اسلام به مبارزه می طلبد

فهرست کتاب

پایه سوّم

پایه سوّم

رکنِ تئوری مخالفان دین، تاریخ است. مخالفان دین مدعی هستند که از مطالعه تاریخ چنین برمی‌آید که علل و اسباب بوجود آمدن تصورات و اندیشه‌های مذهبی، همان شرایط تاریخی هستند که در گذشته انسان را به احاطه خود در آورده بودند؛ در دوران باستان و قبل از یافته‌های علمی و تجربی، برای انسان هیچگونه راه نجاتی از سیلاب، طوفان و سایر آفات وجود نداشت و از این رو انسان، خودش را در محیطی کاملاً ناامن و در معرض آسیب می‌دید. لذا برای اطمینان خود نیروهای نامرئی را فرض نموده بود تا در سختی‌ها به آن‌ها متوسل شود و انتظار دفع آفات و مصیبت‌ها را داشته باشد. علاوه بر این برای ایجاد همبستگی، تجمع در پیرامون یک محور نیز ضروری بود تا بدین سان چنین موجودی واهی فرض شود؛ لذا برای این منظور، از معبودهایی استفاده می‌شد که از تمام انسان‌ها برتر بودند و جلب رضایت آنان الزامی و یک وظیفه قلمداد می‌شد. یک مقاله‌نویس مذهبی در دایرة المعارف علوم اجتماعی چنین می‌نویسد:

«شرایط سیاسی، تمدنی و فرهنگی نیز همانند سایر علل و اسباب در بوجودآوردن مذهب نقش دارند؛ نام و صفات خدایان خود بخود و خودکار، در قالب نظام‌های سلطنتی پدیدار می‌گشتند. عقیده پادشاهی خداوند، همان شکل دیگر و مبدّل پادشاهی انسان‌ها است. پادشاهی آسمانی، همان شکل مبدل پادشاهی زمینی است. از آن جهت که پادشاه در روی زمین بزرگ‌ترین مرجع انصاف بود، امور عدالت و انصاف نیز به خدایان سپرده ‌شد و این باور میان مردم نهادینه گشت که آخرین قضاوت را در مورد نیکی و بدی انسان‌ها، خدا خواهد کرد. این تصوّر درباره عدالت و انصاف که خدا را حسابگر و کیفردهنده می‌دانست، نه تنها در یهودیت بلکه در مسیحیت و اسلام نیز اهمیت بسزایی پیدا کرد» [۱۰].

«بدین ترتیب شرایط ویژه تاریخی و همکاری ذهنی و فکری انسان با شرایط مذکور، اندیشه و تصوراتی را به نام دین بوجود آورد. دین، ساخته و پرداخته فکر انسان‌هاست؛ همان فکری که به دلیل عدم آگاهی و ناتوانی در برابر نیروهای خارجی، تصور دین را ایجاد کرد». جولین هکسلی ادامه می‌دهد و می‌افزاید:

«دین، در اثر سازگاری و تعاون انسان با شرایط مخصوصش بوجود آمده است و به عبارت دیگر، دین، نتیجه تعامل انسان با شرایط ویژه محیط خودش می‌باشد. اینک آن محیط بخصوص که عامل ایجاد این تعاون و تعامل بود، پایان پذیرفته و یا در شرف پایان است. لذا اکنون دلیلی برای زنده نگه داشتن دین وجود ندارد». او اضافه می‌کند: «مفیدبودن اعتقاد به خدا، به پایان رسیده است و دیگر امکان پیشرفت بیشتر در آن وجود ندارد. نیروهای ماوراء طبیعت در واقع به خاطر تحمّل ثقل و سنگینی دین، توسط فکر انسان بوجود آمدند. ابتدا سحر و جادو پدید آمد و سپس تصرفات روحانی و اشرافی، جای آن را گرفت و بعد توهم و باور انسان، دیوهای خیالی را ساخت و سپس تصوّر خدا بوجود آمد؛ بدین ترتیب با پشت سر گذاشتن مراحل مذکور، ارتقای دین به مرحله پایانی خود رسیده است. زمانی بود که فرضیه وجود خدا، بخش جدایی ناپذیر تمدّن ما بود؛ اما اینک در جوامع پیشرفته امروزی ضرورت اعتقاد به خدا از بین رفته است» [۱۱].

