تفسیر انوار القرآن - جلد سوم

فهرست کتاب

سوره‌ شوری

سوره‌ شوری

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۵۳) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌سبب‌ توصیف‌ مؤمنان‌ به‌ این‌ وصف‌ که‌ ایشان‌ در امور خود باهم‌ مشورت‌ می‌کنند [۲۴]و از آن‌ روی‌ که‌ شوری‌ در اسلام‌ قاعده‌ و زیربنای‌ نظام‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ زندگی‌ مسلمانان‌ و تحقق ‌بخش‌ مصالح‌ علیای ‌امت‌ اسلامی‌ است‌، «شوری‌» نامیده‌ شد.

محور اساسی‌ این‌ سوره‌، بیان‌ حقیقت‌ وحی‌ و رسالت‌ است‌.

﴿حمٓ١ عٓسٓقٓ٢.

چنین‌ خوانده‌ می‌شود: «حاء، میم‌، عین‌، سین‌، قاف‌» با ادغام‌ سین‌ در قاف‌. شایان‌ ذکر است‌؛ تنها در این‌ سوره‌ از قرآن‌ کریم‌ است‌ که‌ دو آیه‌ از حروف‌ مقطعه ‌در آغاز آن‌ آمده‌ است‌ و شاید هردو آیه‌، دو اسم‌ برای‌ این‌ سوره‌ باشد. گفتنی ‌است‌ که‌ سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه‌ در اول‌ سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

﴿كَذَٰلِكَ يُوحِيٓ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ ٱللَّهُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٣.

«این‌گونه‌ خداوند غالب‌ باحکمت‌ به‌سوی‌ تو و به‌سوی‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از تو بودند، وحی‌ می‌فرستد» یعنی: ای‌ محمد ص! بسان‌ وحیی‌ که‌ خداوند غالب‌ و با حکمت ‌بر سایر پیامبرانفرستاد و کتب‌ خویش‌ را که‌ شامل‌ دعوت‌ به‌سوی‌ توحید ومعاد است‌، بر آنان‌ فرود آورد، بدین‌سان‌ این‌ امور را به‌سوی‌ تو نیز در این‌ سوره‌ وحی‌ می‌فرستد پس‌ بدان‌ که‌ حق‌ تعالی‌ این‌ اصول‌ را نه‌ فقط در قرآن‌ بلکه‌ در تمام کتاب‌های آسمانی‌ تکرار کرده‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ ل آمده‌ است‌ که‌ فرمود: حارث ‌بن‌ هشام‌ از رسول‌ خدا صسؤال‌ کرد و گفت: یا رسول‌الله! چگونه‌ وحی ‌به‌سوی‌ شما فرود می‌آید؟ ایشان‌ فرمودند: «أحيانا يأتيني‌ مثل‌ صلصلة الجرس‌ وهو أشده‌ علي‌ فيفصم‌ عني‌ وقد وعيت‌ ما قال‌، وأحيانا يأتيني‌ الملك‌ رجلا فيكلمني‌ فأعي‌ ما يقول». «احیانا وحی‌ مانند آهنگ‌ جرس‌ بر من‌ می‌آید و آن‌ سخت‌ترین‌ انواع‌ وحی ‌بر من‌ است‌ پس‌، از من‌ درحالی‌ قطع‌ می‌شود که‌ آنچه‌ را فرشته‌ گفته‌ است‌، فراگرفته‌ام‌ و احیانا هم‌ فرشته‌ به‌صورت‌ مردی‌ نزد من‌ می‌آید و با من‌ سخن ‌می‌گوید پس‌ آنچه‌ را که‌ می‌گوید فرامی‌گیرم‌». عائشه‌ لمی‌افزاید: «من‌ دیدم‌ که‌ وحی‌ در روز بسیار سردی‌ بر رسول‌ خدا صنازل‌ می‌شد و هنگامی‌که‌ وحی‌ از ایشان‌ قطع‌ می‌شد، از پیشانی‌ مبارک‌شان‌ عرق‌ می‌ریخت‌؛ از بس که‌ جریان‌ وحی‌ بر ایشان‌ فشار می‌آورد».

﴿لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ٤.

«آنچه‌ در آسمآن‌ها و آنچه‌ در زمین‌ است‌ از آن‌ خدا است‌» در ملک‌، در آفرینش‌، در بندگی‌ و در اداره‌ «و او علی‌ و عظیم‌ است‌» دو وصف‌ «علی‌» و «عظیم‌» یعنی: بلندمرتبه‌ بزرگ‌قدر، بر کمال‌ قدرت‌ و نفوذ تصرف‌ خدای‌ سبحان‌ بر تمام ‌مخلوقاتش‌ دلالت‌ می‌کنند لذا ذکر این‌ دو وصف‌ مناسب‌ این‌ مقام‌ بود.

﴿تَكَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ يَتَفَطَّرۡنَ مِن فَوۡقِهِنَّۚ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ٥.

«چیزی‌ نمانده‌ که‌ آسمآن‌ها از فرازشان‌ پاره‌پاره‌ شوند» یتفطرن: یعنی‌ چیزی‌ نمانده ‌که‌ آسمآن‌ها به‌ سبب‌ عظمت‌ و جلال‌ شأن‌ خدای‌ سبحان‌، از فراز سر مردم‌ بشکافند و درهم‌ فروریزند. به ‌قولی‌، مراد این‌ است: نزدیک‌ است‌ که‌ آسمآن‌ها از این‌ سخن ‌مشرکان‌ که‌ گفتند: خداوند فرزندی‌ برگرفته‌، بشکافند و پاره‌پاره‌ شوند. همچنین ‌محتمل‌ است‌ که‌ مراد این‌ باشد: از بس‌ که‌ آسمآن‌ها بزرگند، نزدیک‌ است‌ بشکافند و از هم‌ پاره‌پاره‌ شوند. یا مراد این‌ است: نزدیک‌ است‌ که‌ آسمآن‌ها به‌سبب‌ وجود فرشتگان‌ بسیاری‌ که‌ بر آن‌ها قرار دارند، بشکافند و پاره‌پاره‌ شوند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ احمد و ترمذی‌ آمده‌است: «أطت‌ السماء وحُقَّ‌ لها أن‌ تئط، ما فيها موضع‌ قدم‌ إلا وفيه‌ ملك‌ راكع‌ أو ساجد». «آسمان‌ به ‌ناله‌ درآمد و سزاوار آن ‌است‌ که‌ ناله‌ کند زیرا جای‌ یک‌ قدم‌ در آن‌ نیست‌ جز این‌که‌ در آن‌ فرشته‌ای ‌درحال‌ رکوع‌ یا سجده‌ است‌».

«و فرشتگان‌ همراه‌ حمد پروردگارشان‌ تسبیح‌ می‌گویند» یعنی: آن‌ها خدای ‌سبحان‌ را از آنچه‌ که‌ سزاوار شأنش‌ نیست‌ و اطلاق‌ آن‌ بر وی‌ جایز نمی‌باشد، در حالی‌ به‌پاکی‌ یاد می‌کنند که‌ از روی‌ فروتنی‌، شکر و عبودیت‌ وی‌ را به‌جا می‌آورند و به‌ سبب‌ آنچه‌ که‌ از عظمت‌ حق‌ تعالی‌ می‌بینند، حمد و سپاس‌ وی‌ را بر زبان‌ دارند «و» فرشتگان‌ «برای‌ کسانی‌ که‌ در زمین‌ هستند» از بندگان‌ مؤمن‌ خداوند أ«آمرزش‌ می‌طلبند» چنان‌که‌ در سوره‌ «غافر» نیز گذشت‌. آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ به‌ بیان‌ حقیقتی‌ می‌پردازد که‌ سبب‌ طمع ‌بستن‌ کافران‌ به‌ ایمان‌ و توبه‌ فاسقان‌ است: «آگاه‌ باش‌؛ در حقیقت‌ خداست‌ که‌ آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» یعنی: او دارای‌ مغفرت‌ و رحمت‌ بسیاری‌ است‌ پس‌ دعای‌ فرشتگان‌ را اجابت‌ گفته‌ و بر مؤمنان‌ می‌آمرزد و ایشان‌ را مورد مرحمت‌ خویش‌ قرار می‌دهد.

﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيۡهِمۡ وَمَآ أَنتَ عَلَيۡهِم بِوَكِيلٖ٦.

«و کسانی‌ که‌ به‌ جای‌ الله سرورانی‌ برای‌ خود گرفته‌اند» یعنی: بتانی‌ را به‌ پرستش‌ گرفته‌اند «الله بر آنان‌ نگهبان‌ است‌» یعنی: او اعمال‌شان‌ را نگاه‌ می‌دارد تا به‌ سبب ‌آن‌ مجازات‌شان‌ کند و او بر اعمالشان‌ ناظر است‌؛ پس‌ چیزی‌ از اعمال‌شان‌ از حساب ‌وی‌ به‌ دور نمی‌ماند «و تو» ای‌ محمد ص! «وکیل‌ آنان‌ نیستی‌» یعنی: ما تو را موکل‌ و نگهبان‌ آنان‌ قرار نداده‌ و از تو هیچ‌گونه‌ تعهدی‌ در قبال‌ آنان‌ نگرفته‌ایم‌ تا تو را به‌ گناهان‌شان‌ مؤاخذه‌ کنیم‌ و نه‌ هدایت‌ آنان‌ را به‌ تو سپرده‌ایم‌ بلکه‌ بر عهده‌ تو فقط ابلاغ‌ و رساندن‌ پیام‌ است‌ و بس‌.

﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ قُرۡءَانًا عَرَبِيّٗا لِّتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَا وَتُنذِرَ يَوۡمَ ٱلۡجَمۡعِ لَا رَيۡبَ فِيهِۚ فَرِيقٞ فِي ٱلۡجَنَّةِ وَفَرِيقٞ فِي ٱلسَّعِيرِ٧.

«و بدین‌گونه‌» یعنی: چنان‌که‌ به‌سوی‌ پیامبران‌ قبل‌ از تو وحی‌ فرستادیم‌ «به‌سوی‌ تو نیز قرآنی‌ عربی‌ را» به‌ زبان‌ قومت‌ «فرستادیم‌» چنان‌که‌ بر هر پیامبری ‌به‌ زبان‌ قومش‌ وحی‌ فرستاده‌ایم‌ «تا ام‌القری‌ را بیم‌ دهی‌» ام‌القری: مکه‌ مکرمه‌ است‌ و مراد اهالی‌ آنند. یعنی: تا اهالی‌ مکه‌ را هشدار دهی‌. مکه‌ ام‌القری‌ نامیده شد زیرا آن‌ سرزمین‌، نسبت‌ به‌ سایر سرزمین‌ها از شرف‌ بیشتری‌ برخوردار است‌، به‌ دلایل‌ بسیاری‌ که‌ از آن‌ جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ رسول‌ خدا صخطاب‌ به‌ مکه‌است: «والله‌ إنك‌ لخير أرض‌ الله‌ و أحب‌ أرض‌ الله‌ إلي‌ الله‌ ولولا أني‌ أخرجت‌ منك‌ ماخرجت». «به‌ خدا سوگند که‌ قطعا تو بهترین‌ و دوست‌ داشته‌ترین‌ سرزمین‌های‌ خداوند در نزد وی‌ هستی‌ و اگر نبود که‌ من‌ از تو اخراج‌ شدم‌، هرگز از تو بیرون نمی‌آمدم‌». و چنان‌که‌ علمای‌ عصر جدید اثبات‌ کرده‌اند، مکه‌ مکرمه‌ در مرکز قطب‌ دایره‌ کره‌ زمین‌ قرار دارد. «و» نیز قرآن‌ را به‌ سوی‌ تو فرستادیم‌ تا بیم ‌دهی ‌از عذاب‌ «کسانی‌ را که‌ پیرامون‌ آن‌ هستند» از مردم‌ در سایر بلاد «و بیم‌ دهی‌ از روز جمع‌» یعنی: از روز قیامت‌ زیرا آن‌ روز، مجمع‌ خلایق‌ است‌ و خدای‌ ‌اولین‌ و آخرین‌ را ـ همه‌ ـ در عرصه‌ فراخ‌ آن‌ گرد می‌آورد همچنین‌ در آن‌ روز، حق‌ تعالی‌ ارواح‌ را با اجساد جمع‌ می‌کند «که‌ تردیدی‌ در آن‌ نیست‌» و وقوع‌ آن ‌حتمی‌ و غیرقابل ‌برگشت‌ است‌ «گروهی‌ در بهشتند و گروهی‌ در دوزخ‌» یعنی: همه ‌خلایق‌ در محشر گرد می‌آیند آن‌گاه‌ هر گروهی‌ به‌سوی‌ سرنوشت‌ و جایگاه ‌خویش‌ رهسپار ساخته‌ می‌شوند.

﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَهُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن يُدۡخِلُ مَن يَشَآءُ فِي رَحۡمَتِهِۦۚ وَٱلظَّٰلِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ٨.

«و اگر خدا می‌خواست‌، قطعا آنان‌ را» یعنی: بشر را «امتی‌ یگانه‌» یعنی: اهل‌ دین‌ واحدی‌ «می‌گردانید» یا بر هدایت‌ و یا بر گمراهی‌ ولی‌ آنان‌ به‌ مشیت‌ ازلی‌ و بر طبق‌ حکمت‌ بالغه‌ حق‌ تعالی‌، به‌ ادیان‌ مختلفی‌ متفرق‌ شدند «لیکن‌ هرکه را که ‌بخواهد، به‌ رحمت‌ خویش‌ درمی‌آورد» با وارد نمودنش‌ در دین‌ حق‌ که‌ اسلام‌ است ‌«و ستمگران‌» یعنی: مشرکان‌ «هیچ‌ یار و یاوری‌ ندارند» که‌ عذاب‌ را از آنان‌ دفع‌کند و آن‌ها را در این‌ موقف‌ دشوار، یاری‌ دهد.

﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۖ فَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡوَلِيُّ وَهُوَ يُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٩.

«آیا به‌ جای‌ او سرورانی‌ برای‌ خود گرفته‌اند؟» یعنی: آیا کافران‌ به‌جای‌ خدای ‌سبحان‌ دوستان‌ و سرورانی‌ از بتان‌ برای‌ خود گرفته‌اند که‌ آن‌ها را به‌ این‌ خاطر که‌ یاریشان‌ دهند، پرستش‌ می‌کنند؟ استفهام‌ انکاری‌ است‌ «خداست‌ که‌ سرور راستین ‌است‌» یعنی: حال‌ آن‌که‌ فقط حق‌ تعالی‌ سزاوار آن‌ است‌ که‌ وی‌ را به ‌سروری ‌گیرند زیرا آفریننده‌ روزی ‌دهنده‌ زیان ‌رسان‌ نفع‌ رسان‌ یاری‌دهنده‌ برای‌ هرکس‌ که‌ بخواهد، فقط اوست‌ «و اوست‌» یعنی: فقط از شأن‌ و قدرت‌ اوست: «که‌ مردگان‌ را زنده‌ می‌کند و همو است‌ که‌ بر هر چیزی‌ تواناست‌» یعنی: او بر هر امری‌ که‌ مقوله‌ قدرت‌ و توانایی‌ بر آن‌ اطلاق‌ شود، تواناست‌ لذا فقط او سزاوار و شایسته‌ آن ‌است‌ که‌ به‌ الوهیت‌ مخصوص‌ ساخته‌ شده‌ و در پرستش‌ یگانه‌ و یکتا قرار داده‌ شود و به‌ یگانگی‌ به‌ سروری‌ و دوستی‌ گرفته شود.

﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِيهِ مِن شَيۡءٖ فَحُكۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبِّي عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ١٠.

«و در باره‌ هر چیزی‌ اختلاف‌ پیدا کردید، داوریش‌ به‌سوی‌ خداوند است‌» یعنی: بندگان‌ در هر چیزی‌ ـ از کار دین‌ ـ که‌ اختلاف‌ پیدا می‌کنند، تنها مرجع‌ فیصله‌ دادن‌ و داوری‌ در مورد آن‌، خداوند أاست‌ و او به‌زودی‌ روز قیامت‌ در آن‌ داوری‌ می‌کند، در آن‌ روز است‌ که‌ دعواها و جنجال‌های‌ طرف‌های‌ اختلاف‌کننده‌ را فیصله‌ می‌دهد و در آن‌ هنگام‌ است‌ که‌ محق‌ از مبطل‌ بازشناخته‌ شده‌ و دو گروه‌ بهشتی‌ و دوزخی‌ از یک‌دیگر متمایز می‌گردند «این‌» حکم‌ کننده‌ در مورد هر چیز «الله پروردگار من‌ است‌، بر او توکل‌ کردم‌» یعنی: ای‌ محمد ص! این‌ حقیقت‌ را به‌ آنان‌ ابلاغ‌ کن‌ و بگو: من‌ در تمام‌ امور خویش‌ بر الله أپروردگار خود توکل ‌کردم‌ نه‌ بر غیر وی‌ و کار خویش‌ را در تمام‌ شؤون‌ خود فقط به‌ او سپردم‌ «و به‌سوی‌ او باز می‌گردم‌» نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌.

﴿فَاطِرُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ جَعَلَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَمِنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ أَزۡوَٰجٗا يَذۡرَؤُكُمۡ فِيهِۚ لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ١١.

