۱- دیدگاه مبتنی بر شک و تردید
از میان فیلسوفان تعداد اندکی دیده میشوند که درباره وجود هرچیز شک دارند. نزد این گروه نه انسان وجود دارد و نه جهان، و همه و همه، یک عدم محض است و غیر از این، چیز دیگری نیست. اگر این دیدگاه، پذیرفته شود، یقیناً در وجود خدا نیز شک و تردید به وجود میآید. اما به محض پذیرش کائنات، عدم پذیرفتن وجود خدا، غیرممکن میشود. چراکه پیدایش وجود ممکن از عدم، یک قیاس نادرست است.
این تجاهل و یا شبههافکنی، میتواند یک نکته فلسفی باشد؛ امّا به واقعیت ربطی ندارد. وقتی ما میاندیشیم، این اندیشه، دلیل وجود ماست. هنگام راهرفتن اگر با سنگی برخورد کنیم و احساس ناراحتی نماییم، دلیل بر این است که بیرون از ما، دنیایی وجود دارد. ذهن و حواس ما، اشیایی را حس میکنند؛ این احساس، برای هر شخص ثابت میکند که او در دنیایی بسر میبرد که وجود مستقل دارد. حال اگر دیدگاهی که بر شک و شبهه استوار است، برای شخصی درباره وجود دنیا، شک و تردید ایجاد نماید، حالتی است استثنایی که بر خلاف تجربه و مشاهده میلیاردها انسان میباشد. درباره چنین شخصی گفته میشود که او، خودش را در فضای ذهنی خود گم کرده است؛ بگونهای که از خود بیخبر شده است.