سوره حدید
مدنی است و دارای (۲٩) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره بدان جهت «حدید» نامیده شد که در آیه (۲۵) ازآن به منافع حدید (آهن) و اهمیتی که این عنصر در مدنیت و عمران دارد، توجه داده شده است. و چنانکه قرطبی گفته است؛ این سوره از نظر جمهور مفسران مدنی است و قولی که میگوید: این سوره مکی است، ضعیف است.
فضیلت آن: در حدیث شریف به روایت عرباض بن ساریه سآمده است که رسول اکرم صقبل از آنکه بخوابند، سورههای «مسبحات» [۲۸]را میخواندند و فرمودند: «بیگمان در مسبحات آیهای است که بهتر از هزار آیه است». و آن عبارت از این فرموده حق تعالی است: ﴿هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ٣﴾[الحدید: ۳]».
محور این سوره دعوت از جامعه اسلامی به سوی تثبیت حقیقت ایمان در وجود خود با همه مظاهر آن و با ایثار و اخلاص است.
﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١﴾
«تسبیح گفت خداوند را هرآنچه که در آسمانها و زمین است» یعنی: همه چیز در آسمآنها و زمین حق تعالی را به پاکی یاد کرد و تمجید گفت، یا به زبان قال؛ مانند تسبیحگفتن فرشتگان و انس و جن، یا به زبان حال؛ مانند تسبیح گفتن دیگر موجودات زیرا هر موجودی بر وجود آفریننده حکیم دلالت میکند. بهقولی: همه موجودات به طور حقیقی به تسبیح گفتن آفریننده متعال ناطق اند ولی ما انسآنها تسبیحگفتن آنها را نمیفهمیم. شایان ذکر است که در قرآن کریم از تسبیحگفتن برای خداوند أبه صیغههای امر، ماضی، مضارع و مصدر تعبیر شده است: صیغه امر؛ مانند (سبح) در آخر سوره قبل (واقعه). صیغه ماضی؛ مانند (سبح) در اول سوره «اعلی»، این سوره و سورههای «حشر» و «صف». صیغه مضارع (یسبح)؛ مانند سورههای «جمعه» و «تغابن» و صیغه مصدر؛ مانند اول سوره «اسراء» که به لفظ «سبحان» آمده است. البته تنوع و تعدد تسبیح گفتن برای حق تعالی به همه صیغهها که شامل همه زمآنها میشود، بر این حقیقت دلالت دارد که حق تعالی از سوی هر چیز و در هر حال سزاوار تسبیح است و این استحقاق او همیشگی و مستمر میباشد «و اوست عزیز» یعنی: قادر، غالب وپیروزمند «حکیم» که افعالش همه بر اساس حکمت و صواب استوار است.
﴿لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ٢﴾
«او راست فرمانروایی آسمانها و زمین» پس به یگانگی در آنها تصرف میکند و امر و تصرف کس دیگری در آنها نافذ نیست و این است سبب تسبیح گفتن آنها برای او «زنده میکند و میمیراند» زندگان را در دنیا زنده میکند و میمیراند و مردگان را برای رستاخیز زنده میکند «و او بر هر چیز تواناست» پس هیچ چیز او را عاجز نمیگرداند و هر چه که بخواهد میشود و هر چه که نخواهد نمیشود.
﴿لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ٢﴾
«اوست اول» قبل از هر چیز «و اوست آخر» بعد از همه چیز. یعنی: او بعد از فنای خلقش باقی است و بر او فنا و نیستی عارض نمیشود «و اوست ظاهر» یعنی: غالب و برتر بر همه چیز که وجودش نمایان است زیرا نشانههای بسیاری بر این وجود مطلق دلالت میکنند «و اوست باطن» یعنی: دانا به آنچه پنهان است. یا معنی این است: اوست پنهان از دیدگان. یا حقیقت ذاتش پنهان است پس عقلها و حاسهها به او احاطه نمیکنند لذا او به آثار و افعال خویش آشکار و به ذات خویش پنهان است «و او به همه چیز داناست» پس چیزی از دانستنیها از ساحت علمش بیرون نیست. در حدیث شریف به روایت ابن ابی شیبه، مسلم و ترمذی از ابیهریره سآمده است که فرمود: فاطمه لنزد رسول خدا صآمد واز ایشان برای خود خدمتکاری میطلبید پس به او فرمودند: «قولي: اللهم ربنا وربكل شي، منزل التوراة والإنجيل والفرقان فالق الحب والنوي، أعوذ بك من كل شي أنت آخذ بناصيته، أنت الأول فليس قبلك شيء وأنت الآخر فليس بعدك شيء وأنت الظاهر فليس فوقك شيء، وأنت الباطن فليس دونك شيء، اقض عنا الدين، واغننا من الفقر: ای فاطمه!». «بگو: بارخدایا! ای پروردگار ما و پروردگار همه چیز! ای فرودآورنده تورات و انجیل و فرقان! ای شکافنده دانهها و هستهها! پناه میبرم به تو از شر همه چیزی که تو گیرنده موی پیشانی آن هستی (یعنی تحت قبضه وتصرف توست) تویی اول؛ پس قبل از تو چیزی نیست و تویی آخر؛ پس بعد از تو چیزی نیست و تویی ظاهر؛ پس فوق تو چیزی نیست و تویی باطن؛ پس ورای تو چیزی نیست، بپرداز از ما وام را و ما را از فقر بینیاز کن».
﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يَعۡلَمُ مَا يَلِجُ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا يَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا يَعۡرُجُ فِيهَاۖ وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ٤﴾
«اوست آنکه آسمانها و زمین را در شش روز» یعنی: در شش طور از اطوار مختلف «آفرید» و البته او قادر است که آنها را در یک لحظه بیافریند ولی اینعدد را بهکار گرفت تا تأنی و تأمل در امور را به بندگانش بیاموزد «سپس بر عرش استوا یافت» به چنان استوایی که سزاوار جناب اوست. این رأی سلف در باب استوا بر عرش است و این رأی به احتیاط اولی است اما خلف، استوا را به تدبیر حق تعالی و استیلایش بر کلیدهای امور و سلطه وی بر همه چیز تأویل میکنند «آنچه را که به زمین وارد میشود» از باران و غیر آن «میداند و آنچه را که از آن بیرون میآید» از ارواح، فرشتگان، ماهوارهها، سفینههای فضایی، نباتات و غیره نیز میداند «و آنچه را از آسمان فرود میآید» از باران و غیره «و آنچه را در آن بالا میرود» یعنی: آنچه را بهسوی آن بالا میرود؛ از فرشتگان، اعمال، ارواح بندگان، دعاها، بخارهای متصاعد و مانند اینها را نیز میداند پس ذرهای از علم وی پنهان نیست. در حدیث شریف آمده است: «عمل شب قبل از عمل روز و عمل روز قبل از عمل شب بهسوی خداوند متعال بالا برده میشود». «و او با شماست» به قدرت، سلطه و علم خویش «هر جا که باشید» یعنی: در هر جایی از زمین و ماحول و اندرون آن اعم از خشکه و دریا و فضا که بگردید. ابوحیان میگوید: «این آیهای است که امت اسلام بر تأویل آن و اینکه بر ظاهر خود حمل نمیشود، اجماع دارند». یعنی: این آیه بر معیت و همراهی حق تعالی با ذات خود از نظیر حیز و مکان حمل نمیشود و «معیت» وی به حضور علم، قدرت و ارادهاش تأویل میشود. پس این آیه حجت است علیه کسانی که تأویل را در آیات دیگری که جاری مجرای این آیه است و در آنها نیز حمل معانی بر ظاهر آنها مستحیل میباشد، جایز نمیدانند «و خداوند به آنچه میکنید بیناست» پس چیزی از اعمالتان بر او پنهان نمیماند.
﴿لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٥﴾
«فرمانروایی آسمانها و زمین او راست» این تکرار برای تأکید است «و کارها بهسوی خداوند بازگردانیده میشود» نه بهسوی غیر وی.
