سوره طور
مکی است و دارای (۴٩) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به سبب افتتاح با سوگند حق تعالی به کوهی که داری درخت است، «طور» نامیده شد زیرا طور به معنی کوه مشجر است و کوهی که درخت ندارد، به آن «طور» نمیگویند بلکه به آن «جبل» میگویند. و کوهی که حق تعالی بر آن با موسی ÷سخن گفت و کوهی که عیسی ÷را از آن به رسالت فرستاد، درخت داشت پس کوه طور با این رخداد عظیم، از شرف بزرگی برخوردار شد.
در بیان فضیلت این سوره از جبیر بن مطعم سروایت شده است که فرمود: «نزد رسول خدا صآمدم تا با ایشان در باب اسیران مشرک گفتوگو کنم و ایشان را درحالی یافتم که مشغول ادای نماز بامداد بوده و سوره «والطور» را میخواندند پس چون به آیه: ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَٰقِعٞ٧ مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ٨﴾[الطور: ٧-۸] «رسیدند، از بیم آنکه عذاب نازل شود، اسلام آوردم» و چون به آیه: ﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَيۡرِ شَيۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥ أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا يُوقِنُونَ٣٦﴾[الطور: ۳۵-۳۶] «رسیدند، نزدیک بود که قلبم از جا برکنده شود». از این جهت، صاحب تفسیر «فی ظلال القرآن» میگوید: «این سوره تمثیلکننده هجومی بر قلب بشری است که در آن تأثیر بس ژرفی میگذارد، هجومی که هیچ قلبی نمیتواند در برابر آن پایداری کند پس نهایتا به تسلیم وادار میشود».
﴿وَٱلطُّورِ١﴾
«سوگند به طور» طور: به زبان سریانی کوه است و مراد از آن «طور سینا» است که خداوند متعال با موسی ÷بر آن سخن گفت و به منظور تشریف و گرامیداشت آن، به آن سوگند خورد.
﴿وَكِتَٰبٖ مَّسۡطُورٖ٢﴾
«و سوگند به کتاب مسطور» مسطور: یعنی نوشته شده. مراد از کتاب: قرآن، یا لوح محفوظ، یا الواح موسی ÷است. یا مراد همه اینها و غیر آنها از کتب آسمانی چون انجیل و زبور است.
﴿فِي رَقّٖ مَّنشُورٖ٣﴾
«در رقی گشاده» یعنی: سوگند به کتابی که در رقی گشاده نوشته شده است. رق: پوست رقیق و نازک است. مبرد میگوید: «رق عبارت است از پوست نازک حیوانات که در گذشته مطالب را طومارگونه بر آن مینوشتند. منشور: یعنی گسترده و گشاده». خاطر نشان میشود که قبل از شناخت کاغذ، پوست حیوانات بیشترین نوشتافزار بشر بود.
﴿وَٱلۡبَيۡتِ ٱلۡمَعۡمُورِ٤﴾
«و سوگند به بیتالمعمور» که در آسمان هفتم است و خدای ﻷ در آن مورد پرستش قرار میگیرد و فرشتگان آن را با عبادت و نیایش خود آباد میدارند. شایان ذکر است که «بیتالمعمور» به ازای خانه کعبه قرار داد چنانکه در حدیث شریف معراج آمده است: «سپس به سوی بیتالمعمور بالا برده شدم و آن خآنهای است که هر روز هفتادهزار فرشته به آن وارد میشوند و دیگر تا آخر عمرشان به آن بر نمیگردند». یا مراد از «بیت المعمور» کعبه است که با حجاج، زوار و مجاوران خود آبادان میباشد. بیتالمعمور: یعنی خانه آبادان.
﴿وَٱلسَّقۡفِ ٱلۡمَرۡفُوعِ٥﴾
«و سوگند به سقف برافراشته» یعنی: سوگند به آسمان. حق تعالی از آن رو آسمان را «سقف» نامید که مانند سقفی برای زمین است.
﴿وَٱلۡبَحۡرِ ٱلۡمَسۡجُورِ٦﴾
«و سوگند به دریای برافروخته» مسجور: از سجر است که آتش برافروخته در تنور میباشد. روایت شده است که دریاها در روز قیامت یکپارچه آتشفشان شده و به آتشی بر افروخته تبدیل میگردند. البته تصور این معنی حتی در مقیاس شناختهای بشری در عصر حاضر نیز امری دور از ذهن نیست زیرا هم اکنون شناخته شده است که فقط طبقاتی از آب و خاک بر روی زمین وجود دارد و اعماق آن همه متشکل از مواد مذاب منفجره است، که وجود آتشفشانها ـ حتی در زیر بستر دریاها ـ نشآنهای بر این حقیقت میباشد. بهقولی دیگر «مسجور» بهمعنی پرساخته شده است. امام رازی میگوید: «حکمت در اینکه خداوند متعال این اماکن سهگانه؛ یعنی طور، بیتالمعمور و بحر مسجور را به سوگند خوردن انتخاب کرد؛ این است که این سه مکان، مکآنهای سه تن از انبیائیاند که ایشان به اخلاص با پروردگار خود در آنها خلوت کرده و با او در آنها به راز و نیازنشستهاند، یعنی موسی ÷در طور، محمد صدر کعبه و یونس ÷در اعماق دریا». نقل است که رسول خدا صدر کعبه به راز و نیاز نشستند و گفتند: «السلام علينا وعلي عبادالله الصالحين. لا أحصي ثناء عليك أنت كما أثنيت علي نفسك». «سلام بر ما و بر بندگان صالح خداوند. پروردگارا! من نمیتوانم آنچنان که تو خود بر خویشتن ثنا گفتهای، ثنای تو را برشمارم». و یونس ÷در اعماق دریا ندا کرد: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[انبیاء:۸٧] پس این اماکن به این سبب از شرف و کرامت برخوردار گردیدند.
﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَٰقِعٞ٧﴾
«که عذاب پروردگارت واقع شدنی است» این جواب قسم است. یعنی: به آنچه ذکر شد سوگند که عذاب پروردگارت بر کسانی که مستحق آن هستند، خواه نخواه آمدنی است.
﴿مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ٨﴾
«آن را هیچ دفع کنندهای نیست» که از دوزخیان برگرداند و دفع کند. البته سوگند الهی به این امور، نشان دهنده این حقیقت است که این پدیدهها بر کمال قدرت و حکمت وی، بر راستی و درستی اخبارش بر وقوع عذابش در روز قیامت و بر تواناییاش در ثبت و نگهداری اعمال بندگان به منظور مجازات آنها، دلالت میکنند.
﴿يَوۡمَ تَمُورُ ٱلسَّمَآءُ مَوۡرٗا٩﴾
«روزی که آسمان جنبش کند به جنبشی سخت» یعنی: بعضی از آن در بعضی دیگر متموج گردیده و به شدت درهم وبرهم گردد و مانند سنگ آسیابی که از مدار خود منحرف شده باشد، در هم بچرخد. که این پدیده، در روز قیامت واقع میشود.
﴿وَتَسِيرُ ٱلۡجِبَالُ سَيۡرٗا١٠﴾
«و کوهها روان شوند به روان شدنی» یعنی: کوهها جابجا شده و از جاهای خود همچون روان شدن ابر، روان گردند و خردوریز و پراکنده شوند.
﴿فَوَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ١١﴾
«پس وای بر تکذیب کنندگان در آن روز» ویل: کلمهای است که به شخصی که در پرتگاه هلاکت و نابودی قرار دارد، گفته میشود. یعنی: وای بر تکذیبکنندگان از عذاب سهمگین روز قیامت؛ آنگاه که پدیده هولناک جنبش و اضطراب آسمآنها و پاشان شدن کوها روی دهد.
﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي خَوۡضٖ يَلۡعَبُونَ١٢﴾
«کسانی که به بیهوده گویی سرگرماند» یعنی: وای بر کسانی که چنان در لجنزار باطل فرورفته و به آن سرگرماند و در تکذیب و استهزا به دعوت محمد صچنان ژاژخایی میکنند که هرگز حسابی را به یاد نیاورده و از عقابی نمیهراسند.
﴿يَوۡمَ يُدَعُّونَ إِلَىٰ نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا١٣﴾
«روزی که به شدت به سوی آتش دوزخ کشیده میشوند» یعنی: روزی که با سختی و خشونت بسیار سختی، به سوی آتش جهنم رانده میشوند.
﴿هَٰذِهِ ٱلنَّارُ ٱلَّتِي كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ١٤﴾
«این همان آتشی است که شما آن را دروغ میپنداشتید» یعنی: نگهبانان دوزخ در آن روز به آنان میگویند: این آتشی که شما آن را مشاهده میکنید، همان آتشی است که در دنیا دروغش میپنداشتید.
﴿أَفَسِحۡرٌ هَٰذَآ أَمۡ أَنتُمۡ لَا تُبۡصِرُونَ١٥﴾
«آیا این» چیزی که هم اکنون میبینید و مشاهده میکنید «سحر است» چنانکه در دنیا به پیامبران †ساحر و جادوگر و به کتابهای نازل کرده حق تعالی، سحر میگفتید؟ «یا شما نمیبینید؟» یعنی: یا اینکه شما از دیدن دوزخ کورید چنان که از دیدن حق در دنیا کور بودید؟.