«فاطر آسمآن‌ها و زمین‌ است‌» یعنی: خداوند أآفریننده‌ و ابداع‌کننده‌ آن‌ها از عدم‌ است‌ «از جنس‌ خودتان‌ برای‌ شما جفت‌هایی‌» یعنی: مردان‌ و زنانی‌ را؛ نسلی ‌پس‌ از نسل‌ دیگر «آفرید و از چهارپایان‌ نیز جفتهایی‌ آفرید» یعنی: برای‌ چهارپایان ‌نیز از جنس‌ خود آن‌ها نرینه‌ها و مادینه‌هایی‌ آفرید. یا برای‌ شما از چهارپایان‌، انواع ‌و اصنافی‌ از نرینه‌ و مادینه‌ آفرید؛ و آن‌ها عبارت‌ از هشت‌ نوع‌ حیوانی‌اند که‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ها را در سوره‌ «انعام‌» ذکر کرده‌ است‌ «شما را در آن ‌می‌پراکند» یعنی: با قرار دادنتان‌ در سلک‌ زوجیت‌ و درآوردنتان‌ در سلسله ‌نرینه‌گی‌ و مادینه‌گی‌، شما را بسیار می‌گرداند زیرا نرینه‌گی‌ و مادینه‌گی‌ سبب‌ تکثیر نسل‌ است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ خداوند أخود را به‌ داشتن‌ این‌ تدبیر و این‌ ویژگی ‌ستود تا به ‌کارگیری‌ سنت‌ فطری‌ «زوجیت‌»، بر میزان‌ حکمت‌ تامه‌ وی‌ بر پراکندن ‌زندگان‌ در زمین‌ دلالت‌ کند «چیزی‌ مانند او نیست‌» یعنی: چیزی‌ از مخلوقات ‌باری‌ تعالی‌ به‌ پایه‌ وی‌ نمی‌رسد تا در ذات‌ و صفات‌ ـ چون‌ حکمت‌، قدرت‌ وعلم‌ ـ همانند وی‌ باشد پس‌ نه‌ او به‌ چیزی‌ از مخلوقاتش‌ شباهت‌ دارد و نه‌ آنان‌ به ‌او «و اوست‌ شنوای» همه‌ صداها از همه‌ موجودات‌ «بینا» به‌ همه‌ امور؛ پس‌ او آفریده‌های‌ خویش‌ را بنا بر حکمت‌ خویش‌ می‌آفریند و همه‌ مخلوقات‌ ـ اعم‌ از ریز و بزرگ‌ و آشکار و نهان‌ آن‌ها ـ را می‌بیند.

﴿لَهُۥ مَقَالِيدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُۚ إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ١٢.

«مقالید آسمآن‌ها و زمین‌» یعنی‌ گنج‌ها، یا کلیدهای‌ آن‌ها «از آن‌ اوست‌» پس‌ فقط او متصرف‌ و حاکم‌ آسمآن‌ها و زمین‌ است‌ «برای‌ هرکه‌ بخواهد روزی‌ را گشاده ‌می‌دارد و برای‌ هرکه‌ بخواهد تنگ‌ می‌دارد» از خلق‌ خویش‌ و او در این‌ گشاده‌ داشتن‌و فروبسته‌ داشتن‌ رزق‌ و روزی‌، صاحب‌ حکمت‌ و عدالت‌ تام‌ است‌ «اوست‌ که‌ به‌هر چیزی‌ داناست‌» لذا هیچ‌ پوشیده‌ای‌ بر وی‌ پنهان‌ نمی‌ماند و هیچ‌ مصلحتی‌ برای‌ خلق‌، از دید وی‌ غایب‌ نیست‌.

مراد از بیان‌ این‌ اوصاف‌ این‌ است‌ که‌ بتان‌ چیزی‌ از این‌ها را دارا نیستند پس ‌به‌ هیچ ‌وجه‌ شایسته‌ پرستش‌ نمی‌باشند.

﴿شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِۚ كَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِكِينَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَيۡهِۚ ٱللَّهُ يَجۡتَبِيٓ إِلَيۡهِ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَن يُنِيبُ١٣.

این‌ آیه‌کریمه‌، دربرگیرنده‌ نام‌ هر پنج‌ پیامبر اولی‌العزم‌ الهی‌ است‌.

حق‌ تعالی‌ «از احکام‌ دین‌» و آیین‌ «آنچه‌ را که‌ به‌ نوح‌ در باره‌ آن‌ سفارش‌ کرده‌ بود» از توحید و اصول‌ برنامه‌های‌ دین‌ حق‌ که‌ پیامبراندر آن‌ها هیچ‌ اختلافی ‌نداشته‌ و کتاب‌های آسمانی‌ همه‌ بر آن‌ها توافق‌ و هماهنگی‌ عام‌ و تام‌ دارند؛ «برای ‌شما» نیز «مشروع‌ گردانید» و مقرر داشت‌ «و آنچه‌ را به‌سوی‌ تو وحی‌ کردیم‌» ای‌ محمد ص! از قرآن‌ و قوانین‌ و مقررات‌ اسلام‌ و برائت‌ از شرک‌ «و آنچه‌ را که‌ به‌ابراهیم‌ و موسی‌ و عیسی‌ در باره‌ آن‌ سفارش‌ کردیم‌» از احکام‌ و برنامه‌هایی‌ که ‌شریعت‌ها در آن‌ها اتفاق‌ و انسجام‌ کامل‌ دارند؛ آری‌! این‌ ما به‌ الاشتراک‌ همه ‌پیامبرانعبارت‌ است‌ از: «این‌که: دین‌ را برپا دارید» یعنی: دین‌ اسلام‌ را که‌ عبارت‌ از ایمان‌ به‌ خداوند أو توحید وی‌ و طاعت‌ پیامبران‌ و پذیرش‌ قوانین‌ و مقررات‌ شرعی‌ است‌، برپا دارید «و در آن‌ متفرق‌ نشوید» یعنی: در ایمان‌ به ‌خداوند أو یگانگی‌اش‌ و در پیروی‌ و اطاعت‌ از پیامبرانش‌ و قبول‌ شرایع‌ و قوانینش‌، باهم‌ اختلاف‌ نکنید زیرا اختلاف‌ در این‌ اصول‌ صحیح‌ نیست‌. مجاهد می‌گوید: «خداوند أهیچ‌ پیامبری‌ را برنینگیخت‌ جز این‌که‌ او را به‌ برپا داشتن ‌نماز، دادن‌ زکات‌ و اقرار به‌ طاعت‌ خویش‌ سفارش‌ کرد پس‌ این‌ است‌ دین‌ وی‌ که‌ آن‌ را برای‌ همه‌ پیامبران‌ مشروع‌ گردانیده‌ است‌». البته‌ اختلاف‌ در شعایر فرعی‌ دین‌ و تفاصیل‌ و انواع‌ عبادات‌، شامل‌ این‌ دستور نمی‌شود زیرا اموری‌ از این‌ قبیل‌، از شریعتی‌ تا شریعت‌ دیگر باهم‌ تفاوت‌ و اختلاف‌ دارند چنان‌ که‌ خداوند متعال‌می‌فرماید: ﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ[المائدة: ۴۸]. «برای‌ هر امتی‌ از شما، شریعت‌ و راه‌ و روشی‌ مخصوص‌، معین‌ داشته‌ایم‌».

«آنچه‌ که‌ مشرکان‌ را به‌سوی‌ آن‌ فرامی‌خوانی‌، بر آن‌ها گران‌ آمد» یعنی: دعوتت‌ از مشرکان‌ به‌سوی‌ توحید و ترک‌ بتان‌، بر آنان‌ دشوار و گواهی‌دادن‌ به‌ یگانگی‌ خداوند أو اقرار به‌ کلمه‌ توحید بر آنان‌ سخت‌ گران‌ آمد و ابلیس‌ و سپاهیانش‌ از این‌ دعوت‌ سخت‌ در فشار قرار گرفته‌ و از آن‌ دلتنگ‌ شدند اما خدای‌ ‌ جز این‌ نمی‌پذیرد که‌ این‌ دعوت‌ را یاری‌ داده‌ و آن‌ را برتر گرداند و به‌ پیروزی‌ نهایی‌ برساند «الله هرکه‌ را» از بندگانش‌ «بخواهد، به‌سوی‌ خود برمی‌گزیند» با توفیق ‌دادنش‌ به‌ عقیده‌ توحیدی‌ و درآوردنش‌ به‌ دین‌ حنیف‌ خویش‌ «و هرکس‌ را که‌ روی ‌به‌ درگاه‌ او آورد، به‌سوی‌ خود هدایت‌ می‌کند» یعنی: هرکس‌ را که‌ به‌سوی‌ طاعتش ‌بازگشته‌ و انابت‌گرانه‌ به‌ عبادتش‌ روی‌ آورد، به‌ رفتن‌ در راه‌ دینش‌ توفیق‌ داده‌ و او را برای‌ عبادتش‌ برمی‌گزیند و پاک‌ و پیراسته‌اش‌ می‌دارد.

﴿وَمَا تَفَرَّقُوٓاْ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۚ وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى لَّقُضِيَ بَيۡنَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ أُورِثُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُ مُرِيبٖ١٤.

«و متفرق‌ نشدند مگر پس‌ از آن‌که‌ علم‌ برایشان‌ آمد، به‌ صرف‌ حسد میان ‌همدیگر» یعنی: اهل‌ کتاب‌ بعد از پیامبران‌ خویش‌ پراکنده‌ نشدند و به‌ تفرقه‌ روی ‌نیاوردند مگر از روی‌ علم‌ به‌ این‌ امر که‌ تفرقه‌ گمراهی‌ است‌ ولی‌ با وجود این‌ علم ـ به‌ انگیزه‌ تجاوز، حسد، رقابت‌ بر سر طلب‌ ریاست‌، تکبر، عار و ننگ‌ ـ در میان‌ امتهای‌ پیامبران‌ پیشین‌ تفرقه‌ حاکم‌ شد و آن‌ها پس‌ از گذشت‌ مدتی‌ طولانی‌ از بعثت ‌پیامبران‌ خود، باهم‌ اختلاف‌ پیشه‌ کردند پس‌ گروهی‌ ایمان‌ آورده‌ و گروهی‌ دیگر کافر شدند و کافران‌ جز از روی‌ تکبر و حسد، به‌ کفر روی‌ نیاوردند. البته‌ این‌هشداری‌ است‌ به‌ امت‌ اسلام‌ که‌ مبادا ـ از روی‌ تجاوز، حسد، ریاست‌ طلبی‌ و رقابت‌های‌ نادرست‌ ـ در میان‌ خود متفرق‌ شوند «و اگر حکم‌ پیشین‌ پروردگارت‌» درمورد مهلت ‌دادن‌ و به ‌تأخیر انداختن‌ عذاب‌ از آنان‌ «تا زمانی‌ معین‌» یعنی: تا روز قیامت‌ «نبود، قطعا میان‌شان‌ فیصله‌ شده‌ بود» یعنی: قطعا قضا و فیصله‌ الهی‌ در میان‌شان‌ ـ با فرود آوردن‌ عذاب‌ عاجل‌ برکافران‌ و نجات ‌دادن‌ مؤمنان‌ ـ در همین ‌دنیا تحقق‌ می‌یافت‌ «و کسانی‌ که‌ بعد از آنان‌» یعنی: بعد از انبیای‌ الهی‌ و بعد از آن ‌نسل‌های‌ اختلاف‌ پیشه‌ «کتاب‌ را میراث‌ داده‌ شدند» که‌ مراد اهل‌ کتاب‌ ـ از یهود ونصاری‌ ـ اند که‌ در عهد رسول‌ خدا صبه‌سر می‌بردند «همانا درباره‌ او در شک‌ هستند» یعنی: آن‌ها در کار دین‌ و کتاب‌ خویش‌ در حیرت‌ و سردرگمی‌ و در «شکی‌ بسیار قوی‌» و سخت‌ قرار داشته‌ و به‌ حقیقت‌ آن‌ ایمان‌ و یقین‌ راسخ‌ ندارند پس‌ بی‌ هیچ‌ دلیل‌ و برهانی‌ به‌ طور کورکورانه‌ از پدران‌ و پیشینیانشان‌ تقلید می‌کنند. به ‌قولی: مراد از آنان: کفار مشرک‌ عرب‌ اند که‌ بعد از اهل‌ کتاب‌، به‌ آنان نیز قرآن‌ داده‌ شد اما آنان‌ درباره‌ قرآن‌ سخت‌ در شک‌ قرار دارند.

﴿فَلِذَٰلِكَ فَٱدۡعُۖ وَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ أُمِرۡتَۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡۖ وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن كِتَٰبٖۖ وَأُمِرۡتُ لِأَعۡدِلَ بَيۡنَكُمُۖ ٱللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡۖ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡۖ لَا حُجَّةَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُۖ ٱللَّهُ يَجۡمَعُ بَيۡنَنَاۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ١٥.

این‌ آیه‌ کریمه‌، دربرگیرنده‌ ده‌ امر و نهی‌ است‌ که‌ هریک‌ از آن‌ها به‌ ذات‌ خود مستقل‌ می‌باشند پس‌ از این‌ حیث‌، برای‌ این‌ آیه‌کریمه‌ نمونه‌ دیگری‌ ـ جز آیه‌الکرسی‌ ـ وجود ندارد زیرا آیه‌ الکرسی‌ نیز مشتمل‌ بر ده‌ موضوع‌ است‌. گفتنی ‌است‌ که‌ هرچند این‌ اوامر و نواهی‌ خطاب‌ به‌ رسول ‌اکرم‌ صصادر شده‌ است‌ اما عام‌ است‌ و خود ایشان‌ و امتشان‌ همه‌ را در بر می‌گیرد.

«پس‌ برای‌ این‌» یعنی: به‌خاطر آنچه‌ که‌ ذکر شد از شک‌ و تفرقه‌، یا به‌خاطر این‌که‌ اصول‌ دین‌ برای‌ همه‌ امتها به‌ طور یکسان‌ مشروع‌ گردانیده ‌شد «دعوت‌ کن‌ و چنان‌که‌ دستور یافته‌ای‌» از جانب‌ خدای‌ خویش‌ «پایداری‌ کن‌» در این‌ دعوت‌ و بر تبلیغ‌ رسالت‌ استمرار بورز «و هوی‌ و هوس‌های‌» باطل‌ و تعصبات‌ کور و ناروا و کج‌ اندیشانه‌ «آنان‌ را پیروی‌ نکن‌» و به‌ مخالفت‌ کسانی‌ که‌ با تو در ذکر خداوند أو برپاداشت‌ اوامر وی‌ می‌ستیزند، اهمیت‌ نده‌ «و بگو: به‌ هر کتابی‌ که‌ خدا نازل ‌کرده‌» بر پیامبران‌ خویش«ایمان‌ آوردم‌» و من‌ مانند کسانی‌ نیستم‌ که‌ به‌ برخی‌ از این‌ کتاب‌ها ایمان‌ آورده‌ و به‌ برخی‌ دیگر کافر شدند «و دستور یافته‌ام‌ که‌ میان‌ شما عدالت‌ کنم‌» در احکام‌ خداوند أ، هنگامی‌ که‌ در دعاوی‌ و خصومت‌های‌ خویش‌ نزد من‌ مرافعه‌ و دادخواهی‌ می‌کنید و دستور یافته‌ام‌ که‌ بر شما جفا و ستم ‌نکرده‌ و فقط حق‌ را برپا دارم‌.

«الله پروردگار ما و پروردگار شماست‌» و آفریننده‌ ما و آفریننده‌ شما «اعمال‌ ما از آن‌ ما و اعمال‌ شما از آن‌ شماست‌» یعنی: ثواب‌ و عقاب‌ اعمال‌ ما مخصوص‌ به‌ خود ما و ثواب‌ و عقاب‌ اعمال‌ شما مخصوص‌ به‌ خود شماست‌ و ما از شما و کار و کردار شما بیزاریم‌ «میان‌ ما و شما گفت‌وگویی‌ نیست‌» یعنی: میان‌ ما و شما دعوا و جنجالی‌ نیست‌ زیرا حقیقت‌ روشن‌ و آشکار است‌. سدی‌ می‌گوید: «این‌ حکم‌ مربوط به‌ دوره‌ مکی‌ بود که‌ «آیه‌ سیف‌» نازل‌ نشده‌ بود زیرا این‌ آیه‌ کریمه‌ مکی‌ است‌ و آیه‌ سیف‌ (که‌ مشروعیت‌ جهاد مسلحانه‌ را اعلام‌ کرد) بعد از هجرت‌ نازل‌شد». «خدا ما و شما را گرد می‌آورد» در محشر «و بازگشت‌ به‌سوی‌ اوست‌» در روز قیامت‌ پس‌ او هرکس‌ را در برابر عملش‌ جزا می‌دهد.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: این‌ آیه‌کریمه‌ درباره‌ ولید بن‌ مغیره‌ و شیبه‌ بن‌ ربیعه ‌نازل‌ شد زیرا آن‌ها از رسول‌ خدا صخواستند تا از دین‌ و دعوت‌ خویش‌ به‌سوی ‌کیش‌ قریش‌ برگردد؛ بر این‌ شرط که‌ ولید نصف‌ مال‌ خود را به‌ ایشان‌ بدهد و شیبه ‌دخترش‌ را به‌ ازدواج‌ ایشان‌ درآورد.

﴿وَٱلَّذِينَ يُحَآجُّونَ فِي ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا ٱسۡتُجِيبَ لَهُۥ حُجَّتُهُمۡ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَعَلَيۡهِمۡ غَضَبٞ وَلَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٌ١٦.