﴿يُولِجُ ٱلَّيۡلَ فِي ٱلنَّهَارِ وَيُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِي ٱلَّيۡلِۚ وَهُوَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٦﴾
آن گاه خداوند متعال بار دیگر بر مالکیت خود دلیل آورده و میفرماید: «شب را در روز در میآورد و روز را در شب در میآورد» با کاستن از یکی و افزودن در دیگری پس با افزودن در زمان شب از زمان روز میکاهد و باز برعکس در زمان روز افزوده و از زمان شب میکاهد، آن هم با دقیقترین برنامه و نظام، بهگونهای که منافع و مصالح ساکنان کره زمین تأمین گردد. تفسیر نظیر آن در سوره «آلعمران/۲٧» نیز گذشت. «و او به راز سینهها داناست» یعنی: رازها و اسرار نهانیای که سینهها در خود مخفی میدارند، بر حق تعالی پنهان نمیماند.
این آیات بیانگر موجبات تسبیح و تنزیه حق تعالی از هر آنچه که سزاوار شأن وی نیست و برانگیزاننده بندگان به تأمل در ملکوت خداوند أو شکرگزاری نعمتهای وی است.
﴿ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَأَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَكُم مُّسۡتَخۡلَفِينَ فِيهِۖ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَأَنفَقُواْ لَهُمۡ أَجۡرٞ كَبِيرٞ٧﴾
«به خداوند و پیامبرش ایمان بیاورید» یعنی: یگانگی خداوند أو صحت رسالت پیامبرش حضرت محمد صرا تصدیق کنید و بر این تصدیق و باور مداومت ورزید «و از آنچه که شما را در آن جانشین ساخته است انفاق کنید» یعنی: از آنچه که خداوند أشما را جانشین تصرف در آن ساخته است ـ در حالی که مالک حقیقی آن نیستید ـ در زکات فرض و صدقات داوطلبانه دیگر انفاق و بخشش کنید زیرا مال؛ مال خداوند أو بندگان؛ جانشینان او در اموالش هستند پس بر آنان است که مال او را در اموری مصرفکنند که او خود میپسندد. بهقولی معنی این است : خداوند أشما را جانشین کسانی کرده است که قبل از شما میزیستهاند و شما از آنان میراث میبرید چنان که باز به زودی این اموال به غیر شما از کسانی منتقل خواهد شد که از شما میراث میبرند پس در انفاق اموال بخل نورزید. در حدیث شریف به روایت عبدالله بنشخیر سآمده است کهرسول اکرم صفرمودند: «الهاكم التكاثر، يقول ابن آدم؛ مالي مالي، وهل لك من مالك إلا ما أكلت فأفنيت، أو لبست فأبليت، أو تصدقت فأبقيت». «فزون طلبی شما را غافل ساخت؛ فرزند آدم میگوید: مال من! مال من! و مگر تو را از مالت جز آن چیزی است که خوردهای و فنایش کردهای، یا پوشیدهای و کهنهاش ساختهای، یا صدقه دادهای و (برای آخرت خویش) باقی گذاشتهای؟». «پس کسانی از شما که ایمان آوردهاند و انفاق کردهاند برای ایشان است مزدی بزرگ» یعنی: کسانی که در میان ایمان به خدا و رسولش و انفاق در راه وی جمع کردهاند، برایشان پاداشی است بزرگ که همانا بهشت برین است.
در بیان سبب نزول روایت شده است که این آیه درباره غزوه تبوک و انفاق در آن نازل شد.
﴿وَمَا لَكُمۡ لَا تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلرَّسُولُ يَدۡعُوكُمۡ لِتُؤۡمِنُواْ بِرَبِّكُمۡ وَقَدۡ أَخَذَ مِيثَٰقَكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٨﴾
«و شما را چه شده است که به خداوند ایمان نمیآورید» یعنی: کدامین عذر و چه مانعی شما را از ایمان آوردن باز میدارد؟ «حال آنکه پیامبر شما را دعوت میکند که به پروردگارتان ایمان آورید» و شما را به این حقیقت متنبه و متوجه کرده و بر شما کتابی را میخواند که به برهانها و حجتها گویاست؟ پس تمام علل و عوامل عدم ایمان از سر راه شما برداشته شده است «و اگر مؤمن هستید» به میثاقی که از شما گرفته شده است؛ «به راستی از شما میثاقتان را گرفته است» یعنی: حال آنکه خداوند أاز شما بر ایمان پیمان گرفت آن گاه که شما را از پشت پدرتان آدم ÷بیرون آورد، که این عهد و پیمان به عهد «الست» معروف است. یا حق تعالی با ادلهای که برای شما برپا کرده، از شما پیمان گرفته است که این ادله دال بر توحید و وجوب ایمانند. یا پیامبر صاز شما به ایمان آوردن پیمان گرفته است ـ و این تفسیر ابن کثیر از جمله اخیر است. در حدیث شریف به روایت بخاری آمده است که رسول خدا صبه یارانشان گفتند: «نزد شما ایمان کدام مؤمنان دوست داشتهتر و دلپسندتر است؟ گفتند: ایمان فرشتگان. رسول خدا صفرمودند: آنان را چه شده است که ایمان نیاورند درحالیکه نزد پروردگارشانند؟ گفتند: پس ایمان انبیا †. رسول خدا صفرمودند: و چرا آنان ایمان نیاورند در حالی که وحی بر ایشان نازل میشود؟ گفتند: پس (این مؤمنان محبوب الایمان) خود ما هستیم. رسولخدا صفرمودند: و چرا شما ایمان نیاورید درحالیکه من در میان شما هستم؟ بدانید که شگرفترین و محبوبترین مؤمنان از نظر ایمان، قومی هستند که بعد از شما میآیند (زیرا آنها) صحیفههایی را مییابند و به آنچه که در آنهاست ایمان میآورند».
﴿هُوَ ٱلَّذِي يُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦٓ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖ لِّيُخۡرِجَكُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ بِكُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ٩﴾
«اوست آنکه بر بنده خود آیات بینات را» یعنی: آیات واضح و آشکار را که عبارت از آیات قرآن است «فرومیفرستد» به قولی: مراد از آیات، معجزات است که قرآن بزرگترین آنهاست «تا شما را از تاریکیها بهسوی نور بیرون آورد» یعنی: حق تعالی آیات بینات خود را فرومیفرستد تا شما را با این آیات از تاریکیهای شرک بهسوی نور ایمان بیرون آورد. یا تا پیامبرش صشما را با این آیات، یا به وسیله دعوت خود از تاریکیهای شرک بهسوی نور ایمان بیرون آورد «و بیگمان خداوند بر شما رئوف رحیم است» یعنی: او به شما بسیار با رأفت و نهایت مهربان است، از آنجا که کتابهای خویش را فرود آورد و پیامبرانش را برای هدایت بندگانش برانگیخت و به صرف حجتهای عقلیای که در امکان و دسترس هر بشری هست، اکتفا نکرد پس رأفت و رحمتی کاملتر و بلیغتر از این وجود ندارد.
﴿وَمَا لَكُمۡ أَلَّا تُنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ١٠﴾
«و شما را چه شده است که در راه خدا انفاق نمیکنید» یعنی: کدام عذر و چه مانعی شما را از انفاق در جهاد برای برتری دین خدا أباز میدارد؛ «و حال آنکه میراث آسمآنها و زمین به الله تعلق دارد؟» یعنی: حال آنکه شما نابود میشوید، عالم سراسر منقرض میگردد و همه آنچه که در آسمآنها و زمین است همچون بازگشت میراث بهسوی وارث بهسوی خدای سبحان باز میگردد و چیزی از آن برای شما باقی نمیماند پس هرگاه قضیه چنین است، در این صورت انفاق شما در راهی که عوض ماندگاری از خود ـ مانند ثواب و پاداش الهی ـ بهجا میگذارد سزاوارتر است «و کسانی از شما که پیش از فتح انفاق و جهاد کردهاند یکسان نیستند» با کسانی که بعد از فتح انفاق و جهاد کردهاند «آنان از حیث درجه بزرگتر از کسانیاند که بعد از آن انفاق و جهاد کردهاند» مراد از فتح: فتح مکه است زیرا قبل از فتح مکه نیاز مسلمانان به انفاق مال بیشتر بود چرا که ایشان از نظر تعداد کمتر و از نظر نیرو ضعیفتر بودند و مال اندکی مییافتند که آن را در راه خدا أایثار کنند. البته بذل و انفاق جان که همانا قتال و جهاد در راه خدا أاست، نهاییترین پایه جود و سخا میباشد. در حدیث شریف به روایت امام احمد از انس سآمده است که فرمود: خالدبن ولید و عبد الرحمن بن عوف بباهم مشاجره کردند؛ خالد به عبدالرحمن گفت: شما به خاطر ایامی که بر اسلام سبقت جستهاید بر ما دراز دستی و برتریجویی میکنید؟ پس چون این خبر به رسول اکرم صرسید، فرمودند: «دعوا لي أصحابي، فوالذي نفسي بيده لو أنفقتم مثل أحد، أو مثل الجبال ذهبا، ما بلغتم أعمالهم». «اصحابم را به من واگذارید (و از کشمکش و رقابت با آنان دست بردارید) زیرا سوگند به ذاتی که جانم در ید اوست، اگر شما به مانند کوه احد یا مانند کوهها از طلا انفاق کنید، به پایه اعمال آنان نمیرسید». «و خداوند هر یک» از دو گروه یاد شده «را وعده نیکی داده است» که همانا نیل به بهشت ـ با تفاوت درجاتشان در آن ـ است «و خداوند به آنچه میکنید آگاه است» پس شما را به اندازه اعمالتان جزا میدهد.
