سوره ذاریات
مکی است و دارای (۶۰) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به سبب افتتاح با سوگند خداوند أبه بادهای پراکندهگر، «ذاریات» نامیده شد. ذاریات: عبارت از بادهای پراکندهگر خاک و غیر آن است. البته سوگند خداوند أبه باد، دلیل اهمیت آن میباشد زیرا باد، لشکری از لشکرهای اوست.
محور و هدف این سوره، وابسته ساختن قلب بشری به آسمان، آویختن آن به غیب الهی، رها ساختن آن از علقههای زمینی و کنار زدن حجابها و حایلها از برابر بنده در جهت خالص شدن او برای عبادت حق تعالی است.
﴿وَٱلذَّٰرِيَٰتِ ذَرۡوٗا١﴾
«سوگند به بادهای پراکندهگر به پراکندنی» خدای سبحان به بادهایی سوگند میخورد که خاک و مانند آن از اشیاء را به هوا بر میپراکنند و بهاین ترتیب، قانون جاذبه زمین را زیر پا میگذارند.
﴿فَٱلۡحَٰمِلَٰتِ وِقۡرٗا٢﴾
«و سوگند به حملکنندههای سنگینبار» مراد از آن: ابرهاییاند که آب باران را حمل میکنند چنانکه چهارپایان بار را بر میدارند. وقر: بار سنگین است. البته کسی جز خداوند متعال سنگینی کمیات آبی را که ابرها بر میدارند، نمیداند واین امر با مقیاسهای بشری قابل تصور نیست.
﴿فَٱلۡجَٰرِيَٰتِ يُسۡرٗا٣﴾
«و سوگند به روان شوندگان به سهولت» مراد از آن: ابرهایی اند که در عین سنگین باری و ضخامت، بسیار به نرمی و سهولت به آنجایی روان میشوند که خداوند متعال میخواهد تا بر آن ببارند. بهقولی: مراد از آن کشتیهایند که بهسهولت بر سطح آب روان میشوند. که قول مشهور نقل شده از جمهور مفسران، نیز همین است.
﴿فَٱلۡمُقَسِّمَٰتِ أَمۡرًا٤﴾
«و سوگند به تقسیمکنندگان کار» مراد از آن: ابرهایی است که حق تعالی بهوسیله آنها ارزاق بندگان را تقسیم میکند. بهقولی: مراد از همه این تعابیر، یعنی: «ذارایات»، «حاملات»، «جاریات» و «مقسمات» بادهایند زیرا بادها به تمام این اوصاف موصوف میشوند. یعنی: هم خاکها را میپراکنند، هم ابرها را برمیدارند، هم در هوا به سهولت جاری میشوند و هم بارآنها را تقسیم میکنند. به قولی دیگر: مراد از «مقسمات» فرشتگانیاند که اشیاء ـ اعم از باران، رزق و غیره ـ را بر بندگان تقسیم میکنند.
﴿إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٞ٥﴾
جواب همه آن قسمها این است: «که آنچه وعده داده شدهاید» از مرگ، رستاخیز و محشور شدن به سوی خداوند متعال؛ «راست و درست است» یعنی: این خبر و وعدهای است راستین. بدینگونه، خداوند متعال از قدرت خویش بر خلق این پدیدهها، به قدرت خویش بر آوردن رستاخیز استدلال میکند.
از ملاحظه تمام سورههایی که به غیر حروف مقطعه آغاز شدهاند ـ همچون این سوره ـ در مییابیم که اگر این سورهها با سوگند آغاز شده باشند، مقسم علیه آنها یکی از اصول اعتقادی مانند توحید، رسالت و معاد میباشد، همان طوریکه قسمهای وارده در آغاز این سوره، همه تأکیدی بر صحت خبر دادن حق تعالی از وقوع حشر میباشد چنان که این قسمها به این واقعیت نیز اشاره دارد که مشرکان مکه و امثالشان منکر رستاخیز بوده و بر کفر خود اصرار میورزیدند.
﴿وَإِنَّ ٱلدِّينَ لَوَٰقِعٞ٦﴾
«و هرآینه جزای اعمال واقعشدنی است» یعنی: ثواب و عقاب خواهناخواه تحقق یافتنی است و الزاما به واقعیت میپیوندد.
﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلۡحُبُكِ٧﴾
«سوگند به آسمان دارای حبک» حبک: یعنی آفرینش استوار و نیکو و شکوه وجمال بدیع و اعجابآور. پس هر چیزی که آن را به محکمی و استواری بپردازید و نیک انجامش دهید، آن را حبک نمودهاید. یا مراد از حبک: راههای محسوسی است که در آسمان وجود دارد چنان که بعضی از مترجمان از جمله شاه ولی الله دهلوی /آن را اینگونه ترجمه کردهاند.
﴿إِنَّكُمۡ لَفِي قَوۡلٖ مُّخۡتَلِفٖ٨﴾
«هرآینه شما در سخنی گوناگون هستید» یعنی: سخنان شما مشرکان و منکران؛ مضطرب است و پریشان، ناسخته است و درهم زیرا گاهی میگویید: پیامبر جادوگر است، گاهی میگویید: شاعر است، گاهی میگویید: کاهن است و باز از یکسو میگویید که خداوند آفریدگار است ولی از سوی دیگر بتان را به پرستش میگیرید پس تناقضاتی از این قبیل، در گفتار و پندار شما بسیار است.