﴿ٱصۡلَوۡهَا فَٱصۡبِرُوٓاْ أَوۡ لَا تَصۡبِرُواْ سَوَآءٌ عَلَيۡكُمۡۖ إِنَّمَا تُجۡزَوۡنَ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٦﴾
«به آن درآیید» یعنی: هرگاه انکار دوزخ برای شما ممکن نیست و به خوبی برای شما ثابت شد که آنچه میبینید، سحر و جادو هم نیست و در دیدگان شما نیز هیچ خلل و اشکالی وجود ندارد پس همینک به آن درآیید و سختیهای آن را بهجان تحمل کنید، سپس «خواه صبر کنید یا صبر نکنید» بر عذاب آن، هر چه میخواهید بکنید زیرا صبر و عدم آن هردو «به حال شما یکسان است» در عدم بخشیدن سود و فایده، چه بر فرض این که صبر کنید، این صبر شما هیچ سودی به حالتان ندارد «تنها به آنچه میکردید، مجازات مییابید» زیرا جزا در برابر عمل است و هرگاه جزا حتما واقع شدنی است پس صبر و عدم آن هردو برایتان یکسان میباشد.
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَنَعِيمٖ١٧ فَٰكِهِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ وَوَقَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِيمِ١٨﴾
«همانا پرهیزگاران در باغها و در نعمتهایی هستند» بر عکس آن گروه دوزخی که در عذاب و تیرهروزی بهسر میبرند «به آنچه پروردگارشان به آنان از میوهها داده برخوردارند» یعنی: پرهیزگاران در بهشت از میوههای آن برخوردارند. یا معنی این است: ایشان به سبب قرار گرفتن در عطایای خدای ﻷ ـ عطایا و دهشهاییکه هیچ چشمی نظیر آنها را ندیده، هیچ گوشی نظیر آنها را نشنیده و بر قلب هیچ بشری خطور نکرده است ـ از رفاه، نعمت و لذتهای گوارا برخوردارند «و بهسبب آنکه پروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ نگه داشته است» نیز برخوردارند؛ که این خود نعمتی است مستقل.
﴿كُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِيَٓٔۢا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٩﴾
به پرهیزگاران ـ به عنوان شادباش و تبریک ـ گفته میشود: «بخورید و بنوشید؛ گوارایتان باد!» هنی: نعمت و لذتی است که در آن هیچ بریدگی، انقطاع، سختی، کدورت، تیرهگی و ناخالصیای وجود نداشته باشد. آری! به گوارایی بخورید و بیاشامید «به خاطر آنچه میکردید» از اعمال نیک.
﴿مُتَّكِِٔينَ عَلَىٰ سُرُرٖ مَّصۡفُوفَةٖۖ وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِينٖ٢٠﴾
«تکیه زدهاند» بهشتیان در حال خورد و نوششان «بر تختهای برابر یکدیگر گسترده» مصفوفه: بعضی به بعضی دیگر پیوسته و رج زده، به گونهای که همه تختها یک صف به حساب میآیند. در حدیث شریف آمده است: «شخص بهشتی در بهشت به متکایی که گستردهگی آن به مقدار چهل سال راه است، تکیه میزند، نه از آن بر میگردد و نه او را ملول و دلتنگ میگرداند. آنچه که دلش بدان میل کند و چشمانش از دیدن آن لذت برد، آماده نزد وی میآید». «و حوریان درشت چشم را جفت آنان گرداندهایم» یعنی: هریک از بهشتیان را به زنان بهشتیای که حور عیناند، همدم و پیوسته میگردانیم. حوراء: زنی است که سپیدی و سیاهی چشمش هردو در نهایت حسن خود باشد. عین: هر زن درشت چشمی است.
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَمَآ أَلَتۡنَٰهُم مِّنۡ عَمَلِهِم مِّن شَيۡءٖۚ كُلُّ ٱمۡرِيِٕۢ بِمَا كَسَبَ رَهِينٞ٢١﴾
«و کسانی که ایمان آوردهاند و فرزندانشان آنها را در ایمان پیروی کردهاند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهیم کرد» یعنی: خدای سبحان نسل و اولاد شخص مؤمن را در بهشت ـ هرچند که در عمل پایینتر از او باشند ـ به درجه او رفعت میدهد و به او میپیونداند تا چشمان وی به دیدن آنها روشن و دلش به وجودشان شاد گردد چنان که در حدیث شریف به روایت ابنعباس سنیز آمده است اما این امر تحقق نمیپذیرد مگر در صورتی که فرزندانش مؤمن باشند. متن حدیث شریف نقل شده از ابنعباس سدر این باره این است: «چون شخص به بهشت درآید، از پدر و مادر و همسر و فرزندان خود سؤال میکند که آنان در کجایند؟ به او گفته میشود: آنان به درجه تو نرسیدهاند. میگوید: پروردگارا! من هم برای خود و هم برای آنان عمل کردهام! آنگاه به ملحق ساختن ایشان به وی فرمان داده میشود». سپس ابنعباس ساین آیه را تلاوت کرد.
