سوره فجر
مکی است و دارای (۳۰) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره بدان سبب «فجر» نامیده شد که با این فرموده خداوند أ: ﴿وَٱلۡفَجۡرِ١ وَلَيَالٍ عَشۡرٖ٢﴾[الفجر: ۱-۲] افتتاح شده است. و این سوگندی بزرگ به سپیده صبح است که دل ظلمت را میشکافد.
فضیلت آن: نسائی از جابر سروایت کرده است که فرمود: معاذ پیش نماز مردم بود. در این اثنا مردی آمد و به او اقتدا کرد اما معاذ نماز را طولانی کرد. پس آن مرد نماز خود در پشت سر وی را قطع نموده به گوشه مسجد رفت و به تنهایینماز گزارد و بیرون شد. چون این خبر به معاذ رسید، گفت: فلان کس که چنین کرد، منافق است. قضیه را به رسول خدا صبردند، رسول خدا صاز آن شخص سؤال کردند که چرا نماز را در پشت سر معاذ رها کرده است؟ او گفت: یارسول الله! آمدم که بهدنبال وی نماز بگزارم اما او نماز را بر من طولانی کرد، بناچار بازگشتم و در گوشه مسجد نماز گزاردم و رفتم که به شترم علف بدهم. پس رسول خدا صبه معاذ فرمودند: «ای معاذ! آیا تو فتنهگر هستی؟ چرا سوره هاییمانند: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى١﴾[الأعلى: ۱]، ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا١﴾[الشمس: ۱]، ﴿وَٱلۡفَجۡرِ١﴾و ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ١﴾[اللیل: ۱] را بر مردم نمیخوانی؟». یادآور میشویم که نظیر این حدیث شریف در آغاز سوره «انفطار» نیز نقل شد.
﴿وَٱلۡفَجۡرِ١﴾
«سوگند به صبح» خدای سبحان به سپیدهدم (صبح) سوگند میخورد زیرا این وقت، وقت درهم دریدن ظلمت و شکفتن سپیده روز است. مجاهد میگوید: «مراد حق تعالی از این سوگند، سپیدهدم روز عید قربان است».
﴿وَلَيَالٍ عَشۡرٖ٢﴾
«و سوگند به شبهای دهگانه» یعنی: شبهای دهگانه اول ماه ذیالحجه.
﴿وَٱلشَّفۡعِ وَٱلۡوَتۡرِ٣﴾
«و سوگند به جفت و تاق» از همه اشیا. به قولی: مراد از زوج، روز اول و دوم تشریق است که خروج از منی در آنها برای حاجیای که شتاب دارد، رواست و مراد از وتر، روز سوم تشریق است. در تفسیر آن اقوال دیگری نیز آمده است. گفتنی است که سوگند خوردن به شبهای دهگانه ذیالحجه، بهخاطر فضیلت آنهاست. در حدیث شریف به روایت ابن عباس بآمده است: «هیچ روزی نیست که عمل صالح بهسوی خداوند أدر آنها از این روزها ـ یعنی از ده روز ذیالحجه ـ دوست داشتهتر باشد. اصحاب گفتند: حتی جهاد در راه خدا؟ رسول خدا فرمودند: حتی جهاد در راه خدا مگر شخصی که خود با مالش بهمیدان جهاد برود و سپس چیزی از آنها را برنگرداند».
﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَسۡرِ٤﴾
«و سوگند به شب، وقتی سپری شود» یعنی: روی آورد آنگاه باز رود.
﴿هَلۡ فِي ذَٰلِكَ قَسَمٞ لِّذِي حِجۡرٍ٥﴾
«آیا در این برای خردمند سوگندی معتبر است؟» حجر: عقل است. یعنی کسی که از عقل و خرد برخوردار باشد، میداند که آنچه خداوند أدر این آیات بدان سوگند خورده است، سزاوار آن است که بدان سوگند یاد شود زیرا اینها دلایل روشن یگانگی و قدرت حق تعالیاند. مقسم علیه محذوف است و آیه بعدی بر آن دلالت میکند، یعنی منکران قطعا عذاب میشوند.