علما در بیان حکمت سوگند خوردن حق تعالی در این سوره و در غیر آن از سورهها گفتهاند: اعراب بر این باور بودند که چون محمد صدر اقامه حجت نیرومند و ماهر است به همین دلیل، در جدل و برهان غالب میشود لذا این امرنشانه درستی سخنان وی نیست. پس خداوند متعال به هر امر بزرگی سوگند یاد کرد که خبرها و پیامهای پیامبرش حق است؛ تا آنها به صدق و راستی ادعای او پی برده و حجتش را بپذیرند. حکمت دیگر سوگند خوردن حق تعالی این است که اعراب بر این باور بودند که سوگند دروغ باعث خرابی شهرها و آبادیها گردیده و به صاحب خود سخت زیان میرساند لذا خدای ﻷ سوگند یاد کرد تا آنها ببینند که رسول اکرم صنه فقط بعد از این سوگندها با هیچ آفت و حادثهای روبرو نشدند، که بر رفعت و ثبات ایشان نیز افزوده شد. پس این خود دلیل راستگویی ایشان میباشد. از سوی دیگر، اعراب میدانستند که آن حضرت صبه دروغ قسم نمیخورند پس این عوامل همه سبب میشد تا به درستی پیامهای ایشان یقین پیدا کنند.
﴿يُؤۡفَكُ عَنۡهُ مَنۡ أُفِكَ٩﴾
«هر کس که برگردانیده شده، از آن برگردانیده میشود» یعنی: هرکس که در علم الهی از هدایت برگردانیده شده و دعوت حق را تکذیب کرده، از قرآن برگردانیده میشود.
﴿قُتِلَ ٱلۡخَرَّٰصُونَ١٠﴾
«مرگ بر خراصون» یعنی: لعنت بر شکاکان در وعده و وعید حق تعالی. خراصون: شکاکان و دروغگویانند.
﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي غَمۡرَةٖ سَاهُونَ١١﴾
«همانان که در ورطه نادانی بیخبرند» یعنی: آنان که در ورطه کفر و شک و جهل، از آنچه بدان مأمور شدهاند و نیز از آنچه که به سوی آن روکرده و بر آن رهروند، در غفلت بهسر میبرند.
﴿يَسَۡٔلُونَ أَيَّانَ يَوۡمُ ٱلدِّينِ١٢﴾
«میپرسند» از روی تکذیب و شک و استهزا «روز جزا کی است؟».
﴿يَوۡمَ هُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ يُفۡتَنُونَ١٣﴾
پاسخ این است: «همان روز که آنان بر آتش عقوبت شوند» یعنی: سوزانده شوند و معذب گردند. گفته میشود: «فتنت الذهب» آنگاه که طلا را برای آزمایش آن بسوزانی.
﴿ذُوقُواْ فِتۡنَتَكُمۡ هَٰذَا ٱلَّذِي كُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَ١٤﴾
به آنان گفته میشود: «عذاب خود را بچشید، این است آنچه به شتاب» از روی استهزا و ریشخند «خواستار آن بودید».
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَعُيُونٍ١٥﴾
اما برخلاف حال آن گروه: «متقیان در باغها و چشمه سارانند» یعنی: ایشان در آخرت در بوستانهایی که چشمه ساران در آنها جاری است و به گونهای باصفا و دلکش است که هیچ توصیفگری آنها را وصف نمیتواند کرد، مستقرند.
﴿ءَاخِذِينَ مَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِكَ مُحۡسِنِينَ١٦﴾
«آنچه را پروردگارشان به آنان عطا کرده است» از خیر و کرامت «میگیرند» و به آن راضی هستند «زیرا آنها پیش از این نیکوکار بودند» یعنی: آنها این خیر و نعمت و کرامت را از آن رو دریافت میکنند که در دنیا با انجام دادن اعمال شایسته، نیکوکار بودند، خدای ﻷ را در همه اعمال خود حاضر و ناظر میدانستند و رضای او را در نظر داشتند. پس دلیل استحقاق بهشت برین بر ایشان همین است.
﴿كَانُواْ قَلِيلٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ مَا يَهۡجَعُونَ١٧﴾
متقیان در دنیا «به این وصف بودند که اندکی از شب را میغنودند» و بیشتر آن رابه نماز و نیاز و نیایش میگذرانیدند. هجوع: خواب است. حرف «ما» در (مایهجعون) زاید است. ابن عباس سدر معنای آن میگوید: «ایشان کمتر شبی را تا صبح میخوابیدند بلکه اکثر شبها و بیشترین اوقات آنها را به نماز میگذرانیدند».
﴿وَبِٱلۡأَسۡحَارِ هُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ١٨﴾
«و» آن متقیان دست یافته به بهشت، پیوسته بر این وصف بودند که «در سحرگاه استغفار میکردند» حسن در معنای آن میگوید: «ایشان نماز را تا سحرگاه ادامه داده سپس در سحرگاه استغفار و آمرزش خواهی میکردند». یعنی: با آنکه اندک میخوابیدند، بسیار عبادت میکردند و نماز شب میخواندند؛ اما با اینوجود آمرزش نیز میخواستند گویی شب همه شب را در معصیت گذراندهاند! و این است سیرت و روش کریمان و بزرگواران که جود و کرم بسیار خود را اندک شمرده و باز عذرخواهی هم میکنند. بر عکس شیوه اشخاص پست و فرومایه که با انفاق و بذل کمترین چیز، منت میگذارند و افاده میفروشند. در حدیث شریفآمده است: «إن الله تعالي ينزل كل ليلة إلي السماء الدنيا، حتي يبقي ثلث الليل الأخير، فيقول: هل من تائب فأتوب عليه؟ هل من مستغفر فأغفر له؟ هل من سائل فيعطي سؤاله؟ حتي يطلع الفجر». «خداوند متعال، در هر شب به سوی آسمان دنیا فرود میآید تا آنکه چون یک سوم اخیر شب باقی میماند، میگوید: آیا توبه کاری هست تا بر وی توبه بپذیرم؟ آیا آمرزشخواهی هست تا بر وی بیامرزم؟ آیا درخواستکنندهای هست که خواسته وی داده شود؟ تا آنگاه که بامداد طلوع میکند». سحر: یک ششم حصه آخر شب است.
