اسلام به مبارزه می طلبد

فهرست کتاب

الف) مسأله مرگ و زوال دنیا

الف) مسأله مرگ و زوال دنیا

آن عده از انسان‌ها که آخرت و معاد را قبول ندارند، مایلند که همین دنیا را دنیای عیش و لذت‌های دایمی خود قرار دهند. انسان‌ها، درباره وقوع مرگ تحقیقات فوق‌العاده‌ای انجام دادند و سعی فراوان کردند تا با جلوگیری از عوامل مرگبار، زندگی خود را همیشگی کنند. اما سعی و تلاش آنان، به جایی نرسید و بکلی ناموفق شدند. چون پیامد و دستاورد تمام تحقیقات و پژوهش‌ها، این بود که مرگ، یک پدیده یقینی است و هیچ راهی برای گریز و ‌رهایی از آن وجود ندارد.

چرا مرگ می‌آید و چرا موجودات زنده با مرگ مواجه می‌شوند؟

حدود دویست پاسخ برای این سؤال گفته شده است. مثلاً جسم از کار می‌افتد. فعالیت اجزای ترکیبی، پایان می‌یابد. رگ‌ها خشک می‌شوند. بافت‌های ارتباطی از کار می‌افتند. باکتری‌های روده‌ها در جسم زهرآلود می‌شوند و….

مسأله از کار افتادن جسم، به ظاهر صحیح و درست به نظر می‌رسد؛ زیرا دستگاه‌های ماشینی، کفش‌ها، لباس‌ها، همه و همه پس از یک مدت بخصوصی از کار می‌افتند. لذا ممکن است که جسم ما نیز دیر یا زود دچار کهنگی و فرسودگی شده، از کار بیفتد. اما دانش و علوم تجربی چنین چیزی را تأیید نمی‌کند. براساس تجزیه و تحلیل علوم تجربی جسم انسان، نه مانند پوستین است و نه مشابهتی به آهن و یا صخره‌ها دارد. اگر جسم انسان قابل تشبیه باشد، می‌توان آن را به آب و رودخانه‌ها که از هزاران سال قبل بوده، تشبیه کرد. چه کسی می‌تواند بگوید که رودخانه کهنه‌ می‌شود یا از بین می‌رود؟ دکتر لنس پالنگ برنده جایزه نوبل در رشته شیمی می‌گوید: «از لحاظ تئوری، انسان در حد بسیار زیادی فناناپذیر است. سلول‌های بدن او شبیه دستگاه موتوری هستند که به صورت اتوماتیک خرابی‌های خود را بر طرف می‌کنند. ولی با وجود این می‌بینیم که انسان‌ها دچار پیری شده، می‌میرند. علل و اسباب موت انسان هنوز در پرده راز می‌باشد و این معما، تاکنون حل نشده است».

زندگی همواره در حال تجدید است. سلول‌های بدن ما از یک طرف به وجود می‌آیند و از طرفی دیگر نابود می‌شوند و به جای آن‌ها مولکول‌های دیگری درست می‌شود و خود سلول‌ها (به استثنای سلول‌های عصبی) نیز همواره از بین می‌روند و سلول‌های دیگری جایگزین آن‌ها می‌شوند. تخمین زده شده است که در مدت چهار ماه، تمام خون بدن انسان به خون جدید تبدیل می‌گردد و در مدت چند سال کلیه بافت بدن به طور کامل عوض می‌شود. این سخن، بدین معناست که انسان، در نوع خودش شبیه یک ساختار جسمی نیست؛ بلکه به رودخانه شبیه است. به تعبیر دیگر انسان در نوع خودش عبارت از یک «عمل» است و در چنین حالتی عقیده نابود شدن و از کار افتادن جسم، یک عقیده کاملاً بی‌اساس است. کلیه اشیایی که در سال‌های آغازین زندگی خراب و زهرآلود شده و از کار افتاده‌اند، مدت‌هاست که از جسم خارج شده‌اند؛ لذا چگونه می‌توان آن‌ها را اسباب و عوامل مرگ به حساب آورد؟ آری! معنای این سخن، این است که عامل مرگ، در رگ‌ها، روده‌ها و در دل انسان نیست؛ بلکه باید عامل مرگ را در جای دیگری جستجو کرد.

یک توجیه دیگر برای مرگ، این است که سلول‌های عصبی، موجب مرگ می‌شوند. زیرا سلول‌های عصبی در طول زندگی تجدید نمی‌شوند. بنابراین سلول‌های عصبی سال به سال رو به کاهش هستند و به دلیل کم شدن آن‌ها، سیستم عصبی نیز به تدریج ضعیف می‌شود. اگر این توجیه صحیح باشد که سیستم عصبی، موجب ضعف و در نتیجه از بین رفتن جسم می‌شود، آنگاه می‌توان گفت: جسمی که سیستم عصبی در آن وجود ندارد، باید تا مدت‌های مدید زنده بماند.اما مشاهده و تجربه، چنین چیزی را تأیید نمی‌کند. سیستم عصبی در درختان وجود ندارد؛ گرچه برخی از درختها تا مدت مدیدی زنده هستند، اما بالاخره خشک شده، از بین می‌روند؛ در نباتات یعنی در گندم، جو و سایر حبوبات نیز اعصاب یا سیستم عصبی یافت نمی‌شود؛ اما زندگی آن‌ها یک سال هم به طول نمی‌انجامد. هم چنین نوعی کرم وجود دارد که به کلی فاقد سیستم عصبی است، ولی بیش از نیم ساعت زنده نمی‌ماند. معنا و مفهوم توجیه دوم، این است که عمر حیواناتی که از سیستم عصبی کاملتری برخوردارند، باید از بقیه کمتر باشد؛ ولی در واقع چنین نیست. تمساح، لاک پشت و ماهی پانک از همه حیوانات بیشتر عمر می‌کنند.

بدین ترتیب برای غیر یقینی جلوه دادن مرگ، کلیه بحث و بررسی‌هایی که تا کنون درباره علل و اسباب آن انجام گرفته، با عدم موفقیت همراه بوده است. این امکان هنوز به قوت خود باقی است که همه انسان‌ها باید در مدت مقرر بمیرند. تاکنون چنین امکانی فراهم نشده که از مرگ جلوگیری شود. دکتر الکسی کاریل، پیرامون همین مسأله تحت عنوان زمان داخلی (forward time) بحث مفصلی نموده و ضمن بیان این نکته که اینگونه کوشش‌ها در طول تاریخ به جایی نرسیده‌اند، می‌نویسد:

«انسان هرگز از جستجوی بقا و دوام احساس خستگی نخواهد کرد؛ اما هرگز بقا و ماندگاری، برایش میسر و فراهم نخواهد شد. زیرا او، تابع چند قانون جسمانی است. انسان، زمان فیزیولوژیکی (physiological time) اعضای بدن را می‌تواند متوقف کند و ممکن است بتواند زمان فیزیولوژیکی را تا حدی به عقب براند، اما هرگز نمی‌تواند در برابر مرگ پیروز شود» [۵۴].

[۵۴] Man the Unknown, P. ۱۷۵.