«و کسانی‌ که‌ درباره‌ خدا» یعنی: در دین‌ وی‌ «پس‌ از پذیرفته‌ شدن‌ دعوت‌ وی‌» یعنی: بعد از آن‌که‌ مردم‌ آن‌ را قبول‌ کرده‌ و به‌ آن‌ درآمده‌اند «محاجه‌ می‌کنند» و در آن‌ مقابله‌ و چون ‌و چرا می‌نمایند؛ «احتجاج‌شان‌ نزد پروردگارشان‌ باطل‌ است‌»یعنی: این‌ احتجاجشان‌ پایه‌ و مایه‌ای‌ نداشته‌ و کاملا بی‌اساس‌ و واهی‌ است‌ و همانند چیزی‌ است‌ که‌ از جای‌ خویش‌ به‌ سراشیب‌ زوال‌ می‌لغزد و نابود می‌شود «و خشمی‌ بزرگ‌ بر آنان‌ است‌» از سوی‌ خداوند أبه‌ سبب‌ مجادله‌ ناروای‌شان‌ «و بر آنان‌ عذابی‌ سخت‌» و سهمگین‌ «خواهد بود» در آخرت‌؛ در برابر کفرشان‌. مجاهد می‌گوید: «این‌ گروه‌ مردمی‌ بودند که‌ گمان‌ می‌کردند جاهلیت‌ برگشتنی‌ است‌ لذا با کسانی‌ که‌ اسلام‌ را پذیرفته‌ و دعوت‌ حق‌ را اجابت‌ گفته ‌بودند، مجادله‌ و بگومگو می‌کردند تا شاید مجددا آن‌ها را به‌ جاهلیت‌ برگردانند». قتاده‌ می‌گوید: «مراد از آنان‌ یهود و نصارایند و محاجه‌ آنان‌ عبارت‌ بود از این‌ سخن‌شان‌ که: پیامبر ما قبل ‌از پیامبر شما و کتاب‌ ما قبل‌ از کتاب‌ شما بوده‌ است‌ پس‌ ما از شما برتریم‌!».

ابن ‌منذر از عکرمه‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت: چون‌ سوره‌ ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١[النصر:۱] نازل‌ شد، مشرکان‌ مکه‌ به‌ مؤمنانی‌ که‌ در میان‌شان‌ بودند، گفتند: اینک‌ که‌ مردم‌ گروه‌گروه‌ به‌ دین‌ خدا أدرآمده‌اند، شما از میان‌ ما بیرون‌ روید، آخر تا کی‌ و برای‌ چه‌ در میان‌ ما اقامت‌ می‌گزینید؟ پس ‌این‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد. اما عبدالرزاق‌ از قتاده‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه ‌روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت: مراد از آنان‌ یهود و نصاری‌ بودند که‌ به‌ مؤمنان ‌گفتند: کتاب‌ ما قبل‌ از کتاب‌ شما و پیامبر ما قبل‌ از پیامبر شماست‌ پس‌ ما از شما بهتریم‌.

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ وَٱلۡمِيزَانَۗ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ قَرِيبٞ١٧.

«خدا همان‌ کسی‌ است‌ که‌ کتاب‌ را به‌حق‌» یعنی: به‌ صدق‌ و راستی‌ «فرود آورد» مراد جنس‌ کتاب‌ است‌ پس‌ این‌ معنی‌، شامل‌ تمام‌ کتاب‌هایی‌ که‌ بر پیامبراننازل‌ شده‌ است‌، می‌شود «و میزان‌ را نیز» یعنی: او عدالت‌ را نیز برای‌ برپا داشت ‌داد و انصاف‌ فرود آورد. حق‌ تعالی‌ عدالت‌ را «میزان: ترازو» نامید زیرا ترازو ابزار عدل‌ و انصاف‌ و برابری‌ میان‌ خلق‌ در معاملات‌ داد و ستد و خرید و فروش‌ آنان ‌است‌. به‌قولی: مراد از میزان: مضامین‌ و احکامی‌ است‌ که‌ در کتب‌ آسمانی‌ در مورد بیان‌ خیر و شر آمده‌ است‌. به ‌قولی ‌دیگر مراد این‌ است: خدای‌ ‌وزن‌ کردن‌ با ترازو و ابزارهای‌ سنجش‌ را برای‌ مردم‌ آموخت‌ تا حقوق‌ در میان‌شان ‌ضایع‌ نگردیده‌ و از وقوع‌ مظالم‌ در میانشان‌ جلوگیری‌ شود «و تو چه‌ دانی‌، چه‌ بسا قیامت‌ نزدیک‌ باشد» و تو از نزدیک‌ بودن‌ آن‌ آگاهی‌ نداری‌. این‌ جمله‌، ترغیب‌ و انگیزشی‌ است‌ به‌ پیروی‌ از شرع‌ الله أو هشداری‌ است‌ از وقوع‌ ناگهانی‌ قیامت‌ و لزوم‌ آماده ‌بودن‌ برای‌ آن‌. یعنی: چون‌ از زمان‌ وقوع‌ قیامت‌ آگاهی‌ ندارید پس ‌همیشه‌ برای‌ آن‌ آماده‌ باشید.

﴿يَسۡتَعۡجِلُ بِهَا ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِهَاۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مُشۡفِقُونَ مِنۡهَا وَيَعۡلَمُونَ أَنَّهَا ٱلۡحَقُّۗ أَلَآ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُمَارُونَ فِي ٱلسَّاعَةِ لَفِي ضَلَٰلِۢ بَعِيدٍ١٨.

«کسانی‌ که‌ به‌ قیامت‌ ایمان‌ ندارند، شتابزده‌ آن‌ را می‌خواهند» که‌ این‌ شتاب‌زدگی ‌آن‌ها، از روی‌ ریشخند و تمسخر به‌ قیامت‌ و ناشی‌ از تکذیب‌ و ناباوری‌ به‌ آن‌ است ‌«و کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند، از آن‌ ترسانند» یعنی: از آمدن‌ قیامت‌ در ترس‌ و لرز و نگرانی‌ به‌ سر می‌برند پس‌ آنان‌ با در نظر داشت‌ حقانیت‌ آن‌، در عمل‌ کوشایند و برای‌ آن‌ مستعد و آماده‌ می‌باشند زیرا آن‌ها می‌دانند که‌ در قیامت‌ مورد محاسبه‌ و بازپرسی‌ قرار می‌گیرند. فعل‌ «اشفق‌» اگر به‌ «من‌» متعدی‌ شود ـ چنان‌که‌ در اینجاست‌ ـ معنای‌ ترس‌ و هراس‌ در آن‌ آشکارتر است‌ و اگر به‌ «علی‌» متعدی‌ شود، مانند: «اشفقت‌ علی‌ الیتیم: دلم‌ بر یتیم‌ سوخت‌» در این‌ صورت‌، معنای‌ عنایت‌ و شفقت‌ در آن‌ آشکارتر می‌باشد.

در حدیث‌ شریف‌ متواتر آمده‌ است‌ که‌ مردی‌ در یکی‌ از سفرهای‌ رسول‌ خدا صبه‌ ندای‌ بلند خطاب‌ به‌ ایشان‌ گفت: ای‌ محمد! رسول‌ خدا صبا صدایی‌ همانند صدای‌ وی‌ پاسخ‌ دادند: «هاؤم‌!» یعنی: بلی‌! چه‌ می‌گویی‌؟ باز آن‌ شخص‌ با همان‌ صدای‌ بلند از ایشان‌ پرسید؟ قیامت‌ چه‌ وقت‌ است‌؟ رسول‌ خدا صپاسخ ‌دادند: «ويحك‌ إنها كائنة فما أعددت‌ لها». «وای‌ بر تو! قیامت‌ آمدنی‌ است‌، بگو که ‌چه‌ برای‌ آن‌ آماده‌ کرده‌ای‌؟» مرد پاسخ‌ داد: «حب‌ الله‌ و رسوله: دوستی‌ خدا و پیامبرش‌ را برای‌ آن‌ آماده‌ کرده‌ام‌». رسول ‌‌خدا‌ صفرمودند: «أنت‌ مع‌ من‌أحببت». «در این‌ صورت‌، تو با همان‌ کسانی‌ هستی‌ که‌ دوست‌شان‌ داری‌».

«و می‌دانند که‌ آن‌ حق‌ است‌» یعنی: مؤمنان‌ می‌دانند که‌ قیامت‌ آمدنی‌ است‌ و هیچ‌ شکی‌ در وقوع‌ آن‌ نیست‌ «آگاه‌ باش‌، همانا کسانی‌ که‌ درباره‌ قیامت‌ مکابره ‌می‌کنند» یعنی: از روی‌ شک‌ و شبهه‌، در باره‌ آن‌ مجادله‌ می‌کنند «قطعا در گمراهی‌ دور و درازی‌» از حق‌ و حقیقت‌ «هستند» زیرا زنده ‌شدن‌ پس‌ از مرگ‌، شبیه‌ترین‌ امر از امور غیبی‌ به‌ محسوسات‌ است‌ که‌ برای‌ آن‌ از عالم‌ شهود نمونه‌های‌ فراوانی‌ وجود دارد پس‌ کسی‌ که‌ با وجود همه‌ این‌ دلایل‌ روشن‌ و انگیزه‌های‌ مبرهنی‌ که‌ بر اعتقاد به‌ آن‌ وجود دارد، به‌ آن‌ راه‌ نیابد و آن‌ را باور نکند، قطعا از راهیابی‌ به‌ غیر آن‌ از اعتقادات‌ غیبی‌، دورتر است‌ پس‌ اگر آن‌ها می‌اندیشیدند، قطعا می‌دانستند که‌ همان‌ ذاتی‌ که‌ ابتدائا آنان‌ را آفریده‌ است‌، همو بر بازآفرینی‌شان‌ نیز تواناست‌.

﴿ٱللَّهُ لَطِيفُۢ بِعِبَادِهِۦ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡعَزِيزُ١٩.

«الله بر بندگان‌ خود لطیف‌ است‌» یعنی: او به‌ ایشان‌ بسیار با رأفت‌ و پر مهر است‌، لطف‌ او بر بندگانش‌ در همه‌ امورشان‌ جاری‌ است‌ و از جمله‌ الطاف‌ وی‌، رزق‌ و روزی‌ای‌ است‌ که‌ آن‌ها به‌ وسیله‌ آن‌ در دنیا زندگی‌ می‌گذرانند «هر که‌ را» از آنان‌ «بخواهد» به‌ هرگونه‌ که‌ بخواهد «روزی‌ می‌دهد» پس‌ روزی‌ را بر این ‌یکی‌ فراخ‌ و بر آن‌ دیگری‌ تنگ‌ و فروبسته‌ می‌گرداند «و او قوی‌» یعنی: دارای‌ قدرت‌ و قوت‌ بزرگ‌ و آشکاری‌ است‌ «عزیز است‌» که‌ بر همه‌ چیز غالب ‌می‌باشد و هیچ‌ چیز بر او غلبه‌ یافته‌ نمی‌تواند.

﴿مَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلۡأٓخِرَةِ نَزِدۡ لَهُۥ فِي حَرۡثِهِۦۖ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلدُّنۡيَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ٢٠.

«هر که‌ کشت‌ آخرت‌ را خواسته ‌باشد، برای‌ وی‌ در کشته‌اش‌ می‌افزاییم‌» یعنی: هرکس‌ با کار و کردار خویش‌ ثواب‌ و پاداش‌ آخرت‌ را خواسته‌ باشد، خداوند أعملش‌ را برایش‌ از ده‌ برابر تا هفتصد برابر آن‌ در ثواب‌ مضاعف‌ می‌کند. به‌قولی ‌معنی‌ این‌ است: هرکس‌ با کار و کردار خویش‌ ثواب‌ و پاداش‌ آخرت‌ را خواسته ‌باشد، خداوند أدر توفیق‌ و یاری‌اش‌ و در هموارسازی‌ راه‌های‌ خیر به‌رویش ‌می‌افزاید. اصل‌ در «حرث‌» افگندن‌ بذر در زمین‌ است‌ و گاهی‌ این‌ کلمه‌ بر میوه‌ وحاصل‌ کشتزار نیز اطلاق‌ می‌شود بنابراین‌، خداوند متعال‌ در این‌ آیه‌ کریمه‌، ثمره‌ ونتیجه‌ عمل‌ را به‌ ثمره‌ و محصول‌ کشتزار تشبیه‌ نموده‌ و این‌ خود متضمن‌ تشبیه ‌عمل‌ به‌ بذر است‌ «و هرکس‌ کشت‌ این‌ دنیا را» یعنی: لذت‌ها و گوارایی‌های‌ این ‌جهان‌ را «خواسته‌ باشد، به‌ او از دنیا می‌بخشیم‌» یعنی‌ برخی‌ از آنچه‌ را که‌ مشیت‌ ما بر آن‌ رفته‌ است‌ و در قضای‌ ما برای‌ او قسمت‌ شده‌ است‌، به‌ او می‌بخشیم‌ «ولی‌ او را در آخرت‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ نیست‌» چرا که‌ او برای‌ آخرت‌ کاری‌ نکرده‌است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی‌بن‌کعب‌ سآمده‌ است‌ که‌ رسول ‌خدا‌ صفرمودند: «بشر هذه‌ الأمة‌ بالسناء والرفعة‌ والنصر والتمكين‌ في ‌الأرض‌ فمن‌ عمل‌ منهم‌ عمل‌ الآخرة للدنيا لم‌ يكن‌ له‌ في‌الآخرة من‌ نصيب». «این‌ امت‌ را به‌ مجد و رفعت‌ و پیروزی‌ و تمکین‌ در روی‌ زمین‌ بشارت‌ ده‌ پس‌ هرکس‌ از آنان‌ عمل‌ آخرت‌ را برای‌ دنیا انجام‌ دهد، برایش‌ در آخرت‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ نیست‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ سآمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌‌ خدا‌ صاین ‌آیه ‌کریمه‌ را خواندند آن‌گاه‌ فرمودند: خداوند أمی‌فرماید: «ابن‌ آدم‌! تفرغ ‌لعبادتي‌ أملأ صدرك‌ غني‌ وأسد فقرك‌، وإلا تفعل‌ ملأت‌ صدرك‌ شغلا ولم‌ أسد فقرك». «ای‌فرزند آدم‌! برای‌ عبادتم‌ فارغ‌ شو، سینه‌ات‌ را از توانگری‌ پر می‌سازم‌ و (راه) فقر تو را می‌بندم‌ و اگر چنین‌ نکنی‌؛ سینه‌ات‌ را از مشغله‌ و گرفتاری‌ پر می‌سازم‌ و (راه) فقر تو را هم‌ مسدود نمی‌سازم‌».

امام‌ فخرالدین‌ رازی‌ در تفسیر این‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «خداوند أدر این‌ آیه‌ از شش‌ وجه‌ آخرت‌ را بر دنیا برتری‌ داده‌ است‌ که‌ این‌ شش‌ وجه‌ عبارتند از:

۱- او طالب‌ بهره‌ آخرت‌ را بر طالب‌ بهره‌ دنیا در یادآوری‌ مقدم‌ گردانیده‌ است‌.

۲- او در حق‌ طالب‌ کشت‌ آخرت‌ فرموده‌است: ﴿نَزِدۡ لَهُۥ فِي حَرۡثِهِۦۖ[الشورى: ۲۰] «بر کشت‌ او می‌افزاییم‌». در حالی‌که‌ در مورد خواستار کشت‌ دنیا فرموده‌است: ﴿نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا«بعضی‌ از آن‌ را به‌ او می‌دهیم‌». زیرا «من‌» برای‌ تبعیض‌ است‌، یعنی: کل‌ خواسته ‌وی‌ از دنیا را به‌ وی‌ نمی‌دهیم‌.

۳- حق‌ تعالی‌ از این‌که‌ به‌ خواستار کشت‌ آخرت‌ چیزی‌ از دنیا می‌دهد یا نه‌، سکوت‌ نموده‌ است‌ در حالی‌که‌ در مورد خواستار کشت‌ دنیا صراحتا اعلام‌ کرده‌ است‌ که‌ او در آخرت‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ ندارد و این‌ بدان‌ معنی‌ است‌ که‌ آخرت‌ اصل‌ و دنیا تبع‌ است‌ بنابراین‌، یابنده‌ اصل‌ به‌ قدر نیاز یابنده‌ تبع‌ نیز می‌باشد.

۴- حق‌ تعالی‌ بیان‌ کرده‌ است‌ که‌ بر مطلوب‌ طالب‌ آخرت‌ افزوده‌ می‌شود در حالی‌که‌ به‌ طالب‌ دنیا فقط برخی‌ از خواسته‌ دنیوی‌ وی‌ داده‌ شده‌ و او در عین‌ حال ‌کلا از بهره‌ آخرت‌ محروم‌ است‌.

۵- آخرت‌ نسیه‌ است‌ و دنیا نقد و مردم‌ در معاملات‌ دنیویشان‌ برآنند که‌ نقد بهتر از نسیه‌ است‌. پس‌ خداوند متعال‌ در این‌ آیه ‌کریمه‌ بیان‌ می‌دارد که‌ این‌ موضوع ‌نسبت‌ به‌ مقایسه‌ احوال‌ آخرت‌ و دنیا کاملا برعکس‌ می‌باشد؛ یعنی‌ بهره‌ آخرت ‌درحال‌ افزایش‌ و رشد است‌ در حالی‌که‌ بهره‌ دنیا در معرض‌ زوال‌ و کاهش ‌می‌باشد.

۶- آیه‌ کریمه‌ دال‌ بر این‌ امر است‌ که‌ منافع‌ آخرت‌ و دنیا هردو نیاز به‌ کشت‌وکار و رنج‌ و زحمت‌ دارند بنابراین‌، صرف‌ زحمت‌ و رنج‌ و تلاش‌ در آنچه‌ که‌ در حال ‌افزایش‌ و بقا می‌باشد، بهتر از صرف‌ آن‌ در چیزی‌ است‌ که‌ در معرض‌ نقصان‌ و فنا و انقضا قرار دارد».

﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ وَلَوۡلَا كَلِمَةُ ٱلۡفَصۡلِ لَقُضِيَ بَيۡنَهُمۡۗ وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٢١.

