اسلام به مبارزه می طلبد

فهرست کتاب

۵- ضرورت وجود آخرت از نگاه روان شناختی

۵- ضرورت وجود آخرت از نگاه روان شناختی

براساس پژوهش‌های روانی، تمام افکار و اندیشه‌ها در فراشعورانسان باقی خواهند ماند؛ این امر آشکارا ثابت می‌کند که ذهن انسان، جزو جسم او نیست. ذرات جسم انسان بعد از هرچند سال از بین می‌روند و تبدیل می‌شوند. اما در دفتر فراشعور بعد از صدها سال نیز کوچک‌ترین تغییر، ابهام، خطا و یا اشتباهی رخ نمی‌دهد. اگر حافظه (دفتر فراشعور) متعلق به جسم است، در کجای جسم می‌باشد؟ و چرا حافظه، موازی با از بین رفتن یا دگرگونی سلول‌های بدن از بین نمی‌رود یا دگرگون نمی‌شود؟ این چه دستگاهی است که بدنه‌اش می‌شکند و از هم می‌پاشد، اما خود افکار و اندیشه‌های موجود در آن به پایان نمی‌رسد؟ پژوهش‌ها و تحقیقات علمی - روانی، آشکارا ثابت می‌کند که وجود انسان در واقع منحصر به جسمی نیست که دچار آسیب و نابودی و مرگ می‌شود. بلکه جدا از جسم چیزی دیگر است که در نهان انسان وجود دارد و هرگز از بین نمی‌رود و فنا نمی‌شود و بدون اینکه دستخوش نابودی گردد، وجودش را برای همیشه و بطور مستقل حفظ می‌کند.

گفتنی است: قانون زمان فقط در همین زندگی دنیوی، حاکم است و دنیای پس از مرگ از دایره زمان بیرون می‌باشد. اعمال برخاسته از شعور انسان در این دنیا، مطابق با قانون زمان انجام می‌گیرد؛ اما براساس دیدگاه فروید، احتمال وجود زندگی‌ای ذهنی و خارج از دایره زمان، بدین معناست که این زندگی، بعد از مرگ نیز ادامه خواهد یافت و ما، پس از مردن زنده خواهیم شد. مرگ ما نتیجه و حاصل قوانین زمان می‌باشد. زیرا وجود و حیات اصلی ما، یا به گفته فروید، فرا شعور ما، از دایره این قوانین خارج است و هرگز دچار مرگ و میر نمی‌شود. مرگ، فقط جسد عنصری ما را دربر می‌گیرد. فراشعور که حقیقت انسان محسوب می‌شود، بعد از مرگ نیز باقی می‌ماند. مثلاً جریانی را در نظر بگیرید که ۲۵ سال قبل اتفاق افتاده یا خیالی را مد نظر قرار دهید که بیست سال پیش در ذهن شما خطور کرده است و شما، آن را فراموش کرده‌اید. امروزه همان جریان یا همان خیال فراموش شده را در عالم خواب و رؤیا می‌بینید. از دیدگاه علم روانشناسی، معنی این خواب، این است که آن خیال یا جریان عیناً در حافظه (فراشعور) شما بدون کم و کاست وجود داشته است. اکنون این سؤال مطرح می‌شود که این حافظه یا فراشعور کجاست؟ آیا می‌شود این حافظه و فراشعور، روی سلول‌های بدن همانند صدا بر روی نوار ثبت شده باشد؟ مگر غیر از این است که سلول‌های ۲۵ سال قبل، مدت‌ها است که نابود گشته و از جسم شما خارج شده‌اند و اکنون آن سلول‌ها وجود ندارند؟ لذا باید پرسید: پس این خیال یا خاطره، در کدام قسمت جسم شما بوده‌ است؟ این امر، خودش، یک مدرک تجربی است که نشان می‌دهد: در ورای جسم، جهان دیگری وجود دارد که با فناشدن و از بین‌رفتن جسم، فنا نمی‌شود.

همچنین نتایج بدست آمده از تحقیقات شیمیایی نشان می‌دهد که بقای زندگی بعد از مرگ ممکن است. براساس این تحقیقات نه تنها بقای مطلق ممکن است؛ بلکه عیناً بقا و ماندگاری شخصیتی را هم ثابت می‌کند که من و شما قبل از مردن، با آن آشنا بوده‌ایم.