«و چیزی از جزای عملشان را نمیکاهیم» یعنی: با ملحق ساختن فرزندان و اقربای آنها به ایشان، چیزی از ثواب اعمال خودشان را نیز نمیکاهیم «هر کسی در گرو کار و کردار خویش است» در روز قیامت پس اگر بر وجهی عمل کرد که خداوند متعال او را بدان فرمان داده بود و به وجایب خود نیک پرداخت، خداوند متعال او را آزاد میکند و در غیر آن نابودش میکند و چه نابودی هراس انگیزی که حتی مرگ را نیز به آن هیچ راهی نیست و نمیتواند بر آن نقطه پایانی بگذارد!.
﴿وَأَمۡدَدۡنَٰهُم بِفَٰكِهَةٖ وَلَحۡمٖ مِّمَّا يَشۡتَهُونَ٢٢﴾
«با میوه و گوشتی که خوش دارند، آنان را مدد میکنیم» یعنی: افزون بر آنچه که بهشتیان از نعمتها دارند؛ میوههای گوناگون و انواع گوشتهای لذیذ دیگری را که خوش دارند و دلهایشان بدان گرایش دارد، پیدرپی بر ایشان میفرستیم.
﴿يَتَنَٰزَعُونَ فِيهَا كَأۡسٗا لَّا لَغۡوٞ فِيهَا وَلَا تَأۡثِيمٞ٢٣﴾
«در آنجا جامی از دست هم میربایند» یعنی: در آنجا بهشتیان جامهایی از شراب بهشتی را باهم دست به دست میکنند. یا معنی این است: آنها از بس که شاد و سر خوشاند جامهای شراب را از روی سرگرمی و سرمستی از دست یکدیگر میربایند «در آن نه بیهودهگی است و نه بزهکاری» یعنی: در بهشت میان میگساران سخنان بیهوده و گناهآلود رد و بدل نمیشود چنان که در میان میگساران دنیا چنین کارها و حرکاتی روی میدهد. ابن قتیبه میگوید: «شراب بهشت عقلهایشان را نمیرباید تا آثار سوئی چون شراب دنیا در ایشان بجا گذاشته و در نتیجه، حرکتی از ایشان سر زند که گنهکارشان گرداند».
﴿وَيَطُوفُ عَلَيۡهِمۡ غِلۡمَانٞ لَّهُمۡ كَأَنَّهُمۡ لُؤۡلُؤٞ مَّكۡنُونٞ٢٤﴾
«و برای آنان نوجوانانی است که بر گردشان همیگردند» یعنی: نوجوانان خوبروی همراه با جام میوه و غذا و دیگر نعمتها برگرداگرد بهشتیان میگردند، به خدمت سرگرماند و رفتوآمد میکنند «انگاری آنها» یعنی: آن نوجوانان؛ در زیبایی، خرمی، رخشندگی و صفای خود؛ بسان «مرواریدی اند که نهفته است» یعنی: در پرده صدف پنهان و در داخل صدف مصون است و هیچ دستی به آن نرسیده است؛ سپید و چشمربا و خرم. در حدیث شریف به روایت قتاده آمده است: «از رسولاکرم صپرسیدند: یا رسول الله! خدمتکار [بهشت خود] مانند مروارید است پس چگونه است کسی که آن خدمتکار به وی خدمت میکند؟ فرمودند: سوگند به ذاتی که جانم در اختیار اوست، فضل و برتری در میان آنان، همانند فضیلت ماه شب چهارده بر سایر ستارگان است».
﴿وَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ يَتَسَآءَلُونَ٢٥﴾
«و بعضی از آنان به بعضی دیگر به همپرسی روی آورند» یعنی: بعضی از بهشتیان از بعضی دیگر در بهشت سؤال میکنند که در دنیا چه حال و روزی داشته اند، چه رنجهایی دیدهاند و از عاقبت و سرانجام کار چه بیمهایی داشته اند؟ زیرا آنها ازاین گفتوگوها لذت برده، به یکدیگر انس گرفته و در ضمن آن به نعمت پروردگار خویش اعتراف میکنند.
﴿قَالُوٓاْ إِنَّا كُنَّا قَبۡلُ فِيٓ أَهۡلِنَا مُشۡفِقِينَ٢٦﴾
«گویند: ما پیش از این در میان خانواده خود بیمناک بودیم» و از عذاب خداوند أ در ترس و نگرانی بهسر میبردیم. یا ما از عصیان و نافرمانی حق تعالی بیمناک بودیم.
﴿فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ٢٧﴾
سپس در بیان علت وصول خویش به بهشت میگویند: «پس خدا بر ما منت نهاد» با آمرزش و رحمت خویش، یا با توفیق طاعت خویش «و ما را از عذاب سموم حفظ کرد» عذاب سموم: عذاب آتش است. سموم جهنم دمهای است که از گرمای آن به وجود میآید. به قولی: آتشباد جهنم سموم نامیده شد زیرا آن باد وارد مسامات و منافذ بدن میشود.