مفسران در بیان سبب نزول روایت کردهاند : این آیه درباره ابوبکر صدیق سنازل شد که مال خویش را قبل از فتح مکه بر رسول خدا صانفاق کرد و خداوند أبه او از طریق وحی سلام فرستاد زیرا نقل است که رسول اکرم صبه وی فرمودند: «این جبرئیل است که از سوی خدای سبحان بر تو سلام میگوید و پروردگارت به تو میفرماید: آیا از من در این فقر خویش راضی هستی یا ناراض؟» پس ابوبکر سگریست و گفت: آیا بر پروردگارم خشمگین میشوم؟! من از پروردگارم راضی هستم، من از پروردگارم راضی هستم. ابن مسعود سمیگوید: «اولین کسانی که اسلام را به شمشیر خود پیروز کردند، رسول خدا صو ابوبکر بودند زیرا او اولین کسی بود که بر ایشان انفاق کرد». شایان ذکر است که عدم برابری میان دو گروه یاد شده هم در احکام دین و هم در مراتب دنیاست چنانکه عائشه لفرمود: «رسول اکرم صبه ما دستور دادند که مردم را در جایگاهها و مراتبشان فرود آوریم». یعنی آنان را به قدر فضل و منزلتشان حرمت گذاریم. شایان ذکر است که بزرگترین جایگاهها از روی مرتبت، امامت نماز است زیرا در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صدر بیماریشان فرمودند: «به ابوبکر بگویید که باید برای مردم نماز اقامه کند».
﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَيُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥ وَلَهُۥٓ أَجۡرٞ كَرِيمٞ١١﴾
آن گاه خدای ﻷ مؤمنان را به انفاق مال برانگیخته و میفرماید : «کیست آن کس که به خدا وامی نیکو دهد» یعنی: کیست آن کس که مالش را در راه خدا أانفاق کند بدان امید که حق تعالی برایش در قبال آن عوض عطا کند لذا او مانند کسی است که به خدا أوامی نیکو میدهد یعنی هدفش از آن انفاق، کسب رضای خداوند أاز روی اخلاص و با میل قلبی تمام بدون هیچ منت و آزاری است در حالی که خاطرش نیز به دادن آن خوش است. شایان ذکر است که این وام، به «قرض الحسنه» معروف میباشد «تا آن را برایش دو چندان گرداند و او راپاداشی است بزرگ و ارجمند» که همانا بهشت میباشد؟ دو چندان کردن در اینجا همانا پاداش دادن یک حسنه از ده برابر تا هفتصد برابر آن ـ بنابر اختلاف احوال، اشخاص و اوقات ـ است. در حدیث شریف به روایت عبدالله بن مسعود سآمده است که فرمود: «چون این آیه نازل شد، ابوالدحداح انصاری گفت: یا رسولالله! آیا واقعا خدای متعال از ما وام میخواهد؟ رسول اکرم صفرمودند: آری ای ابوالدحداح! گفت: پس ای رسول خدا! دستتان را به من بدهید. رسول خدا صدست خود را به وی دادند. گفت: اینک من باغم را به پروردگارم به قرض دادم». شایان ذکر است که باغ ابوالدحداح باغ بزرگی بود که ششصد اصله درخت خرما داشت و همسرش امالدحداح و خانوادهاش نیز در اندورن آن باغ بهسر میبردند پس بیدرنگ به باغ آمد و به همسرش گفت: «ای ام الدحداح! از باغ بیرون آی زیرا من آن را برای پروردگارم به قرض دادم».
﴿يَوۡمَ تَرَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَسۡعَىٰ نُورُهُم بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَبِأَيۡمَٰنِهِمۖ بُشۡرَىٰكُمُ ٱلۡيَوۡمَ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٢﴾
«آن روز که مردان و زنان مؤمن را میبینی که نور ایشان میشتابد» نور ایشان، همانا روشنیای است که آن را میبینند. آری! این نور میشتابد «پیشاپیش ایشان» مراد از آن: نوری است که در روز قیامت پیشاپیششان بر صراط قرار دارد و چون از عرصات قیامت بهسوی بهشت میروند همراه با ایشان به جلو میشتابد «و» میشتابد «در سمت راست ایشان» به سبب اینکه نامههای اعمالشان بهدست راست ایشان داده شده است. چنانکه ابن مسعود سدر تفسیر این آیه گفته است: «مردم به اندازه اعمال خود بر صراط حرکت میکنند و به جلو میروند پس نور برخی از آنان در بزرگی و جلوهگری خود مانند کوه است و نور برخی دیگر مانند درخت خرماست و نور برخی دیگر در حد و حجم یک شخص ایستاده است و پایینترینشان از نظر نور کسی است که نورش در انگشت ابهامش قرار دارد پس گاهی روشن میشود و گاهی خاموش». قتاده روایت میکند که رسول اکرم صدر حدیث شریف فرمودند: «از مؤمنان کسانیاند که نورشان از مدینه تا عدن و صنعاء را روشن میکند و این نور (نسبت به مراتب افراد) همینطور (مرتبه به مرتبه) پایین میآید تا بدانجا که از مؤمنان کسی است که نورش فقط جای هردو پایش را روشن میسازد». «امروز شما را مژده باد به باغهایی که از فرودست آن جویباران جاری است و در آنها جاودان هستید» این سخن به عنوان مژده و بشارت و گرامیداشت از سوی فرشتگان به ایشان گفته میشود «این» نور و بشارت «همان رستگاری بزرگ است» که حد و اندازه آن در تحت حصر و حیطه مقدار نگنجد تا بدانجا که گویی غیر از آن دیگر هیچ رستگاریای نیست و ما سوای آن هیچ قدر و قیمت و اعتباری ندارد. آری! چه رستگاریای بزرگتر از ورود به بهشت است؟ البته سیاق آیات میرساند که این مژدهها همه برای انفاقکنندگان در راه خدا أاست.
﴿يَوۡمَ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِكُمۡ قِيلَ ٱرۡجِعُواْ وَرَآءَكُمۡ فَٱلۡتَمِسُواْ نُورٗاۖ فَضُرِبَ بَيۡنَهُم بِسُورٖ لَّهُۥ بَابُۢ بَاطِنُهُۥ فِيهِ ٱلرَّحۡمَةُ وَظَٰهِرُهُۥ مِن قِبَلِهِ ٱلۡعَذَابُ١٣﴾
«آن روز مردان منافق و زنان منافق به مؤمنان» انفاق کننده در راه خدا أ«میگویند: به خاطر ما درنگ کنید» یعنی: منتظر ما بمانید. این سخن را هنگامی میگویند که مؤمنان را میبینند که در پرتو نور خود به شتاب تمام بهسوی بهشت برده میشوند. آری! به بهشتیان میگویند: منتظر ما بمانید «تا از نورتان روشنی برگیریم» زیرا منافقان خود نوری به همراه ندارند و در تاریکی بهسر میبرند پس از مؤمنان میخواهند تا در پرتو انوارشان از ظلمات رهایی یابند «گفته میشود» به آنان از باب استهزا و تمسخر؛ و گوینده فرشتگان یا مؤمنانند: «باز پس برگردید و نوری درخواست کنید» یعنی: بهسوی دنیا باز گردید و در آن نور را به همان وسیلهای که ما دریافتهایم ـ یعنی با ایمان و اعمال شایسته ـ جویا شوید، یا بهسوی موقف و عرصه محشر باز گردید، همانجا که این نور را به ما دادند «آنگاه میان آنها» یعنی: در میان مؤمنان و منافقان «دیواری زده میشود» که این دیوار در میان بهشت و دوزخ حائل است. به قولی: این همان دیوار «اعراف» است «که آن را دروازهای است» و مؤمنان از آن داخل میشوند «اندرون آن دیوار رحمت است» یعنی: باطن آن دیوار یا آن دروازه، همان جهتی است که به بهشت پیوسته است و در آن رحمت یعنی نعمتهای بهشت قرار دارد «و بیرون آن دیوار» همان جهتی است که به دوزخ پیوسته است لذا «روی به عذاب» جهنم «دارد».