انسان دارای خصوصیات متعدد و دیرینه‌ای است؛ اما این خصوصیات از نظر علمی مورد ارزیابی قرار نگرفته‌اند. مثلاً خواب یا رؤیا یکی از قدیمی‌ترین خصوصیات بشر است. اما با این حال بشر، از یافته‌های نوین درباره‌ی رؤیا، مطلع نبوده است. خصوصیات دیگری نیز وجود دارد که درباره آن‌ها آمار و ارقام کاملاً صحیحی جمع‌آوری شده و از نظر علمی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته‌اند و نتایج بسیار ارزنده‌ای به دست آمده است. از جمله این تحقیقات، تحقیقات روانی (psychical researches) است. تحقیقات روانی، شاخه‌ای از روانشناسی جدید می‌باشد که صلاحیت و استعدادهای غیرعادی یا فوق العاده بشر را براساس تجربه مورد مطالعه قرار می‌دهد. نخستین مؤسسه برای انجام چنین مطالعاتی در سال ۱۸۸۲ میلادی در انگلستان تأسیس شد و در سال ۱۸۸۹ به وسیله ایجاد ارتباط با هفتاد هزار نفر، تحقیقات خود را در سطح گسترده‌ای آغاز نمود. این مؤسسه هم اکنون به نام مؤسسه تحقیقات و مطالعات روانی (society for psychical Research) مشغول کار‌ است و مؤسساتی شبیه آن در دیگر کشورها نیز وجود دارد. این مؤسسات به وسیله تجربیات و الگوهای متعددی ثابت کردند که شخصیت انسان بعد از مرگ نیز به صورت اسرارآمیزی ماندگار است.

یکی از گردشگران در اتاقی در هتل «سنت جوزف» در آمریکا نشسته و مشغول نوشتن سفرنامه‌اش بود. او می‌نویسد: «ناگهان احساس کردم که کسی سمت راست من نسشته است؛ بلافاصله به سمت راست خود نگاه کردم و دیدم خواهر من است».

خواهرش نه سال قبل فوت کرده بود؛ پس از لحظاتی پیکر خواهرش از جلو چشم ناپدید می‌شود. این شخص چنان تحت تأثیر جریان مذکور قرار می‌گیرد که از ادامه سفر منصرف شده، به خانه‌اش برمی‌گردد. پس از بازگشت جریان را برای خانواده و فامیل خود بازگو می‌کند. وقتی می‌گوید: در طرف راست گونۀ خواهرم یک خراش واضح دیدم، مادرش، افتان وخیزان روی پاهایش می‌ایستد و می‌گوید: آری، بعد از مرگ دخترم، ناخواسته و در اثر یک جریان اتفاقی، خراشی از ناحیه من، روی چهره دخترم ایجاد شد. مادر می‌گوید: درحالی که بسیار ناراحت بودم، با مالیدن پودر آثار نامطلوب خراش را پنهان کردم وهیچ گاه این جریان را برای کسی بازگو نکردم [۷۰].

اینگونه پدیده‌ها منحصر به اروپا و آمریکا نیست و در همه جای دنیا، نمونه‌های آن دیده می‌شود. اما از آن جهت که امروزه آمریکا و اروپا، کانون تحقیقات علمی هستند، لذا در باب گواهان علمی از این کشورها صحبت به میان می‌آید. اگر عده ای، همت نمایند و در کشورهای اسلامی چنین تحقیقاتی را انجام دهند، به کثرت شاهد چنین دلایلی و حتی قویتر و معتبرتر از آن‌ها خواهیم بود.

بدین ترتیب پدیده‌های بسیاری هستند که وجود شخصیت‌ها را بعد از مرگ به اثبات می‌رسانند. چنین پدیده‌ای را نمی‌توان وهم و خیال تصور کرد. زیرا از خراش روی گونه دختر، فقط مادرش خبر داشت و شخص دیگری از آن مطلع نبود.

بسیاری از اذهان امروزی، ممکن است از پذیرش این استدلال امتناع کنند. براد (Broad) می‌نویسد:

«به استثنای تحقیقات روانشناسی در هیچ‌یک از شعبه‌های علمی دیگر، کوچک‌ترین امکانی برای زندگی بعد از مرگ ثابت نشده است» [۷۱].

