اسلام به مبارزه می طلبد

فهرست کتاب

نظم و توازن شگفت‌انگیز زمین

نظم و توازن شگفت‌انگیز زمین

برای تحقق و تداوم زندگی در کره زمین، وجود چنان شرایط متعددی ضروری است که با توجه به خصوصیات و ویژگی‌های خاص خود، تحقق و تجمّع اتفاقی آن‌ها بر حسب محاسبات ریاضی غیرممکن می‌باشد. آری! اگر چنین شرایطی وجود دارد، قهراً باید بپذیریم که هدایت کننده باشعوری در پشت پرده است که چنین شرایطی را به وجود آورده است. بزرگی و حجم زمین در برابر عظمت جهان هستی به اندازه ذره‌ای بیش نیست. امّا با این حال به اعتبار علم و دانش ما، زمین، مبهم ترین دنیاست. زیرا زمین، اوضاع و شرایط شگفت‌آوری دارد که علم و دانش ما، چنین شگفتی‌هایی را در کرات دیگر سراغ ندارد. نخست حجم و بزرگی زمین را مورد بررسی قرار می‌دهیم. اگر حجم زمین، از حجم فعلی آن کمتر یا بیشتر ‌بود، زندگی کردن روی آن امکان پذیر نبود. به عنوان مثال اگر کره زمین به اندازه کره ماه ‌بود، یعنی اگر قطر زمین برابر یک چهارم قطر فعلی ‌بود، نیروی جاذبه آن، یک ششم کشش فعلی می‌شد و در چنین حالتی بدلیل کمی نیروی جاذبه قادر نبود که آب و هوا را در سطح خود جای دهد و نگاه دارد؛ همانگونه که این امر در کره ماه به خاطر حجم اندک و نیروی جاذبه ناچیز ماه، ممکن نیست. تا کنون روی کره ماه، نه هوا دیده شده است و نه آب؛ به علت نبودن اتمسفر هوا، کره ماه در هنگام شب فوق‌العاده سرد و در روز مانند تنور گرم و داغ می‌شود. اگر حجم زمین، کمتر ‌بود، نمی‌توانست آب را که تنها عامل ایجاد اعتدال در فصل‌های مختلف است، روی سطح خود نگاه دارد. اینجاست که یکی از دانشمندان علوم تجربی، وجود آب کافی برای ایجاد تعادل در سطح زمین را چرخ بزرگ توازن (Great Balance Wheel) نامیده است [۴۱]. همچنین در صورت کاهش حجم یا نیروی جاذبه زمین، اتمسفر زمین، در فضا پراکنده می‌شد و این، به کاهش یا افزایش فوق العاده درجه حرارت منجر می‌گشت.

این‌ها، پیامدهای نامطلوب کوچک‌ترشدن حجم زمین هستند. اگر حجم زمین، دو برابر حجم فعلی آن ‌بود، نیروی جاذبه آن نیز دو برابر می‌گشت و نتیجه، این می‌شد که اتمسفر هوا که اکنون تا ارتفاع پانصد مایل از سطح زمین قرار دارد، به پایین کشیده شود و به سطح زمین بسیار نزدیک گردد و بدین سان، فشار هوا بر هر اینچ مربع ۱۵ تا ۳۰ پوند افزایش یابد. اگر زمین به اندازه خورشید بزرگ ‌بود، نیروی جاذبه آن یکصد و پنجاه برابر می‌شد و ضخامت اتمسفر هوا از پانصد مایل به چهار مایل کاهش می‌یافت و در نتیجه فشار هوا بر هر اینچ مربع، یک تن می‌شد و در اثر این فشار فوق‌العاده، نشو و نما و رشد موجودات زنده غیر ممکن می‌گشت. جانوری که یک کیلو وزن داشت، وزنش تا یکصد و پنجاه کیلو اضافه می‌شد. حجم انسان تا حد یک مارمولک کاهش پیدا می‌کرد و هرگونه حیات ذهنی و فکری برایش غیرممکن می‌گشت. زیرا میزان بهره بری هوشی در انسان، نیاز و ارتباط شدیدی به میزان رشته‌های عصبی دارد و رشته‌های عصبی با چنین ویژگی‌هایی، در کالبدی با خصوصیات کنونی بشر یافت می‌شود.

