مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوعی که در صفحات بعد مورد بحث قرار میگیرد، در فرهنگ و زبان اردو، موضوع بکر و دست نخوردهای نیست. اما بنده بر این باورم که آنچه در این باره نوشته شده، هرچند بسیار مفید است و بخش عمدهی آن فوقالعاده ارزشمند میباشد، ولی بازهم پارهای از زوایای بحث، نیاز به تحقیق بیشتری دارد. همین نکته نیز موجب شد تا دست به قلم ببرم و درصدد تألیف چنین کتابی برآیم.
عصر حاضر بدلیل نشانههای ضد دینیاش، به عصر الحاد و لائیک شهرت یافته است؛ منظور از این الحاد، صرفاً یک ادعا نیست؛ بلکه بنابر اظهارات خود ملحدان، این، فقط یک روش تحقیقی و مطالعاتی است که در ادوار بخصوصی از دوران پیشرفت در عرصهی فکر و علم، بهرهی انسان میگردد. این روش مطالعه و پژوهش، ارتباط خاصی با اثبات یا انکار چیزی ندارد؛ بلکه فقط یک راهکار پژوهشی و جستجوگرانه میباشد. هرچند که از دیدگاه متفکران و اندیشمندان عصر جدید این شیوه پژوهش، بطلان دین را به دنبال داشته است.
برای اثبات این ادعا مناسب است گفتار «مایلز» نقل گردد:
«روش تحقیق و پژوهش نوین، یک روش میباشد؛ یک تکنیک و یک تز برای پاسخ گفتن به سؤالها است و جوابی قطعی برای مسایل نیست. بلکه تحوّل بارزی است که از نیمه دوّم قرن گذشته در فلسفه بوجود آمده است و این وضعیت ادامه دارد و در آینده نزدیک نیز متوقف نخواهد شد» [۱].
پژوهشگرانی که میخواهند ضمن پژوهش در علوم جدید به دفاع از دین بپردازند، نباید از روش تحقیقی و پژوهشی اندیشمندان عصر جدید غافل باشند؛ فرقی نمیکند که آن را یک مطلب علمی ویژه تلقی نمایند و یا آن را دستاویز انسانهایی بدانند که بعد از گریز از دین، کلیۀ سعی و تلاش آنان در توجیه جهان هستی، با ناکامی مواجه شده است؛ به هر حال تفاوتی نمیکند؛ بلکه آنچه در این عرصه ضروری میباشد، این است که پژوهشگران ما، باید با درنظر داشتن این موضوع به تحقیق و پژوهش بپردازند.
بطور مثال پژوهشهایی علمی در ارتباط با اثبات رسالت خاتم پیامبران جدر بعضی از مراکز علمی جهان اسلام در دست انجام است؛ در اغلب این پژوهشها در ابتدا چنین فرض شده است که محمد جیک پیامبر دروغین بوده و سپس برای اثبات صداقت و حقانیت رسالت ایشان، کار جمع آوری دلایل، آغاز گردیده است. غافل از اینکه پرداختن به موضوع «پیامبر دروغین» خود بخود مستلزم این مطلب است که پیامبر واقعی و راستین نیز وجود داشته است. امّا انسان امروزی در دایره علم و اطلاعات خویش، به چنین چیزی با دیده شک و تردید مینگرد. در واقع پیامبر دروغین «false prophet» ساخته و پرداخته اندیشههای دینی یهود و نصاری است که منکر نبوّت رسول اکرم جهستند؛ انکاری که مربوط به نحوه تفکر الحادی و مدرن است. موضوع تفکر الحادی مدرن، درستی یا نادرستی رسالت محمد مصطفی جنیست؛ بلکه موضوع تفکر الحادی، این است که سرچشمه و منبع اصلی کلام و سخن نبوّت، کدام است و از کجا میباشد؟ تفکر مدرن و الحادی عصر حاضر با استفاده از ابزار اطلاعاتی خود به این نتیجه رسیده است که سرچشمه کلام نبوت، فراتر از شعور انسان است و سخنی که از فراشعور برخاسته است، تعبیر وحی و الهام از آن یا آن را وحی و الهام گفتن، مجاز است نه حقیقت.
با توجه به مطالب یادشده اثبات صداقت و حقانیت رسول اکرم جبه تنهایی نیاز و مقتضیات زمان حاضر را تأمین نمیکند. بلکه این قضیه باید ثابت شود که وحی، یک واقعیت مسلّم و پذیرفته شده میباشد که بر افراد خاصی نازل میشود و از این رو محمّد جپیامبر برحق خداوند است.