﴿أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ٦﴾
«آیا ندیدی» یعنی: ای محمد ص! مگر ندانستهای «که پروردگارت با عاد چه کرد؟» مراد، قوم عاد اولند که از اعراب منقرض شده میباشند و به قوم عادی که بعد از آنان آمد، عاد اخری (عاد دوم) میگویند. یادآور میشویم که پیامبر عاد اول هود ÷بود که او را تکذیب کردند پس بانگ مرگبار بر آنان فرود آمد و نابود شدند.
﴿إِرَمَ ذَاتِ ٱلۡعِمَادِ٧﴾
«ارم که صاحب ستونها بود» ارم: نام دیگر عاد اول است. به قولی: ارم نام جد قوم عاد اول است. بهقولی دیگر: ارم اسم جای آنهاست که عبارت از شهر دمشق یا شهر دیگری در احقاف میان عمان و حضرموت است که در جنوب جزیرهالعرب واقع شده است. مجاهد در توضیح معنی (ذاتالعماد) میگوید: «قوم عاد خیمهها و ستونهایی داشتند که آن خیمهها محکم بر ستونها بر پا میشد. آنها در فصل بهار در صحرا خیمه برپا میکردند و چون سبزیها و گیاهان خشک و زرد میشد، به خانههای خود برمیگشتند». بهقولی دیگر: شهر آنان بسیار محکم واستوار و دارای ستونهای بلندی بود که از سنگ تراشیده شده بود.
﴿ٱلَّتِي لَمۡ يُخۡلَقۡ مِثۡلُهَا فِي ٱلۡبِلَٰدِ٨﴾
«همان که مانند آن در شهرها ساخته نشده بود» یعنی: مانند آن قبیله در تنومندی قدوقامت و نیرومندی و استواری آفریده نشده بود و همانانند که گفتند: چهکسی از ما در قوت و نیرو استوارتر است؟ و این قول ابنکثیر میباشد. یا معنی این است: شهری به محکمی و استواری آن شهر آفریده نشده بود.
﴿وَثَمُودَ ٱلَّذِينَ جَابُواْ ٱلصَّخۡرَ بِٱلۡوَادِ٩﴾
«و» ای محمد ص! مگر ندانستهای که خداوند أ«با قوم ثمود» چه کرد؟ قوم ثمود، قبیلهای از اعراب نابود شده از نسل کاتربن ارم بن سام اند که در سرزمین حجر ـ میان شام و حجاز ـ سکونت داشتند و صالح ÷در میانشان به رسالت مبعوث شد «که در وادی تخته سنگهای بزرگ را بریده بودند» یعنی: آنها پیکره کوهها را تراشیده و در آنها نقب میزدند و آن نقبها را خانههای مسکونی خویش میگردانیدند و وادی آنان «حجر» یا «وادیالقری» بر سر راه شام از جانب مدینه منوره قرار داشت و هنوز هم آثارشان در منطقه (علا) در شمال مدینه منوره موجود و معروف است.
﴿وَفِرۡعَوۡنَ ذِي ٱلۡأَوۡتَادِ١٠﴾
«و» ای محمد ص! مگر ندانستهای که خداوند أبا «فرعون صاحب اوتاد» چه کرد؟ اوتاد: اهرامهایی است که فراعنه بنا کردند تا گورهایشان در درون آنها قرار داده شود و آنها برای اعمار آن بناهای عظیم، تودههای مردم را به کار اجباری وا میداشتند. یا معنی این است: فرعون سپاهیان و لشکریانی داشت که دارای خیمه و خرگاههای بسیاری بودند و آن خیمهها را با میخها استوار میکردند و این، قول ابن عباس باست.
﴿ٱلَّذِينَ طَغَوۡاْ فِي ٱلۡبِلَٰدِ١١﴾
«همانان که در شهرها سر به طغیان برداشتند» این وصفی برای عاد و ثمود و فرعون است. یعنی: هر طایفه از آنان در سرزمین خویش سر به طغیان برداشته و از حکم الهی تمرد و سرکشی پیشه کردند.
﴿فَأَكۡثَرُواْ فِيهَا ٱلۡفَسَادَ١٢﴾
«و در آن شهرها فتنه و فساد بسیاری کردند» با کفر، نافرمانی خدای ﻷ و جور و ستم بر بندگانش.