هرچند که ما، به ظاهر در روی زمین قرار داریم، اما در واقع در قسمت تحتانی زمین، از ناحیه سر آویزان هستیم. زمین مانند توپی در فضا معلق است و در چهار طرف آن انسان‌ها ساکن هستند. اگر کسی در کشور هندوستان روی زمین قرار دارد، مردم آمریکا کاملاً در برابر او قرار دارند. اگر شخصی در منطقه جغرافیایی آمریکا است، هندوستان کاملاً در قسمت تحتانی او قرار خواهد گرفت. همچنین زمین ثابت نیست؛ بلکه با سرعتی معادل یک هزار مایل در ساعت همواره در حال گردش است. در چنین حالتی وضعیت ما انسان‌ها در سطح زمین تقریباً مشابه با وضعیت سنگریزه‌هایی است که روی لاستیک دوچرخه قرار گرفته و لاستیک با سرعت تمام در حال حرکت باشد وسنگریزه‌ها به اطراف پرتاب گردد. امّا چنین نمی‌شود؛ چرا؟ زیرا فشار هوا و کشش زمین، ما را در یک تناسب خاص روی زمین نگاه داشته‌اند. نیروی جاذبه، تمام موجودات روی زمین را به طرف خود می‌کشد و فشار هوا نیز همواره از بالاوجود دارد. این فعل و انفعالات دو طرفه، یعنی فشار هوا از بالا و کشش زمین از پایین، ما را در سطح کره زمین آویزان و ثابت کرده است.

فشاری که در اثر هوا بر هر اینچ مربع وارد می‌شود، حدود شش کیلو تشخیص داده شده است. یعنی فشار هوا در جسم یک انسان میانه قد تقریباً برابر با ۲۸۰ من است و از آنجا که هوا، جسم ما را از چهار طرف احاطه کرده است، ما این وزن را حس نمی‌کنیم و فشار هوا از هر طرف بر بدن وارد می‌شود. درست مانند اینکه انسان در آب شنا می‌کند. بدلیل احاطه کردن آب به تمام بدن، وزن واقعی آب برای شناکننده قابل درک نیست.

همچنین هوا که مجموعه‌ای از گازهای مختلف می‌باشد، فواید دیگری نیز دارد که از پرداختن به جزئیات و تفاصیل آن در این کتاب خودداری می‌کنیم.

نیوتن در نتیجه مطالعه و پژوهش خود به این نکته پی برده بود که اجسام نسبت به یکدیگرنیروی جاذبه دارند. اما از یافتن پاسخی برای علت این کشش، عاجز مانده و گفته بود که: من، از توجیه این مسأله عاجز هستم.

وایت هید (Whiteheed) می‌گوید: «نیوتن با اظهار این مطلب از یک واقعیت بزرگ پرده برداشته است. زیرا از آنجا که طبیعت، بی‌روح است، برای ما توجیهی ارائه نمی‌دهد. همانگونه که انسان مرده از بیان‌کردن یک مطلب عاجز است. تمام توجیهات عقلی و منطقی، حکایت از اظهار یک مقصد دارند و هر گونه مقصدی در کائنات بی‌روح خارج از تصوّر است» [۴۲].

بنده (مؤلف)، در ادامه گفته وایت هید، می‌گویم: اگر جهان هستی تحت فرمان یک موجود ذی شعور و بااراده نیست، پس چرا گیتی، اینگونه جهت دار وهدفمند است و این معنویت، چه زمانی در آن به وجود آمده است؟

حرکت وضعی زمین، ۲۴ ساعت طول می‌کشد. به تعبیر دیگر زمین با سرعت هزار مایل در ساعت در محور خود در حال گردش است. فرض کنید اگر سرعت حرکت وضعی زمین، دویست مایل در ساعت باشد، آنگاه شب و روز ما، ده برابر طولانی‌تر خواهند شد. گرمی بیش از حد خورشید در روز درختان و گیاهان را می‌سوزاند و آنچه باقی می‌ماند، سردی شب‌های طولانی است که سبب نابودی موجودات می‌گردد. خورشید، منبع حیات و زندگی است و حرارت سطح آن ۱۲هزار درجه سانتیگراد است. فاصله آن با زمین تقریباً نود و سه میلیون مایل می‌باشد. این فاصله به نحو شگفت‌آوری برقرار است و برای زندگی، فوق العاده حائز اهمیت می‌باشد. زیرا اگر این فاصله کاهش یابد و بطور مثال نصف شود، زمین بقدری گرم خواهد شد که کاغذ بخودی خود آتش خواهد گرفت. اگر فاصله موجود دوبرابر شود، زمین چنان سرد خواهد شد که هیچ موجودی زنده نخواهد ماند. اگر بجای خورشید ستاره دیگری بود که ده برابر خورشید حرارت می‌داشت، آنگاه زمین به کوره‌ای از آتش تبدیل می‌شد.