«یا مگر برای‌ آنان‌» یعنی: برای‌ کفار مکه‌ «شریکانی‌ است‌» در کفرشان‌ از شیاطین‌ «که‌ برایشان‌ آنچه‌ را خداوند بدان‌ اجازه‌ نداده‌، از دین‌» یعنی: از شرک‌ و معاصی‌ «مقرر کرده‌اند» و بدین‌گونه‌، پیروان‌ خود در کار ادیان‌ را به‌ حیرت‌ و سردرگمی‌ درافگنده‌اند «و اگر کلمه‌ فصل‌ نمی‌بود» یعنی: اگر حکم‌ و وعده ‌فیصله‌ بخش‌ پیشین‌ در مورد به‌تأخیر افگندن‌ داوری‌ نهایی‌ درباره‌ اختلاف‌ اختلاف ‌کنندگان‌ تا روز قیامت‌ نمی‌بود «قطعا میان‌شان‌» یعنی: میان‌ مؤمنان‌ ومشرکان‌، یا میان‌ مشرکان‌ و شرکای‌ آنان‌ «فیصله‌ می‌شد» و خدای‌ سبحان‌ عذاب ‌را به‌ طور عاجل‌ در همین‌ دنیا بر ائمه‌ شرک‌ می‌فرستاد، لیکن‌ آن‌ حکم‌ پیشین‌، مانع ‌عذاب‌ عاجل‌ آنان‌ گردیده‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌خدا‌ صفرمودند: «عمرو بن ‌لحی‌بن‌ قمعه‌ را (در سفر معراج‌) دیدم‌ که‌ امعاء خویش‌ را در دوزخ‌ می‌کشانید». زیرا عمرو بن ‌لحی‌ اولین‌ کسی‌ بود که‌ چهارپایان‌ را نذر بتان‌ کرد و آن‌ها را خود سر برای‌ بتان‌ رها کرد و سنت‌ نامیمون‌ پرستش‌ بتان‌ را برای ‌اعراب‌ بنیان‌ گذاشت‌. و او یکی‌ از شاهان‌ قبیله‌ خزاعه‌ بود. «و قطعا برای ‌ستمکاران» یعنی: برای‌ مشرکان‌ «عذابی‌ دردناک‌ است‌» در آخرت‌، هرچند این‌ عذاب‌ در دنیا از آنان‌ به‌ تأخیر افتد.

﴿تَرَى ٱلظَّٰلِمِينَ مُشۡفِقِينَ مِمَّا كَسَبُواْ وَهُوَ وَاقِعُۢ بِهِمۡۗ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فِي رَوۡضَاتِ ٱلۡجَنَّاتِۖ لَهُم مَّا يَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمۡۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡكَبِيرُ٢٢.

«ستمگران‌ را» یعنی: مشرکان‌ را در روز قیامت‌ «هراسان‌ از آنچه‌ کرده‌اند، می‌بینی‌» یعنی: آنان‌ را از بیم‌ مجازات‌ در برابر گناهان‌ و بدیهایی‌ که‌ در دنیا کرده‌اند، ترسان‌ و لرزان‌ می‌بینی‌ «و آن‌» مجازات‌ «البته‌ به‌ آنان‌ خواهد رسید» خواه‌ناخواه‌، چه‌ بترسند و چه‌ نترسند «و کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند در روضه‌های‌ باغستآن‌ها هستند» روضه: تفرجگاهی‌ است‌ سبز و فرحبخش‌. به‌قولی: روضه‌های‌ بهشت‌، پاکیزه‌ترین‌ و مصفاترین‌ جایگاه‌های‌ آن‌ است‌ چنان‌‌که ‌در دنیا نیز تفرجگاه‌های‌ پر از گل‌ و سبزه‌، نیکوترین‌ مکآن‌های‌ آن‌ می‌باشد «آنچه‌ را بخواهند، برایشان‌ نزد پروردگارشان‌ فراهم‌ است‌» از انواع‌ و اصناف‌ نعمت‌ها و لذت‌ها «این‌» پاداش‌ مؤمنان‌ «همان‌ فضل‌ عظیم‌ است‌« یعنی: فضلی‌ بزرگ‌ در برابر عملی‌ اندک‌ است‌ که‌ از بزرگی‌ خود در وصف‌ نگنجیده‌ و عقل‌ از شناخت‌ حقیقت ‌آن‌ قاصر می‌باشد پس‌ هر فضل‌ و نعمت‌ دنیوی‌ای‌، در برابر آن‌ کوچک‌ و بی‌مقدار می‌باشد.

﴿ذَٰلِكَ ٱلَّذِي يُبَشِّرُ ٱللَّهُ عِبَادَهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِۗ قُل لَّآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ وَمَن يَقۡتَرِفۡ حَسَنَةٗ نَّزِدۡ لَهُۥ فِيهَا حُسۡنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ شَكُورٌ٢٣.

«این‌ همان‌ است‌ که‌ خدا به‌ بندگانش‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند، مژده‌ می‌دهد» یعنی: این‌ گروهی‌ که‌ در میان‌ ایمان‌ و عمل‌ به‌ فرمآن‌های‌ خداوند أو ترک‌ منهیات‌ وی‌ جمع‌ کرده‌اند، همینان‌ مژده‌ داده ‌شدگان‌ به‌ این‌ بشارت‌اند «بگو» ای‌ محمد‌ ص‌! «از شما بر آن‌ هیچ‌ مزدی‌ نمی‌طلبم‌» یعنی: از شما بر تبلیغ ‌رسالت‌ و قرآن‌، هیچ‌ پاداش‌ و مقرری‌ و منفعتی‌ نمی‌طلبم‌ «جز دوستی‌ در قرابت ‌را» یعنی: بلکه‌ آنچه‌ از شما می‌طلبم‌، مودت‌ و دوستی‌ در قرابت‌ و نزدیکی ‌نسبی‌ای‌ است‌ که‌ میان‌ من‌ و شما وجود دارد پس‌ فقط صله‌ و پیوندی‌ را که‌ میان‌ من‌ و شما وجود دارد، در نظر آورید و همان‌ را رعایت‌ کنید و اگر فقط این‌ را در نظر داشته‌ باشید، بر من‌ عجولانه‌ نمی‌تازید و میان‌ من‌ و مردم‌ را خالی‌ کرده‌ و اجازه‌ می‌دهید که‌ این‌ دعوت‌ را به‌ آنان‌ برسانم‌. «و هرکس‌ کار نیکی‌ کند» و طاعتی‌ انجام ‌دهد «برایش‌ در آن‌ نیکی‌، حسن‌ را می‌افزاییم‌» با مضاعف ‌ساختن‌ ثواب‌ آن‌ نیکی‌ «قطعا خدا آمرزنده‌ و شکور است‌» یعنی: او در حق‌ مطیعان‌ خویش‌، آمرزگار و قدردان‌ می‌باشد.

بخاری‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که: «ابن ‌عباس‌ ستفسیر این‌ فرموده‌ خدای‌ متعال: ﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ[الشورى: ۲۳] را از حاضران‌ پرسید، سعید بن‌ جبیر سدر پاسخش‌ گفت: مراد از «قربی‌» آل‌بیت‌ پیامبر صاند. ابن ‌عباس‌ سگفت: شتاب‌ کردی‌ ای‌ سعید! آخر هیچ‌ شکم‌ و شاخه‌ای‌ از شاخه‌های‌ قریش‌ نیست‌ جز این‌که‌ رسول‌ خدا‌ صبا آنان ‌قرابت‌ و پیوند نسبی‌ و خویشاوندی‌ای‌ داشتند لذا معنی‌ چنان‌که‌ تو فهمیده‌ای‌ نیست ‌بلکه‌ معنی‌ این‌ است‌ که‌ آن‌ حضرت‌ صبه‌ حکم‌ وحی‌ به‌ آنان‌ فرمودند: از شما هیچ‌ مزدی‌ نمی‌طلبم‌ جز این‌که‌ قرابت‌ موجود میان‌ من‌ و خود را در نظر بگیرید و آن‌ را وصل‌ کنید پس‌ این‌ همه‌ به‌ من‌ آزار نرسانید! ابن ‌عباس‌ سافزود: رسول‌ خدا صبا تمام‌ قریش‌ نسبت‌ و قرابتی‌ داشتند پس‌ چون‌ با تکذیب‌شان‌ روبرو شدند و قریشیان‌ نپذیرفتند که‌ از ایشان‌ پیروی‌ کنند، آن‌ حضرت‌ صمأمور شدند که‌ به‌ آنان‌ بگویند: ای‌ قوم‌ من‌! هرگاه‌ از پیروی‌ من‌ سرباز زده‌ و اطاعتم‌ را برنمی‌تابید، حداقل‌ حق‌ و حرمت‌ قرابت‌ و نزدیکی‌ای‌ را که‌ در میان‌ شما دارم‌، نگاه‌دارید و چنان‌ نباشد که‌ اعراب‌ دیگر (که‌ با من‌ نزدیکی‌ نسبی‌ و خویشاوندی‌ای ‌ندارند) سزاوارتر به‌ نگهداری‌ و نصرت‌ من‌ از شما باشند. بنابراین‌، آن‌ حضرت‌ صدر برابر تبلیغ‌ رسالت‌ خویش‌، مطلقا خواهان‌ هیچ‌ پاداشی‌ نگردیدند. همچنین‌ درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس‌ ساز رسول‌ خدا صآمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «در برابر حجت‌های‌ روشن‌ و هدایتی‌ که‌ به‌ شما آورده‌ام‌، پاداشی‌ از شما نمی‌طلبم‌، جز این‌که‌ با خداوند أدوستی‌ کرده‌ و به‌سوی‌ او با طاعتش‌ تقرب‌ جویید». البته‌ این‌ قول‌ حسن‌ بصری‌ و تفسیر دیگری‌ از: ﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ[الشورى: ۲۳] می‌باشد.

و چنان‌که‌ از نحوه‌ تفسیر سعید بن‌ جبیر سدانستیم‌، برخی‌ از مفسران‌ آیه‌ مبارکه‌ را به‌ حب‌ آل‌ بیت‌ رسول‌ اکرم‌ صتفسیر کرده‌اند ولی‌ ابن‌کثیر بعد از آن‌که‌ روایت ‌فوق‌ از ابن ‌عباس‌ سرا نقل‌ می‌کند، می‌گوید: «حق‌ این‌ است‌ که‌ تفسیر این ‌آیه ‌کریمه‌، همان‌ تفسیری‌ است‌ که‌ دانشمند امت‌ و ترجمان‌ قرآن‌، حضرت ‌عبدالله بن‌ عباس‌ ساز آن‌ کرده‌ است‌ اما در عین‌ حال‌ اضافه‌ می‌کنیم‌ که‌ ما منکر سفارش‌ نیک‌ در حق‌ اهل‌ بیت‌ رسول ‌اکرم‌ صو منکر دستور به‌ احسان‌ و احترام‌ واکرام‌ ایشان‌ نیستیم‌ زیرا ایشان‌ از تبار پاک‌ نبوت‌ بوده‌ و در فخر و حسب‌ و نسب‌، از گرامی‌ترین‌ و شریف‌ترین‌ خانواده‌هایی‌ هستند که‌ بر روی‌ زمین‌ وجود دارند. آن‌گاه‌ ابن ‌کثیر درباره‌ حب‌ اهل ‌بیت‌ و وجوب‌ حرمت‌ گذاشتن‌ به‌ ایشان‌ حدیث‌ شریف ‌مربوط به‌ «غدیر خم‌» را نقل‌ می‌کند که‌ رسول‌ خدا صدر آنجا فرمودند: «إني ‌تارك‌ فيكم‌ الثقلين: كتاب‌ الله‌ وعترتي‌، وإنهما لم‌ يفترقا حتي‌ يردا علي‌ الحوض». «همانا من‌ در میان‌ شما ثقلین‌ (دو امر سنگین‌ و پراهمیت)‌ را به ‌جا گذارنده‌ هستم‌، اول‌ آن‌ کتاب‌ خدا و دوم‌، عترت‌ (اهل‌بیت‌) من‌ اند، آن‌ دو از هم‌ جدا نمی‌شوند تا این‌که‌ بر سر حوض‌ کوثر بر من‌ وارد شوند».

و چنان‌که‌ در برخی‌ از احادیث‌ آمده‌ است‌، آل‌ بیت‌ پیامبر صعبارتند از: علی‌، فاطمه‌، حسن‌ و حسین‌ ش، و امهات المؤمنین رضی الله عنهن. بنابراین‌، رعایت‌ قرابت‌ و دوستی‌ و احترام‌ اهل‌بیت‌ بر مؤمنان‌ واجب‌ است‌ به‌ همین‌ جهت‌ است‌ که‌ دعا در حق‌ ایشان ‌در پایان‌ تشهد (التحیات‌) مشروع‌ شده‌ است‌ و آن‌ این‌ دعای‌ رسول‌خدا‌ صاست ‌که‌ ما آن‌ را در همه‌ نمازها می‌خوانیم: «اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد وعلي‌ آل‌ محمد كما صليت‌ علي‌ إبراهيم‌ وعلي‌ آل‌ إبراهيم‌...». شکی‌ نیست‌ که‌ خواندن‌ این‌ دعا منصبی ‌بزرگ‌ و تعظیم‌ و بزرگداشتی‌ سترگ‌ است‌ که‌ در حق‌ غیر آل‌ پیامبر صوجود ندارد و خود این‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ حب‌ آل‌ محمد صواجب‌ است‌.

امام‌ شافعی‌؛ درباره‌ حب‌ آل‌ محمد صشعر معروفی‌ دارد، آنجا که‌ می‌گوید: «يا راكبا قف‌ بالمحصب‌ من‌ مني‌ واهتف‌ بساكن‌ خيفها و الناهض‌،

سحرا إذا فاض‌ الحجيج‌ إلي‌ مني‌ فيضا كملتطم‌ الفرات‌ الفايض،‌

إن‌ كان‌ رفضا حب‌ آل‌ محمد فليشهد الثقلان‌ أني‌ رافضي‌».

«ای‌ سوار! در محصب‌ از سرزمین‌ منی‌ توقف‌ کن‌ و به‌ کسانی‌ که‌ در خیف‌ نشسته‌ یا ایستاده‌ هستند، ندا در ده‌؛

به‌هنگام‌ سحر آن‌گاه‌ که‌ سیلاب‌ حاجیان‌ به‌سوی‌ منی‌ سرازیر می‌شود؛

سیلابی‌ مواج‌، مانند امواج‌ سرکش‌ رودخانه‌ همیشه ‌لبریز فرات‌؛

که‌ اگر حب‌ آل‌ محمد صرفض‌ است‌؛

پس‌ جن‌ و انس‌ هردو گواه‌ باشند که‌ من‌ رافضی‌ هستم‌».

قتاده‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده ‌است‌ که‌ مشرکان‌ گفتند: شاید محمد در آنچه‌ که‌ انجام‌ می‌دهد (از امر تبلیغ‌)، خواهان‌ پاداشی‌ است‌. پس‌ این ‌آیه‌کریمه‌ نازل‌ شد تا این‌ پندارشان‌ را نفی‌ نموده‌ و در عوض‌، آنان‌ را به‌ مودت‌ و دوستی‌ با آن‌ حضرت‌ صو نزدیکان‌شان‌ برانگیزد.

﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗاۖ فَإِن يَشَإِ ٱللَّهُ يَخۡتِمۡ عَلَىٰ قَلۡبِكَۗ وَيَمۡحُ ٱللَّهُ ٱلۡبَٰطِلَ وَيُحِقُّ ٱلۡحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٢٤.

«یا مگر می‌گویند: پیامبر بر خداوند دروغی‌ بسته‌است‌» یعنی: یا مگر این‌ گروه‌ ستمگر می‌گویند: محمد صبا ادعای‌ نبوت‌، بر خداوند أدروغ‌ بربسته ‌است ‌«پس‌ اگر خدا بخواهد، بر دلت‌ مهر می‌نهد» یعنی: اگر نفست‌ این‌ پندار را بر تو القا کند که‌ بر خداوند أدروغ‌ بربندی‌، بی‌گمان‌ او ـ اگر بخواهد ـ بر قلبت‌ مهر می‌نهد لذا بر دروغ‌ بستن‌ قادر نمی‌شوی‌. مراد، استبعاد دروغ‌بافی‌ از سوی‌ کسی‌ مانند پیامبر اکرم‌ صاست‌. ابوالسعود در تفسیر خویش‌ می‌گوید: «آیه‌ کریمه‌ شاهدی‌ بر بطلان‌ افترای‌ مشرکان‌ است‌ زیرا بیانگر این‌ امر می‌باشد که‌ اگر آن حضرت‌ صبر خداوند أدروغ‌ برمی‌بست‌، خداوند أبه ‌طور قطع‌ او را ـ با کوبیدن‌ مهر بر قلبش‌ ـ از این‌ کار بازمی‌داشت‌، به‌گونه‌ای‌ که‌ هیچ‌ معنایی‌ از معانی ‌آن‌ افتراها در ضمیرش‌ نقش‌ نمی‌بست‌ و او نمی‌توانست‌ به‌ حرفی‌ از آن‌ حروف ‌نطق‌ کند».

«و خدا باطل‌ را» یعنی: شرک‌ و افترارا «محو می‌کند» پس‌ اگر آورده‌های ‌پیامبر صباطل‌ می‌ بود، قطعا خداوند أآن‌ها را محو و نابود می‌کرد چنان‌‌که ‌عادت‌ پروردگار در خصوص‌ افتراکنندگان‌ به‌ وی‌ این‌ بوده‌ است‌ «و حق‌ را» یعنی: اسلام‌ را «استوار می‌دارد» ولذا آن‌ را «با کلمات‌ خویش‌» یعنی‌ با آنچه‌ که‌ از قرآن‌ نازل‌ کرده‌ است‌، بیان‌ می‌دارد «همانا الله به‌ راز سینه‌ها» یعنی: به‌ آنچه‌ که‌ در دل‌های بندگان‌ است‌ «داناست‌».