﴿فَصَبَّ عَلَيۡهِمۡ رَبُّكَ سَوۡطَ عَذَابٍ١٣﴾
«پس پروردگارت بر سر آنان تازیانه عذاب را فروریخت» این تعبیر اشاره به آن دارد که عذاب دنیا نسبت به عذاب آخرت ـ مثلا ـ همچون تازیانه نسبت به قتل است. گفته میشود: بارانی از شلاق را بر سر مجرم فروریختم، یعنی او را با تازیانه محکم زدم.
﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِٱلۡمِرۡصَادِ١٤﴾
«بیگمان پروردگارت در کمینگاه است» یعنی: او عمل هر انسانی را زیر نظر دارد تا به او در برابر عمل خیر، جزای خیر و در برابر عمل شر، جزای شر بدهد. حسن میگوید: «حق تعالی راه بندگان را زیر نظر دارد پس کسی را از وی گریزی نیست». گفتنی است که خداوند أداستان این سه گروه را برای آن بیان کرد تا مردم از آنان عبرت گیرند و نیز تا از پیامبرش صدلجویی کرده باشد که او تنها پیامبری نیست که با تکذیب رو برو شده است.
هدف اصلی از تکرار داستآنهایی از این دست در جاهای مختلف قرآن کریم نیز، پند و عبرتگرفتن از آنهاست تا مردم بدانند که آنچه بر سر شخص یا قومی آمد، بر همانندانشان نیز قابل اجرا میباشد.
﴿فَأَمَّا ٱلۡإِنسَٰنُ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ رَبُّهُۥ فَأَكۡرَمَهُۥ وَنَعَّمَهُۥ فَيَقُولُ رَبِّيٓ أَكۡرَمَنِ١٥﴾
«اما انسان، هنگامی که پروردگارش وی را میآزماید» با دادن نعمتها «پس گرامی داردش و نعمت دهدش» با دادن مال و گسترده کردن روزی و نعمت بر وی؛ «میگوید: پروردگارم مرا گرامی داشته است» لذا با این پندار که بهرههای دنیا گرامیداشت الهی از وی است، بدآنها شاد و مغرور میشود، بیآنکه در برابر آن نعمتها شکر گزارد و یا این اندیشه در خاطرش خطور کند که این امتحانی برای او از جانب پروردگارش میباشد. بیضاوی میگوید: «گویی حق تعالی میفرماید: ای انسان! بدانکه من در کمین تو هستم و از تو میخواهم که برای آخرتت تلاش کنی اما انسان جز در هم و غم دنیا و لذتهای آن نیست».
﴿وَأَمَّآ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ فَقَدَرَ عَلَيۡهِ رِزۡقَهُۥ فَيَقُولُ رَبِّيٓ أَهَٰنَنِ١٦﴾
«و اما چون او را بیازماید» به بلا و محنت «و روزی او را بر او تنگ گرداند» و بر او در آن گشایش و فراوانی ارزانی ندارد؛ «میگوید: پروردگارم مرا خوار کرده است» یعنی: مرا به خواری و حقارت درافگنده است. البته این صفت منکرانی است که بهرستاخیز ایمان ندارند پس در نزد چنین کسانی، کرامت و عزتی جز دنیا و بهرهمندیهای گسترده آن و نیز خواری و حقارتی جز با از دست دادن دنیا و عدم دسترسی به آرایشهای آن، وجود ندارد. اما کرامت و عزت در نزد مؤمن این است که خداوند أاو را با بخشیدن توفیق طاعت و فرمانبرداری خویش، گرامی داشته و او را برای عمل آخرت توفیق دهد پس مؤمن نه گشایش در کار دنیا را کرامت محض تلقی میکند و نه تنگی آن را اهانت؛ بلکه گشایش و توانگری را آزمایشی برای خود میداند که آیا در قبال آن شکر و سپاس میگزارد یا خیر؟ وفقر را نیز آزمایشی برای خود میداند که آیا بر آن شکیبایی میورزد و صبر میکند یا خیر؟ چنانکه این معنی در مضمون حدیث قدسی نیز آمده است.
