند.
﴿فَٱرۡتَقِبۡ إِنَّهُم مُّرۡتَقِبُونَ٥٩﴾
«پس منتظر باش که آنان نیز منتظرند» یعنی: چنانچه آنان بر کفر و ستیزه با خدا أو رسولش صادامه دهند، تو منتظر پیروزیای بر آنان باش که به تو وعده دادهایم زیرا آنان نیز منتظر مرگت یا غیر آن از حوادث نامیمون بر تو هستند.