﴿وَفِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ١٩﴾
«و» آن متقیان به بهشت پیوسته بر این وصف بودند که «در اموالشان برای سائل و محروم حقی مقرر بود» سائل: فقیری است که چیزی را نمییابد لذا خود را بر دیگران پیشافگنده و طالب یاری آنان میشود. محروم: کسی است که باوجود ناتوانی از کسب و کار، از سؤال کردن هم پرهیز نموده و پاکی میورزد تا بدانجاکه مردم او را توانگر پنداشته و بر او صدقه نمیکنند. بهقولی دیگر: محروم کسی است که قحطی و بلای سختی به او رسیده باشد. در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم آمده است که رسول اکرم صفرمودند: «مسکین کسی نیست که تو یک لقمه و دو لقمه و یک خرما و دو خرمایی به او میدهی ولی مسکین کسی است که توانگری را نمییابد تا او را بینیاز گرداند و کسی هم به حالش پی نمیبرد تا به وی صدقه دهد». قرطبی میگوید: «قول قویتر در تفسیر (حق) در این آیه این استکه مراد از آن فریضه زکات میباشد زیرا خداوند أدر سوره (معارج) میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ فِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ٢٤ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ٢٥﴾[المعارج: ۲۴-۲۵]. «و آنان که در اموالشان حقی است معلوم برای سائل و محروم». حق معلوم همانا زکات است که شریعت مقدس اسلام؛ مقدار، جنس و وقت آن را بیان کرده است اما غیر آن از صدقات نافله، نه معلوم است و نه جنس و وقت معینی دارد». حدیث شریف ذیل نیز مؤید این قول است: «اذا أديت زكاة مالك، فقد قضيت ما عليك فيه». «وقتی زکات مال خود را دادی، در حقیقت آنچه را که در آن مال بر ذمه توست، پرداختهای». ولی به رغم اینکه سخن قرطبی صحیح است و قول جمهور نیز همین میباشد اما باید در نظر داشت که این سوره مکی است و زکات در مدینه فرض شد. از سوی دیگر، اگر ما «حق» را به زکات تفسیر کنیم، این صفت چندان در خور ثنا و ستایشی ویژه نمیباشد زیرا هر مسلمانی زکات مال خود را میپردازد پس کسی مستحق چنین ستایشی است که افزون بر زکات، مال دیگری را نیز به نیازمندان ببخشد لذا ظاهرا مراد آیه در اینجا ـ که سیاق در مورد ثنا و ستایش متقیان میباشد ـ صدقات نافله غیر از زکات فرض است.
﴿وَفِي ٱلۡأَرۡضِ ءَايَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِينَ٢٠﴾
«و در زمین برای اهل یقین نشانههایی است» یعنی: در کره زمین و پدیدههای موجود در آن؛ اعم از کوهها، دریاها، درختان، میوهها، معادن، نباتات، انس، جن، حیوانات و غیره، برای موحدانی که به خدای ﻷ یقین و باور دارند، دلایل روشن و نشانههای آشکاری است زیرا ایشان هستند که در این نشانهها تدبر و تأمل کرده و به آنها اعتراف میکنند و نهایتا از آنها نفع میبرند.
﴿وَفِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٢١﴾
«و در وجود خودتان» یعنی: ای انسانها! همینطور در وجود خودتان نیز نشانههایی است که بر یگانگی خداوند أو صدق و راستی آنچه که پیامبران بههمراه آوردهاند، دلالت میکند و اگر شما در وجود خود بنگرید و آیات انفسی خود را دقیقا بشناسید، به سوی خدای ﻷ راه میبرید زیرا آفرینش شما بر اینوصف عجیب و شأن شگرف؛ از خون، گوشت، استخوان، اعضا، حواس، مجاری تنفس، قلب، عقل، وجدان، روح، نطق و بیان، ادراک و غیره، خود جلوگاه آیات الهی است و اگر هر پرزه از ماشین وجودتان به تحلیل گرفته شود، برای کسی که اهل درک و دریافت باشد، برهانی قناعت بخش است «پس مگر نمیبینید» به چشم بصیرت تا به وسیله این نگرش، بر وجود و یگانگی خدای آفریننده روزیدهنده راه برید؟ به قولی: مراد از «انفس» در آیه کریمه، ارواح است. یعنی: در ارواحتان که سبب حیات و زندگی شماست، بر وجود و وحدانیت خداوند متعال آیات و نشانههایی است. گفتنی است که امروز در عصر انکشاف علوم تجربی، فرازهای عظیمی از حقایق و اعجاز این آیات متجلی گردیده است.
﴿وَفِي ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُكُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ٢٢﴾
«و رزق شما در آسمان است» یعنی: تقدیر و تعیین رزق شما و فراهم نمودن اسباب آن در آسمان است؛ زیرا خورشید، ماه، ستارگان، طلوعگاهها و غروبگاههایی که به وسیله آنها فصلها مختلف میشود، بادهایی که ابرها را میرانند، باران فرود آمده از آسمان و باالاخره همه این گردونه وجود، دستاندرکارند تا روزی شما فراهم گردد زیرا این پدیدهها برای رویش و رشد انواع نباتات مختلفهای که با آب آبیاری میشوند، جو و شرایط مناسبی پدید میآورند، خورشید آنها را با گرمای خود تغذیه میکند، نور قمر به آنها قوت ونمو و پختگی میبخشد و همین طور هر پدیدهای دراین راستا نقشی دارد «و» در آسمان نوشته شده است «آنچه وعده داده شدهاید» از بهشت، دوزخ، ثواب و عقاب. یا بهشتی که به آن وعده داده شدهاید، در آسمان است زیرا نقل است که بهشت بر پشت آسمان هفتم در زیر عرش قرار دارد.
