مشکل شناخت حقیقت پدیدهها
از مباحث گذشته روشن میشود که دین را ایمان به غیب و دانش را ایمان به شهود و مشاهدات پنداشتن، صحیح نمیباشد؛ بلکه واقعیت، این است که دین و دانش، هردو، از باور به غیب پیروی میکنند. حوزه دین، در واقع تعیین واقعیت اصلی و نهایی اشیاست. دانش، مادام که در مورد مظهر ابتدایی و خارجی اشیا صحبت میکند، علم تجربی یا شهودی است. امّا هرگاه دانش برای تعیین وضعیت نهایی و ماهیت واقعی اشیاء - که در واقع همان حوزه دین میباشد- وارد شود، در واقع دانش نیز شیوه ایمان به غیب را اختیار کرده است. یعنی همان شیوهای که دین را بدان متهم میکند. چراکه در این میدان چارهای جز این رویکرد را ندارد. بنابر گفته سرآرتهر ادنگتن: «دانشمند امروزی، روی هر میزی که مشغول تحقیق و پژوهش است، آن میز در واقع شامل دو میز میباشد: یکی میزی که برای همگان قابل استفاده است و رؤیت و لمس آن مقدور میباشد؛ امّا میز دوم، میز علمی او (Scientilic Table) است که بخش عمدهاش خالی است و تعداد زیادی الکترون نامرئی در آن در حال حرکت هستند».
وی میافزاید: «بدین ترتیب هر چیزی، دوگانه (Duplicaters) است و دو جنبه دارد: یکی مرئی و قابل رؤیت و دیگری خیالی و تصوری است که با هیچ میکروسکوپ و تلسکوپی قابل رؤیت نمیباشد» [۳۴].
بدون تردید دانش، شکل اوّلیه اشیا را از دور میبیند. به تعبیر دیگر شکل اوّل اشیا، برای دانش قابل رؤیت و مشاهده است. امّا دانش، هیچگاه مدّعی نشده که صورت یا شکل دوّم اشیا را دیده است. در این باره طرز کار دانش بدینگونه است که با دیدن مظاهر یک حقیقت، درباره آن اظهار نظر میکند. خلاصه اینکه دانش در میدان دوّم، یعنی در میدان مشخصنمودن شکل نهایی اشیا، عبارت است از کشف واقعیتهای نامعلوم به وسیله واقعیتها و پدیدههای معلوم.
دانشمندان هرگاه تعدادی از پدیدههای قابل رؤیت را ببینند، چنین احساس میکنند که اکنون نیاز به یک تئوری یا نظریه و به تعبیر صحیحتر نیاز به یک تصوّر و باور درونی دارند تا بتوانند واقعیتهای پدیدار را تشریح کنند، به آنها نظم دهند و آنها را در یک شکل واحد منسجم نمایند. اینجاست که آنان، یک تئوری وجدانی مطرح میکنند. اگر این تئوری بتواند تمام حقایق مشهود را تشریح و توجیه کند، بدین صورت که با نظم بخشیدن به آنها، آنها را در یک شکل واحد منسجم نماید، آنگاه این نظریه، به عنوان یک حقیقت و واقعیت مسلَّم پذیرفته میشود. عیناً مانند واقعیتهایی که برای دانشمندان قابل رؤیت و مشاهده باشد. هرچند این حقیقت براساس زاویه دید خود دانشمندان هرگز مشاهده نشده باشد، ولی صرفاً این حقیقت غیرمرئی بدین خاطر به عنوان حقیقت پذیرفته میشود که تئوری دیگری که حقایق را تشریح کند، وجود ندارد.
دانش یا طرفداران آن با دیدن و مشاهدهنمودن آثار و نتایج چیزی که محسوس است، به وجود آن ایمان میآورند. هر حقیقت پذیرفتهشدهای، نخست یک فرضیه بوده است و پس از آنکه یافتههای جدید، آن فرضیه را تأیید کرده است، درستی تئوری روشنتر گردیده و صحت و درستی آن به مرحله یقین رسیده است. اگر یافتههای نوین، تئوری مذکور را تأیید نکنند، آنگاه آن نظریه، نادرست قلمداد میگردد. در این مورد میتوان اتم را مثال زد که دانشمندان، به آن ایمان به غیب دارند. زیرا اتم تاکنون به معنی واقعی خود دیده نشده است، ولی با این این حال، به عنوان بزرگترین واقعیت پذیرفته میشود. اینجاست که دیدگاههای علمی را چنین تعریف کردهاند: «دیدگاهها در واقع نقشههای ذهنی و فکری هستند که قوانین مشخص را توجیه میکنند».
[۳۴] Nature of the Physical World, PP. ۷-۸.