زمین با زاویه‌ای ۲۳ درجه‌ای در فضا معلق است. این زاویه، موجب به وجود آمدن فصول چهارگانه است. در اثر همین زاویه بخش عمده زمین قابل سکونت و زندگی می‌باشد و زمینه سبز شدن و روییدن درختان و گیاهان فراهم شده است. اگر زمین این زاویه‌ای ۲۳ درجه‌ای را نمی‌داشت و کج نمی‌بود، دو قطب، یعنی قطب شمال و جنوب همواره در تاریکی فرو رفته بودند. بخارهای آب دریاها به طرف شمال و جنوب حرکت می‌کردند و زمین یا از توده برف پوشیده می‌شد یا کاملاً صحرا و بی‌آب و گیاه می‌بود. علاوه بر این آثار منفی دیگری نیز بروز می‌کرد. در نتیجه، زندگی روی زمین غیرممکن می‌شد.

این مسأله که مادّه، خود به خود و بصورت اتوماتیک در چنین وضعیت مناسب و منظّمی درآمده، تا چه حد غیرعقلانی و نابخردانه است؟!

اگر این تئوری دانشمندان علوم تجربی، صحیح باشد که زمین تکه‌‌ای از خورشید است و با شکسته‌شدن خورشید، زمین بوجود آمده است، معنی و مفهوم این سخن، این خواهد بود که درجه حرارت زمین در آغاز پیدایش آن، با درجه حرارت خورشید برابر بوده است؛ یعنی دوازده هزار درجه سانتیگراد و سپس این درجه حرارت، به تدریج به سردی گراییده است. گفتنی است ترکیب اکسیژن و هیدروژن ممکن نیست مگر اینکه درجه حرارت زمین به چهار هزار درجه سانتیگراد کاهش پیدا کند. در چنین شرایطی ترکیب این دو گاز، موجب ایجاد آب شده است. در طی سالیان متمادی، دگرگونی‌های مهمی در سطح زمین و در فضای آن بوجود آمده تا اینکه حدود یک میلیون سال قبل، زمین، به شکل و وضع موجود خود در آمده است. بخش عمده گازهایی که در فضای زمین بودند، در خلأ پراکنده شدند و یک بخش از آن گازها در اثر ترکیب به صورت آب درآمدند و بخش دیگر توسط موجودات روی زمین جذب شده است و یک بخش نیز به صورت هوا در فضای فعلی وجود دارد که بیشتر آن اکسیژن و نیتروژن می‌باشد. ضخامت اتمسفر، برابر ده، صدهزارم ضخامت زمین است. لذا این پرسش مطرح می‌شود که چرا تمام گازها جذب نشدند؟ و چرا میزان هوا از مقدار موجود بیشتر نگردید؟ آری؛ در هردو صورت انسان، زنده نمی‌ماند. اگر زندگی، در زیر فشاری اتمسفری به میزان هزار پوند بر یک اینچ مربع شکل می‌گرفت، بازهم رشد و نمو انسان به صورت کنونی غیرممکن می‌شد.

