سوره نوح
مکی است و دارای (۲۸) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به نام «نوح» پیامبر خدا ÷نامگذاری شده است زیرا تمام آن بیانگر داستان نوح ÷با قومش از ابتدای دعوت وی تا وقوع طوفان و در توصیف این تجربه از تجارب دعوت در روی زمین است؛ چنانکه در مطلع سوره آمده است:
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ أَنۡ أَنذِرۡ قَوۡمَكَ مِن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ١﴾
«هرآینه ما نوح را بهسوی قومش فرستادیم که قوم خود را بیم ده» یعنی: بعد از برانگیختن نوح ÷به وی فرمان دادیم که قومت را بیم و هشدار ده؛ «پیش از آنکه عذابی دردناک بر سرشان بیاید» که عذاب دوزخ، یا عذاب طوفان است. ولی از تفسیر ابن کثیر چنین برمیآید که مراد از آن، عذاب دنیاست. یادآور میشویم؛ بیان این مطلب که نوح ÷اولین پیامبر الهی بهسوی بشر است و بیان مدت درنگش در میان قومش، در سوره «عنکبوت» گذشت.
﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ إِنِّي لَكُمۡ نَذِيرٞ مُّبِينٌ٢﴾
«گفت: ای قوم من! هرآینه من برای شما بیم دهندهای هستم» از عذاب الهی؛ پس شما را از آن میترسانم و هشدار میدهم «آشکارگر» هستم و آنچه را که مایه نجات شماست و رهاییتان از عذاب در آن نهفته است، برایتان آشکار میسازم.
﴿أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ٣﴾
مضمون دعوت من این است «که خداوند را بپرستید» پس حق وی ـ از فروتنی، نیایش، دوستی و محبت ـ را به وی ادا کنید و فرمانهای وی را به جا آورید و با او دیگری را شریک نگردانید «و از او پروا دارید» یعنی: از آنچه که شما را در عذاب وی میافگند، بپرهیزید و حرامهایش را ترک کنید «و از من فرمان برید» در اوامرم زیرا من فرستادهای از نزد خداوند أبهسوی شما هستم.
بنابراین، دعوت الی الله بر سه پایه استوار است: عبادت، تقوی و اطاعت. پس دعوتگران راه خدا أباید این معنی را به خاطر داشته باشند.
﴿يَغۡفِرۡ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمۡ وَيُؤَخِّرۡكُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّىۚ إِنَّ أَجَلَ ٱللَّهِ إِذَا جَآءَ لَا يُؤَخَّرُۚ لَوۡ كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٤﴾
آری! چنین کنید «تا برای شما از گناهان شما بیامرزد» یعنی: تا بعضی از گناهان شما را بر شما بیامرزد؛ و آن عبارت از گناهانی است که قبل از اطاعت پیامبر و اجابت دعوت وی از آنان سرزده است «و شما را تا وقتی مقرر واپس بدارد» یعنی: تا مرگ شما را تا آخرین مهلتی که خدای ﻷ برای شما مقرر کرده است به تأخیر افگند در غیر آن نزول فوری عذاب مجال زنده بودن برای شما تا آن مهلت را نمیدهد. مراد این است که: میعاد حیات شما و عملیه بهرهگیری از زمین و برخورداری از مواهب آن را تا آنگاه بر شما طولانی گرداند که بر طاعت حق پایدار و استوار باشید.
