تفسیر انوار القرآن - جلد سوم

فهرست کتاب

سوره‌ یس

سوره‌ یس

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۸۳) آیه‌ است‌.

فضیلت‌ آن‌: در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس سآمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صفرمودند: «لوددت‌ أنها في‌ قلب‌ كل‌ إنسان‌ من‌ أمتي‌». «همانا دوست‌ داشتم‌ که‌ سوره‌ یس‌ در قلب‌ هر انسانی‌ از امت‌ من‌ می‌بود». یعنی‌: هر یک‌ از افراد امت‌ من‌ آن‌ را حفظ می‌داشت‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «یس‌ را برمردگانتان‌ بخوانید». بدین‌ جهت‌، ابن ‌کثیر به‌ نقل‌ از برخی‌ علما می‌گوید: «از ویژگی‌های‌ این‌ سوره‌ یکی‌ این‌ است‌ که‌ در هیچ‌ کار دشواری‌ خوانده‌ نمی‌شود، جز این‌که‌ خداوند أآن‌ کار را آسان‌ می‌کند لذا قرائت‌ آن‌ در نزد فرد محتضر نیز سبب‌ نزول‌ رحمت‌ و برکت‌ گردیده‌ و بیرون ‌آمدن‌ روح‌ را بر وی‌ آسان‌ می‌کند. والله اعلم‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «من‌ قرأ يس‌ في‌ ليلة ابتغاء وجه‌ الله ‌‌ غفر له‌». «هر کس‌ یس‌ را در شبی‌ به‌ طلب‌ رضای‌ خدای‌ ‌ بخواند، بر وی‌ آمرزیده‌ شده‌ است‌».

﴿يسٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «یا، سین» به‌ مد یا و اظهار نون‌ ساکنه‌، یا به‌ ادغام‌ نون‌ سین‌ در واوی‌ که‌ بعد از آن‌ است‌. سخن‌ در باب‌ حروف‌ مقطعه‌ در اول‌ سوره‌ «بقره‌» گذشت‌ اما از ابن‌ عباس سروایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «یس‌: یعنی‌ ای‌ انسان‌!».

﴿وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡحَكِيمِ٢.

«سوگند به‌ قرآن‌ حکیم» واو در: (والقرآن‌...) واو قسم‌ است‌. یعنی‌: خداوند متعال‌ برای‌ محمد‌ صبه‌ قرآن‌ حکمت‌آموز که‌ مملو از حکمت‌ است‌ سوگند می‌خورد که‌: «قطعا او از پیامبران‌ است‌» (آیه‌ بعد). یا «حکیم‌» به‌ معنای ‌محکم‌ است‌. یعنی‌: سوگند به‌ قرآنی‌ که‌ با لفظ و بیان‌ متین‌ و معانی‌ بدیع‌ خویش ‌محکم‌ و استوار می‌باشد که‌ محمد‌ صفرستاده‌ای‌ از نزد الله أاست‌. هدف‌ از این ‌سوگند این‌ است‌ تا کسی‌ در این‌ حقیقت‌ که‌ آن‌ حضرت‌‌ صفرستاده‌ خداوند أهستند، شک‌ نکند.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: این‌ آیه‌ تا ده‌ آیه‌ بعد، هنگامی‌ نازل‌ شد که‌ جمعی‌ از قریش‌ ـ که‌ از قرائت‌ سوره‌ «سجده‌» از سوی‌ رسول‌‌خدا‌ صناراحت ‌شده‌ بودند ـ خواستند تا آن‌ حضرت‌‌ صرا دستگیر و زندانی‌ کنند اما تا رفتند که‌ این‌ نقشه‌ خود را عملی‌ کنند، دست‌هایشان‌ بر گردن‌هایشان‌ بسته‌ شد و هر کاری‌ می‌کردند از گردنهایشان‌ جدا نمی‌گشت‌، بناچار به‌ آن‌ حضرت‌‌ صروی‌ آورده‌ و با التماس‌ گفتند: ای‌ محمد‌ ص! تو را به‌ خدا و به‌ پیوند رحمی‌ که‌ میان‌ ما و تو وجود دارد، سوگند می‌دهیم‌ که‌ برای‌ ما کاری‌ بکن‌! همان‌ بود که‌ رسول‌ ‌خدا‌ ص دعا کردند آن‌گاه‌ دست‌هایشان‌ به‌ حال‌ عادی‌ برگشت‌.

﴿إِنَّكَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٣.

آری‌! سوگند به‌ قرآن‌ حکیم‌ که‌: «قطعا تو» ای‌ محمد‌ ص«از پیامبرانی» این ‌جمله‌ «مقسم‌ علیه‌» است‌. یعنی‌: سوگند به‌ قرآن‌ حکیم‌ که‌ در رسالت‌ تو هیچ‌ شکی‌ نیست‌.

این‌ آیه‌ ردی‌ قاطع‌ بر پندار کفاری‌ است‌ که‌ منکر رسالت‌ آن‌ حضرت‌‌ صبوده ‌و می‌گفتند: تو فرستاده‌ خداوند أنیستی‌.

﴿عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٤.

آری‌! قطعا تو از جمله‌ پیامبران‌هستی‌: «بر صراطی‌ مستقیم» صراط مستقیم‌: راه‌ راستی‌ است‌ که‌ در آن‌ هیچ‌ کجی‌ و پیچیدگی‌ای‌ نباشد بلکه‌ مستقیما رهرو را به‌ مطلوب‌ وی‌ برساند. یعنی‌: ای‌ محمد‌ ص! تو بر راه‌ و روشی‌ مستقیم‌، محکم‌ و استوار یعنی‌ بر راه‌ و روش‌ همان‌ پیامبرانی‌ هستی‌ که‌ قبل‌ از تو درگذشته‌اند.

﴿تَنزِيلَ ٱلۡعَزِيزِ ٱلرَّحِيمِ٥.

«تنزیل‌ عزیز رحیم‌ است» یعنی‌: قرآن‌، این‌ راه‌ مستقیم‌ و برنامه‌ استواری‌ که‌ تو بر آن‌ قرار داری‌ ؛ فروفرستاده‌ خدای‌ پیروزمندی‌ است‌ که‌ در ملکش‌ غالب‌ و بر خلقش‌ مهربان‌ است‌.

﴿لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أُنذِرَ ءَابَآؤُهُمۡ فَهُمۡ غَٰفِلُونَ٦.

«تا قومی‌ را که‌ پدران‌شان‌ بیم‌ داده ‌نشده‌اند بیم‌ دهی» یعنی‌: تو را به‌ این‌ منظور فرستاده‌ایم‌ تا قومی‌ را بیم‌ دهی‌ که‌ پدران‌ نزدیک‌شان‌ قبلا با رسالت‌ الهی‌ای‌ بیم‌ داده ‌نشده‌ بودند زیرا قبل‌ از بعثتت‌، زمان‌ «فترت‌» ؛ یعنی‌ دوران‌ انقطاع‌ رسالت‌ به‌درازا کشید و پس‌ از بعثت‌ عیسی‌ ÷، دیرزمانی‌ بود که‌ دیگر پیامبری‌ فرستاده‌ نشده‌ بود «پس‌ آنان» به‌ سبب‌ عدم‌ ارسال‌ پیامبری‌ به‌سویشان‌ «غافلند» از رشد و هدایت‌ و از احکام‌ و برنامه‌های‌ الهی‌. هرچند مخاطب‌ این‌ آیه‌ اعراب‌ هستند ولی‌ ذکر آنان‌ که‌ بخشی‌ از بشر هستند، با عام‌ بودن‌ رسالت‌ پیامبر‌ صمنافاتی‌ ندارد چنان‌که‌ درباره‌ عام‌ بودن‌ رسالت‌ ایشان‌، آیات‌ و احادیث‌ متواتر بسیاری‌ آمده‌ است‌ از جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌: «... در گذشته‌ یک‌ پیامبر مخصوصا به‌سوی‌ قوم‌ خویش‌ فرستاده ‌می‌شد اما من‌ به‌سوی‌ عامه‌ مردم‌ مبعوث‌ گردیده‌ام‌».

﴿لَقَدۡ حَقَّ ٱلۡقَوۡلُ عَلَىٰٓ أَكۡثَرِهِمۡ فَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ٧.

«به‌ راستی‌ که‌ بر بیشترشان‌ قول‌ ثابت‌ شد» یعنی‌: حکم‌ و وعده‌ عذاب‌ بر بیشتر مردم‌ مکه‌، یا بر بیشتر کفار عرب‌ لازم‌ شد. البته‌ آنان‌ کسانی‌ بودند که‌ بر کفر مرده ‌و در طول‌ مدت‌ حیات‌ خویش‌، بر آن‌ اصرار و پافشاری‌ کرده‌اند «در نتیجه‌ آن‌ها ایمان‌ نمی‌آورند» یعنی‌: حکم‌ عذاب‌ به‌ این‌ دلیل‌ برآنان‌ لازم‌ و واجب‌ شد که‌ خدای‌ سبحان‌ اصرار و استمرارشان‌ را بر کفر تا دم‌ مرگشان‌ به‌ علم‌ ازلی‌ خویش‌ می‌دانست‌.

﴿إِنَّا جَعَلۡنَا فِيٓ أَعۡنَٰقِهِمۡ أَغۡلَٰلٗا فَهِيَ إِلَى ٱلۡأَذۡقَانِ فَهُم مُّقۡمَحُونَ٨.

«هر آینه‌ ما در گردن‌هایشان‌ طوقهایی‌ نهاده‌ایم‌ پس‌ این» طوق‌ها منتهی‌ «به‌سوی ‌چانه‌هایشان» است‌ لذا آن‌ها در چنین‌ حالتی‌ توان‌ این‌ را ندارند که‌ گردن‌هایشان‌ را به‌سوی‌ چپ‌ و راست‌ بگردانند، یا آن‌ها را خم‌ کنند «به‌ طوری‌ که‌ آنان‌ سرهایشان‌ را بالا نگاه‌ داشته‌ دیده‌ فروهشته‌اند» یعنی‌: آنان‌ به‌ سبب‌ این‌ طوق‌ها، بر فرود آوردن‌ وحالت ‌دادن‌ به‌ گردن‌هایشان‌ قادر نیستند لذا سرهایشان‌ همچنان‌ بالا و نگاهشان‌ رو به‌پایین‌ است‌. به ‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: در گردن‌هایشان‌ غل‌هایی‌ را قرار داده‌ایم‌ که‌ دست‌هایشان‌ به‌ آن‌ غل‌ها بسته‌ شده‌ است‌ و چون‌ این‌ غل‌ها بین‌ دست‌ها و گردن‌هایشان ‌قرار دارد و محکم‌ بسته‌ است‌ لذا آن‌ها به‌ حرکت‌ دادن‌ گردن‌هایشان‌ قادر نیستند.

این‌ مثلی‌ است‌ که‌ خداوند أدر امتناع‌ آن‌ها از قبول‌ هدایت‌ زده‌ است‌. یعنی‌: وصف‌ آنان‌ در نپذیرفتن‌ هدایت‌، همچون‌ نپذیرفتن‌ کسی‌ است‌ که‌ در غل‌ و قید قرار دارد و قادر به‌ حرکت‌ نیست‌. به‌قولی‌: آیه‌ کریمه‌ به‌ گروهی‌ اشاره‌ دارد که‌ در دوزخ‌ بر گردنها و دست‌هایشان‌ غل‌ و زنجیر نهاده‌ می‌شود.

همان‌ گونه‌ که‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیات‌ گذشت‌ [۱۱]، علما روایت‌ کرده‌اند که‌ ابوجهل‌ گفت‌: اگر محمد‌ صرا ببینم‌، با او چنین ‌و چنان‌ خواهم‌ کرد! همان‌ بود که‌ خداوند متعال‌ این‌ آیه‌ و مابعد آن‌ را نازل‌ کرد، بعد از آن‌ مردم‌ به‌ او می‌گفتند: اینک‌ این‌ محمد است‌ پس‌ تهدید خود را در حق‌ وی‌ عملی‌ کن‌! اما او می‌پرسید: او کجاست‌... او کجاست‌؟ و آن‌ حضرت‌‌ صرا نمی‌دید.

﴿وَجَعَلۡنَا مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ سَدّٗا وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ سَدّٗا فَأَغۡشَيۡنَٰهُمۡ فَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ٩.

«و ما پیش‌ رویشان‌ سدی‌ و پشت‌ سرشان‌ هم‌ سدی‌ نهاده‌ایم» یعنی‌: آنان‌ را با ایجاد موانعی‌، از ایمان ‌آوردن‌ باز داشته‌ایم‌ پس‌ نمی‌توانند از کفر به‌سوی‌ ایمان ‌بیرون‌ آیند، همانند کسی‌ که‌ پیشاپیش‌ و پشت‌ سرش‌ سدی‌ نهاده‌ باشند و او نتواند خود را از حصار آن‌ سدها بیرون‌ آورد. این‌ سدها چیزی‌ جز استکبار و گردنکشی ‌و عنادشان‌ از پذیرش‌ و گردن‌ نهادن‌ در برابر حق‌ نیست‌ «باز بر آنان‌ پرده‌ای‌ افگنده‌ایم» یعنی‌: دیدگانشان‌ را با پرده‌ای‌ پوشانده‌ایم‌ «در نتیجه‌ آنان» به‌سبب‌ این ‌پرده‌ «هیچ‌ نمی‌توانند ببینند» یعنی‌: به‌ دیدن‌ راه‌ هدایت‌ قادر نبوده‌ و از ایمان‌ به‌ رستاخیز و معاد و از پذیرش‌ برنامه‌های‌ الهی‌ در دنیا نیز کور شده‌اند.

این‌ آیه‌ نیز تمثیلی‌ است‌ بر مسدود بودن‌ راه‌ ایمان‌ به‌روی‌ آنان‌ ؛ زیرا خدای ‌سبحان‌ به‌ علم‌ ازلی‌ خویش‌ دانسته‌ است‌ که‌ آنان‌ تا دم‌ مرگ‌شان‌ بر کفر اصرار و پافشاری‌ می‌کنند. البته‌ این‌ علم‌ ازلی‌ الهی‌: مجرد شناخت‌ قبلی‌ وی‌ است‌ که‌ عقلا و در واقعیت‌ امر، اجباری‌ در کار انسان‌ به‌ وجود نمی‌آورد و بنابراین‌، او را از ایمان‌ آوردن‌ باز نمی‌دارد.

﴿وَسَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ١٠.