از زاویه نگاه کمونیسم نیز دین، یک «فریب تاریخی» است. البته از این جهت که کمونیسم، تاریخ را براساس علل و اسباب اقتصادی مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد، این علل و اسباب را فقط در عوامل مادّی و اقتصادی متمرکز کرده است. از دیدگاه کمونیسم نظام‌های بورژوازی و استعمارگر کهن، دین را بوجود آوردند و اکنون که این نظام‌های فرسوده در سیر طبیعی خود مرده‌اند، لذا با مرگ خود به موجودیت دین خاتمه داده‌اند.

انگلس در این باره چنین می‌گوید: «کلیه دیدگاه‌های اخلاقی، زاده شرایط اقتصادی زمان خود هستند» [۱۲]. از این رو تاریخ انسان، تاریخ جنگ‌های طبقاتی است که قشرهای مرفه، اقشار مستضعف را استثمار می‌کردند. مذهب و اخلاق، فقط بخاطر حمایت و دفاع از منافع قشرهای مرفه بوجود آمدند تا برای منافع اقشار مرفه جامعه، حمایت مکتبی میسّر گردد.

مکتب سوسیالیبسم بر این اساس بنا شده است که: «قانون، اخلاق و دین، مظهر فریبکاری طبقه بورژوا هستند که منافع زیادی در پشت آن‌ها پنهان است».

لنین در کنگره سراسری جامعه جوانان کمونیست در اکتبر ۱۹۲۰م گفته بود: «یقیناً ما، خدا را قبول نداریم و خوب می‌دانیم که صاحبان کلیسا، سرمایه داران و قشر مرفه که از دین و خدا حرف می‌زنند، فقط بخاطر قدرت‌های استثمارگر و منافع خودشان می‌باشد. ما، تمام ضوابط اخلاقی را که از غیر انسان‌ها و از قدرت‌های ماوراء طبیعت نشأت گرفته‌اند و یا مبتنی بر اندیشه‌های طبقاتی هستند، انکار می‌کنیم. ما می‌گوییم: خدا، مذهب و اخلاق، فریبی بیش نیست؛ بلکه پوششی است بر تفکرّات طبقه کارگر و کشاورز به خاطر حفظ سرمایه‌داران. ما می‌گوییم: ضابطه اخلاق ما منحصر و تابع سعی و تلاش قشر مستضعف است. از اینرو اصول اخلاقی ما، حافظ منافع طبقاتی پرولتارها (کارگر) می‌باشد» [۱۳].‌

این است تئوری مخالفان دین که تعداد زیادی از روشنفکران عصر حاضر بر حسب آن از زبان یک پزشک آمریکایی چنین می‌گویند:

Science has shown religion to be historiys crueliest and wickediest hoax.

یعنی: «دانش و علوم تجربی ثابت کرده است که دین، دردناک‌ترین و بدترین ترفند تاریخ بوده است» [۱۴].

در بخش دوم می‌کوشیم که یک شرح مقدماتی بر تئوری مخالفان مذهب ارائه دهیم.

[۱۰] Encyclopaedia of Social Sciences, ۱۹۵۷, vol. ۱۳, P. ۲۳۳. [۱۱] Man in the Modern World, P. ۱۳۰. [۱۲] Anti Duhring, Moscow, ۱۹۵۴, P. ۱۳۱ [۱۳] Lenin, Selected Works, Moscow, ۱۹۴۷, vol. II, P. ۶۶۷. [۱۴] Quoted by Ca Coulson, Science & Christian belief, P. ۴.