علما با این آیه بر این حقیقت استدلال کردهاند که انجام دادن طاعت و نیکی و پیوستن صله رحم حقیقتا بر عمر انسان میافزاید چنانکه در حدیث شریف به روایت انس سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «صلة الرحم تزيد في العمر». «صله رحم در عمر میافزاید». زمخشری میگوید: «مثلا خدای ﻷ حکم نمود که اگر قوم نوح ایمان آورند، آنان را هزار سال عمر دهد ولی اگر بر کفر خویش باقی بمانند، آنان را بر سر نه صد سال هلاک گرداند. از این روی به آنان گفته شد: ایمان آورید تا خداوند أبه وسیله آن اجل مقرر شما را تا زمانی که به عنوان میعاد نهایی حیات شما تعیین و مقرر کردهاست بهتأخیر اندازد که این مدت، همان میعاد به سر رسیدن یکهزار سال است». «زیرا چون وقت مقرر الله بیاید، هرگز موقوف داشته نمیشود» یعنی: اگر مرگی که خدای ﻷ بر شما مقدر نموده است بیاید و در آن حال شما بر کفرتان باقی باشید، آن مرگ هرگز به تأخیرانداخته نمیشود بلکه خواه ناخواه واقع میشود پس بشتابید بهسوی ایمان و اطاعت «اگر میدانستید» که برای شما در وقت بهسر رسیدن اجلهایتان چه ندامتی روی میدهد، یقینا به این حقیقت نیز پی میبردید که چون میعاد خداوند أفرا رسد، بهتأخیر افگنده نمیشود و بنابراین، ایمان میآوردید.
این آیه دلالت بر آن دارد که قوم نوح ÷از بس در دوستی زندگانی دنیا فرورفته بودند، گویی در مرگ هم شک داشتند. همچنین این آیه درس دیگری برای دعوتگران به سوی الله أاست که نباید مردم را در وعدههای دنیوی مستغرق کنند.
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوۡتُ قَوۡمِي لَيۡلٗا وَنَهَارٗا٥﴾
«گفت» نوح ÷«ای پروردگار من! من قومم را شب و روز دعوت کردم» یعنی: آنان را پیوسته و بهطور شبانهروزی بهسوی ایمان که مرا بدان فرمان دادی،دعوت کردم بیآنکه در دعوتشان هیچ کوتاهیای کردهباشم.
این پنجمین درس برای دعوتگران است که باید هیچ وقت و هیچ فرصتی را در راه دعوت از دست ندهند.
﴿فَلَمۡ يَزِدۡهُمۡ دُعَآءِيٓ إِلَّا فِرَارٗا٦﴾
«ولی دعوت من جز بر گریزشان» و بر دوریشان از آنچه که آنان را بهسوی آن فرامیخواندم «نیفزود» .
﴿وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوۡتُهُمۡ لِتَغۡفِرَ لَهُمۡ جَعَلُوٓاْ أَصَٰبِعَهُمۡ فِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَٱسۡتَغۡشَوۡاْ ثِيَابَهُمۡ وَأَصَرُّواْ وَٱسۡتَكۡبَرُواْ ٱسۡتِكۡبَارٗا٧﴾
«و همانا من هر وقت آنان را دعوت کردم تا برایشان بیامرزی» یعنی: هرگاه که آنان را بهسوی سبب مغفرت که عبارت از ایمان آوردن به تو و اطاعت از توست، دعوت کردم؛ «انگشتان خود را در گوشهای خویش درآوردند» تا صدای من را نشنوند «و جامههای خویش را در پوشانیدند» یعنی: چهرههای خود را با جامههای خود پوشانیدند تا مرا نبینند و سخنم را نشنوند «و بر کفر پای فشردند» یعنی: بر کفر و انکار استمرار ورزیدند «و گردنکشی کردند گردنکشیای تمام» و کامل در برابر پذیرش حق.
﴿ثُمَّ إِنِّي دَعَوۡتُهُمۡ جِهَارٗا٨﴾
«سپس باز آنان را به صدای بلند دعوت کردم» یعنی: درحالی آنان را دعوت کردم که به ندای بلند اعلانکننده دعوت خود بودم.