«و برای‌ آنان‌ برابر است» یعنی‌: برای‌ آن‌ کفار یکسان‌ است‌ «چه‌ بیم‌شان‌ بدهی‌، چه‌ بیمشان‌ ندهی‌: ایمان‌ نمی‌آورند» یعنی‌: هشدار دادن‌ و هشدار ندادنت‌ برایشان ‌یکسان‌ است‌ و مادامی‌ که‌ آن‌ها حق‌ را نمی‌پذیرند و برای‌ خدا أسر فرود نمی‌آورند، هشدار دادن‌ به‌ آن‌ها سودی‌ نمی‌رساند.

﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ ٱتَّبَعَ ٱلذِّكۡرَ وَخَشِيَ ٱلرَّحۡمَٰنَ بِٱلۡغَيۡبِۖ فَبَشِّرۡهُ بِمَغۡفِرَةٖ وَأَجۡرٖ كَرِيمٍ١١.

«تنها کسی‌ را بیم‌ می‌دهی» یعنی‌: بیم‌ و هشدار دادنت‌ تنها به‌ کسی‌ سود می‌رساند «که‌ از ذکر» یعنی‌: از قرآن‌ «پیروی‌ کند و غائبانه» یعنی‌: در نهان‌ «از خدای‌ رحمان‌ بترسد» هرچند که‌ او را نمی‌بیند. پس‌ بدان‌ که‌: از هشدارهایت‌ فقط کسانی‌ بهره‌ می‌برند که‌ پیروی‌ از قرآن‌ عظیم‌ و ترس‌ از خداوند أهردو در آنان‌ جمع‌ شود. «پس‌ او را» که‌ از قرآن‌ پیروی‌ می‌کند و غائبانه‌ از خدای‌ رحمان ‌می‌ترسد «به‌ آمرزش‌ و پاداشی‌ ارجمند» که‌ همانا بهشت‌ است‌ «بشارت‌ ده».

﴿إِنَّا نَحۡنُ نُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَنَكۡتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَءَاثَٰرَهُمۡۚ وَكُلَّ شَيۡءٍ أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامٖ مُّبِينٖ١٢.

«بی‌گمان‌ ماییم‌ که‌ مردگان‌ را زنده‌ می‌سازیم» بعد از مرگ‌شان‌ در روز رستاخیز «و آنچه‌ را پیش‌ فرستاده‌اند می‌نویسیم» یعنی‌: آنچه‌ را در دنیا از اعمال‌ نیک‌ و بد پیش‌ فرستاده‌اند، در لوح‌ محفوظ می‌نویسیم‌ «و آثارشان‌ را» یعنی‌: همچنان ‌می‌نویسیم‌ آنچه‌ را که‌ بعد از مرگ‌ خود باقی‌ گذاشته‌اند ؛ از حسناتی‌ که‌ جریان‌ آن ‌پس‌ از مرگ‌ آنان‌ قطع‌ نمی‌شود و همیشه‌ برای‌ صاحب‌ خود خیری‌ جاری‌ است‌؛ مانند کسی‌ که‌ سنتی‌ نیکو را بنیان‌ می‌گذارد. یا معنی‌ این‌ است‌: ما بدیها و گناهانی‌ را که‌ پس‌ از مرگ‌ انجام‌دهنده‌ خود باقی‌ می‌مانند، می‌نویسیم‌. از آثار خیر: تدریس‌ علم‌، تصنیف‌ آن‌، وقف‌ کردن‌ به‌ قصد قربت‌، آباد کردن‌ مساجد، پلها و اماکن‌ عام‌ المنفعه‌ است‌. و از آثار شر: بدعت‌آفرینی‌، بنیان‌گذاری‌ ظلم‌ و ستم‌ و پدیدآوردن‌ اموری‌ است‌ که‌ سبب‌ زیان‌ مردم‌ شده‌ و اهل‌ جور و ستم‌ به‌ آن‌ اقتدا می‌کنند. قول‌ دیگر در معنای‌ «آثارهم‌» این‌ است‌: نقش‌ قدم‌هایشان‌ به‌سوی‌ طاعت ‌یا معصیت‌ را می‌نویسیم‌. ابن‌کثیر در این‌ معنی‌ احادیثی‌ را نقل‌ کرده‌ است‌ از جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ جابر بن ‌عبدالله سکه‌ فرمود: اماکن‌ پیرامون‌ مسجد النبی خالی‌ شد و طایفه‌ بنی‌ سلمه‌ که‌ منازلشان‌ از مسجد دور بود، با استفاده‌ از این ‌موقعیت‌ خواستند تا به‌ نزدیک‌ مسجد نقل‌ مکان‌ کنند. پس‌ این‌ خبر به ‌رسول‌‌خدا‌ صرسید، آن‌ حضرت‌‌ صخطاب‌ به‌ آن‌ها فرمودند: «إنه‌ بلغني‌ أنكم‌ تريدون‌ أن‌ تنتقلوا قرب‌ المسجد». «به‌ من‌ خبر رسیده‌ است‌ که‌ شما می‌خواهید به‌ نزدیک‌ مسجد نقل‌ مکان‌ کنید». گفتند: آری‌! این‌ خبر درست‌ است‌ یا رسول‌ الله! فرمودند: «يا بني‌ سلمه‌! دياركم‌ تكتب‌ آثاركم‌، دياركم‌ تكتب‌ آثاركم‌». «ای‌ بنی‌سلمه‌! در دیار خود باقی‌ بمانید زیرا نقش‌ قدم‌هایتان‌ (به‌سوی‌ مسجد، در زمره‌ حسنات‌ شما) نوشته‌ می‌شود، در دیار خود باقی‌ بمانید، زیرا نقش‌ قدم‌هایتان ‌(به‌سوی‌ مسجد در زمره‌ حسناتتان) نوشته‌ می‌شود». پس‌ آن‌ها بعد از این‌ توصیه رسول ‌اکرم‌ ص، منازل‌ خود را ترک‌ نکردند.

به‌ تأیید معنی‌ اول‌ نیز احادیثی‌ روایت‌ شده‌ است‌. از جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌: «من‌ سن‌ في‌ الإسلام‌ سنة‌ حسنة‌ كان‌ له‌ أجرها وأجر من‌ عمل‌ بها من‌ بعده‌ من‌ غير أن‌ ينقص‌ من‌ أجورهم‌ شيئا، ومن‌ سن‌ في ‌الإسلام‌ سنة‌ سيئة‌ كان‌ عليه‌ وزرها ووزر من‌ عمل‌ بها من ‌بعده‌ من‌ غير أن‌ ينقص‌ من‌ أوزارهم‌ شيئا». «هر کس‌ در اسلام‌ سنت‌ نیکی‌ را بنیان‌ گذارد، مزد وی‌ و مزد کسانی‌ که‌ بعد از وی‌ به‌ آن‌ عمل‌ کرده‌اند، برایش‌ مسلم ‌است‌، بی‌آن‌که‌ از مزدهای‌ آنان‌ چیزی‌ کم‌ شود و هرکس‌ در اسلام‌ سنت‌ بدی‌ را بنیان‌ گذارد، گناه‌ وی‌ و گناه‌ کسانی‌ که‌ بعد از وی‌ به‌ آن‌ عمل‌ کنند، برایش‌ مسلم ‌است‌، بی‌آن‌که‌ از گناهانشان‌ چیزی‌ کم‌ ساخته‌ شود». «و هر چیزی‌ را» یعنی‌: همه‌ چیز، اعم‌ از اعمال‌ بندگان‌ و غیر آن‌ را «در امامی‌ مبین‌ برشمرده‌ایم» یعنی‌: در کتابی‌ که‌ به‌ آن‌ اقتدا می‌شود و روشنگر همه‌ چیز است‌، ثبت‌ و ضبط کرده‌ایم‌. به‌قولی‌: مراد از «امام‌ مبین‌» لوح‌ محفوظ، و به‌قولی‌: نامه‌ها و صحیفه‌های‌ اعمال ‌بندگان‌ است‌.

﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلًا أَصۡحَٰبَ ٱلۡقَرۡيَةِ إِذۡ جَآءَهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ١٣.

«و برایشان‌ از اصحاب‌ قریه‌ مثلی‌ بیان‌ کن» قرطبی‌ می‌گوید: «مراد از قریه‌ در این‌ آیه‌ ـ به‌ قول‌ تمام‌ مفسران‌ ـ شهر انطاکیه‌ است‌». «آن‌گاه‌ که‌ فرستادگان‌ به‌ آن ‌قریه‌ آمدند» آن‌ فرستادگان‌، اصحاب‌ عیسی‌ ÷بودند که‌ او ایشان‌ را به‌ منظور دعوتشان‌ به‌سوی‌ الله أبه‌ میان‌ آنان‌ فرستاد. یعنی‌ به‌ مشرکان‌ بگو: من‌ در سلسله ‌پیامبران‌ الهیتافته‌ جدابافته‌ و پدیده‌ نوظهوری‌ نیستم‌ زیرا پیش‌ از من‌ نیز فرستادگان‌ الهی‌ به‌ سوی‌ مردم‌ شهرها آمده‌ و آنان‌ را از همان‌ چیزهایی‌ که‌ من‌ شما را از آن‌ بیم‌ می‌دهم‌، بیم‌ داده‌اند، آن‌ پیامبران‌نیز، اصل‌ توحید و یکتا پرستی‌ را تبلیغ‌ کرده‌اند، از حساب‌ روز قیامت‌ بیم‌ داده‌ و به‌ نعمت‌های بهشت‌ جاودان‌ مژده ‌داده‌اند.

﴿إِذۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهِمُ ٱثۡنَيۡنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزۡنَا بِثَالِثٖ فَقَالُوٓاْ إِنَّآ إِلَيۡكُم مُّرۡسَلُونَ١٤.

«آن‌گاه‌ که‌ دو تن‌ به‌سویشان‌ فرستادیم» عیسی‌ ÷آن‌ دو تن‌ را به‌ امر خدای ‌سبحان‌ فرستاده‌ بود «ولی‌ آن‌ دو را دروغزن‌ شمردند» در رسالت‌شان‌. به ‌قولی‌: مردم‌ انطاکیه‌ آن‌ فرستادگان‌ را زدند و زندانی‌شان‌ کردند «سپس‌ آنان‌ را با فرستاده‌ سومین‌ تأیید کردیم» یعنی‌: کار رسالت‌ آن‌ دو تن‌ را با فرستاده‌ سومی‌ قوت‌ داده‌ و استوار داشتیم‌. از اینجا می‌فهمیم‌ که‌ مکلف‌ کردن‌ سه‌ تن‌ در یک‌ مأموریت ‌دعوتگرانه‌ ـ با تعیین‌ امیر ـ حرکتی‌ نیرومند است‌. نقل‌ است‌ که‌ دو فرستاده‌ اول‌، یوحنا و بولص‌ بودند و سومین‌ فرستاده‌ شمعون‌ بود. یا سومین‌ فرستاده‌ بولص‌ و دو تن‌ اول‌ یوحنا و شمعون‌ بودند. «پس‌ رسولان‌ گفتند: هر آینه‌ ما به‌سوی‌ شما به‌پیامبری‌ فرستاده‌ شده‌ایم» تا شما را به‌سوی‌ حق‌ و فضیلت‌ و عقیده‌ صحیح‌ دعوت ‌کنیم‌.

﴿قَالُواْ مَآ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا وَمَآ أَنزَلَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مِن شَيۡءٍ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَكۡذِبُونَ١٥.

«گفتند» ناباوران‌ آن‌ دیار «شما جز بشری‌ مانند ما نیستید» یعنی‌: شما در بشریت‌ با ما مشارکت‌ دارید لذا شما را بر ما مزیتی‌ نیست‌ تا به‌ رسالت‌ مخصوص ‌گردید و رسالت‌ فقط ویژه‌ شما باشد و اگر شما فرستاده‌ خدا بودید، باید فرشته ‌می‌بودید نه‌ بشر. که‌ این‌ شبهه‌ تکراری‌ بسیاری‌ دیگر از امت‌های‌ تکذیب‌ کننده ‌است‌. «و رحمان‌ چیزی» از وحیی‌ که‌ شما و دیگر پیامبران‌ پیشین‌ و پیروانشان‌ ادعا می‌کنند؛ «فرو نفرستاده‌، شما جز دروغ‌ نمی‌پردازید» یعنی‌: شما در ادعای‌ رسالت ‌دروغ‌ می‌گویید. این‌ است‌ منطق‌ بی‌اساس‌ و واهی‌ کفار در هر زمان‌ و مکانی‌.

﴿قَالُواْ رَبُّنَا يَعۡلَمُ إِنَّآ إِلَيۡكُمۡ لَمُرۡسَلُونَ١٦.

«گفتند» پیامبران‌«پروردگار ما می‌داند که‌ ما واقعا به‌سوی‌ شما به‌ پیامبری ‌فرستاده‌ شده‌ایم» و اگر ما دروغگو بودیم‌، قطعا خدای‌ ‌ از ما به ‌سخت‌ترین‌ وجه‌ انتقام‌ می‌گرفت‌. به‌ این‌ ترتیب‌، پیامبران‌به‌ منظور رد و انکار شدید این‌ شبهه‌، جواب‌ خویش‌ را با سوگند مورد تأکید قرار دادند.

﴿وَمَا عَلَيۡنَآ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ١٧.

پیامبران‌افزودند: «و بر ما جز پیام‌ رسانی‌ آشکار وظیفه‌ای‌ نیست» یعنی‌: بر عهده‌ ما از جانب‌ پروردگار متعال‌، جز تبلیغ‌ رسالت‌ وی‌ به‌طور آشکار و روشن‌، هیچ‌ مأموریت‌ دیگری‌ نیست‌ و مأموریت‌ محوله‌ به‌ ما فقط همین‌ است‌، نه‌ چیز دیگری‌.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّا تَطَيَّرۡنَا بِكُمۡۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهُواْ لَنَرۡجُمَنَّكُمۡ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٞ١٨.

«گفتند» مردم‌ تکذیب‌ پیشه‌ آن‌ شهر «هرآینه‌ ما به‌ شما شگون‌ بد گرفته‌ایم» یعنی‌: مردم‌ آن‌ شهر به‌ آن‌ پیامبران‌گفتند: ما حضور شما را در میان‌ خود به‌ شگون‌ بد گرفته‌ایم‌ و شما را شوم‌ و نامبارک‌ می‌پنداریم‌ «اگر دست‌ برندارید» یعنی‌: اگر این‌ دعوتتان‌ را فرو نگذارید و از این‌ سخن‌ بازنایستید؛ «شما را سنگسار می‌کنیم‌ و قطعا از جانب‌ ما عذاب‌ دردناکی» یعنی‌: عذاب‌ سخت‌ و زشت‌ و فجیعی ‌«به‌ شما خواهد رسید» به‌ قولی‌: مرادشان‌ از سنگسار کردن‌، کشتن‌، به‌ قولی‌: دشنام‌ دادن‌ و به ‌قولی‌: شکنجه‌ نمودن‌ و عذاب‌ دردناک‌ بود. لام‌ در «لئن‌»، لام ‌قسم‌ است‌.