﴿فَوَرَبِّ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِنَّهُۥ لَحَقّٞ مِّثۡلَ مَآ أَنَّكُمۡ تَنطِقُونَ٢٣﴾
«پس سوگند به پروردگار آسمان و زمین که واقعا او حق است» یعنی: آنچه که بهشما خبرش را در این آیات دادهایم، حق و ثابت است «همانگونه که خود شماسخن میگویید» یعنی: این حقیقت چنان روشن است که شما چنان که به سخن گفتن خود یقین دارید، باید به حق بودن آن نیز یقین داشته باشید. مثل اینکهمیگوییم: «این خبر حق است چنانکه اکنون سخن گفتنت حق است». در حدیث شریف آمده است که رسول اکرم صفرمودند: «قاتل الله أقواماً أقسم لهم ربهم، ثم لم يصدقوا». «خداوند نابود سازد اقوامی را که پروردگارشان به آنان سوگند خورد اما باز هم تصدیق نکردند».
اصمعی میگوید: «از بصره بیرون آمده و به راه روان بودم که اعرابیای بر من گذر کرد و از من پرسید: تو کی هستی؟ گفتم: از بنی اصمع هستم. گفت: از کجا آمدهای؟ گفتم: از جایی که در آن کلام رحمان خوانده میشود. گفت: پس برمن بخوان. شروع به خواندن «والذاریات» کردم و چون به آیه: ﴿وَفِي ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُكُمۡ﴾[الذاریات: ۲۲] رسیدم، گفت: کافی است. آنگاه برخاست و به سوی شتر خویش رفت و آن را ذبح کرد و گوشتش را بر مردم تقسیم نمود آنگاه به شمشیر و کمان خویش دست برد و هردو را شکست، سپس پشت گردانید و رفت. و چون باهارونالرشید به حج رفتم، در حال طواف کردن بودم که بناگاه با شخصی روبرو شدم که مرا با صدای ضعیفی میخواند. چون به او نگریستم، متوجه شدم که او همان اعرابی است ولی رنگش زرد شده و بسیار نحیف و لاغر گشته است. پس برمن سلام گفت و بار دیگر از من خواست تا سوره: «والذاریات» را بر وی بخوانم. شروع به خواندن آن کردم و چون به آیه:﴿وَفِي ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُكُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ٢٢﴾[الذاریات: ۲۲] رسیدم، فریادی کشید و گفت: حقا که آنچه را پروردگار ما به ما وعده داده است، راستیافتیم! سپس گفت: آیا غیر از این هم هست؟ پس خواندم: ﴿فَوَرَبِّ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾[الذاریات: ۲۳]. در این اثنا فریادی کشید و گفت: یا سبحان الله! چه کسی پروردگار جلیل را چنان به خشم آورده که او سوگند خورده است؟! شگفتا! سخنش را تصدیق نکردند تا به سوگند خوردن ناچارش کردند؟! پس این سخن را سه بار تکرار کرد و با آخرین بار، نفسش نیز همراه با آن بیرون آمد و جان به جانآفرین تسلیم کرد».
﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ضَيۡفِ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ٢٤﴾
و از جمله نشانههای الهی در زمین داستان ابراهیم ÷است: «آیا» ای پیامبر ص«خبر مهمانان گرامی ابراهیم به تو رسیده است؟» یعنی: میهمانانی که نزد خدای سبحان گرامی بودند زیرا ایشان فرشتگانی بودند که در صورت بنیآدم نزد ابراهیم ÷آمده بودند. ولی مجاهد در معنای آن میگوید: «آنها نزد ابراهیم ÷گرامی بودند زیرا او از ایشان به نیکویی استقبال کرد و خود برای پذیرایی از ایشان بر بالای سرشان ایستاد». ضیف: در اصل مصدر است، از این جهت هم بر واحد اطلاق میشود و هم بر جمع. نقل است که آن فرشتگان دوازده تن، یا نه تن بودندکه دهمینشان جبرئیل ÷بود، یا ایشان سه تن یعنی جبرئیل، میکائیل واسرافیل: بودند. و از آن رو «میهمان» نامیده شدند که به صورت میهمان نزد ابراهیم ÷آمده بودند.
﴿إِذۡ دَخَلُواْ عَلَيۡهِ فَقَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞ قَوۡمٞ مُّنكَرُونَ٢٥﴾
«چون بر او وارد شدند، گفتند: سلام» یعنی: ای ابراهیم ÷! ما بر تو سلام میگوییم به سلام گفتنی نیک «گفت: سلام بر شما» یعنی: ابراهیم ÷جواب سلامشان را داد. فرشتگان ابراهیم ÷را به صیغه «سلاما» که دعاء است، تحیت گفتند درحالیکه ابراهیم ÷به صیغه «سلام» ـ به رفع میم ـ که بر ثبات و دوام دلالت میکند پاسخ سلام ایشان را به عبارتی نیکوتر از آن داد «و گفت: گروهی ناشناسید» یعنی: شما برای من گروهی ناشناخته هستید و من قبل از این شما را نمیشناختم پس خود را به من معرفی کنید که چه کسانی هستید؟ بهقولی دیگر: ابراهیم ÷این سخن را در دل با خودش گفت نه در خطاب با ایشان.