﴿إِنَّا كُنَّا مِن قَبۡلُ نَدۡعُوهُۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡبَرُّ ٱلرَّحِيمُ٢٨﴾
بهشتیان در بیان علت وصول خویش به بهشت میافزایند: «ما پیش از این» در دنیا «او را میخواندیم» یعنی: خداوند متعال را به یگانگی میخواندیم و او را پرستش میکردیم، یا از او میخواستیم که بر ما با مغفرت و رحمت خویش منت نهد «هرآینه او احسانکننده مهربان است» بر: بسیار احسان کننده و رحیم: بسیار مهربان است به بندگانش.
﴿فَذَكِّرۡ فَمَآ أَنتَ بِنِعۡمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٖ وَلَا مَجۡنُونٍ٢٩﴾
«پس اندرز ده» یعنی: ای پیامبر ص! بر پنددادن و موعظه پایداری ورز «که تو به نعمت پروردگارت» که همانا نبوت است «نه کاهنی و نه دیوانه» کاهن: کسی است که این پندار را در دیگران القا میکند که غیب را بدون وحی میداند. عراف: کسی است که با تکیه بر جنیان، راجع به آینده پیشگویی میکند. یعنی: ای پیامبر ص! آنچه که تو میگویی، کهانت نیست زیرا تو به وحیی ناطق هستی که خداوند متعال تو را به ابلاغ آن دستور داده است.
﴿أَمۡ يَقُولُونَ شَاعِرٞ نَّتَرَبَّصُ بِهِۦ رَيۡبَ ٱلۡمَنُونِ٣٠﴾
«یا» مشرکان «میگویند:» محمد «شاعری است که ما در حق وی حوادث روزگار را انتظار میبریم» تا بمیرد چنان که دیگران مردهاند، یا به هلاکت رسد چنان که پیشینیان وی به هلاکت رسیدهاند پس آنگاه کار دین و دعوتش به پایان میرسد و ما از دست وی راحت میشویم. ریب: در اصل به معنی شک است و بر حوادث نیز اطلاق میشود. منون: زمانه و روزگار، یا مرگ است.
ابن جریر و ابن اسحاق در بیان سبب نزول این آیه از ابن عباس سروایت کردهاند که فرمود: قریش چون در دارالندوه جمع شدند تا در کار رسول خدا صرأی زنیکنند، گویندهای از آنان گفت: او را زندانی و دربند کنید، سپس به او «منون» را انتظار بکشید تا نابود شود چنان که پیشینیان وی از شعراء ـ مانند زهیر، نابغه و اعشی ـ هلاک شدند زیرا او نیز یکی از آنان است. پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود.
﴿قُلۡ تَرَبَّصُواْ فَإِنِّي مَعَكُم مِّنَ ٱلۡمُتَرَبِّصِينَ٣١﴾
«بگو: انتظار بکشید که من نیز با شما از منتظرانم» یعنی: انتظار بکشید مرگ یا هلاکت مرا زیرا من هم با شما از انتظارکشندگان فرجام کار شما هستم و بدانید که من به نصرت خداوند أمطمئن و باورمندم.
﴿أَمۡ تَأۡمُرُهُمۡ أَحۡلَٰمُهُم بِهَٰذَآۚ أَمۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ٣٢﴾
«یا مگر خردهایشان آنان را به این امر فرمان میدهد» یعنی: یا مگر عقلهایشان آنان را به این ادعاهای متناقض که قرآن سحر، یا کهانت یا شعر است، دستور میدهد؟ شایان ذکر است که بزرگان قریش به خردمندی و تعقل توصیف میشدند پس خداوند متعال بدینسان عقلها و خردهایشان را به باد تحقیر گرفت؛ آنگاه که عقلهایشان شناخت حق از باطل را برایشان به باروبر ننشاند «یا مگر آنها قومی طغیانگرند» که در عناد از حد گذشتهاند پس به سبب آن گفتهاند آنچه را کهگفتهاند؟ بنابراین، سخنانشان از اثر خردورزی و تعقل نیست بلکه از اثر طغیان نفس است.
﴿أَمۡ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُۥۚ بَل لَّا يُؤۡمِنُونَ٣٣﴾
«یا مگر میگویند: آن را بر بافته» یعنی: محمد قرآن را از نزد خود بر بافته و برساخته است «نه! بلکه ایمان ندارند» یعنی: حقیقت این است که سبب سرزدن همه این سخنان متناقض از آنان، کافر بودنشان است. آری! آنان به خداوند متعال ایمان نیاورده و آنچه را که رسول وی صآورده است، تصدیق نمیکنند.
﴿فَلۡيَأۡتُواْ بِحَدِيثٖ مِّثۡلِهِۦٓ إِن كَانُواْ صَٰدِقِينَ٣٤﴾
«پس اگر راستگو هستند» در این پندارشان که محمد صقرآن را بر بافته و از نزد خود آورده است؛ «باید سخنی مانند آن» یعنی: مانند قرآن در نظم و بیان شیوا و اسلوب بدیع آن «بیاورند» زیرا با در نظر داشت این امر که قرآن کلامی عربی است و آنان هم سران عرب و میدانداران گستره فصاحت و فرهنگ عربی اعم از نظم، نثر، بیان و بدیع آن ـ هستند، اینک این گود و این میدان؛ قدم پیش گذارند و نظیر قرآن را بیاورند.
﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَيۡرِ شَيۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥﴾
«یا مگر آنها از هیچ آفریده شدهاند؟» یعنی: یا مگر آنان با این کیفیت بدیع و صنع عجیب، بدون آفرینندهای آفریده شدهاند و از این جهت، حق تعالی را عبادت نمیکنند «یا آنکه خود آفریدگار خویش هستند؟» یعنی: یا مگر آنان خود آفریدگار خویشاند؟ پس اگر اقرار کردند که در این کائنات بدون آفرینندهای آفریده نشدهاند و اگر اقرار کردند که خود هم آفریننده خویش نیستند، دیگر پذیرفتن این امر بر آنان الزامی میشود که آفریدگاری آنان را خلق کرده است و این آفریدگار هم خداوند متعال است.
﴿أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا يُوقِنُونَ٣٦﴾
«یا مگر آسمانها و زمین را آفریدهاند؟» که آنها قطعا این کاره نیستند زیرا جز خدای آفریننده توانا، دیگر کسی بر آفرینش آسمآنها و زمین قادر نیست پس چرا دیگر حق تعالی را نمیپرستند؟! «نه! بلکه یقین ندارند» یعنی: واقعیت این استکه علت موضع گیریهای لجبازانه و عنودانهشان این است که در کار خود بر باور و یقینی قرار ندارند بلکه در مورد وعدههای عذاب و هشدارهای الهی، در تاریکیهای شک و شبهه دستوپا میزنند، در غیر آن باید ایمان میآوردند.
﴿أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَبِّكَ أَمۡ هُمُ ٱلۡمُصَۜيۡطِرُونَ٣٧﴾
«یا مگر گنجینههای پروردگارت پیش آنهاست؟» یعنی: آیا کلیدهای پروردگارت در امر رسالت به دست آنهاست تا آن را در هر جایی که بخواهند بگذارند؟ یا معنی این است: آیا گنجینههای باران و رزق بهدست آنهاست؟ «یا مگر آنان» بر مخلوقات خداوند أدر زمین و آسمان «چیرهاند» و مسلط؟ و بنابراین، کار آنها را هر گونه که بخواهند میپردازند و اداره و ساماندهی میکنند؟ نه! هرگز این گونه نیست بلکه فقط خدای ﻷ است که مالک، متصرف و فعال مایشاء میباشد.
﴿أَمۡ لَهُمۡ سُلَّمٞ يَسۡتَمِعُونَ فِيهِۖ فَلۡيَأۡتِ مُسۡتَمِعُهُم بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٍ٣٨﴾
«یا مگر نردبانی دارند که برشوند و بشنوند؟» یعنی: یا مگر میگویند که نردبانی نصبکرده به سوی آسمان دارند که بر آن بالا رفته و سخن فرشتگان و آنچه را که به سویشان وحی میشود، میشنوند و به وسیله آن به علم غیب میرسند چنان که محمد صاز طریق وحی به آن میرسد؟ «پس» اگر چنین ادعایی دارند «باید شنونده آنان سلطانی مبین بیاورد» یعنی: باید شنونده آنان، حجت روشن وآشکاری بر این شنیدن خود بیاورد ولی اگر چنین چیزی نزدشان موجود نیست، دیگر راهی جز این ندارند که از این پیامبر و از این قرآن پیروی کنند.
﴿أَمۡ لَهُ ٱلۡبَنَٰتُ وَلَكُمُ ٱلۡبَنُونَ٣٩﴾
«آیا خدا را دختران است و شما را پسران؟» یعنی: یا مگر دختران را به خداوند أو پسران را به خود نسبت میدهند؟ قطعا هرکس دارای چنین اندیشهای باشد، با فهم و خرد بیگانه بوده و در حضیض انحطاط فکری قرار دارد بنابراین، از او بعید نیست که توحید و رستاخیز را هم انکار کند.
﴿أَمۡ تَسَۡٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ٤٠﴾
«یا» ای پیامبر ص! «از آنها مزدی مطالبه میکنی» که در برابر تبلیغ رسالت به تو بدهند؛ «و آنان از غرامت گرانبارند؟» یعنی: از بر عهده گرفتن این غرامت و تاوانی که تو از آنان میطلبی، احساس گرانباری میکنند لذا از حمل این بار گران به عسرت و زحمت درافتادهاند و نمیتوانند اسلام بیاورند؟.
﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَيۡبُ فَهُمۡ يَكۡتُبُونَ٤١﴾
«یا مگر غیب پیش آنهاست و آنها مینویسند؟» یعنی: یا مگر ادعا میکنند که علم غیب یعنی اطلاعات ثبت شده بر لوح محفوظ نزدشان است و بنابراین، هر چه را بخواهند از روی علم غیب برای مردم مینویسند؟ پس بر این مبنی میگویند که ما برانگیخته نمیشویم و اگر هم برانگیخته شویم عذاب نمیشویم؟ قطعا موضوع چنین نیست زیرا جز خدای سبحان هیچکس دیگری غیب را نمیداند. قتاده میگوید: «چون مشرکان گفتند که ما در حق محمد حوادث بد روزگار را انتظارمیکشیم»، خداوند متعال فرمود: ﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَيۡبُ﴾آیا نزدشان علم غیب است که بدانند محمدصچه وقت رحلت میکند، یا کار وی به کجا خواهد انجامید؟ که قطعا چنین نیست.
﴿أَمۡ يُرِيدُونَ كَيۡدٗاۖ فَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ هُمُ ٱلۡمَكِيدُونَ٤٢﴾
«یا مگر میخواهند نیرنگی بزنند؟» یعنی: مگر نیرنگی در حق رسولاکرم ص اندیشیدهاند تا او را با این توطئه و نیرنگ از بین ببرند «ولی کافران خود در نیرنگ گرفتار شدهاند» یعنی: چنان نیست که نیرنگشان مؤثر باشد بلکه کافران خود در زیان بداندیشی و نیرنگ خویش گرفتار شدهاند و بر این نیرنگشان جزا داده میشوند. یعنی مغلوب و نابود گردیده یا خود گرفتار کید و نیرنگ میشوند. پس هرگاه فرجام کارشان این است، دیگر سود و ثمر برگشتشان از راه تقوی و ایمان چیست؟.
﴿أَمۡ لَهُمۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٤٣﴾
«یا مگر آنان را جز خداوند معبودی است» که یاریشان داده و از عذاب وی نگاه میدارد؟ «منزه است خدا از آنچه با او شریک میگردانند» یعنی: حق تعالی از شرک ورزیدنشان، یا از مشارکت با آنچه که برایش شریک میگردانند و نیز از خود آن شریکان پنداری، منزه و بیزار است.
﴿وَإِن يَرَوۡاْ كِسۡفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ سَاقِطٗا يَقُولُواْ سَحَابٞ مَّرۡكُومٞ٤٤﴾
«و اگر پاره سنگی را در حال سقوط از آسمان ببینند میگویند: ابری متراکم است» یعنی: اگر آنان قطعهای آتش از آسمان را بر خود افتاده بینند که برای عذاب آنان فرو آورده شده باشد، باز هم از کفر خویش باز نمیایستند بلکه میگویند: این ابری است که به گونه متراکم بر روی هم نشسته است و بر ما باران میباراند!! از فرط طغیان و عنادی که دارند.
﴿فَذَرۡهُمۡ حَتَّىٰ يُلَٰقُواْ يَوۡمَهُمُ ٱلَّذِي فِيهِ يُصۡعَقُونَ٤٥﴾
«پس آنان را رها کن تا آن روز مخصوصشان را که در آن بیهوش شوند دیدار کنند» که آن روز، روز مرگشان یا به قول جمهور مفسران: روز قیامت است. صعقه: نابودی و هلاکت سریع است.
﴿يَوۡمَ لَا يُغۡنِي عَنۡهُمۡ كَيۡدُهُمۡ شَيۡٔٗا وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ٤٦﴾
«روزی که نیرنگشان به هیچ وجه به کارشان نیاید» یعنی: در آن روز، نیرنگ و توطئهای که در دنیا علیه رسول خدا صاندیشیدند، هیچ سودی در برگرداندن عذاب از آنان ندارد «و نه آنها نصرت داده شوند» یعنی: نه عذابی را که بر آنان فرودآمدنی است، هیچ بازدارندهای از آنان باز میدارد بلکه آن عذاب خواهناخواه بر آنان فرودآمدنی است.
﴿وَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ عَذَابٗا دُونَ ذَٰلِكَ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٤٧﴾
«و در حقیقت، برای ستمگران عذابی قبل از این است» دون ذلک: یعنی ستمگران قبل از این عذاب، در دنیا نیز عذاب دیگری دارند و آن کشتنشان در روز بدراست. ابن زید میگوید: «این عذاب عبارت از مصایب دنیاست؛ چون دردها، آفات، بلیات، امراض و از بین رفتن اموال و فرزندان». بهقولی دیگر: مراد عذاب قبر است. در حدیث شریف راجع به بازگشت کفار بر کفر خود بعد از برطرف شدن عذاب از آنان، آمده است: «إن المنافق إذا مرض وعوفي مثله في ذلك كمثل البعير، لايدري فيما عقلوه ولا فيما أرسلوه». «بیگمان مثل منافق وقتی مریض شود و از مرض خویش عافیت یابد، چون مثل شتر است، نمیداند که برای چه او را بستهاند و چرا بعد از آن رهایش کردهاند!». «ولی بیشترشان نمیدانند» و از این عذاب عبرت نمیگیرند.