﴿ثُمَّ إِنِّيٓ أَعۡلَنتُ لَهُمۡ وَأَسۡرَرۡتُ لَهُمۡ إِسۡرَارٗا٩﴾
«باز آشکارا به آنان اعلان کردم» یعنی: مجددا دعوت خود را به طور علنی و روشن به آنان تکرار کردم «و پنهان گفتم آنان را» در این دعوت «به پنهان گفتنی» پس این یکی را پنهانی و آن یکی را به طور خصوصی دعوت کردم و خلاصه اینکه به روشهای مختلف و شیوههای متفاوت آنان را دعوت کردم. به قولی: معنای «اسررت: پنهان گفتم» این است که: به منازلشان رفتم و آنان را در منازلشان دعوت کردم.
مراد آیات این است که دعوت نوح÷دارای سه مرتبه بود:
۱- در آغاز به طور پنهانی و مخصوص در شب و روز آنان را دعوت کرد اما از وی گریختند.
۲- سپس در مرتبه دوم آنان را به طور آشکار دعوت کرد زیرا دعوت و نصیحت در ملا مردم کوبنده و قاطع است. اما این شیوه دعوت نیز بر آنان تأثیری نکرد.
۳- سپس با سختکوشی و اهتمام زیاد و دلسوزی و وظیفه شناسی کامل، هردو شیوه ـ یعنی شیوه پنهانی و شیوه علنی ـ را باهم جمع کرد؛ و این شبیه مراحل دعوتی است که رسول خاتم صدر مکه و جزیره العرب بدان پرداختند.
و این آیه درس جدیدی برای دعوتگران است که باید با همه وسایل علنی و سری در جهت رساندن دعوت خویش همت گمارند.
﴿فَقُلۡتُ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ إِنَّهُۥ كَانَ غَفَّارٗا١٠﴾
«پس گفتم: از پروردگار خود طلب آمرزش کنید» یعنی: با اخلاص نیت از او نسبت به گناهان گذشته خود آمرزش بخواهید «هر آینه او بسیار آمرزگار است» برای گنهکاران و مجرمان.
﴿يُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَيۡكُم مِّدۡرَارٗا١١﴾
آری! از پروردگار خود آمرزش بخواهید؛ «تا بر شما باران را ریزان بفرستد» مدرار: بسیار ریزان، روان و پیگیر. این آیه دلیل بر آن است که استغفار از بزرگترین اسباب نزول باران و حصول انواع رزق و روزی است به همین جهت استغفار در دعای استسقا (طلب باران) مشروع گردیدهاست. شعبی میگوید: «عمر سبه طلب باران بیرون آمد ولی بر استغفار و آمرزشخواهی چیز دیگری نیفزود پس باران فرود آمد. اصحاب شبه عمر سگفتند: ما ندیدیم که شما طلب باران کنید؟! شما جز استغفار کار دیگری نکردید اما باران فرود آمد! عمر سفرمود: من کلیدهای آن را که به وسیله آنها فرود میآید، طلب کردم [۴۰]. سپس اینآیه را خواند: ﴿فَقُلۡتُ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ إِنَّهُۥ كَانَ غَفَّارٗا١٠ يُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَيۡكُم مِّدۡرَارٗا١١﴾[نوح: ۱۰-۱۱]». روایت شده است که خداوند متعال بهمدت چهل سال باران را از قوم نوح ÷بازداشت و رحمهای زنانشان را عقیم گردانید پس نوح ÷به آنان وعده داد که استغفار تنها راه نجات از این مصیبت و تنها دریچه حصول گشایش در ارزاق و اولاد است.
﴿وَيُمۡدِدۡكُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِينَ وَيَجۡعَل لَّكُمۡ جَنَّٰتٖ وَيَجۡعَل لَّكُمۡ أَنۡهَٰرٗا١٢﴾
«و» استغفار کنید تا «به شما اموال و فرزندان را پیدرپی دهد و برای شما باغها و جویبارها پدید آورد» یعنی: اگر استغفار کنید، حق تعالی اموال و فرزندانتان را بسیار میگرداند زیرا ایمانتان به خداوند أعلاوه بر بهره وافر آخرت، فراوانی و توانگری دنیا را نیز برایتان ارمغان میآورد. روایت شده است که مردی نزد حسن بصری /از قحطی و تنگسالی شکایت کرد، حسن بصری به او گفت: از خدای ﻷ آمرزش بخواه! فرد دیگری نزد وی از فقر شکایت کرد، فرد دیگری از قلت نسل و فرد دیگری از قلت محصول زمین خویش پس او همه آنان را به استغفار امر کرد. در این میان یکی از حاضران به وی گفت: مردانی چند نزد تو آمدند که هر یک نوعی از نیاز را مطرح کرده و از آن شکوه کردند ولی تو همه آنان را به استغفار دستور دادی! حسن بصری /این آیه را بر وی تلاوت کرد: ﴿فَقُلۡتُ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ﴾[نوح: ۱۰]. «پس گفتم: از پروردگار خود طلب آمرزش کنید... تا برشما باران را ریزان بفرستد و به شما اموال و فرزندان را پیدرپی دهد و برای شما بوستانها و جویبارها پدید آورد».
﴿مَّا لَكُمۡ لَا تَرۡجُونَ لِلَّهِ وَقَارٗا١٣﴾
نوح ÷خطاب به قومش افزود: «شما را چه شده است که از عظمت الله نمیترسید؟» یعنی: شما را چه شده است که از عذاب خدای ﻷ نمیترسید تا او را به یگانگی بخوانید و از او اطاعت کنید؟ وقار: عظمت و بزرگی و حرمت است. یا معنی این است: شما را چه شده است که به توقیر و تعظیم پروردگار نمیپردازید؟ و این معنی برگزیده زمخشری است که رازی نیز آن را ترجیح داده است.
﴿وَقَدۡ خَلَقَكُمۡ أَطۡوَارًا١٤﴾
«و حال آنکه شما را بر طورهای مختلف آفریدهاست» ابتدا به هیأت نطفه، سپس به هیأت پاره گوشت، سپس به هیأت خون بسته تا تمام شدن و به تکامل پیوستن خلقتتان ـ چنانکه بیان این امر در سوره «مؤمنین» گذشت ـ سپس از مرحله جنینی به دوران کودکی قدم میگذارید، باز به دوره جوانی و آنگاه به دوره پیری. پس چرا در تعظیم و توقیر کسی که شما را بر این اطوار بدیع آفریده است، کوتاهی میکنید در حالیکه تأمل در این امور موجب گرایش به ایمان است؟.
﴿أَلَمۡ تَرَوۡاْ كَيۡفَ خَلَقَ ٱللَّهُ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ طِبَاقٗا١٥﴾
«آیا ندیدهاید که خداوند چگونه هفت آسمان را تو بر تو» یعنی: بعضی را بر فراز بعضی دیگر، طبقه در طبقه «آفریده است؟» .
﴿وَجَعَلَ ٱلۡقَمَرَ فِيهِنَّ نُورٗا وَجَعَلَ ٱلشَّمۡسَ سِرَاجٗا١٦﴾
«و در آنها» یعنی: در آسمانها «ماه را قرار داده است» یادآور میشویم که ماه در آسمان دنیاست «فروزنده» یعنی: در حالی که ماه روشنیبخش روی زمین با نوری است که در آن گرمایی نیست «و خورشید را چراغی قرار داده است» پرتوافشان برای اهل زمین تا بهوسیله نور و گرمای آن به تصرف در امور معیشتی مورد نیاز خویش دسترسی یابند، خورشیدی که هم در آن روشنی، هم گرما و هم انرژی وجود دارد؟.
﴿وَٱللَّهُ أَنۢبَتَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ نَبَاتٗا١٧﴾
«و خداوند شما را از زمین رویانید به نوعی از رویانیدن» یعنی: خدای ﻷ بشر را از قشر زمین آفرید، سپس زمینه را برای رشد و رویش او در آن مساعد کرد؛ با بزرگ شدن وی بعد از کوچکی و با دراز شدن قدوقامت وی بعد از کوتاهی. البته رشد و نمو آدمیان مانند رشد و نمو گیاهان به وسیله چیزهایی است که در فرایند تحول خود به رستنیها یا حیوانات جاندار، از اجزای زمین تغذیه میکنند.