﴿يُنَادُونَهُمۡ أَلَمۡ نَكُن مَّعَكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰكِنَّكُمۡ فَتَنتُمۡ أَنفُسَكُمۡ وَتَرَبَّصۡتُمۡ وَٱرۡتَبۡتُمۡ وَغَرَّتۡكُمُ ٱلۡأَمَانِيُّ حَتَّىٰ جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِ وَغَرَّكُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ١٤﴾
«آنان را ندا دهند که مگر ما با شما نبودیم؟» یعنی: منافقان مؤمنان را ندا داده وبه ایشان میگویند: آیا ما در دنیا با شما همراه و موافق نبودیم، در مساجد شما نماز نمیگزاردیم و مانند شما به اعمال اسلام عمل نمیکردیم؟ «میگویند چرا» یعنی: آری! شما در ظاهر امر با ما بودید «ولی شما خود را در بلا افگندید» وهلاک کردید؛ با نفاق و پنهان داشتن کفر، یا با لذات و شهوات «و چشم به راه» حوادث بد روزگار «بودید» در باره محمد صو همراهان مؤمن ایشان. بهقولی معنی این است: شما توبه را واپس افگنده و آن را به آینده موکول کردید «و تردید آوردید» در امر دین پس آنچه را که از قرآن نازل شده است تصدیق نکردیدو به معجزات آشکار ایمان نیاوردید «و آرزوها» ی باطلی که از جمله آنها همان انتظار کشیدنهای بیجای شما بود؛ «شما را غره کرد» یعنی: طول امل و درازی آرزوهای دنیا شما را فریفته کرد «تا آنکه فرمان الهی» یعنی: مرگ «در رسید» قتاده میگوید: مراد از فرمان الهی، افگندنشان در آتش دوزخ است «و فریبکار شما را در باره خدا بفریفت» یعنی: شیطان شما را فریب داد و در نتیجه، خدا أرا چنانکه باید قدر نگذاشتید، حق و حرمت او را بهجا نیاوردید، به قدرت وی برخویش پی نبردید و پنداشتید که او بسیاری از آنچه را که شما انجام میدهید، نمیداند.
﴿فَٱلۡيَوۡمَ لَا يُؤۡخَذُ مِنكُمۡ فِدۡيَةٞ وَلَا مِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ مَأۡوَىٰكُمُ ٱلنَّارُۖ هِيَ مَوۡلَىٰكُمۡۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ١٥﴾
«پس امروز از شما» منافقان «فدیهای گرفته نمیشود» که آن را بلاگردان و بدل خویش از افتادن در دوزخ گردانید «و نه» فدیه گرفته میشود «از کسانی که کافر شدند» به خداوند أدر آشکار و نهان و همانند شما کفر را پنهان نداشتند «مأوای شما آتش است» یعنی: منزل و مأوای شما که بهسوی آن جای میگیرید، آتش دوزخ است «همان آتش مولای شماست» یعنی: همان آتش از هر منزل دیگری برای شما سزاوارتر و اولی است «و چه بد بازگشتگاهی است» آتش دوزخ که سرانجام به آن پیوستید. گویی سیاق قرآنی میگوید: ای مؤمنان! با انفاق در راه خدا أبه وی وام دهید تا در روزی که از کافران و منافقان فدیه و عوضی پذیرفته نمیشود، نور خویش را برگرفته و خود را نجات دهید و پاداشهایتان را دریافت دارید.
﴿أَلَمۡ يَأۡنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِكۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا يَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ١٦﴾
«آیا برای کسانی که ایمان آوردهاند، هنگام آن نرسیده که دلهایشان به یاد خدا خاشع گردد» یعنی: آیا وقت خشوع و نیایش دلهایشان فرانرسیده است؟ به راستی سزاوار است که یاد خداوند أدر مؤمنان خشوع و رقتی بر جای گذارد و آنان مانند کسانی نباشند که دلهایشان به یاد خدا أو ذکر حق نرم و خاشع نمیشود. حسن میگوید: «خدای ﻷ مؤمنان صدر اسلام را ـ در حالیکه محبوبترین خلق بهسوی ویاند ـ کند و کاهل مییابد پس حال ما چگونه خواهد بود؟». «و» آیا وقت آن نرسیده است که دلهایشان نرم شود برای «آنچه که از حق» یعنی: از قرآن «نازل شده است؟» پاسخ این است که چرا؛ وقت آن رسیده استکه دلهای مؤمنان به یاد خدا أو با به یاد آوردن قرآن خاشع و نرم شود «و» آیا وقت آن نرسیده است که مؤمنان «مانند کسانی نباشند که پیش از این به آنان کتاب داده شده است؟» یعنی: مانند یهود و نصاری نباشند که قبل از نزول قرآن، تورات و انجیل به آنان داده شد «پس مدت بر آنان دراز گشت» یعنی: زمان فترت در میان آنان و میان پیامبرانشان به درازا کشید «آن گاه دلهایشان» به سبب این فاصله زمانی و پایبند شدنشان به شهوات «سخت شد» تا بدانجا که خواندن کلام الهی هیچ تأثیری در آنان نمیکرد و جان و روانشان را به تکان وا نمیداشت؟ بنابراین، خدای سبحان امت محمد صرا نهی میکند از اینکه مانند آنان باشند «و بسیاری از آنان فاسقاند» یعنی: از حدود دین خویش خارج و مخالف اوامر و نواهی حق تعالی میباشند؟ پاسخ این است که چرا؛ بیگمان وقت آن رسیده است که دلهای مؤمنان به یاد خداوند أخاشع شود.
ابن ابی شیبه در بیان سبب نزول روایت کرده است: در میان اصحاب رسول خدا صمزاح و شوخی و بذلهگویی شایع گشته بود پس این آیه نازل شد. ابنمبارک به نقل از اعمش میگوید: «چون اصحاب رسول اکرم صبه مدینه آمدند و بعد از سختی و تنگدستیای که در آن قرار داشتند به عیش و عشرتی رسیدند، گو اینکه قدری سست و کاهل و کم تأثر شدند، همان بود که این آیه نازل شد». ابنعباس سمیگوید: «در رأس سیزده سال از نزول قرآن مورد سرزنش قرار گرفتیم».
﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يُحۡيِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ قَدۡ بَيَّنَّا لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ١٧﴾
«بدانید» ای مؤمنان یاد شده در آیه قبل «که خداوند زمین را پس از مرگ آن زنده میکند» پس همو قادر است که اجسام را نیز پس از مرگ آنها زنده گرداند، دلها را پس از سختی آنها نرم گرداند، حیرت زدگان را پس از سردرگمی آنها به راه آورد و سختیها را پس از شدتها به گشایش بپیونداند پس چنانکه او زمینمرده خشک بیحاصل را با باران فروریزان زنده میگرداند، همینگونه دلهای سخت را با براهین قرآن به نرمی و خشوع وا میدارد «به راستی که آیات را برای شما به روشنی بیان کردهایم» و از جمله این آیات را «باشد که تعقل کنید» یعنی: تا اندرزها و موعظههایی را که این آیات متضمن آن است، دریابید و تعقل کنید و در نتیجه به موجب آن عمل کنید. بنابراین، ای انسان! اگر تو دل سختیداری، ناامید نشو، بهسوی خدا أروی آور و بدان که او دل مرده تو را زنده میگرداند.