﴿قَالُواْ طَٰٓئِرُكُم مَّعَكُمۡ أَئِن ذُكِّرۡتُمۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ١٩.

«گفتند» آن‌ فرستادگان‌ «شومی‌ شما با خود شماست» یعنی‌: این‌ شومی‌ از جانب‌ نفسهای‌ خودتان‌ و آویخته‌ گردنهای‌ خود شماست‌، به‌سبب‌ این‌که‌ شما حق‌و حقیقت‌ را تکذیب‌ کردید پس‌ این‌ تکذیب‌ شماست‌ که‌ سبب‌ شومی‌ و شگون‌ بد برای‌ شما شده‌ است‌، نه‌ وجود ما «آیا چون‌ اندرز داده‌ شوید؟» یعنی‌: آیا اگر شما را به‌ یاد خدای‌ ‌ انداخته‌ و از او بیمتان‌ دهیم‌، چنین‌ می‌پندارید که‌ ما بر شما شوم‌ و ناخجسته‌ایم‌؟ «نه‌! بلکه‌ حق‌ این‌ است‌ که‌ شما قومی‌ اسرافکارید» یعنی‌: شما قومی‌ هستید که‌ در مخالفت‌ حق‌ از حد درگذشته‌اید، از آنجا که‌ اسباب‌ برکت‌ را که‌ عبارت‌ از فرستادگان‌ الهی‌اند، شوم‌ و ناخجسته‌ می‌پندارید.

﴿وَجَآءَ مِنۡ أَقۡصَا ٱلۡمَدِينَةِ رَجُلٞ يَسۡعَىٰ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱتَّبِعُواْ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٢٠.

«و از دوردست‌ شهر، مردی‌ دوان‌ دوان‌ آمد» منابع‌ اهل‌ کتاب‌ می‌گویند: او حبیب ‌فرزند موسای‌ نجار بود، لیکن‌ درباره‌ اسم‌ آن‌ شهر و اسم‌ این‌ شخص‌ مؤمن‌، هیچ ‌روایت‌ صحیحی‌ از رسول ‌‌خدا‌ صدر دست‌ نیست‌. قتاده‌ می‌گوید: حبیب‌ نجار در غاری‌ در دور دست‌ترین‌ نقطه‌ آن‌ شهر، خدای‌ ‌ را عبادت‌ می‌کرد پس ‌چون‌ خبر آمدن‌ پیامبران‌را شنید، شتابان‌ آمد تا از دعوت‌ آن‌ها پشتیبانی‌ کند و بنابراین‌، «گفت‌: ای‌ قوم‌ من‌! از این‌ فرستادگان‌ پیروی‌ کنید» بدین‌ گونه‌، آن‌ها را به‌ پیروی‌ از آن‌ پیامبران‌تشویق‌ کرد.

﴿ٱتَّبِعُواْ مَن لَّا يَسۡ‍َٔلُكُمۡ أَجۡرٗا وَهُم مُّهۡتَدُونَ٢١.

آری‌! «از کسانی‌ پیروی‌ کنید که‌ از شما هیچ‌ مزدی‌ نمی‌خواهند» در برابر ابلاغ ‌رسالت‌ و دعوت‌ حق‌ «و خود نیز راه ‌یافته‌اند» به‌سوی‌ حق‌.

﴿وَمَا لِيَ لَآ أَعۡبُدُ ٱلَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٢.

در این‌ هنگام‌ قومش‌ از وی‌ پرسیدند: آیا تو هم‌ بر دین‌ ایشان‌ هستی‌؟ گفت‌: «و مرا چه‌ شده‌ است‌ که‌ معبودی‌ را نپرستم‌ که‌ مرا آفریده‌ است‌؟» یعنی‌: کدام‌ مانع‌ وکدام‌ عامل‌ بازدارنده‌، جلو رویم‌ وجود دارد تا مرا از پرستش‌ ذاتی‌ که‌ آفریننده‌ من ‌است‌ بازدارد؟ یعنی‌: همین‌ طور، کدامین‌ مانع‌ شما را از پرستش‌ خدایی‌ که‌ شما را آفریده‌ است‌، باز می‌دارد؟ «و همه‌ به‌سوی‌ او بازگردانده‌ می‌شوید؟» پس‌ شما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ خدای‌ خویش‌ را نمی‌پرستید در حالی‌که‌ بازگشت‌ شما در روز قیامت‌ به‌ سوی‌ اوست‌ و در پیشگاه‌ او مورد محاسبه‌ قرار می‌گیرید؟ از جمله‌ در قبال‌ این‌ پاسخی‌ که‌ به‌ ما دادید؛ آن‌گاه‌ که‌ شما را به‌سوی‌ حق‌ فراخواندیم‌؟.

﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن يُرِدۡنِ ٱلرَّحۡمَٰنُ بِضُرّٖ لَّا تُغۡنِ عَنِّي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يُنقِذُونِ٢٣.

«آیا به ‌جای‌ او خدایانی‌ را به‌ پرستش‌ گیرم» یعنی‌: هرگز جز خدای‌ یگانه‌ متعال ‌معبودات‌ دیگری‌ را به‌ خدایی‌ و پرستش‌ نمی‌گیرم‌ تا پرستش‌ ذاتی‌ را که‌ فقط او سزاوار عبادت‌ است‌ فرو گذارم‌ در حالی‌که‌ او آفریننده‌ من‌ نیز هست‌؟ آیا معبوداتی‌ را به‌ پرستش‌ گیرم‌: «که‌ اگر خدای‌ رحمان‌ زیانی‌ در حق‌ من‌ اراده‌ کند، شفاعت‌ آنان‌ از من‌ چیزی‌ را دفع‌ نمی‌کند» یعنی‌: شفاعت‌ آنان‌ هیچ‌ سودی‌ به‌ من ‌نمی‌رساند «و نه‌ آنان‌ می‌توانند مرا نجات‌ دهند» از این‌ بلا و زیانی‌ که‌ خدای‌ رحمان ‌آن‌ را به‌ من‌ خواسته‌ باشد؟.

﴿إِنِّيٓ إِذٗا لَّفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٢٤.

«در آن‌ صورت» اگر جز وی‌ معبوداتی‌ برگیرم‌ «من‌ قطعا در گمراهی‌ آشکاری‌ هستم» این‌ تعریض‌ و کنایه‌ گویی‌ به‌ آنان‌ است‌. یعنی‌: شما که‌ جز خدای‌ یگانه‌ معبوداتی‌ را می‌پرستید، در گمراهی‌ آشکاری‌ قرار دارید.

﴿إِنِّيٓ ءَامَنتُ بِرَبِّكُمۡ فَٱسۡمَعُونِ٢٥.

سپس‌ آن‌ مرد مؤمن‌ ایمانش‌ را با چنان‌ صراحتی‌ به‌ آنان‌ اعلام‌ می‌کند که‌ بعد از آن‌، دیگر جای‌ هیچ‌ گونه‌ شکی‌ در ایمان‌ وی‌ باقی‌ نمی‌ماند. پس‌ می‌گوید: «بی‌گمان‌ من‌ به‌ پروردگارتان‌ ایمان‌ آوردم‌ پس‌، از من‌ بشنوید» به‌قولی‌: او این‌ سخن ‌را به‌ فرستادگان‌ گفت‌ تا بر ایمان‌ وی‌ گواهی‌ دهند. به ‌قولی‌ دیگر: او این‌ سخن‌ را ـ از روی‌ استواری‌ و صلابت‌ در دین‌ و سر سختی‌ در حق‌ ـ خطاب‌ به‌ قومش ‌هنگامی‌ گفت‌ که‌ می‌خواستند او را به‌ قتل‌ برسانند و چون‌ این‌ سخن‌ را گفت‌ و ایمان‌ خویش‌ را به‌ صراحت‌ اعلام‌ داشت‌، بر او حمله‌ برده‌ و به‌ شهادتش‌ رساندند. به‌قولی‌: آنان‌ او را در زیر لگدهای‌ خود خرد کردند. به‌قولی‌: او را سوزاندند. به‌قولی‌: او را با اره‌ سر بریدند. و به‌قولی‌: او را سنگسار کردند.

﴿قِيلَ ٱدۡخُلِ ٱلۡجَنَّةَۖ قَالَ يَٰلَيۡتَ قَوۡمِي يَعۡلَمُونَ٢٦ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ٢٧.

سر انجام‌ آن‌ مرد مؤمن‌ به‌ جرم‌ ایمان‌ کشته‌ شد و: «به‌ او» در هنگام‌ شهادتش ‌«گفته‌ شد: به‌ بهشت‌ درآی» به‌ عنوان‌ گرامیداشتی‌ برایت‌ بعد از شهادتت‌ چنان‌که ‌این‌ سنت‌ الهی‌ در مورد شهدا از بندگانش‌ می‌باشد. پس‌ چون‌ به‌ بهشت‌ وارد شد و لذت‌ها و نعمت‌های آن‌ را مشاهده‌ کرد «گفت‌: ای‌ کاش‌ قوم‌ من‌ این‌ امر را می‌دانستند که‌ پروردگارم‌ مرا آمرزیده‌ و در زمره‌ گرامیانم‌ قرار داده‌ است» آرزو کرد که ‌قومش‌ از حال‌ وی‌ آگاه‌ شوند و حسن ‌مال‌ و سرانجام‌ نیک‌ وی‌ را بشناسند تا بینی‌هایشان‌ به‌ خاک‌ مالیده‌ شود. یا: تا مانند وی‌ ایمان‌ آورند و سرانجام‌ به‌حال ‌خوشی‌ مانند حال‌ وی‌ بپیوندند. ابن ‌عباس‌ سمی‌گوید: «پس‌ او در زندگی‌ ومرگ‌ برای‌ قومش‌ خیرخواهی‌ کرد و بر هدایت‌ آنان‌ حریص‌ بود». ابن ‌ابی ‌لیلی ‌می‌گوید: «سبقت ‌گیرندگان‌ امت‌ها سه‌ تن‌اند که‌ ایشان‌ به‌ خدای‌ ‌ به‌ مدت ‌چشم‌ بر هم ‌زدنی‌ هم‌ کفر نورزیدند:

۱- علی‌ابن‌ابی‌طالب‌؛ و او بهترین‌ آنان‌ است‌.

۲- مؤمن‌ آل‌ فرعون‌.

۳- صاحب‌ یس‌. پس‌ صدیقان‌ همانانند». همچنین‌ زمخشری‌ در حدیث‌ مرفوعی‌ این‌ قول‌ را از رسول‌‌خدا‌ صروایت‌ کرده‌ است‌.

﴿وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ مِنۢ بَعۡدِهِۦ مِن جُندٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ٢٨.

«و ما پس‌ از او بر سر قومش» یعنی‌: بر سر قوم‌ حبیب‌ نجار بعد از کشته ‌شدنش ‌از سوی‌ آنان‌، یا پس‌ از این‌که‌ خداوند أاو را به‌سوی‌ آسمآن‌ها بالا برد؛ «هیچ ‌لشکری‌ از آسمان‌ فرود نیاوردیم» برای‌ به ‌هلاکت ‌رساندن‌ و انتقام‌ گرفتن‌ از آنان‌ «و ما فرودآورنده‌ آن‌ نبودیم» زیرا قضا و قدر ما بر این‌ پیشی‌ گرفته‌ بود که‌ هلاک‌ کردن‌شان‌ با بانگ‌ مرگبار جبرئیل‌ ÷باشد، نه‌ با فرو فرستادن‌ لشکر از آسمان‌.

این‌ آیه‌، تعبیری‌ از تحقیر و کوچک ‌شمردن‌ شأن‌ آنان‌ و ساده ‌شمردن‌ کار تعذیبشان‌ است‌. یعنی‌: آنان‌ در جایگاهی‌ قرار نداشتند که‌ ما برای‌ هلاک‌ ساختنشان ‌لشکری‌ از آسمان‌ نازل‌ کنیم‌ بلکه‌ آنان‌ را با یک‌ بانگ‌ تند و مرگبار نابود ساختیم‌.

﴿إِن كَانَتۡ إِلَّا صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَإِذَا هُمۡ خَٰمِدُونَ٢٩.

«تنها یک‌ بانگ‌ مرگبار بود و بس» که‌ جبرئیل‌ ÷آن‌ را کشید و همه‌ را نابود کرد «پس‌ بناگاه‌ آن‌ها فسردند» یعنی‌: چون‌ آتش‌ خاموش‌ شدند و مردند به‌طوری‌که‌ از آنان‌ هیچ‌ حرکت‌ و جنبشی‌ به‌ مشاهده‌ نمی‌رسید.

﴿يَٰحَسۡرَةً عَلَى ٱلۡعِبَادِۚ مَا يَأۡتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ٣٠.

«دریغا بر این‌ بندگان» تقدیر سخن‌ این‌ است‌: در روز قیامت‌ هنگامی‌ که‌ عذاب ‌را مشاهده‌ می‌کنید، بر حال‌ آن‌ها حسرت‌ بخورید و واویلا بگویید. حسره‌: غم‌ واندوه‌ و پشیمانی‌ بر یک‌ چیز از دست‌ رفته‌ است‌. به‌قولی‌: این‌ حسرت‌ و دریغی‌است‌ که‌ فرشتگان‌ بر حال‌ کفار خوردند، هنگامی‌ که‌ آنان‌ پیامبران‌را تکذیب‌ کردند «هیچ‌ پیامبری‌ بدیشان‌ نمی‌آمد مگر آن‌که‌ او را ریشخند می‌کردند» این ‌است‌ سبب‌ دریغ‌ و افسوس‌خوردن‌ برآنان‌. آری‌! دریغا بر حال‌ آنان‌ که‌ از حال ‌امثال‌ خویش‌ از امتهای‌ گذشته‌، عبرت‌ نگرفتند.

﴿أَلَمۡ يَرَوۡاْ كَمۡ أَهۡلَكۡنَا قَبۡلَهُم مِّنَ ٱلۡقُرُونِ أَنَّهُمۡ إِلَيۡهِمۡ لَا يَرۡجِعُونَ٣١.