﴿ثُمَّ يُعِيدُكُمۡ فِيهَا وَيُخۡرِجُكُمۡ إِخۡرَاجٗا١٨﴾
«سپس» خداوند أ«شما را در آن» یعنی: در زمین «بازمیگرداند» آنگاه که میمیرید پس اجزای وجودتان در آن به تحلیل میرود تا سرانجام بار دیگر به خاک تبدیل گردیده و با زمین آمیخته میشود «و دوباره شما را بیرون میآورد بهطوری بیرون آوردن» یعنی: باز شما را از زمین بیرون میآورد؛ با رستاخیز روز قیامت به بیرون آوردن در یک دفعه واحد، نه با رویانیدن تدریجیتان همچون باراول.
﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ بِسَاطٗا١٩﴾
«و خداوند زمین را برای شما فرشی ساخت» یعنی: آن را برای شما هموار گردانید که بر آن سکنی میگزینید، راه میروید و استراحت میکنید، همچون راه رفتن و استراحت بر روی فرش در خانههایتان.
﴿لِّتَسۡلُكُواْ مِنۡهَا سُبُلٗا فِجَاجٗا٢٠﴾
«تا در راههای فراخ آن بروید» یعنی: تا به شاهراههای فراخ و گشاده زمین بروید. فج: راه میان دو کوه است. خلاصه اینکه: خداوند متعال به زبان نوح ÷چهار دلیل را بر توحید خویش بیان کرد؛ دلیل اول: آفرینش انسان بر اطوار مختلف، دلیل دوم: آفرینش آسمآنها و خورشید و ماه، دلیل سوم: رویاندن انسان از زمین و دلیل چهارم: گسترده کردن زمین با راههای گشاده و فراخ است.
﴿قَالَ نُوحٞ رَّبِّ إِنَّهُمۡ عَصَوۡنِي وَٱتَّبَعُواْ مَن لَّمۡ يَزِدۡهُ مَالُهُۥ وَوَلَدُهُۥٓ إِلَّا خَسَارٗا٢١﴾
«نوح گفت: پروردگارا! هرآینه اینان از من نافرمانی کردند» یعنی: بر نافرمانی من اصرار و استمرار ورزیدند و دعوتم به سوی عبادت و تقوی و اطاعت را اجابت نگفتند «و از کسی پیروی کردند که مال و فرزندش جز زیان در حق وی نیفزوده است» یعنی: اشخاص فقیر و نیز اراذل و اوباش از رؤسای گمراه و ثروتمند خود پیروی کردند، از همان کسانی که بسیاری مال و فرزند جز بر گمراهیشان در دنیا و عذابشان در آخرت نیفزوده است. به این ترتیب، نوح ÷از آنان بهسوی خدای ﻷ درد دل کرد در حالی که میدانست او خود به حالشان داناتر است؛ و افزود:
﴿وَمَكَرُواْ مَكۡرٗا كُبَّارٗا٢٢﴾
«و نیرنگی بزرگ در کار آوردند» یعنی: رؤسا نیرنگ بس بزرگی سگالیدند؛ که عبارت از تهییج و برانگیختن سفلهگان و اراذلشان بر آزار دادن و کشتن نوح ÷بود.
﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسۡرٗا٢٣﴾
نوح ÷افزود: «و گفتند» رؤسا به پیروان خود برای برانگیختنشان بر نافرمانی نوح ÷: «هرگز خدایان خود را ترک نکنید» یعنی: هرگز پرستش خدایان خود را فرو نگذارید؛ و آن خدایان عبارت از بتان و تصاویر و تمثالهایی بود که آنها برای خود ساخته بودند و سپس اعراب نیز آنها را پرستش کردند «و» همچنین رؤسا بهپیروان خود گفتند: «هرگز ود و سواع و یغوث و یعوق و نسر را ترک نکنید» یعنی: پرستش آنها را فرونگذارید. محمد بن کعب میگوید: «ود و سواع و یغوث ویعوق و نسر»، نام اشخاص صالحی بود که در فاصله زمانی میان آدم و نوح علیهماالسلام میزیستند و نحوه پرستششان اینگونه بود که بعد از درگذشت آنان، گروهی به میان آمدند که در عبادت حق تعالی به آنان اقتدا کردند پس ابلیس به آنان گفت: اگر تمثال آنها را به تصویر بکشید، عبادت به شیوه ایشان برای شما نشاط آورتر و شوقانگیزتر است. پس آنها چنین کردند. سپس بعد از آنان گروهی دیگر آمدند و ابلیس به آنان گفت: کسانی که قبل از شما بودند، این تصاویر را میپرستیدند لذا شما نیز چنین کنید. لذا پرستش بتان از همان وقت آغاز شد و اعراب نیز بعدا آن بتان را به پرستش گرفتند چنانکه «ود» بت قبیله کلب بود، «سواع» بت قبیله هذیل، «یغوث» بت قبیله قطیف یا مذحج، «یعوق» بت قبیله همدان و «نسر» بت قبیله حمیر. البته اعراب بتان دیگری نیز داشتند که مهمترین آنها عبارت بود از لات: بت قبیله ثقیف در طائف، عزی: بت قبیلههای سلیم و غطفان و جشم، منات: بت قبیله خزاعه، اساف و نائله و هبل: بت مردم مکه. و چون هبل در نزد آنان بزرگترین بتان بود پس آن را بر فراز کعبه نهادند.
﴿وَقَدۡ أَضَلُّواْ كَثِيرٗاۖ وَلَا تَزِدِ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا ضَلَٰلٗا٢٤﴾
نوح ÷افزود: «و هر آینه بسیاری را گمراه کردند» یعنی: رؤسا و بزرگانشان، یا این بتان بسیاری از مردم را گمراه کردند «و» پروردگارا! «بر ستمکاران جز گمراهی نیفزای» یعنی: جز زیان، یا جز گمراهی در نیرنگشان.
﴿مِّمَّا خَطِيٓـَٰٔتِهِمۡ أُغۡرِقُواْ فَأُدۡخِلُواْ نَارٗا فَلَمۡ يَجِدُواْ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ أَنصَارٗا٢٥﴾
«به سبب گناهانشان بود که به غرق کشیده شدند» یعنی: قوم نوح ÷بر اثر گناهانشان با طوفان غرق شدند «سپس» بهدنبال این غرق «به آتشی درآورده شدند» که آتش دوزخ در آخرت است. بهقولی: مراد از آتش، عذاب قبر است و معنی چنین میشود: پس مستحق ورود به آتش گردیدند. اما تعبیر به «ادخلوا: درآورده شدند»، تعبیر از مستقبل به لفظ ماضی است تا حتمی بودن ورودشان به آتش و صحت وجود آن را افاده نماید؛ و امام رازی و قشیری بر این معنی متفق القولاند و قشیری این آیه را دلیل اثبات عذاب قبر میداند. «پس برای خود در برابر خداوند هیچ یاوری نیافتند» یعنی: کسی را نیافتند که آنان را از عذاب خداوند أبازدارد و آن را از آنان دفع کند.