﴿فَرَاغَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ فَجَآءَ بِعِجۡلٖ سَمِينٖ٢٦﴾
«سپس آهسته به سوی اهل خود رفت» یعنی: سپس ابراهیم ÷آهسته، یا پنهان از دید میهمانان خویش، برای تدارک پذیرایی از ایشان چابک نزد خانوادهاش رفت. زمخشری میگوید: از ادب میزبان این است که کار پذیرایی را مخفی صورت داده و طوری پذیرایی نماید که میهمان متوجه نشود که او برایش تدارک میبیند و زحمت میکشد زیرا مبادا او را از این تدارک باز دارد، یا از اوعذرخواهی کند و یا از این که میزبان برایش زحمت میکشد، در فشار قرار گیرد. «آنگاه گوسالهای فربه آورد» یعنی: آنگاه ابراهیم ÷برای میهمانانش گوساله فربه بریانی را آورد چنان که در سوره «هود» خواندیم: ﴿جَآءَ بِعِجۡلٍ حَنِيذٖ﴾[هود: ۶٩]. «آوردگوساله بریانی را».
آیه کریمه در برگیرنده آداب ضیافت و میهمانداری است زیرا نشان میدهد که ابراهیم ÷بیآنکه با میهمانانش سابقهای داشته باشد، بهگونهای برایشان غذا آورد که ایشان احساس نکردند و با سرعت هم از ایشان پذیرایی کرد چرا که او بسیار جواد و بخشنده بود. از سوی دیگر، او بهترین چیزی را که در خانه داشت یعنی گوسالهای جوان و فربه را ـ برای ایشان آورد، چه عمده مال ابراهیم ÷گاو و گوساله بود. آری! او گوساله بریان را پیش رویشان نهاد و ایشان را بر سبیل لطف و مهربانی دعوت به خوردن آن کرد چنان که در آیه بعد میخوانیم:
﴿فَقَرَّبَهُۥٓ إِلَيۡهِمۡ قَالَ أَلَا تَأۡكُلُونَ٢٧﴾
«آن را به نزدیکشان برد» یعنی: آن غذا را پیش روی ایشان نهاد، سپس «گفت: مگر نمیخورید؟» یعنی: ایشان را به خوردن از آن فراخواند اما ایشان اجابت نکردند و دست به غذا پیش نبردند.
﴿فَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِيفَةٗۖ قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِيمٖ٢٨﴾
«و در دلش از آنان ترسی یافت» از آن رو که از غذای وی نخوردند زیرا از اخلاق متعارف در میان مردم این است که هرکس غذای میزبان را بخورد، میزبان از وی ایمن میگردد پس چون ایشان از خوردن غذا امتناع کردند، ابراهیم ÷گمان کرد که آنها برای کار شری آمدهاند نه برای امر خیری. اما فرشتگان به او «گفتند: نترس» سپس به او اعلام کردند که فرشتگانی هستند و از سوی خدای سبحان به سوی او فرستاده شدهاند «و او را به پسری دانا بشارت دادند» یعنی: ابراهیم ÷را به فرزندی بشارت دادند که برایش به دنیا میآید و بهحد مردی و بزرگی میرسد آنگاه بسیار دانا میشود. مراد از این فرزند، اسحاق ÷است.
﴿فَأَقۡبَلَتِ ٱمۡرَأَتُهُۥ فِي صَرَّةٖ فَصَكَّتۡ وَجۡهَهَا وَقَالَتۡ عَجُوزٌ عَقِيمٞ٢٩﴾
«و زنش با فریادی سر رسید» آنگاه که ابراهیم ÷با فرشتگان گفتوگو میکرد، زنش ساره در گوشهای نظارهگر بود و چون بشارت ایشان را به تولد فرزندی برای ابراهیم ÷شنید، از تعجب فریادی کشید. صره: فریاد و ضجه است. «و بر چهره خود زد» یعنی: با دست خود بر چهرهاش زد چنان که عادت زنان در هنگام تعجب است «و گفت: زنی پیر نازا؟» یعنی: چگونه فرزند بزایم در حالیکه پیرزنی نازا هستم؟ ساره به دو دلیل این خبر را با استبعاد تلقی کرد؛ اول اینکه پیر و کلان سال بود و در آن هنگام نود و نه سال سن داشت، دوم اینکه عقیم و نازا بود به طوری که در جوانی هم فرزندی برای ابراهیم ÷به دنیا نیاورده بود. از سوی دیگر، خود ابراهیم ÷نیز در آن هنگام صد یا صد و بیست سال سن داشت.
﴿قَالُواْ كَذَٰلِكِ قَالَ رَبُّكِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡحَكِيمُ ٱلۡعَلِيمُ٣٠﴾
«گفتند» فرشتگان «پروردگارت چنین فرموده است» یعنی: آنچه به تو خبر دادیم، فرموده پروردگار توست پس تو ای ساره! نه در این امر شک کن و نه از آن شگفتزده شو «هرآینه او خود حکیم داناست» حق تعالی در صنع خویش دارای حکمت است و به خلق خویش علم وسیعی دارد پس میداند که شما شایسته این کرامت هستید.
﴿قَالَ فَمَا خَطۡبُكُمۡ أَيُّهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ٣١﴾
«گفت» ابراهیم ÷«پس ای فرستادگان! خطب شما چیست؟» یعنی: جز این بشارت که در مورد فرزند به من دادید، کار و مأموریتی که حق تعالی شما را به خاطر آن فرستاده، چیست؟ زیرا ابراهیم ÷میدانست که فرشتگان به فرمان خدای ﻷ برای امر مخصوصی فرود میآیند پس خواست بداند که آیا فقط برای آوردن این بشارت فرستاده شدهاند یا مأموریت دیگری هم دارند.
﴿قَالُوٓاْ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمٖ مُّجۡرِمِينَ٣٢﴾
«گفتند: ما به سوی قوم مجرمی فرستاده شدهایم» مراد آنها قوم لوط ÷بود.
﴿لِنُرۡسِلَ عَلَيۡهِمۡ حِجَارَةٗ مِّن طِينٖ٣٣﴾
«تا بر آنان سنگوارهای از گل فروفرستیم» یعنی: تا آنان را با سنگوارههایی از گل رس سنگ شده، سنگباران کنیم.