«مگر ندیده‌اند» اهالی‌ مکه‌ که‌ به‌ رسول‌ ‌خدا‌ صگفتند: «تو پیامبر نیستی‌؟». استفهام‌ برای‌ تقریر و اثبات‌ است‌، یعنی‌ دیده‌اند و دانسته‌اند؛ «که‌ چه ‌بسیار نسل‌ها را پیش‌ از آنان» از امت‌های‌ گذشته‌ «هلاک‌ گردانیدیم‌ که‌ دیگر آن‌ها به‌سویشان ‌باز نمی‌گردند» بعد از هلاک‌ خویش‌ بلکه‌ راهی‌ دیار فنا و فصل‌ پایان ‌ناپذیر بلا در آخرت‌ گردیده‌ و هرگز برگشتی‌ به‌ دنبال‌ خویش‌ ندارند؟

این‌ آیه‌ ردی‌ واضح‌ بر قائلان‌ به‌ نظریه‌ «تناسخ‌» و حلول‌ ارواح‌ است‌.

﴿وَإِن كُلّٞ لَّمَّا جَمِيعٞ لَّدَيۡنَا مُحۡضَرُونَ٣٢.

«و قطعا همگی‌شان» اعم‌ از امت‌های‌ گذشته‌ و آینده‌ «جز جمعی‌ نیستند که‌ نزد ما احضار می‌شوند» برای‌ حساب‌ و کتاب‌ پس‌ همگی‌ آنان‌ را در برابر اعمال‌شان‌ ـ اعم‌ از خیر و شر ـ سزا یا پاداش‌ می‌دهیم‌.

﴿وَءَايَةٞ لَّهُمُ ٱلۡأَرۡضُ ٱلۡمَيۡتَةُ أَحۡيَيۡنَٰهَا وَأَخۡرَجۡنَا مِنۡهَا حَبّٗا فَمِنۡهُ يَأۡكُلُونَ٣٣.

«و زمین‌ مرده‌، برای‌ آنان‌ نشآن‌های‌ است» بر وجود آفریننده‌ و قدرت‌ کامل‌ وی ‌بر زنده‌ کردن‌ مردگان‌ «که‌ آن‌ را زنده‌ گردانیدیم» با نباتات‌ و رستنی‌ها؛ پس‌ از آن‌ زمین‌، دانه‌هایی‌ را برآوردیم‌ که‌ از آن‌ می‌خورند و تغذیه‌ می‌کنند و این‌ است ‌معنی‌ فرموده‌ وی‌: «و از آن‌ دانه‌هایی‌ برآوردیم‌ که‌ از آن‌ می‌خورند» البته‌ دانه‌ها وحبوبات‌، معظم‌ خوردنی‌های‌ بشر را تشکیل‌ داده‌ و بیشترین‌ ماده‌ای‌ هستند که ‌زندگی‌ معیشتی‌ انسان‌ بر آن‌ها برپاست‌، بدین‌ جهت‌، جار و مجرور «منه‌» بر فعل‌ مقدم‌ ساخته‌ شد تا بر این‌ معنی‌ دلالت‌ کند.

﴿وَجَعَلۡنَا فِيهَا جَنَّٰتٖ مِّن نَّخِيلٖ وَأَعۡنَٰبٖ وَفَجَّرۡنَا فِيهَا مِنَ ٱلۡعُيُونِ٣٤.

«و در آن‌ زمین‌ باغهایی‌ از درختان‌ خرما و درختان‌ انگور آفریدیم‌ و چشمه‌ها» و جویبارها «در آن‌ روان‌ کردیم».

﴿لِيَأۡكُلُواْ مِن ثَمَرِهِۦ وَمَا عَمِلَتۡهُ أَيۡدِيهِمۡۚ أَفَلَا يَشۡكُرُونَ٣٥.

«تا از میوه‌های» آن‌ و از باروبر باغستآن‌ها و نخلستآن‌های‌ «آن‌ و از آنچه ‌دستهایشان‌ به ‌عمل‌ آورده‌ است» چون‌ آب‌ انگور، آبمیوه‌ها و خوردنی‌های‌ دیگر مانند آن‌ «بخورند» ابن‌ کثیر می‌گوید: «ما» در: ﴿وَمَا عَمِلَتۡهُ أَيۡدِيهِمۡۚ[یس: ۳۵] نافیه‌ است‌ که‌ معنی‌ آن‌ این‌ است‌: «و میوه‌ها را دست‌هایشان‌ نساخته‌ است‌» بلکه‌ این ‌همه‌ از عمل ‌الهی‌ است‌ و اوست‌ که‌ آن‌ها را به‌عمل‌ آورده‌ است‌. اما ابن‌جریر معنی‌ اول‌ را ترجیح‌ داده‌ و می‌گوید: «قول‌ اول‌ یعنی‌: موصوله‌ بودن‌ «ما» که‌ به‌ معنی‌ (الذی‌: آنچه‌ دست‌هایشان‌ به‌ عمل‌ آورده) می‌باشد، صحیح‌تر است‌». «آیا باز هم‌ شکر نمی‌گزارند» خداوند أرا در برابر نعمت‌های آن‌، با پیروی‌ از پیامبرانش‌؟.

﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ وَمِنۡ أَنفُسِهِمۡ وَمِمَّا لَا يَعۡلَمُونَ٣٦.

«پاک‌ و منزه‌ است‌ آن‌که‌ تمام‌ ازواج‌ را، از جمله‌ آنچه‌ زمین‌ می‌رویاند آفرید» ازواج‌: انواع‌ و اصناف‌ و گونه‌هاست‌ زیرا هر جنسی‌ ـ مثلا درخت‌ خرما ـ دارای‌ رنگها، طعمها و اشکال‌ مختلفی‌ است‌، یا انگور ـ مثلا ـ به‌ بیشتر از صد نوع‌ بالغ ‌می‌شود [۱۲]. یا مراد از ازواج‌: نری‌ و مادینه‌گی‌ از تمام‌ موجودات‌ زنده‌ ـ اعم‌ از انسان‌، حیوان‌ و نبات‌ ـ است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ امروزه‌ با پیشرفت‌ علمی‌ بشر، اصل‌ زوجیت‌ و نری‌ و مادینه‌گی‌ در گونه‌های‌ مختلف‌ زیستی‌ ـ اعم‌ از حیوان‌ و نبات‌ ـ به‌ اثبات‌ رسیده‌ است‌ بنابراین‌، این‌ آیه‌ کریمه‌ از معجزات‌ علمی‌ قرآن‌ کریم‌ به‌شمار می‌رود. «و نیز از جنس‌ خودشان» یعنی‌: از وجود خودشان‌ جفت‌ها و زوجهایی‌ را آفریده‌ است‌ که‌ مردان‌ و زنان‌ بنی‌ آدم‌اند «و از آنچه‌ نمی‌دانند» از اصناف‌ و انواع ‌آفرینش‌ حق‌ تعالی در بروبحر و آسمان‌ و زمین‌، جفت‌هایی‌ آفریده‌ است‌ که‌ نه‌ از آن‌ها آگاهند و نه‌ به‌ شناخت‌ آن‌ها دست‌ یافته‌اند.

این‌ جمله‌ اخیر، به‌ این‌ آیه‌ مبارکه‌ ابعاد و اعماق‌ وسیع‌تری‌ می‌بخشد که ‌توانمندی‌های‌ عقلی‌ و علمی‌ انسان‌، از احاطه‌ نمودن‌ بر آن‌ درمانده‌ است‌.

﴿وَءَايَةٞ لَّهُمُ ٱلَّيۡلُ نَسۡلَخُ مِنۡهُ ٱلنَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظۡلِمُونَ٣٧.

«و نشآن‌های‌ دیگر برای‌ آن‌ها شب‌ است‌ که‌ روز را از آن‌ برمی‌کنیم» یعنی‌: پدیده‌ شگرف‌ شب‌ نیز، نشآن‌های‌ است‌ دال‌ بر یگانگی‌، قدرت‌ و وجوب‌ الوهیت‌ خداوند متعال‌. مراد از سلخ‌: بردن‌ روشنی‌ و آوردن‌ تاریکی‌ به ‌جای‌ آن‌ است‌. علامه‌ شاه ‌ولی‌الله دهلوی /در ترجمه‌ آن‌ گفته‌ است‌: «و روز را از شب‌ مانند پوست ‌می‌کشیم‌». «و بناگاه‌ آنان‌ در تاریکی‌ فرو می‌روند» یعنی‌: آنان‌ به‌ طور ناگهانی‌ در تاریکی‌ای‌ فرومی‌روند که‌ با خیمه‌ زدن‌ آن‌، چیزی‌ از روشنی‌ روز باقی‌ نمی‌ماند.

﴿وَٱلشَّمۡسُ تَجۡرِي لِمُسۡتَقَرّٖ لَّهَاۚ ذَٰلِكَ تَقۡدِيرُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ٣٨.

«و خورشید» به‌عنوان‌ یک‌ نشانه‌ مستقل‌ از نشانه‌های‌ قدرت‌ و عظمت‌ خدای ‌سبحان‌ «به‌ مستقری‌ که‌ دارد روان‌ است» به‌قولی‌: مستقر یا قرارگاه‌ خورشید، نهایت‌ ارتفاع‌ آن‌ در تابستان‌ و نهایت‌ فرود و هبوط آن‌ در زمستان‌ است‌. به‌قولی ‌دیگر: مستقر آن‌ در زیر عرش‌ است‌. و به ‌قول‌ ابن ‌کثیر: مراد قرارگاه‌ زمانی‌ آن‌، یعنی‌ وقت‌ به‌پایان‌ آمدن‌ سیر و گردش‌ آن‌ در روز قیامت‌ است‌ «اندازه‌ آفرینی خداوند غالب‌ دانا این‌ است» که‌ خورشید جهانتاب‌ را با قاعده‌ و قرار معینی‌ به‌جریان‌ انداخته‌ و بنابراین‌، این‌ سیاره‌ به‌طور ثابتی‌ در منازل‌ معین‌ خود ـ از «حمل‌» تا «حوت‌» ـ در گردش‌ است‌.

﴿وَٱلۡقَمَرَ قَدَّرۡنَٰهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ كَٱلۡعُرۡجُونِ ٱلۡقَدِيمِ٣٩.

«و برای‌ ماه‌ نیز منزل‌هایی‌ مقرر داشته‌ایم» منازل‌ ماه‌ عبارت‌ از بیست‌و هشت ‌منزلگاهی‌ است‌ که‌ ماه‌ هر شب‌ در یکی‌ از آن‌ منزلگاه‌ها فرود می‌آید. گفتنی‌ است‌که‌ این‌ منزلگاه‌ها معروف‌ و شناخته‌ شده‌ بوده‌ و عبارت‌ است‌ از: سرطان‌، بطین‌، ثریا، دبران‌، هقعه‌، هنعه‌، ذراع‌ مبسوطه‌، نثره‌، طرف‌، جبهه‌، زبره‌، صرفه‌، عوا، سماک‌الاعزل‌، غفر، زبانی‌، اکلیل‌، قلب‌، شوله‌، نعائم‌، بلده‌، سعدالذابح‌، سعدبلع‌، سعد سعود، سعد اخبیه‌، فرغ‌ مقدم‌، فرغ‌ مؤخر و رشاء [۱۳]. مراد از «منزل‌»، مسافتی‌ است‌ که‌ ماه‌ آن‌ را در یک‌ شبانه‌روز طی‌ می‌کند به‌ طوری‌که‌ ماه‌ برحسب ‌تفاوت‌ این‌ منازل‌، در اولین‌ شب‌ طلوع‌ خود به‌ شکل‌ قوس‌ باریکی‌ ظاهر می‌شود سپس‌ در شب‌ دوم‌ و شبهای‌ بعدی‌ ـ برحسب‌ ارتفاع‌ منازل‌ ـ آرام‌آرام‌ بر حجم ‌نور خود می‌افزاید تا نور آن‌ در شب‌ چهاردهم‌ کامل‌ می‌شود آن‌گاه‌ باز نور آن‌ رو به‌ کاهش‌ می‌گذارد تا این‌که‌ در آخر ماه‌ به‌ شکل‌ اول‌ خود بازمی‌گردد: «تا آن‌که ‌چون‌ شاخک‌ خشکیده‌ دیرینه‌ خرما برگردد» یعنی‌: ماه‌ در منازل‌ خود سیر می‌کند تا چون‌ به‌ آخر برسد، باریک‌ و مقوس‌ و کوچک‌ شده‌ بسان‌ شاخه‌ خشکیده ‌دیرینه‌ای‌ می‌شود. عرجون‌: اصل‌ شاخه‌ای‌ است‌ که‌ میوه‌ خرما بر آن‌ قرار دارد وآن‌ شاخه‌ زردرنگ‌ و عریضی‌ است‌ که‌ کج‌ و مقوس‌ شده‌ و خوشه‌های‌ خرما از آن‌ می‌افتد سپس‌ شاخک‌ خشکیده‌ بر درخت‌ خرما باقی‌ می‌ماند.

﴿لَا ٱلشَّمۡسُ يَنۢبَغِي لَهَآ أَن تُدۡرِكَ ٱلۡقَمَرَ وَلَا ٱلَّيۡلُ سَابِقُ ٱلنَّهَارِۚ وَكُلّٞ فِي فَلَكٖ يَسۡبَحُونَ٤٠.

«نه‌ خورشید را می‌سزد که» در سرعت‌ حرکت‌ «به‌ ماه‌ برسد» تا با آن‌ در شب‌ یکجا شود زیرا هر یک‌ از خورشید و ماه‌، از خود مدار و گذرگاه‌ مستقل‌ وجداگآن‌های‌ دارند و یکی‌ از آن‌ها نمی‌تواند در مسیر دیگری‌ داخل‌ شود، هرچند در دید چشم‌، خورشید از قمر در هر ماه‌ یک‌بار سبقت‌ می‌گیرد «و نه‌ شب‌ بر روز پیشی‌ جوید» یعنی‌: شب‌ نیز بر روز سبقت‌ نمی‌گیرد بلکه‌ به‌ دنبال‌ روز می‌آید پس‌ هر یک‌ از آن‌ها در وقت‌ خویش‌ می‌آیند و از رفیق‌ خویش‌ سبقت‌ نمی‌گیرند. ابن‌کثیر می‌گوید: «میان‌ شب‌ و روز هیچ‌گونه‌ فاصله‌ و انقطاعی‌ وجود ندارد بلکه ‌هر یک‌ از آن‌ها بی‌ هیچ‌ مهلتی‌ به‌ دنبال‌ دیگری‌ می‌آید و این‌ است‌ معنی‌ این‌ بخش ‌از آیه‌». «و هر کدام‌ از آن‌ها» یعنی‌: هر یک‌ از خورشید و ماه‌ و شب‌ و روز «در فلکی‌ شناورند» فلک‌ (سپهر) عبارت‌ از: مسیر دایره‌وی‌ سیاره‌ است‌. آری‌! هریک‌ از خورشید و ماه‌ در سپهر خود در فضا شناورند چنان‌که‌ ماهی‌ در آب ‌شناور است‌ پس‌ خورشید در مدار خود که‌ نیم‌ قطر آن‌ (٩۳) میلیون‌ مایل‌ است‌ وچرخش‌ آن‌ در یک‌ سال‌ به‌پایان‌ می‌رسد، سیر می‌کند و قمر در هر ماه‌ پیرامون‌ زمین‌ یک‌ دور می‌زند و نیم‌ قطر آن‌ (۲۴) هزار مایل‌ است‌ و زمین‌ نیز در یک ‌سال ‌یک ‌بار بر محور خورشید و در شبانه‌روزی‌ یک ‌بار بر محور خود می‌چرخد. و ازآنجا که‌ خورشید به ‌اندازه‌ یک‌ درجه‌ در روز سیر می‌کند ولی‌ ماه‌ به‌مقدار (۱۳) درجه‌ پس‌ هیچ‌ یک‌ از آن‌ها به‌ دیگری‌ نرسیده‌ و مزاحم‌ سیر فلکی‌ یک‌دیگر نمی‌شوند به‌ همین‌ جهت‌، هیچ‌یک‌ از آن‌ها نور دیگری‌ را نیز در حجاب‌ قرار نمی‌دهند، جز به‌ ندرت‌ در هنگامی‌ که‌ خورشیدگرفتگی‌ (کسوف) یا ماه‌گرفتگی ‌(خسوف) روی‌ می‌دهد.