اگر پوسته زمین ده برابر ضخامت کنونی، ضخیم بود، گاز اکسیژن به عنوان ماده حیاتی، در فضای ما وجود نمی‌داشت. همچنین اگر دریاها عمیق‌تر می‌بود، آنگاه دی اکسید کربن (CO۲) و اکسیژن (O۲) را جذب می‌کرد و هیچگونه گیاهی روی زمین سبز نمی‌شد. اگر اتمسفر زمین از وضعیت کنونی رقیقتر می‌بود، بیست میلیون سنگ آسمانی که روزانه به جو زمین داخل می‌شوند و ما شبانگاهان آن‌ها را مشاهده می‌کنیم، در هر قسمت زمین می‌افتادند. سنگهای آسمانی با سرعت شش تا چهل مایل در ثانیه حرکت می‌کنند و بدین سان روی زمین را می‌سوزاندند و سطح زمین را نابود می‌کردند. سرعت حرکت سنگ آسمانی که نود برابر سرعت گلوله است، موجودی مانند انسان را فقط توسط حرارت خود از بین می‌برد. امّا ضخامت بسیار مناسب جو، جلوی این حمله آتشین را گرفته و ما را از آثار نامطلوب سنگ آسمانی در امان نگاه داشته است. ضخامت هوا کاملاً با ضخامت پرتوهای خورشیدی (Actinic Rays) برابر است و از اینرو همان مقدار از اشعه خورشید به زمین می‌رسد که برای گیاهان و درختان لازم است. همان مقداری که باکتری‌ها را از بین می‌برد و ویتامین لازم را فراهم می‌سازد. آری! این تناسبِ کاملاً هماهنگ با نیازهای حیات و زندگی، بسیار شگفت‌آور است. اتمسفر زمین مرکب از شش نوع گاز است که ۷۸% درصد آن نیتروژن (N) و ۲۱% درصد اکسیژن می‌باشد و سایر گازها به میزان اندکی وجود دارند. در اثر اتمسفر، فشار هوا در هر اینچ مربع تقریباً برابر با ۱۵ پوند می‌باشد. سهم اکسیژن برابر است با ۳ پوند در هر اینچ مربع وسایر اکسیژن موجود، در زمین جذب ‌شده، موجب ایجاد ۸/۱۰ (هشت دهم) آب در سرتاسر زمین می‌شود. اکسیژن، تنها وسیله تنفس موجودات زنده روی زمین است و تنها از هوا قابل دریافت می‌باشد.

اکنون این سؤال مطرح است که این گازهای بسیار متحرک، چگونه با هم ترکیب شده و در یک مقدار بسیار متناسب و هماهنگ در فضا باقی مانده‌اند؟ مثلاً اگر تناسب اکسیژن به جای ۲۱%، ۵۰% یا بیش از این می‌بود، آنگاه قابلیت آتش پذیری و شعله ور شدن اشیاء موجود در روی زمین به حدی زیاد می‌شد که با آتش گرفتن یک درخت، تمام جنگل‌های روی زمین آتش می‌گرفت و به خاکستر مبدل می‌شد. همچنین اگر میزان آن به ۱۰%کاهش می‌یافت، ممکن بود که زندگی بعد از گذشت قرنهای بسیار متمادی با آن هماهنگ شود؛ امّا قطعا تمدّن بشری به شکل کنونی پیشرفت نمی‌کرد. اگر اکسیژن آزاد نیز مانند سایر اکسیژن در زمین جذب می‌شد، زندگی حیوانی بطور کلی متوقف و غیرممکن می‌شد.

اکسیژن، هیدروژن، دی اکسید کربن (co۲) و گازهای کربن در شکل‌های مختلف و مستقل و مرکب، مهم‌ترین عناصر حیات را تشکیل می‌دهند و زندگی، روی همین اصل استوار است و قطعاً امکان ندارد که همۀ این گازها در سایر سیاره‌ها جمع شده باشند. یکی از دانشمندان علوم تجربی چنین می‌گوید:

Science has no explanation to offer for the facts and to say it is accidental is to defy mathematics

یعنی: «دانش از توجیه این حقایق عاجز است و آن‌ها را اتفاقی گفتن برابر است با اینکه ریاضیات به مبارزه طلبیده شود».

در دنیای ما حقایق و پدیده‌های متعددی وجود دارد که هیچگونه توجیهی درباره آن‌ها نمی‌توان ارائه داد جز اینکه بپذیریم که یک ذهن و فکر برتر و والا در آفرینش آن‌ها نقش کامل را ایفا نموده است.

یکی از ویژگی‌های بسیار مهم آب، این است که غلظتش (Density) از غلظت برف بیشتر است؛ آب، ماده مشخصی است که بعد از منجمدشدن از وزن آن کاسته می‌شود. این امر برای بقاء و دوام زندگی فوق‌العاده حایز اهمیت می‌باشد و به همین دلیل شناورشدن برف روی سطح آب ممکن شده است. برف در اعماق دریاها، رودخانه‌ها و دریاچه‌ها نمی‌نشیند و گرنه تمام آب منجمد می‌شد. برف موجب می‌شود که درجه حرارت سطح زیرین آب، بالاتر از نقطه انجماد نگاه داشته شود. بخاطر همین خصوصیت است که ماهی‌ها و سایر جانوران آبزی، زیر لایه‌های برف زنده می‌مانند. لایه‌های برف که به صورت مانع در سطح آب دریاها و دریاچه‌ها قرار دارد، با فرارسیدن فصل بهار به تدریج آب می‌شود. اگر آب، این خاصیت را نمی‌داشت، مردم مناطق سرد با دشواری‌های بزرگ و طاقت فرسایی مواجه می‌شدند.

