تفسیر انوار القرآن - جلد سوم

فهرست کتاب

سوره‌ ضحی

سوره‌ ضحی

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۱۱) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ مبارکه‌ بدان‌ جهت‌ «ضحی‌» نامیده‌ شد که‌ کلمه‌ آغازین‌ آن ﴿وَٱلضُّحَىٰ١[الضحى: ۱]‌ است‌ و خداوندأدر آن‌ به «ضحی‌» که‌ آغاز روز است‌، سوگند خورده ‌است‌ تا به‌ اهمیت‌ این‌ وقت‌ مهم‌ نورانی‌ توجه‌ داده‌ باشد و نیز بدان‌ جهت‌ که‌ این‌ سوره‌ در شأن‌ رسول ‌اکرم‌ صکه‌ نور محض‌ بودند، نازل ‌شده ‌است‌. از امام‌ شافعی /نقل‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: گفتن‌ (الله‌ اکبر) یا (الله‌ اکبر لا اله ‌الا الله والله اکبر) در آخر سوره «ضحی‌» و پایان‌ تمام‌ سوره‌های‌ بعد از آن‌ سنت‌ است‌. مفسران‌ در بیان‌ وجه‌ مناسبت‌ این‌ تکبیر گفتن‌ نقل‌ کرده‌اند: ارسال‌ وحی‌ مدتی‌ بر رسول‌ خدا صبه ‌تأخیر افتاد سپس‌ فرشته‌ آمد و سوره «ضحی‌» را تماما بر ایشان‌ القا کرد و ایشان‌ از سر شادی‌ و فرحت‌ تکبیر گفتند. اما ابن ‌کثیر می‌گوید: «این‌ روایت‌ متکی‌ بر اسنادی‌ نیست‌ که‌ بتوان‌ بر آن‌ به‌ صحت‌ یا ضعف ‌حکم‌ کرد».

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ روایت‌ کرده‌اند: برای‌ رسول‌ خدا صناراحتی‌ای‌ عارض‌ شد و ایشان‌ بر اثر آن‌ دو یا سه‌ شب‌ برای‌ تهجد به‌پا خاسته ‌نتوانستند، در این‌ اثنا زنی‌ نزدشان‌ آمد و گفت: ای‌ محمد! به ‌نظرم‌ شیطان‌ تو ترکت‌ کرده‌ و دو یا سه‌ شب‌ است‌ که‌ به‌ تو نزدیک‌ نشده ‌است‌. پس‌ خداوند أاین‌ سوره‌ را نازل‌ فرمود. به‌ روایتی‌دیگر: جبرئیل‌ ÷چند روزی‌ بر رسول‌ خدا صوحی‌ نیاورد در این‌ اثنا مشرکان‌ گفتند: محمد مورد بی‌مهری‌ قرار گرفته‌ و فروگذاشته‌ شده ‌است‌. همان‌ بود که‌ این‌ سوره‌ نازل‌ شد.

﴿وَٱلضُّحَىٰ١

«سوگند به‌ ضحی» ضحی‌ نام‌ وقت‌ بالا آمدن‌ خورشید در آغاز روز است‌. یعنی: سوگند به‌ روشنایی‌ روز.

﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا سَجَىٰ٢

«و سوگند به‌ شب‌ چون‌ بپوشد» اصمعی‌ می‌گوید: «سجو شب‌، پوشیدن‌ آن‌ روز راست‌، مانندی‌ که‌ شخص‌ جامه‌ را بر خویشتن‌ می‌پوشاند». دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ در سوره‌ قبل‌ شب‌ را بر روز مقدم‌ و در این‌ سوره‌ مؤخر ذکر کرد، توجه ‌دادن‌ به‌ فضیلت‌ هر یک‌ از شب‌ و روز می‌باشد زیرا شب‌ فضیلت‌ سبقت‌ را دارد و روز فضیلت‌ نور را، دلیل‌ این‌که‌ فقط به‌ وقت‌ چاشت‌ و شب‌ سوگند خورد، توجه ‌دادن‌ به‌ اهمیت‌ و ارزش‌ وقت‌ و زمان‌ است‌ که‌ گذر روز و شب‌ بر آن‌ دلالت‌ می‌کند و دلیل‌ این‌که‌ مخصوصا از وقت‌ چاشت‌ یادآوری‌ کرد این‌ است‌ که‌ این‌ وقت‌، وقت‌ گردهم‌ آمدن‌ مردم‌ و انس‌گرفتن‌ آن‌ها با یک‌دیگر بعد از تنهایی‌ شب‌ است‌.