﴿وَءَايَةٞ لَّهُمۡ أَنَّا حَمَلۡنَا ذُرِّيَّتَهُمۡ فِي ٱلۡفُلۡكِ ٱلۡمَشۡحُونِ٤١.

«و نشآن‌های‌ دیگر برای‌ آنان» بر قدرت‌ ما «این‌که‌: ما نسل‌ بنی‌آدم‌ را در کشتی ‌گرانبار» یعنی‌: بر کشتی‌های‌ مملو از کالا و مسافر «سوار کردیم» بدین‌ گونه‌، خدای‌ ‌ با این‌ نعمت‌ بزرگ‌ نیز بر بشر منت‌ می‌گذارد. به‌قولی‌ معنی‌ این ‌است‌: ما پدران‌ و اجداد بنی‌آدم‌ را در کشتی‌ نوح‌ ÷حمل‌ کردیم‌.

﴿وَخَلَقۡنَا لَهُم مِّن مِّثۡلِهِۦ مَا يَرۡكَبُونَ٤٢.

«و مانند آن‌ برای‌ ایشان‌ مرکوب‌های‌ دیگری‌ که‌ بر آن‌ سوار می‌شوند آفریدیم» به‌قولی‌: مراد از آن‌: شتر است‌ که‌ خدای‌ ‌ آن‌ را ـ به‌ موازات‌ آفرینش ‌کشتی‌ در بحر ـ برای‌ سواریشان‌ در بیابان‌ آفرید، بدین‌ جهت‌، شتر در عرف‌ عرب‌ «کشتی‌ بیابان‌» نامیده‌ می‌شود. یا شاید این‌ آیه‌ مبارکه‌ اشاره‌ای‌ به‌ ماشین‌ها، قطارها، هواپیماها و فضاپیماهای‌ جدید است‌. و نظیر این‌ آیه‌ است‌: «و اسبان‌ واستران‌ و درازگوشان‌ را آفرید تا بر آن‌ها سوار شوید و مایه‌ تجمل‌ نیز هست‌ و نیز چیزهای‌ دیگری‌ که‌ شما نمی‌دانید می‌آفریند» «نحل/۸» که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌.

﴿وَإِن نَّشَأۡ نُغۡرِقۡهُمۡ فَلَا صَرِيخَ لَهُمۡ وَلَا هُمۡ يُنقَذُونَ٤٣ إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَمَتَٰعًا إِلَىٰ حِينٖ٤٤.

«و اگر بخواهیم‌، غرق‌شان‌ می‌کنیم» همراه‌ با کشتی‌ها در اعماق‌ دریاها «پس» اگر بخواهیم‌ غرقشان‌ کنیم‌؛ «برایشان‌ هیچ‌ فریادرسی‌ نباشد» که‌ به‌ فریادشان‌ برسد «و نه‌ نجات‌ داده‌ می‌شوند» از این‌ بلا «جز» به‌ جهت‌ «رحمتی‌ از جانب‌ ما» یعنی‌: هیچ‌کس‌ آنان‌ را نجات‌ نمی‌دهد ولی‌ گاهی‌ به‌ جهت‌ رحمتی‌ از سوی‌ خویش‌، به‌نجاتشان‌ فرمان‌ می‌دهیم‌ «و برخورداری‌ای» یعنی‌: و به‌ سبب‌ این‌که‌ می‌خواهیم‌ باز هم‌ آنان‌ را از زندگانی‌ دنیا «تا زمانی‌ معین» که‌ هنگام‌ مرگ‌ است‌ برخوردار سازیم‌.

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّقُواْ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيكُمۡ وَمَا خَلۡفَكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٤٥.

«و چون‌ به‌ آنان» یعنی‌: به‌ کفار «گفته‌ شود: از آنچه‌ که‌ پیش‌ روی‌ شماست ‌بترسید» یعنی‌: از آفات‌ و حوادث‌ و عذاب‌ دنیا که‌ پیش‌ روی‌ شماست‌، حذر کنید و پروا دارید «و از آنچه‌ پشت‌ سر شماست» از عذاب‌ در آخرت‌ نیز پروا دارید «باشد که‌ مشمول‌ رحمت‌ شوید» آری‌! وقتی‌ به‌ آنان‌ چنین‌ گفته‌ می‌شود، روی‌ برتافته‌ و از رحمت‌ خداوند متعال‌ اعراض‌ می‌کنند.

﴿وَمَا تَأۡتِيهِم مِّنۡ ءَايَةٖ مِّنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِمۡ إِلَّا كَانُواْ عَنۡهَا مُعۡرِضِينَ٤٦.

«و هیچ‌ آیتی‌ از آیات‌ پروردگارشان» یعنی‌: هیچ‌ آیتی‌ از آیات‌ قرآن‌ «برایشان‌ نمی‌آید» که‌ برهان‌ حقانیت‌ توحید و حجت‌ روشن‌ راست‌گویی‌ پیامبران‌است‌؛ «جز این‌که‌ از آن‌ رویگردان‌ بوده‌اند» و به‌ آن‌ هیچ‌ التفاتی‌ نکرده‌اند.

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ قَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنُطۡعِمُ مَن لَّوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ أَطۡعَمَهُۥٓ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٤٧.

«و چون‌ به‌ آنان» یعنی‌: به‌ کافران‌ «گفته‌ شود: از آنچه‌ خدا به‌ شما روزی‌ داده‌ انفاق‌ کنید» یعنی‌: از اموال‌ خود بر فقرا صدقه‌ کنید «کافران‌ به‌ مؤمنان‌ می‌گویند» ازروی‌ استهزا و تحقیر و تمسخر به‌ این‌ سخن‌شان‌ «آیا کسی‌ را اطعام‌ کنیم‌ که‌ اگر خدا می‌خواست‌ طعامش‌ می‌داد» یعنی‌: خدا أاو را فقیر می‌سازد، باز ما بیاییم‌ و او را اطعام‌ کنیم‌؟! در این‌ صورت‌، آیا بر خلاف‌ خواسته‌ خدا أعمل‌ نکرده‌ایم‌؟!

مشرکان‌ از مسلمانان‌ شنیده‌ بودند که‌ می‌گفتند: در حقیقت‌ روزی‌دهنده‌ خدای‌ ‌ است‌ و او هرکه را بخواهد، توانگر می‌سازد و هرکه‌ را بخواهد، فقیر می‌گرداند. لذا آن‌ها از روی‌ جدال‌ ناروا گفتند: ما با مشیت‌ خداوند أهمراهی‌ کرده‌ و بنابراین‌، کسی‌ را که‌ او خود طعامش‌ نداده‌ است‌، اطعام‌ نمی‌کنیم‌! تردیدی‌ نیست‌ که‌ این‌ سخن‌، مغالطه‌ و مجادله‌ای‌ ناروا و باطل‌ از سوی‌ آنان‌ است‌ زیرا خدای‌ سبحان‌ برخی‌ از خلقش‌ را توانگر و برخی‌ را فقیر گردانیده‌؛ و به‌ غنی ‌فرمان‌ داده‌ که‌ فقیر را اطعام‌ کند تا او را به‌وسیله‌ مالی‌ که‌ به‌ وی‌ داده‌، مورد ابتلا و آزمایش‌ قرار دهد که‌ آیا شکر می‌گزارد و صدقه‌ می‌کند یا خیر؟ همین‌ طور فقیر را به‌ فقر مبتلا گردانیده‌ تا او را بیازماید که‌ آیا صبر می‌کند و تلاش‌ و کوشش‌ و قناعت ‌و توکل‌ می‌ورزد یا خیر؟ «شما جز در گمراهی‌ آشکاری‌ نیستید» یعنی‌: کفار می‌گویند: شما در این‌ سخنتان‌ که‌ از آنچه‌ خداوند أبه‌ شما روزی‌ داده‌، بخشش‌کنید ـ با وجود این‌ اعتقادتان‌ که‌ روزی‌دهنده‌ خود خداوند أاست‌ ـ در گمراهی‌ آشکاری‌ قرار دارید زیرا ما را به‌ چیزی‌ امر می‌کنید که‌ مخالف‌ مشیت ‌الهی‌ است‌!. همچنین‌ جایز است‌ که‌ این‌ جمله‌ پاسخی‌ به‌ کفار باشد: یعنی‌ ای‌ مشرکان‌! این‌ استدلال‌ شما مغالطه‌ و گمراهی‌ آشکاری‌ است‌. یا ممکن‌ است‌ این‌ جمله‌ حکایت‌ از جواب‌ مؤمنان‌ به‌ آنان‌ باشد. که‌ ابن‌کثیر این‌ قول‌ را ضعیف ‌پنداشته‌ است‌.

﴿وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٤٨.

«و کافران‌ می‌گویند: این‌ وعده» ای‌ که‌ شما به‌ ما در مورد قیامت‌، عذاب‌ و پیوستن‌ به‌ بهشت‌ یا دوزخ‌ می‌دهید «کی‌ فرامی‌رسد؟ اگر راست‌ می‌گویید» ای‌ مؤمنان‌ در این‌ سخن‌ و در این‌ وعده‌ خویش‌؟. آن‌ها این‌ سؤال‌ را از روی‌ استهزا و تمسخر به‌ مؤمنان‌ مطرح‌ کردند.

خداوند متعال‌ در پاسخ‌شان‌ می‌فرماید:

﴿مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ تَأۡخُذُهُمۡ وَهُمۡ يَخِصِّمُونَ٤٩.

«جز یک‌ بانگ‌ تند را انتظار نمی‌کشند» و آن‌ دمیدن‌ اول‌ اسرافیل‌ ÷در صور است‌ که‌ تمام‌ اهالی‌ زمین‌ با آن‌ می‌میرند «آنان‌ را در حالی‌ فرومی‌گیرد که» میان‌ خویش‌ در خرید و فروش‌ و معامله‌ و مانند آن‌ از امور دنیا «ستیزه‌ و جدل‌ می‌کنند».

﴿فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ تَوۡصِيَةٗ وَلَآ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمۡ يَرۡجِعُونَ٥٠.

«آن‌گاه‌ نه‌ وصیتی‌ توانند کرد» یعنی‌: در آن‌ هنگام‌، نمی‌توانند برخی‌ به‌ برخی ‌دیگر درباره‌ نفع‌ و زیان‌ خویش‌ وصیتی‌ بکنند؛ که‌ بر دیگران‌ چه‌ حقی‌ دارند و از دیگران‌ چه‌ حقی‌ بر ذمه‌ آن‌هاست‌. یا نمی‌توانند یک‌دیگر را به‌ توبه‌ و دست ‌کشیدن‌ از گناهان‌ وصیت‌ و سفارش‌ کنند بلکه‌ در بازارها و محلات‌ کار خویش‌ ـ بی‌ یک‌ لحظه‌ مهلت‌ ـ می‌میرند «و نه‌ به‌سوی‌ خانواده‌شان‌ بازمی‌گردند» یعنی‌: نمی‌توانند به‌سوی‌ منازل‌ خویش‌ که‌ در بیرون‌ از آن‌ها مرده‌اند، باز گردند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابوهریره‌ سآمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صفرمودند: «بی‌تردید قیامت‌ در حالی‌ برپا می‌شود که‌ دو مرد جامه‌ خویش‌ را فرو گسترده‌اند ؛ نه‌ می‌توانند آن‌ را معامله‌ کنند و نه‌ آن‌ را در هم‌ پیچند. بی‌تردید قیامت‌ درحالی‌ برپا می‌شود که‌ شخص‌ حوض‌ خویش‌ را گل‌اندود می‌کند (تعمیر می‌کند) و نمی‌تواند از آن‌ آب‌ بنوشد. بی‌تردید قیامت‌ در حالی‌ برپا می‌شود که‌ شخص‌ با شیر ماده‌شتر خویش‌ بازگشته‌ است‌ اما فرصت‌ آن‌ را نمی‌یابد که‌ آن‌ را تناول‌ کند. بی‌تردید قیامت‌ در حالی‌ برپا می‌شود که‌ شخص‌ لقمه‌ خود را به‌سوی‌ دهان‌ خویش‌ بالا برده‌ است‌ اما نمی‌تواند آن‌ را تناول‌ کند».

﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ يَنسِلُونَ٥١.

«و در صور دمیده‌ می‌شود» مراد از آن‌: نفخه‌ دوم‌ است‌ که‌ مردگان‌ با آن‌ از قبرهایشان‌ برانگیخته‌ می‌شوند و میان‌ دو نفخه‌، چهل‌ سال‌ فاصله‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «میان‌ دو نفخه‌، چهل‌ سال‌ فاصله‌ است‌، خداوند أبا نفخه‌ اول‌ هر جانداری‌ را می‌میراند و با نفخه‌ دوم‌ هر مرده‌ای‌ را زنده‌ می‌گرداند». «پس‌ بناگاه‌ از قبرهای‌ خود به‌سوی‌ پروردگار خویش‌ می‌شتابند» و به‌ سرعت‌ روانه‌ صحرای‌ محشر می‌گردند.

﴿قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَا مَنۢ بَعَثَنَا مِن مَّرۡقَدِنَاۜۗ هَٰذَا مَا وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَصَدَقَ ٱلۡمُرۡسَلُونَ٥٢.