﴿إِنَّ ٱلۡمُصَّدِّقِينَ وَٱلۡمُصَّدِّقَٰتِ وَأَقۡرَضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا يُضَٰعَفُ لَهُمۡ وَلَهُمۡ أَجۡرٞ كَرِيمٞ١٨﴾
«بیگمان مردان صدقهدهنده و زنان صدقه دهنده» مصدقین: در اصل متصدقین است و تا در صاد ادغام شده، همینطور مصدقات که در اصل متصدقات است «و کسانی که قرض دادهاند به الله قرض نیک» قرضالحسنه: عبارت است از صدقه و انفاق در راه خدا أهمراه با خلوص نیت و چشمداشت مزد و پاداش الهی، بدون منت و آزار و انتظار پاداش از شخص نیازمند صدقهگیرنده. آری! اینان «مضاعف شود ایشان را» ثواب و پاداششان به مراتب بسیار «و برای آنان پاداشی ارجمند است» که همانا بهشت میباشد. مضاعفکردن پاداش در اینجا به این معنیاست که: یک حسنه از ده برابر تا هفتصد برابر و بیشتر از آن مضاعف میشود.
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصِّدِّيقُونَۖ وَٱلشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمۡ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ وَنُورُهُمۡۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ١٩﴾
«و کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردهاند آن گروه ایشانند صدیقان» مجاهد میگوید: «هر کسی که به خدا و رسولش ایمان آورده، صدیق است». بهقولی: صدیقان کسانیاند که در رسالت پیامبران †شک نکردهاند، آن گاه که خبر رسالت خود را به آنها دادهاند بلکه ایشان را به طور کامل تصدیق کردهاند «وشهیدان نزد پروردگارشانند» یعنی: شهیدان راه خدا أنزد وی به علو و برتری درجه نایل میگردند. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صخطاب به یارانشان فرمودند: «شما در میان خود چه کسی را شهید میشمارید؟ اصحابگفتند: کشتهگان راه خدا أرا. فرمودند: پس در این صورت شهدای امت من اندکاند، نه! بلکه کشته شده شهید است، کسی که به آفت شکم میمیرد نیز شهید است و کسی که به بیماری طاعون میمیرد نیز شهید است ...» تا پایان حدیث. البته این گروه شهدای آخرتاند که برایشان پاداشی است مخصوص «برای ایشان است مزد ایشان و نور ایشان» یعنی: هر یک از دو گروه صدیقان و شهیدان از اجر و نوری برخودارند که برایشان وعده داده شده است، همان نوری که پیشاپیش آنان میشتابد «و کسانی که کافر شدند و آیات ما را دروغ شمردند» یعنی: در میان کفر و تکذیب آیات ما جمع کردند؛ «آن گروه اهل دوزخاند» و به وسیله آن عذاب میشوند، نه برایشان اجری است و نه نوری بلکه برایشان عذابی پایدار و ظلمتی همیشگی و ماندگار است. بیضاوی میگوید: «این آیه دلیل بر آن است که جاودانگی در دوزخ مخصوص کفار میباشد و ترکیب آیه از این اختصاص خبر میدهد زیرا صحبت و مصاحبت در (اصحاب الجحیم) بر ملازمت و پیوستهگی دائمی آنها به دوزخ دلالت میکند».
﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِينَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَيۡنَكُمۡ وَتَكَاثُرٞ فِي ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِۖ كَمَثَلِ غَيۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡكُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ يَكُونُ حُطَٰمٗاۖ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِيدٞ وَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٞۚ وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ٢٠﴾
«بدانید که در حقیقت زندگانی دنیا لعب و لهو است» لعب: بازی و بیهودهکاری است که خلاف جدی بودن میباشد. لهو: هر چیزی است که به وسیله آن سرگرمی حاصل شود و سپس از بین برود. بهقولی: لعب؛ برگرفتن اموال و لهو: سرگرمی به زنان است «و» همانا زندگانی دنیا که در آن هیچ عملی برای آخرت انجام نگیرد «زینت است» زینت: آراسته کردن خویش به بهرههای دنیا مانند مناصب بلندپایه، وسایل سواری باشکوه و گران قیمت، منازل برافراشته و عالی و لباسهای فاخر است «و» همانا زندگانی دنیا «تفاخر است در میان شما» که برخی از شما بر برخی دیگر بدان فخر میفروشید و خودآرایی و خودستایی میکنید. یا معنی این است: شما با خلقت استوار و نیروی بدنی خویش و آنچه که از بهرههای دنیا به دست آوردهاید، فخرفروشی میکنید. بهقولی: مراد فخر کردن به نسبها وحسبها است چنانکه اعراب به نسب و حسب فخر میکردند «و» همانا زندگانی دنیا «افزونطلبی در اموال و اولاد است» یعنی: مباهات کردن به کثرت اموال و اولاد است. نسفی میگوید: «لعب؛ مانند بازی کودکان است و لهو؛ مانند سرگرمی جوانان، زینت؛ مانند آرایش زنان، تفاخر؛ مانند فخرفروشی اقران و تکاثر؛ مانند افزونطلبی دهقان». ابنکثیر میگوید: «یعنی حاصل کار دنیا نزد دنیاگرایان همینها است».
«همانند بارانی که کشاورزان را رستنی آن به شگفت آورد» یعنی: دنیا در خوشآیند بودن برای شما و سپس نابودی سریع خود مانند بارانی است که کشاورزان را خوش میآید زیرا به سبب آن گیاهان رشد میکنند. مراد از «کفار» در اینجا «زارعان» و کشاورزانند زیرا کفر به معنی پوشانیدن است و کشاورزان نیز بذر را پنهان کرده و آن را با خاک میپوشانند «سپس خشک شود» آن گیاه و بعد از سبزی و خرمی خویش پژمرده شود «پس آن را زرد شده بینی، باز درهمشکسته گردد» یعنی: بعد از خشک شدن، خردوریز و پاشان و پریشان گردد. پس همچنین است حقارت دنیا و سرعت زوال آن بر افراد و جامعهها چه بعد از خرمی وسرسبزیای که داشته است، به سرعت رو به فنا میگذارد و هرکس را چند روزی بهجت اوست «و در آخرت عذابی است سخت» برای دشمنان خدا أ«و نیز آمرزشی است از جانب خداوند و خشنودیای است» برای دوستان و اهل طاعتش؛ پس حال و مال آخرت یا این است و یا آن «و زندگانی دنیا جز متاع غرور نیست» یعنی: زندگی دنیا برای کسانی که به آن فریفته شده و برای آخرت خویش عمل نکنند، بهره فریب است اما کسانی که با طلب دنیا بر آخرت خویش یاری میجویند پس دنیا برایشان هم بهرهای است و هم وسیلهای که ایشان را بهسوی خیری میرساند که بهتر از دنیاست. سعیدبنجبیر میگوید: «دنیا متاع غرور است؛ آن گاه که تو را از طلب آخرت غافل کند اما چنانچه تو را به طلب خشنودی خدای متعال و دیدار وی فراخواند پس چه نیکو متاع و چه نیکو وسیلهای است». در حدیث شریف آمده است : «للجنة أقرب إلي أحدكم من شراك نعله، والنار مثل ذلك». «به راستی بهشت به یکی از شما از بند کفشش نزدیکتر است و دوزخ نیز مانند این است». یعنی خیر و شر به انسان بس نزدیک است.
﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا كَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أُعِدَّتۡ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ٢١﴾
پس چون ناچیز بودن بهرههای فانی دنیا نسبت به نعمتهای پایدار آخرت بر شما ثابت شد، اینک: «سبقت جویید بهسوی آمرزشی از جانب پروردگارتان» یعنی: بشتابید بهسوی اعمال شایستهای که موجب آمرزشتان از سوی پروردگارتان میشود و بشتابید بهسوی توبه از گناهانی که مرتکب شدهاید مانند شتاب مسابقهدهندگان. خاطرنشان میشود که دریافت تکبیر اول با امام و دریافت صف اول نماز از جمله این مسابقه است «و» بشتابید «بهسوی بهشتی که پهنای آن مانند پهنای آسمان و زمین است» و هرگاه پهنای آن به این اندازه باشد پس درازای آنچه اندازه خواهد بود؟ «برای مؤمنان به خداوند و پیامبرانش آماده کرده شده» و آنرا فقط کسی مستحق میشود که به اوامر خدای ﻷ عمل کرده و از نواهی ویاجتناب ورزیده باشد «این است فضل الهی که میدهدش به هرکه خواهد» یعنی: این وعده جنت و مغفرت، فضل و بخشش الهی است که به هرکس از بندگان خویش که خواهد، ارزانی میدارد بیآنکه به دادن آن ملزم باشد. نسفی میگوید: «این آیه دلیل بر آن است که هیچکس جز به فضل الهی به بهشت وارد نمیشود». «و خداوند دارای فضل بزرگ است» پس این امر که حق تعالی استعداد و شایستهگی آمرزش و بهشت را در آنان ایجاد میکند، از فضل و احسان او بر ایشان است.