﴿مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ٣

جواب‌ قسم‌ این‌ است: «پروردگارت‌ تو را وانگذاشته» بسان‌ واگذاشتن‌ کسی‌ که‌ با کسی‌ وداع‌ می‌کند پس‌ او وحی‌ را از تو قطع‌ نکرده‌ است‌ «و بی‌مهر نشده ‌است» بر تو و با تو بغض‌ و نفرت‌ نورزیده ‌است‌. قلی: نفرت‌ ورزیدن‌ به‌ سختی‌ است‌.

﴿وَلَلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لَّكَ مِنَ ٱلۡأُولَىٰ٤

«و قطعا آخرت‌ برای‌ تو بهتر از دنیاست» یعنی: آنچه‌ که‌ خداوندأاز مقام‌ محمود، حوض‌ مورود و خیر موعود در بهشت‌ محبوب‌ برایت‌ وعده‌ داده‌ است‌، بهتر و نیکوتر از دنیاست‌. این‌ به‌ علاوه‌ شرفی‌ مانند شرف‌ نبوت‌ است‌ که‌ به‌ آن‌ حضرت‌ صداده‌ شده‌است‌، شرفی‌ که‌ هرگونه‌ فضل‌ و شرفی‌ در برابر آن‌ کوچک‌ وهر کرامتی‌ در دنیا نسبت‌ به‌ آن‌ ناچیز است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن‌مسعود سآمده ‌است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا صبر روی‌ حصیری‌ خوابیده ‌بودند و درشتی‌ حصیر بر پهلوی‌ مبارک‌ اثر گذاشته‌ بود پس‌ چون‌ بیدار شدند، من ‌شروع‌ به‌ دست‌ کشیدن‌ بر پهلوی‌شان‌ کردم‌ و گفتم: یا رسول‌الله! آیا به‌ ما اجازه‌ نمی‌دهید که‌ چیزی‌ را بر روی‌ حصیر برای‌ شما هموار کنیم‌؟ فرمودند: «ما لي‌ وللدنيا، إنما مثلي‌ ومثل‌ الدنيا كراكب‌ ظل‌ تحت‌ شجرة‌ ثم‌ راح‌ وتركها». «مرا چه‌کار است ‌با دنیا، جز این‌ نیست‌ که‌ مثل‌ من‌ و مثل‌ دنیا، همچون‌ مثل‌ شخص‌ سواری‌ است‌ که ‌لختی‌ در زیر درختی‌ درنگ‌ کرده ‌است‌، سپس‌ رفته‌ و آن‌ را ترک‌ نموده ‌است‌».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صفرمودند: فتوحاتی‌ که‌ بعد از من‌ بر امتم‌ ارزانی‌ می‌شود، بر من‌ عرضه‌ شد و این‌ امر مرا خوشحال‌ و شادمان‌ گردانید. آن‌گاه‌ خداوند أاین‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿وَلَسَوۡفَ يُعۡطِيكَ رَبُّكَ فَتَرۡضَىٰٓ٥

«و البته‌ پروردگارت‌ به‌زودی‌ به‌ تو می‌بخشد» گشایش‌ در کار دین‌، پاداش‌ عظیم‌، اعلی‌ علیین‌ بهشت‌، حوض‌ کوثر و نعمت‌ شفاعت‌ برای‌ امتت‌ را در آخرت‌ «پس‌ خشنود می‌شوی» به‌ این‌ بخشش‌ها و پاداش‌ها. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌ چون ‌این‌ آیه‌ نازل‌ شد، رسول‌ خدا صفرمودند: «إذن‌ لا أرضی‌ و واحد من‌ أمتی‌ فی‌ النار». «پس‌ حالا که‌ چنین‌ است‌؛ من‌ راضی‌ نمی‌شوم‌ تا یکی‌ از امت‌ من‌ در دوزخ‌ باشد».

سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ نیز مانند سبب‌ نزول‌ آیه‌ قبل‌ است‌. ابن ‌عباس‌ بروایت‌ می‌کند: سرزمین‌هایی‌ که‌ بر امت‌ آن‌ حضرت‌ صفتح‌ می‌شود ـ شهر به ‌شهر ـ بر رسول‌ خدا صعرضه‌ شد و ایشان‌ بدان‌ مسرور گردیدند آن‌گاه‌ نازل ‌گردید: ﴿وَلَسَوۡفَ يُعۡطِيكَ رَبُّكَ فَتَرۡضَىٰٓ٥[الضحى: ۵].