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَيَعۡفُواْ عَنِ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ وَيَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ٢٥.

«و اوست‌ کسی‌ که‌ توبه‌ را از بندگان‌ خود می‌پذیرد» یعنی: از بندگان‌ گنهکارش ‌توبه‌ و بازگشت‌شان‌ را به‌سوی‌ خود از گناهانی‌ که‌ کرده‌اند، می‌پذیرد. این‌ تعریض‌ وکنایه‌ گویی‌ به‌ بندگان‌ نافرمان‌ است‌ که: باید به‌ توبه‌ روی‌ آورند «و از گناهان‌ درمی‌گذرد» اعم‌ از صغیره‌ و کبیره‌ آن‌ها «و آنچه‌ می‌کنید» از گناه‌ و توبه‌ «را می‌داند» پس‌ در قبال‌ آن‌ به‌ شما جزای‌ مناسب‌ می‌دهد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌بن‌ مالک‌ سآمده‌ است‌ که‌ رسول ‌خدا صفرمودند: «بی‌گمان‌ خداوند متعال‌ به‌ توبه‌ بنده‌ خود ـ هنگامی‌ که‌ به‌سوی‌ وی‌ بازمی‌گردد ـ شادمان‌تر از کسی‌ از شماست‌ که‌ مرکب ‌سواریش‌ در بیابانی‌ از نزدش ‌گریخته‌ در حالی‌که‌ غذا و نوشیدنی‌اش‌ نیز بر بالای‌ آن‌ مرکب‌ قرار داشته‌ است‌ و او از یافتن‌ مرکب‌ خویش‌ نا امید گشته‌ و در این‌ حال‌ نومیدانه‌ به‌پای‌ درختی‌ می‌آید و خود را در سایه‌ آن‌ به‌ پهلو می‌افگند و در این‌ اثنا که‌ او غرق‌ در نومیدی ‌فروافتاده ‌است‌، بناگاه‌ می‌بیند که‌ مرکبش‌ در نزدش‌ ایستاده ‌است‌ پس‌ افسار آن‌ را می‌گیرد و از شدت‌ شادمانی‌ و خوشحالی‌ (دست‌ و پاچه‌ شده‌ و از روی‌ شکرگزاری) می‌گوید: «اللهم‌ أنت‌ عبدي‌ و أنا ربك». «بارخدایا! تو بنده‌ من‌ هستی‌ و من‌ پروردگارت‌!!».

﴿وَيَسۡتَجِيبُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضۡلِهِۦۚ وَٱلۡكَٰفِرُونَ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٞ٢٦.

سپس‌ خداوند أقبول‌ توبه‌ را با قبول‌ دعا مورد تأکید قرار داده‌ و می‌فرماید: «و دعای‌ کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند اجابت‌ می‌کند» و آنچه‌ را که‌ از وی‌ خواسته‌اند، به‌ ایشان‌ ارزانی‌ می‌دارد «و از فضل‌ خویش‌ به‌ آنان ‌می‌افزاید» یعنی: بر آنچه‌ که‌ از وی‌ خواسته‌اند، یا بر ثوابی‌ که‌ سزاوار آنند، از روی‌ فضل‌ و بخشش‌ خویش‌ به‌ ایشان‌ افزونتر نیز می‌دهد «ولی‌ برای‌ کافران‌ عذاب ‌سختی‌ خواهد بود» زیرا آنان‌ از وادی‌ فضل‌ و ایمان‌ الهی‌ به‌دور افتاده‌ و به‌ بیابآن‌های ‌تاریک‌ کفر و بیغوله‌های‌ ظلمانی‌ گمراهی‌، رهسپار شده‌اند.

«و اگر خدا روزی‌ را بر بندگانش‌ گسترده‌ می‌داشت‌» و فراخ‌ می‌گردانید «مسلما در زمین‌ سر به‌ عصیان‌ بر می‌داشتند» و نعمت‌ را ناسپاسی‌ کرده‌ تکبر می‌ورزیدند و طالب‌ چیزی‌ می‌شدند که‌ خواستن‌ آن‌ در حوزه‌ حق‌ و توان‌ و شایستگی‌ آنان‌ نبود «ولیکن‌ آنچه‌ را بخواهد به‌ اندازه‌ای‌ فرود می‌آورد» یعنی: روزی‌ را برای‌ بندگانش ‌به‌اندازه‌ سنجیده‌ و مقرر، برحسب‌ مشیت‌ خویش‌ و آنچه‌ که‌ حکمت‌ بالغه‌ وی ‌اقتضا کند، فرود می‌آورد «هر آینه‌ او به‌ بندگانش‌ آگاه‌ است‌» و احوالشان‌ را تماما می‌داند پس‌ آنچه‌ را که‌ حکمت‌ وی‌ اقتضا نماید، برایشان‌ عنایت‌ می‌دارد «و بینا» است‌ بر آنچه‌ که‌ به‌ صلاحشان‌ است‌؛ از گشاده‌ داشتن‌ روزی‌، یا تنگ‌داشتن‌ آن‌.

حاکم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از علی‌ سروایت‌ کرده‌است‌ که‌ فرمود: «این ‌آیه‌ کریمه‌ درباره‌ اصحاب‌ صفه‌ نازل‌ شد، هنگامی‌ که‌ ایشان‌ آرزوی‌ دنیا و توانگری‌ را کرده‌ و گفتند: کاش‌ ما هم‌ صاحب‌ مال‌ و مکنت‌ بودیم‌...». خباب ‌بن ‌ارت‌ سمی‌گوید: «این‌ آیه ‌کریمه‌ درباره‌ ما اهل‌ صفه‌ نازل‌ شد زیرا ما به ‌اموال‌ بنی‌قریظه‌ و نضیر و بنی‌قینقاع‌ نگریستیم‌ و آرزو کردیم‌ که‌ کاش‌ نظیر آن‌ها را داشتیم‌». در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است: «از بندگانم‌ کسی‌ هست‌ که‌ او را جز توانگری‌ به‌ صلاح‌ نمی‌آورد و اگر فقیرش‌ سازم‌، بی‌گمان‌ دینش‌ را بر وی‌ تباه‌ کرده‌ام‌ و از بندگانم‌ کسی‌ هست‌ که‌ او را جز فقر به‌ صلاح‌ نمی‌آورد و اگر توانگرش‌ سازم‌، دینش‌ را بر وی‌ تباه‌ ساخته‌ام‌».

﴿وَيَنشُرُ رَحۡمَتَهُۥۚ وَهُوَ ٱلۡوَلِيُّ ٱلۡحَمِيدُ٢٨.

«و اوست‌ کسی‌ که‌ باران‌ را فرود می‌آورد» بارانی‌ که‌ سودمندترین‌ نوع‌ روزی‌، عامترین‌ آن‌ از نظر فایده‌ و اثر گذارترین‌ آن‌ در سامان‌دهی‌ کاروبار زندگی‌ است‌؛ «پس‌ از آن‌که‌ نومید شدند» از فرود آمدن‌ باران‌. و چنین‌ است‌ که‌ بندگان‌ با این ‌فروفرستادن‌ باران‌ بعد از نومیدی‌، مقدار و میزان‌ رحمت‌ باری‌‌تعالی‌ را در حق‌ خویش‌ می‌شناسند و او را در برابر آنچه‌ که‌ شکرگزاری‌ وی‌ در قبال‌ آن‌ واجب ‌است‌، شکر و سپاس‌ می‌گزارند «و رحمت‌ خویش‌ را نشر می‌کند» یعنی: حق‌‌تعالی‌ رحمت‌ خود را بر همه‌ چیز ـ اعم‌ از دشت‌ و صحرا و کوه‌ و سبزه‌ و انسان‌ و حیوان‌... ـ گسترده‌ و فراگیر می‌گرداند. قتاده‌ می‌گوید: «به‌ ما نقل‌ کرده‌اند که‌مردی‌ به‌ عمر بن ‌خطاب‌ سگفت: ای‌ امیرالمؤمنین‌! قحطی‌ باران‌ است‌ و مردم ‌ناامید شده‌اند! عمر سفرمود: اکنون‌ دیگر باران‌ بر شما فرود آمد‌! سپس‌ این ‌آیه‌ کریمه‌ را تلاوت‌ کرد: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ مِنۢ بَعۡدِ مَا قَنَطُواْ[الشورى: ۲۸] «اوست‌ کسی‌که‌ باران‌ را پس‌ از آن‌که‌ نومید شدند، فرود می‌آورد». «و هموست‌ کارساز» صالحان‌ و شایستگان‌ از بندگانش‌؛ با احسان‌ و جلب‌ منافع‌ برایشان‌ و دفع‌ آفت‌ها و ناملایمات‌ از ایشان‌ «حمید» است‌ پس‌ در برابر انعام‌ خویش‌، سزاوار حمد و سپاس ‌از جانب‌ ایشان‌ می‌باشد.

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَآبَّةٖۚ وَهُوَ عَلَىٰ جَمۡعِهِمۡ إِذَا يَشَآءُ قَدِيرٞ٢٩.

«و از آیات‌» دال‌ بر عظمت‌ و قدرت‌ بی‌منت‌های‌ «اوست‌ آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌» بر این‌ کیفیت‌ عجیب‌ و بر این‌ صنعت‌ بدیع‌ لذا آسمآن‌ها و زمین‌ در کیان ‌وجود و صفات‌ و خصوصیات‌ خود، بر وجود صانعی‌ توانا و حکیم‌ دلالت ‌می‌کنند «و» از آیات‌ دال‌ بر عظمت‌ و قدرت‌ بی‌منتهای‌ اوست‌ آنچه‌ «در آن‌ دو از جانوران‌ پراکنده‌ است‌ و او هرگاه‌ بخواهد، بر گرد آوردن‌ آنان‌» در روز قیامت ‌«تواناست‌» یعنی: باری‌ تعالی‌ آن‌ موجودات‌ زنده‌ و جاندار را در هرجایی‌ که‌ باشند ـ آن‌گاه‌ که‌ بخواهد ـ گرد می‌آورد و او بر این‌ کار توانایی‌ کامل‌ دارد.

استاد محمد سلیمان‌ عبدالله‌ الاشقر اختصار کننده‌ تفسیر «فتح‌القدیر» امام ‌شوکانی‌ می‌گوید: «من‌ بر این‌ نظرم‌ که‌ خدای‌ ‌ در این‌ آیه‌ کریمه‌ آشکارا به ‌ما خبر داده‌ است‌ که‌ او در آسمآن‌ها نیز موجودات‌ زنده‌ و جانداری‌ را آفریده ‌است‌ و بعید نیست‌ که‌ آن‌ جانوران‌ در برخی‌ از ستارگان‌ و سیارگانی‌ قرار داشته‌ باشند که‌ طبیعت‌ آن‌ها برای‌ زندگی‌ حیوانی‌ آماده‌ است‌». صاحب‌ تفسیر «المنیر» نیز می‌گوید: «برخی‌ از دانشمندان‌ با استدلال‌ به‌ این‌ فرموده‌ خدای‌ متعال: ﴿وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَآبَّةٖۚ[الشورى: ۲٩] وجود مخلوقاتی‌ دیگر بجز فرشتگان‌ را در ستارگان‌ و عوالم‌ علوی‌ بعید نمی‌دانند، همان‌ طوری‌ که‌ سفینه‌های‌ فضایی‌ جدید و کاوش‌های‌ نجومی‌، به‌دنبال‌ کشف‌ وجود پدیده‌ حیات‌ در ستاره‌ مریخ‌ اند اما دلالت‌ آیه‌ بر این‌ امر قطعی ‌نیست‌ زیرا تفسیر آیه‌ مبارکه‌ وجه‌ دیگری‌ نیز دارد، این‌ وجه‌ ـ بنابر یکی‌ از اقوال‌ـ این‌ است‌ که: مراد آیه‌ جانورانی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ها را در زمین‌ پراکنده‌است‌».

﴿وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٖ فَبِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ٣٠.

«و هر مصیبتی‌ به‌ شما برسد» هر چه‌ که‌ باشد؛ اعم‌ از غم‌ و درد و ناخوشی‌ و قحطی‌ و فقر و زندان‌ و غیره‌ «به‌ سبب‌ کار و کردار خودتان‌ است‌» پس‌ بدانید که‌ شما به‌عنوان‌ مجازاتی‌ از سوی‌ خداوند أ، بدان‌ مصاب‌ شده‌اید و سبب‌ آن‌، چیزی‌ جز گناهانی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌اید، نیست‌. تعبیر: «أیدیکم: دستانتان‌ به‌ عمل‌ آورده‌» بدین‌خاطر به‌کار رفته‌ که‌ کارهای‌ انسان‌ اکثرا با دستانش‌ انجام‌ می‌شود «و او از بسیاری‌» از گناهانی‌ که‌ بندگان‌ انجام‌ می‌دهند «در می‌گذرد» و از روی‌ کرم‌ آن‌ها را در برابر آن‌ مجازات‌ نمی‌کند، همان‌ گونه‌ که‌ حق‌ تعالی‌ با مصایبی‌ که‌ به‌ بنده ‌می‌رساند؛ گناهانش‌ را از وی‌ کفاره‌ و جبران‌ نموده‌ و بر وی‌ می‌بخشاید زیرا باری‌تعالی‌ بزرگوارتر از آن‌ است‌ که‌ بعد از مجازات‌ دنیا، جزای‌ آنان‌ را یکبار دیگر در آخرت‌ تکرار نماید. در عین‌ حال‌، حق‌ تعالی‌ از بسیاری‌ از گناهان‌ در گذشته‌ و آن‌ها را عفو می‌کند و بر آن‌ها خط بطلان‌ می‌کشد.

باید دانست‌؛ گاهی‌ هم‌ مصیبتی‌ که‌ به‌ مؤمن‌ می‌رسد، در برابر گناهی‌ که‌ مرتکب ‌آن‌ شده‌ باشد، نیست‌ و او در برابر آن‌ مصیبت‌، مأجور و صاحب‌ پاداش‌ است‌. به‌قولی: آیه‌ کریمه‌ مخصوص‌ به‌ کافران‌ می‌باشد. یعنی: کافران‌ به‌سبب‌ گناهانشان ‌به‌ مصیبتها دچار می‌گردند، بی‌آن‌که‌ این‌ مصیبت‌ها کفاره‌کننده‌ گناهی‌ از گناهانشان ‌بوده‌ یا پاداشی‌ را برایشان‌ به‌همراه‌ داشته‌ باشد چنان‌‌که‌ خداوند أ، مجازات ‌دنیوی‌ آنان‌ را در برابر بسیاری‌ دیگر از گناهانشان‌ فرو گذاشته‌ و به‌سبب‌ آن‌ گناهان ‌در دنیا عذابشان‌ نمی‌کند بلکه‌ تا سرای‌ آخرت‌ مهلتشان‌ می‌دهد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابی‌سعید خدری‌ و ابوهریره‌ بآمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صفرمودند: «والذي‌ نفسي‌ بيده‌ ما يصيب ‌المؤمن‌ من‌ نصب‌ ولا وصب‌ ولا هم‌ ولا حزن‌ إلا كفر الله‌ عنه‌ بها من‌ خطاياه‌ حتي ‌الشوكة‌ يشاكها». «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در دست‌ اوست‌، هیچ‌ رنج‌ وبیماری‌ و نگرانی‌ و اندوهی‌ به‌ مؤمن‌ نمی‌رسد مگر این‌که‌ خداوند به‌سبب‌ آن‌، برخی‌ از گناهانش‌ را از او کفاره‌ می‌کند و می‌بخشاید، حتی‌ آن‌ خاری‌ را که‌ برتنش‌ می‌خلد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ لآمده‌ است‌که‌ رسول‌ خدا صفرمودند: «إذا كثرت‌ ذنوب‌ العبد ولم‌ يكن‌ له‌ ما يكفرها ابتلاه‌ الله ‌تعالي‌ بالحزن‌ ليكفرها». «چون‌ گناهان‌ بنده‌ بسیار شود و برایش‌ چنان‌ اعمال‌ نیکی ‌وجود نداشته ‌باشد که‌ آن‌ گناهان‌ را کفاره‌ نماید، خدای‌ ‌ او را به‌ اندوه‌ مبتلا می‌کند تا آن‌ اندوه‌، آنها را کفاره‌ نماید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «ما ينزل‌ العقاب‌ إلا بذنب‌ ولا يرتفع‌ إلا بتوبة». «عذاب‌ جز به‌سبب‌ گناهی ‌فرود آورده‌ نمی‌شود و جز با توبه‌ای‌ برداشته‌ نمی‌شود».

﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِۖ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٖ٣١.

«و شما در زمین‌ عاجزکننده‌ نیستید» یعنی: شما در روی‌ زمین‌ از عذاب ‌خداوند أگریزنده‌ نیستید بلکه‌ آنچه‌ را که‌ حق‌ تعالی‌ بر شما از مصایب‌ مقدر کرده‌ باشد، حتما به‌ شما رسیدنی‌ و فرودآمدنی‌ است‌ «و شما را جز خدا هیچ ‌کارسازی‌ نیست‌« که‌ یاریتان‌ دهد و آنچه‌ را که‌ باری‌ تعالی‌ بر شما مقدر کرده‌ است‌، از شما بازدارد «و نه‌ هیچ‌ نصرت‌دهنده‌ای‌ است‌» که‌ شما را از عذاب‌ خداوند أـ چون‌ بر شما فرود آمد ـ برهاند.

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِ ٱلۡجَوَارِ فِي ٱلۡبَحۡرِ كَٱلۡأَعۡلَٰمِ٣٢

«و از نشانه‌های‌ شگرف‌ او کشتی‌ها در دریاست‌» جوار: کشتی‌های‌ روان‌ و شناگر است‌، که‌ آن‌ کشتی‌ها «مانند کوه‌ها» است‌ در بزرگی‌ خود. مجاهد گفته ‌است: اعلام: کاخهاست‌. یعنی: آن‌ کشتی‌ها در بزرگی‌ خود مانند کاخهاست‌.