«می‌گویند» کفار «ای‌ وای‌ بر ما! چه‌کسی‌ ما را از آرامگاهمان‌ برانگیخت‌؟» یعنی‌: از فرط هولی‌ که‌ با آن‌ روبرو می‌شوند، عقلهایشان‌ چنان‌ در هم‌ می‌آشوبد وچنان‌ سراسیمه‌ و متوحش‌ می‌گردند که‌ می‌پندارند در خواب‌ بوده‌اند و کسی‌ از خواب‌ بیدارشان‌ کرده‌ است‌. ابن ‌کثیر می‌گوید: «این‌ معنی‌ که‌: (ای‌ وای‌ بر ما!چه‌کسی‌ ما را از آرامگاهمان‌ برانگیخت‌؟) عذاب‌شان‌ در قبرهایشان‌ را نفی‌ نمی‌کند زیرا حال‌ شان‌ در محشر نسبت‌ به‌ عذاب‌ قبر چنان‌ سخت‌ است‌ که‌ گویی‌ در قبر به‌خواب‌ فرورفته‌ بوده‌اند». اما أبی‌بن‌کعب‌ و جمعی‌ دیگر از مفسران‌ تابعین ‌می‌گویند: «آنان‌ قبل‌ از رستاخیز ـ در میان‌ دو نفخه‌ صور ـ اندکی‌ می‌خوابند». آن‌گاه‌ به‌ خود می‌آیند و به‌ خویشتن‌خویش‌ مراجعه‌ کرده‌ و اعتراف‌ می‌کنند به‌این‌که‌: «این» همان‌ رستاخیز «است» و مصداق‌ «همان‌ وعده‌ای» است‌ «که‌ خدای‌ رحمان‌ داده‌ بود و پیامبران‌ راست‌ می‌گفتند» پس‌ به‌ راستگویی‌ پیامبران‌در روزی‌ اقرار می‌کنند که‌ این‌ اقرار به‌ حالشان‌ هیچ‌ سودی‌ در بر ندارد. اما ابن‌جریر و ابن‌کثیر برآنند که‌ این‌ جمله‌: جواب‌ فرشتگان‌، یا جواب‌ مؤمنان‌ به‌ آنان‌ است‌.

﴿إِن كَانَتۡ إِلَّا صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَإِذَا هُمۡ جَمِيعٞ لَّدَيۡنَا مُحۡضَرُونَ٥٣.

«این‌ جز یک‌ بانگ‌ تندی‌ نیست» که‌ اسرافیل‌ ÷آن‌ را با دمیدنی‌ در صور فریاد می‌کشد. مراد از آن‌ همان‌ نفخه‌ اخیر است‌ «پس‌ بناگاه‌ آنان‌ همگی‌ نزد ما احضار شده‌اند» یعنی‌: بناگاه‌ آنان‌ به‌ سرعت‌ نزد ما برای‌ حساب‌ و عقاب‌ گرد آورده ‌می‌شوند.

﴿فَٱلۡيَوۡمَ لَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٥٤.

«امروز بر هیچ‌کس‌ ستمی‌ نمی‌رود» از ناحیه‌ عملش‌ «و جز به ‌حسب‌ آنچه ‌می‌کردید» از اعمال‌ نیک‌ و بد «جزا داده‌ نخواهید شد» و این‌ است‌ قاعده‌ حساب‌.

﴿إِنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ ٱلۡيَوۡمَ فِي شُغُلٖ فَٰكِهُونَ٥٥.

«بی‌گمان‌ امروز اهل‌ بهشت‌ در کاری‌ خوش‌ و خرم‌ هستند» زیرا ایشان‌ در لذتهای ‌عظیمی‌ فرو رفته‌ و غرق‌ نعمت‌، بهجت‌ و خوشی‌ می‌باشند ؛ لذتهایی‌ که‌ هیچ ‌چشمی‌ نظیر آن‌ها را ندیده‌ و هیچ‌ گوشی‌ نشنیده‌ و بر قلب‌ هیچ‌ بشری‌ خطور نکرده ‌است‌، از این‌ روی‌، بهشتیان‌ از اندیشیدن‌ و مشغول ‌شدن‌ به‌ سرنوشت‌ کفار و افتادن ‌آن‌ها در دوزخ‌ بازمانده‌اند زیرا چنان‌ غرق‌ نعمت‌اند که‌ حال‌ کفار را ـ هرچند از نزدیکانشان‌ باشند ـ به‌یاد نمی‌آورند. نسفی‌ می‌گوید: «آن‌ها بر شط جویباران‌ در زیر درختان‌ با دختران‌ باکره‌ رعنا هم‌آغوشند».

﴿هُمۡ وَأَزۡوَٰجُهُمۡ فِي ظِلَٰلٍ عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ مُتَّكِ‍ُٔونَ٥٦.

«آنان‌ با جفت‌هایشان‌ در سایه‌ ساران‌ بر تخت‌ها» یعنی‌: در سراپرده‌هایی‌ که‌ آن‌ها را ـ مانند خیمه‌ها و حجله‌ها ـ سایبانی‌ می‌کند «تکیه‌ زده‌اند» ارائک‌: تخت‌ها و اورنگهایی‌ است‌ که‌ در حجله‌ها قرار دارد. یعنی‌: آن‌ها در منت‌های‌ لذت‌ و راحت‌، سرگرم‌ عیش‌ و نوش‌ خویش‌ هستند.

﴿لَهُمۡ فِيهَا فَٰكِهَةٞ وَلَهُم مَّا يَدَّعُونَ٥٧.

«در آنجا» یعنی‌: در بهشت‌ «برای‌ آن‌ها میوه‌هایی‌ است» از همه‌ نوع‌ «و برای ‌آن‌هاست‌ هر چه‌ طلب‌ کنند» یعنی‌: هر چه‌ اهل‌ بهشت‌ طلب‌ کنند، بی‌درنگ‌ برایشان ‌آماده‌ است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: هرکس‌ از بهشتیان‌ که‌ چیزی‌ خواهش‌ کند، آن‌ چیز از آن‌ اوست‌.

﴿سَلَٰمٞ قَوۡلٗا مِّن رَّبّٖ رَّحِيمٖ٥٨.

«سلام‌ بر شما» یعنی‌: فوق‌ همه‌ اینها، خداوند أبر آنان‌ سلام‌ می‌گوید. البته ‌این‌ آرزوی‌ اهل‌ بهشت‌ است‌ که‌ پروردگار بر آنان‌ سلام‌ گوید؛ یا به‌ واسطه ‌فرشتگان‌، یا بدون‌ واسطه‌ «این‌ سخنی‌ است‌ از جانب‌ پروردگاری‌ مهربان» یعنی‌: این‌ سلامی‌ از جانب‌ حق‌ تعالی‌ است‌ پس‌ به‌ بهشتیان‌ گفته‌ می‌شود: ای‌ اهل‌ بهشت‌! سلام‌ بر شما. و به‌قولی‌: فرشتگان‌ از هر دری‌ بر اهل‌ بهشت‌ وارد می‌شوند درحالی‌که‌ می‌گویند: ای‌ اهل‌ بهشت‌! سلام‌ بر شما از جانب‌ پروردگاری‌ مهربان‌.

﴿وَٱمۡتَٰزُواْ ٱلۡيَوۡمَ أَيُّهَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ٥٩.

«و ای‌ گنهکاران‌! امروز جدا شوید» یعنی‌: ندا می‌آید و به‌ مجرمان‌ گفته‌ می‌شود: امروز ـ یعنی‌ در آخرت‌ ـ از نیکوکاران‌ کناره‌ گیرید و جدا شوید. یا مراد این ‌است‌: در آن‌ روز، مجرمان‌ برخی‌ از برخی ‌دیگر جدا ساخته‌ می‌شوند، یهود در یک‌ فرقه‌ جدا می‌شوند، نصاری‌ در فرقه‌ای‌ دیگر، مجوس‌ در فرقه‌ای‌ دیگر، صائبی‌ها در فرقه‌ای‌ دیگر و پرستندگان‌ بتان‌ در فرقه‌ای‌ دیگر.

﴿۞أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ٦٠.

«ای‌ فرزندان‌ آدم‌! آیا به‌سوی‌ شما حکم‌ نفرستاده‌ بودم‌ که‌ شیطان‌ را نپرستید زیرا او دشمنی‌ آشکار برای‌ شماست‌؟» یعنی‌: آیا این‌ حکم‌ را قبلا بر زبان‌ پیامبرانم‌ به‌ شما پیش‌ نفرستاده‌ بودم‌؟ به‌قولی‌: مراد از «عهد» در اینجا، پیمانی‌ است‌ که‌ از بنی‌آدم‌ ـ هنگامی‌ که‌ از پشت‌ پدرشان‌ آدم‌ بیرون‌ آورده ‌شدند ـ گرفته‌ شد، که‌ در این‌صورت‌ معنی‌ چنین‌ است‌: «ای‌ بنی‌آدم‌! آیا با شما پیمان‌ نبسته‌ بودم‌ که‌ شیطان‌ را نپرستید؟». به‌قولی‌ دیگر: مراد از «عهد»، دلایل‌ عقلی‌ای‌ است‌ که‌ خداوند أدر آسمآن‌ها و زمینش‌ برای‌ هدایت‌ بشر قرار داده‌ است‌.

﴿وَأَنِ ٱعۡبُدُونِيۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ٦١.

«و این‌که‌ مرا بپرستید» یعنی‌: آیا به‌سوی‌ شما حکم‌ نفرستاده‌ و با ادله‌ عقلی‌ و نقلی‌ از شما پیمان‌ نگرفته‌ بودم‌ که‌ پرستش‌ شیطان‌ را فروگذارید و فقط مرا بپرستید «این‌ است‌ راه‌ راست» یعنی‌: دین‌ اسلام‌ که‌ همانا طاعت‌ رحمان‌ و نافرمانی‌ شیطان ‌است‌، راه‌ راست‌ و درست‌ است‌ و بس‌.

﴿وَلَقَدۡ أَضَلَّ مِنكُمۡ جِبِلّٗا كَثِيرًاۖ أَفَلَمۡ تَكُونُواْ تَعۡقِلُونَ٦٢.

«و هرآینه‌ او گروهی‌ بسیار از شما را سخت‌ گمراه‌ کرد» یعنی‌: به‌راستی‌ شیطان‌، خلقی‌ بسیار و جمعی‌ عظیم‌ از شما را گمراه‌ کرد «آیا تعقل‌ نمی‌کردید» و از دشمنی‌ شیطان‌ بر خود آگاه‌ نبودید؟.

﴿هَٰذِهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ٦٣.

«این‌ همان‌ جهنمی‌ است‌ که‌ به‌ شما وعده‌ داده‌ می‌شد» بر زبان‌ پیامبران‌در دنیا. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «چون‌ روز قیامت‌ در رسد، انس‌ و جن‌ و اولین‌ وآخرین‌ در یک‌ مکان‌ فراخ‌ گرد هم‌ آورده‌ می‌شوند آن‌گاه‌ گردنی‌ از آتش‌ (قسمتی‌از آن) بر خلایق‌ نمایان‌ می‌شود و به‌ آنان‌ احاطه‌ می‌کند، سپس‌ منادی‌ای‌ چنین‌ ندا درمی‌دهد: ﴿هَٰذِهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ٦٣ ٱصۡلَوۡهَا ٱلۡيَوۡمَ بِمَا كُنتُمۡ َكۡفُرُونَ٦٤[یس: ۶۳-۶۴]».

﴿ٱصۡلَوۡهَا ٱلۡيَوۡمَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ٦٤.

«امروز به ‌سبب‌ کفری‌ که‌ می‌ورزیدید، به‌ آن‌ درآیید» یعنی‌: امروز به ‌سبب‌ کفرتان‌ به‌ خداوند أدر دنیا و پیرویتان‌ از شیطان‌ و پرستش‌ بتان‌، به‌ آن‌ درآیید، گرمای ‌آن‌ را تحمل‌ کرده‌ و انواع‌ عذاب‌ را در آن‌ بچشید.

﴿ٱلۡيَوۡمَ نَخۡتِمُ عَلَىٰٓ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَتُكَلِّمُنَآ أَيۡدِيهِمۡ وَتَشۡهَدُ أَرۡجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ٦٥.

«امروز بر دهآن‌هایشان» یعنی‌: بر دهآن‌های‌ کفار «مهر می‌نهیم» به‌ مهرنهادنی‌ که‌ قدرت‌ سخن ‌گفتن‌ را از آنان‌ سلب‌ می‌کند «و دست‌هایشان‌ با ما سخن‌ می‌گویند وپاهای‌شان‌ به‌ آنچه‌ می‌کردند، گواهی‌ می‌دهند» تا بدانند که‌ آن‌ اعضایی‌ که‌ در دنیا کمک‌ و یاور آن‌ها در ارتکاب‌ معاصی‌ و نافرمانیهای‌ خداوند متعال‌ بود، امروز گواهی‌ علیه‌ آن‌ها شده‌ است‌ و هر عضوی‌ به‌ آنچه‌ که‌ در دنیا از آن‌ سر زده‌، ناطق‌ و گویا گردیده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ بن ‌مالک‌ سآمده‌ است‌ که‌رسول‌‌خدا‌ صفرمودند: «بنده‌ در روز قیامت‌ می‌گوید: پروردگارا! علیه‌ خود شاهدی‌ جز نفس‌ خود را اجازه‌ نمی‌دهم‌ (نمی‌پذیرم)! خداوند أبه‌ او می‌گوید: امروز خودت‌ به‌ حسابرسی‌ بر خودت‌ بسنده‌ هستی‌ و کافی‌ است‌ که‌ کرام‌الکاتبین ‌گواهان‌ تو باشند. آن‌گاه‌ بر دهانش‌ مهر نهاده‌ شده‌ و به اعضا و اندام‌هایش‌ گفته‌ می‌شود: به‌ نطق‌ درآیید! پس‌ اندامهای‌ وی‌ به‌ اعمالش‌ ناطق‌ می‌گردند، سپس‌ مهر از دهانش‌ برداشته‌ می‌شود. در این‌ هنگام‌ او خطاب‌ به‌ اعضایش‌ می‌گوید: دور باشید و گم ‌و گور شوید ای‌ اعضای‌ من‌! آخر من‌ از جای‌ شما این ‌چنین‌ دفاع‌ می‌کردم‌».

﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَطَمَسۡنَا عَلَىٰٓ أَعۡيُنِهِمۡ فَٱسۡتَبَقُواْ ٱلصِّرَٰطَ فَأَنَّىٰ يُبۡصِرُونَ٦٦.