این آیه دلیل بر آن است که بهشت هماکنون آفریده شده و ایمان به تنهایی برای مستحق شدن آن کافی است.
﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ٢٢﴾
«هیچ مصیبتی در زمین نمیرسد» مانند قحط باران، ضعف گیاهان و نقص میوهها. مصیبت در لغت: هر چیزی است که به انسان از خیر یا شر میرسد اما در عرف به رسیدن شر اختصاص یافته است «و» به شما هیچ مصیبتی نمیرسد «نه در جآنهای شما» با آفتها، بیماریها، رنجها و دست تنگی و فقر «مگر آنکه در کتابی ثبت است» که آن کتاب، لوح محفوظ میباشد «پیش از آنکه آن را بیافرینیم» یعنی: پیش از آنکه زمین را بیافرینیم، یا پیش از آنکه آن مصیبت را یا مردم را بیافرینیم؛ همه چیز در لوح محفوظ ثبت شده بود «بیگمان این کار بر خداوند آسان است» یعنی: ثبت کردن این مصایب در لوح محفوظ با وجود بسیاری آنها، بر خداوند أآسان است زیرا او آفریننده است و آفریننده به آفریدگان خویش داناست. در روایتی آمده است: «هر کس سر خدای ﻷ را در قدر وی بشناسد، مصایب بر وی آسان میشود». بنابراین آیه: اشیاء، رخدادها و مصایب همه در حقیقت امر به خدای آفریننده نسبت داده میشود نه به احدی از بشر. اما شگون بد زدن به زن، وسیله سواری و منزل، به حسب عرف مردم، پندارها و سخنانشان است، نه در واقعیت امر و حدیثی که در اینباره به روایت عائشه لنقل شده است، حکایتگر پندارهای مردم در جاهلیت میباشد نه تأییدکننده آن پندارها. همچنین جادو، چشم زخم، قتل و... همه بهسبب تأثیری روی میدهد که خداوند أدر آنها میگذارد و در واقع، فعال ومؤثر حقیقی در همه امور خداوند أاست و عوامل دیگر فقط در حد سبب ظاهری مطرحاند نه بیش از آن.
﴿لِّكَيۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٍ٢٣﴾
«تا بر آنچه از دست شما رفت، اندوه نخورید» یعنی: شما را از حقیقت تقدیر خویش خبر دادیم تا بر آنچه که از دنیا از دست دادهاید، اندوه نخورید «و تا به آنچه به شما عطا کرد» خدای متعال از دنیا «شادمان نشوید» زیرا این دنیا بهزودی از دست میرود پس هر چه به زودی از دست برود، شایسته آن نیست که بر بهدستآوردن آن شادمان شوید، یا بر از دست رفتن آن اندوه بخورید، با در نظرداشت این حقیقت که همه اینها به قضا و قدر حق تعالی وابسته است پس انسان هرگز نمیتواند از سرنوشتی که برای او نوشته شده تجاوز کند لذا آنچه که خواه ناخواه شدنی باشد و الزاما روی دهد، نه فرا آوردن آن سزاوار شادمانی است و نه از دست دادن آن سزاوار پریشانی و اندوه. پس بدانید که نعمتهایی که خداوند أبه شما ارزانی داشته است، حاصل تلاش و دسترنج شما نیست بلکه رزقی است که حق تعالی به شما بخشیده است لذا نعمتهای او را وسیله فخر فروشی و برتری جویی بر دیگران قرار ندهید «و خداوند هیچ متکبر خودستایی را دوست ندارد» پس گویی معنی این است: هرکس به بهرههای دنیوی شادمان شده و این بهرهها نزد وی بزرگ و گرامی داشته شود، بیگمان تکبر ورزیده و به آنها فخر کرده است.
باید دانست که این مذمت و نکوهش ناظر بر آن شادمانیای است که صاحبش در آن تکبر، فخر فروشی و بد مستی کند. همچنین با این آیه روشن میشود که اندوه مورد نکوهش، همانا اندوهی است که صاحبش بر آن صبر و شکیبایی نکرده و در آن به قضا و قدر الهی راضی نباشد. و شادمانی ممنوع هم شادمانیای است که صاحب خویش را به غرور و ناز و تکبر و طغیان وا داشته و او را از شکر حق تعالی غافل گرداند. عکرمه میگوید: «هیچ کسی نیست مگر اینکه اندوهگین یا شادمان میشود ولی باید شادمانی را به شکر تبدیل کنید و اندوه را به صبر». پس مراد نفی و سرکوب خصلتها و طبائع بشر ـ از قبیل غم و شادی وخشم نیست بلکه نهی از شادی و اندوه، ناظر بر مقدمات این امور و اسباب آنها، یا بر توابع و پیامدهای آنهاست که همانا کفران نعمت یا ناراض بودن از قدر الهی میباشد.
﴿ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ وَيَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِۗ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِيُّ ٱلۡحَمِيدُ٢٤﴾
و از آنجا که انسان خودستا و فخر فروش غالبا بخیل نیز هست زیرا او حقی بر ذمه خویش برای دیگران قایل نیست پس خداوند أبه ذکر وصف بخل در آنان پرداخته و میفرماید: «همانان که بخل میورزند» در ادای حق خداوند أو در دادن صدقه «و مردمان را نیز به بخل میفرمایند» یعنی: این بخل ورزی را ـ هم با سخن و هم با عمل خود ـ برای مردم نیز میآرایند بدان جهت که وقتی آنان به اموال خویش فخر میورزند، دیگران نیز که این شیوه و رفتارشان را میبینند علاقهمند میشوند که همانند آنان باشند بنابراین، به آنان اقتدا نموده و از انفاق در راههای خیر بخل و امساک میورزند «و هرکس روی برگرداند، بیگمان الله هموست بینیاز ستوده» یعنی: هرکس از انفاق مال روی برگرداند، بداند که خداوند أاز او بینیاز و در افعال خویش ستوده است پس این انفاق نکردن وی، به خدای بینیاز هیچ زیانی نمیرساند. این جمله متضمن تهدید بخیلان و مشعر بر این حقیقت است که انفاق مال در راه حق، همانا به خیر و صلاح خود انفاقکننده میباشد.
﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ فِيهِ بَأۡسٞ شَدِيدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَيۡبِۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٞ٢٥﴾
«هر آینه پیامبران خویش را با بینات» یعنی: با معجزات روشنگر و شریعتهای آشکار «فرستادیم و کتاب و میزان را همراهشان فرود آوردیم» مراد از کتاب: جنس کتاب یعنی تمام کتابهای آسمانی است و مراد از میزان: ترازوی عدالت است. ابنزید میگوید: «مراد همان ترازویی است که مردم آن را در سنجش اشیا به کارمیگیرند و به وسیله آن وزن و معامله میکنند». آری! فرود آوردیم اینها را «تا مردم به قسط برخیزند» یعنی: تا مردم از حق و عدل که بدان مأمور شدهاند، پیروی کنند و تا زندگی آنان بر بنیاد حق و عدل استوار گردد و در میان خود به انصاف و داد معامله کنند. قسط: عدل و حق است «و آهن را فرودآوردیم» یعنی: آن را در معادن پدیدآوردیم و آفریدیم و صنعت آن را برای مردم تعلیم دادیم «که در آن قوتی سخت است» زیرا ابزارهای جنگی و وسایل کوبنده نظامی از آن ساخته میشود همچنین صنایع سنگین و ساختمآنهای غولپیکر و مانند اینها از وسایل؛ مانند ماشین، هواپیما و غیره که دارای قوت و شدت و صلابتاند، از آهن ساخته میشوند. بأس: قوت و نیرومندی است. در حدیث شریف به روایت ابن عمر بآمده است که رسول اکرم صفرمودند: «بعثت بالسيف بين يدي الساعة حتي يعبد الله وحده لاشريك له، وجعل رزقي تحت ظل رمحي، وجعلت الذلة والصغار علي من خالف أمري ومن تشبه بقوم فهو منهم». «در پیشاپیش قیامت (بهتوسل) به شمشیر (و استفاده از سلاح) مبعوث شدم برای اینکه خدای یگانه لاشریک مورد پرستش قرار گیرد و روزیام در زیر سایه نیزهام قرار داده شده و هرکس که از فرمانم سرپیچی کند، به ذلت و کوچکی و حقارت محکوم شده است وهر کس خود را به قومی تشبیه کند پس او از آنان است».