این مثال، با وضعیتی مناسبت دارد که دیدگاه و تفکر مدرن، بدون شناخت و توجه صحیح مورد انتقاد قرار گیرد. تفکر دیگری نیز وجود دارد که با وجود آگاهی از شیوه تفکر نوین، دچار اشتباهات دیگری میشود. این گروه بدلیل بردگی و اسارت فکری، چنین میپندارند که تمام تصوراتی که نزد اربابان غربیشان به عنوان اصول مسلّم علمی شناخته شدهاند، در واقع نیز اصول مسلّم علمی هستند؛ لذا فتح و پیروزی اسلام را در این میدانند که اصول به اصطلاح مسلّم علمی غرب را از قرآن و حدیث ثابت کنند. این سعی و تلاش، همان روش تطبیقی است میان اسلام و غیر اسلام و همان شیوهای است که تمدنهای شکستخورده در برابر تمدنهای فاتح اختیار میکنند. این یک واقعیت انکارناپذیر است؛ طرز تفکری که با چنین روشی رواج مییابد، گرچه به عنوان یک پینه و پیوند میتواند در جامعه متمدّن باقی بماند، ولی هرگز تحت عنوان یک جامه و پوشش کامل برای یک تمدّن مستقل اظهار وجود نخواهد کرد. اگر کسی فکر میکند که با چنین توضیحات و بیانیههای تطبیقی، میتواند فضای جهان علمی و عقلانی را دگرگون کند یا بتواند مردم را از ناحق به طرف حق سوق دهد، دچار خوشبینی محض گردیده است؛ زیرا برای ایجاد تحوّل در افکار و اذهان، به کار فرهنگی و انقلابی نیاز داریم، نه فعالیت تطبیقی.
اگر چنین تفکری در ارتباط با یک تصّور و اندیشه اساسی و فراگیر ارائه شود، خرابی بیشتری را به بار میآورد.
اگر دانشمندان، اخترشناسان و کارشناسان امور فضایی، در مورد «شهاب ثاقب» نظریه و تحقیقات متفاوتی داشته باشند و شما پس از پذیرفتن آن در صدد تأویل قرآن برآیید، این مسأله، ویرانی چندانی دربر نخواهد داشت. امّا اگر ایده و اندیشهای پذیرفته شود که نه تنها جنبۀ فردی و نوعی ندارد، بلکه با قضایای دیگری نیز بطور مستقیم مرتبط میباشد، آنگاه تمام فلسفۀ دین تحت تأثیر قرار میگیرد و زیر سؤال میرود.
نمونه بارز این ادعا، آن دسته از تحصیل کردهها هستند که نظریه ارتقا و تکامل را فقط بدین خاطر پذیرفتهاند که دانشمندان جدید، مدعی آن شده و آن را مطرح نموده و در اثر مطالعه و تجربه خود به صحت و درستی آن ایمان آوردهاند. این گروه، بدلیل تسلیمشدن در برابر نظریه تکامل، ناگزیر شدند تا به اسلام یک تعبیر ارتقایی و پیشرفت باورانه بدهند و برای اندازهگیری و پوشاندن جامه اسلام بر پیکره ارتقا و پیشرفت، تمام پارچه را از نو، برش دهند.
بطور مثال نظریه ارتقا، مدعی است که انسان از لحاظ نوع، همواره در حال پیشرفت است و در پایان، همۀ انسانها به والاترین رتبه دست مییابند. براساس این طرز تفکر، وضعیت نامطلوب برای انسان، باید در زمان گذشته باشد نه آینده؛ بنابراین طبق فلسفه ارتقا، بهشت با همه تسهیلات و تشکیلاتش قابل توجیه است. امّا دوزخ و زندگی دوزخی، توجیهی ندارد. برای حل این مشکل طرفداران و نظریهپردازان ارتقا ناچار شدند، دوزخ را بدینگونه توجیه کنند: «دوزخ، جای تربیت است، نه جای عذاب و مجازات». براساس این دیدگاه زندگی در اثر درگیری مداوم با موانع و مشکلات همواره در حال ارتقا و پیشرفت است، اما مردم، در دنیا به خاطر گناهان و سایر عوامل بازدارنده از پیشرفت باز ماندند. از این رو براساس تفکر ارتقا، منظور از انداختن آنها در دوزخ، در واقع ادامه فعالیت آنان به سوی ارتقا در جهان آخرت میباشد. بدین سان دیدگاه ارتقا، دوزخ را بدینگونه تعریف میکند که عباتست از: انجام کارهای مشکل و دشوار در جهت رسیدن به پیشرفت.. طرفداران این طرز تفکر، مالکیت فردی و شخصی را که از دیدگاه اسلام مشروع و محترم است، جزو احکام موقّت میدانند. زیرا مالکیت فردی هیچگونه سنخیت و پیوندی با پیشرفت و ارتقای نهایی جامعه ندارد.