﴿وَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعۡيُنِنَاۖ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ٤٨﴾
«و تا رسیدن حکم پروردگار خود» یعنی: ای پیامبر ص! تا آنگاه که عذاب موعود ما بر آنان فرود آید و آنان را فراگیرد «صبر کن، هرآینه تو زیر نظر مایی» یعنی: تو در معرض دید و نظر و عنایت ما بوده و در حفظ و حمایت ما قرار داری پس از آنان پروایی نداشته باش و بی باک به راه خویش ادامه بده «و هنگامی که بر میخیزی» از مجلس خود «با ستایش پروردگارت تسبیح گوی» لذا در هنگام برخاستن از هر مجلسی که در آن مینشینی، در هنگام برخاستن از خواب و در هنگام برخاستن به سوی نماز، بگو: «سبحان الله وبحمده»، یا «سبحانك اللهم وبحمدك». در حدیث شریف آمده است که رسول اکرم صدر ابتدای نماز چنین میگفتند: «سبحانك اللهم وبحمدك وتبارك اسمك، وتعالي جدك ولا إله غيرك». همچنین در حدیث شریف آمده است که رسول اکرم صدر آخر عمر خود هر وقت میخواستند از مجلسی برخیزند، میگفتند: «سبحانك اللهم وبحمدك، أشهد أن لا إله إلا أنت، أستغفرك وأتوب إليك» که این دعای کفاره مجلس است. همچنین در حدیث شریف آمده است: «هر کس در شب از خواب برخیزد و بگوید: «لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد وهو علي كل شيء قدير، سبحان الله والحمد لله ولا إله إلا الله والله أكبر ولا حول ولا قوة إلا باالله». «سپس بگوید: رب اغفر لی ـ یا فرمودند: آنگاه دعا کند؛ دعای وی اجابت میشود پس اگر عزم کرد که وضو گیرد و سپس نماز بخواند، نمازش پذیرفته میشود».
﴿وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَإِدۡبَٰرَ ٱلنُّجُومِ٤٩﴾
«و نیز پارهای از شب الله را تسبیح گوی» یعنی: ای پیامبر ص! در پاسهایی از شب، حقتعالی را تسبیح گوی. مقاتل در معنای آن میگوید: «یعنی نمازهای مغرب و عشا را ادا کن». به قولی مراد این است: «دو رکعت بامداد را ادا کن». «و به هنگام فرو شدن ستارگان نیز» یعنی: به هنگام افول و غایب شدن ستارگان در آخر شب نیز پروردگارت را تسبیح گوی. به قولی: مراد ادای نماز بامداد است زیرا عبادت در این هنگام بر نفس دشوارتر و از معرض ریا دورتر میباشد. در حدیث شریف متفق علیه در میان بخاری و مسلم به روایت ابن عباس سآمده است: چون رسول اکرم صدر دل شب به نماز بر میخاستند، میگفتند: «اللهم لك الحمد أنت نور السموات والأرض ومن فيهن، ولك الحمد أنت قيوم السموات والأرض ومن فيهن، ولك الحمد أنت رب السموات والأرض ومن فيهن، أنت الحق ووعدك الحق، وقولك الحق، ولقاؤك الحق، والجنة حق، والنار حق، والساعة حق، والنبيون حق، ومحمد صحق، اللهم لك أسلمت وعليك توكلت وبك آمنت، وإليك أنبت وبك خاصمت وإليك حاكمت، فاغفر لي ما قدمت وما أخرت، وأسررت وأعلنت، أنت المقدم وأنت الموخر، لا إله إلا أنت، ولا إله غيرك». «بار خدایا! ستایش از آن توست، تو نور آسمانها و زمین و همه کسانی هستی که در آنها به سر میبرند و حمد از آن توست، تو برپا دارنده آسمانها و زمین و همه کسانی هستی که در آنها بهسر میبرند و حمد از آن توست، تو پروردگار آسمانها و زمین و همه کسانی هستی که در آنها بهسر میبرند، تو حق هستی و وعدهات حق است، سخنت حق است، دیدارت حقاست، بهشت حق است، دوزخ حق است، قیامت حق است، پیامبران حقاند ومحمد حق است. بار خدایا! برای تو تسلیم شدهام و بر تو توکل کردهام، به تو ایمان آوردهام، به سوی تو به اخلاص بازگشتهام، به سوی تو داد خواهی کردهام و بهسوی تو به داوری رفتهام پس آنچه را که پیش فرستادهام و آنچه را که واپس افگندهام (از لغزشها) و آنچه را که پنهان کردهام و آنچه را که آشکار نمودهام برایم بیامرز، تویی پیش اندازنده و تویی به تأخیر افگننده، معبودی جز تو نیست و خدایی غیر از تو نمیباشد».