﴿مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ لِلۡمُسۡرِفِينَ٣٤﴾
«که نزد پروردگارت برای مسرفان» دراز دست در گمراهی و تجاوزکاران از حد در بدکاری و فساد؛ «نشانه گذاری شده است» با علائمی که به آن شناخته میشود. نقل است که: بر روی هر سنگ، خط قرمز و سیاهی نقش بسته بود. ابنکثیر میگوید: «بر روی هر سنگ، نام کسی که باید بر وی زده میشد، نوشته شده بود».
﴿فَأَخۡرَجۡنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٣٥﴾
«آنگاه هرکه را از مؤمنان در آن بود، از آنجا بیرون بردیم» یعنی: چون نابود ساختن قوم لوط را اراده کردیم، هرکس را که در آبادیهای قوم لوط از مؤمنان بهوی بود، از آن آبادیها بیرون بردیم.
﴿فَمَا وَجَدۡنَا فِيهَا غَيۡرَ بَيۡتٖ مِّنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٣٦﴾
«پس در آنجا جز یک خانه» یعنی: جز یک خانواده «از مسلمانان نیافتیم» گفته شده که آن خانواده هم، خانواده خود لوط ÷ـ بهجز زن وی ـ بود. سعید بن جبیر سمیگوید: «آنان بهجز زن لوط ÷جمعا سیزده تن بودند».
﴿وَتَرَكۡنَا فِيهَآ ءَايَةٗ لِّلَّذِينَ يَخَافُونَ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِيمَ٣٧﴾
«و در آنجا برای کسانی که از عذاب دردناک میترسند، نشآنهای باقی گذاشتیم» یعنی: در آن آبادیها، نشانه و دلالتی باقی گذاشتیم تا هرکس را که از عذاب الهی میترسد، بر عذابی که به آنان رسیده است، راهنمایی کند، چه از اهل آن زمان وچه کسانی که بعد از آنان میآیند و این نشانه؛ همانا آثار عذاب در این آبادیها است که هنوز هم پیدا و نمایان است زیرا بعد از آنکه آبادیهای قوم لوط بر اثر عذاب زیروزبر شد، خداوند متعال آن را به بحیره متعفنی که به «بحیره طبریه» معروف است، تبدیل کرد. این خود دلیل بر آن است که چون شر و کفر و فسق غالب شد، در پی آن نابودی و ویرانی حتمی است.
﴿وَفِي مُوسَىٰٓ إِذۡ أَرۡسَلۡنَٰهُ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٖ٣٨﴾
«و در موسی» نشآنهای قرار دادیم «چون او را با سلطانی مبین به سوی فرعون فرستادیم» سلطان مبین: حجت آشکار و روشن است که عبارت از عصا و دیگر معجزات همراه وی میباشد.
﴿فَتَوَلَّىٰ بِرُكۡنِهِۦ وَقَالَ سَٰحِرٌ أَوۡ مَجۡنُونٞ٣٩﴾
«پس رویگردان شد به رکن خویش» یعنی: فرعون با پهلوی خویش از نشانههای ما روی گردانید. ولی مجاهد میگوید: «مراد از رکن: جمع، لشکر و ارکان دولت فرعون است که او به وسیله آنان قوت و نیرو میگرفت». «و گفت: این شخص جادوگر یا دیوآنهای است» یعنی: فرعون درباره موسی ÷چنین گفت تا مغالطه و ایهام ایجاد کرده و مردم را به شک و شبهه درافگند در حالیکه او خود به خوبی میدانست که آوردن معجزات موسی ÷از سوی جادوگر ممکن نیست و نیز میدانست که دیوانه چنین کارهایی نمیکند.
﴿فَأَخَذۡنَٰهُ وَجُنُودَهُۥ فَنَبَذۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡيَمِّ وَهُوَ مُلِيمٞ٤٠﴾
«پس او و لشکرش را گرفتیم و آنان را در دریا افگندیم در حالیکه او ملیم بود» ملیم: یعنی فرعون مرتکب اعمالی شده بود که موجب ملامت و نکوهش است. پس او سزاوار ملامت بود آنگاه که ادعای ربوبیت کرده به خداوند أکفر ورزید و در عصیان خویش طغیان نمود و از حد درگذشت.
﴿وَفِي عَادٍ إِذۡ أَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلرِّيحَ ٱلۡعَقِيمَ٤١﴾
«و در عاد» یعنی: در داستان عاد نیز نشانهای باقی گذاشتیم «آنگاه که بر آنان بادی عقیم فرستادیم» باد عقیم: بادی است که در آن هیچ خیر، برکت و منفعتی نیست پس نه درختی را گشن داده و آبستن میکند و نه حامل بارانی است بلکه فقط برای نابودسازی و عذاب فرستاده شده است. که این باد، «دبور»، یا «جنوب»، یا «نکباء» نامیده میشود.
﴿مَا تَذَرُ مِن شَيۡءٍ أَتَتۡ عَلَيۡهِ إِلَّا جَعَلَتۡهُ كَٱلرَّمِيمِ٤٢﴾
«که به هر چه میوزید، آن را چون استخوان پوسیده میگردانید» یعنی: آن باد، هیچ چیزی را که بر آن میگذشت ـ اعم از خودشان، چهارپایان و اموالشان را باقی نمیگذاشت مگر اینکه آن را چون خاکستر استخوان مرده، نابود و فرسوده میگردانید.
﴿وَفِي ثَمُودَ إِذۡ قِيلَ لَهُمۡ تَمَتَّعُواْ حَتَّىٰ حِينٖ٤٣﴾
«و در ثمود» یعنی: و در داستان ثمود نیز نشآنهای باقی گذاشتیم «آنگاه که به آنان گفته شد: تا چندی برخوردار شوید» یعنی: آنگاه که به آنان گفتیم: تا وقت فرارسیدن نابودیتان، با بهرهمندی و برخورداری از دنیا زندگی کنید.