«و اگر بخواهیم‌، هرآینه‌ چشمان‌شان‌ را نابود می‌کنیم» یعنی‌: در دنیا دیدگان‌شان‌ را از بین‌ برده‌ و چشمان‌شان‌ را به‌ وضعی‌ قرار می‌دهیم‌ که‌ نه‌ شکافی‌ در آن‌ها نمودار باشد و نه‌ پلکی‌ سپس‌ آنان‌ را فرو می‌گذاریم‌ تا در کوری‌ دست‌وپا زنند و راه‌ هدایت‌ را نبینند «پس‌ در راه‌ بر هم‌ پیشی‌ می‌جویند» یعنی‌: شتابان‌ به‌سوی‌ راه‌ نجات‌ می‌شتابند تا در آن‌ روان‌ گردند «ولی‌ از کجا می‌توانند ببینند» زیرا بینایی‌ای ‌ندارند؟ بنابراین‌، قادر به‌ دیدن‌ نمی‌باشند.

﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَمَسَخۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ مَكَانَتِهِمۡ فَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ مُضِيّٗا وَلَا يَرۡجِعُونَ٦٧.

«و اگر بخواهیم‌، هرآینه‌ آنان‌ را بر جایشان‌ مسخ‌ می‌کنیم» یعنی‌: اگر بخواهیم‌، آفرینش‌ آن‌ها را بر جایشان‌ به‌ آفرینشی‌ دیگر تبدیل‌ کرده‌ و تغییر می‌دهیم‌ و آن‌ها را سنگ‌ و جماد، یا چهارپایانی‌ مانند خوکها و بوزینه‌ها می‌گردانیم‌ «آن‌گاه‌ نه‌می‌توانند از آنجا بگذرند» به‌ پیش‌ روی‌ خویش‌ «و نه‌ برگردند» به‌ پشت‌ سر خویش‌.حسن‌ می‌گوید: «یعنی‌ آنان‌ را بر سر جایشان‌ می‌نشانیم‌ پس‌ نه‌ می‌توانند که‌ به ‌پیش‌روی‌ خویش‌ بروند و نه‌ می‌توانند به‌ پشت‌ سر خویش‌ برگردند». به‌ قولی‌ دیگر معنی ‌این‌ است‌: اگر بخواهیم‌، آنان‌ را در همان‌ مکانی‌ که‌ در آن‌ مرتکب‌ معصیت‌ شده‌اند، مسخ‌ می‌کنیم‌. ولی‌ حق‌ تعالی‌ به ‌سبب‌ رحمت‌ گسترده‌ای‌ که‌ بر خلقش‌ دارد، چنین‌ نکرد.

﴿وَمَن نُّعَمِّرۡهُ نُنَكِّسۡهُ فِي ٱلۡخَلۡقِۚ أَفَلَا يَعۡقِلُونَ٦٨.

«و هرکه‌ را عمر دراز دهیم‌، او را در خلقت‌ نگونسار می‌کنیم» یعنی‌: به‌ هرکس‌ عمر طولانی‌ای‌ بدهیم‌، خلقت‌ و رفتارش‌ را دگرگون‌ کرده‌ و او را به‌ حالی‌ معکوس ‌نسبت‌ به‌ حال‌ اولش‌ ـ که‌ نیرومندی‌ و طراوت‌ بود ـ قرار می‌دهیم‌، به‌طوری‌ که ‌به‌جای‌ قوت‌، ضعف‌ و به‌ جای‌ جوانی‌ و خرمی‌، پیری‌ و فرتوتی‌ بر وی‌ مستولی ‌شود «آیا تعقل‌ نمی‌کنند؟» در این‌که‌ هرکس‌ بر این‌ کار قادر باشد، بی‌گمان‌ او بر از بین ‌بردن‌ دیدگان‌ و مسخ‌ کردن‌ و برانگیختن‌ مجدد نیز تواناست‌؟.

﴿وَمَا عَلَّمۡنَٰهُ ٱلشِّعۡرَ وَمَا يَنۢبَغِي لَهُۥٓۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ وَقُرۡءَانٞ مُّبِينٞ٦٩.

«و ما به‌ او» یعنی‌: به‌ پیامبر خویش ص«شعر نیاموخته‌ایم» به‌ این‌ ترتیب‌، خداوند متعال‌ این‌ امر را نفی‌ می‌کند که‌ قرآن‌ شعر باشد و باز با همین‌ جمله‌، این ‌امر را نفی‌ می‌کند که‌ پیامبرش‌ شاعر باشد زیرا قرآن‌ از نظر لفظ و معنی‌ با شعر همانندی‌ای‌ ندارد، چرا که‌ قرآن‌ کلامی‌ موزون‌، مقفی‌ و متخیل‌ نیست‌ و نه ‌الزامات‌ و تخیلات‌ شاعرانه‌ سزاوار شأن‌ پیامبر‌ صو متناسب‌ با مأموریت‌ او می‌باشد، چراکه‌ مأموریت‌ پیامبر‌ ص، بیان‌ لب‌ حقایق‌ است‌ نه‌ تصویرسازیهای ‌تخیلی‌ و پردازش‌های‌ دور از واقعیت‌ و بدین‌ جهت‌ می‌فرماید: «و سزاوار وی‌ هم‌ نیست‌» یعنی‌: سزاوار پیامبر‌ صهم‌ نیست‌ که‌ شعر بگوید و اگر بخواهد شعر هم ‌بگوید، این‌ کار از او برنمی‌آید و بر او آسان‌ نیست‌ همان‌ طوری‌ که‌ خداوند أاو را امی‌ قرار داده‌ که‌ نه‌ می‌خواند و نه‌ می‌نویسد. اما آن‌ سخنان موزونی‌ که‌ بر زبان ‌رسول‌‌خدا‌ صرفته‌ است‌، فقط از روی‌ سلیقه‌ اتفاقی‌ بوده‌ است‌ بی‌آن‌که‌ در آن‌ تکلف‌ و صنعت‌ شعری‌ و قصد شعرگویی‌ در کار باشد، مانند این‌ فرموده ‌رسول‌‌ خدا‌ صدر روز حنین‌ هنگامی‌ که‌ بر دشمن‌ هجوم‌ می‌بردند: «أنا النبي‌ لا كذب، أنا ابن‌ عبدالمطلب‌». «من‌ پیامبر خدا هستم‌، دروغی‌ در کار نیست، من‌ فرزند عبدالمطلب‌ هستم‌».

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ ‌خدا‌ صدر روز حفر خندق‌ ابیات‌ عبدالله بن ‌رواحه‌ سرا تکرار می‌کردند ولی‌ به‌ تبع‌ سرود اصحاب‌ خویش‌ زیرا اصحاب‌ أدر هنگام‌ حفر خندق‌ چنین‌ می‌خواندند: «اللهم‌ لو لا أنت‌ ما اهتدينا، ولا تصدقنا ولا صلينا، فأنزلن‌ سکینة‌ علينا، وثبت‌ الأقدام‌ إن‌ لاقينا...». «بارخدایا! اگر تو نبودی‌، ما هدایت‌ نمی‌شدیم‌، نه‌ صدقه‌ می‌دادیم‌ و نه‌ نماز می‌خواندیم‌ پس‌ اگر با دشمن‌ روبرو شدیم‌، بر ما آرامش‌ فروفرست‌ و گامهایمان‌ را پایدار بدار...». نقل‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صچون‌ می‌خواستند بیتی‌ قدیمی‌ را ـ به‌ منظور تمثیل‌ به‌ آن‌ بخوانند ـ وزن‌ آن‌ را می‌شکستند زیرا قصدشان‌ از ایراد آن ‌بیت‌ فقط افادات‌ معانی‌ آن‌ بود نه‌ بیان‌ وزن‌ و قافیه‌ شعری‌ آن‌. ابن‌کثیر می‌گوید: رسول ‌‌خدا‌ صبه‌ این‌ بیت‌ تمثیل‌ می‌کردند: «كفي‌ بالإسلام‌ والشيب‌ ناهيا للمرأ». اسلام‌ و موی‌ سفید برای‌ شخص‌ کافی‌ است‌ تا او را از نواهی‌ بازدارد. درحالی‌که ‌اصل‌ بیت‌ این‌ است‌: «كفي‌ الشيب‌ والإسلام‌ للمرأ ناهيا» و چون‌ رسول‌ ‌خدا‌ صاین ‌بیت‌ را به‌ این‌ صورت‌ شکسته‌ خواندند، ابوبکر صدیق‌ سگفت‌: گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ شما به‌حق‌ پیامبر ‌خدا‌ صهستید و حق‌ تعالی‌ نه‌ به ‌شما شعر آموخته‌ و نه‌ هم ‌(شعر گفتن) سزاوار شما است‌» [۱۴].

«این‌ جز ذکر» یعنی‌: جز ذکری‌ از اذکار و اندرزی‌ از اندرزها «و قرآنی‌ مبین ‌نیست» یعنی‌: قرآن‌ کتابی‌ از کتاب‌های آسمانی‌ خداوند أاست‌ که‌ مشتمل‌ بر احکام‌ شرعی‌ و تبیین‌ کننده‌ آن‌ها می‌باشد.

﴿لِّيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّٗا وَيَحِقَّ ٱلۡقَوۡلُ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٧٠.

«تا» قرآن‌، یا پیامبر‌ ص«هرکه‌ را زنده‌ باشد» یعنی‌: هرکه‌ را که‌ قلبی‌ سالم‌ و پاک‌ داشته‌، حق‌ را بپذیرد و از باطل‌ اعراض‌ کند «هشدار دهد و قول‌ بر کافران‌ ثابت ‌شود» یعنی‌: فرمان‌ عذاب‌ بر اصرار کنندگان‌ بر کفر و امتناع‌کنندگان‌ از ایمان‌ به‌ خدا أو پیامبرانش‌ لازم‌ گردد ولی‌ کافران‌ مانند مردگانی‌ هستند که‌ خطاب‌ مربوط به ‌خود را درنمی‌یابند.

﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا خَلَقۡنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتۡ أَيۡدِينَآ أَنۡعَٰمٗا فَهُمۡ لَهَا مَٰلِكُونَ٧١.

«آیا ندیده‌اند» و ندانسته‌اند بندگان‌ صاحب‌ اندیشه‌ و فکر و آماده‌ برای‌ پذیرش ‌اندرزها «که‌ ما از آنچه‌ دستان‌ ما کرده‌ است‌، برایشان‌ چارپایانی‌ آفریده‌ایم‌؟» یعنی‌: ما برای‌ برخورداری‌ آنان‌، چهارپایانی‌ را ـ بی‌ واسطه‌ یا مشارکت‌ کسی‌ ـ ابداع‌ کرده‌ و به‌عمل‌ آورده‌ایم‌ ؛ گاو و گوسفند و شتر را «پس‌ آنان‌ مالک‌ آن‌هایند؟» یعنی‌: بر آن‌ها مسلط‌اند و آن‌ چهارپایان‌ تحت‌ انضباط‌شان‌ قرار داشته‌ و رام ‌آن‌هاست‌ به‌ طوری‌که‌ هرگونه‌ بخواهند با آن‌ها تصرف‌ می‌کنند؟ و اگر ما این‌ چهارپایان‌ را وحشی‌ می‌آفریدیم‌، یقینا از آنان‌ می‌رمیدند و آنان‌ قادر به‌ نگهداری ‌از آن‌ها نبودند.

﴿وَذَلَّلۡنَٰهَا لَهُمۡ فَمِنۡهَا رَكُوبُهُمۡ وَمِنۡهَا يَأۡكُلُونَ٧٢.

«و چهارپایان‌ را برایشان‌ رام‌ گردانیدیم» به‌ طوری‌ که‌ از بهره‌برداری‌ خود به‌وسیله‌ انسآن‌ها امتناع‌ نمی‌کنند، حتی‌ به‌ ذبح‌ و کشته ‌شدن‌ تن‌ در می‌دهند و یک ‌کودک‌ ضعیف‌ آن‌ها را به‌ هر جا که‌ بخواهد می‌برد و آن‌ها به‌ فرمان‌ آن‌ کودک ‌گردن‌ می‌نهند به‌ طوری‌ که‌ او آن‌ها را هرجا بخواهد می‌راند و بر آن‌ها نهیب‌ می‌زند «پس‌ از آن‌هاست‌ مرکوب‌شان» مانند الاغ‌، استر، اسب‌ و شتر که‌ بر آن‌ها سوار می‌شوند «و از آن‌ها می‌خورند» یعنی‌: از گوشت‌ برخی‌ از آن‌ها ـ مانند گاو، گوسفند و غیره‌ ـ می‌خورند.

﴿وَلَهُمۡ فِيهَا مَنَٰفِعُ وَمَشَارِبُۚ أَفَلَا يَشۡكُرُونَ٧٣.

«و برای‌ آن‌ها در چهارپایان‌ منفعت‌هاست» از پشم‌ و موی‌ و کرک‌ آن‌ها و همچنین ‌کشاورزی‌ به‌ وسیله‌ آن‌ها «و» برای‌ آن‌ها در چهارپایان‌ «نوشیدنی‌ها» است‌، که‌ از بدن‌ برخی‌ از آن‌ها شیر می‌دوشند و بجز شیر، سایر فراورده‌های‌ لبنی‌ ـ مانند ماست‌، سرشیر و غیره‌ ـ را از شیر آن‌ها تهیه‌ کرده‌ و می‌نوشند «آیا شکر نمی‌گزارند؟» منعم‌ حقیقی‌ را بر این‌ همه‌ نعمت‌های گوارا تا ایمان‌ آورند؟ زیرا اگر آفرینش‌ خدای‌ سبحان‌ نبود، این‌ همه‌ منافع‌ از کجا فراهم‌ می‌آمد؟!.

﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يُنصَرُونَ٧٤ لَا يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَهُمۡ وَهُمۡ لَهُمۡ جُندٞ مُّحۡضَرُونَ٧٥.