در اوایل قرن بیستم، آفتی بنام اندوثیا (Endothia) به درختان بلوط در آمریکا حمله‌ور شد و به سرعت به تمام جنگل‌های شاه بلوط سرایت کرد. بسیاری از مردم که درختان بلوط را رو به نابودی دیدند، با خود می‌‌گفتند: این ضایعه دیگر قابل جبران نیست و جایگزین خوبی برای درخت شاه بلوط، پیدا نخواهد شد. تا آن روزگار هیچ درخت دیگری به اهمیت و ارزش شاه بلوط نمی‌رسید. چوب شاه بلوط در ساختمان‌های بسیار مجلّل مورد استفاده قرار می‌گرفت و کاربردهای دیگری نیز داشت. در اواخر قرن نوزدهم که بیماری اندوثیا (Endothia) وارد آسیا شد، شاه بلوط، پادشاه درختان جنگ تصوّر می‌شد؛ امّا این درخت اکنون از جنگل‌ها رخت بر بسته است.

آری! دیری نگذشت که این خلأ پر شد. گویا درختان دیگری (tulip Trees) برای رشد و نموّ خود در انتظار چنین موقعیتی بودند. قبل از نابودشدن شاه بلوط، این درخت عضو بی‌ارزش جنگل‌ها بود و رشد و نموّ بسیار اندکی داشت. اما اکنون فقدان شاه بلوط و از بین‌رفتن آن برای کسی ناراحت‌کننده نیست؛ زیرا اکنون درختان دیگری جای آن را گرفته‌اند. این درختان جایگزین، به اندازه یک اینچ در عرض و شش پا در طول، در سال رشد دارند. چوب‌های بسیار باارزشی از این درختان به دست می‌آید که کاربرد زیادی دارد.

در قرن بیستم در استرالیا به منظور حصار کردن زمین‌های زراعی نوعی درختچه کاشتند. این درختچه، هیچ دشمنی، در میان حشره‌ها و کرم‌های گیاه خوار نداشت و با سرعت فوق‌العاده رشد کرد؛ حتی در مدّت کوتاهی منطقه‌ای به وسعت انگلستان را پوشاند و به داخل شهرها و روستاها سرایت کرد و مزارع و کشتزارها را نابود ساخت و هیچ سعی و تلاشی برای از بین بردن آن مفید واقع نشد. این درخت که به زبان هندی (ناگ پهنی) گفته می‌شود، مانند یک لشکر بر جنگل‌های استرالیا مسلّط شد و هیچ نیرویی نتوانست در برابر قدرت تخریبی آن بایستد. بالاخره جانورشناسان سراسر دنیا، برای رفع این مشکل و حلّ این معضل به جستجو و کاوش پرداختند. بعد از تلاش بسیار، حشره‌ای را پیدا کردند که تنها وسیله تغذیه آن، همان درخت «ناگ پهنی» بود. این حشره با خوردن آن به زندگی خود ادامه می‌داد و از هیچ چیز دیگری تغذیه نمی‌کرد. این حشره با سرعت هرچه تمام، نسل خود را گسترش می‌داد و در سرزمین استرالیا دشمنی که آن را از بین ببرد، وجود نداشت. این حشره در استرالیا با این درختچه غیرقابل تسخیر به مبارزه برخاست و گسترش بی‌رویه آن را متوقف کرد و بدین ترتیب این مشکل بزرگ خاتمه یافت. آیا این نظم و توازن در سیستم جهان هستی (Checks and Balances) و این تدبیر بس بزرگ، بدون یک برنامه منظم و بااراده و بدون یک فکر و ذهن توانا، خود به خود بوجود می‌آید؟

[۴۱] The Evidence of God, P.۸۸. [۴۲] The Age of Analysis, P. ۸۵.