﴿وَقَالَ نُوحٞ رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارًا٢٦﴾
«و نوح گفت: ای پروردگار من! بر روی زمین از کافران هیچ دیاری باقی مگذار» دیار: یعنی کسی که ساکن دیار است. آری! چون نوح ÷از ایمانشان مأیوس گردید، علیه آنان دعا کرد. البته این دعای وی بعد از آن بود که خدای ﻷ به او وحی فرستاد که: «هرگز از قوم تو (بعد از این) جز کسانی که (تاکنون) ایمان آوردهاند، ایمان نمیآورند» «هود/۲۶». پس خداوند أدعای نوح ÷را اجابت کرد و آنان را غرق نمود. شایان ذکر است که این دعای نوح÷مانند دعای رسول اکرم صعلیه قوم مشرکشان است: «اللهم منزل الكتاب، سريع الحساب وهازم الأحزاب، اهزمهم وزلزلهم». «بار خدایا! ای فرود آورنده کتاب، ای سریع الحساب و ای شکننده احزاب! آنان را بشکن و متزلزل گردان». ابنالعربی میگوید: «فرق دعای نوح ÷ و رسول اکرم صاین بود که نوح علیه همه کفار دعا کرد اما رسول اکرم صعلیه کسانی که بر ضد مسلمانان دست به گروه بندی و تحریک زده بودند؛ و اصل در دعا علیه کفار همین روش پیامبرصاست».
﴿إِنَّكَ إِن تَذَرۡهُمۡ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوٓاْ إِلَّا فَاجِرٗا كَفَّارٗا٢٧﴾
آن گاه نوح ÷در دعای خود افزود: «همانا اگر تو آنان را بگذاری» و نابودشان نکنی «بندگانت را گمراه میسازند» از راه حق «و جز بدکار کفران پیشهای را نزایند» یعنی: به دنیا نیاورند جز بدکاری را؛ با ترک طاعتت و جز بسیار ناسپاسی را؛ برای نعمتت. ابن کثیر میگوید: «نوح ÷این سخن را بدان جهت گفت که در میانشان نهصد و پنجاه سال زندگی کرده بود و از آنان شناخت درستی داشت». اما نسفی میگوید: «نوح ÷این سخن را بدان جهت گفت که خداوند أبه وی خبر داده بود که دیگر کسی از قومش به وی ایمان نمیآورد. چنانکه در آیه (۳۶) سوره هود آمده است».
﴿رَّبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيۡتِيَ مُؤۡمِنٗا وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۖ وَلَا تَزِدِ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا تَبَارَۢا٢٨﴾
«ای پروردگار من! مرا و پدر و مادرم را بیامرز» شایان ذکر است که پدر و مادر نوح ÷هردو مؤمن بودند «و هرکس را که به خانه من درآید» در حالیکه «ایمان آورده» باشد نیز بیامرز. یعنی: هرکس را که به منزلی در آید که من ساکن آن هستم، یا در کشتی، یا مسجدم درآید. پس کسانی که به این وصف متصف نبودند، مانند زن نوح ÷و فرزند وی که گفت: «در کوهی که مرا از آب پناه دهد، جای میگیرم»، از تحت این دعا خارجاند. «و نیز بیامرز تمام مؤمنین و مؤمنات را» یعنی: بر همه مردان و زنانی که به وصف ایمان موصوفاند تا روز قیامت بیامرز. پس با اقتدا به نوح ÷دعا کردن در حق تمام مؤمنین و مؤمنات مستحب است. در حدیث شریف به روایت ابیسعید خدری سآمدهاست کهرسول خدا صفرمودند: «لا تصحب إلا مؤمنا ولا يأكل طعامك إلا تقي». «همراه ومصاحب نشو؛ جز با مؤمنی و غذای تو را نخورد؛ جز پرهیزگاری». «و ستمکاران را جز تباهی نیفزای» یعنی: بر کافران ستمگر، جز نابودی و زیان و خرابی نیفزای. این دعای نوح ÷نیز هر ستمگری را تا روز قیامت شامل گردیده است.
[۴۰] لفظ سخن عمر ساین است: (طلبت بمجادیح السماء) مجادیح جمع مجدح، ستارهای از ستارههاست که در نزد اعراب نشانهای بر نزول باران بود. به این ترتیب، عمر ساستغفار را به ستارگان باران تشبیه کرد تا خطابش برای اعراب مفهوم باشد، نه اینکه او به آن ستارگان عقیدهای داشته باشد.