این دو مثال برای توضیح این مطلب ذکر شدند که: آنچه در پاسخ نبرد دانش با مبانی دین گفته میشود و اقدامات علمیی که دراین رابطه صورت میگیرد، هرچند که حایز اهمیت هستند، بازهم در آنها کمبودهایی به چشم میخورد. نویسنده، مدعی نیست که تألیفش از هرگونه عیب و نقصی بدور میباشد؛ بلکه مدعی است که وجود چنین کمبودی در عرصه پاسخ گویی دین به دانش، زمینه تألیف این کتاب را فراهم نموده است.
در مباحثی که درباره دفاع از دین سخن به میان آمده و یا از دیدگاه مدافعان دین، بحث شده است، دو شیوهی مستقل مورد توجه قرار گرفته است:
۱- تجربی.
۲- تصوری.
به تعبیر دیگر یکی، روش فلسفی و دیگری، روش علمی.
در این کتاب بیشتر از روش دوم استفاده شده است. چراکه به عقیده مؤلف، روش نخست، در گذشته مورد استفاده بوده و بسیاری از نویسندگان و مؤلفان، آن را بکار بردهاند و ذخیره علمی زیادی در ادبیات جدید و قدیم به سبک نخست به نگارش درآمده، ولی کمتر کاری به شیوه دوّم انجام گرفته است. بویژه اینک که پژوهشهای علمی نوین، زمینه و بستری گسترده را برای اثبات تجربی دین فراهم نموده، مصداق قرآن را تحقق میبخشد که: ﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ فَتَعۡرِفُونَهَاۚ﴾[النمل: ۹۳] یعنی: «و بگو: حمد و سپاس، خدا را سزاست؛ او، آیات خود را به شما نشان خواهد داد و شما، آنها را خواهید شناخت».
این کتاب، از جهتی سعی و تلاشی است برای بکارگیری منظم و اصولی امکاناتی که به تازگی در اختیار انسان قرار گرفتهاند.
بنابر تقسیمات جدید در فن تألیف و تصنیف، این کتاب، نمونه و سمبل مطالعه معروضی را ارائه نمیدهد، بلکه براساس سبک و شیوه موضوعی یا داخلی به نگارش درآمده است. این سبک نگارش از دیدگاه طرفداران طرز تفکر جدید به مثابه یک رأی منفی علیه خود کتاب است. زیرا چگونه میتوان به صداقت و حقانیت تحقیقاتی که براساس تفکر یک جانبه صورت گرفته، ایمان آورد؟ برای پاسخ این سؤال به سخنان محمد اسد، تازه مسلمان استرالیایی توجه کنید که در دفاع از کتاب خود که به سبک و روش موضوعی، به نگارش درآمده است، چنین میگوید:
«در این کتاب قصداً و عمداً از روش و شیوه غیر جانبدار، استفاده نشده است. بلکه شیوه مورد استفاده در این کتاب مانند شیوه یک تئوری است. تئوری اسلام علیه تمدّن غرب» [۲].
صرف نظر از این بحث روانی که آیا برای انسان، تحقیق و پژوهش بیطرفانه ممکن است یا خیر، من اصولاً بر این باورم که تحقیق بیطرفانه برای رسیدن به نتیجه مطلوب، امری گریزناپذیر میباشد. قطعاً هر نویسنده متدین و دینداری چنین خواهد کرد، امّا در عین حال ممکن است نویسنده پس از تحقیق و نگارش، خواسته باشد حاصل تحقیقاتش را به صورت کتاب درآورد، ولی در پی حق نرود و دنبال حق نباشد و تنها حاصل و نتیجه تحقیقات مطلق و پژوهشهای بیقید و بندش را ارائه دهد. با توجه به مطلب فوق ممکن است نویسنده، پیشینه فعالیت علمی خود را تکرار کند. از این رو چنین کتابی را نتیجه تحقیقات بیطرفانه معرفینمودن، چیزی جز تقیه علمی نیست. زیرا ابتدا تحقیق و پژوهش انجام میشود و سپس مطالب، جمع بندی و به صورت کتاب ارائه میگردد؛ به عبارتی کتاب، حاصل پژوهشی است که پژوهشگر و نویسنده، ارائه میدهد. حاصل سخن اینکه فرق میان مطالعه معروضی «Oljective» و موضوعی «Suljective»، در شیوه ترتیب است نه در اینکه یکی، یک جانبه است و دیگری، چند جانبه و طرفدارانه.