«و» در آهن «منفعتهای دیگری برای مردمان است» که به وسیله آن بسیاری از وسایل مورد نیاز خود مانند کارد، تبر، سوزن، ابزارهای کشاورزی و نجاری، وسایل ساختمانی و غیر اینها از صنایع خفیفه و ثقیله بسیاری را که برای مردم مفید و کارآمد است، میسازند «و تا خداوند بداند» به علم مشاهده و ظهور و در عالم واقع «که چه کسی او و پیامبرانش را غائبانه یاری میدهد» با بهرهگیری درست از آهن در جهاد فیسبیلالله. پس هرکس دین خدا أو پیامبرانش را یاری داد، حق تعالی در علم ظهور وی را یاری دهنده خود و پیامبرانش میشناسد و هرکس که حق تعالی را عصیان و نافرمانی کرد، او وی را در علم ظهور برخلاف این میشناسد. ابن عباس سدر معنی ﴿بِٱلۡغَيۡبِ﴾ (غائبانه) میگوید: «خدای ﻷ را در حالی یاری میدهند که او را نمیبینند». «هر آینه الله قوی است» بر نابود کردن کسانی که اراده نابودیشان را دارد «غالب است» و نیازی به یاری گرفتن از بندگانش ندارد بلکه آنان را از آن رو به جهاد دستور داده است که جهاد تحقق بخش منافع خود آنهاست و افزون بر آن، با جهاد ثواب امتثال امر خدا أرا نیز در مییابند.
این آیه بیانگر دستور و قاعده اساسی برای جامعه اسلامی و نظام حکومت در اسلام است زیرا نشان میدهد که جامعه اسلامی، جامعهای است که به شریعت آسمانی حکم میکند، بر بنیاد آن اداره میشود و روش آن برپا داشتن حق و عدل و مساوات است و این نظام در زیر چتری نیرومند، با صلابت و آهنین که حمایتگر مبادی و اساسات قانونی و نظام ارزشی آن است قرار داشته و نیروی کوبنده و ویرانگری در اختیار دارد که هر قدرت متجاوز و فتنهگری را که به خود جرأت دهد تا رویاروی آن قرار گیرد و مقدسات آن را پایمال کند، یا در جهت براندازی آن عمل نماید، یا راه را بر دعوت اسلامی در داخل و خارج سرزمینهای مسلمانان ببندد؛ با توانمندی و صلابت سرجای آن مینشاند و آن را از سر راه حق و عدل و خیر و فضیلت بر میدارد.
این شریعت؛ از معجزات آشکار و قوانین و برنامههای روشنگری برخوردار است که کتب آسمانی متضمن آنهاست و آخرین این کتب که همانا قرآن عظیم، این قانون اساسی زندگی بشر است، نظام و برنامه الهی را در آخرین ساختار آن به جامعه انسانی معرفی کرده است. روش و برنامه حکومت در شریعت خداوند أ، پایبندی به حق و عدالت در روابط، مناسبات و تعاملات انسآنها است زیرا آسمآنها و زمین با عدالت بر پا ساخته شده است ولی در نظام اسلامی بر افرازنده پرچم عدل و اقامهکننده آن خود مردماند. در حدیث شریف به روایت عمر بن خطاب سآمده است که رسول خدا صفرمودند: «إن الله أنزل أربع بركات منالسماء إلي الأرض الحديد والنار والماء والملح». «خداوند أچهار برکت را از آسمان بهزمین فرود آورده است: آهن، آتش، آب و نمک را» . پس با آنچه گفتیم، وجه مناسبت میان کتاب، میزان و آهن در آیه مبارکه آشکار شد. امام رازی نیز در توجیه این مناسبت میگوید: «دین یا اعتقادات است یا معاملات، یا اصول است یا فروع و اعتقادات و اصول به اتمام نمیرسند مگر با کتاب آسمانی، بویژه آن گاه که این کتاب اعجازگر هم باشد و معاملات یا فروع نظم و سامان نمییابند مگر با میزان که همانا نماد عدل است. اینها که سامان یافت، نوبت به قوه و نیرویی میرسد که حمایتگر اصول اعتقادات و فروع عملیات یعنی نظامنامههای تشریعی باشد، این مؤید و حمایتگر نیز آهن است». سخن امام رازی /به این حقیقت اشاره دارد که کتاب ممثل سلطه تشریعی و قانونگزاری، عدل ممثل سلطه قضایی و آهن ممثل سلطه اجرایی است.
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحٗا وَإِبۡرَٰهِيمَ وَجَعَلۡنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡكِتَٰبَۖ فَمِنۡهُم مُّهۡتَدٖۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ٢٦﴾
«و هرآینه نوح و ابراهیم را» به رسالت «فرستادیم و در ذریه آنان پیامبری و کتاب را قرار دادیم» یعنی: نبوت را در آنان قرار دادیم پس همه پیامبران از نسل این دوپیامبر اولیالعزم الهی هستند و خدای متعال کتابهای آسمانی را بر احدی جز پیامبران برآمده از نسل ایشان فرو نفرستاده است «پس بعضی از آنان راهیابندهاند» یعنی: بعضی از ذریه و نسل این پیامبران †، یا بعضی از کسانی که پیامبران †بهسوی آنها فرستاده شدهاند، با پیروی از ایشان به سوی حق راهیافتهاند «و بسیاری از آنان فاسقاند» یعنی: از راه مستقیم خارج شدهاند.
﴿ثُمَّ قَفَّيۡنَا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّيۡنَا بِعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَ وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِيلَۖ وَجَعَلۡنَا فِي قُلُوبِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ رَأۡفَةٗ وَرَحۡمَةٗۚ وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَايَتِهَاۖ فََٔاتَيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۡهُمۡ أَجۡرَهُمۡۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ٢٧﴾
«باز از پی ایشان» یعنی: از پی نوح، ابراهیم و پیامبران پیشین †«پیامبران خود را فرستادیم و عیسی پسر مریم را از پی آوردیم» عیسی÷از جهت مادر از نسل ابراهیم ÷است زیرا او را با پدر نسبتی نیست چرا که پدری ندارد، در غیر آن مردم نسب خویش را از پدران خویش میگیرند «و به او انجیل را دادیم» و آن کتابی است که خداوند أبر عیسی ÷نازل فرمود «و در دل کسانی که از او پیروی کردند، رأفت و رحمتی قرار دادیم» رأفت: دفع نمودن بدی با لطف و نرمی و رحمت: جلب خیر و مودت با نیکوکاری و به کارگرفتن شیوههای خوب است. شایان ذکر است که این پیروان برخوردار از رأفت و رحمت عیسی÷حواریون و پیروانشان بودند که خداوند أدر دلهایشان برای مردم رحمتی قرار داد، بر خلاف یهود که اینچنین نیستند و سخت سنگدل و بیرحم میباشند «و رهبانیتی را که آنها خود آن را بدعت نهادهاند ما برآنان فرض نساخته بودیم» یعنی: ما نه آن رهبانیت را برایشان مشروع گردانیده بودیم و نه آنان را بدان امر کرده بودیم بلکه خودشان به انگیزه غلو و افراط در عبادت، آن را برگزیده و با پرهیز از نکاح، بیعلاقهگی به غذا و نوشیدنی و گوشهگیری در کنج غارها و صومعهها، بر خود سختیهایی را تحمیل کردند.
