۱- اعجاز قرآن
نخستین چیزی که پژوهشگر علوم قرآنی را تحت تأثیر قرار میدهد، مبارزه طلبی قرآن است. بیش از چهارده قرن میگذرد که قرآن، مخالفان و منکران را برای ارائه مشابه خود به مبارزه میطلبد؛ اما تاکنون هیچیک ازعلما و دانشمندان بلیغ و فصیح اعم از عرب و عجم، نتوانسته به این مبارزه طلبی قرآن پاسخ دهد. قرآن، با ندایی رسا مخالفانش را به مبارزه طلبیده و گفته است: ﴿وَإِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٢٣﴾[البقرة:۲۳] یعنی: «اگر درباره کتابی که آن را بر بنده خود نازل کردیم، شک دارید، پس سورهای مانند آن را بیاورید و غیر از الله از کلیه معاونان خود در این باره کمک بگیرید اگر راست میگویید».
این، عجیبترین مبارزه طلبی در طول تاریخ است؛ زیرا هیچ نویسندهای در طول تاریخ به خود جرأت نداده که با وجود برخورداری از علم و دانش بسیار، چنین ادعایی نماید. برای هیچیک از افراد، نوشتن چنان کتابی میسر نیست که دیگران از تألیف کتابی همانند آن اظهار ناتوانی نمایند. بلکه در برابر هر کتابی میتوان کتابی مشابه آن نوشت. قرآن، کلام الهی است و هیچ انسانی قادر به ارائه چنین کلامی نیست. عجز و ناتوانی انسانها از ارائه کتابی همانند قرآن در هزار و چهارصد سال گذشته، حکایت از آن دارد که قرآن، منبعی خدایی دارد و کلام انسان نیست.
در مقاطع مختلف تاریخی، نمونههایی به ثبت رسیده که در پارهای از موارد عدهای، خواستهاند به این مبارزه طلبی قرآن پاسخ دهند؛ از جمله لبید بن ربیعه که به سخنوری و ذکات و تیزهوشی درمیان عربها بسیار معروف و مشهور بود. لبید، کلام منظومی را در پاسخ به مبارزه طلبی قرآن نوشت؛ نوشتهاش، مدتی بر دیوار کعبه آویزان بود و این، یک افتخار بشمار میرفت. اندکی پس از این جریان، یکی از مسلمانان سورهای از قرآن را نوشت و در کنار نوشته لبید، بر دیوار کعبه آویزان کرد. لبید تا آن زمان مسلمان نشده بود و چون روز بعد سوره آویخته بر کعبه را قرائت کرد، فوق العاده تحت تأثیر قرار گرفت و بلافاصله اعلام نمود: مطمئناً این کلام، کلام بشر نیست و من، ایمان آوردم» [۸۶].
در روایات آمده است: لبید بن ربیعه بقدری تحت تأثیر بلاغت و فصاحت قرآن قرار گرفت که شعرسرایی را برای همیشه ترک کرد؛ حتی روزی عمر فاروقساز وی خواست تا شعر بخواند؛ لبید در جواب گفت: «برای من زیبنده نیست که پس از فراگیری سوره بقره و آل عمران، شعر بگویم» [۸۷].
جریان شگفتآور دیگری نیز در این زمینه درباره ابن مقفع نقل شده است؛ خاورشناس معروف ولاستن، ضمن نقل این جریان مینویسد: «این جریان که یک قرن پس از ظهور اسلام به وقوع پیوست، درستی ادعای محمد درباره اعجاز قرآن را به اثبات میرساند» [۸۸].