﴿فَعَتَوۡاْ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِمۡ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَهُمۡ يَنظُرُونَ٤٤﴾
«تا از فرمان پروردگار خود سر برتافتند» یعنی: از امتثال امر پروردگارشان تکبر کردند «آنگاه صاعقه آنان را فروگرفت» و آن عبارت از: هر عذاب مهلکی است «در حالیکه آنها مینگریستند» یعنی: درحالی که آنها درماندهوار، آن عذاب را بهچشم سر میدیدند. یا معنی این است: آنها در انتظار عذابی بودند که به آن وعده داده شده بودند زیرا عذاب پس از سه روز بر آنان فرود آمد.
﴿فَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ مِن قِيَامٖ وَمَا كَانُواْ مُنتَصِرِينَ٤٥﴾
«در نتیجه، نه توان ایستادن داشتند» یعنی: توان آن را نداشتند که از این بر زمین افگنده شدن بپاخیزند، چه رسد به اینکه نیروی گریختن داشته باشند بلکه در درون خانه و دیار خود بر زانوی هلاکت فروافتادند «و نه انتقام کشنده بودند» منتصرین: یعنی نه به وسیله غیر خویش، از عذاب خداوند أباز داشته شده بودند.
﴿وَقَوۡمَ نُوحٖ مِّن قَبۡلُۖ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ٤٦﴾
«و پیش از آن» یعنی: پیش از آن گروه «قوم نوح را» هلاک گردانیدیم که زمانشان پیش از زمان فرعون و عاد و ثمود بود «زیرا آنها قومی فاسق بودند» یعنی: قوم نوح ÷از دایره اطاعت و فرمان ما بیرون رفته بودند.
﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَيۡنَٰهَا بِأَيۡيْدٖ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ٤٧﴾
«و آسمان را توانمندانه» یعنی: با قوت و قدرت «برافراشتیم و بیگمان ما توسعه دهندهایم» یعنی: ما بر آفرینش غیر آن و وسعت دادنش قادر بوده و از اینکار ناتوان نیستیم. یا معنی چنین است: ما آسمان را توسعه دادهایم و آن را بیش از آن نیز توسعه میدهیم و این توسعه دادن، پیوسته ادامه دارد. چنانکه هم اکنون علم جدید توسعه هستی را یک حقیقت علمی و قطعی میداند. و این از معجزات بزرگ علمی قرآن کریم است.
﴿وَٱلۡأَرۡضَ فَرَشۡنَٰهَا فَنِعۡمَ ٱلۡمَٰهِدُونَ٤٨﴾
«و زمین را گسترانیدهایم» همچون فرش «و ما چه نیکو گسترندگانیم» گفته میشود: (مهدت الفراش) آنگاه که فرش را بگسترانی و هموار کنی.
﴿وَمِن كُلِّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَيۡنِ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ٤٩﴾
«و از هر چیزی دو زوج آفریدیم» از نرینه و مادینه، تلخ و شیرین، آسمان و زمین، شب و روز، نور و ظلمت، خیر و شر و مانند اینها «تا شما پند پذیرید» یعنی: کائنات و هستی را این گونه به نظام زوجیت آفریدیم تا شما پند بگیرید وبدانید که حق تعالی آفریننده همه چیز است، در نتیجه، از نگرش در این نظام محکم و متقن، به توحید و یگانگی حق تعالی راه برید. شایان ذکر است که امروز در عصر علم، دقایق این نظام بهتر شناخته شده است.
این آیه نیز از معجزات علمی قرآنکریم به شمار میرود زیرا بشر عصر رسالت، نظام زوجیت (به مفهوم نری و مادگی) را فقط در بخشهای محدودی از خلقت میشناخت اما امروزه، شناخت گستره این نظام کرانههای عظیمی را پیموده است.
﴿فَفِرُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۖ إِنِّي لَكُم مِّنۡهُ نَذِيرٞ مُّبِينٞ٥٠﴾
«پس به سوی الله بگریزید» با توبه از گناهان خویش؛ لذا با اقرار به توحید، پایبندی به طاعت و پرهیز از معصیت؛ از عقاب وی به سوی ثوابش، از خشم وی بهسوی رضایش و از شیطان به سوی طاعت رحمان بگریزید «هر آینه من برای شما از جانب او هشداردهندهای آشکارم» یعنی: من هشداردهنده و بیمدهندهای هستم که بیم و هشدارم آشکار است.
﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۖ إِنِّي لَكُم مِّنۡهُ نَذِيرٞ مُّبِينٞ٥١﴾
«و با الله معبود دیگری قرار ندهید، هرآینه من برای شما از جانب او هشدار دهندهای آشکارم» تکرار این جمله برای تأکید است.
﴿كَذَٰلِكَ مَآ أَتَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُواْ سَاحِرٌ أَوۡ مَجۡنُونٌ٥٢﴾
«بدینسان، بر کسانی که پیش از آنان بودند هیچ پیامبری نیامد جز اینکه گفتند: او جادوگر یا دیوآنهای است» یعنی: شأن و حال امتهای پیشین نیز همین گونه بودهاست پس ای پیامبر ص! تو تنها پیام آوری نیستی که با افترای جادوگری یا دیوانهگی روبرو میشوی بلکه این اتهامها که از سوی اعراب منکر رسالتت بر تو زده میشود، در برخورد امتهای پیشین با پیامبرانشان نیز رخ داده است.