﴿أَلَمۡ يَجِدۡكَ يَتِيمٗا فَ‍َٔاوَىٰ٦

«مگر تو را یتیم‌ نیافت‌ پس‌ جایت‌ داد؟» یعنی: پرودگارت‌ تو را یتیم‌ بدون‌ پدر یافت‌ آن‌گاه‌ برایت‌ مأوایی‌ قرار داد که‌ به‌ آن‌ جای‌ گیری‌ و سروسامان‌ یابی‌، آن ‌مأوی‌ خانه‌ جدت‌ عبدالمطلب‌ و عمویت‌ ابوطالب‌ بود زیرا رسول‌ خدا صهنگامی‌که‌ در شکم‌ مادرشان‌ بودند یا بعد از تولد، پدر خود را از دست‌ دادند، سپس‌ مادرشان‌ آمنه‌ دختر وهب‌ نیز در شش‌سالگی‌ ایشان‌ وفات‌ یافت‌ و ایشان‌ تا هشت‌سالگی‌ تحت‌ سرپرستی‌ جد خود عبدالمطلب‌ قرار داشتند و بعد از آن‌ که‌ او درگذشت‌، ابو طالب‌ عموی‌شان‌ سرپرستی‌ ایشان‌ را بر عهده‌ گرفت‌ و تا چند سال‌ بعد از بعثت‌شان‌ به‌ پیامبری‌ که‌ ابوطالب‌ درگذشت‌، او پیوسته‌ حامی‌ و پشتیبان‌شان‌ بود.

حکمت‌ در این‌که‌ خداوند أآن‌ حضرت‌ صرا یتیم‌ برگزید این‌ بود تا ایشان ‌قدر یتیمان‌ را بشناسند و به‌ حق‌ آنان‌ و سروسامان‌ دادن‌ به‌ اوضاع‌شان‌ بپردازند چنان‌که‌ وقتی‌ رسول‌ خدا صبا وصف‌ یتیمی‌ به‌ نبوت‌ و رسالت‌ برانگیخته‌ شدند، این‌ خود نشانه‌ عظیمی‌ از نشانه‌های‌ صدق‌ و صحت‌ رسالت‌ ایشان‌ گردید. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌ که‌ چون‌ مردی‌ نزد رسول‌ خدا صاز قسوت‌ قلبش‌ شکایت ‌کرد، آن‌ حضرت‌ صبه‌ وی‌ فرمودند: «اگر می‌خواهی‌ دلت‌ نرم‌ شود، بر سر یتیم ‌دست‌ عطوفت‌ بکش‌ و مسکین‌ را غذا ده‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ و سرپرست‌ یتیم‌ (در بهشت) مانند این‌ دو انگشت‌ به‌هم‌ نزدیک‌ هستیم‌» و به ‌دو انگشت‌ سبابه‌ و وسطای‌ خود اشاره‌ کردند.

﴿وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ٧

«و تو را سرگشته‌ یافت‌ پس‌ هدایت‌ کرد» یعنی: ای‌ پیامبر! حق‌ تعالی‌ تو را از چگونگی‌ ایمان‌ غافل‌ یافت‌ به‌ طوری‌ که‌ نمی‌دانستی‌ ایمان‌ چیست‌ و تو را از آنچه ‌که‌ برایت‌ از کار نبوت‌ اراده‌ کرده‌ بود، غافل‌ یافت‌ و تو نمی‌دانستی‌ که‌ قرآن ‌چیست‌ و نه‌ از شرایع‌ و احکام‌ الهی‌ آگاه‌ بودی‌ پس‌ تو را بدین‌ها راه‌ نمود. گفتنی ‌است‌ که‌ در اینجا نمی‌توان «ضلال‌» را بر آنچه‌ که‌ در مقابل «هدی‌» است‌، حمل‌کرد زیرا انبیااز گمراهی‌ معصوم‌ و مصونند بلکه «ضلال‌» در اینجا به‌معنی‌ ندانستن‌ احکام‌ شرعی‌ و عدم‌ آگاهی‌ از امر نبوت‌ است‌ ـ چنان‌که‌ بیان‌ شد.