در این کتاب واژه دین و مذهب زیاد بکار رفته است. این امر، نباید موجب سوء تفاهم شود و این پندار را ایجاد کند که این کتاب، در رابطه با یک موضوع میباشد و بایستی در آن از واژههای عمومی استفاده میشد. زیرا برای نویسنده کاملاً روشن است که منظور از دین، یک امر موهوم نیست. بلکه هدف، همان چیزی است که نزد الله به عنوان دین به رسمیت شناخته شده است. یعنی «اسلام»؛ اگر به یکی از شهروندان یک کشور گفته شود: «باید از قانون اطاعت کنی»، قطعا معنی و مفهوم این جمله، این نیست که باید از تمام الفاظی که واژه قانون به آن اطلاق میگردد، اطاعت کند؛ بلکه منظور، قانونی است که نزد شهروندان آن کشور به عنوان قانون شناخته شده و رسمیت یافته است. درست به همین نحو منظور از دین، همان اسلام است؛ هرچند که از لحاظ لغت، دین به هر آن چیزی اطلاق میگردد که تحت عنوان دین شهرت یافته است. به تعبیر دیگر از لحاظ آمار و فهرستبندی تاریخی ممکن است واژه دین، به چیزهای متعددی گفته شود، امّا دین معتبری که نزد الله برای هدایت زندگی مورد قبول است، فقط اسلام میباشد و بس؛ لذا تبعیت از اسلام است که ضامن نجات اخروی میباشد و جز اسلام، هیچ راه نجاتی وجود ندارد.
روزی پس از سخنرانی در یک دانشگاه با مسألهای روبرو شدم؛ بدین صورت که در یکی از سخنرانیها، از جملات و واژههای فروید اقتباس کردم. یکی از پروفسورها که استاد روانشناسی بود، در جلسه سخنرانی حضور داشت. وی، پس از پایان جلسه سخرانی گفت: شما در یک موضوع مذهبی از گفتههای فروید اقتباس کردید؛ حال آنکه فروید، کسی است که به شدّت با نقطه نگاه مذهبی شما مخالفت دارد.
همین ایراد را در سطح گستردهتری در مورد این کتاب نیز میتوان عنوان کرد. زیرا اقتباسات متعددی در جهت تأیید این کتاب نقل شده که مصنفان آنها با ادعّای اساسی این کتاب، موافق و همسو نیستند. به عنوان مثال آخرین اقتباسی را ملاحظه کنیدکه در تأیید آخرت از آن به عنوان دلیل استفاده شده است. البته این ایراد، صحت ندارد. چراکه این اقتباسها، بعنوان سند و مدرک ذاتی یک شخص نقل شدهاند. یعنی چنین استدلال نشده است که چون فلان شخص، این مطلب را پذیرفته، لذا صحیح است. بلکه تمام اقتباسها در جهت توضیح دلایل علمی نقل گردیدهاند. در ارائه دلایل، گاهی آن را با الفاظ و تعبیر خود و گاهی با تعبیر و الفاظ دیگران بیان نمودهام.
سخنی که در این اقتباسها گفته شده، متعلق به افکار شخصی افراد نیست؛ بلکه یافتههای علمی هستند. ملحدان، این یافتههای علمی را به شکل دلخواه خود درآوردهاند و بنده، از آن جهت این یافتهها را در کتاب خود بیان نمودم که آنها را در راستای تأیید دین تشخیص دادم.
بیشتر اقتباسهایی که صراحتاً در تأیید دین ذکر شده، اقوال علما و دانشمندان مسیحی میباشد. از آن جهت که آنان، در اعتقاد به ادیان آسمانی با ما شریک هستند، چنین اقوال و گفتههایی از سوی آنها، برای ما عجیب و نادر نیست.