شایان ذکر است که اصل ظهور این رهبانیت از آنجا ناشی شد که شاهان و فرمانروایانشان از راه حق منحرف شده و آن را تغییر دادند و رفته رفته از عیسویان راستین جز تعداد اندکی باقی نماند پس آنان هم به گوشهگیری و انقطاع از مردم گرایش یافتند. رهبانیت: عبارت است از بریدن از مردم به منظور عبادت، گوشهگیری در کلیساهای ساخته شده در کوهها و غیر آن، دست کشیدن از غذاها ونوشیدنیهای لذیذ و کنارهگرفتن از ازدواج. «مگر آنکه در طلب خشنودی الهی آنرا در پیش گرفته بودند» یعنی: لیکن خودشان این رهبانیت را به منظور طلب خشنودی الهی از نزد خود اختراع کرده بودند. ابنکثیر در معنی آن میگوید: «ما بر امت نصاری رهبانیت را مشروع نکردیم بلکه ما طلب رضای خویش را بر آنان مشروع کردیم». «پس چنانکه شایسته رعایت بود، رعایتش نکردند» یعنی: آنان این رهبانیت را که از نزد خود اختراع کرده بودند و خودساختهشان بود نیز چنانکه شایسته آن بود رعایت نکردند بلکه بسیاری از آنها رهبانیت را به عنوان وسیلهای برای فسادافگنی یا فسادگری بهکار برده و جز اندکی از آنان بر دین راستین عیسی ÷باقی نماندند. «پس به کسانی از آنان که ایمان آوردند مزدشان را عطا کردیم» یعنی: مزدی را که به سبب ایمان سزاوار آن بودند «و بسیاری از آنان فاسقانند» یعنی: بسیاری از همین گروه راهب پیشه زاهدنما، فاسق و نافرمان وبدکارند، اموال مردم را به ناروا میخورند و روش انحراف در پیش میگیرند. این آیه چنانکه ابنکثیر گفته است، از دو جهت بیانگر مذمت آنان است؛ اول: بدعت آفرینیشان در دین خداوند أکه او به آن دستور نداده است. دوم: عدم پایبندیشان به همین بدعتی که میپنداشتند آنان را به حق تعالی نزدیک میگرداند. در حدیث شریف آمده است: «إن لكل أمة رهبانية، ورهبانية هذه الأمة الجهاد في سبيلالله». «همانا برای هر امتی رهبانیتی است و رهبانیت امت من جهاد در راه خداست». زیرا جهاد، بذل جان برای خدا أاست. پس گوشهگیری در عبادتگاهها، صومعهها و خانقاهها از دین اسلام نیست. همچنین در حدیث شریف آمده است : «لا تشددوا علي أنفسكم، فيشدد عليكم فإن قوما شددوا علي أنفسهم، فشدد عليه، فتلك بقاياهم في الصوامع والديارات﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ﴾[الحدید: ۲٧]». «برخود سخت نگیرید، که در آن صورت بر شما سخت گرفته میشود زیرا قومی بر خویشتن سخت گرفتند پس بر آنان سخت گرفته شد و این بقایای آنهاست در صومعهها و دیرها. سپس رسول خدا صاین آیه را تلاوت کردند: رهبانیتی که آنان خود بدعتش نهاده بودند، ما آن را بر آنان فرض نساخته بودیم».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَءَامِنُواْ بِرَسُولِهِۦ يُؤۡتِكُمۡ كِفۡلَيۡنِ مِن رَّحۡمَتِهِۦ وَيَجۡعَل لَّكُمۡ نُورٗا تَمۡشُونَ بِهِۦ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٢٨﴾
«ای کسانی که ایمان آوردهاید» به پیامبران پیشین †«از خداوند پروا کنید» با فرو گذاشتن منهیات وی «و به پیامبر او» حضرت محمد ص«ایمان آورید تا بهره دو چندان از رحمت خویش به شما ارزانی دارد» به سبب ایمانتان به پیامبر خاتمش بعد از ایمانتان به پیامبران پیش از وی. این پاداش دو چندان ـ والله اعلم ـ از آن مؤمنان اهل کتاب است. در حدیث شریف به روایت ابو موسی اشعری سآمده استکه رسول اکرم صفرمودند: «سه کساند که پاداششان را دوبار (یعنی مضاعف) دریافت میکنند: شخصی از اهل کتاب که هم به پیامبرش و هم به من ایمان آورده است؛ برایش دو مزد است و برده مملوکی که حق خدا أو حق موالیاش را ادا نموده است؛ برایش دو مزد است و مردی که کنیزش را ادب آموخته و نیکو ادبش داده است، سپس او را آزاد نموده و با وی ازدواج کرده است؛ برای او نیز دو مزد است». «و» ای اهل کتاب! اگر چنان کنید که حق تعالی فرمود «برای شما» افزون بر آنچه که ذکر شد «نوری قرار میدهد که با آن راه روید» یعنی: به وسیله آن نور بر صراط راه روید و به درستی به مقصد برسید پس این نور اساس نجات انسان بر صراط است و این همان نوری است که وصف آن در آیه (۱۲): ﴿يَسۡعَىٰ نُورُهُم بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ﴾[الحدید: ۱۲] گذشت. اما ابنکثیر میگوید: «مراد نور هدایتی است که به وسیله آن از جهالت و گمراهی نجات پیدا میکنند». «و» در آن صورت «برای شما میآمرزد» آنچه را که گذشته است از گناهان شما «و خداوند آمرزگار مهربان است» یعنی: بسیار با مغفرت و بسیار با رحمت است. پس این فضیلتهایی است که امت ما با آنها بر امتهای دیگر برتری یافته است و کسی هم که به این امت میپیوندد، از این فضیلتها برخوردار میشود.
مقاتل در بیان سبب نزول این آیه روایت کرده است که: چون آیه ﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُؤۡتَوۡنَ أَجۡرَهُم مَّرَّتَيۡنِ بِمَا صَبَرُواْ﴾[قصص:۵۴] نازل شد، مؤمنان اهل کتاب بر اصحاب رسول خدا صفخر فروخته و گفتند: ما از دو پاداش برخوردار هستیم در حالی که شما فقط یک پاداش دارید! پس این سخن اهل کتاب بر اصحاب أدشوار آمد، همان بود که خداوند أاین آیه را نازل کرد و برای اصحاب نیز همانند پاداشهای مؤمنان اهل کتاب، دو پاداش قرار داد و به علاوه نور را نیز بر پاداش ایشان افزود. پس از سبب نزول چنین بر میآید که این آیه کریمه مخصوص به امت محمد صاست.
﴿لِّئَلَّا يَعۡلَمَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ أَلَّا يَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَيۡءٖ مِّن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡفَضۡلَ بِيَدِ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ٢٩﴾
«تا اهل کتاب بدانند» یعنی: ای امت محمد ص! تقوا پیشه کنید و ایمان آورید تا خدای متعال مزد شما را دو چندان بدهد و کسانی از اهل کتاب که تقوا پیشه نکرده و ایمان نیاوردهاند، بدانند: «که بر چیزی از فضل الله قادر نیستند» همان فضل و بخشایشی که حق تعالی با آن بر مؤمنان به محمد صتفضل نموده است و نیز بدانند که بر بازداشتن این فضلی که خداوند أبدان بر مستحقان آن تفضل وبخشایش نموده است، قادر نیستند «و بدانند که فضل» و از آن جمله، نبوت وعلم و تقوی «به دست الله است آن را به هرکس که خواهد میدهد» چنانکه با بخشیدن نعمت والای اسلام، از این فضل بر محمد صو اصحاب و امتشان بهره ونصیبی وافرتر از دیگران داد. «لا» در (لئلا یعلم) زائد و برای تأکید است، که قرائتهای (لیعلم)، (لکی یعلم) و (لأن یعلم) مؤید آن میباشد «و الله داراى کرَم بسیار است».
ابنجریر در بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت میکند: چون آیه ﴿يُؤۡتِكُمۡ كِفۡلَيۡنِ مِن رَّحۡمَتِهِۦ﴾[الحدید: ۲۸] نازل شد، اهل کتاب از نزول آن بر مسلمانان حسد ورزیدند پس خداوند أنازل فرمود: ﴿لِّئَلَّا يَعۡلَمَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ﴾[الحدید: ۲٩].
[۲۸] مسبحات: سورههایی اند که با (سبح لله) آغاز شدهاند، که این سوره نیز از آن جمله است.