﴿وَوَجَدَكَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ٨

«و تو را تنگدست‌ یافت‌ پس‌ توانگر گردانید» یعنی: ای‌ پیامبر! حق‌ تعالی‌ تو را فقیر و عایله‌مند و بی‌مال‌ و منال‌ یافت‌ پس‌ بی‌نیازت‌ کرد؛ با رزق‌ و روزی‌ای‌ که‌ به‌تو از طریق‌ فتوحات‌ سرزمینها و اماکن‌ کفار بخشید. یا معنی‌ این‌ است: تو را قبل‌ از رسالت‌ نخست‌ با تجارت‌ در مال‌ خدیجه‌ دختر خویلد اولین‌ همسرت‌، توانگر ساخت‌ سپس‌ با مال‌ ابوبکر سآن‌گاه‌ با مال‌ انصار و سپس‌ با نیل‌ به‌ غنیمت‌ بعد از رسالت‌ و بعد از هجرت‌ و نیز تو را توانگر ساخت‌؛ با قانع‌ ساختنت‌ به‌ روزی‌ اندک ‌چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «ليس‌ الغني‌ عن‌ كثرة‌ العرض‌ ولكن‌ الغني‌ غني ‌النفس». «توانگری‌ از بسیاری‌ مال‌ و ثروت‌ نیست‌ بلکه‌ توانگری‌، توانگری‌ و بی‌نیازی‌ نفس‌ است‌».

﴿فَأَمَّا ٱلۡيَتِيمَ فَلَا تَقۡهَرۡ٩

«و اما یتیم‌ را میازار» یعنی: ای‌ پیامبر! تو نیز به‌ پاس‌ این‌ همه‌ نعمت‌، به ‌سبب‌ ضعف‌ و ناتوانی‌ یتیم‌ بر مال‌ و حقش‌ مسلط نشو بلکه‌ حقش‌ را به‌ او بده‌ و یتیمی ‌خودت‌ را به‌یاد آور. شایان‌ ذکر است‌ که‌ رسول‌ خدا صبا یتیمان‌ به‌ نیکی‌ وشفقتی‌ بسیار رفتار کرده‌ و در حق‌ آنان‌ به‌ نیکی‌ سفارش‌ می‌کردند چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ گذشت‌. پس‌ مراد از دستور به‌ ایشان‌، دستور به‌ امت‌شان‌ است‌.

﴿وَأَمَّا ٱلسَّآئِلَ فَلَا تَنۡهَرۡ١٠

«و اما بر سائل‌ بانگ‌ نزن» یعنی: چون‌ کسی‌ از تو چیزی‌ به‌ رسم‌ کمک ‌درخواست‌ کرد، بر او بانگ‌ نزن‌ و او را از خود مران‌ زیرا تو خود نیز فقیر بوده‌ای ‌پس‌ یا به‌ او غذا و خوراکی‌ بده‌ و یا هم‌ او را به‌ نرمی‌ و ملایمت‌ برگردان‌. درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ردوا السائل‌ ببذل‌ يسير، أو رد جميل‌، فانه‌ يأتيكم‌ من‌ ليس‌ من ‌الإنس‌ ولا من‌ الجن‌، ينظر كيف‌ صنيعكم‌ فيما خولكم‌ الله». «سائل‌ را با بخششی‌ هرچند اندک‌، یا با برخوردی‌ نرم‌ و نیکو برگردانید زیرا نزد شما کسی‌ (در هیأت‌ سائل) می‌آید که‌ نه‌ از انس‌ است‌ و نه‌ از جن‌ پس‌ می‌نگرد که‌ عملتان‌ در آنچه‌ که‌ خدای‌ به‌ شما از نعمت‌ها بخشیده ‌است‌، چگونه‌ است‌».

﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثۡ١١

«و از نعمت‌ پروردگار خویش» با مردم‌ «سخن‌ بگوی» و نعمت‌هایی‌ را که‌ به‌ تو ارزانی‌ کرده‌ است‌، برای‌ مردم‌ اظهار کن‌ و در میان‌شان‌ مشهور گردان‌. بنابراین‌، سخن‌گفتن‌ از نعمت‌ خداوند أخود نوعی‌ شکر است‌. به‌ قولی: مراد از نعمت‌ در اینجا، نبوت‌ و قرآن‌ است‌ لذا خداوند أبه‌ پیامبرش‌ دستور می‌دهد تا قرآن ‌بخواند و به‌ آن‌ سخن‌ بگوید. علمای‌ محقق‌ گفته‌اند: سخن‌ گفتن‌ با مردم‌ از نعمت‌های خداوند أمطلقا جایز است‌ و حتی‌ اگر هدف‌ انسان‌ از برشمردن‌ نعمت‌ها بر خود این‌ بود که‌ دیگران‌ هم‌ به‌ وی‌ اقتدا کنند، یا هدفش‌ این‌ بود که‌ شکر پروردگارش‌ را به‌ زبان‌ آشکار گرداند، این‌ کار مستحب‌ نیز هست‌ اما چنانچه‌ بر خود از فتنه‌، عجب‌ و خودنگری‌ ایمن‌ نبود، در این‌ صورت‌ بازگو نکردن‌ نعمت‌ به ‌دیگران‌ بهتر است‌.