﴿إِن يَشَأۡ يُسۡكِنِ ٱلرِّيحَ فَيَظۡلَلۡنَ رَوَاكِدَ عَلَىٰ ظَهۡرِهِۦٓۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّكُلِّ صَبَّارٖ شَكُورٍ٣٣.

«اگر بخواهد باد را» که‌ سبب‌ سیر و حرکت‌ کشتی‌هاست‌ «ساکن‌ می‌گرداند آن‌گاه ‌آن‌ها» یعنی: آن‌ کشتی‌ها «بر پشت‌ آن‌» یعنی: بر پشت‌ دریا «راکد» یعنی: ساکن ‌و بی‌حرکت‌ «می‌مانند، قطعا در این‌» وجود و حرکت‌ کشتی‌ها «آیاتی ‌است‌» یعنی: نشانه‌ها و دلالت‌های‌ روشن‌ و بزرگی‌ است‌ «برای‌ هر صبار شکوری‌» یعنی: برای‌ هر بسیار شکیبا و صبر کننده‌ای‌ بر بلاها و برای‌ بسیار شکرگزاری‌ بر نعمت‌ها. البته‌ صبر و شکر، دو صفت‌ سترگ‌ برای‌ مؤمن‌ کامل‌ است‌ زیرا مؤمن‌ از دو حالت‌ بیرون‌ نیست‌، یا در نعمتی‌ است‌ که‌ بر آن‌ شکر می‌گزارد، یا در مصیبتی ‌است‌ که‌ بر آن‌ صبر می‌کند.

﴿أَوۡ يُوبِقۡهُنَّ بِمَا كَسَبُواْ وَيَعۡفُ عَن كَثِيرٖ٣٤.

«یا» اگر حق‌ تعالی‌ بخواهد «اهل‌ کشتی‌ها را به‌سبب‌ کار و کردارشان‌ هلاک ‌می‌کند» و کشتی‌ نشینان‌ را به‌سبب‌ گناهانی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌اند، با غرق‌ کردنشان‌ نابود می‌کند «و او از بسیاری‌» از کشتی ‌نشینان‌ «در می‌گذرد» با درگذشتن‌ از گناهانشان‌ لذا از غرق‌ نجات‌شان‌ می‌دهد.

﴿وَيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٖ٣٥.

«و کسانی‌ که‌ در آیات‌ ما مجادله‌ می‌کنند، بدانند که‌ آنان‌ را هیچ‌ گریزگاهی‌» و راه ‌فرار و خلاصی‌ از عذاب‌ ما «نیست‌».

﴿فَمَآ أُوتِيتُم مِّن شَيۡءٖ فَمَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٣٦.

«پس‌ آنچه‌ شما داده‌ شده‌اید» ای‌ مردم‌! اعم‌ از مؤمنان‌ و دیگران‌ «از هر چیز که ‌باشد» از بهره‌ها و نعمت‌ها؛ مانند توانگری‌ و گشایش‌ در روزی‌، این‌ها همه ‌«برخورداری‌ زندگی‌ دنیاست‌» پس‌ بدانید که‌ بهره‌ دنیا، بهره‌ای‌ است‌ اندک‌ در ایامی ‌اندک‌، که‌ به‌سرعت‌ منقضی‌ می‌شود و از بین‌ می‌رود «و آنچه‌ نزد الله است‌» از ثواب‌ و پاداش‌ طاعات‌؛ مانند باغهای‌ بهشتی‌ «بهتر است‌» از این‌ اندک ‌بهره‌ دنیا «و پاینده‌تر است‌» زیرا پاداش‌ الهی‌ همیشگی‌ و گسست‌ ناپذیر است‌ در حالی‌که ‌بهره‌ دنیا به‌سرعت‌ می‌گذرد و نابود می‌شود. پاسخ‌ این‌ سؤال‌ که‌ چه‌ کسانی ‌شایستگی‌ پاداش‌ بهشتی‌ را دارند، این‌ است: «برای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و به ‌پروردگارشان‌ توکل‌ می‌کنند» یعنی: کسانی‌ که‌ همه‌ کار خویش‌ را به‌ او تفویض ‌نموده‌ و در تمام‌ شؤون‌ خویش‌، بر او تکیه‌ می‌کنند.

علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌ سدر بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ می‌گوید: «ابوبکر ستمام‌ مالش‌ را در راه‌ خدا أانفاق‌ کرد سپس‌ کسانی‌ او را بر این‌ کار سرزنش‌ کردند، همان‌ بود که‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد».

سپس‌ خدای‌ ‌ در آیات‌ بعدی‌ «۳٩ ـ ۳٧» اهل‌ بهشت‌ را به ‌علاوه‌ ایمان ‌و توکل‌، به‌ اوصاف‌ ذیل‌ توصیف‌ می‌نماید:

۱- ایشان‌ از گناهان‌ کبیره‌ پرهیز می‌کنند.

۲- ایشان‌ در هنگام‌ قدرت‌، عفو و گذشت‌ را پیشه‌ خود می‌کنند.

۳- ایشان‌ از خدای‌ متعال‌ کاملا انقیاد و اطاعت‌ می‌کنند.

۴- ایشان‌ نماز را برپا می‌دارند.

۵- ایشان‌ به‌ نظام‌ شور و مشورت‌ پایبنداند.

۶- ایشان‌ در راه‌ خیر انفاق‌ می‌کنند.

٧- ایشان‌ در حق‌ شجاع‌ و دلیرند. چنان‌که‌ می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ يَجۡتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمۡ يَغۡفِرُونَ٣٧.

«و همچنین‌» بهشت‌ برین‌ «برای‌ کسانی‌ است‌ که‌ از گناهان‌ کبیره‌» مانند شرک‌، فرار از جنگ‌، زنا و غیره‌... «پرهیز می‌کنند».

بیان‌ محققانه‌ گناهان‌ در سوره‌ نساء «آیه‌/۳۱» گذشت‌ از جمله‌ در آنجا از ابن‌ عباس‌سنقل‌ کردیم‌ که‌ فرمود: «گناه‌ کبیره‌ هر گناهی‌ است‌ که‌ خداوند متعال ‌آن‌ را با تهدیداتی‌ چون‌ آتش‌ دوزخ‌، یا خشم‌، یا لعنت‌، یا عذاب‌ خویش‌ همراه ‌کرده‌ باشد».

«و» همچنین‌ بهشت‌ برین‌ برای‌ کسانی‌ است‌ که‌ پرهیز می‌کنند «از فواحش‌» یعنی: از زشتی‌ها و ناشایستی‌ها، که‌ عبارت‌ است‌ از: گناهانی‌ چون‌ قتل‌، زنا، گواهی ‌دروغ‌ و مانند آن‌ها. گفتنی‌ است‌ که‌ هرچند این‌ها نیز از گناهان‌ کبیره‌اند ولی‌ گویی ‌در سنگینی‌ خود از گناهان‌ کبیره‌ بزرگتر می‌باشند لذا مستقلا ذکر شدند «و» از اوصاف‌ بهشتیان‌ یکی‌ این‌ است‌ که‌ «چون‌ به‌ خشم‌ در می‌آیند، درمی‌گذرند» یعنی‌ درمی‌گذرند از تعدی‌ای‌ که‌ ایشان‌ را به‌خشم‌ آورده‌ است‌ پس‌ خشم‌ خویش‌ را فرومی‌خورند و با کسی‌ که‌ بر ایشان‌ ستم‌ نموده‌، با حلم‌ و بردباری‌ رفتار می‌کنند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ما انتقم‌ النبي صلنفسه‌ قط إلا أن‌ تنتهك‌ حرمات ‌الله». «رسول‌ خدا صهرگز به‌خاطر خودشان‌ انتقام‌ نگرفتند مگر این‌که‌ حرمتی‌ از حرمات‌ خدای‌ در هم‌ شکسته‌ شود».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است: این‌ آیه‌ درباره‌ عمر سـ هنگامی‌که‌ در مکه‌ از سوی‌ مشرکان‌ به‌ باد دشنام‌ و ناسزا گرفته‌ می‌شد ـ نازل‌ گردید. به‌قولی: این‌آیه‌ درباره‌ ابوبکر سنازل‌ شد؛ هنگامی‌که‌ بعضی‌ او را سرزنش‌ کردند که‌ چرا مالش‌ را در راه‌ خدا أانفاق‌ کرده‌ است‌ و نیز آن‌گاه‌ که‌ به‌ باد دشنام‌ و ایذا واستهزاء گرفته‌ شد ولی‌ بردباری‌ پیشه‌ کرد.

﴿وَٱلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمۡ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ٣٨.

«و» بهشتیان‌ «کسانی‌» اند «که‌ ندای‌ پروردگارشان‌ را اجابت‌ کرده‌اند» یعنی: فرمان‌ او را در آنچه‌ که‌ ایشان‌ را بدان‌ فراخوانده‌، اجابت‌ کرده‌ و پذیرفته‌اند و از پیامبراناطاعت‌ کرده‌اند «و» بهشتیان‌ کسانی‌ اند که‌ «نماز را برپا داشته‌اند» در اوقات‌ آن‌ها با رعایت‌ شروط و آداب‌ و ارکان‌ آن‌ها. دلیل‌ این‌که‌ خداوند أنماز را به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ گردانید، این‌ است‌ که‌ نماز برترین‌ انواع‌ عبادات‌ است‌ زیرا نماز پیوند و رابطه‌ای‌ است‌ میان‌ بنده‌ و پروردگارش‌ «و» از اوصاف ‌بهشتیان‌ این‌ است‌ که‌ «کارشان‌ با یک‌دیگر از سر مشورت‌ است‌» یعنی: در هر کاری‌ که‌ بر ایشان‌ رخ‌ نماید، در میان‌ خویش‌ رایزنی‌ و مشورت‌ می‌کنند پس‌ در تصمیم‌ گیری‌ها نه‌ شتاب‌ می‌ورزند و نه‌ تک‌رأیی‌ می‌کنند لذا برخی‌ از آن‌ها بر برخی ‌دیگر در هیچ‌ کاری‌ استبداد و خودرأیی‌ نمی‌ورزند.

باید دانست‌ که‌ حوزه‌ مشاوره‌، امور و شؤون‌ عامه‌ است‌؛ مانند تعیین‌ خلیفه ‌(حاکم‌)، تدبیر شؤون‌ دولت‌ و اداره‌ امور آن‌، توظیف‌ کارگزاران‌ و والیان ‌(استانداران‌) و احکام‌ قضاء. همین‌طور، این‌ آیه‌ شامل‌ مشورت‌ در امور خاصه ‌نیز می‌شود. حسن‌ بصری‌ /گفته‌ است: «هیچ‌ قومی‌ با یک‌دیگر مشاوره‌ نکردند، جز این‌که‌ بر بهترین‌ و شایسته‌ترین‌ امورشان‌ راهیاب‌ شدند». و ـ چنان‌که‌ در روایات‌ آمده‌ است‌ ـ رسول‌ اکرم‌ صبا اصحاب‌شان‌ در اموری‌ که‌ متعلق‌ به‌ جنگ ‌بود، مشورت‌ می‌کردند اما در احکام‌ با اصحاب‌شان‌ مشورت‌ نکردند زیرا احکام‌ با تمام‌ اقسام‌ خویش‌ ـ اعم‌ از فرض‌، مستحب‌، مکروه‌، مباح‌ و حرام‌ ـ از جانب ‌خدای‌ ‌ مقرر گردیده‌ است‌.

ولی‌ پس‌ از آن‌که‌ خداوند أرسول ‌اکرم‌ صرا به‌سوی‌ خویش‌ برگرفت‌، صحابه‌ کرام‌ سدر احکام‌ نیز با همدیگر مشاوره‌ نموده‌ و آن‌ها را از کتاب‌ و سنت ‌استنباط می‌کردند. گفتنی‌ است‌؛ اولین‌ امری‌ که‌ صحابه سدرباره‌ آن‌ باهم‌ مشاوره‌ کردند، قضیه‌ خلافت‌ بود زیرا رسول‌ خدا صدرباره‌ جانشینی‌ خود صراحتا چیزی ‌نفرموده‌ بودند. همین‌ طور صحابه ‌سدر امر ارتداد قبایل‌ باهم‌ رأی‌ زنی‌ و مشاوره‌ کردند، که‌ سرانجام‌ ابوبکر صدیق‌ سبه‌ جنگ‌ با مرتدان‌ مصمم‌ شد. همچنین ‌اصحاب سدر امر میراث‌ پدر بزرگ‌ (جد) و در کیفیت‌ اجرای‌ حد شراب‌نوشی ‌نیز باهم‌ مشاوره‌ کردند. همان‌ طور که‌ ایشان‌ بعد از رسول‌ خدا صدر جنگ‌ها نیز باهم‌ مشورت‌ می‌کردند تا بدانجا که‌ عمر سبا «هرمزان‌» که‌ به‌ اسلام‌ مشرف‌ شده‌ و به‌ محضر ایشان‌ آمده‌ بود، درباره‌ جنگ‌ با «کسری‌» مشورت‌ کرد. در حدیث‌ شریف ‌به‌ روایت‌ ترمذی‌ از ابوهریره‌ سآمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صفرمودند: «إذا كان ‌أمراؤكم‌ خياركم‌ وأغنياؤكم‌ سمحاءكم‌ وأمركم‌ شوري‌ بينكم‌ فظهر الأرض‌ خير لكم‌ من ‌بطنها، وإذا كان‌ أمراؤكم‌ شراركم‌ وأغنياؤكم‌ بخلاؤكم‌ وأموركم‌ إلي‌ نسائكم‌ فبطن ‌الأرض‌ خير لكم‌ من‌ ظهرها». «آن‌گاه‌ که‌ حکام‌ و امرای‌ شما بهترین‌های‌ شما باشند و توانگران‌ شما بخشنده ‌ترینهایتان‌ و کارتان‌ در میانتان‌ به‌ شور و مشورت‌ باشد، روی ‌زمین‌ برای‌ شما از شکم‌ آن‌ بهتر است‌ ولی‌ آن‌گاه‌ که‌ امرای‌ شما بدترین‌های‌ شما باشند و توانگرانتان‌ بخیلانتان‌ و (تولیت‌ عامه) کارهایتان‌ به‌ زنانتان‌ واگذاشته‌ شده ‌باشد، شکم‌ زمین‌ برای‌ شما از روی‌ آن‌ بهتر است‌».

«و» از اوصاف‌ بهشتیان‌ این‌ است‌ که: «از آنچه‌ روزیشان‌ داده‌ایم‌، انفاق ‌می‌کنند» در راه‌ خیر و آن‌ را بر نیازمندان‌ و در راه‌ خدا أصدقه‌ می‌کنند. ملاحظه ‌می‌کنیم‌ که‌ این‌ آیه‌ کریمه‌، امت‌ اسلامی‌ را به‌ اوصاف‌ و خصوصیاتی‌ معرفی‌ کرده‌ است‌ که‌ در میان‌ فریضه‌ دینی‌ (نماز)، فریضه‌ اجتماعی‌ (زکات‌ و انفاق‌) و فریضه ‌سیاسی‌ (شوری‌) جمع‌ می‌کنند چنان‌ که‌ ابوبکر جصاص‌ حنفی‌ در کتاب ‌«احکام‌ القرآن‌»، نزدیک‌ به‌ همین‌ معنی‌ را بیان‌ کرده‌ است‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌ که: این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ انصار نازل‌ شد زیرا رسول‌ خدا صایشان‌ را به‌سوی‌ ایمان‌ فراخواندند و ایشان‌ دعوت‌ حق‌ را اجابت‌ گفتند.

﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡبَغۡيُ هُمۡ يَنتَصِرُونَ٣٩.

«و» بهشتیان‌ «کسانی‌ هستند که‌ چون‌ به‌ آنان‌ تعدی‌» و ستمی‌ از سوی ‌تجاوزگری‌ «رسید، انتقام‌ می‌گیرند» زیرا ضعف‌ نشان‌ دادن‌ و تسلیم ‌شدن‌ در برابر تجاوزگر، از اوصاف‌ کسانی‌ نیست‌ که‌ خدای‌ ‌ عزتمندشان‌ گردانیده‌، آنجاکه‌ فرموده ‌است: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ[المنافقون: ۸]. «و عزت‌ از آن‌ خدا و رسولش‌ و مؤمنان‌ است‌» لذا مؤمنان‌ باید بدانند که‌ انتقام‌ کشی‌ در هنگام‌ تجاوز فضیلت‌ است‌ و ناتوانی‌ و خواری‌ و ذلت‌پذیری‌ از اوصاف‌شان‌ نیست‌ بلکه‌ این‌ صفات‌؛ صفات‌ کافران‌ به‌ خدای‌ ‌ و جاهلان‌ به‌ وی‌ می‌باشد.

باید دانست‌ که‌ در میان‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ و ﴿وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمۡ يَغۡفِرُونَ[الشورى: ۳٧] «و چون‌ خشمگین‌ شوند، گذشت‌ می‌کنند»، هیچ‌ تعارضی‌ نیست‌ زیرا هر یک‌ از این‌ دو آیه‌، مجال‌ و موضع‌ خاص‌ به‌ خود را دارد از آن‌ روی‌ که‌ عفو بر دو قسم‌ است:

۱- عفوی‌ که‌ سبب‌ فرونشاندن‌ فتنه‌ و آرامش ‌بخشیدن‌ به‌ اوضاع‌ و بازگشت‌ جانی ‌از جنایتش‌ می‌باشد، که‌ چنین‌ عفوی‌ ستوده‌ است‌ و آیات‌ عفو بر آن‌ حمل‌ می‌شود و چنین‌ عفو و گذشتی‌، از اخلاق‌ متعارف‌ در تعامل‌ میان‌ یک‌ امت‌ واحده‌ است‌.