اما استدلال آقای براد (Broad) مانند این است که گفته شود: فکرکردن، یک کار مشتبه می‌باشد؛ ‌زیرا به غیر از انسان هیچ موجودی را در کائنات سراغ نداریم که فکر کند!

بقای زندگی، یک مسأله روانی است. بنابراین ثبوت یا عدم ثبوت آن باید از علم روانشناسی به دست آید. جستجوی آن در سایر علوم، به این می‌ماند که مظهر تفکر و اندیشه را در نباتات یا در فلزات جستجو کنیم؛ حتی مطالعه اجزای انسانی را نمی‌توانیم برای جسم انسان اساس قرار دهیم؛ زیرا آنچه ما، مدعی بقای آن هستیم، جسم موجود و مادی انسان نیست، بلکه روح است که مستقل از جسم و در جسم می‌باشد.

بسیاری از دانشمندان واقع بین، زندگی پس از مرگ را به عنوان یک واقعیت پذیرفته‌اند. پروفسور سی.جی. دوکاس (C.G.Ducasse) استاد فلسفه در دانشگاه براون در بخش هفدهم کتابش، مسأله زندگی بعد از مرگ را از دیدگاه روانی و فلسفی مورد بررسی قرار داده است. دوکاس، اگرچه براساس اصول و ضوابط دینی به زندگی پس از مرگ اعتقاد ندارد، اما بر این باور است که قطع نظر از دیدگاه دینی، شواهدی در دست می‌باشد که ما را نسبت به بقای زندگی قانع می‌کند. وی، پس از نقد و بررسی تحقیقات علم روانشناسی می‌نویسد:

دانشمندان زیادی در طول سال‌های متمادی، قراین و شواهد مربوط را مورد مطالعه قرار دادند و به این نتیجه رسیدند و اعتراف کردند که: آری ، شواهدی در دست است که براساس آن، فرضیه بقای روح «Survival-Hypothesis» ممکن و عقلانی به نظر می‌رسد و توجیه دیگری برای این شواهد ممکن نیست. برخی از دانشمندان برجسته‌ای که بقای روح یا زندگی بعد از مرگ را ممکن می‌دانند، عبارتند از:

۱- آلفرد راسل والس.(Alfred. Russel – wallace)

۲- سر ویلیام کروکس (sir william Crookes)

۳- مایرز (F.W.H Myers)

۴- کیمیلی فلماریون (Camille Falmmarion)

۵- سر اولو لاج (Sir Olve Lodge)

۶- دکتر ریچارد هاگسن (Dr.Rechard-Hodgson)

۷- سر هنری سیدویک (Sir Henry Sidwiek)

۸- پروفسور هسگوپ (Professor Hysgop)».

دکتر دوکاس می‌افزاید: «آری، اعتقاد به زندگی بعد از مرگ که تعداد زیادی از مردم، آن را به عنوان یک اصل دینی قبول دارند، گذشته از آنکه صحیح است، با دلایل تجربی نیز قابل اثبات می‌باشد. در این صورت، قطع نظر از دیدگاه دینی در مورد اعتقاد به زندگی بعد از مرگ، دلایل و شواهد قطعی زیادی درباره آن وجود دارد. از اینرو لازم نیست که این دیدگاه را از نگاه دین بپذیریم و دلایل علمی در این زمینه کافی است» [۷۲].

با وجود این همه دلایل و شواهد، نپذیرتن جنبه دینی زندگی پس از مرگ، مانند این است که شخصی، با اصرار و سرسختی تمام بگوید: امکان ندارد دو نفر از فاصله بسیار طولانی با هم صحبت کنند و صدای یکدیگر را بشنوند؛ سپس یکی از خویشاوندان این شخص، از یک شهر بسیار دور به وسیله تلفن با وی صحبت کند و او، پس از مکالمه تلفنی بگوید: ضروری نیست که صدای شنیده شده از تلفن، صدای فامیلم ‌باشد؛ بلکه ممکن است این صدا، با یک دستگاه تولید شده و به گوش ‌رسیده باشد!!

[۷۰] Human Personality and its Survival of Bodily Death FWH Myers, N.Y, ۱۹۰۳. Vol. II, PP. ۲۷-۳۰. [۷۱] Religion Philosophy & Phisical Researches London, ۱۹۵۳, P.۲۳۵. [۷۲] A Philosophical Scrutiny of Religion.P. ۴۱۲.