جریان از این قرار بود که گروهی از مخالفان اسلام، از گرایش شدید مردم به قرآن، نگران شدند و در صدد برآمدند تا کتابی در برابر قرآن بنویسند. این گروه برای تأمین این هدف به ابن مقفع که در زمان خود، از بزرگترین نویسندگان و ادیبان محسوب میشد، مراجعه کردند. ابن مقفع که بر توان خود اعتماد کامل داشت، این پیشنهاد را پذیرفت و قول داد که ظرف مدت یک سال، این کار را انجام دهد؛ مشروط به اینکه خوراک و نفقه و هزینهاش، تأمین شود. با گذشت شش ماه، این گروه، برای بررسی و بازدید، به خانه ابن مقفع رفتند تا ببینند که چه میزانی از کار انجام شده است. آنان، ابن مقفع را درحالی دیدند که قلم در دست گرفته و با دقت تمام غرق در مطالعه و نگارش است و انبوهی از کاغذهای مچاله و پاره، در اتاقش افتاده بود. این ادیب معروف و بلندپایه تمان توان خود را بکار بست تا بتواند کتابی مانند قرآن بنویسد. اما در این شش ماه نتوانست هیچ کاری بکند. تنها کارش، این بود که یک جمله مینوشت و چون اصلاً از لحاظ فصاحت و بلاغت، قابل مقایسه با قرآن نبود، کاغذ را پاره میکرد. او پس از ناکامی در این زمینه، با یأس و شرمندگی از انجام چنین کاری باز ماند.
بدین ترتیب مبارزهطلبی قرآن همچنان به قوت خود باقی است و بعد از گذشت صدها سال هیچکس موفق نشده است به این مبارزهطلبی قرآن پاسخ دهد. از اینرو ثابت میگردد که قرآن، کلام خداست.. این ویژگی قرآن، بهترین دلیل است تا خردمندان، به قرآن و حقانیت رسالت پیامبر جایمان بیاورند.
آری! تأثیر معجزه آسای قرآن بود که مردم عرب، ناگزیر شدند، در برابر بلاغت و فصاحت قرآن سر تسلیم فرود آورند. گفتنی است: عربها، در فصاحت و بلاغت به اندازهای سرآمد و بیهمتا بودند مردم سایر دنیا را عجم (گنگ) مینامیدند. یکی از اعراب به نام «ضماد» به مکه رفت و از سفیهان آنجا شنید که محمد جدیوانه شده است؛ او گفت: کاش او را میدیدم و دم میکردم تا شاید بهبود مییافت. لذا نزد رسول الله جرفت؛ او هنوز مسلمان نشده بود. رسول اکرم جفرمود: «إنّ الحمدَ للهِ نحمَدُهُ ونستعينُهُ ونستهديهِ ونستغفرُهُ ونعوذ باللهِ مِنْ شرور أنفسِنا ومِن سيئاتِ أعمالِنا مَن يهدِهِ اللهُ فلاَ مُضِلَّ لَهُ وَمَن يُضْلِلْ فلا هاديَ لَهُ وأشهدُ أن لا إله إلاّ اللهُ وحده لا شريكَ لهُ وأشهدُ أنَّ محمّداً عبدُهُ ورسولُهُ». ضماد، تعجب کرد و گفت: دوباره این سخنان را تکرار کن. رسول خدا جدوباره همین کلمات را تکرار کرد. ضماد، گفت: «به خدا سوگند من، سخن کاهنان، جادوگران و شاعران را شنیدهام؛ اما این، کلام دیگری است و در اعماق دریاها اثر میگذارد» [۸۹].
چنین مواردی، در تاریخ قدیم و جدید به کثرت مشاهده میشود.
[۸۶] نگا: Mohammad the Holy Prophet, P ۴۸۸؛ بنا بر آنچه در الطبقات الکبری (۶/۳۳ و۱/۳۰۰) و الشعر و الشعراء (۱/۲۷۵) از ابن قتیبه به تحقیق: شیخ احمد شاکر آمده، لبید در سال نهم هجرت اسلام آورد. [۸۷] الشعر و الشعراء از ابن قتیبه.۲ [۸۸] Mohammad: His life & Doctrine, P. ۱۴۳. [۸۹] نگا: صحیح مسلم، حدیث شماره (۸۶۸).