۲- عفوی‌ که‌ سبب‌ جرأتمندی‌ ستمگر و درازدستی‌ وی‌ در گمراهیش‌ و به‌ استضعاف ‌کشیدن‌ امت‌ باشد، ناپسند و ناستوده‌ است‌. که‌ آیات‌ وارده‌ درباره‌ لزوم ‌انتقام ‌کشیدن‌ بر آن‌ حمل‌ می‌شود و این‌گونه‌ انتقام‌کشی‌، در مقاومت‌ علیه‌ دشمن‌ خارجی‌ و در هنگام‌ غصب‌ حق‌ واجب‌ است‌. البته‌ مثال‌های‌ روشنگر در هردو مورد بسیار است‌، از جمله‌ مثال‌ها در مورد عفو: عفو یوسف‌÷از برادرانش‌ بود، با آن‌که‌ او بر مؤاخذه‌ ایشان‌ قدرت‌ داشت‌ همچنین‌ از جمله‌ این‌ مثال‌ها، عفو رسول‌ خدا صاز اهل‌ مکه‌ بعد از فتح‌ آن‌ بود، همین‌ طور عفو ایشان‌ از «غورث ‌بن‌ حارث‌» هنگامی‌ که‌ شمشیر رسول‌ خدا صرا درحالی‌که‌ ایشان‌ در خواب‌ بودند گرفت‌ و از غلاف‌ کشید و در این‌ حال‌ رسول‌ خدا صبیدار شدند و بر او با هیبت‌ چنان‌ نهیب‌ زدند که‌ شمشیر ایشان‌ از دستش‌ افتاد و ایشان‌ شمشیر خود را گرفتند آن‌گاه اصحاب‌شان‌ را فراخوانده‌ و آن‌ها را از توطئه‌ او علیه‌ جان‌ خویش ‌آگاه‌ کردند و سپس‌ عفوش‌ نمودند.

و از جمله‌ مثال‌ها در مورد انتقام‌، این‌ روایت‌ است: روزی‌ زینب لبه‌ عائشه لروی‌ کرد و او را دشنام‌ می‌داد، رسول‌ خدا صاو را از این‌ کار نهی‌ کردند اما از دشنام ‌دادن‌ بازنایستاد آن‌گاه‌ به‌ عائشه‌ فرمودند: «دونك ‌فانتصري: اینک‌ تو آزادی‌ پس‌ انتقام‌ بگیر!». در روایت‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که ‌عائشه‌ لگفت: «چون‌ رسول‌ خدا صبه‌ من‌ اجازه‌ دادند، زینب‌ را چنان‌ کوبیدم‌ که‌ آب‌ دهانش‌ خشک‌ شد».

﴿وَجَزَٰٓؤُاْ سَيِّئَةٖ سَيِّئَةٞ مِّثۡلُهَاۖ فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ٤٠.

«و جزای‌ بدی‌، بدی‌ای‌ مانند آن‌ است‌» خدای‌ سبحان‌ این‌ حقیقت‌ را روشن ‌می‌سازد که‌ شیوه‌ عدالت‌ در امر انتقام‌‌ کشی‌، همانا بسنده‌ کردن‌ بر رعایت‌ برابری‌ دراین‌ باره‌ است‌، نه‌ در پیش‌ گرفتن‌ زیاده‌ روی‌ در انتقام‌. مجاهد و سدی‌ گفته‌اند: «مراد از این‌ بدی‌ همانند، دادن‌ پاسخی‌ است‌ که‌ مماثل‌ و همانند تعدی‌ طرف ‌مقابل‌ باشد، مثلا اگر کسی‌ به‌ تو گفت: خدا خوارت‌ سازد! تو هم‌ در پاسخش ‌بگو: خدا خودت‌ را خوار سازد. بی‌آن‌که‌ تجاوز کنی‌ و جواب‌ یک‌ سخن‌ را با بیشتر از آن‌ بدهی‌». «پس‌ هرکه درگذرد و به ‌اصلاح‌ آورد» یعنی: هرکس‌ از ستمگرخویش‌ در گذرد و با عفو نمودن‌ از وی‌ در هنگام‌ قدرت ‌یافتن‌ بر انتقام‌ کشی‌، رفتاری‌ نیک‌ و اصلاح‌ منشانه‌ با وی‌ در پیش‌ گیرد؛ «پاداش‌ او بر عهده‌ خداست‌» و این‌ پاداش‌ نزد وی‌ ضایع‌ نمی‌شود. اما باید دانست‌ که‌ عجز و ذلت ‌پذیری‌، از فضایل‌ نیست‌ بلکه‌ نشانه‌ پستی‌ و دنائت‌ است‌. یعنی: خدای‌ سبحان‌ بر آن‌ عفو و گذشتی‌ پاداش‌ می‌دهد که‌ انسان‌ در آن‌، بر گرفتن‌ حقش‌ و انتقام‌کشی‌ از ستمگرش‌ قادر باشد ولی‌ این‌ کار را برای‌ رضای‌ خدا أفرو گذارد. «به‌ راستی‌ خدا ظالمان ‌را دوست‌ نمی‌دارد» یعنی: کسانی‌ را که‌ به‌ ظلم‌ آغاز می‌کنند، دوست‌ ندارد، نه‌کسانی‌ را که‌ پاسخ‌ ظلم‌ را با انتقام‌ کشی‌ می‌دهند همچنین‌ او کسانی‌ را که‌ در انتقام‌کشی‌ تعدی‌ کرده‌ و در آن‌ از حد درمی‌گذرند، دوست‌ ندارد زیرا تجاوز از حد، خود ظلم‌ است‌.

﴿وَلَمَنِ ٱنتَصَرَ بَعۡدَ ظُلۡمِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَا عَلَيۡهِم مِّن سَبِيلٍ٤١.

«و هرکه بعد از ستمی‌ که‌ دیده‌است‌» یعنی: بعد از آن‌که‌ ظالم‌ در حق‌ وی‌ ستمی ‌نموده‌است‌ «انتقام‌ گیرد پس‌ آن‌ گروه‌؛ بر آنان‌ هیچ‌ راهی‌ نیست‌» یعنی: آنان‌ مورد ملامت‌، مؤاخذه‌ یا مجازات‌ قرار نمی‌گیرند زیرا حق‌ گرفتن‌ قصاص‌ در جنایات ‌عمدی‌ و در دشنام‌ دادن‌ و بد گفتن‌، برای‌ مجنی ‌علیه‌ (کسی‌ که‌ بر وی‌ جنایتی‌رفته ‌است‌) همچنین‌ ضمان‌ (غرامت‌) در جنایات‌ غیر عمد ـ مانند اتلاف‌ها ـ شرعا ثابت‌ است‌؛ و در این‌ موارد، معامله‌ همانند و بالمثل‌ جواز دارد، نه‌ تجاوز.

﴿إِنَّمَا ٱلسَّبِيلُ عَلَى ٱلَّذِينَ يَظۡلِمُونَ ٱلنَّاسَ وَيَبۡغُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٤٢.

«جز این‌ نیست‌ که‌ راه‌» ملامت‌ و ایراد و مجازات‌ «تنها بر کسانی‌ است‌ که‌ به ‌مردم‌ ستم‌ می‌کنند» یعنی: آغازگر تعدی‌ و تجاوز بر آنانند «و در روی‌ زمین‌ به‌ ناحق ‌سر بر می‌دارند» یعنی: بر جان‌ و مال‌ مردم‌ به‌ ناحق‌ تعدی‌ کرده‌ و با ستمگری‌ و سلب‌ و غصب‌ حق‌ مردم‌، بر آنان‌ تکبر و گردنکشی‌ می‌کنند «آن‌ گروه‌» در برابر ظلم‌ و گردنکشی‌ و تجاوز خویش‌ «عذابی‌ دردناک‌ در پیش‌ دارند» در روز قیامت‌.

﴿وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ٤٣.

«و هرکه‌ صبر کند» بر آزار و تعدی‌ دیگران‌ و دست‌ به‌ انتقام‌کشی‌ نزند «و درگذرد» از ستمگرش‌، بعد از آن‌که‌ بر انتقام‌ کشی‌ و باز پس‌ گیری‌ حقش‌ از او قدرت‌ یافت‌ «قطعا این‌» صبر و گذشت‌ و خویشتن‌داری‌ «از عزم‌ امور است‌» یعنی: از امور ستوده‌ و سترگ‌ و شایسته‌ سپاس‌ است‌ که‌ بر آن‌ ثواب‌ و ثنا مترتب‌ می‌شود زیرا انسان‌ خشمگین‌، در این‌ صبر و حوصله‌مندی‌ از خود ثبات‌ نشان‌ داده‌ و اسیر شهوت‌ انتقام‌کشی‌ نشده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «وما زاد الله‌ عبدا بعفو إلا عزا». «خدای‌ بر بنده‌ای‌ به‌ سبب‌ عفو وی‌، جز عزت ‌نمی‌افزاید». شاه‌ ولی‌ الله دهلوی‌ /می‌گوید: «گذشت‌ از حق‌ خویش‌ عزیمت‌ و انتقام‌ گرفتن‌ رخصت‌ است‌ و انتقام‌ کشی‌ برای‌ ضعفای‌ قوم‌ لازم‌ است‌ مگر آن‌که ‌درگذرند».

کلبی‌ و فراء در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیات‌ «۴۳ ـ ۴۱» روایت‌ کرده‌اند که: این ‌آیات‌ درباره‌ ابوبکر صدیق‌ سنازل‌ شد زیرا هنگامی‌ که‌ یکی‌ از انصار وی‌ را دشنام‌ داد، ابوبکر سنخست‌ پاسخ‌ گفت‌ ولی‌ بعد از آن‌ خود را نگاه‌ داشت‌ و انتقامی‌ نکشید.

﴿وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن وَلِيّٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ وَتَرَى ٱلظَّٰلِمِينَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ يَقُولُونَ هَلۡ إِلَىٰ مَرَدّٖ مِّن سَبِيلٖ٤٤.

«و هرکه‌ را خدا گمراه‌ کند» به‌سبب‌ رضایش‌ به‌ کفر «پس‌ بعد از وی‌ او را هیچ‌ کارسازی‌ نیست‌» یعنی: بعد از خدا أهیچ‌ کسی‌ برایش‌ نیست‌ که‌ هدایتش‌ را برعهده‌ گیرد و یاریش‌ دهد «و ستمکاران‌ را» یعنی: مشرکان‌ تکذیب‌کننده‌ رستاخیز و زندگی‌ پس‌ از مرگ‌ را «می‌بینی‌، که‌ چون‌ عذاب‌ را بنگرند» یعنی: چون‌ به‌سوی ‌دوزخ‌ بنگرند «می‌گویند: آیا راهی‌ برای‌ برگشتن‌» به‌ دنیا «هست‌؟» که‌ نیست‌!.

﴿وَتَرَىٰهُمۡ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا خَٰشِعِينَ مِنَ ٱلذُّلِّ يَنظُرُونَ مِن طَرۡفٍ خَفِيّٖۗ وَقَالَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِيهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ أَلَآ إِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ فِي عَذَابٖ مُّقِيمٖ٤٥.

«و آنان‌ را می‌بینی‌ که‌ چون‌ بر آتش‌ دوزخ‌ عرضه‌ دارندشان‌، از خواری‌ فروتن ‌شده‌اند» یعنی: به‌سبب‌ خواری‌ و زبونی‌ای‌ که‌ به‌ آنان‌ پیوسته‌ است‌، فروتن‌ و متواضع‌ شده‌اند «به‌ گوشه‌ چشم‌ نیم‌گشاده‌ می‌نگرند» یعنی: از شدت‌ خوف‌ وهراس‌، دزدانه‌ و ذلیلانه‌، زیر چشمی‌ به‌سوی‌ دوزخ‌ می‌نگرند «و اهل‌ ایمان‌ گفتند: قطعا زیانکاران‌» کامل‌ همانا «کسانی‌ هستند که‌ روز قیامت‌ به‌ خود و خانواده‌ خویش ‌زیان‌ زده‌اند» زیان‌ زدن‌شان‌ به‌ خودشان‌ به‌ این‌ است‌ که‌ خود را در آتش‌ دوزخ‌ وعذاب‌ جاودان‌ آن‌ درافگنده‌ و به‌ چنگال‌ عذاب‌ سپرده‌اند، بی‌آن‌که‌ کمترین‌ امیدی‌ به‌ نجات‌ خویش‌ داشته‌ باشند اما زیان ‌زدن‌شان‌ به‌ خانواده‌هایشان‌ در این‌ است‌که: سبب‌ گمراهی‌ آنان‌ شده‌اند پس‌ اگر خانواده‌هایشان‌ با آنان‌ در دوزخ‌ باشند، از وجود آنان‌ هیچ‌ سودی‌ نمی‌برند و اگر خانواده‌هایشان‌ در بهشت‌ باشند، نیز میانشان ‌مانع‌ و حایلی ‌ابدی‌ افگنده‌ شده‌ لذا با جدایی‌ از همدیگر، به‌ آن‌ها زیان‌ رسانده‌اند «آگاه‌ باشید که‌ ستمکاران‌ در عذابی‌ پایدارند» که‌ هیچ‌ پایانی‌ ندارد.

و این‌، پایان‌ سخن‌ مؤمنان‌، یا تصدیقی‌ از سوی‌ خداوند أبر سخنان‌شان‌ است‌.

﴿وَمَا كَانَ لَهُم مِّنۡ أَوۡلِيَآءَ يَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِۗ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن سَبِيلٍ٤٦.

«و جز الله برایشان‌ دوستانی‌ نیست‌ که‌ آن‌ها را نصرت‌ دهند» و در این‌ مقام‌ و موقف‌، عذاب‌ را از آنان‌ دفع‌ کنند «و هرکه را خدا گمراه‌ کند، هیچ‌ راهی‌ برایش‌» به‌سوی‌ نجات‌ «نیست‌».

﴿ٱسۡتَجِيبُواْ لِرَبِّكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۚ مَا لَكُم مِّن مَّلۡجَإٖ يَوۡمَئِذٖ وَمَا لَكُم مِّن نَّكِيرٖ٤٧.

«پروردگارتان‌ را اجابت‌ کنید» یعنی: به‌ ندای‌ دعوت‌ پروردگارتان‌ به‌سوی‌ ایمان ‌به‌ او، به‌ کتاب‌ها و پیامبرانش‌ و به‌ هر آنچه‌ که‌ شما را به‌ سوی‌ آن‌ فرامی‌خواند، لبیک‌ بگویید «پیش‌ از آن‌که‌ از جانب‌ الله روزی‌ بیاید» یعنی: روز عذابی‌ «که‌ آن‌ را برگشتی‌ نیست‌» و هیچ‌ کسی‌ آن‌ را برگردانده‌ نمی‌تواند، یا این‌که‌، خدای‌ ‌خود پس‌ از آن‌که‌ به‌ آن‌ حکم‌ نموده‌، آن‌ را بر نمی‌گرداند. که‌ مراد از آن: روز قیامت‌، یا روز مرگ‌ است‌ «در آن‌ روز، برای‌ شما هیچ‌ پناهگاهی‌ نیست‌» که‌ به‌ آن‌پناه‌ برید «و برای‌ شما هیچ‌ منکری‌ نیست‌» یعنی: شما در آن‌ روز هیچ‌ منکری‌ را نمی‌یابید که‌ عذابی‌ را که‌ بر شما فرود آمده‌، انکار کند و آن‌ را ناپسند بداند و خودتان‌ نیز قدرت‌ انکار چیزی‌ از گناهان‌ خویش‌ را ندارید زیرا اعمالتان‌ در کارنامه‌هایتان‌ ثبت‌ شده‌ است‌ و زبآن‌ها و اندام‌ها و پوستهایتان‌ نیز به‌ آن‌ گواهی ‌می‌دهد لذا از عذاب‌ خدا أهیچ‌ پناهگاهی‌ جز به‌سوی‌ خود وی‌ وجود ندارد.

﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظًاۖ إِنۡ عَلَيۡكَ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُۗ وَإِنَّآ إِذَآ أَذَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِنَّا رَحۡمَةٗ فَرِحَ بِهَاۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ فَإِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ كَفُورٞ٤٨.