﴿أَتَوَاصَوۡاْ بِهِۦۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ٥٣﴾
«آیا همدیگر را به این سفارش کرده بودند؟» این جمله سؤالیه برای ایجاد احساس شگفتی از حال آنان است. یعنی: گویی پیشینیان تکذیب پیامبران الهی را به پسینیانشان سفارش کردهبودند پس همه از فراسوی قرنها بر آن همدست و همداستان شدهاند «نه! بلکه آنان مردمی طغیانگر بودند» یعنی: نه! چنین نیست،آنها همدیگر را به آن سفارش نکردهاند زیرا در میانشان قرنها و زمانهای بسیاری فاصله وجود دارد بلکه عامل جمع کننده و گردآورنده آنان بر تکذیب پیامبران †، همانا طغیان و در گذشتن از حد در میدان کفر و انکار است.
﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡ فَمَآ أَنتَ بِمَلُومٖ٥٤﴾
«پس، از آنان روی بگردان» یعنی: از جدال با تکذیب پیشهگان باز ایست زیرا تو مأموریت خود را انجام داده و رسالت پروردگارت را به نیکویی ابلاغ کردهای و بدان «که تو در خور نکوهش نیستی» نزد خداوند أبعد از این ابلاغ رسالت زیرا آنچه را که بر عهدهات بوده، به سر رساندهای.
﴿وَذَكِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّكۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٥٥﴾
«و پند ده که مؤمنان را پند سود میبخشد» یعنی: به وسیله قرآن کسانی را از قومت که ایمان آوردهاند، پند و اندرز ده زیرا اندرز دادن به ایشان سود میرساند و بر بصیرتشان میافزاید.
مفسران در بیان سبب نزول دو آیه «۵۴ ـ ۵۵» از علی سروایت کردهاند که فرمود: چون آیه ﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡ فَمَآ أَنتَ بِمَلُومٖ٥٤﴾[الذاریات: ۵۴] نازل شد، کسی از ما باقی نماند، جز اینکه به نابودی یقین کرد زیرا رسولاکرم صبه روی گردانیدن از کفار دستور داده شده بودند آنگاه آیه: ﴿وَذَكِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّكۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٥٥﴾[الذاریات: ۵۵] نازل شد پس در اینهنگام دلهای ما آرام گرفت و خوشحال شدیم.
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ٥٦﴾
«و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» مجاهد میگوید: «یعنی آنان را نیافریدهام جز برای آنکه امر و نهیشان کنم». بهقولی دیگر معنی این است: آنان را جز برای آنکه در پیشگاه من خضوع و بندگی کنند، نیافریدهام. معنای عبادت در لغت: ذلت، خضوع و انقیاد است. اهل سنت برآنند که عبادت: عبارت از معرفت پروردگار و اخلاص ورزی برای او در این معرفت است لذا مراد از عبادت، عبادتی است مقرون به معرفت اما نه معرفت خشک و بی روح علمی.
﴿مَآ أُرِيدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِيدُ أَن يُطۡعِمُونِ٥٧﴾
«از آنان» یعنی: از جن و انس «هیچ رزقی نمیخواهم» برای خودشان و برای احدی از بندگان خود «و نمیخواهم که مرا خوراک دهند» یعنی: از آفرینش آنان این هدف را دنبال نمیکنم که از آنان منفعتی را برای خود خواسته باشم چنان که آقایان از بردگانشان میخواهند بلکه من بینیاز مطلق، روزیبخش و دهنده بیکران هستم چنان که میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ٥٨﴾
«بیگمان خداوند است که روزی بخش است» پس اوست که مخلوقاتش را روزی داده و به آنچه که مایه صلاحشان است میپردازد و آن را ایجاد و تنظیم میکند بنابر این، خداوند أآنان را بدین منظور نیافریده است که نفعی به او برسانند لذا آنان باید هدفی را که برای آن آفریده شدهاند، به انجام رسانند و آن عبارت است از: عبادت و معرفت حق تعالی، همو که روزیدهنده است و همو که «دارای قوت متین است» یعنی: نیرومند و استوار است پس کسی که او را نمیپرستد، بیگمان ستمگر است، هم از این روی در دنیا و آخرت سزاوار عذاب میباشد چنان که در آیه بعد میآید. در حدیث شریف قدسی از رسول اکرم صروایت شده است که خداوند متعال فرمود: «يا ابن آدم، تفرغ لعبادتي أملأ صدرك غني وأسد فقرك وإلا تفعل ملأت صدرك شغلا ولم أسد فقرك». «ای فرزند آدم! برای عبادت من فارغ شو، که درآن صورت سینهات را از توانگری و بینیازی پر میسازم و در فقر را به رویت میبندم ولی اگر چنین نکنی، سینهات را از گرفتاری پر میسازم و در فقرت را نیز نمیبندم».
﴿فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ ذَنُوبٗا مِّثۡلَ ذَنُوبِ أَصۡحَٰبِهِمۡ فَلَا يَسۡتَعۡجِلُونِ٥٩﴾
«پس برای کسانی که ستم کردهاند» با کفر خود؛ از اهل مکه و غیر آنان «نصیبی است مانند نصیب یارانشان» یعنی: بهرهای است از عذاب همانند بهره کفار امتهای پیشین. ذنوب در لغت: عبارت است از دلو بزرگ. «پس نباید که به شتاب از من طلب کنند» عذاب را زیرا بهره آنان از عذاب مقدر و آمدنی است و در آن هیچ شکی وجود ندارد. این پاسخی است به این سخنشان: ﴿مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾[الملک: ۲۵]. «اگر شما راستگو هستید، این وعده عذاب کی است؟».
﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن يَوۡمِهِمُ ٱلَّذِي يُوعَدُونَ٦٠﴾
«پس وای بر کافران از آن روزشان که وعده داده میشوند» مراد از آن: روز قیامت و به قولی: روز بدر است.