«و جز الله معبودانی‌ گرفتند» از بتان‌ و مانند آن‌ها و هدف‌شان‌ از پرستش‌ آن‌ معبودان‌ این‌ است‌: «تا مگر یاری‌ شوند» از سوی‌ آن‌ معبودان‌ باطل‌ در هنگام ‌بحرآن‌ها و سختی‌ها در حالی‌که‌ از آن‌ها هیچ‌ فایده‌ای‌ متصور نبوده‌ و نیست‌، چراکه‌: «توانایی‌ یاری‌دادنشان‌ را ندارند» یعنی‌: آنچه‌ ثابت‌ و مسلم‌ است‌، این‌ است‌ که ‌امیدها و انتظارات‌ کفار از معبودان‌ باطل‌شان‌ بی‌پایه‌ و اساس‌ است‌ زیرا معبودان‌شان ‌بر چیزی‌ قدرت‌ نداشته‌ و نمی‌توانند در هیچ‌ چیز یاریشان‌ دهند بلکه‌ آن‌ها ضعیف‌تر و ذلیل‌تر از آن‌ هستند که‌ بر یاری‌ دادنشان‌ توانایی‌ داشته‌ باشند و حتی‌ اگر کسی ‌نسبت‌ به‌ خود آن‌ها هم‌ قصد بدی‌ داشته‌ باشد، از خود دفاع‌ کرده‌ نمی‌توانند چراکه ‌آن‌ها جماداتی‌ بی‌عقل‌ و شعور بیش‌ نیستند پس‌ پندارشان‌ در حق‌ بتان‌ بس‌ پندار خامی‌ است‌! «و آنانند» یعنی‌: کفارند «که‌ برای‌ آن‌ها» یعنی‌: برای‌ بتان‌ «لشکری ‌حاضر شده‌اند» در دنیا و از بتان‌ دفاع‌ می‌کنند اما آن‌ بتان‌ بی‌جان‌ توان ‌یاری‌دادنشان‌ را ندارند. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: خدایان‌ دروغین‌ در روز قیامت‌ برای‌ پرستشگران‌ خود لشکری‌ هستند و با آنان‌ در دوزخ‌ احضار می‌شوند اما نمی‌توانند برخی‌ از برخی‌ دیگر دفاع‌ کنند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مسلم‌ و ترمذی‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌ خدا‌ صفرمودند: «خداوند أدر روز قیامت‌ مردم‌ را در یک‌ مکان‌ واحد گرد می‌آورد، سپس‌ بر آنان‌ نمایان‌ می‌شود و می‌گوید: هان‌! بدانید که‌ هر انسان‌ باید از معبود خویش‌ پیروی‌ کند پس‌ برای‌ صاحب‌ صلیب‌، صلیبش‌ و برای‌ صاحب‌ تصاویر، تصاویرش‌ و برای‌ پرستشگر آتش‌، آتشش‌ نمایان‌ ساخته‌ می‌شود آن‌گاه‌ از آنچه ‌می‌پرستیده‌اند پیروی‌ می‌کنند (در رفتن‌ به‌سوی‌ دوزخ) و فقط مسلمانان‌ باقی ‌می‌مانند».

﴿فَلَا يَحۡزُنكَ قَوۡلُهُمۡۘ إِنَّا نَعۡلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعۡلِنُونَ٧٦.

«پس‌ گفتارشان‌ تو را اندوهگین‌ نگرداند» زیرا بت‌ پرستان‌ خواه‌ ناخواه‌ می‌گویند: بتان‌ خدایان‌ ما بوده‌ و در عبودیت‌ شرکای‌ خدا هستند و نظیر این‌ از سخنان‌ باطل‌... چون‌ نسبت‌ شاعر دادن‌ به‌ پیامبر‌ صکه‌ نسبت‌ دهنده‌ آن‌ کسی‌ از سران‌ قریش‌ به ‌نام‌ عقبه ‌بن ‌ابی ‌معیط بود «بی‌گمان‌ ما آنچه‌ را پنهان‌ می‌کنند و آنچه‌ را آشکار می‌کنند» از دشمنی‌ خویش‌ «می‌دانیم» پس‌ به‌ زودی‌ آنان‌ را در برابر اندیشه‌ وعملشان‌ جزا خواهیم‌ داد.

﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن نُّطۡفَةٖ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٞ مُّبِينٞ٧٧.

«آیا ندیده» و ندانسته‌ «است‌ انسان» هر انسانی‌ از جمله‌ کسانی‌ که‌ از رستاخیز منکرند و سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ می‌باشند «که‌ ما او را از نطفه‌ای‌ آفریدیم‌» یعنی‌: از ذره‌ای‌ حقیر از آب‌ منی‌ «پس‌ بناگاه‌ او جدل‌کننده‌ آشکار شده‌ است‌» یعنی‌: آیا انسان‌ ندیده‌ و نیندیشیده‌ است‌ که‌ ما او را از ضعیف‌ترین‌ چیز آفریدیم‌ اما او بناگاه ‌با ما در امری‌ جدل‌ و ستیزه‌ می‌کند که‌ در آن‌ امر، حجت‌ها و برهآن‌های‌ روشن‌ ما بر وی‌ اقامه‌ شده‌ است‌ و آن‌ عبارت‌ از: رستاخیز و زنده ‌شدن‌ پس‌ از مرگ‌ است‌.

﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلٗا وَنَسِيَ خَلۡقَهُۥۖ قَالَ مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ٧٨.

«و» این‌ انسان‌ منکر رستاخیز «برای‌ ما مثلی‌ زد و آفرینش‌ خود را فراموش‌ کرد» یعنی‌: در باره‌ ما داستانی‌ غریب‌ را همچون‌ مثل‌ مطرح‌ کرد و آن‌ عبارت‌ از: انکارش‌ از زنده‌ کردن‌ مردگان‌ از سوی‌ ما است‌ اما فراموش‌ کرد که‌ خود وی‌ را ما آفریده‌ایم‌. پس‌ «گفت‌: چه‌کسی‌ استخوآن‌ها را ـ در حالی‌که‌ چنین‌ پوسیده‌اند ـ از نو زنده‌ می‌گرداند؟» این‌ انسان‌ کودن‌، قدرت‌ خدای‌ بی‌مثال‌ را بر قدرت‌ بنده‌ قیاس‌کرد و از آنجا که‌ کار زنده‌ کردن‌ در توان‌ بشر نیست‌، منکر این‌ شد که‌ خداوند أنیز بتواند استخوآن‌های‌ کهنه‌ و پوسیده‌ را از نو زنده‌ گرداند.

فرموده‌ حق‌ تعالی‌: ﴿مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ[یس: ٧۸] دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ استخوآن‌ها دارای‌ حیات‌ هستند و با مردن‌ نجس‌ می‌شوند. و این‌ قول‌ ابوحنیفه‌ /است‌ که‌ علم‌ جدید نیز مؤید آن‌ می‌باشد.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: ابی ‌بن‌ خلف‌ جمحی‌ استخوان‌ پوسیده‌ای‌ را نزد رسول‌‌خدا‌ صآورد و آن‌ را در پیش‌ رویشان‌ ریزریز کرد و آن‌گاه‌ گفت‌: ای‌ محمد‌ ص! آیا خداوند أاین‌ را پس‌ از آن‌که‌ پوسیده‌ و پاشان‌ شده‌ است‌، مجددا زنده‌ می‌کند؟ رسول‌‌خدا‌ صفرمودند: آری‌! خداوند أاین‌ را مجددا زنده‌ می‌کند و تو را می‌میراند، سپس‌ زنده‌ات‌ می‌کند آن‌گاه‌ تو را به‌ آتش‌ جهنم‌ وارد می‌کند. همان‌ بود که‌ این‌ آیات‌ نازل‌ شد.

﴿قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖۖ وَهُوَ بِكُلِّ خَلۡقٍ عَلِيمٌ٧٩.

«بگو: همان‌ کسی‌ که‌ نخستین‌ بار آن‌ها را پدید آورد، زنده‌شان‌ می‌گرداند» یعنی‌: همان‌ ذاتی‌ که‌ آفرینش‌ استخوآن‌ها را نخستین‌بار آغاز کرد در حالی‌که‌ هیچ‌ نمونه ‌پیشینی‌ برای‌ آن‌ها وجود نداشت‌، همو آن‌ها را مجددا زنده‌ می‌گرداند «و او به‌ هرگونه‌ آفرینشی‌ داناست» و هیچ‌ امر پوشیده‌ای‌ بر وی‌ پنهان‌ نمی‌ماند و هیچ‌ چیز ـ چه‌ پیش‌ از آفرینش‌ و چه‌ بعد از آن‌، چه‌ به‌ اجمال‌ و چه‌ به‌ تفصیل‌ ـ از حیطه‌ علم‌ وی‌ بیرون‌ نیست‌. ابن‌ کثیر می‌گوید: «یعنی‌ او می‌داند که‌ استخوآن‌ها در کجای ‌زمین‌ پاشان‌ و پراکنده‌ شده‌اند».

﴿ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ ٱلشَّجَرِ ٱلۡأَخۡضَرِ نَارٗا فَإِذَآ أَنتُم مِّنۡهُ تُوقِدُونَ٨٠.

«همو که‌ برایتان‌ از درخت‌ سبز آتشی‌ پدید آورد» همچنان‌ قادر است‌ که‌ این‌ انسان‌ را مجددا زنده‌ گرداند. بدین‌ گونه‌ است‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ با آنچه‌ که‌ انسآن‌ها از بیرون ‌آوردن‌ آتش‌ سوزان‌ از چوب‌ سبز تروتازه‌ مشاهده‌ می‌کنند، بر وحدانیت‌ و قدرت‌ خویش‌ بر زنده‌ کردن‌ مردگان‌، استدلال‌ می‌کند.

آری‌! دو درخت‌ وجود دارد به‌نام‌ «مرخ‌» و «عفار» که‌ اگر از آن‌ها دو چوب ‌سبز و تازه‌ را ببرید و یکی‌ از آن‌ها را به‌ دیگری‌ بزنید، آتش‌ از آن‌ها بیرون‌ می‌جهد. و این‌ روشنترین‌ دلیل‌ بر قدرت‌ خداوند أبه‌ زنده‌ کردن‌ پس‌ از مرگ‌ است‌ زیرا خداوند أدر این‌ نمونه‌ از قدرت‌ بی‌مثال‌ خویش‌، آب‌ و آتش‌ و چوب‌ را با هم ‌یکجا کرده‌ است‌ به‌ طوری‌که‌ نه‌ آب‌ آتش‌ را خاموش‌ می‌کند و نه‌ آتش‌ چوب‌ را می‌سوزاند. پس‌ پدیدآوردن‌ یک‌ چیز از ضد آن‌، شگرف‌ترین‌ نمونه‌ بر مقوله ‌قدرت‌ است‌. همچنان‌ محتمل‌ است‌ که‌ معنی‌ چنین‌ باشد: خداوند أبرای‌ شما بهره‌گیری‌ از هیزم‌ را میسر و آماده‌ کرد «که‌ بناگاه‌ از آن‌ درخت‌ آتش‌ می‌افروزید» برای‌ پخت‌وپز و گرمازایی‌، بعد از آن‌که‌ سبز و خرم‌ بوده‌ است‌.

﴿أَوَ لَيۡسَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يَخۡلُقَ مِثۡلَهُمۚ بَلَىٰ وَهُوَ ٱلۡخَلَّٰقُ ٱلۡعَلِيمُ٨١.

«آیا کسی‌ که‌ آسمآن‌ها و زمین‌ را آفریده‌، توانا نیست‌ بر این‌که‌ باز مانند آن‌ها را بیافریند؟» یعنی‌: قطعا کسی‌ که‌ بر آفرینش‌ پدیده‌های‌ بس‌ بزرگی‌ چون‌ آسمآن‌ها و زمین‌ قادر باشد، همو به‌ طریق‌ اولی‌ بر اعاده‌ و بازآفرینی‌ بشری‌ که‌ از نظر شکل‌ وهیأت‌، کوچک‌ و از نظر نیرو ضعیف‌ است‌، نیز توانا می‌باشد «چرا» یعنی‌ بگو: چرا پروردگار متعال‌ قادر نباشد، قطعا قادر است‌ «اوست‌ آفرینشگر دانا» یعنی‌: او بر این‌ کار تواناست‌ زیرا او به‌ کاملترین‌ و تمامترین‌ وجه‌، بسیار آفرینشگر و بسیار دانا می‌باشد.

﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيۡ‍ًٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٨٢.

«شأن‌ الله جز این‌ نیست‌ که‌ چون‌ آفرینش‌ چیزی‌ را اراده‌ کند، همین‌ است‌ که‌ به‌ آن ‌می‌گوید: باش‌ پس‌ بی‌درنگ‌ موجود می‌شود» بی‌آن‌که‌ ایجاد آن‌ چیز اصلا بر چیز دیگری‌ متوقف‌ باشد.

این‌ تمثیلی‌ است‌ بر تأثیر قدرت‌ حق‌ تعالی‌ بر نافذ کردن‌ مرادش‌، بدون‌ درنگ‌ و تأخیر و بدون‌ وابسته ‌بودن‌ به‌ مقدمات‌ عملی‌ و به‌کارگیری‌ ابزارها. البته‌ در نظر داشت‌ این‌ قدرت‌ بی‌مثال‌ الله أاست‌ که‌ شبهه‌ قیاس‌ قدرت‌ وی‌ بر قدرت‌ خلقش ‌را از پایه‌ ابطال‌ می‌کند.

﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيۡءٖ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٨٣.

«پس‌ پاک‌ است‌ آن‌ کسی‌ که‌ ملکوت‌ هر چیزی‌ در دست‌ اوست» یعنی‌: ملکیت‌ همه ‌اشیاء و قدرت‌ تصرف‌ در آن‌ها ـ به‌ هرگونه‌ که‌ بخواهد و اراده‌ کند ـ از آن ‌حق‌ تعالی‌ و فقط در نزد اوست‌ و کلیدهای‌ همه‌ چیزها به‌ دست‌ بلاکیف‌ او می‌باشد. ابن‌کثیر می‌گوید: «ملک‌ و ملکوت‌، مانند رحمت‌ و رحموت‌ و جبر و جبروت‌، در معنی‌ یک‌ چیز است‌». گفتنی‌ است‌ که‌ جمهور مفسران‌ نیز بر این ‌معنی‌ اتفاق‌ نظر دارند. نسفی‌ می‌گوید: «افزودن‌ واو و تا در ملکوت‌ با هدف ‌افزودن‌ در معنی‌ ملکیت‌ است‌». «و به‌سوی‌ اوست‌ که‌ بازگردانده‌ می‌شوید» نه ‌به‌سوی‌ غیر وی‌. و این‌ در سرای‌ آخرت‌ بعد از رستاخیز است‌.

بدین‌ گونه‌، ملاحظه‌ کردیم‌ که‌ محور سوره‌ مبارکه‌ «یس‌»، اثبات‌ رسالت ‌پیامبر‌ ص، اظهار حکمت‌ و بیان‌ مضمون‌ آن‌، تبیین‌ مواقف‌ مردم‌ در قبال‌ آن‌ و اثبات‌ توحید و معاد است‌.

[۱۱] نگاه‌، آیه‌ «۲». [۱۲] مثلا در موطن‌ من‌ که‌ ولایت‌ هرات‌ افغانستان‌ است‌، در قرن‌ نهم‌ هجری‌ قمری‌ (۱۲۰) نوع‌ انگور برشمرده‌ شده‌ و هم‌اکنون‌ نیز گونه‌های‌ بسیاری‌ از آن‌ وجود دارد. مترجم‌. [۱۳] نام‌ها عربی‌ است‌. [۱۴] در باب‌ شعر در سوره‌ «شعراء/ ۲۲۴» به‌ تفصیل‌ سخن‌ رفته‌ است‌ پس‌ به‌ آنجا مراجعه‌ کنید.