﴿كَلَّاۖ بَل لَّا تُكۡرِمُونَ ٱلۡيَتِيمَ١٧﴾
«نه، چنین نیست» این تنبیه و هشداری است به انسانی که در دو حالت مختلفه یاد شده در دو آیه قبل، چنان سخنانی میگوید. یعنی: ای انسان فروخفته در لاک باورهای پست ناصواب خویش! بدانکه نه توانگری و ثروت، عزت و گرامیداشت است و نه فقر و تنگدستی، تحقیر و اهانت بلکه گرامیداشت انسان و عدم آن وابسته به طاعت و معصیت است. البته کفار از این حقیقت به دورند، از آن رو که به وجایب خود عمل نمیکنند و مکلفیتهای خود را نمیشناسند چنان که باوریها و داوریهایشان نیز سراسر غلط و بیپایه است «بلکه گرامی نمیدارید یتیم را» بهوسیله ثروت و توانگریای که خداوند متعال به شما داده است و اگر شما یتیم را گرامی میداشتید، این در حقیقت گرامیداشتی برای خود شما در نزد حق تعالی بود. در حدیث شریف آمده است: «خير بيت في المسلمين بيت فيه يتيم يحسن إليه وشر بيت في المسلمين بيت فيه يتيم يساء إليه ثم قال بأصبعيه: أنا وكافل اليتيم في الجنة هكذا». «بهترین خانه در میان مسلمین، خآنهای است که در آن با یتیمی خوشرفتاری میشود و بدترین خانه در میان مسلمین، خآنهای است که در آن با یتیمی بدرفتاری میشود آنگاه دو انگشت خویش را بالا نموده و فرمودند: من و متکفل یتیم در بهشت این گونه در جوار همدیگر قرار داریم».
﴿وَلَا تَحَٰٓضُّونَ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡكِينِ١٨﴾
«و بر اطعام مسکین برنمیانگیزید» یعنی: خودتان را یا همدیگر را بر آن رغبت نمیدهید و برنمیانگیزید در نتیجه، فقیر و بینوا در میان شما مغلوب و مقهور گردیده و هیچ دست یاریای بهسوی وی دراز نمیشود.
﴿وَتَأۡكُلُونَ ٱلتُّرَاثَ أَكۡلٗا لَّمّٗا١٩﴾
«و مال میراث را میخورید» یعنی: اموال ارث یتیمان و زنان و ناتوانان را «به خوردنی بسیار» بیآنکه حلال و حرام را از هم فرق کنید. یادآور میشویم که مشرکان به زنان و کودکان میراث نمیدادند و سهم آنان را میخوردند.
﴿وَتُحِبُّونَ ٱلۡمَالَ حُبّٗا جَمّٗا٢٠﴾
«و مال را دوست دارید، به دوستداشتنی بسیار» همراه با حرص و آز و باز داشتن دیگران از حقوق مسلمشان. خلاصه اینکه: شما دنیا را بر آخرت ترجیح میدهید در حالی که خداوند أتلاش برای آخرت را بیشتر از تلاش برای دنیا دوست دارد و به این راضی نیست که دوستی دنیا و لذتهای آن بر انسان غلبهکند و به حد افراط برسد.
﴿كَلَّآۖ إِذَا دُكَّتِ ٱلۡأَرۡضُ دَكّٗا دَكّٗا٢١﴾
«نه چنان است» یعنی: سزاوار نیست که عمل شما آنگونه باشد «آنگاه که زمین، سخت درهم کوبیده شود» دک: درهم شکستن، فروکوبیدن و هم سطح کردن یک چیز مرتفع است. یعنی: زمین پشت سر هم چنان درهم کوبیده شود که هر بنا و ساختمانی بر روی آن ویران گردد تا بدانجا که کوهها و پشتهها به دشت و هامون همواری تبدیل گردد. دکان نیز از ماده «دک» است زیرا محلی است هم سطح وهموار.
﴿وَجَآءَ رَبُّكَ وَٱلۡمَلَكُ صَفّٗا صَفّٗا٢٢﴾
«و بیاید پروردگارت» سبحانه و تعالی برای فیصله کردن و داوری قاطع در میان بندگانش «و بیایند فرشتگان صف در صف» یعنی: فرشتگان همه آسمانها فرود میآیند و همه صف میکشند.