«پس‌ اگر رویگردان‌ شدند» از اجابت‌ ندای‌ حق‌ «ما تو را بر آنان‌ نگهبان‌» اعمال‌شان‌ «نفرستادیم‌» تا آنان‌ را در برابر اعمال‌شان‌ محاسبه‌ کنی‌ پس‌ ما تو را ناظر و مراقب‌ آنان‌ نگمارده‌ایم‌ «بر عهده‌ تو جز پیام‌رسانی‌» آن‌ پیامهایی‌ که‌ مأمور ابلاغ‌ آن‌ها به‌ مردم‌ شده‌ای‌ «نیست‌» و جز این‌، هیچ‌ تکلیف‌ دیگری‌ بر عهده‌ نداری ‌و تو این‌ مأموریت‌ را به‌درستی‌ انجام‌ داده‌ای‌ «و ما چون‌ رحمتی‌ از جانب‌ خود به‌ انسان‌ بچشانیم‌» یعنی: نعمتی‌ مانند سلامتی‌، توانگری‌، امنیت‌ و غیره‌ «بدان‌ شاد شود» یعنی: به‌ سبب‌ آن‌ نعمت‌، سرمست‌ و مغرور و متکبر می‌گردد «و اگر به‌ آنان ‌مصیبتی‌ برسد» یعنی: بلا، بیماری‌، فقر، یا ترسی‌ برسد «به‌سبب‌ آنچه‌ دست‌های ‌آنان‌ پیش‌ فرستاده‌ است‌» از گناهان‌ «آن‌گاه‌ انسان‌ ناسپاس‌ است‌» تمام‌ نعمت‌ها را فراموش‌ کرده‌ و فقط از بلا یادآوری‌ می‌کند و در علت‌ و سبب‌ فرود آمدن‌ آن‌ هیچ ‌تأمل‌ نمی‌ورزد پس‌ این‌ ناسپاسی‌ای‌ است‌ آشکار. تعبیر «دست‌های‌ آنان‌ پیش‌فرستاده‌است‌»، از آن ‌روی‌ است‌ که‌ بیشتر اعمال‌ با دست‌ انجام‌ می‌شود. البته‌ نمودهای‌ ناسپاسی‌، در مردان‌ کمتر و در زنان‌ بیشتر دیده‌ می‌شود. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «ای‌ گروه‌ زنان‌! صدقه‌ بدهید زیرا من‌ شما را اکثریت‌ اهل‌دوزخ‌ دیده‌ام‌. در این‌ هنگام‌ زنی‌ گفت: به‌ چه‌ سبب‌ ای‌ رسول‌ خدا؟ فرمودند: «لأنكن‌ تكثرن‌ الشكاية‌ و تكفرن‌ العشير، لو أحسنت‌ إلي‌ احداهن‌ الدهر، ثم‌ تركت‌ يوما قالت‌ ما رأيت‌ منك‌ خيرا قط». «زیرا شما (از زندگی) بسیار شکایت‌ می‌کنید و شوهران‌ را ناسپاسی‌ می‌نمایید؛ اگر به‌ یکی‌ از زنان‌ تمام‌ عمر نیکی‌ کنی‌، سپس‌ این ‌نیکی‌ را فقط یک‌ روز از وی‌ دریغ‌ داری‌، می‌گوید: من‌ هرگز از تو هیچ‌ خیری ‌ندیده‌ام‌!».

﴿لِّلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ يَهَبُ لِمَن يَشَآءُ إِنَٰثٗا وَيَهَبُ لِمَن يَشَآءُ ٱلذُّكُورَ٤٩.

«فرمانروایی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ از آن‌ خداوند است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ صاحب‌ اختیار و مالک‌ تصرف‌ در آن‌هاست‌ به‌ هرگونه‌ که‌ بخواهد پس‌ نه‌ برای‌ آنچه‌ که‌ او داده ‌است‌، بازدارنده‌ای‌ است‌ و نه‌ برای‌ آنچه‌ که‌ بازداشته‌ است‌، دهنده‌ای‌ و دلیل‌ آن ‌این‌ است‌ که: «هر چه‌ بخواهد می‌آفریند» از خلق‌ و نشانه‌ آن‌ این‌ است‌ که: «به‌ هرکس‌ بخواهد، فرزندان‌ دختر و به‌ هرکس‌ بخواهد، فرزندان‌ پسر می‌بخشد» یعنی: به‌ هرکس‌ که‌ بخواهد، دخترانی‌ چند می‌بخشد درحالی‌که‌ هیچ‌ پسری‌ با آنان‌ نیست‌ و به هرکس‌ که‌ بخواهد، پسرانی‌ چند می‌بخشد؛ در حالی‌که‌ هیچ‌ دختری‌ با آنان ‌نیست‌.

﴿أَوۡ يُزَوِّجُهُمۡ ذُكۡرَانٗا وَإِنَٰثٗاۖ وَيَجۡعَلُ مَن يَشَآءُ عَقِيمًاۚ إِنَّهُۥ عَلِيمٞ قَدِيرٞ٥٠.

«یا برایشان‌ پسران‌ و دختران‌ را جمع‌ می‌کند» یعنی: به‌ بعضی‌ از خلقش‌ هم ‌فرزند پسر و هم‌ فرزند دختر می‌دهد و دختران‌ و پسران‌ ـ هردو ـ را به‌ وی‌ می‌بخشاید. پس‌ معنای‌ (یزوجهم‌) در اینجا، جمع‌ کردن‌ میان‌ پسران‌ و دختران ‌است‌ «و هرکه‌ را بخواهد، عقیم‌ می‌گرداند» یعنی: او را سترون‌ و فاقد قدرت‌ باروری ‌و بارورسازی‌ می‌گرداند که‌ نه‌ برایش‌ فرزند پسری‌ به‌ دنیا آید و نه‌ فرزند دختری ‌«هر آینه‌ اوست‌ دانای‌ توانا» یعنی: او به‌ کسانی‌ که‌ سزاوار بخشودن‌ هر قسم‌ از این‌اقسام‌ موالید می‌باشند، بسیار دانا و بر بخشیدن‌ موالید با این‌ گونه‌ تفاوت‌ها، بسی‌ تواناست‌ زیرا این‌ نشانه‌ کمال‌ قدرت‌ وی‌ است‌ که‌ به‌ هرکس‌ هر چه‌ بخواهد؛ از انواع‌ نسلها می‌بخشد. شاید ذکر دختران‌ پیش‌ از پسران‌ در آیه‌ کریمه‌، برای ‌خوشحال ‌ساختن‌ دل‌های پدران‌ و شادباش‌گفتن‌ به‌ آنان‌ در تولد دختران‌ باشد؛ به‌مثابه‌ ردی‌ بر پندارهای‌ جاهلانه‌ اعراب‌ که‌ تولد دختر را بلایی‌ بزرگ‌ برای‌ خود می‌دانستند. چنان‌که‌ ایله‌ بن‌ اسقع‌ می‌گوید: «از یمن‌ و خجسته ‌بودن‌ زن‌ است‌ که ‌نخست‌ قبل‌ از فرزند پسر، فرزند دختر به ‌دنیا آورد چنان‌ که‌ خداوند أنیز دختران ‌را بر پسران‌ مقدم‌ ذکر کرده‌ و فرموده‌ است: ﴿يَهَبُ لِمَن يَشَآءُ إِنَٰثٗا وَيَهَبُ لِمَن يَشَآءُ ٱلذُّكُورَ[الشورى: ۴٩]». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که: «چون‌ (در هنگام‌ مقاربت) آب‌ مرد برآب‌ زن‌ سبقت‌ گیرد، فرزند، پسر خلق‌ می‌شود و چون‌ آب‌ زن‌ بر آب‌ مرد سبقت ‌گیرد، فرزند، دختر خلق‌ می‌شود».

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ نص‌ قرآنی‌ در این‌ دو آیه‌، بر غالب‌ انواع‌ موالید بشری ‌تصریح‌ کرده‌ و از ذکر موارد نادر، همچون‌ تولد فرزند خنثی‌ سکوت‌ نموده‌ است ‌زیرا مبنای‌ کار، بر غالب‌ و اکثر است‌ و حالات‌ نادر نیز در عموم‌ سخن‌ داخل ‌می‌شود.

بیشتر مفسران‌ برآنند که‌ حکم‌ این‌ آیات‌ در حق‌ تمام‌ مردم‌ عام‌ است‌ زیرا دلیلی‌ برای‌ تخصیص‌ آن‌ وجود ندارد، از آن‌ روی که‌ هدف‌ آیه‌ کریمه‌، بیان‌ نافذ بودن ‌قدرت‌ الهی‌ در آفرینش‌ اشیاء بر آن‌گونه‌ که‌ بخواهد و اراده‌ کند، می‌باشد. ولی‌ با این‌ وجود، مفسران‌ برای‌ هر حالت‌ از چهار مورد یادشده‌ در آیه‌ کریمه‌، مثال‌هایی ‌را از انبیای‌ عظامبیان‌ کرده‌اند تا مایه‌ تسلی‌ خاطر انسآن‌هایی‌ باشد که‌ از داشتن ‌دختر یا پسر محروم‌ می‌گردند؛ مثال‌ حالت‌ اول: لوط و شعیب‌ علیهماالسلام‌ اند که ‌فقط فرزند دختر داشتند نه‌ فرزند پسر. مثال‌ حالت‌ دوم: ابراهیم‌ ÷است‌ که‌ جز فرزند پسر، فرزند دختری‌ نداشت‌. مثال‌ حالت‌ سوم: سیدنا محمد صاند که‌ چهار فرزند پسر داشتند و چهار فرزند دختر؛ پسرانشان: قاسم‌، طاهر، عبدالله و ابراهیم‌ ودختران‌شان: زینب‌، رقیه‌، ام‌کلثوم‌ و فاطمه‌ بودند و همه‌ این‌ها از خدیجه‌ لبه‌ دنیا آمدند، بجز ابراهیم‌ که‌ از ماریه‌ قبطیه‌ به‌ دنیا آمد. و مثال ‌حالت‌ چهارم: عیسی‌ و یحیی‌ علیهماالسلام‌ اند که‌ نه‌ فرزند دختری‌ داشتند و نه ‌فرزند پسری‌.

﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡيًا أَوۡ مِن وَرَآيِٕ حِجَابٍ أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُۚ إِنَّهُۥ عَلِيٌّ حَكِيمٞ٥١.

«و هیچ‌ بشری‌ را نرسد» یعنی: سزاوار شأن‌ هیچ‌ بشری‌ در دنیا نیست‌ «که‌ خدا با او سخن‌ گوید، جز از راه‌ وحی‌» که‌ به‌ او وحی‌ کند و آن‌ کلام‌ به‌ وی‌ الهام‌ شود، یعنی‌ بر قلب‌ وی‌ افگنده‌ شود؛ چنان‌که‌ پروردگار متعال‌ بر مادر موسی‌ ÷وحی‌ کرد که‌ او را در نیل‌ بیفگند و به‌ ابراهیم‌ ÷وحی‌ کرد که‌ فرزندش‌ را ذبح‌ کند. البته ‌وحی‌ عبارت‌ است‌ از: خبر دادن‌ به‌ سرعت‌ به‌ طور پنهانی‌، یا القای‌ یک‌ چیز در قلب‌ انسان‌ به‌ وسیله‌ الهام‌ در بیداری‌، یا در خواب‌. البته‌ این‌ معنی‌ شامل‌ تکلم ‌بی‌واسطه‌ نیز می‌شود چنان‌ که‌ در حدیث‌ معراج‌ آمده‌است‌. «یا» سزاوار شأن‌ هیچ‌ بشری‌ در دنیا نیست‌ که‌ خداوند أبا او سخن‌ گوید، جز «از فراسوی ‌حجابی‌» چنان‌که‌ پروردگار متعال‌ با موسی‌ ÷از پشت‌ حجاب‌ سخن‌ گفت‌. مراد خداوند متعال‌ از (من‌ وراء حجاب‌) این‌ است‌ که: کلام‌ حق‌ تعالی‌ از آنجایی‌ شنیده‌ می‌شود که‌ او خود در آنجا دیده‌ نمی‌شود پس‌ مراد، پرده‌ و حجاب‌ معروف‌ در میان‌ خلایق‌ نیست‌ چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «حجاب‌ پروردگار نور است‌». شایان‌ ذکر است‌ که‌ سخن‌گفتن‌ بی‌واسطه‌ خداوند أبا ابلیس‌، وحیی‌ از جانب‌ او برای‌ وی‌ نامیده‌ نمی‌شود.

«یا فرستاده‌ای‌ بفرستد» یعنی: فرشته‌ای‌ را بفرستد «پس‌ به‌اذن‌ الله هر چه‌ او بخواهد وحی‌ می‌کند» یعنی: آن‌ فرشته‌ به‌ فرمان‌ خداوند أو توفیق‌ او، آنچه‌ را که‌ حق‌ تعالی‌ بخواهد به‌ پیامبری‌ از بشر وحی‌ می‌کند «هرآینه‌ الله بلند مرتبه‌ باحکمت ‌است‌» یعنی: والامرتبه‌ و برتر است‌ از صفات‌ نقص‌؛ باحکمت‌ است‌ در تمام ‌احکام‌ خویش‌ پس‌ آنچه‌ را که‌ حکمتش‌ اقتضا کند، انجام‌ می‌دهد از این‌ روی‌، گاهی‌ با واسطه‌ سخن‌ می‌گوید و گاهی‌ بی‌واسطه‌.

باید دانست‌ که‌ حقیقت‌ وحی‌ نسبت‌ به‌ تمام‌ پیامبرانیک‌ چیز است‌ اما مظاهر و انواع‌ آن‌ متعدد می‌باشد، که‌ در این‌ آیه ‌کریمه‌، فقط سه‌ نوع‌ از آن‌ ذکر شده‌ است‌. گفتنی‌ است‌؛ همه‌ انواع‌ وحیی‌ که‌ ذکر شد، بر رسول‌‌خدا صنازل‌ گردید.

سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ این‌ بود که‌ یهودیان‌ به‌ رسول‌اکرم‌ صگفتند: اگر تو به‌راستی‌ نبی‌ هستی‌ پس‌ چرا با خداوند سخن‌ نمی‌گویی‌ و به‌سوی‌ وی‌ نمی‌نگری ‌چنان‌ که‌ موسی‌ ÷با وی‌ سخن‌ گفت‌؟ پس‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ نازل‌ شد و به‌ این‌ حقیقت ‌اشاره‌ نمود که‌ موسی‌ ÷به‌سوی‌ خداوند متعال‌ ننگریسته‌ است‌.

﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٥٢.

«و همین‌گونه‌ روحی‌ از امر خویش‌ را به‌سوی‌ تو وحی‌ کردیم‌» یعنی: چنان‌که‌ به ‌پیامبران‌ قبل‌ از تو وحی‌ فرستادیم‌ همچنین‌ به‌سوی‌ تو قرآن‌ را که‌ از امر ما است‌، وحی‌ فرستادیم‌. قرآن‌ «روح‌» است‌ زیرا وسیله‌ هدایت‌ انسآن‌ها و حیات بخش‌ آن‌ها از مرگ‌ کفر می‌باشد که‌ قلب‌ها به ‌وسیله‌ آن‌ زنده‌ شده‌ و جآن‌ها از آن‌ به‌ نشاط و طراوت ‌در می‌آیند «و تو پیشتر نمی‌دانستی‌ که‌ کتاب‌ چیست‌» زیرا رسول‌ خدا صامی ‌بودند، نه‌ می‌خواندند و نه‌ می‌نوشتند «و نمی‌دانستی‌ که‌ ایمان‌ کدام‌ است‌؟» یعنی: تو قبل‌ از نبوت‌ معنای‌ ایمان‌ و تفاصیل‌ شرایع‌ و احکام‌ دینی‌ را نمی‌شناختی‌. حق‌ تعالی‌ ایمان‌ را به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ ساخت‌ زیرا ایمان‌ رأس‌ و اساس‌ همه‌ شرایع‌ و احکام‌ است‌.

باید دانست‌ که‌ این‌ آیه‌کریمه‌، نفی‌کننده‌ حقیقت‌ ایمان‌ از رسول‌ اکرم‌ صنیست ‌زیرا انبیا قبل‌ از مبعوث‌ شدن‌ به‌ نبوت‌ نیز از جهل‌ به‌ خداوند أو صفات‌ آن‌ و شک ‌آوردن‌ در چیزی‌ از این‌ حقایق‌ معصوم‌ بوده‌اند و روایات‌ متعددی‌ در این ‌مورد که‌ انبیا را از این‌ نقیصه‌ تنزیه‌ می‌کند، در دست‌ است‌ بلکه‌ چنان‌که‌ گفتیم‌؛ مراد از «ایمان‌» در اینجا، شرایع‌ و احکامی‌ اند که‌ بر وحی‌ الهی‌ متکی ‌می‌باشند، یعنی: تو قبل‌ از نبوت‌ تفاصیل‌ شرایع‌ و احکام‌ دینی‌ را نمی‌شناختی‌. گفتنی‌ است‌؛ آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ پیامبر اکرم صقبل‌ از نبوت‌ نیز به ‌شریعتی‌ از شرایع‌ انبیای‌ پیشین‌ متمسک‌ نبوده‌اند.

«ولی‌ وحی‌ را نوری‌ گردانیدیم‌ که‌ هرکه‌ از بندگان‌ خود را بخواهیم‌ به‌ وسیله‌ آن‌ هدایت ‌می‌کنیم‌» یعنی: وحی‌ قرآن‌ را به‌ تو، روشنی‌ و راهنمائی‌ای‌ بر توحید و ایمان‌ و راه‌ و روش‌های‌ زندگی‌ گردانیدیم‌ که‌ به ‌وسیله‌ آن‌، هرکه‌ را که‌ هدایت‌ وی‌ را خواسته ‌باشیم‌، هدایت‌ کرده‌ و او را از تاریکی‌های‌ جهالت‌ و گمراهی‌ به‌سوی‌ نور هدایت‌ و علم‌ بیرون‌ می‌آوریم‌ و به‌سوی‌ دین‌ حق‌ راهنمون‌ می‌شویم‌ «و قطعا تو به‌سوی ‌راهی‌ راست‌» که‌ اسلام‌ است‌ «هدایت‌ می‌کنی‌» یعنی: فرامی‌خوانی‌ و راهنمون‌ می‌شوی‌.

﴿صِرَٰطِ ٱللَّهِ ٱلَّذِي لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِلَى ٱللَّهِ تَصِيرُ ٱلۡأُمُورُ٥٣.

«راه‌ همان‌ خدایی‌ که‌ آنچه‌ در آسمآن‌ها و آنچه‌ در زمین‌ است‌، از آن‌ اوست‌» در فرمانروایی‌، در آفرینش‌ و در بندگی‌ «آگاه‌ باشید که‌ کارها به‌ سوی‌ خدا بازمی‌گردد» یعنی: در روز قیامت‌، تمام‌ امور خلایق‌ به‌سوی‌ خداوند أباز می‌گردد نه‌ به‌سوی ‌غیر وی‌ پس‌ اوست‌ که‌ درباره‌ آنان‌ داوری‌ می‌کند.

[۲۴] این‌ توصیف‌ در «آیه‌» ۲۸: (وامرهم‌ شوری‌ بینهم‌) آمده‌ است‌.