همانگونه که از نام کتاب روشن است، موضوع آن اثبات دین در برابر تفکر مادی جدید میباشد. این اثبات، دو حالت دارد؛ یکی اینکه ثابت شود: دین، یک پدیده غیرمادّی است و از اینرو از حوزه علوم مادّی بیرون میباشد؛ لذا علوم مادّی، مجاز نیستند که درستی دین را زیر سؤال ببرند. این شیوه اثبات، از جانب طرفداران دین به کثرت مورد استفاده بوده است. این اعتراف علوم تجربی در قرن حاضر که: «علوم تجربی، فقط میتواند دانش بخشی از پدیدهها را ارائه دهد»، به استدلال طرفداران دین، قوّت و توان بیشتری میدهد. معنی و مفهوم این اعتراف، این است که بنابر اذعان خود علم و دانش، حقایقی وجود دارد که از حوزه پژوهشهای مادّی بیرون میباشد. بارزترین دلیل برای این ادعا، نوشته سولیون است که بخشی از آن در باب هشتم مبحث سوّم بیان گردیده است.
شیوه دوّم: اثبات درستی دین در برابر تفکر مادی جدید میباشد و آن، عبارت است از اینکه در اثبات حقانیت و درستی دین، از همان ابزاری استفاده شود که برای اثبات یک موضوع در پهنه علوم مادّی و تجربی، از آنها استفاده میشود. در این کتاب سعی شده است، بیشتر از شیوه دوّم به صورت بسیار ساده استفاده گردد. بنده، کوشیدهام تا برای اثبات دین از روشهایی استفاده کنم که در عصر حاضر برای اثبات حقایق مادّی از آنها استفاده میشود.
توضیح یک نکته دیگر را بسیار مناسب میدانم و آن، اینکه ممکن است روش و شیوهای که بر مبنای آن در این کتاب از دین حمایت و دفاع شده، برای بعضی از طرفداران دین عجیب یا نامناسب جلوه نماید. از این رو پیشنهاد میشود که خوانندگان محترم، با این دید، کتاب را مورد مطالعه قرار دهند که این کتاب، برحسب نیاز مباحث کلامی به نگارش درآمده است، نه برای توضیح و تشریح دین. شیوه توضیح و تشریح دین با توجه به طبع و مزاج بندگان مؤمن و مسلمان، شیوه دیگری است. امّا هنگامی که روی سخن با کسانی باشد که ایمان و اسلام را نوعی فریب تلقی میکنند و یا زمانی که هدف، مبارزه با اشکالات و ایراداتی است که علیه دین قد علم کردهاند، قهراً و طبعاً شیوه سخن و پیرایه بیان، رنگ و وضع دیگری به خود میگیرد و در چنین حالتی لازم و ضروری میگردد که در گفتگو با مکتب و دیدگاه معاند و مخالف، طرز تفکرش مد نظر قرار بگیرد و با زبان خودش، با او گفتگو شود. هرگاه روی سخن با مؤمن و مسلمان باشد، گفتگو در مسیر و شکل طبیعی خود باقی میماند. لذا این نکته همواره باید در ذهن، مستحضر باشد که شیوه تفکر و استدلال در عصر امروزی کاملاً دگرگون شده و علم کلام و بحثهای استدلالی امروز، نسبت به گذشته به کلی متحول و متفاوت گشته است. با نظرداشت این مطلب، هنگام مطالعه این کتاب دچار سوء تفاهم نخواهید شد.
پیش از پایان دادن این مقدمه بر خود لازم میدانم که از دو دوست و شخصیت برجسته در عرصه خدمت و دعوت دینی در شبه قاره هند و پاکستان یعنی سید ابوالاعلی مودودی و سید ابوالحسن ندوی یاد کنم که سالیان زیادی را در خدمت به اسلام سپری کردند. در این میان خود را مرهون رهنمودهای سید ابوالاعلی مودودی میدانم که در مقطعی بسیار حساس از دوران زندگیام، غیرمستقیم این احساس را در من ایجاد کرد که باقیمانده عمرم را در راه خدمت به دین و اسلام وقف کنم و این کتاب، یکی از مظاهر آن احساسات پاک بحساب میآید که سید ابوالحسن ندوی، مرا بر آن داشت و تشویقم کرد تا آن را به نگارش درآورم.. خدای متعال، به این دو عالم دعوتگر، جزای خیر دهد.
لکهنو ۲۶ اگست ۱۹۶۴ م
[۱] Religion & the Scientific Outlook, ۱۹۵۴, P. ۱۳. [۲] Islam & the Crossroads, P. ۶.