﴿وَجِاْيٓءَ يَوۡمَئِذِۢ بِجَهَنَّمَۚ يَوۡمَئِذٖ يَتَذَكَّرُ ٱلۡإِنسَٰنُ وَأَنَّىٰ لَهُ ٱلذِّكۡرَىٰ٢٣﴾
«و جهنم را در آن روز حاضر آورند» درحالیکه دارای مهارهایی است و فرشتگان مهارهای آن را میکشند. در حدیث شریف به روایت ابن مسعود سآمده است: «جهنم در روز قیامت حاضر آورده میشود در حالیکه دارای هفتاد هزار مهار است و با هر مهاری هفتاد هزار فرشته است که آن را میکشند». «آنروز است که انسان پند گیرد» و از کفر و معاصیای که در دنیا انجام داده بود، پشیمان شود «ولی کجا او را جای پندگرفتن باشد؟» یعنی: پند گرفتن فقط در صورتی برای او سودمند بود که قبل از دررسیدن مرگ حق را بهیاد میآورد لذا توبه و ندامت در آخرت هیچ سودی برایش در بر ندارد.
﴿يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي قَدَّمۡتُ لِحَيَاتِي٢٤﴾
«میگوید: کاش برای این زندگی خویش چیزی پیش فرستاده بودم» در دنیا تا اکنون این قدر بیچاره نمی بودم. در حدیث شریف آمده است: «اگر بندهای از هنگام تولد تا دم مرگ در طاعت خدای ﻷ بر روی خود افتاده باشد، بیگمان روز قیامت عمل خویش را ناچیز و حقیر میشمارد و قطعا دوست دارد که به سوی دنیا برگردانیده شود تا بر مزد و پاداش خویش بیفزاید».
﴿فَيَوۡمَئِذٖ لَّا يُعَذِّبُ عَذَابَهُۥٓ أَحَدٞ٢٥﴾
«پس در آن روز هیچکس چون عذاب کردن او عذاب نکند» یعنی: عذاب خداوند أدر روز قیامت بر نافرمانان بهگونهای سخت و سهمگین است که جز او هیچکس بر چنان عذابی قادر نیست زیرا سلطه مطلق در حساب و جزا از آن خداوند أاست و هیچکس از قبضه قدرت و سلطه وی بیرون آمده نمیتواند.
﴿وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُۥٓ أَحَدٞ٢٦﴾
«و هیچکس چون در بند کشیدن او، دربند نکشد» یعنی: هیچکس چون او مجرمان را به بند و زنجیر نکشد. آری! این عذاب مجرمان است اما مؤمن برخوردار از روان پاکیزه و مطمئن، حال و وضع دیگری دارد:
﴿يَٰٓأَيَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئِنَّةُ٢٧ ٱرۡجِعِيٓ إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةٗ مَّرۡضِيَّةٗ٢٨﴾
«ای نفس مطمئنه» یعنی: ای روح آرام به یقین رسیده که در ایمان به خداوند أو باور به یگانگی او به چنان یقینی رسیدهای که هیچ شکی با آن آمیخته نیست و هیچ ریب و ریایی در آن سراغ نمیشود. ای روحی که به قضای الهی راضی گشتهای و دانستهای که همه چیز مطابق مقدرات اوست و آنچه به انسان باید برسد، رسیدنی است و از او دوری ندارد و آنچه که به وی رسیدنی نیست، از او کاملا بهدور است، ای روح خشنود و آرام! «بازگرد بهسوی پروردگار خویش خشنود» از او؛ با پاداشی که به تو بخشیده است «و او نیز از تو خشنود است» یعنی: خدای ﻷ نیز از تو خشنود است و تو روز قیامت آرام و آسوده در عرصات میآیی زیرا در هنگام مرگ و در هنگام رستاخیز به بهشت مژده داده میشوی.
در بیان سبب نزول این آیات دو روایت نقل شدهاست؛ بنا بر روایت اول: این آیات درباره حضرت حمزه سنازل شد آنگاه که در احد بهشهادت رسید. بنا بر روایت دوم: این آیات درباره حضرت عثمان سنازل شد بعد از آنکه چاه رومه را خرید و آن را برای آب آشامیدنی مردم وقف کرد.
﴿فَٱدۡخُلِي فِي عِبَٰدِي٢٩﴾
«پس در زمره بندگان» خاص و صالح «من درآی» و ازجمله آنان باش.
﴿وَٱدۡخُلِي جَنَّتِي٣٠﴾
«و در بهشت من داخل شو» همراه با صالحان و خاصان. یعنی این گرامیداشتی است که فوق آن هیچ گرامیداشتی وجود ندارد. چنانکه مفسران بیان کردهاند، این خطاب و ندا هم در هنگام احتضار و هم در روز قیامت به این انسان وارسته گفته میشود.